بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 3, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
 

 

 
 

3746 ان رغبتمفى الفوز و كرامة الآخرة فخذوا فى الفناء للبقاء. اگر رغبت داريد در فيروزى وگرامى بودن آخرت پس فرا گيريد از فنا از براى بقا يعنى فرا گيريد از عالم فنا كهدنياست توشه از براى عالم بقا كه آخرت باشد.

3747 ان كنتمتحبّون اللّه فاخرجوا من قلوبكم حبّ الدّنيا. اگر بوده باشيد شما چنين كه دوستداريد خدا را پس بيرون كنيد از دلهاى خود دوستى دنيا را.

3748 ان رايت مننسائك ريبة فاجعل لهنّ النّكير على الكبير و الصّغير . اگر بينى از زنان خود بدگمانيى يعنى امرى كه باعث بدگمانى تو شود پس بگردان از براى ايشان انكار كننده بربزرگ و كوچك يعنى نگهبانى براى ايشان‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 23

مقرر كن كه هر كه خواهد بدى كند انكار كند بر او و منع كند اورا از آن و اين نگهبان مقرر باشد بر كوچك و بزرگ نه خصوص زنان تا اين كه ايشاننيابند كه از خصوص ايشان چيزى بتو رسيده چه اين معنى باعث زيادتى جرأت ايشانمى‏شود و همچنين بر مردم نيز اين معنى ظاهر نشود و سبب رسوائى نگردد.

و ايّاك ان تكرّر العتب فانّ ذلك يغرى بالذّنب و يهّون العتب.و بپرهيز از اين كه مكرر كنى ملامت را پس بدرستى كه آن حريص مى‏گرداند بر گناه وخوار مى‏گرداند ملامت را اين تتمه كلام سابق است يا تتمه كلام ديگر كه در اينجانقل نشده و حرف عطف از براى آن است و مراد اين است كه هرگاه كسى را بر كار بدىملامت كردى تكرار مكن ملامت او را زيرا كه هر چند تكرار كنى آن را قبح آن گناه درنظر او و همچنين حيا و شرم او كم مى‏شود و اين در حقيقت باعث تحريص او مى‏شود برآن گناه، و خوار شدن ملامت بعد از تكرار آن ظاهر است و محتاج ببيان نيست.

3749 ان سمتهمّتك لاصلاح  النّاس فابدأ بنفسك فانّ تعاطيك صلاح غيرك و انت فاسد اكبر العيب.اگر بلند شود همت تو از براى اصلاح مردم پس ابتدا كن بنفس خود پس بدرستى كه فراگرفتن تو صلاح غير خود را و حال آنكه تو خود فاسد باشى بزرگترين عيب است.

3750 ان جعلتدينك تبعا لدنياك اهلكت دينك و دنياك و كنت فى الآخرة من الخاسرين.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 24

اگر بگردانى دين خود را پيرو دنياى خود تباه كنى دين خود را ودنياى خود را و بوده باشى در آخرت از زيانكاران، «تباه شدن دين ظاهر» است و «تباهشدن دنيا» بنا بر آن است كه غالب اين است كه حق تعالى دنياى چنين كسى را نيز تباهميكند و از دنيا نيز او را محروم مى‏گرداند.

3751 ان جعلتدنياك تبعا لدينك أحرزت دينك و دنياك و كنت فى الآخرة من الفائزين. اگر بگردانىدنياى خود را پيرو دين خود جمع كنى دين خود را و دنياى خود را، و بوده باشى در آخرتاز فيروزمندان، «جمع كردن دنيا» باعتبار اين است كه هيچ كس بى بهره از آن نمى‏ماندو خصوصا اين كه كسى كه دين خود را محكم نگاه دارد و از سر دنيا بگذرد از براى دينيقين حق تعالى دنياى او را نيز آباد مى‏گرداند.

3752 ان اتّقيتاللّه وقاك. اگر بترسى از خدا نگاه دارد ترا.

3753 ان أطعتالطّمع أرداك. اگر فرمان‏برى طمع را هلاك گرداند ترا يا بيندازد يعنى در هلاكت وپستى مرتبه.

3754 ان تفضّلتخدمت. اگر بخشش كنى خدمت كرده شوى يعنى مخدوم مردم گردى.

3755 ان توقّرتاكرمت. اگر باوقار باشى بزرگ گردانيده شوى.

3756 ان تقنعتعزّ . اگر قانع شوى عزيز گردى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 25

3757 ان تخلصتفز. اگر خالص گردى فيروزى يابى يعنى خالص و پاك گردى از صفات و اخلاق نكوهيده وافعال و اعمال ناشايست.

و گفته شد بآن حضرت عليه السلام كه: بدرستى كه اهل كوفه بصلاحنمى‏آورد ايشان را مگر شمشير پس فرمود آن حضرت عليه السلام:

 3758 ان لم يصلحهم الّا إفسادى فلا أصلحهم اللّه. اگر بصلاحنمى‏آورد ايشان را مگر فاسد كردن من پس بصلاح نيورد ايشان را خدا. مراد اين است كهشمشير كشيدن بر ايشان باعتبار اين كه مسلمانند و ظاهرا مطيع امامند شرعا جايز نيستو هرگاه شرعا جايز نباشد و من مرتكب آن شوم پس آن فاسد و تباه كند مرا پسى اگراصلاح حال ايشان نشود مگر بشمشير كه باعث فساد حال من مى‏شود خدا اصلاح حال ايشاننكند و مرا بسبب آن فاسد و تباه نكند.

3759 ان تنزّهواعن المعاصى يحببكم اللّه. اگر پاكيزگى جوئيد از گناهان دوست دارد شما را خدا.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 26

حرف الف بلفظ «انا»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت على بن ابى طالبعليه السّلام در حرف الف بلفظ «انا» و آن الف متكلّم است و بمعنى [من‏] است، گفتهآن حضرت عليه السّلام:

3760 أنا قسيمالنّار و خازن الجنان و صاحب الحوض و صاحب الأعراف. منم قسمت كننده جهنم و گنجوربهشت و صاحب حوض و صاحب اعراف.

بودن آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه از جانب خدا قسمت كنندهدوزخ و بهشت و اين كه بى فرمان او كسى را بهيچ يك از آنها نبرند در احاديث بسياروارد شده و مراد بحوض حوضى است كه مشهور شده بحوض كوثر و آن حوضى است كه شيخ صدوقطاب ثراه در كتاب امالى روايت كرده از حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله كهفرموده: هر كه ايمان نياورد بحوض من پس وارد نسازد خدا او را بر حوض من و ايننفرين است بر كسى كه ايمان نياورد بآن باين كه نرسد بآن و محروم ماند از آن.

و از أبى ايوب انصارى رضى اللّه عنه روايت شده كه پرسيدند حضرترسول صلى اللّه عليه و آله را از حوض فرمود كه: چون پرسيديد پس خبر مى‏دهم شما رابدرستى كه حوض اكرام كرده مرا خدا بآن و تفضيل داده مرا بر هر كه بوده پيش از مناز پيغمبران و آن حوض بقدر ما بين ايله و صنعاء است در آن است جامها براى آب خوردنبعدد ستاره‏هاى آسمان، روان مى‏شود در آن دو نهر بزرگ از آب، آب آن سفيد تر است ازشير و شيرين تر است از عسل، سنگريزه آن زمرد و ياقوت است، زمين آن مشگ اذفر استيعنى مشگ بغايت نيكو، شرطى است مشروط از جانب پروردگار من كه وارد آن نمى‏شوند

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 27

مگر كسانى كه پاك باشد دل ايشان و درست باشد نيتهاى ايشان وتسليم كننده باشند براى وصى من بعد از من آن كسانى كه مى‏دهند آنچه را بر ايشاناست بآسانى و نمى‏گيرند آنچه را كه براى ايشان است بدشوارى، دور ميكند وصىّ من ازحوض روز قيامت كسى را كه نيست از شيعه او همچنان كه دور ميكند مرد شترى را كه جربداشته باشد از شترانش كسى كه نوشد از آن حوض تشنه نشود هرگز. و روايت  شده از ابىذر رضى اللّه عنه كه گفته: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود: وارد مى‏شود برمن بر سر حوض على امير مؤمنان و امام غرّ محجلان پس برميخيزم مى‏گيرم دست او را پسسفيد مى‏شود روى او و رويهاى اصحاب او پس مى‏گويم  چگونه جانشينى كرديد مرا باثقلين بعد از من پس مى‏گويند كه: پيرو شديم بزرگتر را و تصديق كرديم آن را ومعاونت كرديم كوچكتر را و يارى نموديم و جنگ كرديم با او، پس مى‏گويم كه برگرديدسيراب، سيراب كرده شده پس مى‏آشامند شربتى كه تشنه نمى‏شوند بعد از آن هرگز روىامام ايشان مانند آفتاب برآمده باشد و رويهاى ايشان مانند ماه شب بدر يا مانندروشن ترين ستاره.

«غرّ» جمع أغرّاست و «أغرّ» اسب پيشانى سفيد و سفيد هر چيز را گويند و «محجل» اسبى را گويند كهدستها و پايهاى آن سفيد باشد و مراد به «غرّ محجلان» در اينجا گروهى است كه بر راهراستند و مانند آن اسبان با يمن و بركتند.

و مراد به «ثقلين» دو چيز گرانبهاى عظيم القدر است كه در حديثمشهور از آن حضرت صلى اللّه عليه و آله روايت شده كه فرموده: بدرستى كه منمى‏گذارم در ميان شما ثقلين را كه آنها كتاب خداست و عترت  من كه اگر دست زنيد بهآنها گمراه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 28

نشويد هرگز، و مراد به «بزرگتر» كتاب خداست و به «كوچكتر» اماماز عترت او.

و «جنگ كرديم با او» يعنى با مخالفان همراه او.

و شيخ صدوق طاب ثراه در كتاب خصال روايت كرده از حضرت اميرالمؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده: من با رسول خدايم و با من است عترتمن بر حوض، پس هركه خواهد ما را پس بايد كه فراگيرد بگفته ما، و بايد كه عمل كندعمل ما، پس بدرستى كه از براى هر اهلى نجيبى است و از براى ماست نجيبى و از براىماست شفاعتى و از براى اهل دوستى ماست شفاعتى  پس تنافس كنيد در ملاقات ما بر حوضپس بدرستى كه ما ميرانيم از آن دشمنان خود را و آب مى‏دهيم از آن دوستان خود را وپيروان خود را، هر كه بياشامد از آن يك شربتى تشنه نمى‏شود بعد از آن هرگز، حوض مادر آن دو ساقيه بزرگ است كه مى‏ريزند از بهشت يكى از آنها از تسنيم است و ديگرى ازمعين، بر دو طرف آن زعفران است، و سنگ‏ريزه‏هاى آن مرواريد است و آن كوثر است.مراد باين كه «از براى هر اهلى نجيبى است» اين است كه: از براى هر اهل بيتى گرامىو برگزيده باشد نزد ايشان و از براى ما نيز گرامى و برگزيده باشد و آن هر كسى استكه فرا گيرد قول ما را و عمل كند عمل ما اين بنا بر اين است كه عبارت حديث در نسخهكه بنظر رسيده بدين نحو است «فانّ لكلّ اهل نجيبا و لنا نجيب» و دور نيست كه«نجيبا» و «نجيب» سهوى باشد از ناسخ و صحيح «نخبا» و «نخب» باشد بضم نون و خاءنقطه دار و ترجمه اين باشد كه: از براى هر اهلى برگزيده‏ها و اصحاب نيكو باشد و ازبراى ما هم برگزيده‏ها و اصحاب نيكو باشد و آنها آنانند كه فرا گيرند قول ما را وعمل كنند عمل ما را.

و «تنافس كنيد» يعنى هر يك رغبت كنيد در آن و معارضه كنيد بايكديگر در آن و طلب كنيد كه سبقت گيريد بر آن و «تسنيم» نهريست در بهشت كه درقصرها و بالاخانه‏ها مى‏رود و «معين» بمعنى آب جارى است و در اينجا مى‏بايد كه نامنهرى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 29

خاصّ باشد در بهشت كه كوثر نام آن باشد و ممكن است كه «و آنكوثر است» اشاره بحوض مذكور باشد چه آن را نيز كوثر گويند چنانكه مشهور است و دركتاب مجمع البيان نقل كرده از صحيح مسلم كه از صحاح معتبر اهل سنت است كه روايتكرده از انس كه گفته كه: ميانه اوقاتى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روزىميان ما بود وقتى بود كه آن حضرت خواب رفت يا پينكى زد خواب رفتنى يا پينكى‏زدنى،بعد از آن برداشت سر مبارك خود را تبسم كننده پس گفته شد كه: چه چيز بخنده آوردهشما را اى رسول خدا-  فرمود كه: فرود آمد بر من همين وقت سوره پس خواند سوره كوثررا بعد از آن فرمود كه: آيا مى‏دانيد كه: چه چيز است كوثر-  گفتيم: خدا و رسول اوداناترند، فرمود كه: پس بدرستى كه آن نهريست كه وعده داده مرا بآن پروردگار من، برآن خير بسيار است آن حوض من است وارد ميشوند بر آن امّت من روز قيامت آنيه آن يعنىظروفى كه بر سر آن باشد از براى آب برداشتن بعدد ستاره هاى آسمان است «پس كشيدهميشوند» يعنى كشيده ميشوند از براى دور كردن از اين حوض اهل زمانى از ايشان يعنىاز امت من پس مى‏گويم من كه: اى پروردگار من بدرستى كه ايشان  از امت منند پس گفتهمى‏شود كه بدرستى كه تو نمى‏دانى كه چه تازه پديد آوردند بعد از تو.

و در كتاب امالى روايت كرده از ابن عباس كه: چون نازل شد بررسول خدا صلى اللّه عليه و آله «انّا أعطيناك الكوثر» يعنى: بدرستى كه ما عطا كردهايم بتو كوثر را. گفت بآن حضرت على بن ابى طالب عليه السلام: چه چيز است اين كوثراى رسول خدا-  فرمود كه: نهريست كه روان مى‏شود زير عرش خدا، آب آن سفيدتر از شيرو شيرين‏تر است از عسل و نرم تر است از مسكه، سنگ ريزه‏هاى آن زبر جداست و ياقوت ومرجان، گياه آن زعفران است، خاك آن مشك اذفر، پى‏هاى آن يعنى منبعهاى آن زير عرشخداست. بعد از آن زد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 30

دست مبارك بر پهلوى امير المؤمنين عليه السلام و فرمود: اى علىاين نهر از براى من است و از براى تو و از براى دوستان تو بعد از من. و از حضرتامام جعفر صادق صلوات اللّه عليه روايت شده كه: كوثر نهريست در بهشت كه داده آن رااللّه تعالى بر پيغمبر خود در عوض پسرش. و نيز از آن حضرت صلوات اللّه عليه روايتشده كه: حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله روزى نماز صبح گزارد بعد از آن بجانب علىبن ابى طالب عليه السلام التفات نموده و فرمود كه: يا على اين چه نورى است كهمى‏بينم فروگرفته ترا-  گفت يا رسول اللّه جنابتى امشب مرا حاصل شد و بجانب آبرفتم و نيافتم آب را پس چون متوجه برگشتن شدم ندا كرد مرا مناديى كه: يا اميرالمؤمنين پس ملتفت شدم ديدم كه در پى سر من ابريقى است پر از آب و از آن غسل كردمحضرت رسول اللّه فرمود كه: يا على آن منادى جبرئيل بود و آب از نهرى بود كه آن راكوثر مى‏گويند بر دور آن دوازده هزار درخت است كه هر درختى را سيصد و شصت شاخ استو هرگاه اهل بهشت اراده طرب كنند مى‏وزد بادى پس نباشد هيچ درختى و نه هيچ شاخىمگر اين كه آواز آن شيرين‏تر از ديگرى است و اگر نه اين است كه: اللّه تعالى نوشتهاست بر اهل بهشت حيات جاويد را هرآينه مى‏مردند از شادى و از شدت حلاوت آن آوازها،و اين نهر در جنت عدن است و آن براى من است و براى تو و فاطمه و حسن و حسين و«نيست براى كسى در آن چيزى» مراد اين است كه حق ماست و اختيار دادن آن با ماست وكسى ديگر را اختيارى در آن نيست و كسى كه دوستى ما نداشته باشد از آن نصيبى ندارد.

و از ابن عباس روايت شده كه: چون نازل شد «إِنَّا أَعْطَيْناكَالْكَوْثَرَ» حضرت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بالاى منبر رفت و خواند آن را برمردم پس چون از منبر فرود آمد مردم گفتند: يا رسول اللّه چيست اين چيز كه عطا كردهآن را بتو خدا-  فرمود كه: نهريست در بهشت سفيدتر از شير و راست‏تر از تير دركناره هاى آن قبه ها است از در و ياقوت، وارد آن مى‏شود مرغان سبزى كه آنها راگردنهاست چون گردنهاى شتران بختى، گفتند: يا رسول اللّه چه نازك و لطيف باشد آن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 31

مرغان. فرمود كه: آيا خبر ندهم شما را بنيكوتر از آن-  گفتند: بلى.فرمود كه: هر كه بخورد آن مرغ را و بياشامد آن آب را فيروزى يابد برضوان خدا يعنىرضا و خشنودى او. و پوشيده نيست كه ظاهر اين روايات اين است كه: كوثر نام نهرى خاصاست و حوض را كه كوثر مى‏گويند باعتبار اين است كه آن نهر در آن جارى است و بآناعتبار بعضى از مفسرين «كوثر» را بنهر تفسير كرده‏اند، و بعضى بحوض، و بعضى ازمفسرين كوثر را بخير بسيار تفسير كرده‏اند، و بعضى بنبوت و كتاب، و بعضى بخصوصقرآن، و بعضى بشفاعت، و در حديثى از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه نيزبشفاعت تفسير شده و بعضى بكثرت نسل و ذريه كه باعتبار كثرت اولاد حضرت فاطمه صلواتاللّه عليها بظهور آمد و مخفى نيست كه كوثر مشتق از كثرت است و مراد بآن خير بسيارمى‏تواند بود و خصوص هر يك از امور مذكوره نيز كه هر يك خير بسيارند مى‏تواند بودو همه آنها نيز مى‏تواند بود و اللّه تعالى يعلم و مراد به «اعراف» چنانكه قبل ازاين مذكور شد بلنديهاى حجاب و حصارى است كه ميانه بهشت و دوزخ است و مراد اين استكه: منم سر كرده آنها كه بر اعراف باشند تا اين كه اصحاب بهشت و اهل دوزخ را نشاندهند و امر كنند كه هر كس را بجاى او برند و ليس منّا اهل البيت امام الّا و هو عالم بأهل ولايته و ذلك لقول اللّه تعالى وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لاأُنْزِلَ.

و نيست از ما اهل بيت رسول خدا امام و پيشوائى مگر اين كه حالاين باشد كه او دانا باشد باهل سلطنت خود و اين از براى قول خداى بلند مرتبه استكه نيستى تو مگر ترساننده و از براى هر قومى هدايت كننده است. اين تتمه كلام سابقاست و مراد به «اهل سلطنت او» جمعى است كه او سلطنت بر ايشان دارد يعنى اهل زمانامامت او زيرا كه سلطنت هر يك از ايشان صلوات اللّه و سلامه عليهم أجمعين در زمانخود بر تمام اهل آن زمان است‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 32

و اختصاص ببعضى ندارد و استشهاد بآيه كريمه ظاهر اين است كهباعتبار اين باشد كه: آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه داند كه مراد از آن ايناست كه تو اى رسول خدا نيستى مگر ترساننده مردم از معاصى و امر كننده و نهى كنندهايشان و از براى هر قومى هاديى است كه هدايت كند ايشان را ببهشت و آن امام عصر آنقوم است كه مطيعان ايشان را در اعراف راه مى‏نمايد ببهشت يا مى‏رساند بآن پس ازاين معلوم مى‏شود كه او عالم است بحال همه رعيت خود، تا تواند مطيعان ايشان راهدايت كند ببهشت و آنچه در تفسير مجمع البيان روايت كرده كه: چون نازل شد اين آيهكريمه فرمود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله: «منم ترساننده و على است هدايت كنندهبعد از من اى على بتو هدايت مى يابند هدايت يابندگان» آن نيز بر معنى مذكور محمولمى‏تواند شد و همچنين آنچه روايت شده در كتاب كافى و غير آن از حضرت امام بحق ناطقامام جعفر صادق صلوات اللّه و سلامه عليه كه فرموده: هر امامى هدايت‏كننده است ازبراى قرنى كه او در ايشان بوده آن نيز بر آن محمول مى‏تواند شد و روايت كرده دركتاب از حضرت امام همام باقر علوم الاولين و الآخرين كه فرموده: رسول خدا ترسانندهاست و از براى هر زمانى از ما هدايت‏كننده است كه هدايت ميكند ايشان را به آن چهآورده است آن را پيغمبر خدا پس هدايت كنندگان بعد از رسول خدا على است بعد از آناوصيا يكى بعد از يكى، و اين نيز بر معنى مذكور محمول مى‏تواند شد باين كه مراد بهآن چه آورده است آن را پيغمبر خدا بهشت باشد كه پيغمبر خبر آن را آورده و مرادبهدايت كردن هر امامى بآن هدايت‏كردن بآن باشد در اعراف، و ممكن است كه معنى آيهكريمه اين باشد كه: نيستى تو مگر ترساننده عامّ از براى همه امت تا قيامت و ازبراى هر قومى راه نماينده خاصى نيز هست كه بذل جهد كند در هدايت ايشان بخصوص كه درزمان آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله همان حضرت باشد و بعد از او امام هر عصر، واحاديث مذكوره همه بر اين معنى محمول مى‏تواند شد بنا بر اين استشهاد بآيه شريفهدر اين كلام معجز نظام بايد كه محمول شود بر استشهاد بر آنچه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 33

معلوم شد از كلام سابق از وجود امامى از اهل بيت صلوات اللّهعليهم در هر عصرى نه بر خصوص عالم بودن او باهل سلطنت او و اللّه تعالى يعلم.

3761 انا صنو رسولاللّه و السّابق الى الاسلام و كاسر الاصنام و مجاهد الكفّار و قامع الاضداد. منصنو رسول خدايم و پيشى گيرنده بسوى اسلام و شكننده بتها و جهاد كننده با كفار وخوار كننده مخالفان. «صنو» بكسر صاد و سكون نون شاخى را گويند از نخل يا از هردرختى كه با شاخ ديگر از يكجا رسته باشد و «بودن آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليهصنو رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله» ظاهر است چه پسر عم و برادر آن حضرت بود واقرب مردم بسوى او در اخلاق و خصال و اعمال و افعال، و «صنو» بمعنى برادر مهرباننيز آمده و ظاهر اين است كه اين هم مأخوذ از معنى اول است و «بودن آن حضرت پيشىگيرنده بسوى اسلام» مشهور و معروف است و ميانه شيعه و اهل سنت همه مسلم و معلوم،چنانكه اهل سنت نقل كرده اند از ابن عباس كه گفته: گفت رسول خدا صلّى اللّه عليه وآله: رحمت فرستادند فرشتگان بر من و بر على هفت سال گفتند بچه سبب بود اين اى رسولخداى-  فرمود: رحمت فرستادند فرشتگان بر من و بر على هفت سال، و اين بسبب اين بودكه بلند نشد شهادت «لا اله الا اللّه» بسوى آسمان مگر از من و از على. و در بعضىروايات ايشان مگر از او و از من. و روايت كرده‏اند از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آلهكه فرموده در باره آن حضرت صلوات اللّه عليه: اين اول مردم است بحسب ايمان بمن واول مردم است بحسب ملاقات كردن با من در روز قيامت و آخر مردم است با من بحسب عهدنزد مرگ يعنى بعد از همه كس نزد من ماند در آن وقت، و غير اينها از روايات متضافرهكه از طرف ايشان نقل شده و از طرق شيعه آثار و اخبار در اين باب فزون از حد و حصراست. و «بودن آن حضرت شكننده‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 34

بتها» آنهم مشهور و معروف است و خاصه و عامه را در آن سخنىنيست و مراد بتها است كه بر كعبه معظمه بود و آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليهفرموده: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بر دوش آن حضرت بالا رفت تا به آنها رسيد وپائين انداخت و در هم شكستند و خرد شدند و احمد بن حنبل كه يكى از ائمه اربعه اهلسنت است در مسند خود روايت كرده از ابى مريم از آن حضرت عليه السلام كه فرموده:رفتيم من و پيغمبر تا رسيديم بكعبه پس گفت بمن رسول خدا صلى اللّه عليه: بنشين وبالا رفت بر دوش من پس رفتم كه برخيزم با آن حضرت پس ديد از من ضعفى پس فرود آمد وخود بنشست از براى من و فرمود كه: بالا رو بر دوش من پس بالا رفتم بر دوشهاى مباركآن حضرت پس بلند كرد مرا و چنين در خيال من در آمد كه اگر خواهم هر آينه برسمبكنار آسمان تا اين كه برآمدم بر خانه و بر آن بود بتى از برنج يا مس پس گرديدم منچنين كه قصد آن كنم و چاره آن نمايم از طرف راست آن و از چپ آن و پيش روى آن و ازپشت سر آن تا اين كه چون خوب گرفتم آن را فرمود بمن رسول خدا صلى اللّه عليه و آلهكه: بينداز آن را پس انداختم آن را پس شكست چنانكه مى‏شكند شيشه‏ها، بعد از آنپائين آمدم و رفتم من و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله بسرعت و شدت تا اين كهپنهان شديم بخانه‏ها از ترس اين كه مبادا برخورد بما احدى از مردم و پوشيده نيستكه در اين روايت اگر چه يك بت مذكور شده نهايت منافات ندارد با اخبار ديگر كه درآنها بتها واقع شده موافق اين فقره مباركه زيرا كه ممكن است كه يك بت از آنهابزرگتر و عمده‏تر باشد پس بآن اعتبار در اين خبر اقتصار بر ذكر آن شده باشد و«بودن آن حضرت جهادكننده با كفار» ظاهر است و هيچ كس در آن باب طرف نسبت او نتواندشد چنانكه مشهور و معروف  است از تتبع اخبار و آثار كه در باب وقايع پيغمبر صلىاللّه عليه و آله و همچنين وقايعى كه در ايام خلافت ظاهرى آن حضرت روى نمود واردشده ظاهر مى‏شود چنانكه در جنگ بدر كه اول جنگى بود كه حق تعالى مسلمانان را امربآن فرمود با وجود كمى مسلمانان و بسيارى كفار

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 35

آن حضرت يك يك از شجاعان كفار را بقتل آورد تا اين كه نصف كفاررا آن حضرت بقتل آورد و نصف ديگر را باقى مسلمانان و سه هزار نفر ملائكه كه بمددايشان آمده بودند و با وجود اين علم بدست آن حضرت بود، و در جنگ احزاب كمال مبالغهفرمود در كشتن كفار و از آن جمله عمرو بن عبد ود را كه سرآمد شجاعان روزگار بودبقتل آورد و نقل كرده‏اند كه او از جانب كفار مكرر مبارز طلبيد و مسلمانان امتناعكردند از رفتن بجنگ او، و آن حضرت طلب اين مى‏فرمود كه بمبارزت او برود و رسول خداصلى اللّه عليه و آله او را منع مى‏فرمود از اين تا ببيند كه مسلمانان چه ميكنندچون ديد كه همه اصرار ميكنند بر امتناع از آن، اذن داد آن حضرت را و عمامه مباركخود را بر سر او گذاشت و دعا كرد از براى او. و از حذيفه كه از اكابر اصحاب آنحضرت صلّى اللّه عليه و آله بود نقل كرده‏اند كه گفته: قسم بكسى كه نفس حذيفه دردست اوست هر آينه عمل او در اين روز بزرگتر بود بحسب اجر از عمل تمام اصحاب محمدصلّى اللّه عليه و آله تا روز قيامت، و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده: هرآينه ضربت على بهتر است از عبادت ثقلين يعنى انس و جن، و در جنگ خيبر محاصره فرمودرسول خدا صلّى اللّه عليه و آله قلعه ايشان را شانزده روز و علم بدست مبارك آن حضرتبود ناگاه رمدى عارض شد آن حضرت را، پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله علم رابابى بكر تسليم فرمود پس رفت با جماعتى و برگشتند گريزان و ترسناك، روز ديگر آن رابعمر دادند پس او هم چنان كرد كه ابو بكر كرده بود، پس فرمود پيغمبر صلّى اللّهعليه و آله كه هر آينه تسليم ميكنم فردا علم را بسوى مردى كه دوست مى‏دارد او راخدا و رسول او و دوست مى‏دارد او خدا و رسول او را، بسيار حمله كننده ناگريزنده،بياوريد از براى من على را، پس گفته شد كه رمدى دارد، پس آب دهن مبارك خود را درچشمهاى او انداخت و علم را باو داد و آن حضرت رفت و مرحب را كه صاحب قلعه و ازعمده شجاعان بود كشت و اصحاب او گريختند و درها را بستند و آن حضرت در را گشود واز جا كند و آن را جسرى كرد بر خندق و مسلمانان از آن عبور كردند و فيروزى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 36

يافتند پس چون برگشتند آن حضرت آن را بدست راست خود گرفت وچندين ذرع دور افكند، و بيست كس آن در را مى بستند و مسلمانان عاجز شدند از نقل آنتا اين كه آخر هفتاد مرد نقل كردند آن را. و در جنگ حنين نقل كرده‏اند كه: پيغمبرصلّى اللّه عليه و آله با ده هزار نفر از مسلمانان رفته بود پس ابو بكر چشم زدايشان را و گفت: با اين كثرت امروز مغلوب نخواهيم شد، پس همه گريختند و باقى نماندبا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مگر نه نفر، آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليهو عباس و فضل پسر او و شش نفر ديگر، پس بيرون آمد از جانب كفار ابو خردل و كشت اورا آن حضرت، و گريختند كفار و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله با آن معدود از عقبايشان رفتند و آن حضرت صلوات اللّه و سلامه عليه چهل كس از ايشان را كشت و تتمهگريختند و مسلمانان اموال ايشان را بغنيمت بردند. و بر اين قياس وقايع ديگر كه هريك مشهور و در كتب سير و تواريخ مذكور و مسطور است و تطويل كلام بنقل آنها ضرورنيست و از آنچه مذكور شد ظاهر شد بودن آن حضرت خوار كننده مخالفان و محتاج نيستببيان ديگر، و ممكن است كه «قامع الاضداد» بمعنى خوار كننده مخالفان نباشد بلكهبمعنى زننده عمود باشد بر فرق ايشان بآن معنى غلبه كننده بر ايشان و حاصل همه يكىاست.

3762 انا كابّالدّنيا لوجهها و قادرها بقدرها و رادّها على عقبها. منم برگرداننده دنيا مر روىآن را و شناسنده آن باندازه آن و برگرداننده آن بر پاشنه آن. «برگرداننده دنيا مرروى آن را» يعنى بر گرداننده روى آنم از خود باعتبار بى‏رغبتى در آن و قبول نكردناقبال آن را و ممكن است كه «كاب» بمعنى اندازه باشد «و لوجهها» بمعنى «على وجهها»باشد و معنى اين باشد كه: منم اندازنده دنيا بر روى آن يعنى آنكه كشتى گرفته‏ام باآن و آن را بر روى آن انداخته‏ام و مغلوب خود كرده‏ام، و «شناسنده آنم باندازه آن»يعنى شناخته‏ام آن را بقدرى كه دارد از خوارى و بى‏اعتبارى و مراد به «برگردانندهآن بر پاشنه آن» نيز آن است كه آن را

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 37

برگردانيده‏ام از خود و گويا آن را در وقتى كه روى بمن آورد برپاشنه آن گردانيده‏ام تا اين كه روى آن از من گرديده و پشت آن بجانب من شده.

3763 انا مع  رسولاللّه صلوات اللّه عليه و معى عترتى على الحوض و انّا لنذود عنه اعدائنا و نسقىمنه اولياءنا فمن شرب منه شربة لم يظمأ بعدها ابدا. منم با رسول خدا، رحمتهاى خدابر او باد، و با منند فرزندان من بر سر حوض‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 38

و بدرستى كه ما ميرانيم از آن دشمنان ما را و آب مى‏دهيم از آندوستان ما را پس هركه بياشامد از آن يك شربت آبى تشنه نشود بعد از آن هرگز، «بر سرحوض» متعلق بهر يك از دو جمله مذكوره است و مراد اين است كه من و اولاد من باپيغمبر صلى اللّه عليه و آله خواهيم بود بر سر حوض كوثر و دشمنان خود را از آنميرانيم و دور مى‏كنيم و دوستان خود را آب مى‏دهيم. اگر كسى گويد كه هرگاه كسى يكشربت آب از آن بخورد ديگر تشنه نشود هرگز پس ديگر آب نخورد و لذت آب را نيابد واين غبنى است عظيم بر مؤمنان جواب گوئيم كه: از اين كه تشنه نشود و الم تشنگى رانيابد لازم نمى‏آيد كه او ديگر آب نخورد و لذت آب را نيابد، ممكن است كه حق تعالىمؤمنان را چنان كند كه بى‏تشنگى هر وقت كه خواهند آب بخورند و لذتى كه تشنگان ازآن مى‏يابند بلكه زياده بر آن باضعاف مضاعفه بيابند.

3764 انا يعسوبالمؤمنين و المال يعسوب الفّجار. من يعسوب مؤمنانم و مال يعسوب گنه كاران است،«يعسوب» پادشاه زنبور عسل را گويند و بآن اعتبار هر پادشاه و بزرگ و سركرده رايعسوب گويند و «بودن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 39

آن حضرت صلوات اللّه عليه پادشاه و فرمانفرماى مؤمنان و همچنينبودن مال امير و فرمانفرماى گنه كاران» واضح و لايح است و محتاج به بيان نيست.

3765 أنا وضعتبكلكل العرب و كسرت نواجم ربيعة و مضر. من گذاشتم بسينه عرب و شكستم برآمده‏هاىربيعه و مضر را، باء در «بكلكل» زايده است و اصل كلام اين است: انا وضعت كلكلالعرب، يعنى من گذاشتم سينه عرب را يعنى بر خاك و اين كنايه است از پست كردن وخوار گردانيدن سركشان ايشان، و در كتاب نهج البلاغه «بكلاكل» بلفظ جمع واقع شده وترجمه اين است كه. من گذاشتم سينه‏هاى عرب را و اين نسب است، و ربيعه و مضر دوقبيله بزرگند از عرب كه هر يك اصل چندين قبيله اند «ربيعه» عربان يمنند كه ازاولاد ربيعة بن نزارند و «مضر» عربان حجازند كه از اولاد مضربن نزارند و هر يكباسم جدّ خود موسوم شده‏اند و «شكستم برآمده‏هاى ايشان را» يعنى شاخهاى بر آمدهايشان را چنانكه در كتاب نهج البلاغه تصريح بآن شده و «كسرت نواجم قرون ربيعة ومضر» نقل شده و بنا بر اين ترجمه اين است كه: شكستم برآمده‏هاى شاخهاى ربيعه و مضررا، و اين كنايه است از كشتن و مقهور و مغلوب‏گردانيدن بزرگان و سركردگان ايشان كهسربلندى مى‏كردند و گويا شاخ برآورده بودند و پوشيده نماند كه آنچه آن حضرت صلواتاللّه و سلامه عليه فرموده نسبت بعرب و سركشان قبيله مضر كه كفار مكه معظمه اندمعلوم است و محتاج به بيان نيست، و اما نسبت بر بيعه با آنكه جنگى آن حضرت را باايشان روى نداد باعتبار اين است كه در آخر جمعى كثير از سركشان ايشان در جنگ جمل وصفين كه در لشكر عايشه و معاويه عليه اللعنة بودند بدست آن حضرت عليه السلام واصحاب او بقتل رسيدند چنانكه فاضل متبحر ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه در شرحاين كلام اشاره بآن كرده و در جاى خود بسيارى از ايشان را نام برده.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 40

3766 أنا مخيّرفى الاحسان الى من لم احسن اليه و مرتهن باتمام الاحسان الى من أحسنت اليه لأنّىاذا أتممته فقد حفظته و اذا قطعته فقد أضعته و اذا أضعته فلم فعلته. من اختيارداده شده‏ام در احسان بسوى كسى كه احسان نكرده باشم بسوى او، و در گروم بتمام كردناحسان بسوى كسى كه احسان كرده باشم بسوى او، از براى آنكه هرگاه تمام كنم آن را پسبتحقيق كه نگاهدارى كنم آن را، و هر گاه ببرم آن را پس بتحقيق كه ضايع كنم آن را،و هرگاه ضايع كنم آن را پس چرا كرده ام آن را مراد اين است كه كسى هر گاه احسانبكسى نكرده باشد اختيار دارد خواهد احسان باو بكند و خواهد نكند يعنى احسان نكردنهم مفسده ندارد هر چند احسان كردن افضل باشد و اما هرگاه كسى احسان كرد بكسى پسبايد كه آن احسان را تمام كند بر او كه اگر آن را ببرد و قطع كند از او آنچه كردههم ضايع و لغو مى‏شود و عاقل نبايد كه كار خوبى را كه كرده باشد ضايع و باطل كند.

3767 أنا علىردّ ما لم أقل أقدر منّى على ردّ ما قلته. من بر ردّكردن آنچه نگفته باشم تواناترماز من بر ردّ آنچه گفته باشم آن را مراد اين است كه سخن را تا توان بايد نگفت زيراكه نگفته را اگر خواهى ردّ كنى و بر گردانى باين كه بگوئى، قادرى بر آن باين كهبگوئى، و اما سخن گفته را اگر خواهى ردّ كنى و نگوئى باعتبار ظهور مفسده در آننتوانى ردّ آن كرد باين كه نگوئى، پس تا ممكن باشد نبايد گفت كه مفسده در نگفتننيست بخلاف گفتن.

3768 أنا شاهدلكم و حجيج يوم القيامة عليكم. من گواهم از براى شما و حجت گيرنده‏ام روز قيامت برشما يعنى گواهم از براى هر كه از شما اطاعت و فرمانبردارى كرد و گواهى مى‏دهم ازبراى ايشان شما بآن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 41

و حجت گيرنده ام و غلبه كننده بر كسى كه اطاعت و فرمانبردارىنكرده باشد.

3769 أنا داعيكمالى طاعة ربّكم و مرشدكم الى فرائض دينكم و دليلكم الى ما ينجيكم. من خوانندهشمايم بسوى فرمانبردارى پروردگار شما، و هدايت كننده شماام بسوى فريضه‏هاى دين شمايعنى واجبهاى آن، و راهنماى شماام بسوى آنچه رستگارى مى‏دهد شما را.

3770 أنا و أهلبيتى أمان لاهل الأرض كما أن النّجوم أمان لأهل السماء. من و اهل بيت من امانيم ازبراى اهل زمين چنانكه ستاره ها امانند از براى اهل آسمان. مراد باهل بيت آن حضرتساير ائمه اطهارند صلوات اللّه و سلامه عليهم أجمعين و ايشان امانند از براى اهلزمين يعنى تا يكى از ايشان در ميان اهل زمين باشد عذاب و عقاب عامّ بر ايشان نازلنشود يا اين كه زمين از براى ايشان برقرار باشد بخلاف اين كه اگر امامى بر روىزمين نباشد چه زمين باقى نماند و فرو رود چنانكه در احاديث بسيار وارد شده و گاهباشد كه ستاره ها هم امانى باشند از براى اهل آسمان بيكى ازين دو معنى.

3771 أنا خليفةرسول اللّه فيكم و مقيمكم على حدود دينكم و داعيكم الى جنّة المأوى. من جانشينرسول خدايم در ميان شما، و برپاى‏دارنده شمايم بر حدهاى دين شما، و خواننده شمايمبسوى جنة المأوى. مراد بحد هاى دين اطراف و شرايط و آداب است كه در دين از براى هرچيز از عبادات و غير آنها قرار شده كه از آنها در هر باب تجاوز نبايد كرد و «جنة»بمعنى باغ پردرخت است و «مأوى» بمعنى منزل و جايگاه، و ظاهر اين است كه جنة المأوىنام بهشت باشد يا نام يك بهشت خاصى و بعضى گفته اند: كه نام بهشتى است‏

كه جايگاه ارواح شهداء باشد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 42

حرف الف بلفظ «انّى»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىبن ابى طالب عليه السلام در حرف الف بلفظ «انّى» يعنى [بدرستى كه من‏] فرموده استآن حضرت عليه السلام:

3772 انّى لعلىبيّنة من ربّى و بصيرة من دينى و يقين من أمرى. بدرستى كه من بر گواهى ام ازپروردگار من و بينائى از دين من و يقين از كار من. [بر گواهى ام از پروردگار من‏]يعنى گواهى دارم از جانب پروردگار من بر حقيقت امامت و خلافت خود مثل قدرت بر اتيانبمعجزات و نصّ پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله بر او و ساير دلايل ثابته بر امامت آنحضرت صلوات اللّه و سلامه عليه.

و ممكن است كه مراد اين باشد كه در معرفت و شناخت پروردگار خوددر هر باب بر بينه و گواهى ام و حجت تمامى بر آن دارم و «بودن آن حضرت بر بينائى درامور دين خود و يقين در كار و عمل خود» ظاهر است و محتاج ببيان نيست.

3773 انّى لعلىيقين من ربّى و غير شبهة فى دينى. بدرستى كه من بر يقينى ام از جانب پروردگار خودو بر غير شبهه‏ام در دين خود.

يعنى آنچه را اعتقاد بآن دارم از احوال پروردگار خود بر يقينمدر آنها و شبهه و اشتباهى در دين من بهيچ وجه نيست، و ممكن است كه معنى اين باشدكه من بر يقينى‏ام از پروردگار خود يعنى بر يقينى‏ام در هر باب كه پروردگار من آنرا بمن عطا كرده.

3774 انّى محاربأملى و منتظر أجلى. بدرستى كه من جنگ كننده‏ام با اميد خود، و انتظاركشنده‏ام اجلخود را، يعنى هميشه در جنگم با اميد خود و نمى‏گذارم كه مرا فريب دهد و مشغول امورغير ضروريه‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 43

دنيوى گرداند و «انتظار كشيدن أجل» يا باعتبار اين است كه مرگمحبوب مؤمن است بسبب اين كه وسيله ملاقات پروردگار و رضوان اوست از براى كسى كهنيكوكار باشد، و يا باعتبار اين كه سبب اين مى‏گردد كه آدمى در طاعات و عبادات وخلوص آنها اهتمام و سعى زيادى بكند.

3775 انّى مستوفرزقى و مجاهد نفسى و منته الى قسمى. بدرستى كه من استيفا كننده ام روزى خود را، وجنگ كننده ام با نفس خود، و بپايان رسنده ام بسوى نصيب خود. مراد اين است كه روزيىكه از براى من حتما مقدر شده من بايد كه تمام آن را استيفا كنم و تا آن را تمامنكنم مرگ را بمن راهى نيست و استيفاى آن محتاج بسعى نيست، اگر سعى نكنم نيز بايد كهآن بمن برسد و «به پايان رسنده‏ام بسوى نصيب خود» نيز تأكيد همين معنى است و «جنگكردن با نفس» از براى داشتن اوست بر طاعات و منع از معاصى زيرا كه نفس بى مجاهدهبليغ تن به آنها در ندهد.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation