بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل داستان و چهل حدیث از امام جعفر صادق (ع ), عبداللّه صالحى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     40DAS001 -
     40DAS002 -
     40DAS003 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

پيشگفتار
به نام هستى بخش جهان آفرين
شكر و سپاس بى منتها، خداى بزرگ را، كه ما را از امّت مرحومه قرار داد و به صراطمستقيم ، ولايت اهل بيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم اجمعين هدايت نمود.
بهترين تحيّت و درود بر روان پاك پيامبر عالى قدر اسلام صلى الله عليه و آله ، وبر اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام ، مخصوصا ششمين خليفه بر حقّش حضرت ابوعبداللّه ، امام جعفر صادق عليه السلام ؛ و لعن و نفرين بر دشمنان و مخالفاناهل بيت رسالت ، كه در حقيقت دشمنان خدا و قرآن هستند.
نوشتارى كه در اختيار شما خواننده گرامى قرار دارد برگرفته شده است از زندگىسراسر آموزنده هشتمين ستاره فروزنده و پيشواى بشريّت ، و حجّت خداوند براى هدايتبندگان .
آن شخصيّت برگزيده حقّ، كه مخزن معارف و اسرار الهى بود و لقب صادقآل محمّد صلوات اللّه عليهم را به خود اختصاص داد.
و مذهب شيعه حقّه ؛ و نيز علوم و احكام إ لهى توسّط آن حضرت ، در بين جامعه بشرى نشرو گسترش يافت تا جائى كه شيعه به عنوان مذهب جعفرى شناخته شد؛ و بلكه رهبرانديگر مذاهب و فرقه ها در مكتب حضرت صادق عليه السلام علوم خود را آموختند؛ و بهعلل و دلايلى راه ديگرى را برگزيدند.
و حضرت ختمى مرتبت ، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ضمن بشارت بهولادت ؛ و اين كه او ششمين امام و حجّت خدا و خليفه بر حقّ مى باشد، فرمود:
جبرئيل امين مرا خبر داد كه خداوند متعال نطفه او را طيّب و مبارك قرار داد، كه از هر جهتتزكيه شده و متعالى مى باشد.
سپس افزود: پروردگار جليل ، نام او را جعفر قرار داد تا هدايت گر جامعه بشرى ؛ و نيزتشريح كننده علوم و معارف براى افراد در همه ابعاد باشد.
و آيات شريفه قرآن ، احاديث قدسيّه و روايات متعدّد در منقبت و عظمت آن امام مظلوم ، باسندهاى مختلف وارد شده ، كه در كتاب هاى مختلف موجود است .
و اين مختصر ذرّه اى است ، از قطره اقيانوس بى كرانفضائل و مناقب و كرامات آن امام والامقام و معصوم ، كه برگزيده و گلچينى است از ده هاكتاب معتبر(1)، در جهت هاى گوناگون و مختلف عقيدتى ، سياسى ، عبادى ، فرهنگى ،اقتصادى ، اجتماعى ، اخلاقى ، تربيتى و... خواهد بود.
باشد كه اين ذرّه دلنشين و لذّت بخش مورد استفاده و افاده عموم علاقه مندان ، مخصوصاجوانان عزيز قرار گيرد.
و انشاء اللّه تعالى ذخيره اى باشد (لِيَوْمٍ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إ لاّ مَنْاءتىَ اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ لى وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ لَهُ عَلَيَّ حَقّ) .آمين ، يا ربّالعالمين .
مؤ لّف
خلاصه حالات هشتمين معصوم ، ششمين اختر امامت
آن حضرت هنگام طلوع سپيده صبح ، روز جمعه يا دوشنبه ، هفدهم ربيع الاوّل يا اوّل رجب ، سال 80 يا 83 هجرى قمرى در مدينه منوّره ديده به جهان گشود.
نام : جعفر صلوات اللّه و سلامه عليه .
كنيه : ابو عبداللّه ، ابو اسماعيل ، ابو موسى ، ابو اسحاق .
لقب : صادق ، صابر، فاضل ، طاهر، شيخ ، صادقآل محمّد، باقى ، منجى ، كامل ، كافل ، عالم و ... .
پدر: امام محمّد باقر، باقر علم الا وّلين والا خرين عليه السلام .
مادر: فاطمه ، معروف به امّ فروه ، دختر قاسم بن محمّد بن ابى بكر مى باشد.
نقش انگشتر: حضرت داراى چهار انگشتر بود، كه نقش هر كدام به ترتيب عبارتند از: (اللّهُ وَليّي وَ عِصْمَتى مِنْ خَلْقِهِ) ، (اللّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْىءٍ) ، (اءنْتَ ثِقَتى فَاعْصِمْنى مِنْ خَلْقِكَ) ، (ما شاءَاللّهُ لا قُوَّةَ إ لاّ باللّهِ).
دربان : مفضّل بن عمر است ، و نيز بعضى محمّد بن سنان را گفته اند.
مدّت امامت : حضرت در سنين 34 سالگى ، روز دوشنبه ، هفتم ذى الحجّه يا ربيع الاوّل ، در سال 114 هجرى ، پس از شهادت پدر بزرگوارش به منصب امامت و خلافت رسيدو حدود 34 سال امامت و هدايت جامعه اسلامى را بر عهده داشت .
هنگامى كه امام جعفر صادق عليه السلام به منصب امامتنايل آمد، در موقعيّت حسّاسى قرار گرفته بود، چون دولت بنى العبّاس تازه روى كارآمده بود و تنها تلاش آن ها استحكام و ثبات پايه هاى حكومت خود بود؛ و ناچار بودند كهافكار عموم ، مخصوصا سادات بنى الزّهراء را به خود جلب و جذب نمايند.
بر همين اساس امام عليه السلام از موقعيّت موجود زمان ، به نحو اءحسن استفاده نموده و باتشكيل جلسات مختلف در رشته هاى گوناگون علوم و فنون ، ابعاد مختلف اسلام و معارفالهى را تبيين و تشريح نمود.
طبق گفته مورّخين و محدّثين : بيش از دوازده هزار شاگرد از اقشار مختلف در جلسات درس ومحاضرات آن حضرت شركت نموده و در علوم و فنون مختلف از درياى بى كران علومحضرتش بهره مى گرفتند.
و چهارصد جلد كتاب از جواب ها و مطالب آن حضرت نوشته شده است ، كه به عنواناصول (اءربعمائة ) معروف مى باشد.
و بر همين اساس ، شيعه به عنوان مذهب جعفرى معروف گرديد.
رهبران و پيشوايان مذاهب چهارگانه اهل سنّت از شاگردان امام جعفر صادق عليه السلامبوده اند.
آن حضرت مدّت 15 سال و اندى ، هم زمان با جدّ بزرگوارش ، امام زين العابدين عليهالسلام ؛ و مدّت 19 سال پس از آن ، با پدر عظيم القرش ‍ حضرت باقرالعلوم عليهالسلام ؛ و سپس مدّت 34 سال امامت و زعامت جامعه اسلامى را بر عهده داشت ، كه روى همعمر پربركت آن حضرت را 68 سال گفته اند.
شهادت : بنابر مشهور، آن حضرت ، روز دوشنبه 25شوّال ، سال 148 هجرى قمرى ، در شهر مدينه منوّره ديده از جهان فرو بست ؛ و به لقاءاللّه ملحق گرديد.
محلّ دفن : پيكر مقدّس آن حضرت ، در مدينه منوّره ، در قبرستان بقيع ، در جوار مرقدشريف و مطهّر عمو و جدّ و پدر بزرگوارش به خاك سپرده شد.
تعداد فرزندان : تعداد شش فرزند پسر و چهار دختر براى آن حضرت گفته اند.
خلفاء و سلاطين هم عصر امامت آن حضرت : پنج نفر از طايفه بنى اميّه به نام هاى : هشامبن عبدالملك ، وليد بن يزيد بن عبدالملك ، يزيد بن وليد بن عبدالملك ، ابراهيم بنوليد، مروان حمار مى باشند؛ و هچنين دو نفر از بنى العبّاس به نام : سفّاح و منصوردوانيقى عبّاسى بوده اند.
نماز آن حضرت : چهار ركعت است ، كه در هر ركعت پس از قرائت سوره حمد، صد مرتبه (سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إ له إ لاّ اللّه و اللّه اءكبر) خواندهمى شود.(2)
و بعد از آن كه سلام نماز پايان يافت ، تسبيحات حضرت فاطمه زهراء عليها السلامگفته مى شود؛ و سپس حوايج مشروعه خويش را از خداوندمتعال درخواست مى نمائيم ، كه ان شاءاللّه برآورده خواهد شد.
فرخنده ميلاد هشتمين ستاره فروزنده

از پشت پرده تا مه من آشكار شد
ماه و فلك ز مِهر رُخَش شرمسار شد
خورشيد طلعتى است ز نور جمال او
شش آفتاب از پى او آشكار شد
نور ششم ، امام ششم ، حجّت ششم
كز پنج حجّت او خلف و يادگار شد
شش حجّت از قفاى وى و پنج او جلو
او در ميانه مركز هفت و چهار شد
گويند مجتمع نشود ليل با نهار
آن روى بين كه مجمع ليل و نهار شد
آن فخر ممكنات كه بر جمله كائنات
مهر ولاى او سبب افتخار شد
سبط رسول ، جعفر صادق كه ذات او
مرآت ذات حضرت پروردگار شد
آن مظهر صفات جلال و جمال حقّ
كز او بناى دين خدا استوار شد
رونق گرفت مذهب و ملّت ز مذهبش
شرع نبىّ ز همّت او پايدار شد(3)
نور جمال صادق ، چون از افق برآمد
شد صبح عالم ، آراش بر شام تيره فايق
از شرق و غرب بگذشت ، نهور فضائل او
چون آفتاب علمش ، طالع شد از مشارق
تن پيكر فضايل ، جان گوهر معانى
دل منبع عنايات ، رخ مطلع شوارق
همچون صدف ز دريا، درهاى حكمت اندوخت
چون گوهر وجودش شايسته بود و لايق
بر پايه كمالش ، محكم اساس توحيد
از پرتو جمالش ، روشن دل خلايق
خورشيد برج ايمان ، شمشاد باغ امكان
گنجينه كمالات ، سرچشمه حقايق
افكار تابناكش ، روشن تر از كواكب
انديشه هاى پاكش ، خرّم تر از حدايق (4)
بشارت بر وقوع نور هدايت
حضرت جوادالا ئمّة عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش صلوات اللّه عليهم ،حكايت فرمايد:
روزى امام حسين عليه السلام در حضور جمعى از اصحاب ، بر جدّش ‍رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شد.
حضرت رسول صلوات اللّه عليه به او خطاب نمود و اظهار داشت : خوش ‍ آمدى ، اىفرزندم ! اى كسى كه زينت بخش آسمان ها و زمين هستى .
و آن گاه ضمن بيان مطالبى مهمّ و طولانى پيرامون يكايك ائمّه اطهار عليهم السلام وبشارت بر ولادت آن ها، فرمود:
خداوند متعال در صُلب حضرت باقرالعلوم عليه السلام نطفه اى قرار مى دهد، كه طيّبو مبارك و - از هر نوع گناه و پليدى - تزكيه شده است .
سپس افزود: جبرئيل امين عليه السلام به من خبر داد كه اين نطفه را خداوندمتعال طيّب آفريده است و نام مبارك - او جعفر مى باشد، كه به راستى هدايت گر و نجاتبخش اين امّت خواهد بود.(5)
همچنين ابوبصير حكايت نمايد:
در آن روزى كه امام موسى كاظم عليه السلام در مسير راه مكّه به مدينه ، متولّد شد، من نيزهمراه قافله حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم بودم .
حضرت ضمن فرمايشاتى اظهار نمود: هر يك از ائمّه اطهار عليهم السلام داراى علامت ونشانه خاصّى است كه ديگر انسان ها محروم هستند.
و سپس افزود: در آن شبى كه مقدّر شده بود، نطفه من منعقد گردد، فرشته اى از سوىخداوند نزد پدرم حضرت باقرالعلوم عليه السلام آمد و ظرف آبى را كه بسيار گوارا،از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر و از يخ سردتر بودتحويل پدرم داد و گفت : آن را بياشام و سپس با همسر خود هم بستر شو، و در همان شب ،نطفه من با استفاده از آن شراب بهشتى منعقد گرديد.
و آن گاه حضرت در ادامه فرمايشات خود افزود: چون نطفه امام و حجّت خدا مدّت چهار ماهدر رحم مادر تكامل يابد، فرشته اى بر بازوى راست آنطفل معصوم مى نويسد: وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقا وَ عَدْلا.(6)
و هنگامى كه طفل متولّد شود، سر به سوى آسمان بلند نمايد و شهادت به وحدانيّتخداوند تبارك و تعالى دهد.
و در اين حالت فرشته اى ديگر از عرش الهى ، آنطفل معصوم را با نام خود و نام پدرش مورد خطاب قرار مى دهد: تو برگزيده من هستى ،تو بهترين مخلوق و نگه دارنده اسرار من مى باشى ؛ و همانا رحمت و بهشت من براى تو ودوستداران تو خواهد بود.
و بعد از آن ، خداوند متعال تمام علوم اوّلين و آخرين را به او عطا مى فرمايد و در شب هاىقدر، فرشته روح بر او وارد مى گردد.(7)
و در روايات بسيارى آمده است كه جدّ بزرگوارش ، حضرترسول صلى الله عليه و آله فرمود: هنگامى كه فرزند باقرالعلوم ، به نام جعفر متولّدشد، او را لقب صادق دهيد.
و در روايات و تواريخ نزد عامّه و خاصّه ، آن حضرت عليه السلام به صادقآل محمّد صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين معروف و مشهور مى باشد.
سرچشمه اندوه و خنده
محمّد بن مسلم - كه يكى از راويان حديث و از اصحاب امام محمّد باقر و امام جعفر صادقعليهما السلام است - حكايت كند:
روزى محضر مبارك ابوجعفر امام محمّد باقر عليه السلام نشسته بودم ، كه فرزندشحضرت صادق عليه السلام ، در حالى كه كودكىخردسال بود و كلاهى منگوله دار بر سر نهاده بود و چوبى در دست گرفته و بازى مىكرد، وارد شد.
امام باقر عليه السلام او را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فدايت ؛ و سپس به منخطاب نمود و اظهار داشت :
اى محمّد بن مسلم ! اين كودك بعد از من امام و پيشواى تو خواهد بود، و تو بايد علوم خودرا از او بهره مند شوى ، سوگند به خداى يكتا! كه او همان صادقى است ، كهرسول خدا صلى الله عليه و آله او را توصيف نموده و بشارتش را داده است .
و به درستى كه پيروان و شيعيان او در دنيا و آخرت مورد حمايت خداوندمتعال خواهند بود و دشمنانش ملعون و مغضوب مى باشند.
در همين لحظه ، حضرت صادق خنديد و رنگ چهره اش سرخ گرديد، آن گاه امام باقرعليه السلام متوجّه من شد و فرمود: آنچه مى خواهى از او سؤال كن ، كه جواب كافى دريافت خواهى كرد.
گفتم : ياابن رسول اللّه ! خنده از كجا سرچشمه مى گيرد؟
آن كودك لب به سخن گشود و فرمود: اى محمّد بن مسلم ! سر چشمه انديشه وعقل انسان از قلب است ، غم و اندوه از كبد، تنفّس از ريه ؛ و خنده ازطحّال بر مى خيزد.
و من چون چنين پاسخ صريح و صحيحى را از آن كودكخردسال عزيز - يعنى حضرت صادق آل محمّد عليهم السلام - شنيدم ، از جاى خودبرخاستم و پيشانى او را بوسيدم .(8)
يك جهان در يك جسم
روزى يك نفر نصرانى به محضر مبارك امام جعفرصادق عليه السلام شرفياب شد وپيرامون تشكيلات و خصوصيّات بدن انسان سؤال هائى را مطرح كرد؟
امام جعفر صادق عليه السلام در جواب او اظهار داشت :
خداوند متعال بدن انسان را از دوازده قطعه تركيب كرده و آفريده است ، تمام بدن انسانداراى 246 قطعه استخوان ، و 360 رگ مى باشد.
رگ ها جسم انسان را سيراب و تازه نگه مى دارند، استخوان ها جسم را پايدار و ثابت مىدارند، گوشت ها نگه دارنده استخوان ها هستند، و عصب ها پى نگه دارنده گوشت ها مىباشند.
سپس امام عليه السلام افزود:
خداوند دست هاى انسان را با 82 قطعه استخوان آفريده است ، كه در هر دست 41 قطعهاستخوان وجود دارد و در كف دست 35 قطعه ، در مچ دو قطعه ، در بازو يك قطعه ؛ و شانهنيز داراى سه قطعه استخوان مى باشد.
و همچنين هر يك از دو پا داراى 43 قطعه استخوان است ، كه 35 قطعه آن در قدم و دوقطعه در مچ و ساق پا؛ و يك قطعه در ران .
و نشيمن گاه نيز داراى دو قطعه استخوان مى باشد.
و در كمر انسان 18 قطعه استخوان مهره وجود دارد.
و در هر يك از دو طرف پهلو، 9 دنده استخوان است ، كه دو طرف 18 عدد مى باشد.
و در گردن هشت قطعه استخوان مختلف هست .
و در سر تعداد 36 قطعه استخوان وجود دارد.
و در دهان 28 عدد تا 32 قطعه استخوان غير از فكّ پائين و بالا، موجود است .(9)
و معمولا انسان ها تا سنين بيست سالگى ، 28 عدد دندان دارند؛ ولى از سنين 20 سالگىبه بعد تعداد چهار دندان ديگر كه به نام دندان هاىعقل معروف است ، روئيده مى شود.
تلخى گوش و شورى آب چشم
ابن ابى ليلى - كه يكى از دوستان امام جعفر صادق عليه السلام است - حكايت نمايد:
روزى به همراه نعمان كوفى به محضر مبارك آن حضرت وارد شديم ، حضرت به منفرمود: اين شخص كيست ؟
عرض كردم : مردى از اهالى كوفه به نام نعمان مى باشد، كه صاحب راءى و داراى نفوذكلام است .
حضرت فرمود: آيا همان كسى است كه با راءى و نظريّه خود، چيزها را با يكديگر قياسمى كند؟
عرض كردم : بلى .
پس حضرت به او خطاب نمود و فرمود: اى نعمان ! آيا مى توانى سرت را با سايراعضاء بدن خود قياس نمائى ؟
نعمان پاسخ داد: خير.
حضرت فرمود: كار خوبى نمى كنى ، و سپس افزود: آيا مى شناسى كلمه اى را كهاوّلش كفر و آخرش ايمان باشد؟
جواب گفت : خير.
امام عليه السلام پرسيد: آيا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مايع چسبناك گوش ورطوبت حلقوم و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى ؟
اظهار داشت : خير.
ابن ابى ليلى مى گويد: من به حضور آن حضرت عرضه داشتم : فدايت شوم ، شماخود، پاسخ آن ها را براى ما بيان فرما تا بهره مند گرديم .
بنابراين حضرت صادق عليه السلام در جواب فرمود: همانا خداوندمتعال چشم انسان را از پيه و چربى آفريده است ؛ و چنانچه آن مايع شور مزّه ، در آن نمىبود پيه ها زود فاسد مى شد.
و همچنين خاصيّت ديگر آن ، اين است كه اگر چيزى در چشم برود به وسيله شورى آب آننابود مى شود و آسيبى به چشم نمى رسد؛ و خداوند در گوش ، تلخى قرار داد تا آنكه مانع از ورود حشرات و خزندگان به مغز سر انسان باشد.
و بى مزّه بودن آب دهان ، موجب فهميدن مزّه اشياء خواهد بود؛ و نيز به وسيله رطوبت حلقبه آسانى اخلاط سر و سينه خارج مى گردد.
و امّا آن كلمه اى كه اوّلش كفر و آخرش ايمان مى باشد: جمله (لا إ له إ لاّ اللّه) است ، كه اوّل آن (لا اله ) يعنى ؛ هيچ خدائى وخالقى وجود ندارد و آخرش (الاّ اللّه ) است ، يعنى ؛ مگر خداى يكتاو بى همتا.(10)
معجزه حيات چهار پرنده
يكى از اصحاب حضرت ابا عبداللّه ، امام جعفر صادق عليه السلام حكايت كند:
روزى به همراه بعضى از دوستان به مجلس شريف و مبارك آن حضرت شرفياب شدم ؛ ومن از محضر مقدّسش پيرامون اين آيه شريفه قرآن :
خُذْ أ رْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إ لَيْكَ(11) سؤال كردم بر اين كه آيا آن پرندگان از يك جنس و يك نوع ؛ و يا آن كه از انواعپرندگان متفاوت بودند؟
امام صادق عليه السلام فرمود: آيا دوست داريد تا همانند آن را به شما ارائه و نشان دهم؟
همگى در پاسخ گفتيم : بلى .
حضرت در همان حالتى كه نشسته بود صدا زد: طاووس !
ناگهان طاووسى پروازكنان جلوى حضرت آمد، بعد از آن صدا زد: كلاغ ! و كلاغى هم نزدحضرت آمد؛ و سپس يك كبوتر و يك باز شكارى را صدا نمود و آن دو نيز نزد حضرتحاضر شدند.
بعد از آن امام عليه السلام دستور داد تا سر آن چهار پرنده را بريدند؛ و پر وبال آن ها را كَنْدند و بدن هاى آن ها را قطعه قطعه كردند و سپس تمام گوشت و پوستآن ها را درهم آميختند.
پس از آن امام عليه السلام سر طاووس را به دست خود گرفت و آن را صدا زد.
ناگهان ديدم مقدارى از استخوان ها، گوشت ها و پرها حركتى كردند و از مابقى جدا گشتهو به هم پيوستند.
بعد از آن ، حضرت سر طاووس را رها نمود و آن سر به بدنمتّصل شد؛ و طاووس حركت كرد و صحيح و سالم جلوى امام صادق عليه السلام ايستاد.
سپس حضرت كلاغ و باز شكارى و كبوتر را يكى پس از ديگرى صدا زد و جريان را بههمان شكل انجام داد؛ و آن ها هم زنده شدند و درمقابل حضرت سر پا ايستادند.(12)
به جاى قتل ، تعظيم و إ نعام
حضرت علىّ بن موسى الرّضا از پدر بزرگوارش امام موسى كاظم عليهما السلام حكايتكند:
روزى ابوجعفر، منصور دوانيقى تصميم قتل پدرم امام جعفر صادق عليه السلام را گرفتو دستور احضار آن حضرت را صادر كرد، استاندار مدينه هم طبق دستور منصور پدرم رادست گير كرده و به سوى منصور دوانيقى روانه ساخت .
همين كه پدرم ، امام صادق عليه السلام در مقابل خليفه قرار گرفت ، خليفه با ديدن اوتبسّمى كرد و پس از خوش آمدگوئى ، وى را محترمانه كنار خود نشاند و بسيار اظهارعلاقه و محبّت كرد و سپس گفت : ياابن رسول اللّه ! من تصميمقتل تو را داشتم ؛ امّا وقتى به نزد من وارد شدى ، آنچنان محبّت و علاقه ات دردل من جاى گرفت كه از تمام عزيزان من عزيزتر و محبوب تر گشته اى .
پس از آن افزود: يا ابا عبداللّه ! اطّلاعاتى به من مى رسد كه ناراحت كننده است ، از آنجمله شنيده ام كه ما را در جلسات خود به زشتى و عدم صلاحيّت در خلافت ذكر مى كنى ؟
پدرم امام صادق عليه السلام اظهار داشت : خير، من هرگز نام تو را به بدى و زشتى يادنكرده ام .
منصور دوانيقى خنده اى كرد و گفت : به خدا قسم ! تو نزد من از تمام افراد راستگوترهستى ، اكنون مشكلات زندگى خود را مطرح نما كه هر چه باشد برآورده خواهد شد.
امام عليه السلام فرمود: من در وضعيّت خوبى هستم ؛ و از هر جهت بى نياز مى باشم ،چنانچه خواستى نسبت به من نيكى و احسان نمائى ، آن افرادى كه ازاهل بيت و شيعيان من كه از طرف ماءمورين متخلّف محسوب شده و محكوم به اعدام گشته اند،آن ها را مورد عفو و بخشش خود قرار بده .
منصور پيشنهاد آن حضرت را پذيرفت و در همانحال ، دستور داد تا مبلغ يكصد هزار درهم در اختيار حضرت قرار گيرد تا بين افراد وآشنايان خود تقسيم نمايد.
همين كه حضرت از دربار خليفه بيرون آمد، پيرمردان و جوانانى از تهى دستان قريشبه همراه او حركت كردند.
يكى از جاسوسان منصور كه همراه پدرم بود، به حضرت عرض كرد: ياابنرسول اللّه ! موقعى كه بر خليفه وارد شدى ، چه سخنى را بر زبان مبارك خود جارىنمودى ، كه آنچنان خشم و غضب او خاموش گشت ؛ و از تصميم خويش منصرف گرديد؟!
پدرم در پاسخ به وى ، اظهار فرمود: دعائى را خواندم و حضرت آن دعا را مطرح نمود .
همين كه آن ماءمور در جريان دعا قرار گرفت ، سريع به طرفمنزل منصور دوانيقى باز گشت ؛ و آن دعا را براى منصور بازگو كرد.
پس از آن منصور گفت : به خدا سوگند! هنوز زمزمه و دعاى حضرت تمام نشده بود كهدشمنى و كينه ام نسبت به او تبديل به محبّت و علاقه گرديد.(13)
رفع حاجت بوسيله جنّ
محمّد بن مسلم به نقل از دربان امام صادق عليه السلام به ناممفضّل بن عمر حكايت كند:
روزى دو نفر از دوستان و اصحاب آن حضرت مقدارىپول نقد و ديگر اجناس از خراسان به سوى مدينه مى آوردند؛ در بين راه ، عبورشان بهشهر رى افتاد.
در آنجا يكى ديگر از دوستانشان نيز كيسه اىپول تحويل آن ها داد تا خدمت امام صادق عليه السلامتحويل دهند؛ و مرتّب از آن كيسه محافظت و نگه دارى مى كردند، كه مبادا مفقود شود.
همين كه وارد مدينه منوّره شدند، قبل از آن كه به حضور امام صادق عليه السلام شرفيابشوند، به جستجوى اموال و اشياء پرداختند، ناگاه با حالت تعجّب ديدند، كه تمام آن هاموجود است ؛ مگر كيسه اءمانى آن مردى كه در بين راه براى حضرت فرستاده بود، هر چهتلاش كردند، آن كيسه را نيافتند.
يكى از آن دو نفر به ديگرى گفت : خدا به فرياد ما برسد، چه جوابى به حضرتبدهيم ؟
ديگرى پاسخ داد: آن حضرت كريم و بزرگوار است ، عذر ما را مى پذيرد، او مى داندكه ما مقصّر نيستيم .
به هر حال اموال و پول ها را برداشتند و به محضر مبارك امام صادق عليه السلامشرفياب شدند؛ و سپس آن اموال را به خدمت حضرتش تقديم كردند.
حضرت پيش از آن كه آن اموال را بررسى و محاسبه نمايد كه چيست و چقدر است ، فرمود:كيسه آن مرد رافضى ، كه از شهر رى براى ما فرستاده بود كجا است ؟
آن ها جريان خود را تعريف كردند.
امام عليه السلام فرمود: اگر آن را ببينيد، مى شناسيد؟
گفتند: بلى ، آن را مى شناسيم .
حضرت پيش خدمت خود را صدا زد و فرمود: آن كيسه را بياور، همين كه كيسه را آورد،گفتند: اين همان كيسه است .
و در اين لحظه امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: شبان گاه به مقدارىپول محتاج شدم ، يكى از جنّيان را كه از دوستان و شيعيان ما بود فرستادم تا كيسه رااز بين اموال بردارد و بياورد.(14)
مرثيّه شاعر و اهميّت گريه
يكى از اصحاب نزديك امام جعفر صادق عليه السلام به نام زيد شحّام حكايت كند:
روزى به همراه عدّه اى در محضر پربركت آن حضرت بوديم ، يكى از شعراء به نامجعفر بن عفّان وارد شد و حضرت او را نزد خود فرا خواند و كنار خود نشانيد و فرمود: اىجعفر! شنيده ام كه درباره جدّم ، حسين عليه السلام شعر گفته اى ؟
جعفر شاعر پاسخ داد: بلى ، فدايت گردم .
حضرت فرمود: چند بيتى از آن اشعار را برايم بخوان .
همين كه جعفر مشغول خواندن اشعار در رثاى امام حسين عليه السلام شد، امام صادق عليهالسلام به قدرى گريست كه تمام محاسن شريفش خيس ‍ گرديد؛ و تماماهل منزل نيز گريه اى بسيار كردند.
سپس حضرت فرمود: به خدا قسم ، ملائكه مقرّب الهى در اين مجلس ‍ حضور دارند و همانندما مرثيّه جدّم حسين عليه السلام را مى شنوند؛ و بر مصيبت آن بزگوار مى گريند.
آن گاه خطاب به جعفر بن عفّان نمود و اظهار داشت : خداوند تو را به جهت آن كه برمصائب حسين سلام اللّه عليه ، مرثيّه سرائى مى كنىاهل بهشت قرار داد و گناهان تو را نيز مورد مغفرت و آمرزش خود قرار داد.
بعد از آن ، امام عليه السلام فرمود: آيا مايل هستى بيش از اين درباره فضيلت مرثيّهخوانى و گريه براى جدّم ، حسين عليه السلام ، برايت بگويم ؟
جعفر بن عفّان شاعر گفت : بلى ، اى سرورم .
حضرت فرمود: هركس درباره حسين عليه السلام شعرى بگويد و بگريد و ديگران رانيز بگرياند، خداوند او را مى آمرزد و اهل بهشت قرارش ‍ مى دهد.(15)
همه چيز طلا و جواهرات مى شود
روزى عدّه اى از دوستان و اصحاب خاصّ امام جعفر صادق عليه السلام همانند يونس بنظبيان ، مفضّل بن عمر، ابو سلمه سرّاج ، حسين بن ابى فاخته و...، در محضر شريف ومبارك آن حضرت ، شرف حضور داشتند.
امام عليه السلام در آن جمع فرمود: تمام گنج هاى زمين و نيز كليد تمام جواهرات درون آن، نزد ما اهل بيت - عصمت و طهارت عليهم السلام - مى باشد؛ و چنانچه هم اكنون اراده كنم وبه يكى از دو پايم بگويم كه آنچه از طلا و نقره زير آن پنهان شده درآورد و آشكارسازد، فورا انجام خواهد داد.
سپس در ادامه فرمايش خود، اظهار داشت : توجّه كنيد؛ و آن گاه با پاى مبارك خود روى زمينخطّى كشيد و زمين شكافته شد و گنجى پُر از طلا و نقره نمايان گرديد.
بعد از آن با دست مبارك خود اشاره به گنج كرد و فرمود: ما كراماتى اين چنين انجام مىدهيم ؛ و سپس يكى از آن شمش هاى طلا را كه به اندازه يك وجب بود برداشت و به تمامىافراد حاضر نشان داد و فرمود:
خوب نگاه كنيد و دقّت نمائيد و چشمان خود را باز داريد كه اشتباه نكنيد و فردا در شكّ وشبهه قرار نگيريد.
و همگى آن افراد پس از دقّت كامل گفتند: ياابنرسول اللّه ! اين ها طلاى خالص است ؛ و چقدر جالب برق مى زند و مى درخشد.
پس از آن ، حضرت خطاب به افراد كرد و فرمود: اينك درون زمين را نگاه كنيد.
و چون درون زمين را نگاه كردند، شمش هاى فراوانى را از طلا و نقره ديدند؛ و با حالتناباورى عرضه داشتند: ياابن رسول اللّه ! قربان شما گرديم ، آيا واقعا شما چنينقدرت و چنين خزائن گرانبهائى را داريد؛ و حال آن كه شيعيان و دوستان شما در فقر وبيچارگى به سر مى برند؟
حضرت در پاسخ فرمود: به همين زودى خداوندمتعال خزائن دنيا و آخرت را براى ما و شيعيان ما جمع و فراهم مى نمايد؛ و ما در ميان نعمتهاى وافر بهشتى قرار خواهيم گرفت ؛ و آن گاه دشمنان ما به عذاب دردناك الهى مبتلامى گردند.(16)
مناظره ابوحنيفه و امام صادق عليه السلام
روزى ابو حنيفه - يكى از پيشوايان و رهبراناهل سنّت - به همراه عدّه اى از دوستانش به مجلس امام جعفر صادق عليه السلام وارد شد واظهار داشت :
يابن رسول اللّه ! فرزندت ، موسى كاظم عليه السلام را ديدم كهمشغول نماز بود و مردم از جلوى او رفت و آمد مى كردند؛ و او آن ها را نهى نمى كرد، بااين كه رفت و آمدها مانع معنويّت مى باشد؟!
امام صادق عليه السلام فرزند خود موسى كاظم عليه السلام را احضار نمود و فرمود:ابو حنيفه چنين مى گويد كه در حال نماز بودى و مردم از جلوى تو رفت و آمد مى كرده اندو مانع آن ها نمى شدى ؟
پاسخ داد: بلى ، صحيح است ، چون آن كسى كه در مقابلش ايستاده بودم و نماز مىخواندم ، او را از هر كسى نزديك تر به خود مى دانستم ، بنابر اين افراد را مانع ومزاحم عبادت و ستايش خود در مقابل پروردگارمتعال نمى دانستم .
سپس امام جعفر صادق عليه السلام فرزند خود را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرمفداى تو باد، كه نگه دارنده علوم و اسرار الهى و امامت هستى .
بعد از آن خطاب به ابو حنيفه كرد و فرمود: حكمقتل ، شديدتر و مهمّتر است ، يا حكم زنا؟
ابو حنيفه گفت : قتل شديدتر است .
امام عليه السلام فرمود: اگر چنين است ، پس چرا خداوند شهادت بر اثباتقتل را دو نفر لازم دانسته ؛ ولى شهادت بر اثبات زنا را چهار نفر قرار داده است ؟!
سپس حضرت به دنباله اين پرسش فرمود: بنابر اين بايد توجّه داشت كه نمى تواناحكام دين را با قياس استنباط كرد.
و سپس افزود: اى ابوحنيفه ! ترك نماز مهمّتر است ، يا ترك روزه ؟
ابو حنيفه گفت : ترك نماز مهمّتر است .
حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا زنان نمازهاى دوران حيض و نفاس را نبايد قضاكنند؛ ولى روزه ها را بايد قضا نمايند، پس احكام دينقابل قياس نيست .
بعد از آن ، فرمود: آيا نسبت به حقوق و معاملات ، زن ضعيف تر است ، يا مرد؟
ابوحنيفه در پاسخ گفت : زنان ضعيف و ناتوان هستند.
حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا خداوندمتعال سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است ، با اين كه قياس برخلاف آن مىباشد؟!
سپس حضرت افزود: اگر به احكام دين آشنا هستى ، آيا غائط و مدفوع انسان كثيف تراست ، يا منى ؟
ابو حنيفه گفت : غائط كثيف تر از منى مى باشد.
حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا غائط با قدرى آب يا سنگ و كلوخ پاك مىگردد؛ ولى منى بدون آب و غسل ، تطهير نمى شود، آيا اين حكم با قياس سازش دارد؟!
پس از آن ابوحنيفه تقاضا كرد: ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، حديثى براى ما بيانفرما، كه مورد استفاده قرار دهيم ؟
امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم از پدرانش ، و ايشان از حضرت اميرالمؤ منين علىّعليه السلام روايت كرده اند، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوندمتعال ميثاق و طينت اهل بيت رسول اللّه صلوات اللّه عليهم را از اءعلى علّيين آفريده است .
و طينت و سرشت شيعيان و دوستان ما را از خمير مايه و طينت ما خلق نمود و چنانچه تمامخلايق جمع شوند، كه تغييرى در آن به وجود آورند هرگز نخواهند توانست .
بعد از آن كه امام صادق عليه السلام چنين سخنى را بيان فرمود ابو حنيفه گريان شد؛و با دوستانش كه همراه وى بودند برخاستند و از مجلس خارج گشتند.(17)
كِشتى در درياى شيرين و سفيد
ابو جعفر طبرى به نقل از داود رقّى حكايت كند:
روزى وارد شهر مدينه شدم و منزل امام جعفر صادق عليه السلام رفتم به حضرتش سلامكرده و با حالت گريه نشستم ، حضرت فرمود: چرا گريان هستى ؟
عرض كردم : اى پسر رسول خدا! عدّه اى به ما زخم زبان مى زنند و مى گويند: شماشيعه ها هيچ برترى بر ما نداريد و با ديگران يكسان مى باشيد.
حضرت فرمود: آن ها از رحمت خدا محروم هستند و دروغ گو مى باشند.
سپس امام عليه السلام از جاى خود برخاست و پاى مبارك خود را بر زمين سائيد و اظهارنمود: به قدرت و اذن خداوند تبارك و تعالى ايجاد شو، پس ‍ ناگهان يك كشتى قرمزرنگ نمايان گرديد؛ و در وسط آن درّى سفيد رنگ و بر بالاى كشتى پرچمى سبز وجودداشت كه روى آن نوشته بود:
(لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه ،يقتل القائم الا عداء، و يبعث المؤ منون ، ينصره اللّه ) يعنى ؛ نيست خدائى جزخداى يكتا، محمّد رسول خدا، علىّ ولى خداست ، قائمآل محمّد عليهم السلام دشمنان را هلاك و نابود مى گرداند و خداوند او را به وسيله ملائكهيارى مى نمايد.
در همين بين متوجه شدم كه چهار صندلى درون كشتى وجود دارد، كه از انواع جواهراتساخته شده بود، پس امام صادق عليه السلام روى يكى از صندلى ها نشست و دوفرزندش حضرت موسى كاظم و اسماعيل را كنار خود نشانيد؛ و به من فرمود: تو همبنشين . چون همگى روى صندلى ها نشستيم ؛ به كشتى خطاب كرد و فرمود: به امرخداوند متعال حركت كن .
پس كشتى در ميان آب دريائى كه از شير سفيدتر و ازعسل شيرين تر بود، حركت كرد تا رسيديم به سلسله كوه هائى كه از دُرّ و ياقوتبود؛ و سپس به جزيره اى برخورديم كه وسط آن چندين قبّه و گنبد سفيد وجود داشت وملائكه الهى در آن جا تجمّع كرده بودند.
هنگامى كه نزديك آن ها رسيديم با صداى بلند گفتند: ياابنرسول الّله ! خوش آمدى .
بعد از آن ، حضرت فرمود: اين گنبدها و قبّه ها مربوط بهآل محمّد، از ذريّه حضرت رسول صلوات الّله عليهم است ، كه هر زمان يكى از آن ها رحلتنمايد، وارد يكى از اين ساختمان ها خواهد شد تا مدّت زمانى را كه خداوندمتعال تعيين و در قرآن بيان نموده است :
ثمّرددنالكم الكرّة عليهم واءمددناكم بأ موال وبنين وجعلناكم اءكثرنفيرا(18) يعنى ؛شما اهل بيت رسالت را مرتبه اى ديگر به عالم دنيا باز مى گردانيم ... .
و بعد از آن ، دست مبارك خود را درون آب دريا كرد و مقدارى درّ و ياقوت بيرون آورد و بهمن فرمود: اى داود! چنانچه طالب دنيا هستى اين جواهرات را بگير.
عرضه داشتم : ياابن رسول الله ! من به دنيا رغبت و علاقه اى ندارم ، پس ‍ آن ها را بهدريا ريخت و سپس مقدارى از شن هاى كف دريا را بيرون آورد كه از مُشك و عَنبر خوشبوتربود؛ و چون همگى ، آن را استشمام كرديم به دريا ريخت ؛ و بعد از آن فرمود: برخيزيدتا به اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب ، ابو محمّد حسن بن على ، ابو عبدالله حسين بنعلىّ، ابو محمّد علىّ بن الحسين و ابو جعفر محمّد ابن علىّ سلام كنيم .
پس به امر حضرت برخاستيم و حركت كرديم تا به گنبدى در ميان گنبدها رسيديم وحضرت پرده اى را كه آويزان بود بلند نمود پس اميرالمؤ منين امام علىّ عليه السلام رامشاهده كرديم كه در آنجا نشسته بود، بر حضرتش سلام كرديم .
سپس وارد قبّه اى ديگر شديم و امام حسن مجتبى عليه السلام را ديديم و سلام كرديم ، تاپنج گنبد و قبّه رفتيم و در هر يك امامى حضور داشت تا آخر، كه امام محمّد باقر عليهالسلام بود و بر يكايك ايشان سلام كرديم .
بعد از آن ، حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم فرمود: به سمت راست جزيره نگاهكنيد، همين كه نظر كرديم چند قبّه ديگر را ديديم كه بدون پرده بود، پس عرضه داشتم: ياابن رسول الله ! چطور اين قبّه ها بدون پرده است ؟!
در پاسخ اظهار نمود: اين ها براى من و ديگر امامان بعد از من خواهد بود؛ و سپس فرمود:به ميان جزيره توجّه نمائيد؛ و چون دقّت كرديم گنبدى رفيع و بلندتر از ديگر قبّه هارا ديديم كه وسط آن تختى قرار داشت .
بعد از آن امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: اين قبّه مخصوص قائمآل محمّد عليهم السلام است ؛ و سپس فرمود: آماده باشيد تا بازگرديم ، و كشتى را مخاطبقرار داد و فرمود: به قدرت و امر خداوند متعال حركت كن ، پس ناگهان بعد از لحظاتىدر همان محلّ قرار گرفتيم .(19)
تخلّف از دستور، هلاكت است
حفص تمّار حكايت كند:
در بحبوحه آن روزهائى كه مُعلّى بن خُنيس كه يكى از راويان حديث و از اصحاب امام جعفرصادق عليه السلام بود را به دار آويخته و كشته بودند، به محضر مبارك امام صادقعليه السلام شرف حضور يافتم .
حضرت فرمود: ما مُعلّى را به چيزى دستور داديم و او مخالفت كرد، سرپيچى از دستور،سبب قتل او گرديد. عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! آن سرّى كه او آشكار كرد، چه بود؟
حضرت فرمود: روزى او را غمگين و ناراحت ديدم ، پرسيدم : تو را چه شده است ، كه اينچنين غمگين مى باشى ؟
مثل اين كه آرزوى ديدار خانواده و فرزندانت را دارى ؟
مُعلّى پاسخ داد: بلى .
به او گفتم : جلو بيا؛ و همين كه او نزديك من آمد، دستى بر صورتش كشيدم و گفتم : هماكنون كجائى و چه مى بينى ؟
جواب داد: در خانه خود، كنار همسر و فرزندانم مى باشم . آن گاه من او را بهحال خود رها كردم تا لحظاتى در كنار خانواده اش باشد، جائى كه حتّى از همسر خود نيزكامى برگرفت .
پس از آن ، به او گفتم : جلو بيا؛ و چون جلو آمد، دستى بر صورتش كشيدم و گفتم : الآنكجا و در چه حالى هستى ؟
گفت : در مدينه ، در منزل شما و كنار شما مى باشم .
سپس به او گفتم : اى معلّى ! ما داراى اين اسرار هستيم ، هر كه اسرار ما را نگهدارى كند ومخفى دارد، خداوند دين و دنياى او را در اءمان دارد.
اى معلّى ! موضوعى را كه امروز مشاهده كردى ، فاش مگردان وگرنه موجب هلاكت خويش ،خواهى شد.
اى معلّى ! متوجّه باش كتمان اسرار ما موجب عزّت و سعادت دنيا و آخرت مى باشد؛ و هر كهاسرار ما را افشاء نمايد، به وسيله آهن (يعنى شمشير و تير) و يا در زندان نابود خواهدشد.
بعد از آن حضرت فرمود: و چون معلّى بن خُنيس نسبت به سخنان من بى اهمّيت بود واسرار ما را براى مخالفين بازگو كرد، همين بى توجّهيش ‍ موجب هلاكتش گرديد.(20)
اسم اعظم و قتل استاندار مدينه
پس از آن كه داوود بن علىّ استاندار مدينه از طرف خليفه ، مُعلّى بن خُنيس ‍ را احضاركرده و به قتل رسانيد، امام جعفر صادق عليه السلام با او قطع رابطه نمود و به مدّتيك ماه نزد او نرفت . روزى داوود بن علىّ، ماءمورى را فرستاد كه امام عليه السلام را نزداو ببرند؛ ولى حضرت قبول ننمود.
محمّد بن سنان گويد: در حضور امام جعفر صادق عليه السلام بودم و با عدّه اى ازدوستان ، نماز ظهر را به امامت آن حضرت مى خوانديم كه ناگهان پنج نفر ماءمور مسلّحوارد شدند و به امام صادق عليه السلام گفتند: والى مدينه دستور داده است تا شما رانزد او ببريم .
امام عليه السلام فرمود: اگر نيايم ، چه مى كنيد؟
ماءمورين گفتند: والى دستور داده است كه چنانچه نيامديد، سر شما را جدا كنيم و نزد اوببريم .
حضرت فرمود: گمان نمى كنم بتوانيد فرزندرسول خدا صلى الله عليه و آله را به قتل رسانيد.
گفتند: ما نمى دانيم تو چه مى گوئى ، ما فقط مطيع امر والى هستيم و دستور او را اجراءمى كنيم .حضرت فرمود: منصرف شويد و برويد، كه اين كار به صلاح شما نخواهدبود.
گفتند: به خدا سوگند، يا خودت و يا سرت را بايد ببريم .
امام عليه السلام چون آن ها را بر اين تصميم شوم جدّى ديد، دست هاى مبارك خويش را برشانه ها نهاد؛ و پس از لحظه اى ، دست هايش را به سوى آسمان بلند نمود و دعائىخواند، كه فقط ما اين زمزمه را شنيديم : (السّاعه ، السّاعه ) ؛پس ناگهان سر و صداى عجيبى به گوش ‍ رسيد. در اين هنگام حضرت به ماءمورينحكومتى فرمود: هم اكنون رئيس ‍ شما هلاك شد؛ و اين داد و فرياد به جهت هلاكت او مىباشد؛ و ماءمورين با شينيدن اين سخنان از كار خويش منصرف شدند و رفتند.
بعد از رفتن ماءمورين ، من به حضرت عرض كردم : مولايم ! خداوند، ما را فداى توگرداند، جريان چه بود؟
حضرت فرمود: او داوود بن علىّ دوست ما مُعلّى بن خُنيس را كشت ؛ و به همين جهت ، مدّتىاست كه من نزد او نرفته ام بنابر اين ، او به واسطه افرادى پيام فرستاد كه من پيشاو بروم ؛ ولى من نپذيرفتم تا آن كه اين افراد را فرستاد تا مرا بهقتل برسانند.
و چون من ، خداى متعال را با اسم اعظم دعا كردم تا او را نابود گرداند، خداوند نيز ملكىرا فرستاد و او را به هلاكت رسانيد.(21)
مسافرى فوق العاده در سفر
امام جعفر صادق عليه السلام در سال 128 هجرى به همراه خانواده و بعضى از دوستان وپيش خدمتان ، جهت انجام مناسك حجّ عازم مكّه معظّمه گرديد.
ابوبصير گويد: من نيز در كاروان حضرت بودم ؛ و پس از پاياناعمال حجّ عازم مدينه منوّره شديم . در مسير راه مكّه و مدينه در روستائى به نام اءبواء كهآمنه ، مادر حضرت رسول صلى الله عليه و آله در آنجا مدفون است جهت استراحت فرودآمديم .
و پس از مختصرى استراحت ، غذا آماده شد. سفره را پهن كردند، خود امام جعفر صادق عليهالسلام از اعضاء كاروان پذيرائى مى نمود و غذا جلوى افراد مى نهاد.
هنگامى كه مشغول خوردن غذا شديم ، شخصى از طرف همسر آن حضرت وارد شد و اظهارداشت : ياابن رسول اللّه ! حميده گفت : من در وضعيّت خاصّى قرار گرفته ام و دردزايمان ، شدّت گرفته است ؛ و چون شما فرموده بوديد كه در اوّلين فرصت گزارشدهم تا اوّلين ملاقاتِ نوزاد با شما باشد، من نيز چنين كردم .
در اين لحظه ، امام صادق عليه السلام با عجله تمام حركت نمود و به همراه آن شخص بهسوى منزل گاه همسرش ، حميده به راه افتاد.
همه چشم به راه در انتظار بازگشت امام عليه السلام بوديم كه ناگهان ، حضرت شادمانو خوشحال مراجعت نمود. گفتيم : جان ما فداى شما باد! خداوند همسرتان را به سلامت نگهدارد، او در چه حالتى است ؟
حضرت با تبسّم فرمود: خداوند متعال نوزادى به ما عطا كرد، كه بهترين خلق خدا است ؛و او به هنگام تولّد دست خود را بر زمين نهاد و سر به سوى آسمان بلند نمود و شهادتبه وحدانيّت خداوند سبحان داد، كه اين خود نشانه امامت او مى باشد و سوگند به خداىيكتا، كه او امام و پيشواى شما بعد از من مى باشد.
ابوبصير گويد: در اين رابطه تقاضا كردم تا توضيح بيشترى دهد؟
و حضرت فرمود: در آن شبى كه نطفه اين نوزاد منعقد گرديد، لحظاتىقبل از آن ، شخصى نزد من آمد و ظرفى كه در آن شربتى سفيد، شيرين ، گوارا و خنكبود، به دستم داد؛ و همين كه من مقدارى از آن شربت را آشاميدم ، آن شخص دستور داد تابا همسرم حميده هم بستر شوم .
پس با شادمانى و علم بر اين كه چه خواهد شد، كنار همسرم رفتم و پس از هم بستر شدنبا او، نطفه اين نوزاد در همان شب منعقد گرديد.
سپس حضرت در ادامه فرمايش خود فرمود: نطفه هر امامى اين چنين منعقد مى گردد؛ و چونچهل روز بر آن بگذرد، خداوند ملكى را مبعوث مى نمايد تا بر بازوى راستش بنويسد:
و تمّت كلمة ربّك صدقا و عدلا لامبدّل لكلماته (22).
و پس از آن كه هنگام ولادت فرا برسد و نوزاد به دنيا آيد، دست بر زمين گذارد و سربه سمت آسمان بلند كند؛ و در آن لحظه مَلَكى از طرف خداوندعزّوجل نوزاد را با نام و نام پدر آوا مى دهد، كه ثابت و پايدار باش ، تو را براى امرىمهمّ آفريده ام ، تو امين و خليفه من هستى ، رحمت منشامل دوستانت مى باشد و دشمنانت را به دردناك ترين عقاب عذاب مى كنم ؛ گرچه آن هادر دنيا غرق نعمت و رفاه باشند.
و چون سخن ملك پايان يابد، نوزاد شهادت به يگانگى خداوند مى دهد؛ و پس از آنخداوند تمام علوم را به او عطا مى نمايد و مقدّر مى گرداند تا در هر شب قدر ملك روح بااو ملاقات نمايد.
ابوبصير افزود: خدمت حضرتش عرضه داشتم كه آيا ملك روح ، همانجبرئيل عليه السلام است ؟
حضرت فرمود: خبر، عظمت ملك روح از تمام ملائكه بالاتر و عظيم تر است ؛ و خداوند مىفرمايد: تنزّل الملائكة والرّوح فيها (23)؛ در شب قدر، ملائكه به همراه روحنازل مى شوند.(24)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation