بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب روح عرفانی روح الله, محمدرضا رمزى اوحدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     ROHA0001 -
     ROHA0002 -
     ROHA0003 -
     ROHA0004 -
     ROHA0005 -
     ROHA0006 -
     ROHA0007 -
     ROHA0008 -
     ROHA0009 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

موعظه 37: بى توجهى به محبت دنيا:
پس اى عزيز!
اكنون كه مفاسد اين علقه و محبت (به دنيا) را متذكر شدى و دانستى كه انسان را اين محبتبه هلاكت دچار مى كند، و ايمان انسان را از دست او مى گيرد، و دنيا و آخرت انسان را در همو آشفته مى كند، دامن همت به كمر زن و هر قدر توانى بستگىدل را از اين دنيا كم كن ، و ريشه محبت را سست كن ، و اين زندگى چند روزه را ناچيز شمار،و اين نعمت هاى مشوب به نقمت و رنج و الم را حقير دان ، و از خداى تعالى توفيق بخواهكه تو را كمك كند و از اين رنج و محبت خلاصى دهد، ودل تو را ماءنوس به دار كرامت خود كند (88).
موعظه 38: خلق عصبيت
پس اى عزيز!
بدان كه اين خبيث از شيطان است و اغلوطه (89) آن ملعون و قياسباطل غلطش به واسطه اين حجاب غليظ بود.اين حجاب كليه حقايق را از نظر مى برد،بلكه تمام رذايل را محاسن جلوه ميدهد، و تمام محاسن غير را، رذيله نمايش دهد، و معلوم استكار انسانى كه جميع اشياء را بر غير واقعيت خود ببيند به كجا منتهى شود...
اگر خداى خواسته در دل او از اين خلق به قدر خردلى هست ، خود را از آن پاك و پاكيزهكند كه در وقت مهاجرت از اين عالم ، و انتقال به عالم آخرت ، و رسيدناجل مقدر پاك باشد، و با نفس صافى منتقل شود و بايد بداند انسان ، كهمجال بسيار كم است و وقت تنگ است زيرا كه انسان نمى داند چه وقت روزارتحال او است (90).
موعظه 39: سرمايه عمر
اى عزيز!
مطالعه كننده اين اوراق ! عبرت كن از حال اين نويسنده كه اكنون در زير خاك و در عالمديگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خويش است و تا فرصت داشت به بطاعت وهوى و هوس ، عمر عزيز را گذراند، و آن سرمايه الهى را ضايع وباطل كرد. تو ملتفت خود باش كه نيز روزىمثل مايى و خودت نمى دانى آن چه روز است ، شايد الان كهمشغول قراءتى باشد.اگر تعللى كنى ، فرصت از دست مى رود... اى واى برحال من و تو از اين غفلت و كورى و كرى و جهالت ، اى نفس خبيث نويسنده ، شايد در همينحال كه مشغول نوشتنى .اجل مقدر برسد و تو را با اين همهرذايل اخلاقى منتقل كند به عالمى كه بازگشت ندارد...(91).
موعظه 40: حيله هاى شيطان
اى برادر من !
اين امور را تعويق نينداز كه تعويق انداختنى نيست . چه قدر آدم هاى صحيح و سالم ، باموت ناگهانى از اين دنيا رفتند و ندانيم عاقبت آنها چيست ؟ پس ‍ فرصت را از دست مده ويك دم را غنيمت شما كه كار خيلى اهميت دارد و سفر خيلى خطرناك است . دستت از اين عالم كهمزرعه آخرت است ، اگر كوتاه شد، ديگر كار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس رانتوانى كرد جز حسرت و عذاب و مذلت نتيجه نبرى . اولياى خدا آنى راحت نبودند، و ازفكر اين سفر پرخوف و خطر بيرون نمى رفتند. حالات على بن الحسين عليهماالسلام اماممعصوم حيرت انگيز است .ناله هاى اميرالمؤ منين عليه السلام ولى مطلق ، بهت آور است .چهشده است كه ما اين طور غافليم ؟ كى به ما اطمينان داده جز شيطان كه كارهاى ما را باخلق امروز به فردا مى اندازد. مى خواهد اصحاب و انصار خود را زياد كند و ما را با خلقخود و در زمره خود و اتباع خود محشور كند. هميشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ماسهل و آسان جلوه مى دهد و ما را با وعده رحمت خدا و شفاعت شافعين ، از ياد خدا و اطاعت اوغافل كند. ولى افسوس كه اين اشتهاى كاذب است واز صحت و سلامت و حيات و امنيت و هدايتو عقل و فرصت و راهنمايى اصلاح نفس در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى واستفاده از آنها نمى كنى و اطاعت شيطان مى كنى . اگر از اين رحمت ها در اين عالم استفادهنكنى ، بدان كه در آن عالم نيز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعتشفيعان ، نيز محروم مانى (92).
موعظه 41: ترك دورويى
اى عزيز مدعى اسلام !
در حديث شريف كافى از حضرت رسول صلى الله عليه وآلهمنقول است : المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده (93) مسلمان ، كسى است كهمسلمانان سالم باشند از دست و زبان او. چه شده كه من و تو به اندازه كه قدرت داشتهباشيم و دستمان برسد، آزار زيردستان را روا مى داريم ، و از ايذاء و ظلم به آن هامضايقه نداريم ، و اگر با دست نتوانستيم آزارشان كنيم ، با تيغ زبان در حضور آنهاوگرنه در غياب ، اشتغال به كشف اسرار و هتك استار آن ها پيدا مى كنيم ، و به تهمت وغيبتشان مى پردازيم . پس ما كه مسلمانان ، از دست و زبانمان سالم نيستند، دعوىاسلاميتمان مخالف با حقيقت ، و قلبمان مخالف با علنمان ، پس در زمره منافقان و دورويانيم (94).
موعظه 43: نفاق درونى
اى مدعى ايمان و خضوع قلب !
در بارگاه ذوالجلال اگر تو به كلمه توحيد ايمان دارى و قلبت يكى پرست و يكىطلب است و الوهيت را جز براى ذات خداى تعالى ثابت ندانى ، اگر قلبت موافق باظاهرت است و باطنت موافق با دعويت است ، چه شده است كه براىاهل دنيا اين قدر قلبت خاضع است ؟ چرا پرستش آنها را مى كنى ؟ جز اين است كه آن ها رامؤ ثر در اين عالم مى دانى ، و اراده آن ها را نافذ و زر و زور را مؤ ثر مى دانى ؟ چيزىرا كه كار كن در اين عالم نمى دانى ، اراده حق تعالى است . پيش تمام اسباب ظاهرى ،خاضعى و از مؤ ثر حقيقى و مسبب جميع اسبابغافل .با همه حال دعوى ايمان به كلمه توحيد مى كنى ! پس تو نيز از زمره مؤ منان خارجو در سالك منافقان و دو زبانان محشورى (95)
موعظه 44: اخلاص ورزيدن
و اى مدعى زهد و اخلاص ! اگر تو مخلص هستى و براى خدا و دار كرامت او، زهد از مشتهياتدنيا مى كنى ، چه شده است كه از مدح و ثناى مردم كه فلاناهل صلاح و سداد است ، اين قدر خوشحال مى شوى و دردل غنج و دلال مى كنى ؟ و براى همنشينى با اهل دنيا و زخارف آن جان مى دهى ، و از فقراءو مساكين فرار مى كنى ؟ پس بدان كه اين زهد و اخلاص ، حقيقى نيست . زهد از دنيا براىدنيا است و قلبت خالص از براى حق نيست . و در دعواى خود كاذبى و از دورويان ومنافقانى (96).
موعظه 45: تفكر در احوال خود
اى مدعى حكمت الهى و علم به حقايق و مبداء و معاد! اگر عالم به حقايق و ربط اسباب ومسبباتى ، و اگر راستى عالم به صور برزخيه واحوال بهشت و دوزخى ، بايد آرام نداشته باشى ، و تمام اوقات خود را صرف تعميرعالم باقى نمايى ، و از اين عالم و مشتهيات (97) آن فرار كنى . تو ميدانى كه چهمصيبت ها در پيش است و چه ظلمت و عذاب هاى طاقت فرسايى در جلو است .پس چرا از حجابالفاظ و مفاهيم قدمى بيرون گذاشتى و ادله و براهين حكميه در دلت به قدربال مگسى تاءثير نكرده ؟ پس با اين حال بدان كه از زمره مؤ منين و حكماء خارج و درصف منافقان محشورى ، و واى به حال كسى كه صرف عمر و همت در علوم مابعد الطبيعهكرده و سكر طبيعت نگذاشت لااقل يكى از حقايق در قلب او وارد شود(98).
موعظه 46: تنبيه عرفانى
اى مدعى معرفت و جذبه و سلوك و محبت و فنا! تو اگر براستىاهل الله و از اصحاب قلوب و اهل سابقه حسنائى ، هنيئا لك (99) ولى اين قدر شطحيات(100) و تلوينات و دعوى هاى جزاف (101) كه از حب نفس و وسوسه شيطان كشف مىكند، مخالف با محبت و جذبه است اوليائى تحت قبابى لايعرفهم غيرى تواگر از اولياى حق و محبين و مجذوبينى ، خداوند مى داند. به مردم اين قدر اظهار مقام ومرتبت نكن و اين قدر قلوب ضعيفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجه مكن وخانه خدا را غصب مكن .بدان كه اين بندگان خدا عزيزند و قلوب آنها پرقيمت است بايدصرف محبت خدا شود. اين قدر با خانه بازى مكن و به ناموس او دست درازى مكن .(فانللبيت ربا) پس اگر در دعوى خود صادق نيستى در زمره دو رويان واهل نفاقى . بگذرم و بيش از اين طول كلام سزاوار من روسياه نيست (102).
موعظه 47: توبيخ نفس
نفس لئيم نويسنده ! كه اظهار مى كنى بايد فكرى براى روز سياه كرد، و از اينبدبختى بايد خود را نجات داد، اگر راست مى گويى و قلبت با زبانت همراه است و سرو علنت موافق است ، چرا اين قدر غافلى و قلبت سياه و شهوات نفسانيه بر تو غالب است، و هيچ در فكر سفر پرخطر مرگ نيستى . عمرت گذشت و دست از هوى و هوس برنداشتى .عمرى را در شهوت و غفلت و شقاوت گذراندى .عن قريباجل مى رسد و پاى بند و گرفتار اعمال و اخلاق زشت و ناهنجار خودى . تو خود واعظ غيرمتعظى و در زمره منافقان و دورويانى ، و بيم آن است كه اگر به اينحال بگذرى با دو زبان از آتش و دو صورت از آتش محشور شوى (103).
موعظه 48: افزون طلبى هاى نفس
اى عزيز!
بدان كه خواهش و تمناى نفس منتهى نشود به جايى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن . اگرانسان يك قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد و اگر با يكى ازهواهاى آن همراهى كند ناچار شود با چندين تمناى آن همراهى كند. اگر يك در به روىخواهش نفس باز كنى ، لابدى (104) كه درهاى بسيارى به روى آن باز كنى .يك وقتبه واسطه يك متابعت نفس ‍ به چندين مفاسد، و از آن هزاران مهالك مبتلا شوى . تا آن كهخداى نخواسته در دم آخر جميع راه حق را بر تو منسد(105) كند. چنانچه خداى تعالى درنص (106) كتاب كريم از آن خبر داده است (107).
موعظه 49: مسؤ وليت شيعيان
پس اى برادر من !
اگر تو خود را از متابعان آن حضرت (رسول اكرم صلى الله عليه وآله ) مى دانى ، ومورد ماءموريت آن ذات مقدس ، بيا و نگذار آن بزرگوار در اين ماءموريت ،خجل و شرمسار شود به واسطه كار زشت و عمل ناهنجار تو.تو خود ملاحظه كن اگر اولايا ساير بستگان تو كارهاى زشت نامناسب كنند كه با شؤ ون تو مخالف باشد، چه قدرپيش مردم خجل و سرشكسته مى شوى .
بدان كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله و صلى الله عليه وآله اميرالمؤ منين عليهالسلام پدر حقيقى امت اند به نص خود آن بزرگوار كه فرمود: انا و على ابوا هذهالامة (108) يعنى من و على دو پدر اين امتيم ، و اگر ما را در محضر ربوبيت حاضركنند و حساب كشند در مقابل روى آن بزرگواران و از ما جز زشتى و بدى در نامهعمل نباشد به آن بزرگوارها سخت مى گذرد. و آنها در محضر حق تعالى و ملائكه و انبياءشرمسار شوند. پس ما چه ظلمى بزرگ كرديم كه به آن ها و به چه مصيبتى مبتلا شديمو خداى تعالى با ما چه معامله خواهد كرد؟(109).
موعظه 50: تفكر كردن
پس از انسان ظلوم و جهول !
كه به خود ظلم كنى و به اولياى نعم خود كه جان ومال و راحت خود را در راه هدايت تو فدا كردند، و با اشد مصيبت ها و اتبلاء(ات ) كشتهشدند، و زن و فرزند آنها اسير و دستگير شد همه در راه هدايت و نجات تو، در عوضآنكه تشكر از زحمات آنها كنى و پاس مراحم آن ها را نگاه دارى ، چنين ظلم فاحشى كنى وگمان كنى كه فقط ظلم به نفس كردى .قدرى از خواب غفلت بيدار شو و پيش نفس خودخجلت بكش ، و بگذار آنها را با همان ظلم هايى كه از اعداى دين ديدند.ديگر تو كه دعوىدوستى مى كنى به آنها، ظلم مكن كه از دوست و مدعى دوستى ناگوارتر است و زشت تر(110).
موعظه 51: توجه به موت
پس اى عزيز!
بدان كه يك سفر پرخطر لازمى است در پيش است كه عده و عده آن و زاد (و) راحله آن علم وعمل منافع است و وقت سفر، معلوم نيست چه وقت است . ممكن است وقت خيلى تنگ باشد وفرصت از دست برود. انسان نمى داند چه وقت كوس (111)رحيل مى زنند كه بايد ناچار كوچ كند. اين طولامل (112) كه من و تو داريم كه از حب نفس و مكائد شيطان و شاهكارى آن ملعون است ، بهطورى ما را از توجه به عالم آخرت باز داشته كه در فكر هيچ كار نيفتيم ... ناگاهاجل موعود در رسد و ما را بى زاد و راحله و بى تهيه سفر ببرد. نهعمل صالحى داريم و نه علم نافعى ... چه شده است كه علم وعمل چهل و پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشيده و دلهاى ما را از سنگ خارا سخت تركرده ؟ از نماز كه معراج مؤ منان است ما را چهحاصل شده ؟كو آن خوف و خشيتى كه لازم علم است ؟ اگر خداى نخواسته با اين حالتىكه هستيم ما را كوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسيارى در پيش داريم كهزايل شدنى نيست ، پس نسيان آخرت از امورى است كه اگر ولى الله اعظم اميرالمؤ منينعليه السلام بر ما بترسد از آن و از موجب آن كهطول امل است حق است ، زيرا كه او مى داند اين چه سفر پرخطرى است (113).
موعظه 52: عذابهاى قيامت
اى عزيز!
ببين مولا در دعاى كميل در مناجات با خداى تعالى چه عرض مى كند: انت تعلم ضعفىعن قليل من بلاء الدنيا و عقوباتها تا آنكه مى گويد: و هذا ما لاتقوم لهالسموات و الارض (114) اين چه عذابى است كه آسمان ها و زمين طاقت آن راندارند و براى تو تهيه شده و باز تنبه ندارى و روز به روز در نسيان و غفلت وخوابت افزوده مى شود.
هان اى دل غافل ! از خواب برخيز و مهياى سفر آخرت شو فقو نودى فيكمبالرحيل (115) صداى رحيل و بانگ كوچ بلند است .عمال حضرت عزرائيل در كارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى دهند و بازغافل و نادانى ... پس بدان كه سفر خيلى پرخطر است و اين نسيان و فراموشى كه در مااست از مكائد نفس و شيطان است و اين اميدها و آمال طولانى و دراز از دامهاى بزرگ ابليس واز مكائد نفس است .پس از اين خواب برخيز و تيقظ (116) و تنبه پيدا كن . بدان كهمسافرى و داراى مقصدى .مقصد تو عالم ديگر است و تو را از اين عالم خواهى نخواهى مىبرند. اگر تهيه سفر و زاد و راحله آن را ديدى ، در اين سفر درمانده نشوى و در اين سيربيچاره نشوى ، والا فقير و بيچاره و بى نوا گردى و خواهى رفت به سوى شقاوتىكه سعادت ندارد، ذلتى كه عزت ندارد، فقرى كه غنا دنبالش نيست ، عذابى كه رحمتندارد، آتشى كه خاموشى پيدا نكند، فشارى كه برطرف شدن ندارد حزن و اندوهى كهخوشحالى درپى آن نيست ، حسرت واقعى و ندامتى كه آخر ندارد(117).
موعظه 53: حيوانيت نفس
اى واى به حال ما اهل غفلت !
كه تا آخر عمر از خواب برمى خيزيم ، و در سكر طبيعت باقى هستيم . بلكه در روز برمستى و غفلت ما مى افزايد.جز مقام حيوانيت (118) وماءكل (119) و مشرب (120) و منكح (121) آنها چيز ديگر نمى فهميم ، و هرچه مىكنيم گرچه از سنخ عبادات هم باشد، باز براى اداره بطن و فرج مى كنيم . گمان كردىكه نماز خليل الرحمن ، مثل نماز ما بوده ؟ خليل عرض حاجت بهجبرئيل امين نفرمود و ما حاجات خود را از شيطان - اگر گمان كنيم حاجت روا كن است - مىطلبيم .ولى باز نااميد نبايد باشد. ممكن است پس از مدتى بيدارى شب و انس و عادت بهآن ، خداى تعالى كم كم دستگيرى فرمايد، و با يك لطف خفى خلعت رحمت بر تو بپوشاندولى از سر عبادت مجملا غافل مباش و همه را به تجويد و قرائت و تصحيح ظاهر فقطمپرداز(122)
موعظه 54: توجه به امراض نفس :
بدان اى عزيز!
كه چنانچه از براى بدن ، صحت و مرضى است ، و علاج و معالجى براى نفس انسان وروح آدميزاده نيز صحت و مرض و سقم و سلامتى و علاج و معالجى است . صحت و سلامت آنعبارت است از اعتدال در طريق انسانيت و مرض و سقم آن اعوجاج (123) از طريق وانحراف از جاده انسانيت است و اهميت امراض نفسانيه ، هزاران درجه بيش تر از امراضجسمانيه است .زيرا كه غايت (124) اين امراض ، منتهى مى نمايد انسان را بهحلول (125) موت ، و همين كه مرگ آمد و توجه نفس از بدن سلب شد، تمام امراض ‍جسمانيه و خلل هاى ماديه از او مرتفع شود، و هيچيك از آلام و اسقام بدنيه ، براى اوباقى نماند، وليكن اگر خداى نخواسته داراى امراض روحيه و استقام نفسيه باشد،اول سلب توجه نفس از بدن و حصول توجه به ملكوت خويش را،اول پيدايش ، امراض و اسقام (126) آن است (127).
موعظه 55: دستورالعملى عرفانى براى سير و سلوك
جناب عارف بزرگوار و شيخ عالى مقدار ما مى فرمودند: كه مواظبت به آيات شريفه آخرسوره حشر يا ايهاالذين آمنوا اتقوالله ولتنظر نفس ‍ ماقدمت لغد تا آخر سورهمباركه با تدبر در معنى آنها در تعقيب نمازها، و خصوصا در اواخبر شب كه قلب فارغالبال است .خيلى مؤ ثر در اصلاح نفس است و نيز براى جلوگيرى از شر نفس و شيطان ،دوام بر وضو را سفارش مى فرمودند و مى گفتند: وضو به منزله لباس جندى (128)است و در هر حال از قادر ذوالجلال و خداوند متعالجل و جلاله با تضرع و زارى و التماس بخواه كه تو را توفيق دهد در اين مرحله و تورا يارى فرمايد در حصول ملكه تقوى و بدان كهاوايل امر، قدرى مطلب ، سخت و مشكل مى نمايد، ولى پس از چندى مواظبت ، زحمت به راحتمبدل مى شود و مشقت به استراحت .
بلكه به يك لذت روحانى خالصى بدل مى شود كه اهلش آن لذت را با جميع لذاتمقابل نكنند و ممكن است ان شاءالله پس از مواظبت شديد و تقواىكامل از اين مقام به مقام تقواى خواص ترقى كنى كه آن تقواى از مستلذات نفسانيه است .زيرا كه لذت روحانى را كه چشيدى ، از لذات جسمانيه كم كم منصرف شوى و از آن هاپرهيز كنى (129)
موعظه 56: توجه به اخلاص
پس اى انسان بيچاره !
كه عبادت و مناسك (130) تو، بعد (131) از ساحت قدس آورد و مستحق عتاب و عقاب(132) كند، به چه اعتمادى دارى ؟ و چرا خوف از شدت باءس (133) حق تو را بىآرام نكرده و دل تو را خون ننموده ؟ آيا تكيه گاهى دارى ؟ آيا بهاعمال خود، وثوق و اطمينان دارى ؟ اگر چنين است واى بهحال تو و معرفتت به حال خود، و مالك الملوك و اگر اعتماد بهفضل حق و رجاء به سعه رحمت و شمول عنايت ذات مقدس دارى ، بسيار بجا و بهمحل وثيقى اعتماد كردى و به پناهگاه محكمى پناه بردى (134).
موعظه 57: فرق رجاء و غرور داشتن
اى عزيز!
ملتفت باش كه رجاء را از غرور تميز دهى .ممكن استاهل غرور باشى و گمان كنى اهل رجا هستى و تميز آن از مبادى آنسهل است .ببين اين حالتى كه در تو پيدا شده و بدان خود را راجى (135) مى دانى ازتهاون (136) به اوامر حق و كوچك شمردن حق و اوامر او پيدا شده يا از اعتقاد به سعهرحمت و عظمت آن ذات مقدس ؟و اگر تميز آن نيزمشكل است ، از آثار مى توان تميز داد. اگر عظمت حق دردل باشد و قلب مؤ من به احاطه رحمت و عطاى آن ذات مقدس باشد، قيام به اطاعت و عبوديتمى كند.چون تعظيم و عبادت عظيم و منعم از فطريات است و تخلف ناپذير است . پس اگربه قيام به وظايف عبوديت وجد و جهد در طاعت و عبادت ، اعتماد بهاعمال خود نداشته باشى و آنها را به چيزى نشمردى ، واميد به رحمت حق وفضائل و عطاى او داشته باشى و خود را به واسطهاعمال خود، مستوجب هر ذم (137) و لوم (138) و سخط و غضب بدانى ، و تكيه گاه تورحمت وجود على الاطلاق باشد، داراى مقام رجا هستى ، و شكر خداى تبارك و تعالى كن و ازذات مقدس بخواه كه آن را در قلب تو محكم كند، و مقام بالاتر از آن را به تو عنايتفرمايد و اگر خداى نخواسته متهاون به اوامر حق بودى ، و بى اهميت و ناچيز شمردىفرموده هاى ذات اقدس را، بدان كه آن غرور است كه دردل تو پيدا شده از مكائد شيطان و نفس اماره تو. اگر ايمان به سعه رحمت و عظمت داشتى، اثرى از آن نمايان بود در تو.مدعى كه عملش مخالف با دعوايش باشد خود مكذب خوداست (139).
موعظه 58: حب دنيا
پس استغراق (140) در بحر لذائذ و مشتهيات (141)، قهرا حب به دنيا مى آورد و حببه دنيا، تنفر از غير آن آورد، و وجهه به ملك غفلت از ملكوت آورد، چنانچه به عكس اگرانسان از چيزى بدى ديد، و ادراك ناملايمات كرد، صورت آن ادراك در نفس ، ايجاد تنفرنمايد و هرچه آن صورت قوى تر باشد، آن تنفر باطنى قوى تر گردد. چنانچه اگركسى در شهرى رود كه در آنجا امراض و آلام بر او وارد شود و ناملايمات خارجى و داخلىبر او رو آورد، قهرا از آنجا متنفر و منصرف شود و هرچه ناملايمات بيشتر باشد،انصراف و تنفر افزون شود... و اگر به عالم ديگرى معتقد باشد و فضاى وسيع خاىاز هر محنت و المى (142) سراغ داشته باشد، قهرا بدانجا سفر كند و اگر سفرجسمانى نتوان كرد، سفر روحانى كند و دلش را بدانجا فرستد و پر واضح است كهتمام مفاسد روحانى و اخلاقى و اعمالى از حب به دنيا و غفلت از حق تعالى و آخرت است وحب به دنيا منشاء هر خطيئه است ، چنانچه تمام اصلاحات نفسانى و اخلاقى و اعمالى ازتوجه به حق و دار كرمت آن و از بى علاقگى به دنيا و عدم ركون (143) و اعتماد بهزخارف (144) آن است (145).
موعظه 59: اسير شهوت
آنهايى كه بنده دنيا و شهوت خويش اند، و طوق بندگى هواى نفس را در گردن نهادند،بندگى از هر كسى كه دنيا را پيش او سراغ دارند يااحتمال مى دهند، مى كنند و خاضع او مى شوند و اگر در ظاهر زبان منيت و عفت نفسگشايند، تدليس (146) محض است و اعمال آنها واقوال آنها، اين كلام را تكذيب كنند. و اين اسارت و رقيت (147) از امورى است كه انسانرا هميشه در زحمت و ذلت و رنج و تعب دارد و انسان با شرف و عزت نفس ، بايد با هروسيله و جديت خود را از آن پاك و پاكيزه كند و پاك شدن از اين كثافت و رهايى از اين قيدخوارى و مذلت به معالجه اساس نفس است و آن با علم وعمل نافع صورت گيرد. اما عمل ، پس آن به ارتياضات (148) شرعيه و مخالفت نفساست ، در مدتى (كه ) آن را از محبت مفرط به دنيا و تبعيت شهوات و هواهاى نفسانيه منصرفكند. تا آنكه نفس عادت به خيرات و كمالات كند و اما علم ، به آن است كه انسان به نفسضعيف و محتاج و فقير و بى نوا هستند و آنها نيزمثل خود من در تمام امور جزئيه و كليه ، محتاج به غنى مطلق و قادر توانا هستند و آن هاقابل آن نيستند كه حاجت كسى را برآورند و كوچكتر از آن هستند كه نفس به آنها متوجهگردد و قلب خاضع آنها گردد و همان قادر توانايى كه به آنها عزت و شرف ومال و منال داده ، قادر است به هر كسى بدهد. حقيقتا انسان را عار آيد كه به واسطه شكمخود يا راه انداختن شهوت خويش ، اينقدر ذلت و خوارى به خود راه دهد و از اين مخلوق بىهمه چيز و فقراى بى دست و پا و اوذلاء (149) بى دانش و بينش ‍ منت كشيد. منت اگر مىكشى ، از غنى مطلق و خالق سماوات و ارض بكش ‍ (150).
موعظه 60: از خدا خواستن
اى عزيز!
تو اگر عار ندارى از طلب دنيا، لااقل از مخلوق ضعيف كهمثل خود تو است ، طلب مكن . بفهم كه مخلوق را قدرتى نيست براى تعمير دنياى تو.گيرمكه كه با هزار منت و ذلت ، اراده او را جلب كردى ، اراده او در ملك حق ، كاركن ، نيست وكسى را تصرفى موقته ، از خلق بى همه چيز تملق مگو و از خداى خودغافل مشو و حريت و آزادى خود را حفظ كن و قيد و عبوديت و اسارت را از گردن خود بردارو در جميع احوال آزاد شو(151).
موعظه 61: مراقبت از نفس
آنچه به ما مى رسد در آن عالم ، صورت اعمال خود ما است سلسله هاى پيچ در پيچشهوات و هواها را پاره كن و كند قلب را بشكن و از اسارت بيرون بيا، و در اين عالم آزادزيست كن (152) تا در آن عالم آزاد باشى ، وگرنه صورت اين اسارت را در آنجاحاضر خواهى ديد و بدان كه آن طاقت فرسا است . اولياى خدا با آنكه از اسر (153) ورقيت بكلى خارج شده بودند و به حريت مطلقهنايل بودند، با اين حال دلهاى آنها چنان لرزان بود و از عاقبت امر چنان ناله مى كردند وجزع مى نمودند كه عقول متحير از آن است (154).
موعظه 62: اثر تكرار هر كار در نفس انسان :
گرچه مطالبى كه در اين اوراق است از امور شايعه رايحه و از مكررات بايد بشمارآورد، ولى باكى از اين نيست . تذكر نفس و تكرار حق ، امر مطلوبى است و از اين جهت دراذكار و اوراد و عبادات مناسك ، تكرار مطلوب است و نكته اصلى آن ، عادت دادن نفس ومرتاض نمودن آن است . پس از تكرار اى عزيز(ملول ) مشو، و بدان كه تا انسان در قيد اسارت نفس و شهوات آن است و سلسله هاىطولانى شهوت و غضب در گردن او است ، به هيچ يك از مقامات معنوى و روحانىنايل نمى شود و سلطنت باطنيه و اراده نافذ آن ، بروز و ظهور نمى كند و مقاماستقلال و عزت نفس كه از بزرگترين مقاماتكمال روحانى است ، در انسان پيدا نمى شود.بلكه اين اسارت و رقيت ، باعث مى شود كهانسان ، سرپيچ از اطاعت نفس نباشد در هيچ حال ، و چون سلطنت نفس اماره و شيطان در باطنقوى شد و تمام قوا سر به رقيت و طاعت آنها گذاشتند و خضوع در پيشگاه آنها نمودند وتسليم تام شدند، آن ها قانع به معاصى تنها نمى شوند و كم كم از معصيت هاى كوچك ،انسان را به معاصى بزرگ و از آنها به سستى عقايد و از آن به ظلمت افكار و از آن بهتنگناى جحود (155) و از آن به بغض به هر وسيله اى شده ، خود را از اين اسارتخارج كند و تا فرصت دارد و قواى او سالم است و حيات و صحت و جوانى برقرار استوقوا بكلى مسخر نشده ، در مقابل آن قيام كند و مدتى مواظبت اوقات خويش كند و مطالعه درحالات نفس كند و حالات گذشتگان و سوء عاقبت آنها را مداقه نمايد و گذشتن اين چند روزهرا به باطن قلب خود بفهماند و قلب را بيدار كند(156).
موعظه 63: تزكيه
اى عزيز!
با آنكه اين عالم دار جزا نيست و محل بروز سلطنت حق نيست و زندان مؤ من است ، اگر تو ازاسارت نفس بيرون آيى و به عبوديت حق گردن نهى ودل را موحد كنى و زنگار دوبينى را از آيينه روح بزدايى و قلب را به نقطه مركزيهكمال مطلق متوجه كنى ، در همين عالم ، آثار آن را به عيان مى يابى .
چنان وسعتى در قلبت حاصل شود كه محل ظهور سلطنت تامه اليهه شود و از تمام عوالم ،فسحت (157) و سعه آن بيشتر گردد. لا يسعنى ارض و لا سمائى ولكن يسعنىقلب عبدى المؤ من (158).چنان غنا در آن ظاهر گردد كه تمام ممالك باطن و ظاهر رابه پشيزى نشمرى و چنان اراده ات قوى گردد كه متعلق به ملك و ملكوت نگردد و هر دوعالم را لايق خود نداند.

طيران مرغ ديدى تو ز پاى بند شهوت
بدر آى تا ببينى طيران آدميت (159).
موعظه 64: كسب تقوا:
هان اى نفس خسيس و اى دل غافل !
از خواب برخيز و در مقابل اين دشمنى كه سالها است تو را افسار كرده و در قيد اسيرىدرآورده و به هر طرف مى خواهد، مى كشاند و به هرعمل زشتى ، و خلق ناهنجارى دعوت مى كند و وادار مى نمايد، قيام كن و اين قيود را بشكن وزنجيرها را پاره كن و آزادى خواه باش و ذلت و خوارى را بركنار گذار و طوق عبوديت حق- جل جلاله - را به گردن نه ، كه از هر بندگى و عبوديتى وارهى ، و به سلطنت مطلقهالهيه در دو عالم نايل شوى (160).
موعظه 65: ناشكيبى كردن
انسان غير صابر و بى شكيبا زبانش به شكايت هر كس و ناكس باز شود و اين علاوه بررسوايى پيش مردم و معروفيت به سست عنصرى و كم ثباتى و افتادن از نظر خلق ، پيشملائكة الله و در درگاه قدس ربوبيت از ارزش ‍ مى افتد. بنده اى كه نتواند يك مصيبت كهاز حق و محبوب مطلق به او مى سرد، تحمل كند، و انسانى كه از ولى نعمت خود كه هزارانهزار نعمت ديده و هميشه مستغرق نعمت هاى او است ، يك بليه ديد زبان به شكايت پيش خلقگشود، چه ايمانى دارد؟ و چه تسليمى در مقام مقدس حق دارد؟ پس درست است كه گفته شودكسى كه صبر ندارد، ايمان ندارد. اگر تو به جناب ربوبى ايمان داشته باشى ومجارى امور را به يد قدرت كامله او بدانى و كسى را متصرف در امور ندانى ، البته ازپيش آمدهاى روزگار و از بليات وارده ، شكايت پيش غير حق تعالى نكنى . بلكه آنها رابه جان و دل بخرى و شكر نعم حق كنى . پس آن اضطراب هاى باطنى و آن شكايت هاىزبانى و آن حركات زشت غير معتاد اعضاء، همه شهادت دهند كه ما ازاهل ايمان نيستيم . تا نعمت در كار است ، صورتا شكرى مى كنيم و آن نيز مغزىندارد(161).
موعظه 66: ملكه صبر
اى عزيز!
مطلب بس مهم و راه خيلى خطرناك است از جان ودل بكوش در پيش ‍ آمدهاى دنيا، صبر و بردبارى را پيشه خود كن ، و درمقابل بليات و مصيبات مردانه قيام (كن ) و به نفس بفهمان كه جزع و بى تابى ، علاوهبر آنكه خود ننگى بزرگ است ، براى رفع بليات و مصيبات فايده اى ندارد، و شكايتاز قضاى الهى و اراده نافذ حق ، پيش مخلوق ضعيف بى قدرت و قوه ، مفيد فايده نخواهدبود(162).
موعظه 67: توبه واقعى
اى عزيز!
از مكائد شيطان بترس و در حذر باش و با خداى خود مكر و حيله مكن كه پنجاهسال يا بيشتر شهوت رانى مى كنم و دم مرگ با كلمه استغفار جبران گذشته مى كنم .اينها خيال خام است گمان نكن كه پس از محكم شدن ريشه گناهان انسان بتواند توبهنمايد يا آنكه به شرايط آن قيام نمايد. پس بهار توبه ، ايام جوانى است كه از بارگناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت باطنى ناقص تر و شرايط توبهسهل تر و آسان تر است انسان در پيرى حرص و طمع و حب جاه ومال و طول املش (163) بيشتر است و اين مجرب است و حديث شريف نبوى شاهد بر آنست .گيرم كه انسان بتواند در ايام پيرى قيام به اين امر كند. از كجا به پيرى برسد واجل موعود او را در سن جوانى و در حال اشتغال به نافرمانى نربايد و به او مهلت دهد؟كمياب بودن پيران ، دليل است كه مرگ به جوانان نزديك تر است .در يك شهر پنجاههزار نفرى ، پنجاه نفر پير هشتاد ساله ، انسان نمى بيند (164).
موعظه 68: توبه به موقع
پس اى عزيز!
هر چه زودتر دامن به كمر بزن و عزم را محكم و اراده را قوى كن و از گناهان تا در سنجوانى هستى يا در حيات دنيايى مى باشى ، توبه كن و مگذار فرصت خداداد از دستتبرود و به تسويلات (165) شيطانى و مكائد نفس اماره اعتنا مكن .
اى عزيز!
با بى اعتنايى و سرسرى از اين مقام مگذر. تدبر و تفكر درحال خود و عاقبت امر خويشتن كن و به كتاب خدا و احاديث خاتم انبياء و ائمه هدى - سلامالله عليهم اجمعين - و كلمات علماء امت و حكم عقل وجدانى رجوع نما، و اين باب را كه مفاتحابواب است ، به روى خود بگشا و در اين منزل كه عمدهمنازل انسانيت است ، نسبت به حال ماها، وارد شو و اهميت به آن بده و مواظبت از آن كن و ازخداوند تبارك و تعالى توفيق حصول مطلوب بخواه و از روحانيترسول اكرم و ائمه هدى - سلام الله عليهم - استعانت كن و به ولى امر و ناموس دهرحضرت امام عصر - عج الله فرجه - پناه ببر.البته آن بزرگوار دستگيرى ضعفا وبازماندگان را مى فرمايد و بيچارگان را دادرسى مى نمايد (166).
موعظه 69: ناسپاسى انسان
اى انسان !
چقدر ظلوم و جهولى !! و قدر نعم ولى النعم را نمى دانى . سالها در نافرمانى و ستيزهبا چنين ولى نعمى كه تمام وسايل آسايش و راحت تو را فراهم نموده بدون آنكه براى او- نعوذ بالله - باقده و عايده اى تصور شود، بسر بردى و هتك حرمت كردى و بى حيايىو سرخودى را به آخر رساندى . اكنون كه نادم شدى و برگشت نمودى و توبه كردى ،حق تعالى تو را محبوب خود گرفت . اين چه رحمت واسعه و نعم وافره اى است ؟(167).
موعظه 70: جبران گذشته
اى عزيز!
مبادا شيطان و نفس اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمايند و مطلب را بزرگ نمايشدهند و تو را از توبه منصرف كنند و كار تو را يكسره نمايند. بدان كه در اين امور هرقدر به مقدار كمى نيز باشد، اقدام بهتر است .اگر نمازهاى فوت شده و روزه ها وكفارات و حقوق خدايى بسيار است و حقوق مردم بى شمار است ، گناهان متراكم است وخطايا متزاحم ، از لطف خداوند ماءيوس مشو، او از رحمت حق نا اميد مباش كه حق تعالى اگرتو، به مقدار مقدور اقدام كنى راه را بر توسهل مى كند و راه نجات را به تو نشان مى دهد(168).
موعظه 71: اصلاح تمام امور
اى عزيز!
راه حق سهل است و آسان ، ولى قدرى توجه مى خواهد. اقدام بايد كرد. با تسويف(169) و تاءخير امر را گذراندن و بار گناهان را هر روز زياد كردن ، كار را سخت مىكند ولى اقدام در امر و عزم بر اصلاح امر و نفس ، راه را نزديك و كار راسهل مى كند. تو تجربه كن و چندى اقدام كن . اگر نتيجه گرفتى ، صحت مطلب بر توثابت مى شود، و الا راه فساه باز است و دست گنهكار تو دراز(170).
موعظه 72: چگونگى جبران گذشته
پس بر سالك راه آخرت و تائب از معاصى لازم است كه الم (171) رياضت و عبادت رابه ذائقه روح بچشاند و اگر شبى در معصيت و عشرت بسر برده ، تدارك آن شب را بكندبه قيام به عبادت خدا و اگر روزى را به لذات طبيعيه ،نفس رامشغول كرده ، به صيام و مناسك مناسبه جبران كند تا نفس ‍ بكلى از آثار و تبعات آن كهحصول تعلقات و رسوخ محبت به دنيا است پاك و پاكيزه شود. البته توبه در اينصورت كامل تر مى شود و نورانيت فطريه نفس عود مى كند و پيوسته درخلال اشتغال به اين امور تفكر و تدبر كند در نتايج معاصى و شدت باءس حق تعالى ودقت ميزان اعمال و شدت عذاب عالم برزخ و قيامت و بفهمد و به نفس و قلب بفهماند كهتمام اينها نتايج و صور اين اعمال قبيحه و مخالفت هاى با مالك الملموك است . اميد استكه پس از اين علم و تفكر، نفس از معاصى متنفر شود و انزجار تام و تمام برايشحاصل شود(172).
موعظه 73: انسان در محضر خداوند متعال انسان
اى عزيز!
كه تذكر از محبوب و به ياد معبود بسر بردن ، نتيجه هاى بسيارى براى عموم طبقاتدارد. اما براى كمل و اولياء و عرفا كه خود آن غايتآمال آنها است و در سايه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنيئا لهم و اما براى عامه ومتوسطين بهترين مصلحات اخلاقى و اعمالى و باطنى است . انسان اگر در جميعاحوال و پيش آمدها به ياد حق تعالى باشد و خود را در پيشگاه آن ذات مقدس حاضر ببيند،البته از امورى كه خلاف رضاى او است ، خوددارى كند و نفس را از سركشى جلوگيرىكند.اين همه مصيبات و گرفتارى به دست نفس اماره و شيطان رجيم از غفلت از ياد حق وعقاب او است . غفلت از حق ، كدورت قلب را زياد كند و نفس و شيطان را بر انسان چيره كندو مفاسد را روزافزون كند و تذكر و يادآورى از حق ،دل را صفا دهد و قلب را صيقلى نمايد و جلوه گاه محبوب كند و روح را تصفيه نمايد وخالص كند و از قيد اسارت نفس انسان را براند(173).
موعظه 74: تاءكيد بر گرفتن ذكر
پس اى عزيز!
در راه ذكر و ياد محبوب ، تحمل مشاق (174) هر چه بكنى ، كم كرده اى.دل را عادت بده به ياد محبوب ، بلكه به خواست خدا، صورت قلب ، صورت ذكر حقشود و كلمه طيبه لااله الاالله صورت اخيره وكمال اقصاى (175) نفس ‍ گردد. كه از اين زادى بهتر براى سلوك الى الله يافتنشود. پس اگر طالب كمالات صوريه و معنويه هستى و سالك طريق آخرت و مسافر ومهاجر الى الله هستى ، قلب را عادت بده به تذكر محبوب ودل را عجين كن با ياد حق تبارك و تعالى (176).
موعظه 75: چگونگى عادت دادن نفس به ذكر
شيخ عارف و كامل ما جناب شاه آبادى - روحى فداه - مى فرمودند: شخص ذاكر بايد درذكر مثل كسى كه به طفل كوچك ، كه زبان باز نكرده ، مى خواهد تعليم كلمه را كندتكرار مى كند تا اينكه او به زبان مى آيد و كلمه را ادا مى كند. پس از آنكه او اداى كلمهرا كرد، معلم از طفل تبعيت مى كند و خستگى آن تكرار برطرف مى شود و گويى ازطفل به او مددى مى رسد همين طور كسى كه ذكر مى گويد بايد به قلب خود كه زبانذكر باز نكرده ، تعليم ذكر كند و نكته تكرار اذكار آن است كه زبان قلب گشوده شودو علامت گشوده شدن زبان قلب آن است كه زبان از قلب تبعيت كند و زحمت و تعب تكرارمرتفع شود. اول زبان ذاكر بود، و قلب به تعليم و مدد آن ذاكر شد و پس از گشودهشدن زبان قلب ، زبان از آن تبعيت كرده ، به مدد آن يا مدد غيبى متذكر مى شود(177).
موعظه 76: دوستى با بندگان خدا
عزيزم !با بندگان خدا كه مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلع (178) به خلعت (179)اسلام و ايمان اند، دوستى پيدا كن ، و محبت قلبى داشته باش . مبادا به محبوب حق دشمنىداشته باشى كه حق تعالى دشمن دشمن محبوب خود است ، و تو را از ساحت رحمت خود طردكند و بندگان خاص خدا در بين بندگان مخفى هستند و معلوم نيست اين دشمنى تو و هتكستر(180) و كشف عورت (181) اين مؤ من ، برگشت به هتك ستر خدا نكند. مومنين ،اولياى حقند. دوستى با آنها دوستى با حق است و دشمنى با آنها، دشمنى با حق است .بترس از غضب حق و برحذر باش از خصومت (182) شعفاء (183) و روز جزا... پسبفهم كه با چه قادر جبارى در ستيزه هستى و از دشمنى او بترس (184).
موعظه 77: مكائد نفس
مكائد نفس ، بسيار دقيق است . ممكن است انسان را از راه شرع ، مموه (185)(نموده )گول زند و وارد در مهالك كند. مثلا غيبت متهاجر به فسق گرچه جايز است ، بلكه دربعض موارد كه موجب ردع (186) او شود واجب است و از مراتب نهى از منكر بشمار مى آيد،ولى انسان بايد ملاحظه كند كه داعى نفسانى او در اين غيبت آيا همين داعى شرعى الهىاست يا داعى شيطانى و محرك نفسانى در آن مدخليت دارد(187).
موعظه 78: كسب اخلاص
انسان تا آخر عمرش هيچگاه از شر شيطان و نفس ماءمون نيست گمان نكند كه عملى را كهبجا آورده براى خدا و رضاى مخلوق را در آنداخل نكرد، ديگر از شر نفس خبيث در آن محفوظ ماند. اگر مواظبت و مراقبت از آن ننمايد، ممكناست نفس او را وادار كند به اظهار آن و گاه شود كه اظهار آن را به كنايه و اشاره نمايد.مثلا نماز شب خود را بخواهد به چشم خود (188) بكشد، با حقه و سالوس از هواى خوبيا بد سحر و مناجات يا اذان مردم ذكرى كند و با مكائد خفيه نفس ،عمل خود را ضايع و از درجه اعتبار ساقط كند. انسان بايدمثل طبيب و پرستارى مهربان از حال خود مواظبت نمايد و مهار نفس سركش را از دست ندهد كهبه مجرد غفلت ، مهار را بگسلاند و انسان را به خاك مذلت و هلاكت كشاند و درحال به خداى تعالى پناه برد، از شر شيطان و نفس اماره (189).
موعظه 79: فريب هاى شيطان
بدان كه شيطان ملعون و نفس خبيث اماره بالسوء، انسان را از طرق بسيارى مغرور مى كنندو به هلاكت ابدى هميشگى مى كشانند، و آخر تيرى كه در كمان دارند مغرور كردن انساناست در اوايل امر به رحمت از مكائد شيطان و غرور آن است و شاهد ودليل آن اين است كه ما در امور دنيايى به هيچ وجهاتكال به رحمت حق تعالى نداريم و يكسره اسباب طبيعى و ظاهرى رامستقل و كاركن مى دانيم به طورى كه گويى در عالم ، مؤ ثرى جز اسباب ظاهرى نيست ودر امور اخروى غالبا اتكال به رحمت حق در گمان خود مى كنيم و از دستورات خدا ورسول صلى الله عليه وآله غفلت مى نماييم ، گويى خداوند ما را قدرتعمل نداده و راه محبت و سقم نياموخته ...(190).
موعظه 80: سرزنش نفس
پس واى به حال ما اصحاب مراء و جدال و ارباب هواهاى نفسانيه و خصومات كه چقدر مامبتلا هستيم به دست اين نفس خبيث بى عاطفه كه دست از ما برنمى دارد و پنبه غفلت درگوش كرده و از خواب سنگين طبيعت برنخيزيم ... تو اگر عاطفه با خود دارى بايد از آندستورات نگذرى درد خود را دوا نمايى و مرض خود را معالجه كنى . خدا مى داند كه اگربا اين حال كه هستيم به آن عالم منتقل شويم ، به چه مصيبت ها و دردها و مرض ها گرفتارمى شويم ... و ما با اين همه بار گناهان و خطايا هيچگاه در فكر مرجع و معاد خود نيستيم .گويى براى ما برات آزادى از جهنم و امنيت از عذابنازل شده اين نيست جز آنكه حب دنيا پنبه در گوش ما كرده ، و كلمات اولياء و انبياء رااصغا (191) نمى كنيم (192)
موعظه 81: عالم بى عمل
هان اى طالبان علوم و كمالات و معارف !
از خواب برخيزيد و بدانيد كه حجت خداوند بر شما تمامتر است و خداى تعالى از شمابيشتر بازخواست فرمايد و ميزان اعمال و علوم شما با ميزان ساير بندگانخيل فرق دارد و صراط شما باريكتر و دقيق تر است و مناقشه در حساب شما بيشتر شود.
واى به حال طالب علمى كه در علوم قلبى او كدورت و ظلمت آورد. چنانچه ما در خود مىبينيم كه اگر چند مفهومى ناقص و پاره اى اصطلاحات بىحاصل تحصيل نموديم از طريق حق باز مانديم ، و شيطان و نفس بر ما مسلط شدند و ما رااز طريق انسانيت و هدايت منصرف كردند و حجاب بزرگ ما همين مفاهيم بى سر و پا شده وچاره اى نيست جز پناه به ذات مقدس حق تعالى (193).
موعظه 82: اخلاص در عمل
اى عزيز!
علاج و كل العلاج در اين است كه انسان كه مى خواهد عملش الهى باشد وارد هر عملى كهشد مجاهده كند و با هر رياضت و جديتى شده قصد خود را تلخيص كند. سرمايه نجات وسرچشمه فيوضات ، تخليص نيت و نيت خالصى است من اخلص لله اربعين صباحاجرت ينابع الحكمة من قلبه على لسانه (194) اخلاصچهل روزه اين است آثار و فوايدش . پس ‍ شما كهچهل سال يا بيشتر در جميع (195) اصطلاحات و مفاهيم در هر عملى كوشيديد و خود راعلامه در علوم مى دانيد و از جندالله محسوب مى كنيد و در قلب خود اثرى از حكمت و درلسان خود قطره اى از آن نمى بيند بدانيد تحصيل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده ، بلكهبراى شيطان و هواى نفس كوشش كرديد. پس اكنون كه ديديد از اين علوم كيفيت و حالى(196) حاصل نشد، چيزى براى تجربه هم باشد به اخلاص نيت تصفيه قلب ازكدورت و رذايل بپردازيد(197)
موعظه 83: هوشيارى و بيدارى
اى عزيز!
تو در عوالم برزخ و قبر و قيامت و درجات آن محتاجى به معارف حقه الهيه و علوم حقيقيه واخلاق حسنه و اعمال صالحه در هر درجه كه هستى بكوش و اخلاص خود را زيادت كن واوهام نفس و وساوس شيطان را از دل بيرون نما، البته نتيجه برايتحاصل مى شود و راهى به حقيقت پيدا مى كنى ، و طريق هدايت براى تو باز مى شود وخداوند تبارك و تعالى از تو دستگيرى مى فرمايد. خدا و اخلاق ذميمهمنتقل به آن عوالم شويم چه ابتلاء و مصيباتى دردنبال داريم و چه عقبات و دركاتى در پى داريم و اين علوم و اخلاق براى ما چه ظلمت ها ووحشت ها و آتش ها فراهم مى نمايد(198).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation