بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آئینه ایزد نما حضرت فاطمه زهرا (س), حکیم ربانى و عارف صمدانى حضرت آیت الله محمدرضا ربانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AYENEH01 -
     AYENEH02 -
     AYENEH03 -
     AYENEH04 -
     AYENEH05 -
     AYENEH06 -
     AYENEH07 -
     AYENEH08 -
     AYENEH09 -
     AYENEH10 -
     AYENEH11 -
     AYENEH12 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

لمولفه

رحمه للعالمينش خوانده حق
رحمتش با من سبق با من لحق
صادر اول وى است اندر نظام
جمله عالم بدو دارد قوام
مظهر رحمت شده اندر جهان
عالم و آدم طفيل او بدان
شد وجودش رحمتا للعالمين
خاتم پيغمبران و مرسلين
حق مر او را برگزيد از اين و آن
رحمه للعالمينش كرد از آن
اين عطاى كوثر ربانى است
شكر آن (صل ) سپس قربانى است
جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
بر محمد مظهر ذات صمد
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى پروردگار به آنحضرت آنكه مقام خاتمين در نبوترا منحصرا به آن بزرگوار عطا فرمود كما اشار اليه نص الكتاب الالهى و ما كانمحمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان اللهبكل شيى عليما آيه 40 سوره احزاب :
كلمه مبارك (خاتم ) در اين آيه شريفه هم بفتح تا وهم بكسر تا قرائت گرديده است اماخاتم بفتح تا بمعناى ما يختم به مى باشد يعنى سلسله جليله انبياء ورسل باو ختم گرديده است و سند نبوت و رسالت و سفارت الهيه بوجود او يعنى حضرتمحمد (صلى الله عليه و اله ) مهر گرديده شده است :
خاتم بكسر تا يعنى ختم كننده انبياء و رسل است و نبوت و رسالت بآنحضرت سمت اختتاميافت و مهر گرديد و ديگر بعد از آن بزرگوار نبى و رسولى نيست :
شكى نيست كه مهر در خاتمه سند زده مى شود كه اعلام و علامت ختم و پايان سند استيعنى مطلب از هر جهت و هر بابت تمام و تكميل گرديده و سندكامل است و آنچه بايد نگارش يابد مرقوم گرديد و اين مهر علامت و نشانه اعتبار وخاتمه سند است و مسلم است بعد از ختم سند و اختتام آن و زدن مهر هر چه نوشته شود زايدو باطل و از درجه اعتبار ساقط است و به هيچوجه سنديت ندارد:
ذات احديت جلت عظمته به حكمت بالغه خود دائره نبوت را به حضرت ختمى مرتبتعقل كل هادى سبل محمد مصطفى عليه و آله افضل التحيته و الثناء ختم فرمود و سند نبوتو رسالت را تكميل و به متهاى درجه كمال صعودى رسانيد و ديگرمحال و غير ممكن است كه بعد از آن حضرت نبى و رسولى بفرستد زيرا تجلى حقتعالى ومبدء اعلى تكرار پذير نيست به حكم قاعده مسلمه برهانيه لا تكرار فى التجلى چه تكرار در تجلى لازمه اش تكرار در متجلى است و متجلى خداى واحد فردانى است .كه ثانى بردار نيست پس خاتم كه مظهر اسم جامع است دوم بردار نيست فثبت المطلوب كهوجود خاتم نبوت در نظام خلقت و كشور هستى يكى است و منحصر به فرد است و ديگرمحال و ممتنع است كه بعد از حضرت ختمى مرتبت محمد (ص )خداىمتعال موجودى به اين جامعيت و كمال ايجاد نمايد تا چه رسد به اينكه در نظام تشريعپس از آن حضرت ، نبى و رسولى و سفيرى بسوى خلق و عباد الى يوم القيامته و المعادبفرستد.
بنابراين ثابت و مبرهن است كه خداى حكيم منحصرا حضرت محمد صلى الله عليه و آله رابه رتبه خاتميت سرافراز و خاتميت را به آنحضرت عطا نموده است .
خاتم كسى است كه جميع كمالات به او ختم و مرتبه نهائى هر كمالى را به نحو اعلى واتم واجد و خاتم كل كمال انسانى و جامع كلجمال و جلال ربانى و داراى خلافت مطلقه ذات سبحانى و اشرف ازكل ماسوا باشد و فوق مرتبه و مقام او مرتبه اى نباشد، مگر مرتبه احديت محضه جلتعظمته و مصداق خاتم منحصرا پيغمبر اسلام حضرت خير الانامعقل كل و سيد الرسل شخص محمد مصطفى عليه و آله آلاف التحيه و الثناء مى باشد وبس :
لمولفه
پس محمد (ص )خاتم آمد در مقام
نيست كس ما فوق او اندر نظام
از عنايات خداى ذوالجلال
ختم گرديده به آن حضرت كمال
ز آن شرايع نسخ شد با دين او
كه نباشد بهتر از آئين او
شرع او ثابت الى يوم القيام
حكمش ايضا در حلال و در حرام
بشنو از برهان و قرآن اين كلام
شد به او ختم نبوت والسلام
اين عطاى كوثر ربانى است
شكر آن صل سپس قربانى است
جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
بر محمد (ص )مظهر ذات صمد
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه او را مبعوث بركل خلايق و تمام جهانيان گردانيد و آن حضرت را به عنوان سفير اظم ورسول خاتم براى كافه ناس و جميع اهل عالم فرستاده است كما اشار اليه نص الكتابالالهى (تبارك الذى نزل القرآن على عبده ليكون للعالمين نذيرا) آيه 1 سوره فرقان و ما ارسلناك الا كافه للناس بشير او نذيرا آيه 27 از سوره سبا: قل يا ايها الناس انى رسول الله اليكم جميعا آيه 258 سوره اعراف و آيات ديگراين آيات مباركات صريحا دلالت دارد بر اينكه نبوت و رسالت و سفارت حضرت ختمىمرتبت محمد صلى الله عليه و آله عمومى و كلى و مربوط به تمام عالميان است بدوناستثناء پس تصور نشود كه آن حضرت مبعوث است بر قومى دون قومى و بر ملتى دونملتى و بر امتى دون امتى ، بلكه بايد دانست كه آن حضرت به عنوان رسالت مطلقه بركليه اقوام و ملل و امم مبعوث گرديده و خداى منان او را با عنوان منصب عالى نبوت ختميهبراى كل مردم جهان بلكه براى كل انس و جان فرستاده است .
لِمولّفه
او امين وحى و تنزيل خداست
او سفير حق محمد مصطفى است
او بشير است و نذير عالمين
خاتم پيغمبران و مرسلين
او حبيب حق و هادى سبل
مظهر اعظم بود آن عقل كل
او شفيع خلق اندر يوم دين
او شفيع اولين و آخرين
دولت ذات خداى سرمدى
ثابت و جاويد دين احمدى
اين عطاى كوثر ربانى است
شكر آن (صل ) سپس قربانى است
جان ربانى ثناگو تا ابد
بر محمد (ص ) مظهر ذات صمد
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت اعطاء مقام ولايت كليه مطلقهاست كما اشار اليه نص الكتاب الالهى انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذينيقيمون الصلوه و يوتون الزكاه و هم راكعون آيه 55 سوره مائده ولى در اين آيهمباركه به معناى متصرف و صاحب اختيار و حاكم مطلق در نظامكل است و بيان آن سابقا به تفصيل بيان گرديد و گفتيم اين ولايت كليه مطلقه نسبت بهخدا بالذات و بالاصالته است و نسبت به رسول الله و على مرتضى كه آيه در شاءنآن حضرت نازل شده به عنوان مظهريت از ولى مطلق كه ذات خداوندمتعال است مى باشد.
ولايت در عرف اهل معرفت و كرسى نشينان عرض علم و حكمت عبارت است ازاتصال شهودى به عالم لاهوت و اطلاع بر حقايق الهيه و اسماء و صفات ربانيه و لوازمآن از اعيان ثابته و دانستن آثار و خواص عين ثابت هر ممكنى از ممكنات و هر موجودى ازموجودات به نحو شهود با حق تصرف در كل عوالم و جميع كائنات و نشئات اعم از عوالمجبروتيه و ملكوتيه و ناسوتيه على الاطلاق .
ولايت داراى مراتب و درجاتى است كه از اعلى مرتبه آن تعبير مى شود به ولايت كليهمطلقه شمسيه و از مراتب مادون تعبير مى شود بولايت جزئيه و مقيده و قمريه و نجميه .(ولايت كليه مطلقه ) معيت و احاطه دارد بر ساير ولايات به نحو معيت و احاطهكل بر جزء و مطلق بر مقيد و اشراق معنوى دارد بر ساير ولايات .
ولايت كليه مطلقه شمسيه ، اختصاص دارد به حضرت ختمى مرتبت محمد (ص ) و اوصياءقديسين آن حضرت و همانطوريكه در عالم حس و حاس و محسوس ، آقمار و نجوم كسب نور ازشمس مى نمايند، همين طور در عالم معنى و باطن نيز اقمار و نجوم انبياء و اوصياء همه ازشمس ولايت كليه مطلقه استضائه و استناره و استشراق مى نمايند.
و لعنعم ما قيل عن لسانهم عليهم السلام
اختران پرتو مشكوه دل انور ما
دل ما مظهر كل كل همگى مظهر ما
نه همين اهل زمين را همه اللهيم
نه فلك در دورانند به دور سر ما
بر ما پير خرد طفل دبيرستانيست
فلسفى مقتبسى از دل دانشور ما
چشمه خضر بود تشنه شراب ما را
آتش طور شرارى بود از مجمر ما
ماه گر نور و ضياء كسب نمود از خورشيد
خور بود مكتسب از شعشعه اختر ما
خسرو ملك ولايت به حقيقت مائيم
كله از فقر به تارك ز فنا افسر ما
از مصاديق كوثر و خير كثر اعطائى الهى به آن حضرت مقام شفاعت كبرى است كه اين مقامارفع و اعلاى در شفاعت را ذات اقدس احديت جلت عظمته به حضرت ختمى مرتبت محمدمصطفى عليه و على آله افضل التحيه و الثناء اختصاص داده و آن حضرت را شفيعالشفاء قرار داده است .
شفاعت يكى از مسائل مهمه اعتقاديه است و ايمان به آن از ضروريات دين مقدس اسلام است واين مسئله شفاعت از غوامض علوم ماوراء الطبيعه است . مولف محور اين مسئله غامضه تحقيقعميقانه از نظر قرآن و برهان و عرفان نموده و بيان آن در سايررسائل ما مشروحا مندرج است . و بايد دانست كه بطور كلى آن حضرت را سه شفاعت است .اول شفاعت آن حضرت وساطت اوست تكوينا براى نظام ايجاد كه واسطه فيض الهى استبراى خلقت ممكنات به حكم لولاك لما خلقت الافلاك شفاعت دوم آن حضرت وساطتاوست تشريعا براى سعادت بشر و رهنمائى خلق را به صراط مستقيم حق در تمام شئوناعتقادى و اخلاقى و افعالى به حكم (انك اتهدى الى صراط المستقيم ) آيه 52 سورهشورى .
شفاعت سوم آن حضرت وساطت آن بزرگوار است در آخرت و نشئه قيامت كبرى براىعاصيان امت به حكم (و لسوف يعطيك ربك فترضى ) آيه 5 سوره الضحى .
مولوى معنوى عالى گفته است
او شفيع اين جهان و آن جهان
اين جهان در دين و آنجا در جنان
اين جهان گويد كه تو ره شان نما
آن جهان گويد كه تو شه شان نما
پيشه اش اندر بروز و در كمون
اهد قومى اهنم لا يعلمون
فتح گشته از دم او هر دو باب
دعوت او در دو عالم مستجاب
(اين عطاى كوثر ربانى است
شكر آن صل سپس قربانى است )
جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
بر محمد (ص )مظهر ذات صمد
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آن حضرت آنكه اعلى مرتبه علم لدنى واشراقى از مخزن لاهوتى صمدى خود به آن بزرگوار افاضه نمود و آموخت كه بااينكه آن حضرت امى درس نخوانده بود و نزد احدى كسب علم و دانش نكرده بود، معذالكواجد علوم اولين و آخرين گرديد و به مصداق (علمه شديد القوى )
آيه 5 سوره النجم - يعنى به الله . و نيز به مصداق (و علمك ما لم تكن تعلم و كانفضل الله عليك عظيما) آيه 113 سوره نساء و مصداق (و انك لتلقى القرآن من لدن حكيمعليم ) آيه 6 سوره نحل . حضرتش عالم به تمام حقايق الهيه و اسرار وجوديه كماهىكشفا و شهودا گرديد.
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز هر مدرس شد
اى امى داننده هر علم كماهى
در فقر الى الله زده سكه شاهى
فرقت ز فر افسر لولاك مباهى
در عالم قدست نبود هيچ تناهى
با آن همه تشريف عنايات الهى
در عالم تجريد چو تو نيست مجرد
از مصاديق كوثر و خير كثير الهى بآنحضرت نورى است كه ذات ذىالجلال و الاكرام در قلب مبارك حبيب خود حضرت خير الانام پيغمبر والامقام اشراق فرمودهاست . چنانكه در روايت معتبر كه مورد اتفاق عامه و خاصه است . اين حديث شريف از كاشفحقايق حضرت امام صاديق عليه اسلام نقل شده كه درتاءويل آيه مباركه انا اعطيناك الكوثر فرموده است (انا اعطيناك نوراء فى قلبك دلكعلى و قطعك عما سواى ) يعنى ما نورى در قلب تو ايجاد و اشراق و اعطا نموديم كه ايننور تو را دلالت و رهنمائى نمود بسوى ما و تو را از ماسواى ما منقطع و به ما آشناساخت زيرا در اثر تجلى اين نور الهى تو ما را به حقيقت شناختى و دانستى كه من صمدمو كل الوجود و كل الخير و كل الكمال و كل الجمال وكل الجلال و آگاه شدى كه جز من حقيقتى و واقعيتى نيست و غير از من هر چه هستباطل الذات است ، لذا من را اختيار نمودى و از غير من بكلى منقطع شدى . اين نور نه تنهاتو را از ماسوى الله بكلى منقطع ساخت . بكله تو را از وجود خودت منقطع ساخت كه درمقام فناء فى الله خود را هم نديدى .
چه حسن اعظم يكتاى ايزد
بر ايوان دل پاكان علم زد
حجاب آفرينش را دريدند
ز الله ماسوى الله را نديدند
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى آنكه به آن حضرت حكمت و علم به حقايق اشياءعطا فرمود و به اسم حكيم مطلق بر آن حضرت تجلى كرد. پس حضرت ختمى مرتبت مظهرحكيم مطلق است . (و من يوتى الحكمه فقد اوتى خيرا كثيرا) از آيه 269 سوره بقره .
حكمت در نظر اهلمعرفت علم به حقايق اشياء است كماهى و ريشه و اساس همه اشياء، حقايق الهيه و نظاماسماء و صفات ربانيه است . و ما مى توانيم در تعريف حكمت بگوئيم (الحكمه هى العلم والمعرفه بحقايق الاهيه و نظام الاسماء و الصفات الربانيه و لوازمها من الاعيان الثابتهو ظهور دولها و حكومتها و سر مدا و دهرا و زمانا.
پس هر كس اطلاع كامل بر حقايق الهيه داشته باشد. او حكيم و دانا به حقايق اشياء است وچنين كسى حكيم و عارف بذات و صفات و افعال الوهى خواهد بود.
دانا به حقايق اشياء كيست
آنكس كه شناخت مبدء اعلى را
و مصداق اتم و اكمل آن حضرت خاتم انبياء محمد مصطفى (ص ) است كه خدا به عنايت خوداعلى مراتب حكمت را به آن حضرت عطا نموده اعم از حكمت قرآنى و حكمت ايمانى و حكمتبرهانى و حكمت وجدانى و حكمت الهى و حكمت رياضى و حكمت طبيعى و حكمت سياسى و حكمتعلمى و حكمت عملى و بالجمله جميع اقسام حكمت ، كه ذات احديت جلت عظمته به حضرتختمى مرتبت محمد صلى الله عليه و آله در دانشگاه لاهوتى صمدى خود و در مدر(س ) علمكما لم تكن تعلم ) از آيه 13 سوره نساء و مكتب (علمه شديد القوى ) آيه 5 سوره النجم(يعنى به الله ) بدون واسطه جبرئيل به آن بزرگوار تعليم داده است . بطوريكه هيچمجهولى براى او نيست ، چه او مظهر حكيم مطلق و مظهر عليم مطلق است و خدا او را بهعنوان معلم حكمت به حوزه آدميت مبعوث و بعثت او را براهل ايمان منت نهاده است . (لقد من الله على المومنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهمآياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانو منقبل لفى ضلال مبين ) آيه 164 سوره آل عمران . ذات احديت ، قرآننازل بر حضرت ختمى مرتبت را كتاب حكمت و قرآن حكيم ناميده است . كما اشار اليه نصالكتاب الالهى (يس و القرآن الحكيم ) آيه يك سوره مباركه يس . شعار قرآن كه كتابحكمت است (تبيانا لكل شى ء) است (قال الله تعالى و نزلناه عليك الكتاب تبيانالكل شى ء) آيه 89 سوره نحل .
برو گر عاقلى زين حكمت آموز
به نور حكمت آن جان بيفروز
سخن بشنو ز وحى آسمانى
كه مرجان راست عمر جاودانى
چو قرآن بحر بى پايان عرفان
يكى گنجينه شايان عرفان
سخن سنجى كه علمه البيان است
گهر آويز گوش عقل و جان است
به پيش حكمت قرآن احمد (ص )
كه زد بر مهزن اسرار سرمد
ميار افسانه اشراق و مشاء
كه شب بود اين جهان و قوم اعشاء
به غير از علم قرآن هر چه گويند
شبان تيره در بيراهه پويند
كتاب سر لاريبى است قرآن
ظهور شاهد غيبى است قرآن
كتاب علم ربانى است قرآن
ظهور سر سبحانى است قرآن
كتاب عشق قرآن است در ياب
صحيفه سر سبحان است درياب
(مفادش جمله عرفان است درياب
كلامش جمله برهان است درياب )
(تمامش حكمت و اعجاز عقلى
ز حق نازل شده بر عقل كلى )
(نباشد معجزى بهتر ز حكمت
لذا جاويد باشد تا قيامت )
(تو (ربانى ) از اين حكمت بياموز)
بنور حكمت آن جان بيفروز
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به حضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليهو آله (قرآن ) است . قرآن ظهور علمى الهى و تجلى كلامى ربانى است كه بر قلبنورانى آن حضرت اشراق شده است .
اين كتاب علم و حكمت از صقع الوهى و سماء احديت جلت عظمته ، بر آن حضرتنازل گرديده است به حكم (و انزال الله عليك الكتاب و الحكمه و علمك ما لم تكن تعلم وكان فضل الله عليك عظيما) آيه 113 سوره نساء
ذات مقدس الوهى اين كتاب آسمانى را كه مظهر اسم جامع است و خاتم كتب آسمانى مىباشد، برهان بينه و سند خاتميت آن حضرت قرار داده است .
اين قرآن معجزه عقليه باقيه دائميه و ابديه محمديه (ص )است . با اينكه ذات ذىالجلال و الاكرام الوهى به جميع پيغمبران عظام معجزه و آبت و بينه عطا فرموده است ،ولى به هيچيك از آنان معجزه بقيه عطاء ننموده است . بلكه معجزه باقيه عقليه برهانيهرا كه قرآن است اختصاص به خاتم انبياء حضرت محمد مصطفى عليهافضل التحيه و الثناء داده است و به همين جهت دولت و حكومت قران تا قيامت باقى و احكامآن در تمام شئون ثابت و استوار خواهد بود.
قرآن با حفظ و حراست خداى سبحان از زياده و نقصان و از تغير وتبدل در جميع ازمان مصون و محفوظ و خدا خود حافظ و نگهبان آن مى باشد. كماقال الله عزوجل فى كتابه (ان نحن نزلناه الذكر و انا له لحافظون ) آيه 9 سوره حجر.
و لنعم ما قال العارف الالهى جلال الدين محمد فى كتاب المثنوى المعنوى
مصطفى (ص )را وعده كرد الطاف حق
گرد بميرى تو نميرد اين سبق
من كتاب و معجرت را حافظم
بيش و كم كن را ز قرآن را فضم
كس نتاند بيش و كم كردن از او
تو به از من حافظى ديگر مجو
منبر و محراب سازم بهر تو
در محبت قهر من شد قهر تو
چاكرانت شهره ها گيرند و جاه
دين تو گيرد ز ماهى تا به ماه
تا قيامت باقيش دارم ما
تو مترس از نسخ دين اى مصطفى
اى رسول ما تو جادو نيستى
صادقى هم خرقه موسيستى
هست قرآن مر تو را همچون عصا
كفرها را در كشد چون اژدها
تو اگر در زير خاكى خفته اى
چون عصايش دان تو آنچه گفته اى
تن بخفته نور جان در آسمان
بهر پيكار تو زه كرده كمان
آنچنان كرد و از آن افزون كه گفت
او بخفت و بخت و اقبالش نخفت
(دولت آن مظهر ذات احد
ثابت و جاويد باشد تا ابد)
(جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
بر محمد مظهر ذات صمد)
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به حضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليهو آله آنكه اعلى مرتبه عرفان و معرفت به توحيد را به آن بزرگوار عطا فرموده استبه حكم سوره مباركه (قل هو الله احد. الله الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوااحد).
با اينكه تمام انبياء و رسل و جميع سفراء الهى همه عارف بالله و همه واجد معرفتتوحيدى بوده اند، و نيز با اينكه همه پيامبران دعوتشان به توحيد و يگانه پرستىبوده است ، كما اشار اليه نص الكتاب الالهى (و ما ارسلنا من قبلك منرسول الا نوحى اليه انه لا اله الا انا فاعبدون ) آيه 25 سوره انبياء، اما چون توحيد رامراتبى است هيچ يك از پيغمبران نتوانسته اند به اين مرتبه اعلى و اشمخ از توحيد دعوتكنند. زيرا مرتبه آنان در عرفان توحيدى در اين مرتبه اعلى و اشمخ نبوده است . مضافابه اينكه اقوام و اممم آنان قابليت ادراك و استعداد فهم اين مرتبه عاليه را در معرفت بهتوحيد نداشته اند:
پس دعوت به مقام احديت و صمديت ، مختص حضرت ختمى مرتبت است ، كه خود مظهر مقاماحديت و مجلاى مقام صمديت است و امت آن حضرت لياقت و شايستگى اين درس اعلاى عرفانو توحيد را داشته اند.
قال السجاد عليه السلام (ان الله عزوجل علم انه سيكون فى آخر الزمان اقوام متعمقونفانزل الله قل هو الله احد الحديث از اصول كافى كلينى .
اين سوره مباركه كه محتوى اعلى مرتبه درس توحيد است ، داراى اسامى و القاب بسياراست و از آن جمله است سوره المعرفه . سوره الاس و الاساس ، سوره التوحيد و الاخلا(ص)و سوره الجمال و الجلال سوره النجات و سوره الامان و سوره النور و سوره النسبته وسوره الصمد.
مولف وجه تسميه اين سوره مباركه را نسبت به هر يك از اسايم و القاب تفصيلاتوضيح داده و تمام اقسام توحيد را از توحيد در احديت و توحيد در الهيت و توحيد درصمديت و توحيد در صانعيت و توحيد ذاتى و توحيد صفاتى و توحيد افعالى و توحيدآثارى و توحيد در اصل وجود، با برهان و منظقاستدلال محكم عقلى در كتاب (توحيد ربانى ) كه در تفسير سوره مباركه توحيد نگاشتهاست ، مندرج و مسطور بخش اول كتاب مزبور به طبع رسيده و منتشر شده است .
لمولفه
سوره التوحيد و الاخلا(ص )خوان
تا كه بشناسى خداوند جهان
قل هو الله احد الله صمد
درس توحيد است در نزد خرد
هست الله ذات آن كله الوجود
هست الله ذات يكتاى ودود
هست الله ذات آن كل الكمال
هست الله ذات آن كل الجمال
چون مبرى باشد از اجز او حد
وصفش آمد قل هو الله احد
چون محيط است بر همه كون و مكان
وحدتش را وحدت جمعى بدان
او وجود مطلق است و او احد
او غنى مطلق است او صمد
نيست هستى حقيقى غير حق
ما سوى لا شى ء و باشد شى ء حق
شى ء و فى ء است هر چه بينى در جهان
لم يكن كفوا احد او را بدان
مخزن كل الكمال آمد صمد
منبع كل الكمال آمد صمد
رو صمد بشناس و او را بنده باش
بنده اصنام و اين بتها مباش
عبد ربانى منم يكتا شناس
اس ايمانم بدين باشد اساس
از ازل گفتم احد هو يا احد
تا ابد گويم صمد هو يا صمد
عشق آن ذات صمد دين من است
طاعت او فرض و آئين من است
از مصاديق كوثر و خير كثر اعطائى الهى نهرى است در جنت كه ذات احديت آن را بهحضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليه و آله مرحمت فرموده است .
روى عن عبدالله بن عباس انه فسر الكوثر بالخير الكثيرفقال سعيدبن جبير ان اناسا يقولون هو نهر فى الجنهفقال هو من الخير الكثير. اين عبس كه خود يكى از مفسرين و از شاگردان اميرالمؤ منين علىعليه اسلام ، است او كوثر را به خير كثير تفسير كرده است . سعيدبن جبير به او گفتمردم مى گويند كوثر نهرى است در بهشت كه خدا آن را به پيغمبر خاتم صلى اللهعليه و اله و سلم عطا نموده است . ابن عباس مرد عالم و دانشمندى بود در جواب او گفت آننهر بهشتى خود يكى از مصاديق خير كثير اعطائى الهى است به آن حضرت .
از اين بيان محكم البنيان ابن عباس در جواب سعيدبن جبير، به خوبى استفاده مى شود كهكوثر فقط يك معنى بيشتر ندارد و آن معنى عبارت است از خير كثير، بنابراين تمام آنمعانى ديگر براى تفسير كوثر همه از مصاديق همين خير كثير است .
روايت فوق الذكر در تفسير عامه و خاصه از طريق سنى و شيعه هر دونقل گرديده است .
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى به آنحضرت انشراح صدر است .
چنانكه نص صريح قرآن تصريح به اين واقعيت نموده است كماقال الله تعالى مخاطبا لحبيبه محمد صلوات الله عليه (الم نشرح لك صدرك ) آيه 1سوره انشراح
بيان شاءن نزول سوره مباركه كوثر
از مصاديق كوثر و خير كثير اعطائى الهى نسل كثير و ذريه فراوان است كه اعطاء آن بهلطف و عنايت ذات اقدس احديت به حضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليه و آله از وجودحضرت فاطمه زهرا سلام الله اليها دختر آن حضرت اين كثرتنسل و ذريه بسيار نشاءت گرفته است . چنانكه آيه اخيره در سوره مباركه كوثر برهاناين حقيقت و شاهد اين واقعيت است ، زيرا در شاءننزول سوره كوثر مفسرين اتفاق دارند بر اينكه اين سوره مباركه وقتى بر پيغمبر اكرم(ص )نازل گرديد كه پسران حضرت خاتم الانبياء عليه آلاف التحيه و الثناء بنامقاسم و عبدالله رحلت نموده و از دار دنيا رتفه بودند و دشمنان و حسودان و مخالفانپيغمبر خاتم (ص )از مرگ دو پسر آن زرگوار اظهار مسرت و شادى نمودند و گفتند اينشخص يعنى پيغبمر اكرم (ص ) ابتر و بلاعقب است ونسل او قطع شد و ديگر اثرى از او باقى نخواهد ماند.
فقدان پسران خردسال پيغمبر خاتم و شما،و زخم زبان دشمنان آن بزرگوار كه او راابتر خواندند، موجب ناراحتى و افسردگى حضرت ختمى مرتبت محمد (ص ) گرديد. لذا دراين موقع ذات اقدس حق جل و علا براى تسلى خواتر خاتم النبياء عليه و آلهافضل التحيه و الثناء سوره مباركه كوثر را به لطف و عنايت بر آن حضرتنازل فرمود و به جيبش حضرت ختمى مرتبت محمد مژده و بشارت داد كه ما به تو كوثريعنى خير كثير بى نهايت عطا و مرحمت فرموديم و از جمله عطاياى ما به تونسل كثير و ذريه فراوان است كه از وجود حضرت فاطمه دختر والاگهر تو به توخواهيم داد.
(و اينك نسل پربركت و ذريه آن حضرت است كه به اعجاز قرآن مشهود و تحقق يافته است) پس در برابر اعطاء كوثر و اين خير بى نهايت و به شكرانه اين نعمت براىپروردگارت نماز بگذار و براى او نحر و قربانى كن كه محققا دشمن بدگوى توابتر و مقطوع النسل و بلاعقب است :
و اما نسل تو و ذريه تو بكثرت و عزت و سيادت باقى است و آثار روحانى و جسمانىتو از قرآن و عترت تا افق آخرت ثابت و جاويد و شرف دنيا و آخرت و سيادت و نشاتينملك و ملكوت از آن تو است :
لمولفه
مژده دادش ذات يكتاى ودود
كاى تو ما را مقصد از كل وجود
لطف ما داده به تو خير كثير
آن عطاى كوثر است اى بى نظير
كوثر اعطائى ما اى حبيب
خير بيرون از شمار است و حسيب
چيست كوثر آن وجود فاطمه (ع )
نسل تو جاويد و ثابت دائمه
ما تو را داديم كه كوثر اى رسول (ص )
دخت تو صديقه زهراى بتول
منبع خير كثير اين كوثر است
كه بقاى نسل تو زين گوهر است
دولت تو تا ابد پاينده است
دشمنت را قهر من كوبنده است
اى نبى خاتم عالى مقام
تا قيامت دين تو دارد قوام
كورى چشم حسودان تا ابد
حافظ دين تو الله الصمد
(باز باش اى باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له كفوا احد)
دولت ذريه ات جاويد باد
تو بدن اعطاء كوثر باش شاد
اين شرافت در نظامين وجود
خاص تو كرده خداوند ودود
شكر ايزد را كه بنمودت عطا
دولت جاويد اندر دو سرا
كوثر اعطائى اين خير كثير
بر تو لازم شكر آن اى بى نظير
شكر اين كوثر فصل و انحر است
دشمنت خود بى اثر او ابتر است
جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
بر محمد مظهر ذات صمد
سايه قرآن و عترت مستدام
بر سر ما دائما در دو نظام
ذات اقدس احديت دخترى بحضرت ختمى مرتبت محمد صلى الله عليه و اله بنام فاطمهزهرا سلام الله عليها عطا فرمود كه آن بانوى عظمى و ملكه دو سرا ام لائمه عليهمالسلام است و ذريه پيغمبر خاتم از وجود اين دختر والاگهر تا قيامت كبرى باقى است واين است نسل كثير محمدى (ص )و ذريه بسيار كه بوعده پروردگار از آن بزرگوارباقى و پايدار است و اين است كثرت نسل و ذريه بى شمار كه اختصاص بآنحضرتدارد.
كثرت نسل و ذريه بسيار اختصاص بحضرت ختمى مرتبت دارد
حال ممكن است كسى بگويد كه چه طور اين كثرتنسل و ذريه بسيار خصيصه آن بزرگوار است كه ديگر از پيغمبران داراىنسل فراوان بوده اند؟
جواب اين اشكال با شناختن حقيقت محمديه (ص )كه صادراول است مندفع است زيرا برهانا عقلا و نقلا ثابت و مبرهن است كه آنحضرت صادر نخستينو اولين جلوه رب العالمين است و در واقع آدم اول است لقوله (ص ) (انا آدمالاول ) يعنى منم آدم لاهوتى جبروتى : و قيل عن لسانه (ص )
و انى و ان كنت بن آدم صورتا
فلى فيه معنى شاهد بابوتى
گر بصورت من ز آدم زاده ام
من به معنى جد جد افتاده اءم
پس در واقع عالم وجود نسل كثير و وليده وجودى ذى جود حضرت ختمى مرتبت و دخترگراميش ملكه ملك و ملكوت عصمت كبرى حضرت فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه عليهمامى باشد اين است كوثر حقيقى منبع خير كثير واقعى و اعطاءفضل بى نهايت حضرت احديت جلت عظمته بحضرت خاتم انبياء و سرور اصفياء محمدمصطفى صلى الله عليه و آله كه عالم و آدم همه ذريه اويند و بهمين جهت است كه فرموده(اول ما خلق الله نورى ) و شكى نيست كه پيغمبر اكرم و دختر گراميش فاطمه نور واحدندو خلقت آنها بر كل ماسوا على الاطلاق سبقت سرمدى دارد و نيز تقدم شرفى و رتبه اى ودهرى بر جميع موجودات و مخلوقات دارند.
آنچه اول شد پديد از جيب غيب
بود نور پاك او بى هيچ ريب
بعد از آن نور مطلق زد علم
گشت عرش و كرسى و لوح و قلم
يك علم از نور پاكش عالم است
يك علم ذريت است و آدم است
همچو شبنم آمدند از بحر جود
آفرينش از طفيلش در وجود
جمله عالم از شعاع ذات اوست
نسل او باشند و ذريات اوست
جمله از فيض عطاى كوثر است
فيض رحمان و عطاى داور است
آفرين بر لطف خلاق مبين
كرده اين اعطا به ختم المرسلين
جان (ربانى ) ثناگو تا ابد
بر محمد مظهر ذات صمد
جان بقربان گرامى دخترش
فاطمه زهرا و دخت اطهرش
كز عنايات خداى اكبرش
خاص احمد كرده او اين كوثرش
دست ما دامان صاحب كوثرش
كاو بود شافع به روز محشرش
سايه پيغمبر عالى مقام
بر سر ما در دو عالم مستدام
اشراق هفتم : در بيان تسبيح حضرت فاطمه الزهرا س با تحقيق نير عرشى محورجملاتآن
تسبيح حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها عبارت است از ذكرى مخصو(ص )كه پدربزرگوارش حضرت ختمى مرتبت آن اذكار درربار را به او آموخته و بدختر والاگهرشعطا فرموده است
اين ذكر متضمن تكبير و تحميد و تسبيح پروردگار است و مجموعا صد عدد است : بديننحو كه ذيلا بيان مى شود:
سى و چهار مرتبه گفتن (الله اكبر)
سى و سه مرتبه گفتن (الحمدلله )
سى و سه مرتبه گفتن (سبحان الله )
لذت و ثواب اين تسبيح در فهم و معرفت به آنحاصل و عائد تسبيح گوينده مى گردد هر چه درجه معرفت عالى تر است ثواب آنهمبيشتر است در هر عبادت معرفت لازم است چه عبادت فرع معرفت است
دانى كه چيست لذت با عارفان نشستن
سمع خدا كشودن صورت خدا شنيدن
از جاهلان مپرسيد اسرار حق شناسى
كاين فرقه را نباشد عشق بحق رسيدن
تحصيل معرفت كن تا بندگى بدانى
كاين بوده قصد خالق از بنده آفريدن
بگذار هر چه دارى در رهن علم و حكمت
كاخر زيان نه بينى زين كيميا خريدن
الله اكبر مى گوئيم : الله يعنى چه ؟ الله اسم ذات حق تعالى و مبدء اعلى است
الله يعنى ذات مستجمع جميع صفات كماليه و نعوت و اسماء و الفعليه بالذات والاصالته
الله : آن ذاتى است كه مستجمع جميع اسماء لطفيه و اسماء قهريه و اسمساء تنزيهيه وتشبيهيه است
الله : آن ذاتى است كه كل الكمال و كل الجمال وكل الجلال و كل الوجود است
الله : آن ذاتى است كه كل البهاء و كل الحسن وكل الخير است :
الله : آن ذاتى است كه كل العلم و كل القدره وكل الحيوه است :
الله : آن ذاتى است كه واجب الوجود بالذات است :
الله : آن ذاتى است كه واجب من جميع الجهات و الحيثيات است
الله : آن ذاتى است كه آن ذاتى است كه واجب العلم واجب القدره وواجل الحيوه است
الله : آن ذاتى است كه صرف الوجود و صرفكل كمال وجود است
الله : آن ذاتى است كه صرف العلم است و صرف القدره و صرف الحيوه است
الله : آن ذاتى است كه در مقام الهيت شريك ندارد
الله : آن ذاتى است كه در مقام احديت شريك ندارد:
الله : آن ذاتى است كه در مقام فردانيت و وحدانيت شريك ندارد:
الله : آن ذاتى است كه كه در مقام صميديت و شئون صمديت شريك ندارد
الله : آن ذاتى است كه در وجوب وجود شريك ندارد:
الله : آن ذاتى است كه در حقيقت وجود ندارد
الله : آن ذاتى است كه در اصل وجود شريك ندارد
الله : آن ذاتى است كه واجد مقام جميعت اطلاقيه است
الله : آن وجودى است كه داراى وحدت حقه حقيقيه است
الله : آن ذاتى است كه علت موجده جميع اشياء است
الله : آن ذاتى است كه خالق و صانع جميع اشياء است
الله : آن ذاتى است كه مربى كل اشياء و موجودات است
الله : آن ذاتى است كه مبدء المبادى و علت العلل است
الله : آن ذاتى است كه غايت الغايات و نهايته النهايات است
الله هو الذى اله الخلق عن درك مائيته و الاحاطه بكيفيته مائيت اينجا ماهيت است و مراد از ماهيتدر اينجا يعنى (ما به هو هو لا مايقال فى جواب ما هو) زيرا ذات حق بسيط است و انيتصرفه و وجود محض است بدون ماهيت كه او صمد است :
بيان معناى الوهيت و اقسام توحيد در كتاب توحيد ربانى ، تفسير سوره مباركه توحيد بهتفصيل با براهين عقليه و نقليه گرديده و بلطف خدا بطبع رسيده است و در اينمقامبفهرست آن محور كلمه (الله ) اشاره شد
(حكيم سعدى گويد)
جهان متفق بر الهيتش
خرد ماند در كنه ماهييتش
بشر ماوراى جلالش نيافت
بصر منتهاى جمالش نيافت
نه بر ذاتبش پرده مرغ وهم
نه در ذيل وصفش رسد دست فهم
نه ادراك در كنه ذاتبش رسد
نه فكرت به غور صفاتبش رسد
توان در فصاحت به سحبان رسيد
نه در كنه بيچون سبحان رسيد
كه خاصان در اين ره فر(ص )رانده اند
به (لا احصى ) از تك فرو مانده اند
نه هر جاى مركب توان تاختن
كه جائى سپر بايد انداختن
وگر سالكى محرم راز گشت
به بندند بر وى در بازگشت
كسى را در اين بزم ساغر دهند
كه داروى بى هوشيش در دهند
بنابراين عقول جميع ذوى العقول و افهام جميع ذوى الافهام را نه تنها به ادراك كنه ذاتو صفات خداى متعال راهى نيست بلكه همه در اين وادى حيران و سرگردانند و جز اعترافبه عجز خود چاره اى ديگر ندارند و اين اعتراف و اقرار خلاصه مى شود در ذكر (اللهاكبر): كه به بيان آن ذيلا اشاره اجمالى و مختصر مى شود:
(الله اكبر: (بيان مختصر محور معناى (الله اكبر)):
الله اكبر يعنى اكبر من ان يوصف : خدا بزرگتر از آن است كه بوصف در آيد زيرا هر چهبوهم و فكر و عقل ما آيد حق متعال و ذات ذوالجلالاجل از آن است و مافوق آن است پس چگونه مى خواهد بوصف در آيد.
بيان مطلب
نظر باينكه ما متنهى هستيم و حقتعالى نامتناهى است : ما محدوديم و حقجل و علا نامحدود: ما محاطيم و حق تعالى محيط:
وجود ما مشوب است به ماهيت و عدم و حق وجود صرف است و از ماهيت و ضوب عدم معرى است :
پس چگونه ممكن و ميسر است كه متناهى ادراك نامتناهى و محدود ادراك نامحدود و وجود مشوبادراك صرف الوجود را كما هو حقه نمايد مضافا به اينكه ما ادراكاتصال خود را بجميع عوالم نامتناهى نمى كنيم و تا ادراكاتصال خود را بجميع عوالم ننمائيم عظمت و كبريائى ذات الوهى را در مرتبه فاعليت اونخواهيم نمود پس چگونه براى ما عظمت ذات كبرياءذوالجلال ادراك خواهد شد پس بالبرهان (الله اكبر) يعنى (اكبر من يوصف ) و اين كلممعجز نظام از كاشف حقايق مولانا الصادق عليه الصلوه و السلام است كه در معناى (اللهاكبر) فرموده است :
چنانچه در كتاب توحيد صدوق باب 45 در معناى الله اكبر از آنحضرتنقل شده است :
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال رجل عنده الله اكبر،فقال الله اكبر من اى شى ء فقال من كل شى ءفقال ابو عبد الله عليه اسلام : حدددته فقالالرجل كيف اقول : فقال عليه السلام قل (الله اكبر من ان يوصف : )
از حضرت ابى عبدالله كه مراد حضرت امام صادق عليه اسلام استنقل شده در كتاب مزبور كه يكنفر در محضر امام عليه اسلام كلمه (الله اكبر) كه تكبيراست بر زبان جارى كرد
حضرت از او سوال فرمود با اين تكبير خداى متعال را از كدام شى و چه چيز بزرگتر مىپندارى آن مرد عرض كرد (من كل شى ء) من خدا را ازكل اشياء و از همه چيز بزرگتر مى دانم : حضرت فرمود تو با اين گفته ات كه مورداعتقاد تو است ذات كبريائى الوهى را تحديد نمودى توخيال و تصور مى كنى اشياء و موجودات بزرگى در عالم وجود دارند ولى بالمقايسه باآنها خدا را از همه آنها و از كل اشياء اكبر و بزرگتر مى پندارى وحال اينكه اين تصور تو غلط و باطل است بلكه در واقع كفر و شرك است زيرا درقبال خدا اشياء و موجودات هيچ رسميت و استقلالى ندارند تا خداى يكتا ازكل آن اشياء اكبر و برزگتر تصور گردد.
عرض كرد پس چكونه (الله اكبر) را معنى كنم تا تحديد كه لازمه اش اين فساد در اعتقاداست لازم نيايد و با اعتقادى صحيح و درست خدا را بشنايسم و چه بگويم كه موحد واقعىباشم . حضرت امام صادق كاشف حقايق عليه السلام فرمودقل الله اكبر يعنى )اكبر من ان يوصف ): يعنى خدا بزرگتر از آن است كه بوصف در آيدبعبارت ديگر عظمت و كبريائى ذات الوهى قابل توصيف نيست :
و نيز در همان كتاب توحيد صدوق باب 45 حديث ديگرى در معناى (الله اكبر) از امامصادق كاشف حقايق روايت شده كه واضحتر و بهتر نقاب از چهره حق و حقيقت برداشته شدهو عاليترين درس عرفان و توحيد به اهل ايمان داده شده است
حضرت ابو عبدالله يعنى امام صادق عليه الصلوه و السلام در جواب شخص ديگر كهگفت : (((الله اكبر من كل شى ء) فقال عليه السلام ثم شى فيكون الله اكبر منه ): فقلتما هو فقال (ع ) (الله اكبر من ان يوصف ):
مفاد كلام معجز نظام امام عليه السلام كه فرمود (و كان ثم شى ء فيكون الله اكبر منه )اين است كه اساسا چيزى فى حيال حق و در قبال او نيست تا بگوئى خدا از آن شى ءبزرگتر است چه ماسوى الله عنوان (لاشى ء) دارند.
بنابراين اشياء و موجودات در قبال هويت حق همه لا شى ء محضند و از خود هويتى ندارندبلكه استحقاق حمل وجود و موجود ندارند چه همهباطل الذاتند چنانچه لبيد كه سر مست رحيق وحدت و تربيت شده كمتب قرآن است در محضرپيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مترنم باين بيت گرديد
الا كل شى ما خلا الله باطل
و كل نعيم ال محالته زائل
دارد كه براى حضرت خاتم انبيا از گفته لبيد شاعر سراينده اين بيت اهتزاز ملكوتى وحال وجدى حاصل گرديد و فرمود (اصدق شعرقال به العرب و او را مورد تحسين و آفرين قرار داد:
ريشه اين واقعيت و حقيقت كه جز خدا هيچ چيز رسميت و اصالت وجودى ندارد منطق وحى و نصقرآن است كه فرموده است (ذالك بان الله هو الحق و ان ما يدعونه من دونه هوالباطل و ان الله هو العلى الكبير) ايه 62 سوره حجفقل بقوه البرهان و القرآن و العرفان : - لا هويته الا هويته و ما سواه على الاطلاق اعدامو اباطيل :
حكيم سعدى شيرازى گفته است :
ره عقل جز پيچ در پيچ نيست
بر عارفان جز خدا هيچ نيست
توان گفتن اين با حقيقت شناس
ولى خورده گيرند اهل قياس
كه پس آسمان و زمين چيستند
بنى آدم و ديو و دد كيستند
پسنديده پرسيدى اى هوشمند
بگويم جوابت گر آيد پسند
كه هامون و دريا و كوه و فلك
پرى آدمى زاد و ديو و ملك
همه هر چه هستند ازان كم ترند
كه با هستى اش نام هستى برند
عظيم است پيش تو دريا به موج
بلند است خورشيد گردون به اوج
ولى اهل صورت كجا پى برند
كه ارباب معنى به ملكى درند
كه گر آفتاب است به ذره نيست
وگر هفت درياست يك قطره نيست
چو سلطان عزت علم بر كشد
جهان سر به جيب جهان در كشد
يعنى چون سلطان عزت به احديت قهاريه تجلى فرمايد خط بطلان روى تمام ماسواكشيده شود و چشم وحدت بين ديارى را غير حق نه بيند و معلوم شود
كه يكى هست و هيچ نيست جز او
وحده لا اله الا هو

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation