در صدور اين كلام معجز نظام از لسان مبارك حضرت خير الانام پيغمبر عالى مقام و تعبيرآن بزرگوار درباره دختر والا گهرش ملكه ملك و ملكوت حضرت فاطمه زهرا سلام اللهعليها به (ام ابيها) جاى هيچ شك و ترديد نيست . مخصوصا كه از ناحيه عامه و خاصه اينگفته روايت شده است . ولى فهم اين نكته مهم در وسع ادراك همه كس نيست ، مگر براىراسخون فى الحكمته والعرفان
خواهى گفت چگونه مى شود دخترى مادر پدر باشد؟
مسلم است كه اين گفته پيغمبر اكرم درباره دخترش (ام ابيها) محض اظهار و ابراز محبتنبوده تا از گفته هاى عرفيه تعبير شود و نيز از باب عطوفت و مهربانى به دخترشاين تعبير از آن حضرت سزاوار نيست كه بگويد مادرم و نمى شود گفت كه پيغمبر (ص )در مقام احترام با تعبير به اين كلام درباره دخترش چنين فرمايشى نموده است ، زيرا هرچند بسيار مورد احترام پدر باشد مادر پدر يا به منزله مادر نخواهد گرديد.
پس گفتن پيغمبر خاتم به دخترش (ام ابيها) را نمى شود از اين تعارفات تلقى نمود وحمل بر اين احساسات عرفيه كرد و از طرفى العياذ بالله نمى توان آنرا گزاف و مجازتوهم و تصور نمود، زيرا ساحت مقدس حضرت ختمى مرتبتعقل كل محمد (ص ) كه مجسمه عصمت است و اعلى مرتبه عصمت را اقوالا و احوالا واخلاقا وافعالا در تمام شئون واجد است ، منزه است از اينكه گزاف بگويد. بلكه شبهه اى نيستكه اين كلام معجز نظام در تعبير (ام ابيها) بيان حقيقت و عين واقعيت است كه از لسان آنحضرت نسبت به دخترش حضرت فاطمه سلام الله عليها صادر شده است و تحقيق اين حقيقتو واقعيت از نظر نگارنده اين است :
(تحقيق عرشى محور بيان (ام ابيها) از نظر مولف )
بايد دانست همين طور كه براى حق مقامى است كه آنرا (احديت ) نامند و اين مقام مطلق و نهانبودن صفات و اسماء الهيه و اسرار آنها و نهان بودن اسرار عالم تكوين و تكليف است ،و بعد از آن مقام الوهيت و (احديت ) كه آن مرحله كثرت اسمائيه و صفاتيه است و در اينمرحله ظهور حقايق به نحور تفصيل است ، به نحوى كه محرم ظهور و اظهار به جزخاصان دربار و مقربان درگاه الهى كسى نيست ، بعد از اين مقام ظهور حق است به اشراقو تجلى فعلى كه آنرا وجود منبسط خوانند - كه عرش استواء مقام صادراول و عقل كل و حقيقت محمديه است - همچنين مقام ولايت كليه مطلقه كه اقرب به حق از آنچيزى نيست ، داراى سه مرتبه از ظهور است :
اول مقام غيب كه جميع شئون ولايت و خواص و بركات آن در آن مقام غيب مستكن و مستجن است وآن طور وجودى حضرت ختمى مرتبت عقل كل محمد (ص ) است كه رشته هاى منفصله از آنحضرت از حضرت على مرتضى عليه السلام گرفته تا حضرت حجت مهدى عليه السلامهمه در غيب وجود آنجناب
موجود و محجوب از مشاهده اغيار بودند تمام اوصاف كماليه دوازده امام عليهم السلام ازعلى (ع ) با همه سخنان درر بارش و با همه علوم و كمالاتش تا وصى دوازدهم مهدى (ع )با همه علوم و كمالاتشان بنحو اجمال و بساطت در پرده غيب نبى اكرم ورسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم متحقق و مستور بود.
مقام دوم از طور ولايت بروز آن است در هويات مباركه ائمه عليهم السلام كهتفصيل همان مقام اول است چنانكه پيدا است كهتفصيل علوم و بسط سخن در مراحل توحيد و علوم ماوراء الطبيعه وحل مشكلات و تعليم اخلاق فاضله ، از حضرت على مرتضى عليه السلام كه شروع شد،مخزن آن حضرت رسول خاتم محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود. ليكن در مرتبهاحديت و غيب و تعاليم و ظهورات ائمه اطهار بعد از حضرت امام على عليه السلام ازحضرت امام حسن و حضرت امام حسين و حضرت سجاد و حضرت باقر و حضرت صادق وحضرت كاظم و حضرت رضا و حضرت جواد و حضرت هادى و حضرت عسكرى و بعداحضرت حجت مهدى ولى دهر و امام عصر صلوات الله عليهم اجمعين به همينمنوال كه مبسوطا همه آنان نظير كثرت اسمائيه بطور متعدد ظاهر و شعب علوم و حكمت وفضايئل و كمالات از هر يك جداگانه به عالم وجود فيضان نمود.
مقام سوم مرحله ظهور ولايت است بصورت تصرف و تجلى فعلى و تكوين باذن اللهتعالى در همه كائنات كه مقام صنع است و بديهى اسصت كه به عنوان خلافت الهيهمنظور است نه به عنوان استقلال و اين مقام مرتبه ظهور مشيت است همچنانيكه وجود منبسط مقامفعل و مرتبه مشيت است :
تا اينجا معلوم شد كه مقام ولايت كليه مطلقه به مظهريت حق دارالى شئون و مراتب ثلاثهالهيه (از احديت و احديت و مقام تجلى فعلى مى باشد.)
و نيز معلوم شد كه ولايت يك مقام اجمال دارد و يك مقامتفصيل اما مقام اجمال از طور ولايت كه مظهر مرتبه (احديت و غيب ) است مخزن آن حضرتختمى مرتبت عقل كل محمد صل الله عليه و آله است و مقامتفصيل از طور ولايت بروز آن است در هويات مباركه ائمه اطهار عليهم السلام كهتفصيل همان مقام اول است .
حال پس از اين مقدمه عرفانيه مى گوئيم شبهه اى نيست كه منشاء بروز و ظهرو تفصيلىمقام ولايت كليه مطلقه همانا حضرت فاطمه دختر حضرت خاتم انبياء صلوت الله و سلامهعليهما است كه اين بى بى عالم علت بروز ولايت از بطناجمال به ظهور تفصيلى در مرتبه وجود ائمه اطهار گرديده است در حقيقت مقوم جهت ولايت وروحانيت پدرش خاتم انبياء شده و جهت ولايت و روحانيت پدرش را در مقام بسط و ظهورجلوگر ساخته است .
بيان مطلب
بيان مطلب به لسان واضح تر نيز محتاج چند مقدمه ديگر است . مقدمهاول : آنكه ام كه به فارسى آنرا مادر گويند به لحاظ آنست كهمحل تربيت ماده ولد و پروراندن تا حدى كه از عالم قوه به فعليت برسد مى باشد وچون ولد از تربيت ام متولد و متكون مى گردد، از اين جهت است كه به مادر (ام ) اطاق مىشود و لذا شير دادن و حضانت شرط اميت نمى باشد بلكه پروراندن در رحم شرط اميتاست .
مقدمه دوم : مراد از (اب ) در حديث مبارك مقام ظهور تفصيلى جنبه ولايت و روحانيت حضرتحتمى مرتبت (ص ) است . و شكى نيست در اينكه اين نحوه و اين طور از وجود حضرترسول اكرم (ص ) كه مقام ظهور تفصيلى ولايت و روحانيت آن حضرت است متحقق نگردد، مگربه وجود ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين چه آنكه در بدو دعوت حضرترسول خاتم صلى الله عليه و آله و سلم تا زمان رحلت آن بزرگوار بواسطه كمى وقتو كثرت ابتلائات به جنگها و محاربات و امثال آن مقدور آن حضرت نگرديد كه مقام ولايتكليه و روحانيت كامله خود را به بيان ارد و احكام اسماء و صفات و آنها كه مقتضياتاسمائند و اسرار مقام ولايت را كلا و طرا و تفصيلا نمايان و اظهار فرمايد. وليكن ائمهاطهار عليهم السلام به نحو مبسوط و به تفصيل اين مرتبه را يعنى مقامتفصيل ولايت و روحانيت حضرت ختميه را به مقام بسط و ظهور تفصيلى جلوه دادند، چنانكهاخبار و احاديث صادره از مقام عصمت و مخازن علم و حكمت شاهد و برهان اين قسمت است .مخصوصا اخبار صادره از امامين همامين حضرت باقر العلوم و حضرت صادق كاشف حقايقعليهم الصلوه و السلام در بيان شرح اسماء اسماء و صفات حق تعالى و رموز اسرار ودقايق توحيد كه در كتاب اصول كافى كلينى و توحيد صدوق و احتجاج طبرسى و غيرهثبت و ظبط است و هم آثار مرويه از حضرت رضا عليه السلام در همين مقام كه مقام بسط وتفصيل ظهور ولايت است و در كتب معتبره منقول است نيز شاهد قوى و برهان محكم بر اسنمطلب است كه بيان نموديم تا برسد به دوره رجعت ائمه اطهار كه ظهوركامل مقام ولايت كليه مطلقه و دولت و حكومت كلى آنهامتصل مى شود به افق عالم آخرت :
كاين هنوز از نسائم سحر است
|
و دولتنا فى آخر الدهر يظهر
|
اين بيت منسوب است به حضرت امام صادق عليه السلام .
مقدمه سوم : نظر به دو مقدمه قبل ، هرگاه كسى بگويد كه ائمه اطهار عليهم السلاموجود تفصيلى حضرت رسول خاتم صلى الله عليه و اله و سلم هستند (به اعتبار جهتروحانيت ) نه به لحاظ مقام جسمانيت ، درست و صحيح گفته است . زيرا حقيقت ولادتثانويه روحانيت حضرت رسول اكرم (ص )از بطناجمال بطور تفصيلى در مرتبه ائمه اطهار عليهم السلامحاصل شده است .
پس از تمهيد اين سه مقدمه ، حال مى گوئيم حضرت فاطمه سلام الله عليها (ام ابيها)يعنى مادر حضرت رسول (ص )است به شرط رعاليت دو امر يكى آنكه مراد از حضرترسول مقام روحانيت آن حضرت است و دوم آنكه مادر بودن حضرت فاطمه زهراء (ع )براىپدرش به لحاظ وجود تفصيلى روحانيت حضرترسول (ص ) كه قبل از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و تولد او دارا بوده است .
پس نتيجه اين شد كه مراد از (ام ابيها) اين است كه حضرترسول خاتم (ص )مولود روحانى تفصيلى دخترش محسوب مى گردد. زيرا دخترش فاطمه(ع )مادر ائمه اطهار (ع )مى باشد و ائمه عليهم السلام وجود روحانى تفصيلى حضرترسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى باشند و به عبارت اخرى : ولادت ثانويهروحانيه حضرت رسول خاتم (ص )از بطن دختر گراميش حضرت فاطمه زهرا سلام اللهعليها است .
بالجمله
الفاطمه متولده جسما من ابيها و اما ابوها فهو متولد روحا و تفصيلا من بنتها (لا جسماو لا اجمالا). خذ هذا التحقيق النير العرشى و اغتنم :
للحكيم المتاله و العارف الصمدانى ميرزا محمود القمى رضوان الله تعالى عليه(المتخلص بالرضوان ): فى نعت الفاطمه الزهرا سلام الله عليها
اى مهين بانوى بيت الحرم غيب قدم
|
اى تو خاتون همه كشور ملك و ملكوت
|
وى تو بانوى همه ملك عرب تا به عجم
|
اى تو آن گوهر يكتا كه به يكتائى تو
|
مادر دهر نياورد و نيارد به شكم
|
دختر اينگونه به صلب ازليت ناياب
|
گوهر اينگونه ندارد ابديت به رحم
|
نه به پشت قدماين نقش و نه در بطن حدوث
|
پس از اين نقش مجرد فلقد جف قلم
|
مطلع شمس جمال و افق ماه جلال
|
مشرق سر وجود و ملك خلق شيم
|
چادر عفتت از بافته نور خدا
|
پرده عصمتت از اقمشه شهر قدم
|
بطن در بطن همه لامعه نور خدا
|
صلب در صلب همه بارقه علم و كرم
|
جلوه در جلوه همه مظهر انوار خدا
|
پرده در پرده همه سر جلال اعظم
|
مام در مام همه صاحب جاه و حشمت
|
باب در باب همه قبله حاجات امم
|
دوده در دوده همه مظهر انوار خدا
|
پشت در پشت همه معدن الطاف و نعم
|
پدران تو همه يكه سواران وجود
|
مادران تو همه صاحب اعزاز و حشم
|
پسران تو بزرگان همه كون و مكان
|
ابن در ابن همه شمس ضحى بدر ظلم
|
بضعه حضرت ياسين و به قرآن توام
|
اين چنين نسخه دگر نسخه نويس ايجاد
|
نه رقم كرد و نخواهد پس از اين كرد رقم
|
روحت از روح رسول و تنت از جوهر قدس
|
در سراپاى تو پا و سرا حمد مدغم
|
همسرت حيدر و زان فخر كنى بر حوا
|
پدرت احمد و زان فخر كنى بر آدم
|
خجل از سبحه و سجاده زهدت يحيى
|
بنده قدس تو عيسى و كنيزت مريم
|
اى كه بر خاك درت ملك و ملك سجده كنان
|
پى تعظيم درت پشت كند گردون خم
|
بندگان تو ز آسيب قيامت آزاد
|
دوستى تو جراحات گنه را مرهم
|
(راه باز است ز كوى تو به سرچشمه فيض
|
چون توئى كوثر و هم منبع فيض عالم )
|
شمئه فضل تو را ناطقه ام باشد لال
|
پاره فضل تو را نطق مجرد ابكم
|
چشم تا چشم خدا بين نشود مى نشود
|
با تو اى محرم اسرار الهى محرم
|
چون تو ديدى كه جهان لايق ماواى تو نيست
|
كردى عجل بوفاتى طلب از باب كرم
|
گرچه من تجربه كردم كه حقيقت دانان
|
همه در نقمت و در رنج و عذابند و الم
|
بر خلاف عادت اين تجربه (رضوان ) مى خواه
|
تا كه صديقه نجاتت دهد از دست نقم
|
قطره اى ريز ز ابر كرمت بر (رضوان )
|
پيش يك قطره ز جودو كرمت عمان نم
|
اشراق ششم : بيان اينكه وجود فاطمه زهرا س مصداق كوثر اعطائى خدا به خاتمانبياءاست
بسم الله الرحمن الرحيم
انا اعطيناك الكوثر، فصل لربك و انحر، ان شانئك هوالابتر.
ذات اقدس حضرت احديت جلت عظمته خطاب به حبيبش حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفىعليه و آله افضل التحيته و الثناء مى فرمايد: ما كه مالك الملك و الملكوت و صاحبالعز و الجبروت هستيم به تو كه مختار و برگزيده ما ازكل ماسوا هستى كوثر عطا فرموديم .
كوثر يعنى چه ؟
كوثر به معناى خير كثير است و در اين مقام كه مقامتفضل و عنايت ذات الوهى است به حضرت ختمى مرتبت ،شامل است جميع خيرات نامتناهيه و تمام مواهب و فيوضات الهيه و كليه عطايا و آلاء و نعمربانيه را على الاطلاق اعم از مواهب و عطاياى لاهوتيه و جبروتيه و ملكوتيه و ناسوتيهو اعم از نعم دنيويه و برزخيه و اخرويه و اعم از نعم غيبيه و شهوديه و اعم از نعمظاهريه و باطنيه و از نعم آفاقيه و انفسيه و نعم امريه و خلقيه از عرشيه و فرشيهبطوريكه هيچ خير و نعمتى و كمالى و فضيلتى در اقليم هستى و دار وجود از غيب و شهودنيست ، مگر اينكه همه در تحت حيطه كوثر اعطائى الهى به حبيبش خاتم النبياء و سروراصفياء حضرت محمد مصطفى عليه و آله آلاف التحيه و الثناء واقع و قرار گرفته است: حال با توجه به اين معنى كه اشاره شد نسبت به كلمه (كوثر) به معناى خير كثيرشبهه اى نيست كه ساير معانى در تفاسير عامه و خاصه همه از مصاديق همين خير كثير استنه معناى استقلالى ، تا مورد اشكال برخى از مفسرين واقع شود.
و بر اين اساس نه توهم اختلاف معانى كوثر لازم آيد و نه مورد براى خواستن مدرك ودليل براى معانى متعدد لازم آيد و نه كوثر محتواى خود را از نظر معناى خير كثير بىنهايت از دست مى دهد و نه معناى آن محدود مى گردد، چه مصاديق كوثر به معناى خير كثيرنامتناهى است و دليل و برهان براى اثبات آن مصاديق ، خود كوثر است كه اعطاء الهىبه شخص پيغمبر است و ذالك فضل الله يوتيه من يشاء) چنانكه خطاب به پيغمبرصلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد و كانفضل الله عليك عظيما 8 آيه 13 سوره نساء.
پس شكى و ترديدى در اين واقعيت نيست در صورتيكه خداوندمتعال از دنيا تعبير به متاع قليل فرموده است ، مسلم و محقق و ثابت و محرز است خير كثيراعطائى و فضل عظيم حق تعالى بى نهايت است . پس مصاديق كوثر اعطائى به حضرتختمى مرتبت از حيطه احصاء و شمار خارج است چون نامتناهى است .
كتاب فضل پيمبر تمام نتوان كرد
|
اگر مداد شود ابحر و قلم اشجار
|
كسى كه دم زند از فضل بى نهايت او
|
چو مرغكى است كه از بحر تر كند منقار
|
اينك به مصداق آيه شريفه قرآنيه و لو ان ما فى الارض من شجره اقلام و البحريمده من بعده سبعه ابحر ما نفذت كلمات الله ) آيه 27 سوره لقمان وقال امام الهادى عليه السلام نحن الكلمات التى لا تدرك فضائلنا و لا تستقصى (احتجاجطبرسى (ص )233)
نگارنده اعتراف و اذعان دارد كه فضائل اهل بيت عصمت و معادن حكمت كه در راءس آنهاحضرت ختمى مرتبت است ، قابل احصاء نيست و تنها مى خواهيم به شمه اى از مصاديقكوثر اشاره اجمالى بنمائيم و براى نمونه به عنوان برداشت قطره اى از درياى بىكران ، به ذكر تعدادى از آن مصاديق - با كمال معذرت از حضرت ختمى مرتبت - به قدروسع ادراك خود بپردازيم . ما يدرك كله لا يترك كله
آب دريا را اگر نتوان كشيد
|
هم به قدر تشنگى بايد چشيد
|
يان اجمالى و مختصر محور از مصاديق كوثر
از مصاديق كوثر و خير كثير نامتناهى اعطائى الهى به حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفىعليه و آله افضل التحيه و الثناء آنكه در عالم احديت مطلقه او را واجد مقام فناء مطلق درهو هويت حق قرار داد و او را متحقق به اسم (هو) گردانيد و به همين جهت دعوت آن حضرت رابه (قل هو الله احد) (الله الصمد) كه اعلى مرتبه توحيد است قرار داد از مصايدق كوثرو خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم لاهوت و عالم اسماء و صفات و رامظهر اتم مقام الوهيت و مجلاى اكمل اسم اعظم خود قرار داد. پس ظهورات جميع اسماءة الهيهو تمام صفات ربوبيه در احاطه وجود آن حضرت است از مصاديق كوثر و خير كثيراعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم جبروت اعلى و عالمعقول و ملائكه مجرده قدسيه ، او را صدر نشين مجلس تعقلات و رئيسعقول مجرده قرار داد. پس جميع عقول طوليه و عرضيه همه در حيطهعقل كلى محمدى (ص )قرار گرفته است از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آنحضرت آ نكه در عالم ملكوت اعلى او را صدر نشين انوار اسپهبديه و نفوس كليه قرارداد. پس جميع نفوس و ارواح ، در حيطه نفس كليه الهيه و روح اعظم محمدى (ص )قرارگرفته است .
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالممثال اكبر آن سرور را داراى بهترين صور بهيه قرار داده است . پس جميع صور مثاليه وملكوتيه در تحت صورت مثاليه ملكوتيه آن حضرت قرار گرفته است .
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم ناسوت و نشانهطبيعت او را داراى لطيفترين اجسام ماديه و اعدل امزجه قرار داده ، پس جميع اجسام در حيطهجسم لطيف شريف نورانى آن حضرت قرار گرفته است .
از مصاديق ككوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه در عالم هستى و اقليموجود از غيب و شهود، وجود او را اشرف مافى الوجود قرار داده است .
از مصاديق كوثر و خير كثير اطائى الهى به آن حضرت آنكه در نظام خلقت او را صادرنخستين و اولين جلوه رب العالمين قرار داد و جهان امكان را بهطفيل وجود آن حضرت آفريده به حكم حديث شريف قدسى لولاك لما خلقت الافلاك و افلاك در اينجا كنايه از عالم امكان است ، يعنى من از غايت محبتى كه به تو دارمبه طفيل وجود تو عالم امكان را خلق نمودم . معناى ديگر كه تحقيق پدرم مرحوم آيت اللهشيح محمد كاظم مجتهد ربانى جامع علوم معقول ومنقول بود اين است كه (اگر نه وجود تو مى بود از حيث اشريفيت كه واسطه فيضگرديد بين واجب و ممكن ، خلقت افلاك ممكن نبود.)
(توئى شاه و همه افلاك خيلند
|
همه عالم تو را يكسر طفيلند)
|
و لعنعم ما قال العالم الربانى الشيخ محمد حسين الغروى الاصفهانى (ره ):
من مشرق الوجوب نور الواجب
|
من امره الماضى على الاشياء
|
او نفس نفس النفس الرحمانى
|
اذا مقتضى الفناء فى الشهود
|
هو التجلى التام و المجلى الاتم
|
و مالك الحدوث سلطان القدم
|
ابوالعقول و النفوس و البشر
|
و لوح الالواح مجامع الحكم
|
او قلم الاقلام او اعلى القلم
|
و الجوهر الفرد الذى لا ينقسم
|
هو العزيز و الشديد فى القوى
|
و الملك الذى على العرش استوى
|
و هو شفيع الكل فى القيامه
|
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه او را مظهريت مقام صمديتخود قرار داد. پس در واقع و در حقيقت آن حضرت مظهر بسيط الحقيقه وكل الكمالات الذاتيه و الصفاتيه و الفعليه الهيه است .
لمولفه
دعوت احمد به (الله الصمد)
|
چونكه بود او مظهر فرد صمد
|
زان محمد خاتم آمد در وجود
|
مثل او نى بود و نى خواهند بود
|
جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
|
از مصاديق كوثر و خير كوثر اعطائى الهى به آن حضرت آنكه وجود او را رحمت براىتمام عالميان و نعمت براى تمام جهانيان قرار داد. كما اشار اليه نص الكتاب الالهىلقوله تعالى (و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
آيه 107 سوره انبياء عالمين جمع است و شمولش سريا نيست كه تمان عوالم امكانى راشامل است . چه حقيقت محمديه مظهر رحمت واسعه الهيه است و خداوند منان فرموده است ورحمتى وسعت كلشى ء آيه 56 سوره اعراف .
پس به حكم اين مظهريت براى رحمت واسعه الهيه و رحمتش كلى و انبساطى و محيط بهجميع عوالم است و اين آيه مباركه بهترين برهان است بر اينكه حقيقت محمديه (ص )صادرنخستين و اولين جلوه رب العالمين است ، در قوسنزول و خاتم النبيين است در قوس صعود. چه اگر چنين نباشد وجودش نسبت بمن سبق و منلحق رحمت نخواهد بود و حال آنكه فرمود و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
پس ثابت و مبرهن است كه وجود آنحضرت رحمت براى جميع عوالم است .