|
|
|
|
|
|
بشر دوستى درس بشر دوستى را بايد از كودكى فرا گرفت پدر و مادرى كه با فرزند خود محبتمى كنند و نسبت به وى مهربان هستند مى توانند به او بفهمانند كه دگران را دوست بدار.طفلى كه هرگز از كسى محبت نديده و لذت مهربانى را نچشيده بدار طفلى كه هرگز ازكسى محبت نديده و لذت مهربانى را نچشيده است اساسا معنى محبت را نمى فهمد و اين حقيقتروحانى و حيات بخش را درك نمى كند او در زندگى هر چه ديده است سردى و بى مهرى واحيانا خشونت و تندى بوده است او با مردم همان طور گفتار مى كند كه مردم با او رفتاركرده اند از چنين انسانى نبايد توقع بشر دوستى داشت . محبت و مهربانى در خانواده پايه اساسى پرورش صحيح عواطف كودك است در پرتو محبتمى توان احساسات طفل را به خوبى رهبرى كرد و به راه صحيح و سعدت بخش سوق دادو او را انسان شايسته اى ساخت . بچه اى كه از مهر و محبت محروم مانده و راءفت و عطوفت نديده است احساساتش به راه غلطمى رود، دچار تندخويى و خشونت ، بدبينى و بدخواهى ، دشمنى و كينه توزى ، و ده هاصفات ذميمه ديگر مى گردد. پرورش ايمان در كودك (( قال الله العظيم فى كتابه : ((... الصابرين و الصادقين و القانتين و المنفقين و المستغفرين الاسحار.)))) (186) روز بيست و يكم ماه مبارك رمضان است و مصادف با روز شهادت پيشواى عالى قدر اسلام ،حضرت عل بن ابى طالب عليه السلام : اين فاجعه بزرگ ومصيبت جبران ناپذير را بهعموم شيعيان و علاقه مندان آن حضرت تسليم مى گويم . در سخنرانى ديروز به عرض رساندم كه عقل و احساس دو موهبت بزرگ الهى و دوسرمايه فطرى بشر است در راه نيل به خوشبخت و سعادت بايد از هر يك از اين دو نيرواستفاده كرد و هر كدام را در جاى خود به كار برد همان طور كه علم وعدل ، منطق و استدلال و تفكر و تعقل براى تكامل بشر ضرورى است ، همچنين اخلاق وفضيلت ، ايمان و معنويت ، مهر و محبت كه مايه تعالى روان است نيز لازم و حتمى است . پدران و مادران در انجام وظايف تربيت كودك مكلفند پرورش ايمان احساس و عقل طفل را تحت مراقبت قرار داده و هر دو را به موازات يكديگر با روش صحيح وعالمانه پرورش دهند. يكى از وظايف پدر و مادر كه موضوع بحث امروز است پرورش عواطف ايمانى و اخلاقى دركودك است به موجب روايات اسلامى پدران و مادران مسلمان موظفند از دوران طفوليت كودكرا با ايمان بار بياورند و فطرت خداپرستى را در روان وى بيدار كنند به وسيلهعبادات تمرينى طفل را به اطاعت از او امر الهى وادارند و در پرتو ربط با خداوند، او راانسانى خليق و شايسته تربيت نمايند. واقعيت هاى قابل سنجش لازم است قبلا نكته اى را كه توجه به آن در اساس پرورش ايمان و مباحث عواطف مفيد است ،به عرض حضار محترم برسانم واقعيت ها، و حقايق در جهان خلقت از نظر دانش بشر بر دوقسمند: قسم اول موجوداتى هستند كه دانشمندان جهان در پرتو پيشرفت هاى علمى توانسته اند بااسباب و وسايل بسيار دقيق و قوى از آن ها اندازه گيرى كنند و نتيجه تحقيقات خود را بامحاسبه صحيح ، به صورت ارقام بيان نمايند. قسم ديگر واقعيت هايى است كه در جهان خلقت هستى واقعى دارند، ولى دانش شر بر آن هاسلطه علمى تجربى ندارد، با وسايل و اسباب هاى دقيق به سنجش نمى آيند و دانشمنداناز اندازه گيرى علمى نيست در تمام موجودات جهان ، به خصوص در ساختمان آدمى بسياراست به نظر دقيق دانشمندان ، حقايقى كه قابل اندازه گيرى علمى نيست به مراتب مهم تراز واقعيت هاى قابل سنجش است . واقعيت هاى ناسنجيدنى دكتر كارل دانشمند نامى جهان مى گويد: ((بيان كميت به زبان رياضى علوم را به وجود آورد، ولى كيفيت در بوته فراموشىماند انتزاع خصايص اوليه اشياء، منطقى ، ولى از ياد بردن خصايص ثانوى آن ها ناصحيح بود و از آن نتايج و خيمى براى ما حصال گرديد، زيرا در وجود آدمى آنچه بهسنجش نمى آيد از آنچه قابل اندازه گيرى است مهم تر است وجود فكر مانندتعادل فيزيكوشيميايى سرم خون واقعى است ))(187) سال و سرطان براى بشر دو ناخوشى زيان بخش و خطرنا كند مريض را ناتوان مىكنند، از پا مى اندازند، بدنش را آب مى كنند و ريشه حياتش را مى سوزانند دانشمندان اينهر دو را به خوبى شناخته و در لابراتورهاى مجهز و دقيق از تمام خصوصيات اين دوناخوشى اندازه گيرى كرده اند پيشرفت مرض ، شرايط مساعد براى پيشروى ،ضايعاتى كه به وجود مى آيد و خلاصه اصل مرض و تمام عوارضش به سنجش علم درآمده است . جسد نيز مانند سل و سرطان ناخوشى خطرناكى است و در بعضى از مواقع عوارضش بهمراتب از سل و سرطان بيشتر است و روى جسم و جان مريض آثار بسيار بدى مى گذاردعقل را تيره مى كند، انسانيت را مى كشد، فكر جنايت و خيانت را در آدمى پرورش مى دهد،نشاط و شادى را مى برد، خواب و آرام را سلب مى كند، بدن را تدريجا مسموم و ناتواننموده و سرانجام تباه مى كند، ولى اين ناخوشى در لابراتوراهاقابل اندازه گيرى نيست ، ميكروب ندارد، زير ذره بين هاى بسيار قوى ديده نمى شود حسديك حالت روانى ، يك احساس درونى است حسد يك واقعيت غيرقابل انكارى است كه ده ها عارضه روى جسم و جان مريض مى گذارد، ولى باوسايل اندازه گيرى علمى قابل سنجش نيست . ناكامى ها، شكست هاى روحى ، عقده هاى روانى ، وحشت ها و نگرانى ها مانند ناخوشى مالارياو تب مالت جسم را ضعيف و بدن را رنجور و چهره را زرد مى كند ده ها عوارض مختلف داردمالاريا و تب مالت با اسباب هاى علمى قابل سنجش است ولى ناكامى ها و عقده هاى روانىرا نمى توان با وسايل علمى اندازه گيرى كرد. زيبايى گل يك شاخه گل بسيار زيبا در گوشه باغ خودنمايى مى كند، بينندگان را شيفته وفريفته مى نمايد، از تماشاى آن موجود قشنگ لذت مى برند، و از آن همهجمال و زيبايى مبهوت مى شوند گل يك حساب مستقلى درد و زيبايىگل يك حساب ديگر گل ديگر از موضوعات علمى است وجمال گل از مسائل عاطفى است دانشمندان متخصص مى توانند ازگل اندازه گيرى كنند و تمام مواد معدنى و عناصر طبيعى آن را بسنجند و با ارقام صحيحو قاطعى تعيين نمايند، ولى زيبايى و جمالگل قابل اندازه گيرى نيست آن واقعيت مبهوت كننده ، آن حقيقت جذابى كه مردم را گردگل جمع كرده و به تماشا و تحسين واداشته است ، خلاصه آن قشنگى وجمال گل به محاسبه دانشمندان و به سنجش اسباب هاى علمى دانشگاه نمى آيد زيبايى وجمال را عواطف بشر مى فهمد، احساسات آدمى درك مى كند نهعقل و علم ، نه دانش و دانشگاه مسائل علمى است كهقابل اندازه گيرى و محاسبه است ، عواطف و احساسات در محاصره علوم تجربى قرارنگرفته و با اسباب و وسايل علمى قابل اندازه گيرى نيستند. يك تابلو نفيس و گران قيمت كه اثر ذوق و احساسات نقاش خوش قريحه و زبردستىاست با يك ميليون تومان معامله مى شود و هزارها ساعت عمر گران بهاى مردم با شور وهيجان صرف تماشاى آن مى گردد. آن چه از اين تابلو با چشم علم و اندازه گيرىلابراتواربه حساب مى آيد عبارت از ده گرم رنگ قرمز و يكصد گرم رنگ سبز و پنجاهگرم آبى با تركيبات مخصوص شيميايى و مقدارى چوب و پارچه ، و تمام آنها بيش ازچند تومان ارزش ندار، معامله مى شود، آن متاع ، عقلى و علمى نيست آن متاع شيميايى ولابراتوارى نيست . آن متاع را با اسباب هاى علمى نمى توان اندازه گيرى كرد آن متاعجمال و زيبايى است جاى عرضه آن بازار ذوق مردم است و خريدارش عواطف و احساساتآنان عناصر شيميايى و مواد طبيعى تابلو قابل اندازه گيرى و محاسبه علمى است ، ولىزيبايى و جمال تابلو به سنجش علمى دانشمندان دانشگاه نمى آيد. حقيقت درخشان ، ايمان خلقيات پسنديده و سجاياى اخلاقى مانند بشر دوستى ، خير خواهى ،شجاعت ، سخاوت ، عفت ، راءفت و محبت و امثال آن ها و همچنين سيئات اخلاقى مانند حسد، كبر،كينه ، حرص و نظاير آن ها از مسائل روانى و مربوط به احساسات و عواطف است خلقياتپسنديده و ناپسند واقعيت هايى هستند كه آثار خوب و بد خود را روى جسم و جان بشر مىگذارند، ولى با وسايل و اسباب هاى علمى قابل اندازه گيرى نيستند وجود يك واقعيت غيراز قدرت اندازه گيرى اوست بايد با چشم واقع بين حقايق را ديد و به وجود واقعى آن هااعتراف كرد، اگر چه وسايل علمى از سنجش آن ها عاجز باشند. ((محققين نمى توانند تمام جنبه هاى شخصيت آدمى را مورد كاوش قرار دهند چه ، تكنيك هاىما ازآن چه جرم و بعد ندارد چيزى درك نمى كند و جز بر روى اشياى كه در قلمرو زمان ومكان مى توان يافت اعمال نمى شود و براى سنجش حرص و كينه و دشمنى و مهر وزيبايى و تخيلات دانشمندان و ايمان مذهبى ناتوان است ولى از آن جا كه آثار فعاليتهاى روانى و معنوى مداوم در طبيعت و افكار و رفتار و سلوك ما منعكس مى گردد، بهآسانى مى توان نتايج صورى و فيزيولوژيكى اين حالات روانى را نيز دريافت اگر مااز عهده تعريف شيئى برنيامديم دليل بر عدم آن نيست .))(188) چندى است دانشمندان بشر با روش هاى تازه اى به تحقيقات علمى پرداخته و از رازهاىمهمى در طبيعت پرده بردارى كرده اند ذرات كوچك راضى و اجرام بزرگ كيهانى تحتمطالعه دقيق قرار گرفت ، بسيارى از مسايل كه در گذشته ناشناخته ومجهول بود حل شد در تمدن جديد، علم از مرحله تصور وخيال به صورت تجربه و محسوس در آمد و لابراتوارها از موالد طبيعت اندازه گيرىكرده و با عدد جواب دادند. پيروزى هاى علم دانش جديد انقلاب عظيمى در تمام شؤ ون زندگى بشر پديد آورد و تمدن نوين را پىريزى كرد بشر با سلاح نيرومند علم بر طبيعت غلبه كرد و مجهولات ، يكى پس ازديگرى بر وى معلوم شد به زواياى تاريك طبيعت راه يافته و از اسرار نهفته جهان آگاهشد بسايط و مركبات عالم را شناخت و از آنها اندازه گيرى كرد و از راه پى بدن بهعلل و معاليل ، نقش هر يك را در جهان مرده و زنده تشخيص داد نهانى اش را مسخر كرد برمحيط جاذبه زمين غلبه نمود و راكت هاى خود را به خارج پرتاب كرد امروز در مغز خودفكر تسخير اجرام سماوى مى پرورد، اميدوار است روزى به كرات آسمانى دست يابد وبا قدرت علم بر آنها نيز حكومت كند. همه اين پيروزى ها از راه علم نصيب بشر شد علم متكى به تجربه ، علم محسوس ، علمآزمايشگاهى ، علمى كه پايه اش روى محاسبه و اندازه گيرى است علوم تجربى باپيشرفت هاى عظيم خود افكار مدرم را سخت تحت تاءثير قرار داد جهانيان متوجه اين علومشدند، دانشگاه ها بر پايه همين علوم استوار گرديد رفته رفته تمام توجه بشر بهواقعيت هاى قابل سنجش معطوف و حقايق ناسنجيدنى به دست فراموشى سپرده شدتكامل و ترقى علوم سنجيدنى بعضى از مردم كم ظرفيت را گويى كر و كور كرد چنانمست و مغرور شدند كه تمام حقايق و واقعيت هاى غيرقابل سنجش را نكار كردند خدا را فراموش نمودند ايمان به خدا و پيامبران الهى و همچنيناحترام به مبانى روحانى و تعالى روانى بشر را كه بزرگ ترين سرمايه سعادت آدمىاست به باد تمسخر و تحقير گرفتند اين نادانى در نظر دانشمندان واقع بين جهانبزرگ ترنى مصيبت در تمدن امروز است ! پايه گذاران تمدن جديد صريحا اعتراف داشتند كه اطلاعات علمى بشر در اين جهانبزرگ بسيار كم و ناچيز است دانشمندان امروز جهان نيز به نارسايى علم در شناختنميليون ها واقعيت و حقايق نهفته در وجود انسان و همچنين در جهان بزرگ خلقت معترفند! نارسايى دانش ((اديسون مى گويد كه از يك درصد مجموع دانستنى ها، ما فقط يك ميليونيم آن را مىدانيم و نيوتن گفته است كه دانش كل ، مانند خليجى است كه من و همكارانم فقط چند دانهريگ جالب از اين پهناى وسيع برداشته ايم ! اگر فرض كنيم روزى بشر آن قدر در راه علم و دانش پيشروى كند كه تمام واقعيت هاىعقلانى خود و جهان خلقت را بفهمد و از همه آن ها اندازه گيرى كند، تازه بايد گفت كه يكقسمت از واقعيت هاى انسان و جهان را فهميده است و از قسمت هاى ديگر بى خبر است ، زيراحقايق منحصر به مسائل عقلانى نيست و تمام واقعيت ها را نمى توان بااستدلال عقلى و منطقى علمى درك كرد مطالب عاطفى و حقايق غير عقلانى نيز از واقعيت هاىانكارناپذير روان بشر است عقل و سنجش هاى علمى در آن ها راه ندارد مردانتحصيل كرده و عالم اگر بخواهند واقع بين باشند و حقيقت را آن طورى كه هست ببينند لازماست خويشتن را از اسارت غرور علمى خلاص كنند، دركمال آزادگى با توجه به ارزش امور عقلانى ناسنجيدنى روانى اعتراف نمايند و در راهتكامل خود و جامعه ، از دو قدرت نيرومند عقل و احساسات به موازات يكديگر استفاده كنند. حقايق وصف ناشدنى ((در زندگى دانشمندان و قهرمانان و پاكان يك ذخيره تمام نشدنى از انرژى معنوى وجوددارد اين مردان چون كوه هايى در ميان دشت سر بالا كشيده اند و به ما نشان مى دهند كه تاكجا مى توانيم بالا برويم و چه قدر هدفى كه طبيعت شعور انسانى به آنمتمايل است عالى است . فقط چنين مردانى مى توانند براى زندگى درونى ما غذاى معنوى مورد نيازش را تهيهكنند. در روان آدمى عواملى وجود دارد كه به خوبىعقل و حس اخلاق و سجايا شناخته نشده اند اينعوامل كه با كلمات وصف شدنى نيستند، عبارتند از اشراق و كشش هاى غريزى و گاهىدرك ماوارى حسى حقيقت نيروى فردى و ملى از غناى اين جوهره هاى روانى سرچشمه مىگيرد اين انرژى معنوى وصف ناپذير در مللى كه مى خواهند همه چيز را بافرمول هاى روشنى توصيف كنند يافت نمى شود، در فرانسه از ميان رفته است ، زيرافرانسوى هر آن چه را كه غير عقلانى است رد كرده و حقيقت اشيايى را كه كلمات از بيانشعاجزند فراموش نموده است . كسانى كه مى خواهند تا آن جا كه براى نسان ممكن است تعالى جويند، بايستى غرورفكرى را ترك بگويند و تو هم به قدرت مايشايى فكر روشن و اعتقاد به نيرويىمطلقث منطق را كنار بگذارند و بالاخره در خود حس جمالى و حس مذهبى را تقويت كنند عشقبه جمال و عشق به خالق را نمى توان همچون رياضى ياد گرفت . حسجمال جز به وسيله نفس جمال به دست نمى آيد عشقجمال برگزيدگان خود راخيلى بالا مى برد، زيرا روان ما را به سوى دليرى ووارستگى و زيبايى مطلق و خداوند مى كشاند فقط روىبال هاى معرفت است كه روان آدمى مى تواند تعالى خود در پايان برساند.))(189) واقعيت هاى فوق عقل اسلام در تعاليم جامعه خود به تمام جهات عقلانى و عاطفى بشر توجه نموده است .اسلام از طرفى مردم را به تعقل و تفكر، به دانش و منطق دعوت مى كند، و از طرف ديگراز تزكيه نفس و قوانين حساب شده علمى است ، ولى تمام آيين اسلام ،مسائل عقلانى و مطالب قابل سنجش علمى نيست . روح اسلام فوقعقل است ، فوق علم و محاسبه هاى علمى است . ايمان به خدا كه پايه اساسى دين خداست با پيمودن دومنزل به دست مى آيد: اول . منزل عقلى يعنى اثبات خدا. دوم . منزل فوق عقل يعنى ايمان به خدا. ايمان به خدا در منزل اول ، قرآن شريف از نيروى عقل استفاده مى كند و مردم را به مطالعه در نظم حيرتانگيز و حساب شده جهان خلقت وا مى دارد تا از اين راه به وجود خداوند حكيم و دانا پىببرند و از نظر محاسبه عقلى و علمى ، به هستى او اعتراف نمايند. ولى ايمان واقعى بهخداوند تنها توجه به محاسبه علت و معلول عقلى نيست ، بايد اين محاسبه علمى تصعيدشود و از منزل عقل به منزل روان و به اعماق جان برود. و از صورتاستدلال خشك عقلانى به حالت سراسر شوق و شور درآيد، به عشق سوزان الهىتبديل شود و در تمام ذرات وجود آدمى نفوذ نمايد. بايد آن منطق مستد وقابل سنجش و توضيح در ضمير باطن تكامل كند و به ايمان ناسنجيدنى و اطمينان غيرقابل بيان مبدل گردد. آرامش روان نماز يكى از فرايض مهم اسلامى و مشتمل بر دو جنبه عقلانى و فوقعقل است . قسمت عقلانى نماز، مقررات حساب شده وقابل سنجش است . غسل كردن ، وضو گرفتن ، مسواك دندان ها و مضمضه ها و استنشاق ازنظر پاكيزگى و نظافت ، مباح بودن آب وضو و لباس نمازگزار ومحل نماز از نظر نظم مالى در اجتماع ، ترتيب اجزاى نماز از نظر انضباطهاى عملى ،تشكيل جماعت از نظر تحكيم روابط دوستانه اجتماع ، قيام و قعود و ركوع و سجود از نظرتلقين هاى روانى ، و مطالبى نظير اين ها هر يك از نظر عقلىقابل محاسبه و اندازه گيرى است . ولى روح نماز و حقيقت آن با محاسبه عقلى و علمىقابل اندازه گيرى نيست . روح نماز قرت به خداوند و ربط روحانى با پروردگار است. نماز معراج مؤ من و مايه صفاى باطن و عامل اطمينان و آرامش روان است . نماز براىنمازگزاران خاضع و خاشع بزرگ ترين پناهنگاه معنوى است . حالت وجدانى و تعالىنمازگزاران نه به زبان عقل قابل بيان است ، نه با محاسبه علمىقابل اندازه گيرى است . حقيقت غير قابل سنجش نماز است كه ضمير باطن را از هر ناپاكىو پليدى تطهير مى كند و نمازگزار راه از گناه باز مى دارد. تعديل غرايز (( ان الصلوة تنهى عن الفحشاء والمنكر.)) (190) نيروى ناسنجيدنى ايمان و قدرت غير قابل توصيفى كه در باطن نمازگزاران با ايمانبه وجود مى آيد به قدرى شديد است كه مى تواند تمام غرايز سركش را مهار كند و ازتندروى تمايلات جلوگيرى نمايد و آدمى را انسانى پاك و شايسته بسازد. قدرت غيرقابل سنجش ايمان است كه مردم معتقد و مؤ من را در خلوت و جلوت از انحراف و ناپاكىمصون مى دارد. حالات روحانى مردان پاك دل و هيجان هاى درونى صاحب دلان در مناجات هاى نيمه شب درپيشگاه خداوند، ناسنجيدنى و غير قابل توصيف است ، ولى منشاء بزرگ ترينتحول روحى و تعالى روانى است ! شجاعت ، مالكيت نفس ، صفاىدل ، خيرخواهى ، فداكارى ، و خلاصه تمام سجاياى اخلاقى و انسانى درظل ايمان و در پرتو نورانيت روان به دست مى آيد. اثر نيايش (( الصابرين والصادقين و المنفقين والمستغفرين بالاحسار.)) ((نياز به خدا با نيايش ظاهر مى كند. نيايش يك فرياد عجز، يك تقاضاى كمك ، يكسرود عشق است و فقط شامل كلماتى نيست كه معنايش را نمى فهميم . اثرش تقريبا هميشهمثبت است و چنان چه گويى خداوند به آدمى گوش مى دهد و جواب مستقيمى عطا مى كند.حوادث غير منتظره اى اتفاق مى افتد، تعادل روحى برقرار مى شود، دنيا چهره خشن و ظالمخود را از دست مى دهد و مهربان مى شود، قدرت عجيبى از عمق وجود ما سر بالا مى كشد.نيايش به آدمى نيروى تحمل غم ها و مصائب را مى بخشد و هنگامى كه كلمات منطقى براىاميدوارى نمى توان يافت ، انسان را اميدوار مى كند و قدرت ايستادگى در برابر حوادثبزرگ به او مى دهد. دنياى علم از دنياى نيايش متفاوت است ، ولى با آن متباين نيست ، همان طور كه عقلانى باغير عقلانى تباينى ندارد. اين كيفيات هر قدر هم كه غيرقابل درك باشد بايستى به واقعيت شان معترف بود.))(191) در قرآن شريف حقايق نامشهود و غير قابل سنجش دين به كلمه غيب تعبير شده و مؤ منينموظفند به آن حقايق فوق عقل ايمان بياورند. (( الذين يومنون بالغيب .)) (192) بدون ترديد قسمت اعظم مقررات دينى ، از عبادات و معاملات و سياسيات ازقبيل حدود و ديات ، قابل درك عقلى و محاسبه علمى است و قسمت كمى از حقايق ديانت فوقعقل بشر و غير قابل سنجش است ، ولى ارزش تمام سنجيدنى هاى دين بر اساس قسمتناسنجيدنى آن استوار است . اولين و مهم ترين پايه دين ، ايمان به خداست . ذات مقدّسحق و حالت روانى ايمان به خدا هر دو غيب است ، هر دو ناسنجيدنى و فوقعقل است . همچنين اساس نبوت بر پايه وحى استوار است . وحى نيز يك حقيقته غيرقابل سنجش و يك واقعيت فوق عقل و فوق علم است . معاد يكى از اركان ايمان است ، ولىعمق آن ناسنجيدنى است . آن كس كه دين را تنها از دريچهعقل نگاه كند و بخواهد تمام عقايد و احكام اسلام را با محاسبه علمى بسنجد قطعا حقيقت دينرا نشناخته و روحانيت آيين الهى را درك نكرده و هدف مقدّس اسلام و قرآن كريم را نفهميدهاست . همان طور كه جمال واقعى و زيبايى يك تابلو گران قيمت به اندازه گيرى رنگهاى تابلو و محاسبه علمى يك شيميست دانشمندقابل بيان و سنجش نيست ، جمال روحانى دين خدا و نورانيت هاى ايمان مردان الهى نيز بهزبان عقل و محاسبه علمى قابل توضيح و بيان نيست . اينك بحث امروز: فرصت دوران كودكى كودك قبل از آن كه عقلش به فعليت برسد و قادر به درك مطالب علمى گردد، فطرتتوحيدى و عواطف اخلاقى در ضمير او فعليت دارد و براى پذيرش تربيت آماده است . لازماست پدر و مادر به ارزش اين فرصت مهم متوجه باشند و از بيدارى فطرت ايمانى واحساسات كودك حداكثر استفاده را بنمايند و از اوان طفوليت ، در روان وى ايمان به خدا وسجاياى اخلاقى را پرورش دهند و پيش از آن كه عقلش به خوبى شكفته شود و در راهتحصيل علم درك حقايق عقلانى قدم بردارد، طفلى پاك نهاد و با ايمان ، خوش اخلاق و مورداعتماد بار آمده باشد. بشر قبل از آن كه دير راه اثبات وجود خداوند از نيروىعقل استفاده كند فطرتا به خداوند جهان متوجه است . براى ايجاد حس ايمان در كودك ،استدلال هاى عقلى ضرورت ندارد، تنها، نيروى فطرى و شناخت طبيعى كه در نهاد خوداوست براى پرورش ايمان كافى است . طفل را به اتكاى سرشت طبيعى خودش مى توانبه آسانى خداپرست بار آورد و او را به پروردگار خالق و مهربان مؤ من و معتقد نمود.همچنين براى پرورش راستگويى ، درستكارى ، محبت ، مهربانى ، وظيفه شناسى ،انصاف ، كمك به ديگران و خلاصه اصول سجاياى اخلاقى ،استدلال هاى علمى ضرورت ندارد. كودك را مى توان با آن صافت تربيت كرد و ازاول او را به كارهاى نيك و پسنديده عادت داد. پرورش صحيح احساسات پايه اساس تعالى روان است .نيل به سعادت و وصول به كمال لايق انسانى بدون پرورش ايمان و سجاياى اخلاقىممكن نيست و اساس آن در دوران كودكى پى ريزى مى شود. مشعل فروزان ايمان ((والدين و مربيان بايد متوجه باشند كه در راه تربيت كودك ، مذهب بزرگ ترين يار ومددكار آن هاست . ايمان و اعتقاد مشعلى است كه تاريك ترين راه ها را روشن مى كند، وجدانها را حساس و بيدار مى سازد. هر كجا كه منحرفى وجود داشته باشد او را به آسانى بهسوى راستى رهبرى مى كند.))(193) ((آن چه آدمى را به اوج سرنوشتش مى رساند احساسات است نهعقل . روان به وسيله رنج و شوق بيشتر تعالى مى پذيرد تا با كمكعقل و در اين غير، جايى كه عقل بار گرانى شده است به پشت سر مى گذارد و به جوهرهروان ، كه عشق است منحصر مى گردد. بسيارى از افراد امروزى آن قدر به زندگى حيوانى نزديكند كه مطلقا جوياى ارزشهاى مادى هستند. بدان جهت زندگى آنان خيلى كم مايه تر از حيوانات است ، زيرا فقطارزش هاى معنوى مى تواند به ما روشنايى و شادى ببخشد.))(194) تزكيه نفس ((نخستين اصل پرورش قواى عقلانى نيست ، بلكه بناى تار و پودى عقلانى در خويشتناست كه تكيه گاه تمام عوامل ديگر روانى باشد. ضرورت حس اخلاق ، كمتر از لزوم حسبينايى و شنوايى نيست . بايد عادت كنيم تا به همان وقتى كه نور را از ظلمت و صدا رااز سكوت مى شناسيم ، خوبى را از بدى تميز دهيم . وانگهى موظف شويم كه از بدىپرهيز و خوبى كنيم . رشد غذايى جسم و جان جز به كمك تزكيه نفس ممكن نمى شود. اين وضع فيزيولوژيكىو روانى هر چند كه به نظر معلمين و اجتماع شناسان امروزى ، غريب مى آيد، معهذا ركنضرورى شخصيت را مى سازد و همچون فرودگاهى است كه روان مى تواند از آن اوجبگيرد.))(195) پرورش ايمان و اخلاق پسنديده در روان كودك ، يكى از حقوق فرزندان در آيين اسلام استو در اين باره روايات بسيارى رسيده است . حضرت سجاد عليه السلام در ضمن حقوقفرزند فرموده است : (( و انك مسئول عما وليته به من حسن الادب والدلالة على ربه .)) (196) پدر، در حكومتى كه به فرزند دارد مسؤ ول است كهطفل را مؤ دب و با اخلاق پسنديده پرورش دهد و او را به خداوند بزرگ راهنمايى كند. درس خداپرستى (( قال رسول الله صلى الله عليه و آله : حق الولد على والده اذا كان ذكرا ان يستقرهامه و يستحسن اسمه و يعلمه كتاب الله و يهره .)) (197) رسول اكرم (ص ) در حديثى حقوق پسران و دختران را به پدران خود شرح داده و در ضمنفرموده است : از حقوقى كه پسر به پدر خود دارد اين است كه مادر وى را احترام كند،براى كودك نام خوب انتخاب نمايد، به كودك قرآن بياموزد، و او را به پاكى و پاكدلى پرورش دهد. (( عن النبى (ص ) قال ان المعلم اذا قال للصبى بسم الله كتب الله له و للصبى ولوالديه برائة من النار.)) (198) وقتى معلم به كودك نام خدا بياموزد خداوند معلم و كودك و همچنين پدر و مادرطفل را از عذاب مصون مى دارد. امام عسكرى عليه السلام فرمود: خداوند به پدر و مادر پاداش بزرگى عنايت مىفرمايد. (( فيقولان يا ربنا انى لنا هذه و لم تبلغها اعمالنا؟)) آنان مى گويند پروردگارا اين همه تفضل درباره ما از كجاست ؟اعمال ما شايسته چنين پاداشى نيست . حق شناسى از معلم (( فيقال هذه بتعليمكما ولدكما القرآن و تبصيركما اياه بدين الاسلام . )) (199) در جواب گفته مى شود: اين همه عنايت و نعمت پاداش شماست كه به فرزند خود كتاب خدارا آموختيد و او را در آيين اسلام بصير و بينا تربيت كرديد. عبدالرحمن سلمى به فرزند حضرت حسين (ع ) سوره حمد را آموخت . وقتى كودك در حضورپدر سوره را خواند، حضرت حسين (ع ) علاوه برپول نقد و پارچه اى كه از راه حق شناسى به معلمطفل داد، دهان آموزگار را از در پر كرد. (( فقيل له فى ذلك فقال عليه السلام ، و اين يقع هذا من عطائه يعنى تعليمه ؟))(200) كسانى كه از اين همه عطا تعجب كردند و در آن باره از حضرت سؤال نمودند. حسين عليه السلام در جواب فرمود: كجا پاداش مالى من به اعطاى آموزش اينمعلم برابرى مى كند؟ يعنى خدمت تعليم سوره حمد از عطاى مالى من ارزنده تر است . مبانى ايمانى و تعاليم اسلامى براى كودكان به اندازه اى مورد توجه پيشواى گرامىاسلام بوده كه صريحا از پدران و مادرانى كه به تربيت دينى كودكان خود بى اعتناهستند برائت و دورى جسته و آنان را وابسته به خود ندانسته است . لزوم پرورش ايمان (( روى عن النبى صلى الله عليه و آله : انه نظر الى بعضالاطفال فقال : ويل آخر الزمان من آبائهم ! فقيل يارسول الله من آبائهم المشركين ؟ فقال لا، من آبائهم المومنين لا يعلمونهم شيئا منالفرائض و اذا تعلموا اولادهم منعوهم و رضوا عنهام بعرض يسير من الدنيا فانا منهم برىو هم منى براء. )) (201) رسول اكرم (ص ) به بعضى از كودكان نظر افكند و فرمود: واى به فرزندان آخرزمان از روش ناپسند پدرانشان . عرض شد: يارسول الله از پدران مشرك ؟ فرمود: نه ، از پدران مسلمان كه به فرزندان خود، هيچ يكاز فرايض دينى را نمى آموزند و به ناچيزى از امور مادى درباره آنان قانع هستند. من ازاين مردم برّى و بيزارم و آنان نيز از من بيزار. دانشمندان غرب نيز به لزوم تعاليم ايمانى براى حسن تربيت و تاءمين سعادت كودكانجدا معترفند. ريموندبيچ مى گويد: ((بدون ترديد تعليمات اخلاقى و مذهبى بيش از سايرمسائل بر عهده خانواده است ، زيرا تربيت بدون اخلاق جز جنايتكار زيرك چيز ديگرى بهبار نمى آورد. از طرف ديگر قلب انسان ، بدون مذهب نمى تواند به سوى اخلاقبگرايد و اگر كسى بخواهد اصول اخلاقى را بدون مذهب بياموزد، مانند اين است كه قصدكند پيكرى زنده ، اما بدون تنفس به وجود آورد. نخستين تصويرى كه كودك از خدا در ذهن خود ترسيم مى كند از روابطش با پدر و مادرسرچشمه مى گيرد و همچنين نخستين آگاهى او درباره اطاعت و بخشندگى و راستى ، باطرز عمل خانواده بستگى دارد و همه اين مسائل بايستى در نخستينسال هاى كودكى انجام پذيرد زيرا در اين سال هاست كه ذهنطفل ، بهتر از مواقع ديگر براى ضبط آن چه درك مى كند آمادگى دارد. پدر و مادر نه تنها فرصت و موقعيت مناسب براى توجه به پرورش روان و انديشهكودك دارند، بلكه آن ها وظيفه مند هستند كه خدا را با همه نيكى و نيرو، با همه اراده وبزرگى ، به فرزندان خود بشناسانند و براى اين منظور آنان نمى توانند به سوىاخلاق بگرايد و اگر كسى بخواهد اصول اخلاقى را بدون مذهب بياموزد، مانند اين استكه قصد كند پيكرى زنده ، اما بدون نفس به وجود آورد. نخستين تصويرى كه كودك از خدا در ذهن خود ترسيم مى كند از روابطش با پدر و مادرسرچشمه مى گيرد و همچنين نخستين آگاهى او درباره اطاعت و بخشندگى و راستى ، باطرز عمل خانواده بستگى دارد و همه اين مسائل بايستى در نخستينسال هاى كودكى انجام پذيرد، زيرا در اين سال هاست كه ذهنطفل ، بهتر از مواقع ديگر براى ضبط آنچه درك مى كند آمادگى دارد. پدر و مادر نه تنها فرصت و موقعيت مناسب براى توجه به پرورش روان و انديشهكودك دارند، بلكه آن ها وظيفه مند هستند كه خدا را با همه نيكى و نيرو، با همه اراده وبزرگى ، به فرزندان خود بشناسانند و براى اين منظور آنان مى توانند از دو منبعسرشار و غنى ، يكى از مذاهب و ديگرى از طبيعت ، استفاده برند.))(202) اثر ايمان در كودك كودكانى كه از اول با ايمان به خدا تربيت مى شوند، اراده اى قوى و روانى نيرومنددارند. از دوران كودكى رشيد و با شهامت هستند و نتايج درخشان ايمان ازخلال گفتار و رفتارشان به خوبى مشهود است . يوسف صديق فرزند يعقوب پيغمبر است . اين كودك محبوب درس خداپرستى را از پدربزرگوار خود فرا گرفته و در دامن يعقوبطفل با ايمانى بار آمده است . برادران بزرگ ترش به وى حسد بردند، به ايذاى اوتصميم گرفتند. كودك را با خود به بيابان آوردند و پس از رفتارهاى خشن و ناراحتكننده ، به فكر قتلش افتادند. بعدا از كشتنش صرف نظر نموده ، به چاهش افكندند وسرانجام طفل را به كاروان مصرى به نام غلام بچه اى فروختند. (( قال ابو حمزه : قلت لعلى بن الحسين عليهاالسلام : ابن كم كان يوسف يوم القوهفى الجب ؟ فقال : ابن تسع سنين .)) (203) ابوحمزه از على بن حسين عليهماالسلام سؤ ال كرد: روزى كه يوسف را برادرانش در چاهافكندند چند ساله بود؟ حضرت در جواب فرمود: نه ساله . از كودك نه ساله اى كه در چنين وضع سخت و شرايط ناراحت كننده دچار شده ، جزاضطراب و جزع انتظار ديگرى نيست . ولى ايمان در اين كودك اثر عجيب و حيرت زايىگذارده است . سخن يوسف صديق (( لما اخرج يوسف من الجب و اشترى قال لهمقائل : استوصوا بهذا الغريب خيرا. فقال لهم يوسف : من كان مع الله فليس له غربة.)) (204) موقعى كه يوسف را از چاه خارج كردند و به غلامى معامله نمودند، يكى از حضار بهوضع كودك رقت كرد و از روى راءفت و مهربانى گفت : نسبت به اينطفل غريب نيكى كنيد. يوسف كه اين جمله را شنيد با اطمينان خاطر و آرامش روان گفت : آن كسكه با خداست گرفتار غربت و تنهايى نيست . حليمه سعديه دايه رسول اكرم مى گويد: وقتى حضرت محمد (ص ) سه ساله شد،روزى به من گفت : ((مادر، روزها برادرانم كجا مى روند؟)) جواب داد: ((گوسفندان را به صحرا مى برند.)) گفت : ((براى چه مرا با خود همراه نمى برند؟)) مادر گفت : ((مايلى بروى ؟)) جواب داد: ((بلى )) گفته حضرت محمد (ص ) (( فلما اصبح دهنته و كحلته علقت فى عنقه خيطا فيه جزع يمانيه ، فنزعها ثمقال لى مهلا يا اماه فان معى من يحفظنى .)) (205) صبح فردا پيغمبر را شست و شو كرد. به موهايش روغن زد، به چشمانش سرمه كشيد ويك مهره يمانى كه در نخ كشيده بود براى محافظت او به گردنش آويخت . حضرت محمد(ص ) مهره را از گردن كند و گفت : مادر، خداى من كه همواره با من است نگهدار و حافظ مناست . ايمان به خداوند است كه طفل سه ساله اى را اين چنين آزاد و نيرومند بار مى آورد! تسريع در پرورش ايمان روان كودك براى پذيرش تعاليم ايمانى و اخلاقى مانند زمين مستعدّى است كه هر بذرىرا در خود مى پرورد. پدران و مادران موظفند در پرورش ايمان و اخلاق كودك تسريعكنند و كمترين فرصت را به رايگان از دست ندهند. لازم است خيلى زود در اولين موقعدل كودك را به حبّ خدا و مهر پيشوايان الهى و رهبران روحانى متوجه كنند. (( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : بادروا اولادكم بالحديثقبل ان يسبقكم اليهم المرجئة .)) (206) امام صادق عليه السلام مى فرمود: احاديث اسلامى را به فرزندان خود هر چه زودتربياموزيد، قبل از آن كه مخالفين بر شما سبقت گيرند ودل هاى كودكان شما را با سخنان نادرست خويشاشغال نمايند. تزكيه نفس و توجه به جهات معنوى از وظايف يوميه تمام افراد مردم است . براىنيل به كمال لايق انسانى لازم است هر يك از افراد بشر، همه روزه به موازات فعاليتهاى مادى و جلب لذايذ غريزى ، متوجه جهات روحانى خود باشند و در راه تعالى روانخويشتن نيز كوشش نمايند. على عليه السلام مى فرمود: (( للمومن ثلاث ساعات : فساعة يناجى فيها ربه ، و ساعة يرم معاشه ، و ساعة يخلىبين نفسه و بين لذتها فيها يحل و يجمل .)) (207) براى مردان با ايمان شبانه روز سه ساعت است : يك ساعت براى مناجات با خدا و تعالىروان ، يك ساعت براى تاءمين معاش و اصلاح زندگى ، يك ساعت براى ارضاى تمايلاتروا و جلب لذايذ مباح . مايه برترى بشر تاءمين غذا و جلب لذايذ مشترك بين انسان و بهايم است . چيزى كه مايه برترى بشر ازحيوانات است روابط روحانى با خداوند و نيل به كمالات عقلى و عاطفى است . (( قال ابو عبدالله عليه السلام : اقصر نفسك عما يضرها منقبل ان تفارقك واسع فى فكاكها كما تسعى فى طلب معيشتك فان نفسك رهينة بعلمك .))(208) قبل از آنكه بميرى جان خود را از آنچه به خير و سعادتش مضرّ است بازدار. همان طور كهدر طلب معاش خود كوشا هستى در آزادى روان خود از ناپاكى ها نيز كوشش كن ، زيراآزادى جانت در گرو اعمالى است كه مرتكب مى شوى . محاسبه نفس همان طور كه حفظ حيات و سلامت جسم نيازمند به فعاليت مداوم اقتصادى و مراقبت هاىبهداشتى است ، حفظ سلامت روان نيز محتاج به فعاليت هاى پى گير و مراقبت هاى مداوماست . كسى كه به تعالى روان و پاكى ضمير علاقه مند است بايد تمام گفتار و رفتارخود را تحت مراقبت دقيق قرار دهد، پيرامون گناه و ناپاكى نگردد، زبانش به سخنانناروا و پليد آلوده نشود. لازم است همه روزه به حساب خود رسيدگى كند و ا خويش را دركمال دقت بررسى نمايد. (( عن ابى الحسن الرضا صلوات الله عليهقال : ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم .(209) )) آن كس كه همه روزه به حساب خويشتن رسيدگى نكند و نيك و بد خود را نشناسد از مانيست و به مكتب روحانى ما بستگى ندارد. كانون ايمان كانون اثلى ايمان ، اعماق جان و زواياى روان مردم است مؤ من كسى است كه در ضمير باطنبه خداوند جهان و تعاليم پيامبران او معتقد باشد، ولى ارتباطى كه بين جسم و جانبشر است و هر يك در ديگرى اثر مى گذارد هماهنگى بين جسم و جان براى مردم (( ايمانضرورى و لازم است لذا در روايات اسلامى ، ايمان مجموعه اعتقاد روان و اقرار زبان واعمال بدن معرفى شده همان طور كه تدريس يك استاد يا عمليات جراحى يك جراح ريشههاى علمى را در باطن آنان تقويت مى كند، اذكار و عبادات بدنى نيز ايمان باطنى مردانايمان را محكمتر مى نمايد. (( فى كلام امير المونين عليه السلام : ان الايمان ليبدو لمعة بيضاء فاذاعمل العبد الصالحات نما و زاد حتى يبيض القلب كله .)) (210) على عليه السلام مى فرمود: اولين ظهور ايمان در قلب آدمى روشنايى كوچك و محدودىاست ، ولى در پرتو اعمال شايسته و در اثر تكرار كارهاى پسنديده رفته رفته آنفروغ كوچك بزرگ مى شود و سرانجام ، شعات نورانى اش آن قدر وسيع مى گردد كههمه قلب را فرا مى گيرد و تمام ضمير باطن را روشن و منور مى كند. بودن ترديد ممارست در عبادات بدنى در حالت خضوع و دعا و در پيشگاه خداوندعامل بزرگى براى نورانيت جان و تحكيم مبانى ايمان است يك قسمت مهم از تعاليم اسلامدر برنامه تعالى روان عبادات و مناجات با خداوند است بعضى از عبادات و اذكار بهصورت نمازهاى واجب و مستحب در چهارچوبه مخصوص تشريع شده و بعضى از عباداتبه عنوان ذكر خدا و دعا به طور آزاد مقرر گرديده است بعضى از عبادات ، به منظورتامين پاره اى از مصالح آشكارا صورت مى گيرد، ولى در قسمت مهمى از عبادات و ادعيهتاكيد شده است كه در تنهايى و خفا انجام شود. (( عن جعفربن محمد عن ابيه عن جده قالقال رسول الله (ص ): اعظم العبادات اجرا اخفاها.)) امام صادق عليه السلام از رسول اكرم (ص ) روايت كرده است كه فرمود: بزرگ ترينپاداش براى عباداتى است كه پنهانى و در خفا انجام مى شود. مناجات نيمه شب نيمه شب موقعى كه مردم در بستر خواب آراميده اند، تاريكى سراسر جهان را فراگرفته و سكوت همه جا حكمفرماست ، خداپرستان و مردان با ايمان به منظور دعا وتضرع در پيشگاه خداوند بزرگ بستر را ترك مى گويند. (( تتجافى جنوبعم عن المضاجع يدعون ربهم .(211) )) عشق سوزان خدا پرستى و شعله فروزان ايمان از اعماق جان آنان زبانه مى كشيد،باشور و شوق وصف ناپذيرى وضو مى سازند، باخضوع و خشوع به حضور خداوندمى روند، حرف مى زنند، دعا مى كنند، اشك مى ريزند، برخود مى لرزند، از خود بى خودمى شوند، لغزش هاى خويش را از خاطر مى گذرانند، عذر مى خواهند، استغفار مى كنند،باخدا پيمان درستى و درستكارى مى بندند، از او استمداد مى كنند، و از قدرتلايزال او كسب قدرت و نيز مى نمايند. آثار روانى آن حالت روانى ، آن هيجان درونى كه در نيمه شب به مرد الهى دست مى دهد فوق علم است، فوق عقل است ، واقعيتى است ناسنجيدنى ، حقيقتى است غيرقابل توصيف ، ولى اثر خيره كننده اش در تمام ذرات وجود آن مرد الهى آشكار است درجسم و جانش طوفانى برپا مى كند، روى تمام قوايش اثر مى گذارد، دلش را مطمئن مىكند، به او شهامت و شجاعت مى بخشد، غرايزش را مهار مى كند، از گناهش باز مى دارد،دلش را خير خواه و مهربان مى نمايد به او روح از خود گذشتگى و فداكارى مى بخشد،و خلاصه او را انسان كاملى مى سازد و تمام سجاياى انسانى را در وى بيدار مى كند وبه فعاليت وا مى دارد. آن حالت پاك و نورانى ، آن معنويت درخشان آسمانى ، حقيقت تقواىكامل و هدف مكتب اسلام است . (( عن ابى بصير قال : سالت اباعبدالله عليه السلام عنقول الله عزوجل اتقواالله حق تقاته ، قال : يطاعفال يعصى و يذكر فلاينسى و يشكر فلا يكفر.)) (212) خداوند در قراآن شريف فرموده است : به حقيقت تقوا پرهيزگار شويد ابى بصير معنىاين آيه را از امام صادق (ع ) سئوال كرد حضرت در جواب فرمود: متقى حقيقى كسى است كهپيوسته مطيع او امر الهى باشد، هرگز گناه نكند، همواره در ياد خدا باشد، هرگز حق رافراموش ننمايد، تمام نعمت هاى الهى را شكار باشد، هرگز كفران نعمت نكند. الهامات مذهبى ((تاثير الهامات مذدهبى در بشريت عميق تر از افكار فلسفى بوده و در تمدن هاىگذشته ، مذهب پايه و اساس زندگى خانوادگى و اجتماعى راتشكيل مى داده است خاك اروپا هنوز پوشيده از بقاياى معابد و ديرهايى است كه به دستگذشتگان بالا رفته ، ولى امروز كسى مفهوم آنها را به خوبى نمى فهمدمع هذا اداىفرايض مذهبى در زندگى جديد، چون يكى ازاعمال ضرورى روحى بعضى از افراد، باقى مانده و فىالحال نيز در مردمى كه سطح فرهنگشان بلاست از نو متظاهر شده است . فعاليت مذهبى نيز چون فعاليت اخلاقى جنبه هاى مختلفى به خود مى گيرد و در مقدماتىترين مرحله خود به صورت الهامى مبهم ، به سوى نيرويى كه مافوق مظاهر مادى وفكرى دنياى ماست ، به شكل پرستش صامتى در مى آيد وجمال مطلق را جست و جو مى كند. آن زيبايى و جمالى كه مطلوب و مقصود عارف است هيچ شكلى به خود نمى گيرد و با هيچزبانى به وصف نمى آيد ودر دل اشياء دنياى مرئى ما پنهان است اقدام به تزكيه نفسدشوار است ، به اين جهت كسانى كه شوق پيمودن اين راه را دارند كمند آن كه به چنينكار خطيرى دست مى زند بايد از خود وا رهد و از اسباب جهان بگذرد، سپس در ظلمت شب هاىتيره ، در حالى كه به ناتوانى و لغزش هاى خود مى گيرد لطف خداوندى را بطلبد بهاين ترتيب به وارستگى مى رسد و دعا براى او صورت سير روحانى به خود مى گيرد،ولى نمى تواند آن چه را كه مى بيند توصيف كند.))(213) عبادات تمرينى براى اين كه كودكان از اول مؤ من و خداپرست تربيت شوند لازم است بى جسم و جان آن هانيز از نظر ايمانى ، هماهنگى برقرار باشد، به همين جهت اسلام از طرفى پدران ومادران را مكلف نموده است كه فرزندان را به خدا متوجه كنند و به آنان خدا پرستى وتعاليم دينى را بياموزند و از طرف ديگر دستور داده استاطفال را به نماز و عبادات تمرينى وادارند. (( عن معاوية بن وهب قال : سالت ابا عبدالله عليه السلام فى كم يؤ خذا الصبىبالصلوة ؟ فقال بين سبع سنين و ست سنين )) (214) معاوية بن وهب از امام صادق (ع ) پرسش كرد در چه سنى كودك به نماز وادار مى شود؟حضرت فرمود بين شش و هفت سالگى . (( عن النبى صلى الله عليه و آله قال : مروا صبيانكم بالصلوة اذا بلغوا سبعا.))(215) رسول اكرم (ص ) فرمود به كودكان خود در هفت سالگى امر كنيد نماز بگذارند. امام باقر (ع ) در حديث مفصلى وظايف اولياىاطفال را در تربيت هاى ايمانى كودكان در سنين مختلف بيان فرموده است : در سهسالگى كلمه توحيد لااله الالله را به طفل بياموزند. در چهارسالگى محمدرسول الله را به او ياد بدهند در پنج سالگى رويش را به قبله متوجه كنند و به اوبگويند كه سر به سجده بگذارد. (( فاذا تم له ست سنين علم الركوع و السجود حتى يتم له سبع سنين فاذا تم له سبعسنين قيل له اغسل وجهك و كفيك ، فاذا غسلهما قيل لهصل .)) (216) در شش سالگى كامل ركوع و سجده صحيح را به او بياموزند، در هفت سالگى بهطفل مى گويند: دست و رويت را بشوى و نمازبگذار.
|
|
|
|
|
|
|
|