بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب روح عرفانی روح الله, محمدرضا رمزى اوحدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     ROHA0001 -
     ROHA0002 -
     ROHA0003 -
     ROHA0004 -
     ROHA0005 -
     ROHA0006 -
     ROHA0007 -
     ROHA0008 -
     ROHA0009 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

موعظه 84: كسب حضور قلب
عزيزم !
تو مناجات با حق را مثل تكلم با يكنفر بندگان ناچيز حساب نكن . چه شده است كه اگربا يك نفر از دوستان ، سهل است با يك نفر از بيگانگان ،اشتغال به صحبت داشته باشى مادام كه با او مذاكره مى كنى ، از غير غافلى و با تمامتوجه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگارعالميان بكلى از او منصرف و غافلى و به ديگر امور متوجهى !آيا قدر بندگان از ذاتمقدس حق افزون است ؟ يا تكلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بيشتر است ؟آرى و (شما) مناجات با حق را نمى دانيم چيست . تكاليف الهيه را سربار امور مى دانيم .البته امرى كه تحميل بر شخص شد و سر بار زندگى گرديد در نظر، اهميت نخواهدداشت . بايد سرچشمه را اصلاح كرد وايمان به خداوند و فرمايشات انبياء پيدا كرد تاكار اصلاح شود همه بدبختى ها از ضعف ايمان و سستى يقين است (199).
موعظه 85: چگونگى كسب حضور قلب
عزيزم !
اين مطلب از امور ممتعنه (200) نيست ... وقتى كه نفس توجه تام به يك امرى پيدا كرداز ملك بدن غافل مى شود... ولى افسوس كه ما به هر امرى توجه تام داريم جز بهعبادت پروردگار، و از اين جهت استبعاد(201) مى كنيم . در هر صورت فراغت قلب ازغير حق از امور مهمه است كه انسان بايد با هر قيمت هستتحصيل آن را بكند و طريق تحصيل آن نيز ممكن وسهل است . با قدرى مواظبت و مراقبت تحصيل مى تواند كرد بايد انسان مدتى اختيارطاير(202) خيال را بدست گيرد و هر وقت خواست از شاخه اى به شاخه اى پرواز كندآن را حفظ كند پس از مدتى مراقبت رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرف شود وخير عادت او گردد - والخير عادة - و فارغ البالاشتغال به توجه به حق و عبادت او پيدا كند(203).
موعظه 86: شوق وصال
افسوس كه ما بيچاره هاى محجوب از معرفت ، از توجه به حق تعالى بى بهره ايم و ازدوستى ذات مقدس او اطلاعى نداريم ، و دوستى حق را قياس مى كنيم به دوستى بندگان .اهل معرفت مى گويند حق تعالى براى محبوب خود رفع حجب (204) مى كند و خدا مى دانددر اين رفع حجب چه كرامت هايى است ! غايت آمال (205)اولياء و نهايت مقصد آنها همينرفع حجب بوده (206).
موعظه 87: چگونگى محاسبه از نفس
اى عزيز!
قدرى از حال غفلت بيدار شو و در امر خود تفكر كن و صفحهاعمال خود را نگاه كن . بترس از آنكه اعمالى را كه بهخيال خودت عمل صالح است از قبيل نماز و روزه حج و غيره آن ، خود اينها اسباب گرفتارىو ذلت نشوند در آن عالم ، پس حساب خودت را در اين عالم تا فرصت دارى بكش و خودتميزان اعمالت را برپا كن و در ميزان شريعت و ولايتاهل بيت اعمال خود را نسج و صحت و فساد و كمال و نقص آن را معلوم كن و آنها را جبران كنتا فرصت هست و مهلت دارى و اگر در اينجا خود را محاسبه نكنى و حساب خودت را درستنكنى در آنجا كه به حسابت رسيدگى مى شود و ميزاناعمال برپا مى شود مبتلا به مصيبت هاى بزرگ شوى . بترس از ميزانعدل الهى و به هيچ چيز مغرور مباش و جد و جهد را از دست مده (207).
موعظه 88: مقام عارفين
افسوس كه ما بيچاره هاى گرفتار حجاب ظلمانى طبيعت و بسته هاى زنجيره اىآمال و امانى (208) جز مطعومات (209) و مشروبات و منكوحات وامثال اينها چيزى نمى فهميم و اگر صاحب نظرى يا صاحبدلى بخواهد پرده از اين حجب رابردارد جز حمل به غلط و خطا نكنيم و تا در چاه ظلمانى عالم ملك مسجونيم (210) ازمعارف و مشاهدات اصحاب آن چيزى ادراك ننماييم . ولى اى عزيز! اولياء را به خود قياسمكن و قلوب انبياء و اهل معارف را گمان مكن مثل قلوب ما است .دلهاى ما غبار توجه به دنيا ومتشهيات آن را دارد و آلودگى انغمار (211) در شهوات نمى گذارد مرآت (212)تجليات حق شود و مورد جلوه محبوب گردد. البته با اين خودبينى و خودخواهى وخودپرستى بايد از تجليات حق تعالى و جمال وجلال (213) او چيزى نفهميم ، بلكه كلمات اولياء واهل معرفت را تكذيب كنيم و اگر در ظاهر نيز تكذيب نكنيم در قلوب تكذيب آنها نماييم(214).
موعظه 89: سكرات موت
ما گمان مى كنيم واقعه موت و سكرات (215) آن شبيه به اوضاع اين عالم است .عزيزم! تو با يك مرض جزئى تمام معلوماتت را فراموش مى كنى پس ‍ چه معلوم ميشود با آنسختى ها و فشارها و مصيبت ها و وحشت ها!؟ اگر انسان دوستى كرد و به لوازم دوستىرفتار كرد و متذكر محبوب بود و از او تبعيت كرد، البته آن دوستى با ولى مطلق ومحبوب مطلق حق ، مورد نظر حق و محبوب حق است .ولى اگر ادعا كرد وعمل نكرد بلكه مخالفت كرد ممكن است قبل از رفتن از اين عالم و در اين تغييرات وتبديلات و جلوه هاى گوناگون اين دنيا انسان از دوستى آن سرور منصرف شود، بلكهنعوذبالله دشمن شود با آن حضرت . اگر فرضا از اين عالم هم با محبت(اهل بيت ) منتقل شد گرچه به حسب روايات شريفه و آيات مباركه در قيامت ازاهل نجات است و منتهى به سعادت شود، ولى در برزخ واهوال (216) موت و قيامت انسان باز مبتلا است ، چنانچه در حديث است كه : (ما در قيامتاز شما شفاعت مى كنيم ولى براى برزخ خود فكرى كنيد) (217). پناه مى برم بهخدا از عذاب و فشار قبر و زحمت و عذاب برزخ كه در اين عالم هيچ چيز به آن شباهت ندارد.آن درى كه از جهنم به قبر باز مى شود اگر به اين عالم باز شود تمام موجودات آنهلاك مى شود. نعوذبالله منه (218).
موعظه 90: بزرگ شمردن اعمال
اى عزيز!
تمام (عمر) ما كه پنجاه شصت سال است ، فرض مى كنيم كه در آن قيام كنيم به جميعوظايف شرعيه ، و با ايمان صحيح و عمل صالح و توبه صحيحه از اين دنيا برويم . آيااين مقدار اعمال و ايمان ما را چقدر جزا است ؟ با آنكه به حسب كتاب و سنت و اجماع جميع وملل چنين شخصى مورد رحمت حق است و به بهشت موعود مى رود، بهشتى كه در آنجا مخلد درنعمت و راحت و مؤ بد در رحمت و روح و ريحان خواهد بود. آيا در اينجامجال انكارى هست ؟ با اينكه اگر بناى جزاىعمل باشد - (به ) فرض باطل كه عمل ما جزايى داشته - اينقدرى كهعقل از تصورش كما و كيفا عاجز است نخواهد بود. پس معلوم شد كه مطلب بر اساس ديگرمبتنى است و بر پايه ديگر چرخ مى زند(219).
موعظه 91: مناجات مؤ لف قدس سره
افسوس و هزاران افسوس كه اين نويسنده مستغرق (220) در بحار(221) هواى نفس ومخلد(222) بر ارض طبيعت و گرفتار شهوات و اسير بطن و فرج و بى خبر از ملكهستى و مست خودى و خودپرستى در اين عالم آمد و عن قريب خواهد رفت ، و از محبت اولياءهيچ ادراك نكرد و از جذبات (223) و جذوات (224) ومنازل و مغازلات (225) آنها هيچ نفهميد و وقوفش در اين عالم وقوف حيوانى و حركاتشحركات حيوانى و شيطانى بوده اگر چنين باشد مردنش نيز مردن حيوان و شيطان است . اللهم المشتكى و عليك المعول (226).
موعظه 92: سستى در عبادت
پس اى عزيز!
اياك ثم اياك والله معينك فى اوليك و اخراك ! (227) مبادا در امرت ديانت وخصوصا اين نمازهاى پنجگانه تهاون (228) كنى و آنها را سست شمارى ، خدا مى داندكه انبياء و اولياء و ائمه هدى عليهم السلام ازكمال شفقت بر بندگان خدا اينقدر ترغيب و تحذير (229)نمودند والا ايمان ما نفعى بهآنها نرساند و از اعمال ما سودى نبرد... اين سستى ما در امور دينى معلوم مى شود براىچيست ... براى آنست كه ايمان به غيب نداريم و پايه يقين و اطمينان سست است و وعده خدا وانبياء را به جان و دل قبول نكرديم . پس ‍ در نظر ما تمام اوضاع الهى و شرايع دينىپست و سست است و اين سستى كم كم تغافل (230) آورد و يا در همين عالم غفلت بر ماغالب آيد و ما را از دين صورى كه داريم بكلى خارج كند يا در شدتها و سختيهاى موتغفلت كلى عارض شود(231).
موعظه 93: ايام جوانى و رفيق بد
تاءثر قلبى و تصور باطنى در ايام جوانى بهترحاصل شود، زيرا كه قلب جوان لطيف و ساده است و صفايش بيشتر است و واردات آن كمترو تزاحمات و تراكمات در آن كمتر است . پس شديدالانفعال و كثيرالقبول است ، بلكه هر خلق زشت و زيبايى در قلب جوان بهترداخل شود و شديدتر و زودتر از آن متاءثر ومنفعل (232) گردد و بسيار اتفاق افتد كه حق ياباطل يا زشت يا زيبا را به مجرد معاشرت بااهل آن بدون دليل و حجت قبول نمايد، پس بر جوان ها لازم است كه كيفيت معاشرت و مؤ انست(233) خود را ملتفت باشند و از معاشر بد اجتناب كنند، گرچهدل آنها محكم به ايمان باشد. بلكه معاشرت با تباهكاران واهل خلق و عمل بد براى نوع طبقات ضرر دارد و هيچكس ‍ نبايد از خود مطمئن باشد و بهايمان يا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد، چنانچه در احاديث شريفه نهى از معاشرت بااهل معاصى شده (234).
موعظه 94: قرائت قلبى قرآن
انسان كه مى خواهد كلام خدا را قرائت كند و به آيات الهيه ، قلب قاسى (235) خود رامداوا كند و با كلام جامع الهى شفاى امراض قلبيه را بگيرد و با نور هدايت اين مصباح(236) منير غيبى را دريابد بايد اسباب ظاهريه و باطنيه آن را فراهم كند و آدابصوريه و معنويه آن را فراهم كند، نه مثل ما كه اگر گاهگاهى هم تلاوت قرآن كنيمعلاوه بر آنكه از معانى و مقاصد آن و اوامر و نواهى (237) و وعظ (238) و زجر آنبكلى غافليم ، و گويى آياتى كه در آن ذكر اوصاف جهنم و عذاب اليم (239) آن يابهشت و كيفيات نعيم آن گرديده به ما ربطى ندارد، نعوذبالله در خواندن كتاب قصهحضور قلب ما بيشتر و حواس ‍ ما جمع تر است از كتاب كريم خدايى ، از آداب ظاهريه آننيز غفلت كنيم ... ما هر وقت مى خواهيم صورت حسن و آواز نيكوى خود را به مردم ارائه دهيم، قرآن يا اذان را وسيله قرار مى دهيم و مقصد ما تلاوت قرآن نيست ، وعمل به اين استحباب نمى باشد.بالجمله مكائد(240) شيطان و نفس اماره بسيار است وغالبا حق را به باطل مشتبه (241) مى كند و زشت و زيبا را با هم ملتبس (242) مىنمايد؛ بايد از مكائد او به خداوند پناه برد(243).
موعظه 95: قوى ترين اسلحه شيطان
بالجمله آنچه در اين مقام - كه قلم بى اختيار است تنبه (244) به آن آنست كه :بدترين خارهاى طريق كمال و وصل به مقامات معنويه كه از شاهكارهاى بزرگ شيطانقطاع الطريق (245) است ، انكار مقامات و مدارج غيبيه است كه اين انكار و جحود(246)، سرمايه تمام ضلالت (247) و جهالات است و سبب وقوف و خمود است و روحشوق را كه براق (248) وصول كمالات است مى ميراند و آتش عشق را كه رفرف معراجروحانى كمالى است خاموش ‍ مى كند، پس انسان را از طب باز مى دارد. به عكس اگر انسانبه مقامات معنويه و معارج عرفانيه عقيدت خالص كند و ايمان آورد، چه بسا كه اين خودبه آتش عشق فطرى كه در زير خاك و خاكستر هواهاى نفسانيه خمود شده كمك و مدد كند، ونور اشتياق را در اعماق قلب روشن كند و كم كم به طلب برخيزد و به مجاهده قيام كند تامشمول هدايت حق و دستگيرى آن ذات مقدس شود(249).
موعظه 96: تفكر براى تزكيه :
هان اى عزيز!
تو اگر با خبر و احاديث سر و كار دارى به كتب شريفه اخبار خصوصا كتاب شريف(كافى ) مراجعه كن ، و اگر با بيان عملى و اصطلاحات علماء سر و كار دارى به كتباخلاقيه از قبيل (طهارة الاعراق ) و كتب مرحوم فيض و مجلسى و نراقيان (250)مراجعه كن و اگر خود را از استفاده مستغنى مى دانى يا اتصاف به اخلاق كريمه و احتزاراز سيئات اخلاقيه را لازم نمى دانى ، جهل خود را كه ام الامراض (251) است معالجه كن... انسان تا در اين عالم است مى تواند، خود را از اين ظلمت نجات دهد و به آن انواربرساند. آرى مى تواند، ولى نه به اين حالت سردى و خمودى و سستى و فتور وسهل انگارى كه انگار در ما است ، كه همه مى بيند كه با هر خلق زشت و اطوار ناپسندىكه از اول طفوليت بزرگ شديم ، و با معاشرت و مؤ انست هاى نامناسب تهيه كرديم تاآخر باقى مى مانيم سهل است ، روز بروز بر آن سربار مى كنيم و مى افزاييم . گويىگمان نداريم كه عالم ديگرى هست و نشاءه (252) باقيه ديگرى خواهد آمد (واى اگراز پس امروز بود فردايى ) و گويى كه دعوت انبياء و اولياء عليهم السلام به ما هيچمربوط نيست و معلوم نيست ما با اين اخلاق و اعمال به كجا مى رسيم و با چه صورتىمحشور مى شويم . يك وقت تنبه پيدا مى كنيم كه كار از دست ما خارج و حسرت و ندامتنصيب ماست و غير از خود كسى را نتوانيم ملامت كنيم (253).
موعظه 97: محبت دروغين
پس اى عزيز!
شيطان تو را مغرور نكند و هواهاى نفسانيه تو راگول نزند. البته انسان تنبل مبتلا به شهوات و حب دنيا و جاه ومال ، مثل نويسنده هميشه دنبال بهانه است از براى تاءييد تنبلى خود و هرچه موافق باشهوات او باشد و مؤ يد هواهاى نفسانيه و خيالات شيطانيه او باشداقبال به آن نمايد، و چشم و گوش خود را به آن باز كند بدون آنكه فحص (254) ازمغزاى (255) آن نمايد يا به مقابلات و معارضات آن نظر نمايد. بيچاره گمان مى كندبه مجرد دعوى تشيع و حب اهل بيت طهارت و عصمت ، جواز ارتكاب هر محرمى را خداىنخواسته دارد و قلم تكليف - نعوذبالله - از او برداشته شده . بدبخت نمى داند كهشيطان بر او تعميه كرده (256) و در آخر عمر بيم آنست كه محبت بى مغز بى فايدهنيز از دستش برود و با كف تهى در صف نواصب (257)اهل بيت محشور گردد. آخر دعوى محبت كسى (اگر) بينه نداشته باشد پذيرفته نيست .ممكن نيست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص ‍ داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد ومطلوبات شما اقدام كنم . درخت محبت ثمره و نتيجه اشعمل برطبق آنست و اگر اين ثمره را نداشته باشد بايد دانست كه محبت نبوده ،خيال محبت بوده (258).
موعظه 98: دقت در قرآن و روايات
برادران ايمانى من ، خصوصا اهل علم ، قدرى به معارفاهل بيت عليهم السلام و قرآن توجه كنند و آنرا نسيان كنند كه عمده بعثترسول و انزال كتب براى مقصد شريف معرفة الله بوده كه تمام سعادات دنياويه واخراويه در سايه آن حاصل آيد، ولى افسوس كه انسان تا در اين عالم است در حجابهاىگوناگونى واقع است كه نمى تواند طريق سعادت خود را تشخيص دهد و اولياء و انبياءو علماء نيز هرچه نصيحت مى كنند و دعوت مى نمايند انسان را خواب بيدار نمى شود وپنبه غفلت را از گوش بيرون نمى كند و آنگاه از نومه (259) غفلت متنبه (260)شود كه سرمايه تحصيل سعادت از دستش رفته و جز حسرت و ندامت باقى نمانده است(261).
موعظه 99: مخالفان عارفان به الله
اى برادر عزيز!
سفارش ميكنم كه به اين عارفان و حكيمان كه از شيعيان خالص على بن ابى طالب و اولادمعصوم او عليهم السلام هستند و در راه آنان قدم برمى دارند و به ولايت با آنچه دربارهآنان گفته شده گوش فرا دهى كه مى افتى به آنجا كه بايد بيفتى و تنها مطالعهكتاب هاى آنها بدون آنكه به اهل اصلاح مراجعه شود كافى نيست كه از مقاصد آنان اطلاعحاصل شود، زيرا هر قومى را زبانى مخصوص و هر طريقه اى را بيان ويژه اى است واگر نبود اينكه مى ترسيم سخن به درازا بكشيد و از منظور اصلى بيرون روم ، آنقدر ازگفتار آنان براى تو مى گفتم كه بر آنچه ادعا كرديم تعيين كرده و به آنچه بر توخوانديم اطمينان حاصل كنى ... (262).
موعظه 100: ابعاد معنوى حج
سفر حج ... سفر تحصيل دنيا نيست ، سفر الى الله است .شما داريد به طرف خانه خدا مىرويد. تمام امورى كه داريد انجام مى دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد. سفرتان ازاينجا كه شروع مى شود (وفد) الى الله است ، سفر به سوى خداى تبارك و تعالىاست .بايد همان طورى كه مسافرين الى اللهمثل انبياء عليهم السلام و بزرگان دين ما مسافرتشان الى الله در تمام زمان حياتشانبوده است و يك قدم تخلف نمى كردند از آن چيزى كه برنامهوصول الى الله بوده است ، شما هم الان (وفود) الى الله داريد مى رويد. شما درآنجا كه مى رويد، در ميقات كه مى رويد لبيك به خدا مى گوييد، يعنى تو دعوت كردىو ما اجابت . مبادا يك عملى انجام بدهيد كه خداى تبارك و تعالى بفرمايد كه خير، شما رامن قبول ندارم براى اينكه شما اسلامى نيستيد... اين سفر الهى را شما مى رويد رجمشيطان مى كنيد. اگر چنانچه خداى نخواسته خودتان از جنود شيطان باشيد رجم خودتانرا هم مى كنيد. شما بايد رحمان ، رحمان بشويد، تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان بهشيطان باشد(263).
موعظه 101: چگونگى كسب باور قلبى
ما بايد اين را بفهميم و بفهمانيم به قلبمان ، اگر اين كلمه را قلبمان بفهمد نه (اينكه) همان گفتار باشد، گفتنش آسان است ، به قلب رساندن و آن موجودقابل فهم را كه ، فهماندن ، كه قلب هم باورش بيايد،مشكل است يك وقت همين طورى آدمى مى گويد كه جهنم هست و بهشتى هست ، گاهى اعتقاد همدارد اما باور كردن هم غير اعتقاد عملى است گرچه برهان هم قائم بر آن شده باشد، اماباور آمدن ، يك مساءله ديگرى است ... اگر كسى باورش بيايد كه غيبت (دام كلابالنار) است كسى كه غيبت بكند كلب هاى آتش ‍ (جهنم ) او را مى بلعند، غيبت نمى كند...اينكه ما خداى نخواسته يك وقت غيبت مى كنيم ، براى اين است كه باورمان نيامده استآنجا(قيامت ) را، آدمى كه باورش بيايد كه تمام كارهايى كه در اينجا انجام مى دهد يكصورتى در آن عالم دارد، اگر خوب است صورت خوب و اگر بد است صورت بد و(بداند كه ) حساب در كار است و هر كارى حساب دارد... آن وقتى كه باورش بيايد تبعيتمى كند... اگر انسان باورش آمد كه يك مبداءيى براى اين عالم هست و بازخواستى براىانسان در مرحله بعد هست . و (بعد از) مردن فنا نيست (بلكه ) مردنانتقال از نقص به كمال است . اين (باور) انسان را از همه لغزشها نگه مى دارد، (ولىصحبت ) همه سر اين است كه اين باور چگونه بايد بيايد؟(264).
موعظه 102: خداشناسى
اگر آدم باورش بيايد كه همه محامد(265)حال او است خودش را كنار مى گذارد اينكه مى بيند آدم اينقدر داد (لمن الملك )؟ مى زند،اينقدر غرور پيدا مى كند، براى اين است كه نمى شناسد خودش را من عرف نفس عرفربه نمى داند كه خودش هيچ است ، اگر باورش بيايد كه هيچ است و هرچه هست اواست (عرف ربه ) پروردگارش را هم مى شناسد، عمده اين است كه ما نه خودمان را مىشناسيم نه خدا را، نه ايمان به خودمان داريم نه ايمان به خدا داريم ، نه باورمان آمدهاست كه خودمان هيچ هستيم نه باورمان آمده است كه همه چيز اوست وقتى اين باور در كارنبود هرچه هم برهان بر وجود خدا اقامه شود فايده ندارد، باز هم آن انانيت ، نفس در كاراست كه (من ) چه و (شما) كه آن انانيت هست وقتى كه آن انانيت باشد انسان خودش را مىبيند(266)
موعظه 103: قرآن باورى
ان شاء الله ما فقط قرآن نخوانيم و تفسير نخوانيم (بلكه )مسائل باورمان بيايد و هر كلمه اى كه از قرآن مى خوانيم بطور باور (باشد) اين كتابىاست كه مى خواهد آدم را درست كند و مى خواهد اين وجود را بسازد، موجودى كه خودش ايجادكرده است و با اسم اعظم ايجاد كرده ، با (لله ) كه همه چيز در آن هست ... همه انبياءآمده اند براى اينكه دست انسان را بگيرند و او را از اين چاه عميقى كه در آن افتاده استچاهى كه از همه عميق تر است كه چاه نفسانيت است بيرون بياورند و جلوه حق را به اونشان بدهند تا اينكه همه چيز را نسيان بكند و خداوند ان شاء الله نصيب همه مانبكند(267).
موعظه 104: هجرت الى الله
يك اشخاصى هستند كه از اين چاه (نفس ) بيرون آمده اند، هجرت كرده اند، و من يخرجمن بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله (268)يك احتمالش اين است كه اين هجرت يك هجرت از خود به خدا باشد، بيت ، نفس ،خود انسان باشد، يك طائفه اى هستند كه خارج شده اند و هجرت كرده اند از اين بيتظلمانى ، از اين نفسانيت مهاجرا الى الله و رسوله تا رسيده اند به آنجايى كه(ادركه الموت ) به مرتبه اى رسيده اند، كه هيچ ديگر از خود چيزى ندارند، موتمطلق و اجرشان هم (على الله ) است ، ديگر بهشت مطرح نيست ، ديگر تنعمات مطرحنيست ، فقط الله است ...، يك طايفه اى هم مثل ما هستند كه اصلا هجرتى نيست در كارشان ،ما در همين ظلمت ها هستيم ، ما به دنيا و به طبيعت بالاتر از آن انانيت خودمان ، در اين چاهمحبوسيم ، ما در بيت هستيم ! يعنى در بيت نفسانيت (و هجرت نكرده ايم ) و نمى بينيم مگرخودمان را، هر چه مى خواهيم براى خودمان مى خواهيم ، خود است ، غير از خود هيچ (مطرح )نيست ما تا حالا به فكر اين نيفتاده ايم كه هجرتى بكنيم ، ما هر چه فكر كرده ايم صرفهمين جا مى شود، ما به همين جا (يعنى دنيا) فكر مى كنيم ، تمام نيروهاى الهى كه به ماامانت داده اند آنطورى كه هست ردشان نمى كنيم (269).
موعظه 105: ريشه گمراهى انسان
ما هرچه داريم و هرچه بر ما مى گذرد از اين حب نفس است و از اين انانيت است . اعدىعدوك نفسك التى بين جنبيك يك چنين تعبيرى است ، از همه دشمن ها بدتر است ، ازهمه بتها بزرگتر است ، مادر بتها است . مادر بتها بت نفس شماست . از همه بتها بيشترانسان به اين (نفس ) عبادت مى كند، توجهش به اين بيشتر است و تا اين بت را نشكند نمىتواند الهى بشود، نمى شود هم بت باشد و هم خدا، اين نمى شود هم انانيت باشد و همالهيت باشد، تا از اين بيت ، از اين بتخانه از اين رها نشويم و پشت نكنيم به اين بت و رونكنيم به خداى تبارك و تعالى و از اين خانه خارج نشويم ، يك موجودى هستيم به حسبواقع بت پرست ولو به حسب ظاهر خداپرست باشيم . ما خدا را به لفظ مى گوييم وآنكه در دل ما است خود ما است ، خدا را هم براى خودمان مى خواهيم ، اگر خدا هم بخواهيمبراى خودمان ، لفظا مى ايستيم و نماز مى خوانيم : اياك نعبد و اياك نستعين مىگوييم ولى واقعا عبادت ، عبادت نفس است وقتى كه توجه به خود باشد، همه جهات خودمباشد، همه چيز را براى خودم بخواهم ، همه اين گرفتارى هايى كه براى بشر است ازاين نقطه شروع مى شود همه اين گرفتاريها از انانيت انسان است ، تمام جنگ هاى عالم ازاين انانيت انسان پيدا مى شود(270).
موعظه 106: ظلمت خودبينى
ما الان در يك چاهى واقع شده ايم ، در يك ظلمتى واقع شده ايم ، كه بالاترين ظلمت ها استو آن ظلمت انانيت است و اگر چنانچه از اين ظلمت خارج نشويم از اين چاه خارج نشويم و ازانانيت بيرون نرويم از اين توجه به خود و خودخواهى و اينكه ديگران را هيچ و خود راهمه چيز بدانيم الهى نخواهيم شد هرچه طرح بشود آن هم تا به نفع خودش است واقعاقبول مى كند، اگر به نفع خودش نباشد حق هم باشدقبول نمى كند، يك چيزى براى اين باشد فورا باورش مى آيد اگر به ضدش باشداصلا به اين زودى ها باورش نمى آيد. اينها همه انانيت است همه گرفتارى هاى ما و همهگرفتارى هاى شما و همه گرفتارى بشر از همين جاست ، نزاع سر خودخواهى است ، نزاعسر اين است كه من به طرف خودم مى كشم و شما هم به طرف خودتان ، مادامى كه اينطورهست ، الهيت در كار نيست ، همان پرستش نفس است ، حالا كه مى تواند از اين خارج بشود؟...اول بايد از اين بيت خارج شد اول قدم اين است كه انسان قيام كند، قيام لله ، بيداربشود، خواب نباشد مثل ما، ما الان خوابيم در صورت بيدار، بيدار حيوانى است و خوابانسانى ، ما خوابيم همه الان خوابيم وقتى كه موتحاصل شد آن وقت تنبه پيدا مى شود كه چه هياهو بوده است ؟... خدا كند كه موفق بشويمبراى اينكه از اين چاه بيرون برويم و تبعيت كنيم ، از اولياى خدا براى اينكه آنها از اينمهلكه نجات پيدا كرده اند و خارج شده ايم (271).
موعظه 107: چگونگى توجه به مفاد قرآن
قرآن همه چيز است ... قرآن الفاظ نيست ، از مقوله چيزهاى سمعى و بصرى نيست ، از مقولهالفاظ نيست ، از مقوله اعراض نيست ، ليكن منزلش ‍ كرده اند.براى ماها كه كور و كرهستيم ، تا آنجايى كه بشود اين كور و كرها همه از آن استفاده بكنند آنهايى كه آن استفادهها را مى كردند آنها وضع تربيتشان يك جور ديگرى بود، وضع تلقى شان از قرآنبه يك نحو ديگرى بود، وضع توجهشان به مبدا قرآن از آن (مبداء)نازل شده است يك وضع ديگرى بود... به يك آدمى كه كور است شما چطور مى توانيدبفهمانيد كه نور چيست ؟ با چه زبانى با چه حرفى ؟ غير از آنكه (بگوييد) نور يكچيزى است (كه فضا را) روشن مى كند، چطور آن كسى كه نور را ديده مى تواند به آنآدمى كه نور را نديده افهام كند؟(272).
موعظه 108: علم نزد نااهلان
انسان خود خواه است مگر اينكه از اين جلد بيرون برود و همه كمالات را منحصر به آنعلمى را كه يافته است و ادراك كرده است و خوانده است (مى داند) فقيهخيال مى كند غير فقه چيز ديگرى نيست ، در عالم ، عارف همخيال مى كند غير از عرفان چيزى نيست ، فيلسوف همخيال مى كند غير از فلسفه چيزى نيست ، مهندس همخيال مى كند غير از هندسه چيزى نيست ... آنچه بايد با آن راه را پيدا كند، همان مانعميشود. آن علمى كه بايد انسان را هدايت كند مانع از هدايت مى شود، علم هاى رسمى همههمينطورند، انسان را از آنچه بايد باشد محجوب مى كند. خودخواهى مى آورد، وقتى علم درقلب غيرمهذب وارد بشود انسان را به عقب مى برد و هرچه زيادتر انبار شود مصائبشزيادتر است ... و من نمى دانم كى ماها بايد خودمان را مهذب كنيم كهلااقل اين علوم رسمى از خدا مانعمان نشود؟ از ذكر (الله ) مانعمان نشود؟ اين هم خودشيك مساءله اى است كه اشتغال به علم اسباب اين نشود كه از خداغافل شويم ... ما از حجاب هاى ظلمانى بيرون نرفته ايم ، توى حجاب ها مى لوليم و تاآخر چه خواهد شد؟ علم در نفوس ما تاءثير نكرده الا سوء علم ها، علوم شرعيه و علوم عقليهكه آن بيچاره ها اسمش را (ذهنيات ) مى گذارند آن محجوب ها، مى گويند (اينها) ذهنياتهستند يعنى عينيت ندارند. اينها وسيله براى رسيدن به مقصد هستند، هركدام ما را از آن مقصدباز دارد، ديگر علم نيست ، حجاب ظلمانى است (273).
موعظه 109: قيام لله
قيام لله ، مقدمه سير الى الله است اول مرتبه قيام است قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله اصحاب هم سير اينمنزل را اول دانسته اند شايد هم مقدمه باشد ومنزل باشد... يك موعظه به وسيله موجودى كه خودش او را انتخاب كرده است .مى فرمايدكه به آن ها بگوييد: (انما اعظكم بواحدة ) فقط يك موعظه ، اينكه قيام كنيد، براىخدا، همه چيز و همه مسائل از اينجا شروع مى شود كه (قيام لله ) باشد. انسان نهضتكند براى خدا، بايستد براى خدا و از خوب بيدار شود، كانه مى فرمايد كه به اينخواب ها و به اين بيهوش ها بگو كه : من به شما يك موعظه دارم و آن اين است كه : براىخدا از جا برخيزيد، قيام كنيد، براى خدا راه بيفتيد و ما همين يك موعظه را هم تا حالا گوشنكرده ايم و براى او راه نيفتاده ايم ، راهمان براى خودمان است (274).
موعظه 110: ترك علاقه به دنيا
علائق را بايد كم بكنيد، علاقه ها بايد كم بشود، طبيعتا ماها از اينجا مى رويم ، على اىحال چه علاقه قلبى به چيزى داشته باشيم يا نداشته باشيم فرقى بهحال ما نمى كند. شما فرض كنيد كه علاقه داشته باشيد به اين كتابتان يا نداشتهباشيد، كتاب مال شما است از آن استفاده مى كنيد، علاقه داشته باشيد به اين خانه يانداشته باشيد، اين خانه مال شماست استفاده هم مى كنيد، علاقه را كم كنيد، علاقه را تامى توانيد از بين ببريد.آنچه انسان را گرفتار مى كند آن علاقه اى است كه انسان داردو آن هم مبداءش همان حب نفس است .حب مسند، حب رياست دردى است كه انسان را به هلاكت مىرساند... ما خودمان را خيلى مهذب و صحيح (مى دانيم ) و براى آن حب نفسى كه داريمخودمان را يك آدم كامل مى دانيم و همه ديگران را معيوب مى دانيم و به عيبشان ايراد مىگيريم . در آن شعر است كه شعرش را نمى خواهيم ، بخوانم ، كه يك آقايى به يككذايى اشكال كرد. او گفت : من همه اينها كه مى گويى ، هستم اما تو آنطور كه مى نمايىهستى !؟(275).
موعظه 111: دعا روح عبوديت
اينهايى كه از كتب ادعيه انتقاد مى كنند براى اين است كه نمى دانند،جاهل اند، بيچاره اند، نمى داند كه اين كتب ادعيه چطور انسان را مى سازد، اين دعاهايى كهاز ائمه ما وارد شده است مثل كميل ، مناجات شعبانيه ، دعاى حضرت سيدالشهداء عليهالسلام (سمات ) اينها چه جور انسان را درست مى كنند... اين ادعيه انسان را از اين ظلمتبيرون مى برد، وقتى كه از اين ظلمت بيرون رفت انسانى مى شود كه كار مى كند امابراى خدا، شمشير مى زند براى خدا، مقاتله مى كند براى خدا، قيامش براى خدا است ...دور كردند مردم را از ادعيه و كتب دعا! يك وقت آتش مى زدند (كتب دعا را) آن مرد خبيث(كسروى ) يك روزى داشت كه روز آتش ‍ سوزى بود! كه كتابهاى عرفانى و كتابهاى دعا را مى گفتند مى آوردند و آن را روز آتش مى زدند! اينها نمى فهميدند (دعا)يعنى چه ؟ تاءثير دعا را نمى دانند كه در نفوس انسان ها چيست ؟... (خواندن ) همين دعاهابطور طوطى وار هم كه هست در آنها تاءثير كرده و بهترند از آنها كه تارك آن (دعاها)هستند نماز خواندن ولو اينكه يك مرتبه نازله اى راهم داشته باشد از آن نمازنخوان بهتراست ... آنكه مى گويد ما دعا نمى خواهيم و قرآن را هم نمى خواهيم ، يعنى قرآن را همقبول ندارند. (در قرآن مى فرمايد): ادعونى استجب لكم مرا بخوانيد دعا كنيد،ان شاءالله خداوند ما را از اهل دعا و اهل ذكر و اهل قرآن قرار دهد(276).
موعظه 112: چگونه باور و ايمان قلبى كسب كنيم :
قلب ادراك مى كند، قلب مثلطفل مى ماند كه بايد كلمه به كلمه يك چيزى را به دهانش گذاشت ، بايد آن كسى كه بهبرهان مسائل را ادراك عقلى كرده است ، بطور هجى كردن به قلبش برساند با تكرار،با مجاهده و امثال ذلك ، وقتى كه به قلب رسيد بطوريكه قلب اين معنا را يافت كه صرف الوجود كل الكمال اين ايمان است ... اميدواريم كه باورمان بيايد كه بايد يكچنين مسائلى باشد بعضى از قلوب اصلا انكار مى كنند، اين قلبى كه بعضى ازاشخاص اصلا انكار دارند، همه مسائل معارف را انكار دارند، آنى كه درمنزل حيوانيت است ، اصلا نمى تواند باور كند كه ماوراى اين مقام حيوانى چيزى ديگرىهست كه باورش نمى آيد، و ما بايد اين معنا باورمان بيايد(277).
موعظه 113: انكار قلب
ما كه همين عالم طبيعت را نتوانستيم ادراك كنيم ، بشر نتوانسته ادراك كند، چرا انكار كند آنچيزى را كه پيش اولياء هست ؟ قلب انكارى قلبى است كه ديگر از ورود حقايق و ورودانوار در آن بكلى محروم است و نمى داند مى گويد: نيست ، آنچه رااهل معرفت مى گويند، اصلا مى گويد اينها مى بافند... ظاهرا شيخ الرئيس است مىگويد: (آن كسى كه بدون برهان چيزى را انكار كند، از فطرت انسان خارج است ... اين(انكار) يك مرتبه كفر است ، البته نه كفر شرعى ، يك مرتبه كفر اين است كه انسانچيزى را كه پيشش مجهول است انكار كند، همه مصيبت هاى بشر هم همين است كه يك واقعياترا نمى تواند ادارك كند حجود، مى كند نمى تواند ادراك كند جحود مى كند نمى تواندبرسد به آنچه اولياى خدا رسيده اند جحود مى كند اين كفر جحودى بدترين اقسام كفراست (278).
موعظه 114: درمان انكار قلبى
بايد اول قدم اين باشد كه اين چيزى كه واقع شده است و در كتاب و سنت هست اولياء هممى گويند، عرفا هم به اندازه ادراكشان مى گويند، فلاسفه هم به اندازه ادراكشان مىگويند، اول مرتبه اين است كه انسان جحود كند و ادراك نكرده نگويد خبرى نيست ...اول مرتبه اين است كه ماها آن چيزى را كه انبياء اولياء گفته اند ما انكارش نكنيم و اگرچنانچه انكار بكنيم ديگر نمى توانيم قدم دوم را برداريم ، همين انكار نمى گذارد آدمىكه منكر است (بفهمد) كه يك چيز ديگرى هم غير از اين (عالم ) هست ، اصلا دنبالش ‍ نمىرود. (اگر) بخواهد انسان راه بيفتد از اين ظلمتكده ،اول اين است كه انسان احتمال اين را بدهد كه اينها صحيح است ، انكار نكند كه پشت ديوارانكار تا آخر بماند، بخواهد از خدا كه يك راهى برايش باز بكند، راهها را بايد او بازكند، از خدا بخواهد كه يك راهى به آنجا كه بايد برسد، يك راهى باز كند(279).
موعظه 115: فهم و دريافت زبان قرآن
من اميداورم كه ما اين حجاب جحود را از قلب هايمان برداريم و از خداى تبارك و تعالىبخواهيم كه ما را آشنا كند به لسان قرآن . زبان قرآن يك زبان خاصى است ، ما آشنابشويم به آن زبانى كه با آن زبان ، قرآن وارد شده است ، قرآنمثل انسان مى ماند كه يك موجودى است همه چيز دارد منتهامثل انسان بالفعل مى ماند، قرآن يك سفره اى است كه خود پهن كرده است براى همه بشر،يك سفره پهنى است ، هر كس به اندازه اشتهايش از آن مى تواند استفاده كند، اگر مريضنباشد كه بى اشتها بشود، امراض قلبيه آدم را بى اشتها مى كند، اگر مريض نباشد واشتهاى قلبيش باشد از قرآن استفاده مى كند، يك سفره پهن است كه همه از آن استفاده مىكنند... قرآن هم اينطورى است كه سفره پهنى است براى همه ، هركس به اندازه آناشتهايى كه دارد و آن راهى كه پيدا مى كند به قرآن استفاده مى كند...(280) قرآنكتاب آدم سازى است براى آدم ساختن آمده اند، كتاب حيوان سازى نيست ، كتاب تعمير ماديتنيست ، همه چيز است ، انسان را به تمام ابعاد تربيت مى كند، ماديات راقبول دارد، در پناه معنويات و ماديات را تبع معنويات قرار مى دهد(281).
موعظه 116: نصيحت به مربيان تربيتى
خانم هاى محترم !
خودتان را تهذيب كنيد و كودكان خودتان را تهذيب كنيد، كودكان خودتان را اسلامى باربياوريد كه در اسلام همه چيز است ، خودتان در پناه اسلام به اخلاق اسلامى متخلقبشويد كه همه چيز در اسلام است ، آقايان محترم ، خانم هاى محترمات نداى اسلام را لبيكبگويند اسلام براى تاءمين علف نيامده ، اسلام براى تاءمين معنويات آمده است ، همه اشفرياد از ماديات نباشد، برخلاف مسلك اسلام است . معنويات اگر تحقق پيدا كرد، مادياتمعنوى مى شود و به دنبالش هست ، اسلام ماديات را به تبع معنوياتقبول دارد، ماديات را مستقلا قبول ندارد اساس معنويات است (282).
موعظه 117: مرزبندى جبهه الله و طاغوت
الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور والذين كفروا اوليائهم الطاغوتيخرجونهم من النور الى الظلمات اين دو جنبه است ، اين دو جبهه است ، جبهه طاغوت وجبهه الله . جبهه الله را كه توجه به خدا دارند و ايمان به خدا دارند، خداى تباركوتعالى آن ها را از همه ظلمت ها از تمام ظلمت ها اخراج مى كند و به نور مى رساند آن نور،نور خود حق است . اينكه نور است الله نور السموات و الارض از همه ظلمت ها كهما عداى الله است ، آن ها را خارج مى كند و به نور مى رساند و به الله مى رساند.طاغوت مردم را از نور خارج مى كند و به ظلمات مى رساند ظلمات بعضها فوق بعض اين دو راه است ، راه انبياء و راه طاغوت . راه انبيا راه خداست و خدا ولى است و خداغافل است و به دست خدا انسان تربيت مى شود و راه طاغوت ، راه شيطان است كه شيطانمربى انسان است .عزيزان من ! توجه داشته باشيد كه در جند الهى وارد باشيد. درسخواندن تنها، انسان را در جندالهى وارد نمى كند، علم تنها، خصوصا علم هاى قانونى ،رسمى ، انسان را به مراتب انسانيت نمى رساند. (البته اين علوم ) بايد باشد، لكن درجنب ، او بايد توجه به غيب باشد.درس را براى خدا بخوانيد. از صفر شروع كرديد واميدواريم تا غيرمتناهى برويد و برويد تا برسيد به آنجا كه غير از خدا كسى رانبيند.همه چيز را از او ببينيد، همه كس را جلوه او بدانيد. خداوند شما را از ظلمات بيرونكند و به نور برساند(283).
موعظه 118: جهاد اكبر
همه فضيلت ها دنبال آن جهاد است . جهاد اكبر است ، جهادى است كه با نفس طاغوتى خودشانسان انجام مى دهد. شما جوان ها از حالا بايد شروع كنيد به اين جهاد، نگذاريد، كه قواىجوانى از دستتان برود، هرچه قواى جوانى از دست برود ريشه هاى اخلاق فاسد در انسانزيادتر مى شود و جهاد مشكلتر. جوان زود مى تواند در اين جهاد پيروز بشود، پير بهاين زودى نمى تواند، نگذاريد اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پيرىبيفتد، يكى از كيدهايى كه نفس انسانى به انسان مى كند و شيطان به انسان پيشنهاد مىكند اين است كه بگذار براى آخر عمر خودت را اصلاح كن ، حالا از جوانى استفاده كن ، وبعد آخر عمر توبه كن . اين يك طرح شيطنت آميز است كه نفس انسان ميكند به تعليمشيطان بزرگ . انسان تا قواى جوانيش هست و تا روح لطيف جوانى هست و تا ريشه هاىفساد در او كم است مى تواند اصلاح كند خودش را (284).
موعظه 119: موضوع و علت بعثت انبياء
اگر براى هر علمى موضوعى است ... علم همه انبياء هم موضوعش انسان است ... تمام انبياءموضوع بحثشان ، موضوع تربيتشان ، موضوع علمشان انسان است ، آمده اند انسان راتربيت كنند، آمده اند اين موجود طبيعى را از مرتبه طبيعت به مرتبه عالى مافوق الطبيعه ،مافوق الجبروت برسانند. به خود رسول اكرم صلى الله عليه وآله خطاب است لكنخطابات قرآن آن هم به خود رسول اكرم صلى الله عليه وآله است غالبا عام است :(اقراء باسم ربك ) از اول كه قرائت شروع مى شود تعيين مى فرمايد كه قرائت چهجور بايد باشد به اسم رب بايد باشد. تمام قرائت هايى كه تمام كلماتى كه از اسمرب جدا باشد، شيطانى است . دو جنبه است : يكى جنبه رحمانى ، و يك جنبه شيطانى.قرائت به اسم رب ، قرائت كه شروع شد با اسم رب شروع شد، علم با اسم رب ،قرائت با اسم رب ، ديدن با اسم رب ، شنيدن با اسم رب ، گفتن با اسم رب ، درسخواندن با اسم رب ، همه چيز با اسم رب ، عالم با اسم رب شروع شده است ... شما همبايد با اسم رب شروع كنيد و با اسم رب ختم كنيد. علامت خدا در همه چيز هست و بايد مااستشعار كنيم . اسم خدا، همه عالم اسم خداست ، شماها همه اسم خدا هستيد با اسم خدا همهچيز تحقق پيدا كرده است .
انا لله و انا اليه راجعون از او هستيم و به او، اوست همه چيز، ديگران نيستندهيچ اند، هرچه هست اوست . ما بايد ادراك اين معنا را بكنيم . انبياء آمدند كه ما را هشيار كنند،تربيت كنند... كتب انبياء، كتب انسان سازى است ... هرچه هست با انسان حرف است ، انسانمنشاء همه خيرات است و اگر انسان نشود، منشاء همه ظلمات است در سر دو راهى واقع استاين موجود، يك راه ، راه انسان ، يك راه راه منحرف از انسانيت تا از چه حيوانى سر بيرونبياورد. تعليم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحيد، تنها فايده ندارد،تا مقرون با اسم رب نباشد(285).
موعظه 120: آدابى از عبوديت
از آداب عبوديت اين است كه جز قدرت حق ، قدرتى را نپذيرند، و جز ثناى حق و آنكه ازاولياء حق است ، ثناى كسى را نگويند. مابندگانى هستيم كه هيچ نداريم و هيچ نيستيم وهر چه هست قدرت الهى است ... همه چيز را از خدا بدانيد ما بنده ضعيفى هستيم كه هيچنيستيم ، هرچه هست او هست و هرچه داريم از او داريم (286).(لذا) كسانى كه با خداباشند، توجه به خدا و ايمان به خدا داشته باشند، خداوند آنها را از تمام ظلمت ها، ازتمام تاريكى ها خارج مى كند و به حقيقت نور مى رسند.ايمان به خدا نور است . ايمان بهخدا باعث مى شود كه تمام تاريكى ها از پيش پاى مؤ منين برداشته بشود، ايمان به خداباعث مى شود كه مؤ منين در نور خدا غرق شوند. ظلمت هاى استبداد، ظلمت هاى اختناق ، ظلمتهاى وابستگى به غير، ظلمت هاى ظلم ، مؤ منين از اين ظلمت ها نجات پيدا مى كنند. كسانى كهبه خدا توجه دارند و مقصد آن ها مقصدالهى است ، از تمام انواع ظلمات ، ظلمات مادى ،ظلمات معنوى نجات پيدا مى كنند و در درياى نور غرق مى شوند(287).
موعظه 121: چگونگى مبارزه با شيطان
فرزندم !
از خودخواهى و خودبينى به درآى ، كه اين ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى وخودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفى اوجل و علا سرباز زد و بدان كه تمام گرفتارى هاى بنى آدم ازاين ارث شيطانى است كهاصل اصول فتنه است ، و شايد آيه شريفه و قاتلوهم حتى لاتكون فتنه و يكونالدين لله (288) در بعض مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنهكه شيطان بزرگ و جنود آن كه در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ريشه دارد، باشدو هر كسى براى رفع فتنه از درون و برون بايد مجاهده نمايد و اين جهاد است كه اگربه پيروزى رسيد، همه چيز و همه كس اصلاح مى شود. پسرم ! سعى كن كه به اينپيروزى دست يابى ، يا دست به بعضى مراحل آن . همت كن و از هواهاى نفسانيه كه حد وحصر ندارد، بكاه و از خداى متعال جل و علا استمداد كن ، كه بى مدد او كس به جايىنرسد(289).
موعظه 122: استفاده از جوانى
عزيزم !
از جوانى به اندازه اى كه باقى است استفاده كن كه در پيرى همه چيز از دست مى رود،حتى توجه به آخرت و خداى تعالى . از مكايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است كهجوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پيرى مى دهد، تا جوانى با غفلت از دست برود، وبه پيران وعده طول عمر مى دهد و تا لحظه آخر با وعده هاى پوچ انسان را از ذكر خدا واخلاص ‍ براى او باز مى دارد تا مرگ برسد و در آنحال ايمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، مى گيرد. پس در جوانى كه قدرت بيشتردارى به مجاهدت برخيز، و از غير دوست جل و علا بگريز، و پيوند خود را هرچه بيشتر -اگر پيوندى دارى - محكمتر كن ، و اگر خداى نخواسته ندارى ،تحصيل كن و در تقويتش همت گمار، كه هيچ موجودى جز اوجل و علا سزاوار پيوند نيست و پيوند با اولياى او اگر پيوند به او نباشد، حيلهشيطانى است كه از هر طريق سد راه حق كند. هيچگاه به خود وعمل خود به چشم رضا منگر كه اولياى خلص چنين بودند و خود را لاشى ء مى ديدند وگاهى حسنات خود را از سيئات مى شمردند.پسرم !هرچه مقام معرفت بالا رود، احساسناچيزى غير او جل و علا بيشتر شود(290).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation