|
|
|
|
|
|
عدل و احسان اگر در اجتماعى فقط عدل حاكم باشد و بس و در مردم اثرى از مهر و محبت نسبت بهيكديگر نباشد، محيط زندگى در آن جا سرد و خشك و بى روح است در آن جا از دوستى ورفاقت ، از بخشش و سخاوت ، از راءفت و رحمت ، از زيبايى هاى اخلاق و عواطف ، ازتعالى روحى و لذايذ روانى بويى به مشام نمى رسد زندگى در چنين محيطى جانكاه وطاقت فرساست . محال است در چنين محيطى گل هاى لطيف عواطف شكفته شودمحال است در چنين شرايطى مردم به كمال جامع وكامل انسانى نايل گردند، زيرا يك قسمت مهم از فطريات بشر عواطف است و عواطف مانندساير ذخاير طبيعى بايد در محيط مساعد و شرايط مناسب پرورش ، رشد و نمو نمايد. اگر در اجتماعى فقط عواطف و احساسات بر مردم حاكم باشد و بس و ازعدل و قانون خبرى نباشد، در آن جا هرج و مرج و نا امنى است در آن جا نيز زندگى طاقتفرسا و غير قابل تحمل است . در چنين محيطى تمايلات و شهوات زورمندان فرمانرواىمطلق است در آن جا زندگى مردم شبيه به زندگى درندگان و حيوانات وحشى استصاحبان قدرت به ضعفا زور مى گويند و مردم براى تاءمين تمايلات آنان بايد به هرذلت و بدبختى تن در دهند. جامعه بشر بايد از عقل و عاطفه ، از عدل و احسان به طور شايسته استفاده كند و هر يك رادر جاى خود به كار بندد. براى نمونه مثالى را به عرض مى رسانم : عدل و كيفر متجاوز عقل ، تصرف عدوانى را كه تجاوز به حقوق ديگران است منع نموده و به منظور حفظ امنيتمالى كشور، وضع قانون كرده و متجاوزين را مجازات مى نمايد قاضى شريف و درستكاركسى است كه در مقام قضا، تنها متوجه قانون باشد راءفت و رحمت ، تاءثر و رقت ، وخلاصه هيچ يك از عواطف حجاب نفس وى نشود و او را از صراط مستقيم عدالت منحرفننمايد. مرد ثروتمند و زورگويى كه به علت خود خواهى ، در ملك مردم تصرف عدوانى نموده وهم چنين زن فقير و يتيمدارى كه در سرماى زمستان به علت تهيدست بودن اجازه در اطاقديگرى سكنى كرده است از نظر قانون و در محكمه قضا يكسانند. قاضى هر دو را متجاوزمى شناسد و هر دو نفر را از ملك غصبى ،اخراج مى كند موقعى كه قانون زن و كودكان اورا از اطاق بيرون كرده و اطفال بى پناه در كوچه از سرما مى لرزند، منظره رقت بارىبه وجود مى آيد حس ترحم مردم رهگذر تحريك مى شود اشك مى ريزند. زن بينوا وكودكان يتيم او را به منزل خود مى برند، پذيرايى مى كنند بيرون كردن زن و كودكاناز اطاق غصبى عدل است و مسكن دادن به آنان عاطفه .عدل خشك و سرد و بى مهر است ، عاطفه و رقت ندارد، مهربانى و راءفت نمى فهمد، اشك وآه ، ناله و فرياد، در حريم قضابى اثر است قاضى درستكار تنها به قانون متوجهاست و بس ولى عواطف مملو از گرمى و محبت است ، لبريز از رقت و رحمت است ، بچه ها رادر آغوش مى گيرد، مى بوسد، مى بويد، نوازش مى كند، اشك مى ريزد، و از خدمت به آنها لذت مى برد. عاطفه و ترحم به ضعفا اگر جامعه عدل و قانون نداشته باشد، اگر قاضى در اجراى قانون صريح و جدىنباشد، دست ستمگران به حقوق مردم دراز مى شود و اساسعدل و امنيت را متزلزل مى نمايد. اگر در اجتماع عاطفه و راءفت نباشد، رقت و رحمت وجودنداشته باشد، ضعفا و بى پناهان از پاى در آمده و به كلى ساقط خواهند شد. سعادتمندو خوشبخت اجتماعى است كه از هر يك از دو نيروى مهمعقل و عاطفه استفاده كند و هر كدام را در جاى خود به اندازه صحيح به كار بندد. سرمايه معنوى علم نيز مانند عدل مولود عقل است ، علم به منزله آبزلال و گوارايى است كه از منبع عقل سرچشمه گرفته و مايه حيات روحانى انسان استعلم و دانش پايه اساسى تكامل و ترقى بشر و يكى از اركان سعادت آدميان است نسبتترقى هر كشورى به نسبت بالا رفتن سطح علم و دانش آن كشور است در هر مملكتى كه علمو عالم بيشتر باشد آن مملكت از نظر معنوى سرمايه دارتر و ارزنده تر است ، ولى نبايدفراموش كرد كه علم نيز مانند عدل سرد و بى مهر است . علم متكى به منطق واستدلال است و در حريم منطق و استدلال از مهر و محبت ، از عاطفه و راءفت اثرى نيست . علم به تنهايى انسان را قانع نمى كند و تمام سعادت بشر را علم و دانش تاءمين نمىشود. يك قسمت مستقل و مهم تمايلات فطرى مردم خواهش هاى عاطفى است كه بايد ازاول تحت مراقبت قرار گيرند لازم است به موازاتتحصيل علم و پرورش عقل ، به نداى طبيعى احساسات نيز توجه شده و خواسته هاىعاطفى مردم به راه صحيح و سودمندى هدايت و به طرز شايسته و مفيدى ارضاء گردند.براى نمونه در اين مورد نيز مثالى را به عرض مى رسانم . يك مريض در بيمارستان بسترى مى شود. تمام افراد متخصص در رشته هاى مختلف بهكار مى افتند. از كليه لوازم بيمارستان به منظور درمان مريض استفاده مى كنند.عكسبردارى مى نمايند، ادرار و خون را از جهات متعدد تجزيه مى كنند. سرانجام بيمارىشناخته شود و جراحى را ضرورى تشخيص مى دهند. دست به كارعمل مى شوند. به راهنمايى علم ، ابزارهاى جراحى را از نظر طبى پاكيزه مى كنند. و سپسبيهوشى ، تزريق خون ، بريدن ، دوختن ، ضدعفونى كردن ، پرستارى صحيح ، داروهاىلازم ، غذاهاى مناسب ، و خلاصه كليه شرايط علمى يكى پس از ديگرى به كار بسته مىشود. رفته رفته بيمار رو به بهبود مى رود. موقعى كه بيمار از هر جهت تحت مراقبت علمى است و كوچكترين نگرانى از برنامهپزشكى ندارد، در ضمير باطن ، در زواياى روان خود، احساس تمايلى مى كند. گويىگم گشته اى دارد. ارضاى عواطف بيمار چشم خود را به در اطاق دوخته ، به اين اميد كه خواهشش بر آورده مى شود ، به آرزوىدل برسد. اين آرزو مربوط به دارو و غذا و تاءمينوسايل علمى نيست . او در فكر ارضاى عواطف خويشتن است او تشنه مهر و محبت است ، اومنتظر است كسى از وى عيادت كند، براى او دستهگل بياورد، كنار تخت بيمارستان دست او را از روى مودت فشار دهد و با تبسم گرم خود،دل افسرده اش را مسرور نمايد. عيادت بيمار وقتى چند نفر دوست صميمى گردش حلقه مى زنند و صميمانه از او احوالپرسى مى كنندآن چنان به وجد مى آيد كه قابل توصيف نيست شادمان مى شود، چهره بى رنگش رنگين مىگردد، لذت مى برد، نيرو مى گيرد، حياتى پيدا مى كند. اين همه شادى و نشاط بهدرمان او كمك مى نمايد. علم جراحى سرد و بى محبت است و عيادت مملو از شادى و مسرو دانش خشك و بى مهر جراح ،چاقو و قيچى و داروهاى لازم ، اساس درمان مريض است ، ولى لازم است به موازات آن هااحوالپرسى مودت آميز و نوازش گرم نيز وجود داشته باشد تا علم و احساس يكجا وهمزمان ، خواهش هاى عقل و عاطفه بيمار را ارضا نمايند. در تعاليم عاليه اسلام به علم طب و مراجعه به طبيب كه اساس درمان مريض است ، و همچنين به عيادت كه مايه ارضاى عواطف بيمار است توجه جامع شده و براى هر يك اخبارىرسيده است . درباره ارزش طبيب امام صادق (ع ) فرموده است : (( لا يستغنى اهل بلد عن ثلثة يفزع اليه فى امر دنياهم و اآخرتهم فان عدموا ذلك كانواهمجا: فقيه عالم ورع و امير خير مطاع و طبيب بصير ثقة .)) (151) اهالى هيچ بلدى از سه طبقه ، در راه تامين امور دنيا و دين خود بى نياز نيستند. هر جا كهمردم فاقد اين سه طبقه باشند زندگى آنان زندگى حشرات و حيوانات است نه زندگىانسان . اول . فقيهى كه داراى علم و تقوا باشد؛ دوم . زمامداى كه خير خواه و فرمانروا باشد؛ سوم . طبيبى كه در كار خود بصير و مورد اعتماد مردم باشد. ارزش طبيب در اين حدث امام صادق عليه السلام طبيب را يكى از اركان مدنيت و از پايه هاى زندگىانسانى معرفى فرموده است درباره مراجعه به طبيب على عليه السلام فرموده است : (( من كتم الاطباء مرضه خان بدنه .)) (152) كسى كه ناخوشى خود را از پزشكان پنهان كند، به بدن خو خيانت كرده است درباره طبو درمان مرضى روايات بسيارى است در بحث امروز به همين دو حديث قناعت مى كنيم . در موضوع عيادت مرضى نيز اخبار بسيارى رسيده و اولياى اسلام آن را يكى از سنن مهماسلام معرفى فرموده اند. (( عن على بن ابيطالب عليه السلام انه قال : من احسن الحسنات عيادة المريض .))(153) على عليه السلام مى فرمود:عيادت مريض يكى از بهترين حسنات است . پيغمبر اسلام نه تها عواطف مرضاى مسلمين را با عيادت خود ارضاء مى فرمود، بلكه مردمغير مسلمان نيز از مهر و عنايت آن حضرت بهره مند بودند. (( عنه عليه السلام ان النبى صلى الله عليه و آله عاد يهوديا فى مرضه .))(154) على (ع )فرمود كه رسول اكرم (ص ) از يهودى بيمارى عيادت كرد. بدون ترديد عيادت كنندگان هر چه بيشتر ابراز محبت و گرمى نمايند در روان بيماراثر بهتر و مفيدترى مى گذارد در روايات اسلامى دست مودت به پيشانى مريضگذاردن ، دست مريض را به مهربانى در دست گرفتن ، براى مريض تحفه بردن ،عيادت كامل شناخته شده و اولياى اسلام آن را به مردم توصيه كرده اند. (( قال على عليه السلام : من تمام العبادة ان يضع العائد احدى يديه على يدى المريضاو على جبهته .)) (155) على (ع ) فرمود: عيادت كامل آن است كه عيادت كننده يك دست خود را بر دست مريض يا برپيشانى او بگذارد. عيادت كامل (( قال صلى الله عليه و اله : عمام عيادة المريض ان يضع احدكم يده عليه و يساله كيفانت ، كيف اصبحت و كيف امسيت و تمام تحيتكم المصافحة .)) (156) رسول اكرم (ص ) مى فرمود: عيادت تام آن است كه دست خود را بر سر مريض بگذارى ،احوال پرسى نمايى ، شب را چطور گذراندى ؟ امروز حالت چون است ؟ نيكى و برّكامل آن است كه به مريض دست بدهى و مصافحه نمايى . (( قالرسول الله (ص ): من تمام عيادة المريض اذا دخلت عليه ان تضع يدك على راسه وتقول كيف اصبحت او كيف امسيت . )) (157) يك قسم عيادت كامل از بيمار آن است كه دست خود را از روى محبت بر سر او بگذارى واحوال پرسى كنى . تحف و هدايا (( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : تمام العيادة المريض ان تضع يدك على ذراعه وتعجل القيام من عنده فان عيادة النوكى اشد على المريض من وجعه .)) (158) امام صادق (ع ) مى فرمود: عيادت كامل از مريض آن است كه دست خود را به بازوى مريضبگذارى . پس از چند لحظه از جا حركت كنى و بروى . عيادت مردم احمق و مزاحم براىبيمار از درد ناخوشى سخت تر است . چند نفر از شيعيان به عيادت مريضى مى رفتند. بين راه به امام صادق عليه السلامبرخوردند. (( فقال لنا اين تريدون ؟ فقلنا نريد فلانا نعوده .)) حضرت سؤ ال كرد: كجا مى رويد؟ گفتيم : به عيادت فلانى . فرمود: آيا ميوه يا عطر،خلاصه تحفه اى براى مريض داريد؟ عرض كردند: چيزى با خود نداريم . (( فقال اما تعملون ان المريض يستريح الىكل ما ادخل عليه .)) (159) فرمود مگر متوجه نيستيد كه تحفه باعث آرامش خاطر و راحت روان مريض است . كسى كه به احوالپرسى بيمارى مى رود و در كنارى مى ايستد و احوالپرسى مى كندعيادت كامل نكرده است . عيادت كامل و خشنود كننده موقعى است كه خود را به مريض نزديككند و با گذاردن دست مودّت به سر، به پيشانى ، به بازو، به دست بيمار، يا بابردن تحفه ، محبت خود را نسبت به مريض آشكار كند و خواهش هاى عاطفى او را ارضانمايد. ارزش علم و اخلاق ارزش سجاياى اخلاقى و ملكات پسنديده در تاءمين سعادت بشر كمتر از ارزش علم و دانشنيست . پرورش صحيح احساسات در تاءمين خوشبختى انسان به اندازه پرورشعقل ضرورى و لازم است . اشتباه بشر امروز اين است كه تمام نيروهاى خود را متوجهتحقيقات علمى و شناختن اسرار نهان طبيعت نموده ، سجاياى اخلاقى و صفات انسانى راكه يكى از اركان اساسى سعادت است عملا به دست فراموشى سپرده است . احساساتمردم اغلب در راه شهوات پليد و اعمال ضد اخلاقى صرف مى شود. به همين جهت جرايم وجنايات با وضع وحشت زايى در سراسر جهان رو به ازدياد است و جوانان در كشورهاىمتمدن مثل سيل به منجلاب فساد و تباهى سقوط مى كند. تنزل سطح اخلاق برنامه زندگى انسان بايد مطابق سرشت آدمى و ساختمان فطرى او باشد. در فطرتبشر دو نيروى مهم وجود دارد: يكى عقل و ديگر عواطف . اين دو نيرو كه منشاء سعادت آدمىاست بايد دوش به دوش هم ، تحت مراقبت و پرورش صحيح قرار گيرند و به موازاتيكديگر قدم به قدم پيشروى كنند. دانشمندان نامى جهان دكتر كارل مى گويد: ((انسان امروزى پرداخته محيط خود و عادات زندگى و افكارى است كه اجتماع به اوتحميل كرده است . اين عادات ، لطماتى به جسم و جان ما مى زنند. درحال حاضر تطابق ما با محيطى كه به كمكوسايل علمى در پيرامون خود ايجاد كرده ايم بدون انحطاط ممكن نيست . در اين مورد علم رانبايد مقصر شمرد، بلكه بايد آدمى را خطاكار دانست . ما ندانسته ايم كه چگونه صوابرا از خطا و جايز را از ممنوع بشناسيم و بدين ترتيب به قوانين طبيعى و سرشتى خودپشت پا زده و گناهى بزرگ را كه هيچ گاه بدون كفر نمى ماند مرتكب شده ايم.))(160) ((مگر زندگى عصر حاضر سطح فكرى و اخلاقى مردم راتنزل نداده است ؟ چرا بايد هر سال چندين بيليون دلار براى مبارزه با جنايتكاران صرفشود؟ چرا بايد در مقابل چنين خرج گزافى باز دزدان و راهزنان ، فاتحانه با بانك هاحمله برند و ماءمورين انتظامى را بكشند و كودكان را بدزدند ومقتول يا گروكشى كنند؟ چرا شماره افراد ناقصعقل و ديوانه بايد اين قدر زياد باشد؟ جاى آن دارد كه با مشاهده سير قهقرائى تمدن ازخود بپرسيم كه آيا علل اين انحطاط در خود ما و در تشكيلات ما نيست ؟))(161) ((علم نبايد منحصرا به خاطر خود و ظرافت طرق و روشنايى و زيبايى اش پيش برود،بلكه هدفش بايد تكامل انسانيت باشد. ما بايد بهمسائل احساسى نيز مانند قضاياى ترموديناميك اهميت بدهيم و به تمام مظاهر حقيقت توجهكنيم .))(162) پرورش عواطف مردم يكى از بزرگ ترين فصول تربيتى مذهبى است . صدها آيه و حديثدرباره خلقيات پسنديده و ناپسند در اسلام رسيده است .اعمال عاطفه و محبت افراد نسبت به يكديگر از مسائلى است كه موردكمال توجه پيشوايان عالى قدر اسلام بوده و به مردم اكيدا توصيه كرده اند. (( عن ابى عبدالله السلام قال : يحق على المسلمين الاجتهاد فىالتواصل والتعاون على التعاطف و المواساة لاهل الحاجة و تعاطف بعضهم على بعض .))(163) امام صادق عليه السلام فرمود: مسلمين موظفند در راه پيوستگى و كمك نسبت به نيازمندانكوشا و جدى باشند، از عواطف اخلاقى و كمك هاى مالى مضايقه نكنند. همچنين درباره تمامطبقات مردم لازم است جهات عاطفى و اخلاقى را مراعات نمايند. ارضاى تمايلات (( عن عبدالله بن يحيى الكاهلى قال : سمعت ابا عبدالله عليه السلاميقول : تواصلوا و تباروا و تراحموا و تعاطفوا.)) (164) عبدالله بن يحيى كاهلى مى گويد: از امام صادق (ع ) شنيدم كه فرمود: به يكديگرمتصل شويد و پيوند محبت را محكم كنيد، درباره هم نيكى نماييد و نسبت به هم مهربان وعطوفت باشيد. تمايلات گوناگونى در مجموعه جسم و جان بشر نهفته است كه هر يك از آن ها در تاءمينخوشبختى و سعادت انسان سهمى دارند. لازم است كليه تمايلات با اندازه گيرى صحيحارضا شوند تا آدمى از هر جهت به كمال لايق خود برسد. نبايد انسان را در يك يا چندتمايل مخصوص محصور نمايد و ساير خواهش هاى فطرى را ناديده گرفت . در آدمىتمايل طبيعى به غذا وجود دارد و بايد آن را ارضا كرد، ولى سعادت انسان تنها درارضاى تمايل به غذا نيست . در آدمى تمايل به شهوت جنسى وجود دارد و ارضاى آن نيزلازم است ، ولى تمام انسان شهوت جنسى نيست ، انسان داراى سرمايه گران بهاىعقل است و بايد آن را از راه تفكر و تعليم ، پرورش داد و تقويت نمود، ولى تمام انسانعقل و علم نيست ، احساسات و عواطف نيز از سرمايه هاى فطرى بشر است و ارضاى صحيحآن ها از شرايط اساسى سعادت انسان است ، ولى تمام انسان ، عواطف و احساسات نيست . ((هدف زندگى اين است كه از هر فرد يك نمونه اصلى آدمى بسازد. براى انجام وظايفانسانيت خود بايد تمام امكانات بدنى و فكرى و معنوى را پرورش داد. پايانتكامل فرد و نژاد، تعالى و رومنى است . بنابراين وظيفه داريم كه تمام فعاليت هاىبدنى و روانى خود را پرورش دهيم و اين وظيفه همگانى است . فقير و غنى ، بيمار وسالم ، مرد و زن ، كودك و پير، بايد از آن پيروى كنند. هر انسان جنس و سن و وضعاجتماعى اش هر چه باشد احتياجاتى عاطفى و فكرى و بدنى دارد كه ارضاى آن ها براىايفاى وظيفه اش ضرورى است .))(165) گر چه هر يك از سرمايه هاى فطرى و تمايلات طبيعى كه در نهاد بشر آفريده شدهسهم مستقلى در سعادت و شقاوت انسان دارند، ولى بدون ترديد، مقدار آنها در ايجادخوشبختى يا بدبختى انسان يكسان نيست و نتايج خوب و بد هر يك نسبت به ديگرىمتفاوت است . عواطف و احساسات از فطرياتى است كه شعاع تاءثيرش در زندگى انسان بسيار وسيعو نتايج خوب و بدش فوق العاده مهم است . بزرگ ترين قدرت محرك بشر ونيرومندترين عامل تهييج فرد و اجتماع ، عواطف و احساسات است . بيشتر حوادث عظيمى كهدر جهان بشر در طول قرون متمادى اتفاق افتاده ناشى از احساسات مردم بوده است . جنگهاى خونين جهان ، كشتارهاى بى رحمانه و وحشتناك ، جنايت هاى مدهش واعمال غير انسانى بيشتر از احساسات سرچشمه گرفته است . همچنين فداكارى ها و ازخودگذشتگى هاى مردان شريف جهان ، بشر دوستى ها و خدمتگزارى هاى پاكان و نيكان ،انفاق ها و احسان ها، يتيم نوازى ها و مريض دارى ها نيز اغلب ريشه عاطفى دارند. اثر رهبرى احساسات اگر احساسات و عواطف مردم يك كشور درست رهبرى شود و با طرز صحيحى به كار افتد،آن كشور مانند بهشت رحمت مهد خوشبختى و سعادت است . آن جا كشور دوستى و محبت ،كانون صفا و صميميت ، و مملكت عطوفت و راءفت است . بر عكس اگر احساسات مردمكشورى درست رهبرى نشود و يا به طور شايستهاعمال نگردد و به راه غلط برود، آن كشور، جهنم سوزان و محيط بدبختى و شقاوت است .آن جا كشور دشمنى و فساد است ، آن جا كانون كينه توزى و بدخواهى است ، آن جا محيطخودپسندى و لجاج است . زندگى در چنين محيطى طاقت فرسا و غيرقابل تحمل است . يكى از مهمترين وظايف دينى و علمى و ملى پدران و مادران ، توجهكامل به پرورش احساسات كودكان و مراقبت در تربيت عواطف آنان است . احساس عاطفى دركودكان خيلى زود بيدار مى شود. در موقعى كه دستگاهعقل كودك به كلى خاموش است و كمترين درك استدلالى ندارد، در موقعى كه قواى بدنكودك در نهايت ضعف و ناتوانى است ، شعور عاطفى در وى بيدار و آماده پذيرش تربيتاست . غفلت پدر و مادر در اين اوقات حساس مى تواند آثار نامطلوبى در روان كودكبگذارد و او را بدبار بياورد. اختلاف عواطف مردم نكته قابل ملاحظه اين است كه عوامل مختلف ارثى باعث اختلاف ساختمان عقلى و احساسىكودكان است . همان طور كه مردم در شك و قيافه و ساختمان مو و خطوط ريز سرانگشت بايكديگر متفاوتند، در افكار و عواطف و حالات روانى و عصبى نيز با هم تفاوت دارند. ايناختلافات موروثى يكى از آيات حكيمانه حضرت حق و ناشى از قانون اجتناب ناپذيروراثت است . (( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : الناس معادن كمعادن الذهب والفضة فمن كان لهفى الجاهلية اصل فله فى الاسلام اصل .)) (166) امام صادق (ع ) مى فرمود: مردم مانند معادن طلا و نقره با يكديگر مختلف و متفاوتند.كسانى كه در جاهليت ، در روزگار تيره قبل از اسلام ، داراى اصالت خانوادگى و ريشههاى فضيلت بوده اند در اسلام نيز داراى اصالت و فضيلت خواهند بود. به عبارت ديگر قانون وراثت صفات پدران دوره جاهليت را به فرزندان دوره اسلاممنتقل مى كند. فرزندان يك خانواده گاهى قانون وراثت در شرايط مخصوص و اوضاع واحوال مجهول اختلافات شديدى از نظر عقلى و روانى و عصبى بين فرزندان يك خانوادهبه وجود مى آيد. به عبارت ديگر يك پدر و يك مادر درطول زندگى زناشويى ، چندين فرزند مى آورند كه در هوش وعقل و حالات روانى و عصبى با يكديگر تفاوت آشكارى دارند. اختلافات موروثى ((بين كودكان يك خانواده كه همگى در دامان يك مادر و به يك نحو پرورش يافته انداختلافات فاحشى در شكل و قد و ساختمان بدنى و حالت عصبى و ميزان و ميزان فعاليتفكرى و صفاهت معنوى وجود دارد. بديهى است كه اين اختلافات ارثى است . همچنين اگرسگ هاى كوچكى را كه از پستان يك مادر شير مى نوشند مورد مطالعه قرار دهيم مى بينيمك از اين عهده هر يك صفات مخصوصى به خود دارند. مثلا درمقابل صداى شديد طپانچه ، برخى ها با غلطيدن روى زمين و بعضى با بلند شدن روىپاهاى كوچك خود و بعضى با دويدن در جهت صدا، عكسالعمل نشان مى دهند، يا عده اى از اين جانوران هنگام غذا بهترين و پرشيرترين پستان هارا انتخاب مى كنند و دسته ديگر به هر كدام كه دست يافتند اكتفا مى كنند و بر سر جاىخود مى مانند، يا برخى از آن ها از كنار مادر دور مى شوند و درحول و حوش لانه گردش مى كنند و بعضى هميشه با مادر خود هستند و از او جدا نمىشوند، يا اگر به آن ها دست بزنند عده اى غرش و دفاع مى كنند و دسته اى خاموش وبى حركت مى مانند. وقتى اين جانوران كوچك با هم در شرايط مساوى بزرگ شوند اغلباين صفات را نگاه مى دارند. سگ هاى آرام و ترسو تمام عمر آرام و ترسو و آن ها كهچابك و متهور بوده اند، با آن كه گاهى اين صفات را در بزرگى از دست مى دهند، ولىعموما چابك و متهور مى مانند.))(167) خوى مختلف كودكان عواطف و احساسات از جمله صفاتى است كه شديدا تحت تاءثيرعوامل ارثى است . به همين جهت كودكان در صفات عاطفى با يكديگر تفاوت آشكارى دارند.بعضى از كودكان از اول متهوّر و شجاعند و بعضى از ابتدا ضعيف النفس و ترسو هستند.بعضى از اول استقلال طلبند و روح فرمان روايى دارند و بعضى از ابتدا طبع طفيلى وفرمان بردارى . بعضى جنسا موذى و مفسدند و بعضى سليم النفس و عطوف . بعضى ازكودكان طبعا سخاوتمند و جوادند و بعضى بخيل و ممسك ، و خلاصه ساختمان طبيعىاحساسات و عواطف اطفال جامعه و همچنين در بعضى از مواقعاطفال يك پدر و مادر با يكديگر متفاوت و به گفته امام صادق (ع )، اختلاف ساختمانىمردم مانند اختلاف طبيعى معادن طلا و نقره است . ((حس اخللاق نيز مانند فعاليت فكرى از نوعى حالت ساختمانى و عملى بدن ناشى مىشود. اين حالت در عين حال با ساختمان بافت ها و شعور ما و همچنينعوامل فيزيولوژيكى و روانى كه در طول رشد و تربيت در ما تاءثير كرده است بستگىدارد. شوپنهاور در اثر معروف خود به ناماصول اخلاق متذكر مى شود كه آدميان تمايل فطرى به خودپسندى و بدخواهى و ياراءفت و نيكوكارى دارند. به گفته كالواردين بين ما، خودپسندانى مى توان يافت كهبدبختى و يا خوشبختى همنوعشان مطلقا براى اياشن بى تفاوت است و كسانى نيز هستندكه از مشاهده رنج و بينوايى ديگران لذت مى برند، و حتى آن را با دست خود سبب مىشوند. بر عكس افراد رئوفى نيز وجود دارند هك حقيقتا از آلام و تيره روزى ديگران رنجمى برند. اين موهبت نوع دوستى سرچشمه خوبى و راءفت و دستگيرى از ديگران مى شودو آن ها كه قابليت درك رنج هاى ديگران را دارند مى كوشند تا از مصائب و بار زندگىهمنوعان خويش بكاهند. هر يك از ما خوب ، متوسط و يا بد به دنيا مى آييم ، ولى حساخلاق نيز مانند هوش به وسيله تعليم و نظم و اراده ، بسط و تربيت مىپذيرد.))(168) احساسات غير عادى براى شناختن خوى فطرى كودك و تشخيص احساسات خوب و بد او لازم است پدر و مادر ازدوران اول زندگى طفل را تحت مراقبت قرار دهند و در حركات او دقت كنند. اگر كودك داراىاحساسات غير عادى باشد بدون ترديد از خلالاعمال و وضع رفتار او آشكار مى گردد. پدران و مادران باهوش و متوجه مى توانند ازحركات و سكنات كودك ، به ساختمان عاطفى و روانىطفل خود پى ببرند. اگر آن را بد و ناپسند تشخيص دادند با روش هاى صحيح تربيتىاز بروز آن جلوگيرى كنند و كودك را به راه صفات پسنديده سوق دهند. ((قبل از آن كه طفل حتى بتواند بر روى پايش بايستد و حركت كند بايد وقتى او را صدامى كنند سر خود را برگرداند. هر گاه ديديد از اين كار سرباز مى زند،استقلال مى خواهد، به يقين نشانه منش و خلقى است كه بايد به فكر علاج آن باشيد. نهاين استقلال طلبى خوب است و نه آن منش ، بايدطفل سرش را برگرداند، ولى اگر حس استقلال طلبى در او هست بعدها آن را نشان خواهدداد. پا بر زمين مى كوبد، عصبانى است . اگر طفل چيزى كم نداشته يعنى هم خوب خورده استو هم خوب خوابيده ، به يقين اين پا بر زمين كوفتن ها نشانه عصبانيت است و بايد آن رااز ريشه برانداخت . در اين گونه موارد اغلب چند دقيقه تنهايى و بى اعتنايىكامل كافى است . ما مى گوييم اين عصبانيت نمونه اقتدار اوليه و شخصيت برجسته اىاست . خير چنين نيست ، بايد عصبانيت را از بين برد و اگر شخصيتى وجود داشته باشد،باور كنيد كه دير يا زود جلوه خواهد كرد.))(169) محبت حجاب عقل است ناگفته نماند كه در راه تشخيص عيوب عاطفى كودكان سد بزرگى در سر راه پدران ومادران است كه اغلب مانع واقع بينى و درك حقيقت مى شود و آن مهر پدرى و مادرى است .عموم مردان و زنان خلقيات بد كودكان مردم را به خوبى مى فهمند، ولى اكثر مردمفرزندان مردم آزاد و بدون مانع است . حقيقت را درك مى كنند، ولى در مورد فرزندان خود،پرده محبت پدرى و مادرى حجاب عقل شده و آنان را از واقع بينى باز مى دارد. بهترين پدران و مادران كسانى هستند كه حب فرزند را از حساب تربيت جدا كنند. فرزندخود را صميمانه دوست بدارند، ولى با چشم واقع بينعقل ، صفات ناپسند كودك خويش را ببيند و جدا به اصلاح و تربيت او قيام كنند. كودكانى كه صفات موروثى و فطرى آن ها خوب و پسنديده است و در سرشت خوداحساسات و عواطف مطبوعى دارند، تربيت آنانسهل است و به زودى مى توانند خلقيات حميده و صفات عاليه آدمى را فرا گيرند وانسانى شايسته و خليق بار آيند. كودكانى كه صفات موروثى و ساختمان عاطفى بد و ناپسندى دارند در پرورش آن هامراقبت هاى بيشتر و دقيق ترى لازم است . پدران و مادران چنين فرزندان بايد از نيروىعظيم تربيت حداكثر استفاده را بنمايند. از طرفى باوسايل مناسب از رشد و تقويت احساست بد كودك جلوگيرى كنند و عواطف نامطبوع را درباطن او خفه و خاموش نمايند، و از طرف ديگر او را به خلقيات پسنديده معتاد كنند وصفات فاضله را در وى تدريجا پرورش دهند تا در پرتو تكرار و ممارست ، سجاياىانسانى ، طبيعت ثانوى روان كودك گردد و در باطن او ريشه ثابتى پيدا كند و عواطفنامطلوب فطرى اش ، رفته رفته به خموشى و فراموشى بگرايد. بدون ترديد پرورش سالم عواطف و هدايت صحيح احساسات ازفصول اساسى تربيت و از وظايف مهم پدر و مادر است . كودكى كه ديوانه مادرزاد نيست ودر مغزش ضايعات اساسى وجود ندارد قابل تربيت است و مى توان احساسات و عواطف وىرا به راه فضيلت رهبرى كرد و تا حدودى او را از سجاياى اخلاقى و ملكات انسانىبرخوردار نمود. نوازش كودك يكى از بهترين وسايل پرورش صحيح عواطف كودكان ، نوازش كودك و ابراز مهر و محبتنسبت به او است . همان طور كه كودك فطرتا به غذا و آب و هوا و خواب احتياج دارد، بهمحبت و نوازش نيز محتاج است . محبت مطبوع ترين غذاى روان كودكان است . كودك ازبوسيدن ، بوئيدن ، در آغوش گرفتن ، نوازش كردن ، محبت نمودن ، خشنود مى شود،مسرور مى گردد، و لذّت مى برد. ارزش محبت محبت ، ريشه اصلى شجره اخلاق و فضيلت و مايه اساسى سجاياى انسانى است . محبتخداوند به مردم و محبت مردم به خدا، حبّ پيغمبر و امام به امت ، و حب امت به پيغمبر و امام ،علاقه و محبت مسلمين به يكديگر، سرمايه اساسى دين است . در آيات قرآن شريف وروايات اسلامى محبت بسيار مهم تلقى شده ، تا جايى كه حضرت امام صادق عليه السلامدر ضمن حديثى فرموده است : (( هل الدين الا الحب ؟)) (170) آيا حقيقت دين جز محبت و دوستى چيز دگرى است ؟ تمام كوشش هاى پيامبران الهى در تبليغ دين ، تمام فداكارى هاى سربازان با ايمان درميدان هاى جنگ ، تمام عبادت ها و انفاق هاى مردان الهى ، همه از يك منشاء سرچشمه گرفتهو آن حبّ است ، حبّ به خدا، حبّ به دين خدا.
از محبت تلخ ها شيرين شود
|
وز محبت سركه ها مل مى شود
| محبت به كودك طفلى كه از دوران اول كودكى به قدر كافى از مهر پدر و مادر بهره برده و از چشمهگواراى محبت سيراب شده است ، روحى شاد و روانى بانشاط دارداو در باطن خود احساسمحروميت نمى كندد و گرفتار عقده هاى درونى نيست ، دردل وى گل هاى فضايل اخلاق به آسانى شكفته مى شود و اگر در زندى با خدمتگزارخواهد شد. در روايات اسلامى محبت به كودك به صورتهاى مختلف توصيه شده و اولياى اسلامبه پيروان خود در اين باره سفارش هاى مؤ كد نموده اند اينك بعضى از آن روايات را بهعرض شما مى رسانم . رسول اكرم (ص ) ضمن خطبه اى در بيان وظايف مردم در ماه رمضان فرمود: (( و قروا كباركم و ارحموا صغار كم .(171) )) به بزرگسالان خود احترام كنيد و نسبت به كودكان خويش ترحم و عطوفت نماييد. (( قالرسول الله صلى الله عليه و آله ليس منا منلم يرحم صغير نا ولم يوقر كبيرنا.))(172) پيغمبر اكرم فرمود: كسى كه به كودكان مسلمين رحمت و محبت نكند و بزرگسالان را احترامننمايد از ما نيست . (( فى ما اوصى به امير المومنين عند وفاته : و ارحم من اهلك الصغير و وقر منهمالكبير.)) (173) ار وصاياى على (ع ) نزديك وفات اين بود كه : در خانواده خود به كودكان عطوف ومهربان باش و بزرگ ترها را احترام كن . (( عن على عليه السلام : ليتاس صغير كم بكبير كم و ليراف كبير كم بصغير كم و لاتكونوا كجفاة الجاهلية .)) (174) البته بايد كودك در رفتار خود پيرو بزرگسال باشد و حتما بايدبزرگسال به كودك رؤ وف و مهربان باشد مبادا مانند جفا كاران و ستمگران دوران جاهليترفتار كنيد! (( عن الصادق عليه السلام قال : ان الله عزوجل ليرحمالرجل لشدة حبه لولده .)) (175) امام صادق (ع ) مى فرمود: مردى كه نسبت به فرزند خود محبت بسيار داردمشمول رحمت و عنايت مخصوص خداوند بزرگ است . (( قالرسول الله صلى الله عليه و آله : احبوا الصبيان و ارحموهم .)) (176) رسول اكرم (ص ) فرمود: كودكان را دوست بداريد و نسبت به آنان رؤ وف و مهربانباشيد. (( و كان النبى (ص ) اذا اصبح مسح على روس ولده .)) (177) روش رسول اكرم (ص ) در خانواده اين بود كه همه روزه صبح دست محبت به سرفرزندان خود مى كشيد. (( عن ابى عبد الله قال قال رسول الله (ص ): منقبل ولده كتب الله عزوجل له حسنة و من فرحه فرحه الله يوم القيمة .)) (178) شاد كردن كودك آن كس كه فرزند خود را ببوسد حسنه اى در نامهعمل او ثبت خواهد شد و آن كس كه فرزند خود را شاد كند خداوند او را در قيامت مسرور مىنمايد. بوسيدن كودك (( و قال عليه السلام : اكثروا من قبلة اولادكم فان لكمبكل قبلة درجة .)) (179) فرزندان خود را بسيار ببوسيد، زيرا براى شما در هر بوسيدن درجه اى است . (( قبلرسول الله الحسن و الحسين فقال الاقرع بن حابس ان لى عشرة من الاولاد ما قبلت واحدا منهمفقال ما على ان نزع الله الرحمة منك .)) (180) رسول اكرم حسن و حسين عليهما السلام را بويد اقرع بن حابس كه ناظر مهر و عطوفتپيغمبر نسبت به فرزندان خود بود عرض كرد: من ده فرزند دارم و هرگز آن ها رانبوسيده ام حضرت در جواب فرمود: ربطى به من ندارد كه خداوند ريشه رحمت و شفقت رااز قلب تو كنده است . (( قال امير المومنين (ع ): قبلة الولد رحمة و قبلة المراة شهوة و قبلة الوالدين عبادة و قبلةالرجل اخاه دين .)) (181) على عليه السلام مى فرمود: بوسيدن كودك رحمت و محبت است بوسيدن زن شهوت استبوسيدن پدر و مادر عبادت است ، و بوسيدن برادر مسلمان دين است . (( ان النبى ص كان يصلى يوما فى فئة و الحسين صغير بالقرب منه فكان النبى اذاسجد جاء الحسين (ع )فركب ظهرة ثم حرك رجليهفقال حل حل فاذا اراد رسول الله (ص ) ان يرفع راسه اخذه فوضعةال جانبه فاذا سجد عاد على ظهره و قال حل حل فلميزل يفعل ذلك حتى فرغ النبى من طلوته فقال يهودى يا محمد انكم لتفعلون لالصبيانشيئا مانفعله نحن . فقال النبى (ص ): اما لو كنتم تؤ منون بالله و رسوله لرحمتمالصبيان قال فانى او من بالله و برسوله فاسلم لما راى كرمه مع عظم قدره .))(182) عطوفت در پرتو ايمان روزى پيغمبر اكرم با جمعى از مسلمين در نقطه اى نماز مى گزارد موقعى كه آن حضرتبه سجده مى رفت حسين (ع )، كه كودك خردسالى بود، به پشت پيغمبر سوار مى شد وپاهاى خود را حركت مى داد و هى هى مى كرد وقتى پيغمبر مى خواست سر از سجده بردارداو را مى گرفت ، پهلوى خود به زمين مى گذارد باز در سجده ديگر و تا پايان نمازطفل مكرر به پشت پيغمبر سوار مى شد يك نفر يهودى ناظر اين جريان بود پس از نمازبه حضرت عرض كرد: شما با كودكان خود طورى رفتار مى كنيد كه ما هرگز چنين نمىكنيم پيغمبر اكرم در جواب فرمود: اگر شماها به خدا ورسول خدا ايمان مى داشتيد به كودكان خود عطوف و مهربان بوديد. مهر و محبت پيغمبر عظيم الشاءن نسبت به كودك مرد يهودى را سخت تحت تاءثير قرار دادو مرد يهودى را سخت تحت تاءثير قرار داد و صميمانه آيين مقدّس اسلام را پذيرفت . پيروى از قوانين فطرت از اين چند حديث ارزش مذهبى مهر و محبت در برنامه پرورش كودك به خوبى واضح مىشود. مردان و زمان مسلمان موظفند نسبت به همه كودكان عموما، و به فرزندان خودخصوصا، با محبت و مهربان باشند زندگى سالم و طبيعى عبارت از پيروى صحيح ازقوانين فطرت و مقررات متقن خلقت است هر كس از قوانين فطرى كه سنن قطعى خداوندبزرگ است سرپيچى نمايد، بدون ترديد دچار كيفر و مجازات طبيعى خواهد شدتمايل به غذا فطرى بشر است خوددارى از خوددارى از خوردن غذا و عدم ارضاى اين خواهشطبيعى منجر به كيفر ضعف و ناتوانى مى شود و ادامه آن مجازات مرگ داردتمايل به خواب فطرى بشر است كيفر خوددارى از ارضاى اينتمايل ناتوانى بدن و مسموميت است و ادامه آن باعث مرگ مى شود.تمايل جنسى ، طبيعى انسان سالم است خفه كردن قوه شهوت و عدم ارضاى آن عوارضروانى متنوعى دارد و در بعضى از مواقع به مجازات ديوانگى منجر مى شود. يكى از تمايلات فطرى يكى از تمايلات فطرى بشر كه از دوران كودكى آشكار مى گردد خواهش محبت ومهربانى است ارضاى اين خواسته اطاعت از قانون خلقت و فرمانبردارى از آيين فطرتاست اگر كودكى به قدر كافى و به اندازه صحيح از مهر و نوازش برخوردار شود،روانى شاد و روحى اميدوار دارد و در طول ايام زندگى يك انسان طبيعى است ولىكودكانى كه از محبت خانوادگى و از مهر و نوازش پدر و مادر محروم مانده اند، ضميرىافسرده و روحى ناشاد دارند روان ماءيوس و نااميد آن ها همواره مستعد انحراف و تجاوزاست . فقد محبت و آلام روحى ((در كانون خانواده اى كه فروغ محبت نتابد، در كاشانه اى كه پرتو مهربانى و تفاهمنور افشانى نكند، در همان جا بايد منشاء بسيارى از آلام روحى و آسيب هاى اجتماعى را جستو جو كرد و در همان جا نيز بايد به پيشگيرى و ترميمدل هاى شكسته و وضع نابسامان اين افراد محروم و ناكام اجتماع پرداخت . اين انسان ها غالبا در بزرگى با خاطره اى تلخ و دردناك از كودكى از پدر و مادرخويش ، مردمى حساس ، زود رنج ، ماءيوس ، ناسازگار، ناراضى ، پرتوقع ، بدبين ،آماده براى قهر و طغيان و خودكشى ، ارتكاب بزه ، و بيمارى هاى روانى تنى و عصبىمى شوند))(183) كودكان يتيمى كه پدران و مادران خود را دز دست داده اند دچار دو مصيبتند: يكى فقر مالى وديگرى فقد محبت در تام كشورها زندگى مادى كودكان يتيم كم و بيش تاءمين مى شود،ولى كمتر اتفاق مى افتد كه يتيمى در خانواده اى زندگى كند كه علاوه بر تاءمين حوايجمادى از پرتو مهر و محبت نيز به قدر كافى برخوردار باشد، خانم و آقاى خانواده بهجاى پدر و مادر، عواطف او را ارضا نمايند و مانند فرزند خود به وى مهربان باشند. در كشورهاى متمدن مؤ سسات خيريه زندگى يتامى را به خوبى اداره مى كنند، علاوه برتاءمين مسكن و غذا و لباس ، وسايل تحصيل آنان را نيز به موقع فراهم مى نمايند. خوبزندگى مى كنند تنها به علت يتيمى از مهر و محبت پدر و مادر محرومند اين محروميت آثار ونتايج شومى دارد كه از ايام جوانى به صورت رفتار و گفتار ناپسند تدريجا آشكارمى گردد. ((يتيمى ، اعم از پدر مردگى يا مادر مردگى ، عواقب و خيمى ، هم براى فرد و هم براىاجتماع در بر دارد روان شناسان و علماى تربيت عموما در تحقيقات خود در اين باره ،پيوسته در يتيمى يكى از مهم ترين علل ولگردى ، عقب افتادگى در مدرسه و اجتماع وارتكاب بره و تباهكارى و جنايت را ملاحظه كرده اند. يكى از روان شناسان آلمانى كه درباره اثر يتيمى در كار مدرسه كودكان مطالعه كردهاست در نتيجه تحقيقات خود ملاحظه مى نمايد كهچهل و چهاردرصد از كودكانى كه در مدرسه مردود شده انداطفال محروم از پدر و سى و سه درصد بى مادر بوده اند تعين هفتاد و هفت درصد ازمردودين به طور كلى يتيم بوده اند تحقيق مشابه ديگرى در آمريكا درباره علت اشكالاتتربيتى يكى از مدارس نيويورك نشان داده است كه بيست و پنج درصد از كودكان دشواراز حيث تربيت يتيم بوده اند همچنين يك تحقيق ديگر درباره كودكان و جوانان بزهكار درآلمان نشان داده است كه از دو هزار و هفتصد و چهار تبهكار جوان ، تنها هزار و صد و هفتاد ويك نفر، يعنى بيش از چهل و سه درصد يتيم بوده اند. پژوهش ديگرى مشابه اين در آمريكا كه درباره زندانيان انجام گرفته نشان داده است كهبه طور متوسط شصت درصد از زندانيان مورد آزمايش ، از خانواده هاى آسيب ديده بوده اندكه در كودكى پدر و مادر مادرشان مرده بوده است دانشمند آلمانى زبان ديگرى كه دربارهعلل ولگرى و رفتار جنايى كودكان و نوجوانانى كه به سن قانونى نرسيده اندپژوهش كرده است در بررسى هاى خود بدين نتيجه مى رسد كه در ميان دخترانى كهمرتكب دزدى شده اند، بالغ برسى و هشت درصد و كسانى كه مرتكب روابط جنسى غيرقانونى و يا مورد تهاجم جنسى به قهر و غلبه كه مرتكب روابط جنسى غير قانونى ويا مورد تهاجم جنسى به قهر و غلبه واقع شده اند، بيش ازچهل درصد يتيم بوده اند و سرانجام در ضمن يكى از تحقيقات اجتماعى و روانى آمريكايىملاحظه مى نماييم كه هفتاد درصد از دخترانى كه در دارالتاديب دخترانه به سر مى بردهاند يتيم يك طرفه يا يتيم دو طرفه يعنى هم از طرف پدر و هم از طرف مادر بوده اند. يتيمى بيش از آن كه يك رنج انفرادى باشد يك مساءله بزرگ اجتماعى است كه منشاءبسيارى از نابسامانى ها، ولگردى ها، ناكامى ها، عقب افتادگى ها،قتل نفس ها، خودكشى ها، فحشا، و بيمارى هاى روانى را در آن بايد جست و جوكرد.))(184) انسان دوستى يكى از شريف ترين و درخشان ترين عواطف بشرى است هر فردى از افراد،از هر ملت و نژاد بايد طورى تربيت شود كه خير خواه بشر باشد و در باطن خود از نظرانسانى نسبت به تمام ملل و اقوام احساس محبت كند بشر دوستى يكى از اركان اساسىطرح جهان و از پايه هاى سعادت انسان است . بشر دوستى نشانه انسانيت و علامت تكامل و تعالى روان بشر است . نشانه انسانيت كسى كه بشر دوستى را درك نمى كند به محيط سراسر صفاى انسانى راه پيدا نكردهاست .
چو عضوى به درد آورد روزگار
| (( عن ابى الحسن عليه السلام قال : ان اهل الارض لمرحومون ماتحابوا وادوا الامانة وعملوا الححق .(185) )) پيشواى گرامى اسلام حضرت ابوالحسن عليه السلام مى فرمود است : تمام مردم روىكره زمين مشمول رحمت و فيض الهى هستند مادامى كه به اين سهاصل اساسى عمل كنند: بشر دوست باشند؛ در امانتها خيانت نكند. عملا پيرو حق و عدالت باشند.
|
|
|
|
|
|
|
|