بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح خطبه البیان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام), محمدحسین اکبرى ساوى‏ ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     51750400 -
     51750401 -
     51750402 -
     51750403 -
     51750404 -
     51750405 -
     51750406 -
     51750407 -
     51750408 -
     51750409 -
     51750410 -
 

 

 
 
مرحوم خواجه محمد دهدار اين قصيده را در مدح و ثناء (( خطبة البيان)) و به شكرانه توفيق شرح اين خطبه سروده‏اند، ما نيز در پايان اين شرح، آنرا تقديم مى‏داريم به شما دوستداران مولى على عليه‏السلام و خاندان پاك و معصوم آن بزرگوار و التماس دعا داريم.
چو كاسه عنبى از كف مغان رسدم - رموز عالم غيبى به ارمغان رسدم‏
به بوى باده دماغ دلم چو گرم شود - نسيم نگهت رحمانى از عيان رسدم‏
نمايد آتش مى‏گر رهم بوادى دل - نواى شعله طور از نى ميان رسدم‏
چو نقد عقلى حرامست به من ار نكنم - به باده حرف به فرزانگى زيان رسدم‏
كند چو باده زبان بند عقل خويش انديش - زعشق از لب هر ذره داستان رسدم‏
چو عقل آب سرشت است نقل وارون گير - بسوز سينه اگر ندهمش نشان رسدم‏
بس است عكس خودم هم پياله وهمدم - كه مى نهان كند و مستيش به جان رسدم‏
بيك دوم كه زنقد خودى دهم از كف - هم از خرابه خود گنج شايگان رسدم‏
سوال چاشنى غم نمايد از دل ريش - به حسرت از همه هستى جواب آن رسدم‏
چه غيرتست كه نام محبت ار گويم - هزار محنت پنهان به امتحان رسدم‏
هجوم عام كثرت مرا چو هندسه است - كه نقش پيكر وحدت از آن عيان رسدم‏
نظر ز جنس تشخص اگر فرا گيرم - متاع ملك حقايق به كاروان رسدم‏
نشسته‏ام پى فكرى چو ديده بر در حب - جهان جهان همگى روح ديده‏بان رسدم‏
به عزم ياد رخ صد بهشت حسن و صفا - چو شكل آينه بر صفحه لسان رسدم‏
بهر دمى كه برآيد به بوى شوق از دل - نسيم خلد برين پيرهن دران رسدم‏
چو بو به عزم درى گيردم سمند طلب - پى پذيره جان مطلب آن چنان رسدم‏
كه آرزو ز دل شوقناك نتواند - كه بر تكاور انديشه هم عنان رسدم‏
كدام شوق، كدام آرزو، كدام طلب - من آن نيم كه بر اين آستانه آن رسدم‏
كه نسبت طب خاك روب آن درگه - به پايمردى وهم از در گمان رسدم‏
بلى به مهر على عليه‏السلام سربلند از آن رستم - كه پا نهادن بر فرق فرقدان رسدم‏
امام عالم لاهوت و خازن جبروت - كه شخص او به تصور چو ناگهان رسدم‏
بديده مردم چشم وجود و نسخه غيب - ز انطباع در آئينه ميان رسدم‏
صفاى جوهر هستى روان پيكر علم - كه با محبت او ملك جاودان رسدم‏
چو مرغ جان به هواى درش كند پرواز - صداى شهپرش از فوق لامكان رسدم‏
فضاى عالم امكان ضمير انور اوست - بگويم از پى حجت خرد روان رسدم‏
تعينات وجود از تصورات ويست - قبول اين ز خردمند نكته دان رسدم‏
ز خانقاه وى آن صوفيم كه از گردون - بشب مرقع و درصبح طيلسان رسدم‏
رسم به حد كمال از دو هفته همچو هلال - ز سفره كرمش فيض استخوان رسدم‏
جهان تصور من مى‏كند كه مهر على عليه‏السلام - بچاشنى بدلش از دل طپان رسدم‏
نسيج فطرتم از تارو پود مهر على عليه‏السلام است - كجا تصرف مهتاب در كتان رسدم‏
جهان نگين وجود است و نقش معكوسش - به مهر مهر على عليه‏السلام راست بر نشان رسدم‏ زهى مهندس نقاش خانه ابداع - كز آشكار تو دانستن نهان رسدم‏ توئى بيان وجود و توئى عيان شهود - نشان دهم چو ز اهل زمان امان رسدم‏ الف شناس كتاب توام در آن مكتب - ندارم ار چو الف هيچ از تو و آن رسدم‏ مرا كه مردم چشم دلست نقطه باء - هزار نكته برآيد كه از دهان رسدم‏ به پيش ديده دوران كه هست آينه‏ام - ز انطباع تو ترجيح بر جهان رسدم‏ بهشت عالم قدس است خاطرم گاهى - كه بوى درك تو از جان همگنان رسدم‏ به بزمگاه نظر هر زمان كه بنشستم - جهان پير ز كوى تو نوجوان رسدم‏ بر آستان تو چون فكر سر نهد به سجود - به هوش زمزمه ذكر عرشيان رسدم‏ ز بطن مادر تحقيق در كنار يقين - محبت تو ايمان تو امان رسدم‏ چو هست پايه قدرت برون ز حيطه عقل - كجا بداعيه مدح تو بيان رسدم‏ مرا به حوصله دانش اينقدر گنجد - كه از تخيل تو صورت جهان رسدم‏ تو مبتدائى و عالم خبر، دليلم اين - كه در حديث تو سر تا بپا زبان رسدم‏ خطيب منبر گلبن منم در اين روضه - كه رمز گوئى ام از خطبة البيان رسدم‏ چه حاجتست مرا عرض حال خود كردن - چو راز سينه به سمع خدايگان رسدم‏ ز روزگار نگويم گرم رسدم المى - چو جبر آن زمولات خاندان رسدم‏ بگفتى از لب جودت نواز (( فانى)) را - كه گوى چرخ به پابوس صولجان رسدم‏ چو يافت ترجمه خطبة البيان انجام - ز جزء جزء بدن شكرين زبان رسدم‏ سپاس و حمد خداوندا را بر آن نعمت - زياده از آن چه در امكان شمار آن رسدم‏ صرير خامه تحرير اين خجسته بيان - اگر به سامعه هوش انس و جان رسدم‏ ز دلپذيرى اين طور ترجمان غريب - جهان جهان زه و تحسين ز هركران رسدم‏ سزاست كز پى پاداش طرز اين تأويل - نثار نور به دست فرشتگان رسدم‏ بزرگوار خدايا به حق آل عبا علهيماالسلام - كه اين كنى كه زفضل و عطايت آن رسدم‏ كه در دو كون ز جام ولاى آل نبى صلى الله عليه و آله - مدام لذت عرفان به كام جان رسدم‏ ز (((( فيض جود على عليه‏السلام)))) چون رسيدم اين توفيق - چنان رواست كه تاريخش از همان رسدم‏ الحمدلله على الاتمام و الفوز به حسن الاختتام و الصلوة و السلام على مبدأ الانام محمد و آله الكرام سنه 1229.
پايان‏


fehrest page back page