بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب روح عرفانی روح الله, محمدرضا رمزى اوحدى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     ROHA0001 -
     ROHA0002 -
     ROHA0003 -
     ROHA0004 -
     ROHA0005 -
     ROHA0006 -
     ROHA0007 -
     ROHA0008 -
     ROHA0009 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
در طول تاريخ ، بعد از چهارده معصوم كدام عرفانى را سراغ داريم ، تا از عزلت وخويش نشينى ، و خلوت گزينى دست شسته و يك تنه به جان جامعه دست يازيده باشد؟
در اين ميدان عظيم تاريخى ، روح خدا ظهور ديگرى كرد. او با روح عرفانيش ، عرفاننابى را چون داروى شفابخش به سينه و جان جامعه ريخت .و ملتى را با جان روحانىخويش ، جانى جاودانه بخشيد.
جان جاودانه ما روح خدا، اين پير بيدارگر مشرق زمين در زيارتها و زمزمه هاى شبانه اشدر نجف ، از روح مولاى عارفان على عليه السلام مدد يافت و انقلابى ، اسلامى را پىريزى كرد.
او عرفانى را به صحنه آورد كه قرنها پيش ظالمانه از خانهاهل بيت و عصمت و طهارت به سرقت رفته بود. مناجات اين پير عاشق بخش وسيعى اززندگى او را تشكيل داده است . ما در اين مجموعه با استخراج مناجات ها و نصايح امامراحل از مجموعه كتب و سخنرانى هاى ايشان پرداختيم كه بدون كوچكترين تغيير يااضافه نمودن كلامى در سه فصل ، 313 موعظه ودستورالعمل عرفانى مناجات و نيايش ؛ حمد و ستايش الهى تنظيم شده است .
اينك با لسان و لهجه خود او مى گوييم :
(اكنون من با طلب از پروردگار مهربان و مددخواهى از روانهاى پاك و نفس هاى پاكيزهپيامبران بزرگ اولياى بزرگوار به مقصودم آغاز مى كنم )(1)
قم - محمد رضا رمزى اوحدى
فصلاول : مواعظ و دستورالعمل هاى عرفانى و معنوى
موعظه 1 : تفكر
اى نفس شقى !
كه سالهاى دراز درپى شهوات ، عمر خود را صرف كردى ، و چيزى جز حسرت نصيبتنشده ، خوب است قدرى به حال خود رحم كنى . از مالك الملوك حيا نكنى ، و قدرى در راهمقصود اصلى قدم زنى ، كه آن موجب حيات هميشگى و سعادت دائمى است ، و سعادتهميشگى را مفروش به شهوات چند روزه فانى كه آن هم به دست نمى آيد حتى با زحمتهاى طاقت فرسا(2).
موعظه 2: كسب اراده
اى عزيز !
بكوش تا صاحب عزم و داراى اراده شوى ، كه خداى نخواسته اگر بى عزم از اين دنياهجرت كنى ، انسان صورى بى مغزى هستى كه در آن عالم به صورت انسان محشورنشوى ، زيرا كه آن عالم محل كشف باطن و ظهور سريره است و جراءت بر معاصى كم كمانسان را بى عزم مى كند، و اين جوهر شريف را از انسان مى ربايد...
پس اى برادر !
از معاصى احتراز كن ، و عزم هجرت به سوى حق تعالى نما، و ظاهر را ظاهر انسان كن ، وخود را در سلك ارباب شرايع داخل كن ، و از خداوند تبارك و تعالى در خلوت بخواه كهتو را در اين مقصد همراهى فرمايد، و رسول اكرم صلى الله عليه وآلهاهل بيت او را شفيع قرار ده ، كه خداوند به تو توفيق عنايت فرمايد، و از تو دستگيرىنمايد(3).
موعظه 3: تضرع
پس اى عزيز !
فكرى كن و چاره جويى نما و راه نجاتى و وسيله خلاصى از براى خود پيدا كن . و بهخداى ارحم الراحمين پناه ببر، و در شب هاى تاريك با تضرع و زارى از آن ذات مقدس تمناكن كه تو را اعانت كند در اين جهاد نفس ، تا ان شاءالله غالب شوى و مملكت وجودت رارحمانى گردانى ، و جنود شيطان را از آن بيرون كنى ، و خانه را به دست صاحبش دهىتا سعادت و بهجت ها و رحمت هايى ، خداوند به تو عطا فرمايد (4).
موعظه 4: راه شناسى
هان اى عزيز!
گوش دل باز كن ، و دامن همت به كمر زن و بهحال بدبختى خود رحم كن . شايد بتوانى خود را به صورت انسان گردانى ، و از اينعالم به صورت آدمى بيرون روى ، كه آن وقت ازاهل نجات و سعادتى . مبادا گمان كنى اينها موعظه و خطابه است .اين ها همه نتيجه برهانحكمى حكماى عظام ، و كشف اصحاب رياضت واخبار صادقين و معصومين است (5).
موعظه 5: لذات دنيايى
و اى عزيز!
از خداى تبارك و تعالى در هر آن استعانت بجوى و استغاثه كن در درگاه معبود خود(6)
من عجالتا براى جناب عالى فرض مى كنم درحال خيال - كه مايه ندارد - صد و پنجاه سال عمر، و فراهم بودن تمام بساط شهوت وغضب و شيطنت ، و فرض مى كنم كه هيچ ناملايمى هم براى شما پيش آمد نكند، و هيچ چيزبرخلاف مقصد شما نشود. آيا بعد از اين مدت كم كهمثل باد مى گذرد، عاقبت شما چيست ؟ آيا از اين لذات چه ذخيره اى كرديد براى زندگىهميشگى خود؟
براى روز بيچارگى و روز فقر و تنهايى خود، براى برزخ و قيامت خود، براى ملاقاتملائكه خدا و اولياى خدا و انبياى او، جز يك سلسلهاعمال قبيحه منكره كه صورت آن ها را در برزخ و قيامت به شماتحويل مى دهند، كه صورت آنها را جز خداوند تبارك و تعالى ، كسى ديگر نمى داندچيست ؟
موعظه 6: عذاب الهى
اى عزيز!
در علوم عاليه ثابت شده است كه (مراتب اشتداد (7) غير متناهى است ) هر چه توتصور كنى و تمام عقول تصور كنند شدت عذاب را، از آن شديدتر هم ممكن است .اگربرهان حكما را نديدى يا كشف اهل رياضت را باور ندارى ، تو كه - بحمدالله - مؤ منى .انبياء عليهم السلام را صادق مى دانى ،تو اخبار وارده در كتب معتبره ما را كه همه علماىاماميه قبول دارند، درست مى دانى .تو كه مناجات مولاى متقيان ، اميرالمؤ منين عليه السلامرا ديدى . تو كه مناجات سيدالساجدين عليه السلام را در دعاى ابوحمزه ديدى . قدرىتاءمل كن در مضمون آنها. قدرى تفكر نما. در فقرات آن ها.لازم نيست يك دعاى طولانى رايك دفعه با عجله و شتاب بخوانى و تفكر در معانيش نكنى .بنده و شماحال سيد سجاد عليه السلام را نداريم كه آن دعاىمفصل را با حال بخوانيم .شبى يك ربع آن را، يك ثلث آن را باحال بخوان و تفكر كن در فقراتش ، شايد صاحبحال شوى ، از همه گذشته ، قدرى تفكر در قرآن كن ، ببين چه عذابى را وعده كرده كهاهل جهنم از مالك مى خواهند كه آن ها را بكشد. هيهات كه مرگ در كار نيست (8).
موعظه 7: توجه به مفاد آيات الهى
درست تفكر كن عزيزم !
قرآن - نعوذبالله - كتاب قصه نيست ، شوخى با شما نمى كند. ببين چه مى فرمايد؟...اين چه عذابى است كه عزيز ما را از ياد مى برد، حامله را بى بار مى كند. آيا چه عذابىاست كه خداوند بزرگ و تعالى با آن عظمت ، او را وصف مى كند به شدت ، و جاى ديگربه عظمت . چيزى را كه خداى تبارك و تعالى ، كه عظمت او حد و حصر ندارد و عزت وسلطنت او منتهى ندارد، توصيف به شدت و عظمت كند، آيا چه خواهد بود؟ خدا مى داندعقل من و تو و فكر همه بشر از تصورش عاجز است (9).
موعظه 8: غفلت كردن
واى بر ما!
و بر غفلت ما! واى بر ما و بر شدت سكرات موت ما. اى واى بر ما در برزخ و سختىهاى آن .و در قيامت و ظلمت هاى آن . اى واى برحال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن (10).
موعظه 9: اثبات جهنم
اى عزيز!...
وجود جهنم و عذاب اليم آن از ضروريات جميع اديان و واضحات برهان است ، و اصحابمكاشفه و ارباب قلوب ، در همين عالم نمونه آن را ديده اند درست تصور و تدبر كن ...
اگر احتمال صحت هم بدهى نبايد مثلديوانه ها سر به بيابان بگذارى ؟ چه شده كه ما اين قدر در خواب غفلت و جهالتيم ؟...امام على بن الحسين عليه السلام امام معصوم ، گريه ها و زارى هايش و مناجات و عجز وناله هايش ، دل را پاره پاره مى كند. ما را چه شده كه هيچ حيا نكرده ، در محضر ربوبيت ،اين قدر هتك حرمات و نواميس الهى را مى كنيم ؟(11)
موعظه 10: اصلاح نفس
هان اى عزيز !
از خواب بيدار شو. از غفلت تنبه پيدا كن ، و دامن همت به كمر زن ، و تا وقت است فرصترا غنيمت بشمار، و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است وجوانىبرقرار است و خلاق فاسده بر تو غالب نشده ، و ملكات رذيله بر تو چيره نگرديده ،چاره يى كن ، و دوايى براى رفع اخلاق فاسده و قبيحه پيدا كن راهى براى اطفاء نائرهشهوت و غضب پيدا نما(12)
موعظه 11: متوجه خدا بودن
پس اى عزير !
براى يك خيال باطل ، يك محبوبيت جزئى بندگان ضعيف ، يك توجه قلبى مردم بيچاره ،خود را مورد سخط و غضب الهى قرار مده . و مفروش آن محبت هاى الهى و آن كرامت هاى غيرمتناهى ، آن الطاف و مراحم ربوبيت را، به يك محبوبيت پيش خلق كه مورد اثرى نيست ، واز او هيچ ثمرى نبرى جز ندامت و حسرت . وقتى دستت از اين عالم كوتاه شد كه عالم كسباست و عملت منقطع گرديد، ديگر پشيمانى نتيجه ندارد و رجوع بى فايده است ...اىبيچاره ! تو كه عابد نفسى و متصرف در قلب تو شيطان وجهل است ، و دست تصرف حق را از قلب خود منقطع كردى ، چه ايمانى دارى كه مورد تجلىحق و سلطنت مطلق گردى ؟ پس بدان تا بدينحال هستى و اين رذيله خودنمايى در تو است ، تو كافر بالله هستى و در سلك منافقانمحسوب مى شوى . گرچه به خيال خود مسلمى و مؤ من به خدايى (13).
موعظه 12: اخلاص ورزيدن
پس اى عزيز !
نام نيك را از خداوند بخواه . قلوب مردم را از صاحب قلب خواهش كن با تو باشد. تو كاررا براى خدا بكن ، خداوند علاوه بر كرامت هاى اخروى و نعمت هاى آن عالم ، در همين عالم همبه تو كرامت ها مى كند. تو را محبوب مى نمايد. موقعيت تو را در قلوب زياد مى كند. تورا در دو دنيا سربلند مى فرمايد. ولى اگر بتوانى با مجاهده و زحمت ، قلب خود را ازاين حب هم بكلى خالص نما.باطن را صفا ده تاعمل از اين جهت خالص شود، وقلب متوجه حق گردد. روح بى آلايش شود. كدورت نفسبرطرف گردد. حب و بغض مردم ضعيف ، و شهرت و اسم نزد بندگان ناچيز چه فايدهيى دارد.فرضا فايده داشته باشد، يك فايده ناچيز جزئى چند روزه است . ممكن است اينحب ، عاقبت كار انسان را به ريا برساند و خداى نخواسته آدم (را) مشرك و منافق و كافركند. اگر در اين عالم رسوا نشود، در آن عالم در محضرعدل ربوبى پيش بندگان صالح خدا و انبياء عظام او و ملائكه مقربين رسوا شود،سرافكنده گردد، بيچاره شود.رسوايى آن روز را نمى داند چه رسوايى است .سرشكسته در آن محضر را خدا مى داند چه ظلمت هادنبال دارد. آن روز است كه به فرموده حق تعالى كافر مى گويد: اى كاش ‍ خاك بودم ، وديگر فايده ندارد.
اى بيچاره ! تو به واسطه يك محبت جزئى ، يك شهرت بى فايده ، پيش ‍ بندگان ، ازآن كرامت هاى گذشتى . رضاى خدا را از دست دادى .خود را مورد غضب خداى تعالى نمودى... (14)
موعظه 13: دقت در اعمال نفس
اى عزيز!
بيدار شو و غفلت و مستى را از خود دور كن ، و در ميزانعقل ، بسنج اعمال خود را، قبل از آن كه در آن عالم ميزان كنند، و حساب خود را بكشقبل از آن كه از و حساب كشند، و آينه دل را از شرك و نفاق و دورويى پاك كن ، و مگذارزنگار شرك و كفر او را طورى بگيرد كه به آتش هاى آن عالم پاك نگردد. نگذار نورفطرت ، مبدل به ظلمت كفر شود. نگذار فطرت الله التى فطرالناس عليها (15) ضايع گردد. اين قدر خيانت مكن بر اين امانت الهى .پاك كن آينه قلب را، تا نورجمال حق در او جلوه كند، و تو را از عالم و هرچه در او است ، بى نياز كند، و آتش محبتالهى در قلب افروخته شده ، تمام محبت ها را بسوزاند كه همه عالم را به يك لحظه آنندهى ، و چنان لذتى ببرى از ياد خدا و ذكر آن كه تمام لذت حيوانى را بازيچه بدانى. اگر اهل اين مقام هم نيستى ، و اين معانى در نظرت عجيب مى آيد، نعمت هاى الهى را در عالمديگر كه قرآن مجيد و اخبار معصومين از آن ها اطلاع داده اند، از دست مده .به واسطه جلبقلوب مخلوق براى شهرت چند روزه موهوم ، آن همه ثواب ها را ضايع مكن .از آن همهكرامات خود را محروم مكن ، و سعادت ابدى را به شقاوت هميشگى مفروش (16)
موعظه 14: دقت در اعمال
اى عزيز !
بيدار شو، و پنبه غفلت را از گوش برون كن و خواب غفلت را بر چشم خود حرام نما، وبدان كه تو را خداى تعالى براى خود آفريده است .چنانچه در حديث قدسى مى فرمايد: يابن آدم خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى (17) يعنى : اى پسر آدم ! همه چيزرا براى تو آفريدم و تو را براى خود آفريدم ، و قلب تو را منزلگاه خود قرار داده ،تو و قلب تو، يكى از نواميس الهيه هستيد. حق تعالى غيور است نسبت به ناموس خود. اينقدر پرده بردرى مكن به ناموس حق تعالى ، دست درازى را روا مدار. بترس از غيرت حقتعالى كه تو را در اين عالم همچنان رسوا كند كه هرچه خواهى اصلاح كنى ، نتوانى ، واخلاق فاضله را كه به واسطه آن ها، اولياء تشبه به حق پيدا مى كنند، تسليم غير حقمى كنى و قلب خود را به دشمن حق مى دهى و شرك مى ورزى در باطن ملكوت خود. بترساز آن كه حق تعالى علاوه بر آن كه ناموس مملكت تو را پاره كند، و تو را پيش انبياءعظام و ملائكه مقربين ، مفتضح و رسوا كند، در همين عالم تو را مفتضح كند، و مبتلا كند بهفضيحتى كه جبران پذير نباشد و پاره شدن عصمتى كه وصله بردار نباشد. حق تعالى(ستار) است ولى (غيور) هم هست . (ارحم الراحمين ) است ، ولى (اشد المعاقبين) هم هست . ستر مى فرمايد، تا وقتى از حد نگذرد. ممكن است خداى نخواسته اين كاربزرگ و اين رسوايى ناهنجار، غيرت را بر ستر غلبه دهد، چنانچه در حديث شريفشنيدى . پس قدرى به خود آى ، و رجوع به خدا كن و بازگشت به سوى او نما كه خداىتعالى رحيم است و پى بهانه مى گردد براى رحمت . اگر رجوع كردى ، به غفران خودستر مى فرمايد عيوب گذشته را، و نمى گذارد كسى بر آن مطلع شود، و تو را صاحبفضيلت مى كند، و اخلاق كريمه را در تو جلوه مى دهد، و تو را مرآت صفات خود مىفرمايد، و اراده تو را در آن عالم كار كن ، مى فرمايد، چنانچه اراده خود (و) در همه عوالمنافذ است ، چنانچه در حديثى است منقول است كه وقتى كهاهل بهشت قرار گرفتند، نامه يى از جانب حق تعالى براى آن ها مى آيد كه مضمونش ايناست : از جانب زنده پاينده يى كه نمى ميرد به سوى زنده پاينده يى كه نمى ميرد. منهرچه را مى خواهم موجود شود به او مى گويم باش . پس موجود مى شود. تو را هم امروزقرار دادم كه هرچه را مى خواهد بشود، امر كن ، مى شود. تو خودخواهى اين قدر نداشتهباش . تو اراده خود را تسليم حق كن . ذات مقدس هم تو را مظهر اراده خود مى فرمايد. تورا متصرف در امور قرار ميدهد. مملكت ايجاد را در آخرت در تحت قدرت تو قرار ميدهد، و اينغير توفيض باطل است ، چنانچه در محل خود معلوم است .
هان اى عزيز! تو خود مى دانى ، مى خواهى اين را بپذير يا آن را، كه خداى تعالى بىنياز است از ما و همه مخلوقات و اخلاص ما وهمه موجودات عالم (18)
موعظه 15: محاسبه نفس
پس اى عزيز!
در كارهاى خود دقيق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش و او را در برابر هر امرىاستنطاق كن كه آيا اقدامش در خيرات و براى امور شريفه براى چيست ؟ دردش چيست كه مىخواهد از مسائل نماز شب سوال كند؟ يا اذكار آن راتحويل دهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد يا بگويد؟ يا مى خواهد خود را ازاهل آن قلمداد كند؟ چرا سفر زيارتى كه رفته با هر وسيله است .به مردم مى فهماند؟ حتىعددش را. چرا صدقاتى را كه در خفا مى دهد راضى نمى شود كه كسى از او مطلع نشود؟به هر راهى شده ، سخنى از آن ميان آورده به مردم ارائه مى دهد. اگر براى خدا مطلع استو مى خواهد كه مردم ديگر به او تاءسى كنند، ومشمول الدال على الخير كفاعله (19) گردد، اظهارش خوب است .شكر خدا كندبه اين ضمير صاف و قلب پاك . ولى ملتفت باشد كه در مناظره با نفس ،گول شيطنت او را نخورده باشد، و عمل ريايى را با صورت مقدسى به خودش ندهد واگر براى خدا نيست و ترك آن اظهار كند كه اين (سمعه ) است ، و از شجره ملعونه ريااست و عمل او را خداوند منان ، قبول نمى فرمايد و امر مى فرمايد در سجين قرار دهند.بايدبه خداى تعالى از شر مكائد نفس پناه ببريم كه مكائد آن خيلى دقيق است ولى اجمالا مىدانيم كه اعمال ما خالص نيست (20)
موعظه 16: سرزنش نفس
واى به حال و اهل طاعت وعبادت و جمعه و علم و ديانت كه وقتى چشم بگشايند و سلطانآخرت خيمه برپا كند، خود رااز اهل معاصى كبيره ، بكله ازاهل كفر و شرك ، بدتر ببينند، و نامه اعمالشان سياه تر باشد.
واى بر حال كسى كه با نماز و طاعتش وارد جهنم شود، امان از كسى كه صورت صدقه وزكات و صوم و صلاة او، صورتهايى باشد كه زشت تر از آن ها تصور نشود. بيچارهو مشركى .خداوند به فضل خود موحد اهل معصيت عصيان كار را مى آمرزد، ان شاء الله وليكنفرموده است كه شرك را نمى آمرزم ، اگر بى توبه از دنيابرود(21).
موعظه 17: موحد مخلص
حال اى عزيز:
فكرى كن و چاره يى براى خود پيدا كن و بدان كه شهرت پيش اين مردم ناچيز، چيزىنيست ، و قلوب اين مردم كه اگر گنجشكى بخورد سير نمى شود، قدر و قابليتى ندارد،و اين مخلوق ضعيف را قدرتى نيست . قدرت فقط در دستگاه قدس ربوبيت پيدا مى شود وفاعل على الاطلاق و مسبب الاسباب آن ذات مقدس است . تمام مخلوقات ، اگر پشت به پشت همدهند، كه يك پشه خلق كنند، نتوانند و اگر پشه يى از آنها چيزى بربايد، نتوانند پسبگيرند. قدرت پيش حق تعالى است . او است موثر در تمام موجودات . با هر زحمت ورياضتى شده ، در قلب خود با قلم عقل نگارش ‍ ده كه : لا مؤ ثر فى الوجود الا الله (نيست كاركنى در دار تحقق جز خدا) (22).
موعظه 18: دعا و التجا:
در هر حال از خداى مهربان ، در هر وقت خصوصا در خلوت با تضرع و استكانت و عجز ومذلت بخواه كه تو را هدايت كند به نور توحيد، و قلب تو را منور كند به بارقه غيبىيك بينى و يك پرستى ، تا از همه عالم وارهى و همه چيز را ناچيز دانى و با تضرع ازآن ذات مقدس خواهش كن كه اعمال تو را خالص گرداند و تو را هدايت فرمايد به طريقخلوص و ارادت ...
مدتى مواظبت كن از قلب خود، و اعمال و رفتار و حركات و سكنات خود را تحت مداقه آورده ،خفاياى قلب را تفتيش كن و حساب شديد از او بكش ،مثل اين كه اهل دنيا از يك نفر شريك حساب مى كشند(23).
موعظه 19: عجب
اى بيچاره ممكن !(24)
بى خبر از خود و نسبت خود با خلق ! اى بدبخت ممكنغافل از وظيفه خود با مالك الملوك ! اين جهل و نادانى است كه اسباب اين همه بدبختى هاشده و ما را به اين همه ظلمت ها و كدورت ها مبتلا كرده . خرابى كار از سر منشاء است وآلودگى آب از سرچشمه . چشم معارف ما كور است ودل ما مرده است و اين موجب همه مصيبت ها است و درصدد اصلاح هم نيستيم ... خدا نكند كه خداىتعالى با كسى با عدلش رفتار كند كه اگر چنين ورقى پيش آيد، احدى از اولين ، وآخرين راه نجاتى ندارند... ممكن از خود چه كمالى دارد تاكمال فروشى كند؟ چه قدرتى دارد تا عمل فروشى كند؟ ما بيچاره ها هستيم كه حجابجهل و نادانى و غفلت و خودپسندى و پرده معاصى قلب و قالب ، چنان چشم و گوش وعقل و هوش و ساير مداركمان را گرفته است كه درمقابل سلطنت قاهره حق عرض اندام مى كنيم و براى خود،استقلال و شيئيت قائليم !(25)
موعظه 20: نفس پرستى
اى بيچاره !
بى خبر از معارف الهيه كه جز اراده شهوت و غضب خود، چيز ديگر نمى فهمى . تو مقدس(مواظب ) به ذكر و ورد و مستحبات و واجبات و تارك مكروهات و محرمات و متخلق به اخلاقحسنه و متجنب از سيئات اخلاق در ترازوى انصاف بگذار، كارهايى را كه مى كنى از براىرسيدن به شهوات نفسانى و نشستن بر تخت هاى زمردين و هم آغوش شدن ، با لعبت هاى(26) شوخ و شنگ (27) بهشتى و پوشيدن لباسهاى حرير و استبرق (28) و سكناكردن در قصرهاى نيكو منظر و رسيدن به آرزوهاى نفسانى . آيا بايد اينها را كه تمامبراى خودخواهى و پرستش نفس است ، به خدا نسبت داد و پرستش حق دانست ؟ آيا شما باعمله يى كه براى مزدكار مى كند، چه فرقى داريد، كه اگر او بگويد من محض صاحبكار اين عمل را كردم ، او را تكذيب مى كنند؟ آيا شما دروغگو نيستيد كه مى گوييد نماز مىكنم براى تقرب به خدا؟! آيا اين نماز شما براى نزديكى به خدا است ، يا براى تقرببه زن هاى بهشت اس و رسيدن به شهوات است ؟! فاش بگويم ، پيش عرفاى بالله واولياى خدا، تمام اين عبادات ما از گناهان كبيره است .بيچاره در حضور حضرت حقجل جلاله و در محضر تمام ملائكه مقربين او برخلاف رضاى حق رفتار ميكنى ، و عبادتىكه معراج قرب حق است براى نفس اماره و شيطان مى كنى . آن وقت حيا نكرده ، در عبادت ،چندين دروغ رد محضر ربوبيت و ملائكه مقربين مى گويى و چندين افترا مى زنى و منتگذارى همى مى كنى . و عجب و تدلل هم مى نمايى و خجالت هم نمى كشى .... پس از ايننتيجه حاصل شد كه تمام كارهاى ما براى لذات نفسانى و براى اداره كردن بطن (29)و فرج است . ما شكم پرست و شهوت پرستيم . ترك لذت براى لذت بزرگ تر مىكنيم وجهه نظر و قبله آمال ما، راه انداختن بساط شهوات است . نماز كه معرج قرب الهىاست ، ما بجا مى آوريم براى قرب به زنهاى بهشت .ربطى به تقرب حق ندارد. مربوطبه اطاعت امر نيست . با رضاى خدا هزاران فرسنگ دور است (30)
موعظه 21: عبوديت خالص
اى عزيز!
نمازى كه براى خاطر خواهى زن باشد - چه زن دنيايى يا بهشتى - اين نماز خدا نيست .نمازى كه براى رسيدن به آمال دنيا باشد ياآمال آخرت ، به خدا ارتباط ندارد. پس چرا اين قدر ناز و غمزه فروشى مى كنى ، و عشوهو غنج (31)و دلال (32) مى كنى ، به بندگان خدا به نظر حقارت نگاه مى كنى ، خودرا از خاصان درگاه حق محسوب مى دارى ؟ بيچاره تو با همين نماز، مستحق عذابى و مستوجبزنجير هفتاد زراعى هستى . پس چرا خود را طلبكار مى دانى ، و براى خود در همين طلبكارىو تدلل و عجب ، عذابى ديگر تهيه مى كنى ؟ تو اعمالى را كه ماءمورى ، بكن و متوجهباش كه از براى خدا نيست . و بدان كه خداى تعالى باتفضل و ترحم تو را به بهشت مى برد، و يك قسمت از شرك را خداى تعالى براى ضعفبندگانش به آن ها تخفيف مى دهد و به واسطه غفران و رحمتش ، پرده ستاريت به روى آنها پوشيده است . بگذار اين پرده دريده شود، و حجاب غفران حق به روى اين سيئات كهاسمش را عبادت گذاشتيم ، افتاده باشد، كه خداى نخواسته اگر اين ورق برگردد وورق عدل پيش آيد، گند عبادات ما كمتر از معصيت هاى موبقه (33)اهل معصيت نيست (34).
موعظه 22: محب خدا
اى بيچاره !
بى خبر از حال محبين .اى بدبخت بى اطلاع ازدل محبين و آتش قلب آنها. اى بى نواى غافل از سوز مخلصين و نوراعمال آنها. تو گمان كردى آنها هم اعمالشانمثل من و تو است . تو خيال ميكنى كه امتياز نماز حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با ما ايناست كه مد(ولاالضالين ) را طولانى تر مى كند؟يا قرائتش صحيح تر است ؟ ياطول سجود و ركوع و اذكار و اورادش ‍ بيشتر است ؟ و يا امتياز آن بزرگوار به اين استكه شبى چند صد ركعت نماز مى خواند؟ يا مناجات سيدالساجدين عليه السلام هممثل مناجات من و تو است ؟ او هم براى حورالعين و گلابى و انار اين قدر ناله و سوز وگذار داشت ؟ به خودشان قسم است و انه لقسم عظيم (35) كه اگر پشت بهپشت يكديگر دهند و بخواهند يك (لااله الاالله ) اميرالمؤ منين را بگويند ، نمى توانند.خاك بر فرق من با اين معرفت به مقام ولايت على عليه السلام به مقام على بن ابيطالبقسم كه اگر ملائكه مقربين و انبياى مرسلين - غير ازرسول خاتم كه مولاى على و غير اوست بخواهند يك تكبير او را بگويند، نتوانند.حال قلب آن ها را جز خود آنها نمى داند كسى (36).
موعظه 23: خداخواهى زبانى
اى عزيز!
اين قدر لاف خدا مزن ، اين قدر دعوى حب خدا مكن . اى عارف ، اى صوفى ، اى حكيم ، اىمجاهد، اى مرتاض ، اى فقيه ، اى مؤ من ، اى مقدس ، اى بيچاره هاى گرفتار، اى بدبختهاى دچار مكائد نفس و هواى آن ، اى بيچاره هاى گرفتارآمال و امانى حب نفس ! همه بيچاره هستيد. همه از خلوص و خداخواهى فرسنگ ها دوريد. اينقدر حسن ظن به خود نداشته باشيد اين قدر عشوه وتدلل (37) نكنيد.از قلوب خود بپرسيد ببينيد كه خدا را مى جويد يا خودخواه است ؟ اينقدر به عمل باليدن چه معنى دارد...؟ آيا شما مسلميد و از شرك خالصيد؟ آيا نماز و عبادتو محيا و ممات شما براى خدا است ؟آيا خجالت ندارد در نماز مى گويى الحمدلله ربالعاليمن ؟ آيا شما جميع محامد(38) را از حق مى دانيد، يا اين كه براى بندگان ،بلكه براى دشمان او محمده (39) ثابت مى كنيد؟آيا دروغ نيستقول تو كه مى گويى (رب العالمين ) با اين كه ربوبيت را در همين عالم براى غيرثابت مى كنى ؟آيا توبه ندارد؟ خجلت ندارد(كه مى گويى ) اياك نعبد و اياكنستعين ؟آيا تو عبادت خدا مى كنى يا عبادت بطن و فرج خود؟(40) آيا توخداخواهى يا حورالعين خواه ؟ آيا تو استعانت از خدا فقط مى طلبى ، يا در كارها، چيزىكه در نظر نيست ، خدا (است )؟... براى برادر در مكائد نفس و شيطان دقيق شو. بدان كهنمى گذارند، وبيچاره يك عمل خالصى بكنى ، و هميناعمال غير خالصانه را كه خداوند به فضلش از توقبول كرده ، نمى گذارند، به سرمنزل برسانى (41).
موعظه 24: خودنمايى
اى عزيز!
همان دماغى كه تو دارى ديگران هم دارند. تو اگر فروتن شدى ، قهرا مردم تو را احترامكنند و بزرگ شمارند، و اگر تكبر كنى پيشرفت ندارد. اگر توانستند تو را خوار وذليل مى كنند و به تو اعتنا نمى كنند، و اگر نتوانستند دردل آنها خوارى ، و در چشم آن ها ذليل و مكانت ندارى ، تو با تواضعدل مردم را فتح كن ... و نمى دانم كه اگر خداى تعالى كسى راذليل كند، چه خواهد كرد با او و به چه حالى مبتلا شود؟ زيرا كه امور آخرت با دنيافرق دارد. ذلت در آخرت ، غير از ذلت در دنيا است . چنانچه نعمت ها و عذابهاى آنجا مناسبتبا اينجا ندارد.نعمتش ، فوق تصور ما است . عذابش ‍ خارج از حوصله ما است . كرامتشبالاتر از آنچه هست كه ما خيال مى كنيم . ذلت و خواريش غير از ذلت و خوارى هايى استكه ما گمان مى كنيم و عاقبت كار متكبر هم جهنم است (42).
موعظه 25: حالات نفس
اى عزيز!
عارفان بالله به قول تو قلب را محل تجليات اسماء و صفات ، و جلوه ذات (43) ومحل ورود سلطان حقيقى مى نمايد كه محو آثار مى نمايد و تلوين (44) را مى برد(45) و تعينات را مى زدايد. ان الملوك اذا دخلوا قرية افسدوها و جعلوا اعزة اهلها اذلة (46) قلب را احدى احمدى مى كند.
پس چرا قلب تو را محو جمال خودت كرده ، تلوين را افزوده ، اضافات و تعينات راافزايش داده ، تو را از حق تعالى و تجليات اسمائى (47) اوغافل نموده ، قلب تو را منزلگاه شيطان نموده ، بندگان خدا و خاصان درگاه حق وجلوات جمال (48) محبوب را به نظر تحقير و پستى نگاه مى كنى ! واى بهحال تو عارف كه حالت از همه كس بدتر است و حجت بر تو تمامتر است .تو تكبر بهحق مى كنى . فرعونيت به حضرت اسماء (49) و صفات (50) و تجليات ذات (51)مى نمايى ! (52).
موعظه 26: عالم بى عمل
اى طلبه مفاهيم !
اى گمراه حقايق ، قدرى تاءمل كن ، ببين چه دارى از معارف ؟ چه اثرى در خود از حق وصفاتش مى بينى ؟ علم موسيقى و ايقاع (53)، شايد از علم تو دقيق تر باشد هيئت ومكانيت و ساير علوم طبيعى و رياضى در اصطلاحات و دقت با علم تو همدوش است.همانطور كه آن ها عرفان بالله نمى آورد،عمل تو هم تا محجوب به حجاب اصطلاحات و پرده مفاهيم و اعتبارات است ، نه از او كيفيتىحاصل شود و نه حال ... معارفى كه كدورت قلب را بيفزايد، معارف نيست (54).
موعظه 27: حجاب علم
واى بر معارفى !
كه عاقبت امر صاحبش را وارث شيطان كند. كبر از اخلاق خاصه شيطان است .او به پدرتو آدم كبر كرد، مطرود درگاه شد. تو كه به همه آدم و آدم زاده ها كبر مى كنى نيزمطرودى ... تو كه به واسطه چند مفهوم و پاره اى اصطلاحات به خود مى بالى و بهمردم كبريا مى كنى معلوم شد از كم ظرفيتى و كوچكى حوصله است و كمى قابليت است ...ولى بيچاره اين طالب مفاهيم و اصطلاحات ، گمان كرده حكمت اين ها است (55).
موعظه 27: تنبيه عرفانى
اى طالب دنيا و اى دزد مفاهيم !
اين كار تو هم اين قدر كبر و افتخار ندارد. بيچاره از تنگى حوصله و كوچكى كله گاهىخودش هم بازى خورده ، خود را داراى مقامى دانسته ، حب نفس ‍ و دنيا به مفاهيم مسروقه واضافات و اعتبارات پيوند شده يك وليده ناهنجارى پيدا شده ، و... خود را با اين همه عيب، مرشد خلايق و هادى نجات امت و داراى سر شريعت ، بلكه وقاحت را گاهى از حد گذرانيده، داراى مقام ولايت كليه دانسته ! اين نيز از كمى استعداد و قابليت و تنگى سينه و ضيققلب است تو طلبه فقه و حديث و ساير علوم شرعيه نيز در مقام علم بيش از يك دستهاصطلاحات كه در اصول و حديث بخرج رفته ندانى .اگر اين علم كه همه اش مربوطبه عمل است در تو اضافه يى نكرده و تو را اصلاح ننموده ، بلكه مفاسد اخلاقيه وعميله بار آورده ، كارت از علماء ساير علوم پست تر و ناچيزتر، بلكه از كار همه عوامپست تر است ...
و تو بيچاره جز وزر(56) و وبال ، نتيجه يى نبرى و جز مفاسد اخلاقى واعمال ناهنجار حاصلى برندارى . پس علم تو هم از نظر اعتبار علمى تكبر ندارد. منتها ازبس افق عملت كوتاه است به مجرد آن كه دو تا اصطلاح درهم و برهم كردى ، خود راعالم و ساير مردم را جاهل دانى و پر ملائكه مقربين را به زير پاى خود پهن مى كنى وجايگاه را در مجالس ، و راه ها را در كوچه ها بر بندگان خدا تنگ مى نمايى (57).
موعظه 29: خيالهاى آدمى
از همه اينها پست تر !
و كوچك تر كسى است كه به امور خارجيه ازقبيل مال و منال و حشم (58) و طايفه تكبر كند. بيچاره از جميع اخلاق آدمى و ادب انسانىدور است ، و دستش از تمام علوم و معارف تهى است ، ولى چون لباسش ، پشم گوسفنداست وپدرش فلان و فلان است به مردم تكبر كند. چه فكر كوچك و قلب تنگ و تاريكىدارد، كه قانع شده از تمام كمالات به لباس زيبا و از تمام زيبايى ها به كلاه و قبا.بيچاره به مقام حيوانى و حفوظ (59) حيوانيت ساخته ، و قناعت كرده از جميع مقاماتانسانيه به يك صورت خالى از مغزى و شكل تهى از حقيقتى و خود را با اين وصف داراىمقام دانسته ، اين قدر پست و نالايق است كه اگر كسى از او يك رتبه دنيايى بالاترباشد، چنان با او رفتار مى كند كه گويى بنده با مولاى خود(60).
موعظه 30: تفكر
اى انسانى كه اول امرت هيچ نبودى و در كتم (61) عدم دهرهاى غير متناهيه بودى !ناچيزتر از عدم و محو از صفحه وجود چيست ؟ پس از آن كه اراده حق تعلق گرفت بهپيدايش تو، از بس ناقص القابليه و پست و ناچيز بودى وقابل قبول فيض نبودى ، تو را از هيولاى (62) عالم كه جز قوه محض و ضعف صرفچيزى نبود، به صورت جسميه و عنصريه كه اخس (63) موجودات و پست ترين كائناتاست ، درآورد، و از آنجا تو را به صورت نطفه - كه اگر دستت به آن آلوده گردد،استقذار(64) كنى و او را با زحمت پاك كنى - درآورد، و در منزلى بس تنگ و پليد كه آنانثيين پدر است ، جايگزين كرد، و از مجراى بول ، تو را در حالت زشت فجيعى ، به رحممادر وارد كرد، و تو را در جايى منزل داد كه از ذكر آن متنفر شوى ، و در آنجا تو را بهشكل علقه (65) و مضغه (66) درآورد، و با غذايى تربيت داد كه از شنيدنش وحشت مىكنى و بايد خجلت كشى ولى چون همه مبتلاى به اين بليه ها هستند، خجلتزايل شود و البية اذا عمت ، طابت (67) تو در تمام اين تطوارت (68)ارذل (69) و اذل (70) و پست ترين موجودات بودى ... تا آن كه لايق شدى به آمدنبه محيط دنيا از پست ترين مجراها در پست ترين حالات تو را وارد اين فضا كرد... پساز آن كه به قدرت كامله داراى قواى ظاهره و باطنه فرمود باز به قدرى ضعيف وناچيزى كه به هيچ يك از قواى خودت ، در تحت تصرف (تو) نيست . صحت خود را حفظنتوانى كرد.قدرت و حيات خود را نگاهدارى نتوانى نمود. جوانى وجمال خود را محفوظ نتوانى كرد. اگر آفتى و مرضى به تو هجوم آورد به دفعش قادرنيستى . بالجمله هيچ يك از وجوه و شئون آن در تحت اختيارت نيست . اگر يك روز گرسنهبمانى ، به خوردن هر مردار گنديده يى حاضر شوى ، و اگر چيزها به تو غلبه كند،به هر آب گنديده پليدى رضايت دهى ، و همين طور در تمام چيزها يك بندهذليل بيچاره هستى كه به هيچ چيز قادر نيستى (71).
موعظه 31: حقيقت انسان
عزيزم ! جز خودت كسى را نديدى ، و آنچه ديدى به نظر اعتبار و موازنه در نياوردى .خودت را با هرچه دارى از شئون حيات و از زخارف دنيا قياس ‍ كن به شهرت ، و شهرترا به مملكتت ، و آن را به ساير ممالك دنيا كه از صد، يكى از آن ها را نشنيدى ، و تمامممالك را به خود زمين ، و زمين را به منظومه شمسى و كرات وسيعه يى كه ريزه خواراشعه منيره شمس اند، و تمام منظومه شمسى را كه از محيط فكر من و تو خارج است بهمنظومه هاى ديگر كه شمس ما با همه سياراتش ، يكى از سيارات يكى از آنهاست كه هر يكآن ها طرف قياس با شمس ما و سيارات آن نيست ... اينها شئون حيات تو و حفوظ تو و مناست از اين عالم وجود، و پس از آن كه اراده حق تعلق گرفت ، كه تو را از اين دنيا ببرد،امر كند به جميع قوايت كه رو به ضعف گذارند و فرمان دهد به تمام ادراكاتت كه ازكار بايستند. كارخانه وجودت را مختل فرمايد. سمع و بصر و قوت قدرتت را بگيرد وتو يك جمادى شوى كه پس از چند روز از گند و تعفنت ، مشام مردم متاءذى شود، و ازصورت و هيئت آدم ها گريزان گردند، و تمام اجزاء و اعضايت پس از مدتى از هم بگسلد وپاشيده گردد. اينها به حال جسم تو، مال و منال و حشمت هم كه حالش معلوم است . امابرزخ تو اگر اصلاح نشده ، خداى نخواسته بروى ، خدا مى داند در چه صورتى و درچه حالتى هستى . ادراكات اهل اين عالم از ديدن و شنيدن و شم آن عاجز است .ظلمت و وحشت وفشار قبر را تو هر چه بشنوى به تاريكى ها و وحشت ها و فشارهاى اين عالم قياس مىكنى با آن كه قياس باطلى است .خداوند به فرياد ما برسد از آنچه براى خود، بهاختيار خود تهيه كرديم . عذاب قبر كه نمونه يى از عذاب آخرت است و از بعض رواياتاستفاده شود كه دست ما از دامن شفعاء هم كوتاه است ، خدا مى داند چه عذابى است؟حال نشاءه است آخرت ما از همه حالات سابقه بدتر و وحشتناك تر است .روز به روزحقايق است .روز كشف سراير است . روز تجسماعمال و اخلاق است .روز رسيدن به حساب است .روز ذلت در مواقف است .اين همحال قيامت .
و اما حال جهنم كه بعد از قيامت است ، آن معلوم است .از جهنم ، خبرى مى شنوى ، عذاب جهنم ،فقط آتش نيست ، يك در هولناكى از آن به چشمت باز مى شود كه اگر در اين عالم بازشود، تمام اهل آن از وحشت هلاك شوند...
پس كسى كه اول امرش عدمى است غير متناهى ، و از وقتى كه پا به عرصه وجود مىگذارد، جميع تطوراتش زشت و نازيبا است و تمام حالاتى كه بر او رخ مى دهد، خجالتآور است ، و دنيا و برزخ و آخرتش ، هر يك از ديگرى فجيع تر و مفتضح تر است آيا بهچه چيز تكبر مى كند؟ با چه كمالى و جمالى ، افتخار مى نمايد؟ پس معلوم شد كه تكبرنيست مگر از غايت جهل و نادانى . هركس عملش بيشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشح تراست ، متواضع تر است .
اين ننگ جهل و عار پستى نظر را از خود دور كن ، و متصف به صفات انبيا شو و صفتشيطان را به يك سو انداز، و منازعه با خداى خود را رداى كبرياى او مكن ، كه منازع باحق ، مهقور غضب او خواهد شد، و به رو در آتش خواهد افتاد(72).
موعظه 32: اصلاح تكبر ورزى
اگر در صدد اصلاح نفس برآمدى ، طريق عملى آن نيز با قدرى مواظبت ،سهل و آسان است . و در اين طريق با همت مردانه و حريت فكر و بلندى نظر، به هيچمخاطره ، تصادف نمى كنى . تنها راه غلبه به نفس اماره و شيطان و راه نجات برخلافميل آنها رفتار كردن است .هيچ راهى بهتر براى سركوبى نفس ، از اتصاف به صفتمتواضعين ، و رفتار كردن مطابق رفتار و سيره آنها نيست . در هر مرتبه از تكبر كه هستىو اهل هر رشته علمى و عملى و غير آن كه هستى برخلافميل نفسانى چندى عمل كن ، با تنبهات عملى و تفكر در نتايج دنيايى و آخرتى ، اميد استراه ، آسان و سهل شده ، نتيجه مطلوبه بگيرى . اگر نفس از تو تمنا كرد كه صدرمجلس را اشغال كن و تقدم بر همقطار خود پيدا كن ، تو برخلافميل آن رفتار كن . اگر تاءنف (73) مى كند از مجالست با فقرا و مساكين ، تو دماغ (او)را به خاك ماليده ، با فقرا مجالست كن ، هم غذا شو، همسفر شو، مزاح (كن ) ممكن است ،نفس از راه بحث با تو پيش آيد و بگويد تو داراى مقامى ، بايد مقام خود را براىترويج شريعت حفظ كنى ، با فقرا نشستن ، وقع (74) تو را از قلوب مى برد. مزاحبا زيردستان ، تو را كم وزن ميكند. پايين نشستن در مجالس ، تو را از مقام تو كاستهميكند، آنوقت خوب نمى توانى ، به وظيفه شرعى خود اقدام كنى . بدان تمام اينها دام هاىشيطان و مكائد نفس است .رسول اكرم صلى الله عليه وآله موقعيتش در دنيا از حيث رياستاز تو بيشتر بود و سيره اش آن بود كه ديدى ... بايد وارد مجاهده با قصد خالص شد.البته آن وقت نفس ‍ اصلاح مى شود. تمام صفات نفسانيهقابل اصلاح و آسان مى شود. عمده به فكر تصفيه و صلاح افتادن است و از خواب بيدارشدن است . منزل اول انسانيت (يقظه ) (75) است و آن بيدار شدن از خواب غفلت وهشيار شدن از سكر(76) طبيعت است ، و فهميدن اين كه انسان است .مركوب اين سفرپرخوف و خطر، و اين راه تاريك و باريك و صراط احد از سيف و ادق از اشعر (77) همتمردانه است ...(78)
موعظه 33: سفر آخرت
اى عزيز!
همت كن و پرده جهل و نادانى را پاره كن ، و از اين ورطه هولناك خود را نجات ده . حضرتمولاى متقيان و يگانه سالك راه و راهنماى حقيقى در مسجد فرياد مى زد به طورى كههمسايه هاى مسجد مى شنيدند تجهزوا رحمكم الله فقد نودى فيكمبالرحيل (79) هيچ تجهيزى در سفر آخرت براى شما مفيد نيفتد الا كمالات نفسانيهو تقواى قلب واعمال صالحه و صفاى باطن . بى عيب بودن و بى غش (80) بودن .فرضا كه اهل ايمان ناقص صورى باشى ، بايد از اين غش ها خالص شوى تا در زمرهسعدا و صالحين قرارگيرى . رفع غش با آتش توبه و ندامت ، و گذاشتن نفس را در كورهعتاب و ملام (81) و ذوب كردن آن را به آتش پشيمانى ، و برگشت به سوى خدا است .در اين عالم خودت بكن والا در كوره عذاب الهى و نارالله الموقدة (82) قلبترا ذوب كنند و خدا مى داند چند قرن از قرن هاى آخرت ، اين اصلاحطول مى كشد. پاك شدن در اين عالم ، سهل و آسان است تغييرات و تبديلات در اين نشاهخيلى زود واقع مى شود و اما در آن عالم ، تغيير به طورى ديگرى است وزوال يك ملكه از ملكات نفس ‍ قرن ها طول دارد(83).
موعظه 34: اغتنام عمر
پس اى برادر !
تا عمر و جوانى و قوت و اختيار باقى است ، اصلاح نفس كن . اعتنا به اين جاه و شرفهامكن . اين اعتبارات را زير پا بگذار. تو آدم زاده يى ، صفت شيطان را از خود دور كن . ممكناست شيطان به اين رذيله از سايره رذايل بيشتر اهميت دهد، و چون اين صفت خود او است وموجب طرد او از درگاه خداى متعالى ، عارف و عامى و عالم وجاهل را بخواهد هم سلك خود كند، و در آن عالم كه ملاقات كنى او را با اين رذيله ،گرفتار ملامت او هم بشوى . بگويد اى آدم زاده ! مگر انبيا به تو خبر ندادند كه (بهعلت ) تكبر به پدر تو من مطرود درگاه حق شدم . براى تحقير مقام آدم ، و تعظيم مقامخود ملعون شدم . تو چرا خود را گرفتار اين رذيله كردى ؟ در آن هنگام تو بيچاره علاوهبر عذاب ها وگرفتارى ها و حسرت و ندامت هايى كه به شنيدن درست نيايد، گرفتارسرزنش اذل مخلوقات و پست ترين موجودات هم هستى .شيطان كه تكبر به خدا نكرده بودتكبر به آدم كه مخلوق است . (كرد و) گفت : خلقتنى من نار و خلقته من طين (84) خود را بزرگ شمرد و آدم را كوچك .تو آدم زاده ها را كوچك شمارى و خود را بزرگ. تو نيز از اوامر خدا سرپيچى كنى .فرموده فروتن باش ، تواضع كن ، با بندگانخدا. تكبر كنى ، سرافرازى نمايى . پس چرا فقط شيطان را لعن ميكنى ؟ نفس ‍ خبث خودتهم را شريك كن در لعن . همان طور كه شريك با او در اين رذيله يى . تو از مظاهرشيطانى ، شيطان مجسمى شايد صورت برزخى و قيامتى تو، شيطان باشد. ميزان درصور آخرت ، ملكات نفس است ، مانع ندارد صورت شيطان باشى ، صورت مورچه كوچكهم باشى ، موازين آخرت ، غير از اينجا است (85).
موعظه 35: هوشيارى
واسواتا ! واحسرتا! بر آنچه خود ما بر سر خود آورديم و هرچه انبياء و اولياء فريادكردند و ما را از خواب خواستند بيدار كنند، برغفلت ما روزبه روز افزوده شد و شقاوتما زياد شد... پس اى عاقل چيزى را (كه ) با يك ماه و يا يكسال زحمت جزئى دنيايى با اختيارخود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنيا وآخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاك كند(86).
موعظه 36: مراقبت از نفس
اى عزيز!
اولا مگذار مفاسد اخلاقى يا عملى در مملكت ظاهر و باطنت وارد شود كه اين خيلىسهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع واخراج برآيى . و اگر وارد شد، هرچه ديرتر درصدد رفع برآيى ، زحمت زياد مى شودو قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد... گمان مكن كهرذايل نفسانى و اخلاق مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد... گمان مكن كهرذايل نفسانى و اخلاق روحى ممكن الزوال نيست اينهاخيال خامى است كه نفس اماره و شيطان القا مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت واصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغير و نشاءهتبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هرچه ملكات محكم همباشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمتتصفيه تفاوت مى كند(87).

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation