بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی, بنیاد مستضعفان و جانبازان ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST-0 -
     30300001 -
     30300002 -
     30300003 -
     30300004 -
     30300005 -
     30300006 -
     30300007 -
     30300008 -
     30300009 -
     30300010 -
     30300011 -
     30300012 -
     30300013 -
     30300014 -
     30300015 -
     30300016 -
     30300017 -
     30300018 -
     30300019 -
     30300020 -
     30300021 -
     30300022 -
     30300023 -
     30300024 -
     30300025 -
     30300026 -
     30300027 -
     30300028 -
     30300029 -
     30300030 -
     30300031 -
     30300032 -
     30300033 -
     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     IStart -
     MainFehrest -
 

 

 
 

 

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page

حكومت اسلامى مثل حكومت على ابن ابيطالب ديكتاتورى تويش نيست ، حكومتى است كه بهعدل است ، حكومتى است كه زندگى خودش از زندگى ساير رعيت ها بدتر است ، آنها نمىتوانستند مثل او زندگى كنند، او نان جو هم سير نمى خورد، يك لقمه ، دو تا لقمه برمىداشت با يك خرده نمك مى خورد. اين حكومت اصلا مى تواند ديكتاتورى ؟ ديكتاتورى براىچه بكند؟ عيش و عشرتى نيست تا اينكه بخواهد ديكتاتورى بكند براى او. حكمفرمايىاصلا در اسلام نيست ، حكمفرمايى اصلا در كار نيست . پيغمبر اسلام كه راس مسلمين و اسلامبود وقتى كه در يك مجلسى نشسته بودند تو مسجد روى آن حصيرها (معلوم نيست حصيرحسابى هم داشته باشد) آنجا نشسته بودند، دور هم كه نشسته بودند، عرب هايى كهخارج بودند و نمى شناختند پيغمبر را مى آمدند مى گفتند كه كدام يكى محمد هستيد، نمىشناختند براى اينكه حتى يك همچون چيزى هم زير پيغمبر نبود. حالا ما اشراف هستيم . يكهمچو حكومتى كه بنا باشد اينطورى باشد، يك خانه گلى داشته باشد، يك گليم همحتى نداشته باشد، يك حكومتى كه يك پوست مى گويند داشته است كه روزها علوفهشترش را حضرت امير رويش مى ريخته ، شب ها زير خودش و فاطمه مى انداخته و مىخوابيده رويش ، اينكه ديكتاتورى نمى تواند باشد. اينهايى كه مى گويند ديكتاتورى، اسلام را نمى فهمند چى هست ، فقيه اسلام را نمى دانند،خيال مى كنند ما، هر فقيه ، هر فقيه ، هر چه هم فاسد باشد اين حكومت ، فقيه اگر پايشرا اينطور بگذارد، اگر يك گناه صغيره هم بكند از ولايت ساقط است . مگر ولايت يك چيزآسانى است كه بدهند دست هر كس ؟ اينها كه مى گويند كه ديكتاتورى پيش مى آيد -نمى دانم - اين مسائل پيش مى آيد، اينها نمى دانند كه حكومت اسلامى حكومت ديكتاتورىنيست . مذهب مقابل اينها ايستاده ، اسلام مقابل ديكتاتورها ايستاده و ما مى خواهيم كه فقيهباشد كه جلوى ديكتاتورها را بگيرد، نگذارد رئيس جمهور ديكتاتورى كند، نگذارد نخستوزير ديكتاتورى كند، نگذارد رئيس مثلا لشكر ديكتاتورى بكند، نگذارد رئيس ژاندارمرىديكتاتورى بكند، نه اينكه بخواهيم ديكتاتورى درست كنيم ، فقيه مى خواهد چه كندديكتاتورى را؟! كسى كه زندگى ، زندگى عادى دارد و نمى خواهد اينمسائل را، ديكتاتورى براى چه مى خواهد بكند؟ حكمفرمايى در كار نيست در اسلام. 396
عدم استفاده از اسامى فرماندار و سلطان
اين بايد خيلى مورد توجه آقايان باشد كه اصلا يك تحولى در ايران انشاءالله بشود،يك تحولى روحى . تحول روحى يعنى فرماندار خودش را فرماندار حساب نكند. من دلمنمى خواهد اصلا اين اسم را ببرم چنانچه سلطان هم دلم نمى خواهد اسم ببرم . اسم ، ايناسم را هم اگر آقايان خودشان بنشينند با هم يك اسم بهترى ، قشنگى انتخاب كنند،(يكى از حضار: خدمتگزار) امام : خودتان ديگر بكنيد اين را، من ديگر به اين كار ندارم ، مندوست ندارم اين را، چنانچه سلطنت مثلا سلطان . من خيلى ناراحت گاهى مى شوم از اينكه مثلاامام عصر سلام الله عليه را مى گويند سلطان السلاطين ، خليفه الله است در هر صورتعمده عمل است حالا اسمائش ‍ خيلى مهم نيست ولو اينكه بهتر اين است كه تغيير بكندانشاءالله . 397
در سيره انبياء و اوليا، اصلا قدرت طلبى در كار نبوده
تربيت هاى انبياست كه نجات داده اين مردم را از حد حيوانيت و آن جنونى كه انسان دارد درقدرت طلبى و شهوترانى . باز يك مقدار زيادى توفيقحاصل شده لكن باز توفيقى كه آنها مى خواستند نشده است ، اين كه انبيا مى خواستندباز نشده ، پيغمبر غصه مى خورد براى اينكه دعوت مى كند و اجابت كم مى شود.
فلعلك باخع نفسك و يكى از غصه هاى انبيا هم همين است كه تعليماتشان رانتوانستند به ثمر برسانند به آن طورى كه تعليم اقتضا مى كند. پيغمبر مى خواستهمه مردم را على ابن ابيطالب كند ولى نمى شد و اگر بعثت هيچ ثمره اى نداشت الا وجودعلى ابن ابيطالب و وجود امام زمان سلام الله عليه اين هم توفيق بسيار بزرگى بود.اگر خداى تبارك و تعالى پيغمبر را بعث مى كرد براى ساختن يك چنين انسان هاىكامل ، سزاوار بود لكن آنها مى خواستند كه همه آنطورى بشوند آن توفيقحاصل نشد. اسلام يك قوانينى است كه انسان مى خواهد درست كند، قرآن هم كتاب انسانسازى است مى خواهد انسان درست كند، پيغمبر هم ازاول كه مبعوث شد تا آخر وقتى كه از دنيا تشريف بردند درصدد اين بود كه آدم درستكند، در فكر اين بود. تمام جنگ هائى كه در اسلام واقع شده براى اين بوده است كه اينجنگلى ها و وحشى ها را وارد كنند در حصار ايمان ، قدرت طلبى توى كار نبود و لهذا درسيره نبى اكرم و ساير انبيا و اولياء بزرگ ، حضرت امير سلام الله عليه ، اولياىبزرگ در سيره آنها مى بينيم كه اصل قضيه قدرت طلبى در كار نبوده و اگر براىاداى وظيفه نبود و براى ساختن اين انسان ها نبود، حتى اين خلافت ظاهرى را همقبول نمى كردند، مى رفتند، اما تكليف بود، تكليف خداست بايدقبول كند تا بتواند آن مقدارى كه مى تواند انسان درست كند، مع الاسف نتوانست معاويه راآدم كند چنانكه پيغمبر نتوانست ابوجهل و و ابولهب و اين صنف جمعيت را آدم كند، امير المومنينهم نتوانست معاويه و اتباع معاويه را آدم كند اما آمدند براى اين كار. 398
مسندها همه در نظر انبيا پوچ است و قدرت ها همه پوچ
گمان نشود كه اسلام شمشير كشيده است براى اين كه قدرت پيدا كندمثل ساير حكومت ها، حكومت اسلامى اينطورى نيست ، اگر كسى براى قدرت اقدام بكند وبراى تحصيل قدرت شمشير بكشد، اين از اسلام دور است ، اين وارد در اسلام نشده استباز، ظاهرا مسلم است اما آن ايمانى كه بايد داشته باشد ندارد. انبيا آمده اند براى اينكهاين قدرت ها را بشكنند، اين قدرت هاى شيطانى را سركوب كنند و نبى اكرم هم آمدهبودند، آمدند براى اينكه اين قدرت ها را بشكنند. اين يكى از كارهائى است كه انبيا دارندنه اينكه فقط اين است . كار مهم انبيا اين است كه مردم را برسانند به آن نقطهكمال و ساير كارها وسيله است ، غايت ، كمال مطلق است . انبيا مى خواهند كه همه مردمبشوند مثل اميرالمومنين سلام الله عليه ، لكن نمى شود، توفيق پيدا نمى كنند. اينطورنيست كه انبيا براى دنيا آمده باشند، دنيا يك وسيله اى است براىكمال ، چنانكه اهل دنيا هم اين وسيله را به ضدكمال استعمال مى كنند. جنگ على ابن ابيطالب با جنگ معاويه ماهيتها فرق دارد، ذاتا فرقدارد، يكى شمشير مى كشد و ظل الله است ، ظل خداست ، يكى شمشير مى كشد وظل شيطان است ، ماهيتها اين دو تا با هم فرق دارند. آن كه براى قدرت طلبى و شيطنتفعاليت مى كند با آن كه براى خدا فعاليت مى كند، ذاتا اين دو تا با هم فرق دارند وكارهايشان ذاتا فرق دارد. انبيا براى ثروت و قدرت و دنيا و رسيدن به حكومت ابدا يكقدم برنداشتند و اگر كسى گمان كند كه انبياء يا اولياء بزرگ قدمى براى مسندبرداشتند، اين نمى شناسد آنها را، اين انبيا را نشناخته است . مسندها همه در نظر انبياپوچ است و قدرت ها همه پوچ . 399
قدرت طلبى انسان را در دنيا و آخرت به تباهى مى كشاند
همه تان روى مرز قانون عمل بكنيد و اگر همه روى مرز قانونعمل بكنند، اختلاف ديگر پيش نمى آيد. همه اختلافات اين است كه يك كسى اينجا فرششرا انداخته ، يكى هم اينجا فرشش را، اگر اين روى فرش خودش بنشيند و آن هم روىفرش خودش بنشيند، دعوا ندارند. اما اگر اين پايش را دراز كرد روى او، او پايش را كنارمى زند و او هم مى خواهد پايش را دراز كند اينجا، دعوا اينجا پيدا مى شود دعواهاى مادعوائى نيست كه براى خدا باشد اين را از گوشتان همه بيرون كنيد، همه تان عجيبهستيد، همه ما از گوشمان بيرون كنيم كه دعواى ما براى خداست ، ما براى مصالح اسلامدعوا مى كنيم ؟ خير، مساءله اين حرف ها نيست ، من را نمى شود بازى داد، دعواى خود من وشما و همه كسانى كه دعوا مى كنند همه براى خودشان است . همه مى گويند پيش بدهبراى ما، همه مى خواهند تمام اين قدرت چى چى ، آخر من نمى فهمم چه قدرتى الان در كارهست . خوب محمد رضا اگر دنبال اين مسائل مى رفت ، مطلبى بود براى اينكه يك قدرتىبود، قدرت شيطانى بود، كسى حق نداشت يك كلمه بگويد، اما امروز كهبقال سر محله مى آيد و مى گويد كه آقاى نخست ، برادر نخست وزير اينجا اين كار درستنيست ، برادر رئيس جمهور اين كار درست نيست ، اين ديگر قدرتى نيست ، يك برادرى است، يك دسته برادرند، يك دسته شان شانس شان آورده است آنجا نشسته اند، يك دستهبيچاره هم براى اينها سينه مى زنند، قدرت نيست كه ما حالا براى يك قدرتى بيائيم .اينها تلبيسات ابليس است كه بر ما غلبه كرده است و اين تلبيسات ابليسى را اگرچنانچه مسامحه كنيد، شما را به جهنم مى فرستد، در همين دنيا هم به تباهى مى كشد. درهمين دنيا ايستاده است اين تلبيس ‍ نفسانى و اين شيطان نفس ايستاده است ، تا آنجائى كههمه چيز دنيا را به باد فنا بدهد. هيتلر حاضر بود تمام بشر از بين برود و خودش ‍ درآن قدرت بين همان آلمان باقى باشد، آن نژاد بالاتر و اين چيزى كه در مغز هيتلر است درمغز همه شما هست خودتان غفلت كرديد، در مغز همه اين مطلب هست كه همه بروند، و من تانرويد سراغ اينكه يك انصافى در كار باشد، يك توجهى به خدا در كار باشد، يكحسابى در كار باشد كه خودتان از خودتان حساب بكشيد كه من امروز مى خواهم چه بكنم، مى خواهم همه مملكت ايران را به هم بزنم براى اينكه من باشم و هيچ كس نباشد، نه ،همه باشيد و همه هم حفظ كنيد مملكت را، همه باشيد و همه روى قانونعمل بكنيد، قانون اساسى را باز كنيد و هر كس مرز و حد خودش را تعيين كند به ملت همبگويند به اينكه بابا ما، قانون اساسى ما براى دولت اين را وظيفه كرده است ، براىرئيس جمهور اين را، براى مجلس اين را، براى فرض كنيد فلان نفر، براى ارتش اين را،براى همه وظيفه معين كرده است ، به مردم بگويند وظيفه ما را قانون اساسى كه شما راىداديد برايش ، وظيفه ما اين است در لفظ فقط نباشد و در واقع خلاف ، واقعا سر فرودبياوريد به قانون و واقعا سر فرود بياوريد به اسلام . لفظ را همه مى گويند،شايد شيطان را هم ازش بپرسند مى گويد من انقلابى هستم . 400
اساس سلطه قدرت هاى بزرگ ، هميشه افراد مرفه و قدرت طلب بوده اند
من سالروز پيروزى انقلاب اسلام و دهه فجر را به همه ملت و همه مستضعفين جهان و شماآقايان كه اسوه حسنه اين ملت هستيد تبريك عرض مى كنم و از خداوند تعالى توفيق همهرا براى خدمت به بندگان خدا و ادامه پيروزى از خداوند توانا مى خواهم . اساس ‍ ادامهيك پيروزى و ادامه يك انقلاب در يك امرى است كه به نظر مى آيد در راس امور واقع استو او اينكه دولت ، مجلس و كسانى كه در ارتش هستند و سپاه و همه اينها از طبقه متوسط ومادون متوسط باشند اساس سلطه اى كه بر كشورها و بر كشور ما از طرف غير واقعشده است ، افراد مرفه و كسانى كه سرمايه هاى بزرگ داشته اند يا قدرت براى حفظخودش و حيثيت خودش در دست داشته است . مادامى كه مجلس و ارگان هاى دولتى و همه اينهاو مردم از اين طبقه متوسط و مادون متوسط تشكيل بشود امكان ندارد كه يك دولت بزرگى ،يك قدرت بزرگى به هم بزند اوضاع را هميشه اين قدرت هاى بزرگ در هر كشورى يكنفر را با او تفاهم مى كردند كه اين يك نفر براى خودش و براى قدرتمندى خودش وبراى سرمايه خودش فعاليت مى كرد، او را مى ديدند و ملت را مى چاپيدند و بهاصطلاح كدخدا را مى ديدند و ده را مى چاپيدند هيچ وقت قدرت هاى بزرگ مواجه با ملتها، اگر شدند نتوانستند كار خودشان را انجام بدهند و مواجه هم نشدند هر وقت كه مىخواستند يك دولتى را يا يك سلطنتى را يا يك رياست جمهورى را كه بر وفق مرام آنهاعمل نمى كرده از بين بردارند، در مقابل او يك قدرت ديگرى مى تراشيدند و با آن قدرتاين قدرت را از بين مى بردند كار به دست ملت نبوده است و كار به دست طبقه متوسط ومادون متوسط نبوده است . 401
قدرتمندى و حب مال حدّى ندارد
اينكه اين عمل را آنها انجام مى دادند يك نكته روحى دارد و آن اين است كه انسان در باطنخودش و فطرت خودش تناهى ندارد، آمالش ، آمالش غير متناهى است ، وقوف نمى كندآمال انسان و وقتى كه اينطور است اگر انسان اسير همينآمال غير متوقف بشود و ببيند كه يك ابرقدرتى اينآمال او را و آن خواست هاى مادى او را و آن قدرت او را و سلطه او را بر ملت خودش حفظ مىكند، او ديگر در بند اين نيست كه براى ملت كار بكند. براى اينكه از طبقه مرفه است واز طبقه قدرتمند است و قدرتمندى هم و همين طور حبمال و جاه هم حدى ندارد، مرزى ندارد. آن براى حفظ قدرت خودش و پشتوانه اى كه دارد،براى اين حفظ قدرت با ملت آن مى كند كه همه حيثيت ملت و گنجينه هاى ملت را در دسترساو قرار بدهد، يك سهم ناچيزى هم براى خودش بگيرد. الان شما ملاحظه مى كنيد كهقدرت هائى در دنيا هست از حيث مال كه اگر چنانچه اموالشان را تقسيم بكنند به اين 36ميليون جمعيتى كه ما داريم ، اگر يك نفر از آنها اموالشان را تقسيم بكند، تمام افراد اين36 ميليون مرفه مى شوند و از طبقه به اصطلاح خودشان بالا مى شوند. يك نفر از آنهااينطور است لكن همان آدمى كه دارائى او به اين اندازه بود، از اين آدمى كه درويش سرمحله است حرصش به دنيا بيشتر بود، حرصش بهمال بيشتر بود و بيشتر مى خواست جمع بكند. 402
هر چه مال و قدرت اضافه شود، حرص انسان بيشتر مى شود
هر چه مال اضافه بشود حرص انسان اضافه مى شود، هر چه قدرت اضافه بشودحرص انسان به قدرت اضافه مى شود و اگر مهذب نباشد انسان ، آن قدرت را براىخودش به كار مى گيرد، وقتى براى خودش به كار گرفت دولت هاى بزرگى كههستند، ابرقدرت هائى كه هستند يك همچو آدم قدرتمندى را پيدا مى كنند و اين آدم قدرتمندرا به او بال و پر مى دهند و اين را به مقام مى رسانند تا اينكه ملت را استضعاف كند وذخاير ملت را بچاپد شما ملاحظه وضع اين پنجاهسال ، يك قدرى بيشتر را هم بكنيد كه انتخاب كردند خارجى ها و بعد هم اين مطلب راخودشان گفتند كه رضاخان را انتخاب كردند و به او قدرت دادند و قدرت آنطور دادندكه تمام اين ملت را به استضعاف كشانيد و حكومت جبار خودش را بر اينها قرار داد و مردمرا از همه چيز ساقط كرد و يك نفر بود آنها آن يك نفر را دمش را مى ديدند و كارهايشان راانجام مى دادند و بعد از او هم محمدرضا را گذاشتند با آنهمه افرادى كه اطراف او بودندو همه شان از آنها بودند كه طبقه بسيار مرفه و خوشگذران و بالا بالاها به اصطلاحآنها. بايد ما متوجه باشيم ، ملت ما متوجه باشند كه وقتى كه مجلسشان يك مجلسى استكه از طبقه متوسط است و توى اين مجلس آن دوله ها و سلطنه ها و سلطنتى ها را نداريم ودر دولت هم آنطور دولت هائى كه افراد مرفه سرمايه دار كذا باشند نداريم ، در ارتشهم آن افراد سپهبد و كذائى كه املاك بى اندازه داشتند و آپارتمان هاى چندين طبقه داشتندنداريم ، اين مملكت محفوظ مى ماند. آن روزى كه هر يك از شماها را ملت ديد كه از مرتبهمتوسط مى غلطيد به طرف مرفه و دنبال اين هستيد كه يا قدرت پيدا بكنيد يا تمكن پيداكنيد، مردم بايد توجه داشته باشند و اينطور افرادى كه به تدريج ممكن است يك وقتىخداى نخواسته پيدا بشود، آنها را سر جاى خودشان بنشاند. اگر ملت مى خواهد كه اينپيروزى تا آخر برسد و به منتهاى پيروزى كهآمال همه است برسد، بايد مواظب آنهائى كه دولت راتشكيل مى دهند، آن كه رئيس جمهور است ، آن كه مجلس هست ، مجلسى هست ، همه اينها راتوجه بكنند كه مبادا يك وقتى از طبقه متوسط به طبقه بالا و به اصطلاح خودشانمرفه به آن طبقه برسد بدانيد كه اگر دولت اينطور باشد و اگر ملت اينطور باشدو اگر چنانچه مجلس و امثال اينها اينطور باشد، اگر يك قدرتى بخواهد هجمه كند بهاينجا، مواجه با سى ميليون جمعيت هست و نخواهد توانست ، نمى تواند آنوقت پيدا كند يككسى كه قدرتمند باشد و آن قدرتمند را وادار كند كه ملت را به استضعاف بكشند وبچاپند ملت را براى آنها، تاريخ همين طور بوده . 403
مادامى كه (در مسؤ ولين ) اين حد متوسط حفظ شود، اين جمهورى حفظ مى شود
مادامى كه اين ملت ها - از يك - در بينشان افرادى پيدا نشده است كه به آن مرتبه برسددر بين آنها كه قدرت مالى يا قدرت ديگرش ‍ زياد بشود و به مردم حكومت كند، نمىتوانند آنها اين ملت ها را از بين ببرند و حكومت بر آنها كنند و بالاخره يك وقت يكابرقدرتى مواجه با يك نفر، دو نفر، صد نفر، پانصد نفر هست كه آنها را سير مى كند وآنها به جان مردم مى افتند و خودش هم كنار مى نشيند و حكومت بالاتر را خودش دارد، حكومتپائين تر را به اين آدمى كه ، يا اين آدمهائى كه در اين كشور هستند واگذار مى كنداساس ‍ استضعاف ملت ها از خودشان و از قدرتمندان بين خودشان بوده و شما شكر كنيدكه يك همچو مجلسى داريد كه از طبقه مرفه توى آن هيچ نيست آن طبقه اى كه اگر مالشرا تقسيم كند بين ملت ما، ملت ما ثروتمند مى شوند، نداريد حالا، در دولت هم نداريد يكهمچو ثروتمندانى و يك همچو قدرتمندانى ، ندارد. دولت يك همچو قدرتى ، رئيس جمهوريك همچو قدرتى كه بتواند يك چيز انحرافى را به ملتتحميل كند، يك همچو مجلسى نداريم كه بتواند يا بخواهد يك امر انحرافى را تصويبكند و دولت هم مجرى او باشد مادامى كه اين حد متوسط محفوظ است اين جمهورى محفوظ استو امكان مقابله نيست مابين قدرت هاى بزرگ با همچو دولتى بخواهند كودتا كنند با كىكودتا كنند؟ بخواهند از خارج وارد كنند، مواجه با كى مى شوند؟ مواجه با يك ملتى مىشوند كه همه شان از اين طبقه اى هستند كه اين نهضت را به پيش بردند و با آن قدرت وبا آن عظمت به پيش بردند. 404
قدرت ها در صدد اين هستند كه فرد قدرت طلبى را يافته و به وسيله او طرح هاىخود را پياده كنند
اينها مطالعه امور را مى كنند و اقدام مى كنند. آنها الان درصدد اينند كه در بين خود اينمردم يك بساطى درست كنند و اختلافاتى درست كنند و بلكه ميان اختلافات يك نفر پيدابكنند كه اين ، آن نفرى كه پيداست ، در يك طرف واقع بشود و اين هم به او قدرتبدهند، تا آنكه كم كم با قدرت داخلى ، اين كشور كم كم ضعيف بشود و مردم روحيه شانضعيف بشود و بعد تقديم كنند به آنها تا كشور ما اين مقام را دارد كه بحمدالله از آنطبقه مرفه بالايى كه امور را در دست گرفته اند مبرى هست و امور كشور ما به دستامثال شماها و امور كشور ما به دست امثال اين رئيس جمهورها و رئيس مجلس ها و نخستوزيرها و وزرا و وكلا هست ، شما مطمئن باشيد كه نخواهد توانست يك قدرت خارجى اينپيروزى را از بين ببرد. 405
پيدا شدن قدرت طلبى و مال طلبى در مسؤ ولين علامت شكست نهضت است
و آن روزى كه ديديد و ديدند كه انحراف در مجلس پيدا شد، انحراف از حيث قدرت طلبىو از حيث مال طلبى ، در كشور در وزيرها پيدا شد، در رئيس جمهور پيدا شد، آن روزبدانند كه علامت اينكه شكست بخوريم ، خودنمايى كرده از آنوقت بايد جلويش ‍ رابگيرند. رئيس جمهورى كه بخواهد سلطنت كند به اين مملكت ، خود مردم بايد جلويش رابگيرند. مجلسى كه بخواهد قدرتمندى نشان بدهد و آن مسائلى كه سابق و آن افرادىكه سابق در مجلس بودند آن كارها را بكند، خود مردم بايد جلويش را بگيرند. اگر مردمبخواهند كه اسلام را حفظ كنند، جمهورى اسلامى را حفظ كنند، دولت و مجلس و رئيس جمهورو اينها را حفظشان كنند يعنى حفظ كنند، از اينكه خداى نخواسته يك وقت قدمى از آن وربرندارند اين شيطانى است كه در انسان هست و ممكن است كه هركس ‍ را منحرف كند و لازماست كه انسان خودش را مهذب كند. شمائى كه مى خواهيد خدمت به اين مردم بكنيد و دولتكه مى خواهد خدمت به اين مردم بكند و رئيس جمهور وامثال اينها كه مى خواهند خدمت به اين مردم بكنند، توجه بكنند كه خدمتگزارند، دردل خودشان اين مطلب را ايمان بياورند به آن كه ما خدمت مى خواهيم به اين مردم بكنيم . مادر جمهورى اسلامى داريم زندگى مى كنيم ، جمهورى اسلامى كه در اسلاممثل رسول اكرم ، مثل اميرالمومنين سلام الله عليهما بر آن حكومت كرده اند، مى خواهيم يكهمچو حكومتى باشد، يك همچو حكومتى كه كفش وصله خورده خودش را مى گويد از اينرياست ها پيش من ارزشش بيشتر است ، يا رياست ها ارزشش كمتر از اين است شما بايد درروحيه تان اين مطلب را حفظ كنيد و مردم هم بايد مواظب شما باشند و مواظب همه اينهاباشند و هر يك از ما و شما و همه خواستيم كه از آن راهى كه اسلام داشته است ازاول راهى كه داشته است و از آن طريقه اى كه انبيا داشته اند ما بخواهيم عبور كنيم ، آنروز نمونه شكست پيروزى اسلام پيدا مى شود و تا يك همچو مساءله اى پيدا نشدهپيروزى در جاى خودش شك نكنيد كه هست ، البته براى خدا بايد باشد شما براى خدا دراين مجلس حالا آمديد، وقتى مجلس اينطور است كه يك امتيازى نيست كه حالا وقتى شما رفتيدتوى بازار، مردم كنار بروند كه رئيس مجلس آمد ياوكيل مجلس آمد، نخست وزيرش ‍ هم اينطور است ، اينجور نيست كه وقتى كه توى مردمبرود، مردم فرق بگذارند با هم و همه اينها اينطور هستند، وقتى يك همچو مطلبى راداريد احساس مى كنيد كه امتياز دنيائى نداريد، اين را بايد شكر كنيد و در شكرانه ايننعمت خدمت به خلق بكنيد و خدمت به احكام اسلام بكنيد و براى اينهائى كه اولياء ما هستند،اين پائين شهرى ها و اين پابرهنه ها به اصطلاح شما، اينها ولى نعمت ماها هستند. اگراينها نبودند، ما يا در تبعيد بوديم يا در حبس بوديم يا در انزوا. اينها بودند كه همه مارا از اين مسائل نجات دادند و همه ما را آوردند و نشاندند به جائى ، بهخيال خودمان جائى است اين . 406
قدرت طلبها در مقابل قدرت هاى بالاتر خاضعند و درمقابل ضعفا جابر و ستمگر
من يك نكته اى عرض مى كنم و اين براى اين نيست كه از دولت يا از ارگان هاى ديگرتعريف كنم ، اين يك واقعيتى است كه من عرض ‍ مى كنم و شايد شماها هم مطلع هستيد وتوجه داريد يكى از عنايات بزرگى كه خداى تبارك و تعالى به جمهورى اسلامى واين نهضت اسلامى عنايت فرموده اين است كه متصديان امور، چه آنهائى كه در مجلس خدمتمى كنند و چه آنهائى كه در دولت خدمت مى كنند، چه آنهائى كه در ارتش هستند، همه اينهااز آن قشر مرفه نيستند، از آن قشرى كه همه توجه شان به اين است كه براى خودشانمقام درست كنند و براى خودشان كارهائى انجام بدهند ولو بر ضد خلق باشد.
شما اگر توجه كنيد به حكومت هائى كه در تاريخ بوده است و خصوصا در اين پنجاهسال ، ملاحظه مى كنيد كه آنهائى كه در راس امور بودند، آنها از اين ملك ها و سلطنه ها -و عرض مى كنم كه - از اين سنخ مردم و به اصطلاح از اشراف بودند وقتى كه اشرافبه قول خودشان و اعيان و متمكنين و يال و كوپال دارها متصدى امور يك كشور شدند، قهرااينها مردم را به حساب نمى آورند، اين يك امر قهرى است و درمقابل يك قدرتمند بزرگتر از خودشان خاضعند و درمقابل ضعفا و ملت خودشان جابر و ستمگر. شما اگر ملاحظه فرموده باشيد، معامله ايندولت هائى كه ما داشتيم سابق ، با مردم مقايسه كنيد و معامله شان را با سفارتخانه هاىخارجى ، با سفارتخانه هاى خارجى ، اينها شخصيت خودشان را بكلى (شخصيت همنداشتند) بكلى از دست مى دادند و آن چيزى كه در ذهن من است ، يكى از سفرا (حالا يا سفيرانگليس بود، يا يك جاى ديگر) آن صدراعظم وقت را پاشد گلويش را گرفت توى اتاق وزد او را به ديوار. در مقابل او آنها سپر مى انداختند، لكن درمقابل مردم ، آنقدر به مردم ظلم مى كردند و آنقدر بهخيال خودشان به بزرگى و امثال ذلك رفتار مى كردند، كه همه مى دانيد. 407
قدرت طلبها به منافع مردم اصلا توجهى ندارند
وقتى بنا شد كه متصدى يك امور كشورى قشر اشراف (به اصطلاح خودشان اعيان ،مرفه ها و صاحب اموال و - نمى دانم - پارك و اتومبيلها و كذا و كذا، يا آنوقت كالسكه هاو آن حرف ها باشد، اين يكى از مصيبت هاى بزرگى است كه در يك ملت هست ، سرچشمههمه مصيبت هائى كه ملت ها مى كشند اين است كه متصديان امورشان از قشر مرفه و ازاشراف و اعيان به اصطلاح خودشان از آنها باشد و آنها اينطور هستند، اشراف و اعياناينطور هستند كه تمام ارزش ها را به اين مى دانند كه آنجائى كه زندگى مى كنند بهتراز ديگران باشد، آن رفتارى كه مردم با آنها مى كنند، رفتار عبيد با موالى باشد، تمامافكارشان متوجه به اين مسائل است . بايد حتما چند تا پارك داشته باشد، چند تا باغداشته باشد در شميران ، در تهران در كجا، تا اينكه بشود يك نفر آدم عرض مى كنم كهنخست وزير يا يك نفر آدم وزير كذا و اينها وضع روحى شان ، به حسب نوع ، وضعروحى شان اينطور بود كه چون قدرت را، تمام ارزش ها را به قدرت مى دانستند، تمامارزش ها را به قدرت مالى مى دانستند، به قدرت هاى ديگر مى دانستند، درمقابل قدرت بالاتر از خودشان خاضع و عبد بودند، درمقابل ضعفائى كه قدرت ندارند، فرمانفرما و حكومت بودند اين وضع طبيعى اين است كهيك قشر اشراف و اعيان به اصطلاح خودشان و مرفه ، به يك كشورى حكومت كنند وقابل اجتناب نيست اين وقتى حكومت آنطور شد، ديگر نمى شود اين را كسىخيال كند كه قابل اين است كه اين با مردم چه جور باشد، از آن ور با دولت هاى خارجىچه جور باشد مقابل آنها از باب اينكه مى ديدند آنها قدرتشان بيشتر است ، خاضعبودند هرجائى كه توهم مى كردند كه به قدرتشان يك قدرت بالاترى يك صدمه اىبزند، مقابل او لنگ مى انداختند و همه جور تواضعى مى كردند براى اينكه آنجا را بهدست داشته باشند. به مردم هر چه گذشت ، گذشت و هر چه خواستند بكنند با مردم. 408
قدرتمندان به دليل علاقه به قدرت خود، تسليم قدرت خارجى مى شوند
اين يكى از الطاف بزرگ خدا بود كه حكومت جمهورى اسلامى را و متصديان امور اسلامىرا از قشر مرفه و از آن اشراف و اعيان و سلطنه ها و ملك ها و اينها قرار نداد و اين اسباباين شد و مى شود كه وقتى كه بنا شد كه يك اشخاصى زندگى شان يك زندگى عادىباشد و ارزش را در اين زندگى هم ندانند، ارزش را به ارزش انسانى ، ارزش اسلامىبدانند، ارزش اخلاقى بدانند، اگر يك حكومتى ارزش هايش اينطور ارزش باشد كه ارزشاسلامى باشد، بخواهد خدمت به نوع خودش بكند، خودش را خدمتگزار بداند، اگر ديدشاين باشد، قهرا ملت با اوست و قهرا نمى تواند يك قدرت خارجى او را تحت تاثير قراربدهد. هميشه قدرت خارجى براى اينكه بر مردم مسلط بشود، اين بالاترى ها را مىترساند آنها هم از باب اينكه تمام توجه شان به اين بود كه در بين ملت قدرتمندباشند، داراى يال و كوپال باشند، آنها را تسليم مى شد براى اينكه به اينها ظلم بكنداين وضع طبيعى اينجور حكومت است و وضع طبيعى حكومتى كه از قشر غير مرفه است ، ازخود اين مردم درست شده است ، وضع طبيعى اش اين است كه با مردم باشد و خدمت بكند وارزش را، ارزش جاه و مقام نداند. 409
در جمهورى اسلامى ، ارزش مقامات در خدمتگزارى است نه حكومت
شما مى دانيد كه در جمهورى اسلامى مقامات آن معنى كه در سابق داشت از دست داده ، نهرئيس جمهورش و نه نخست وزيرش و نه ساير وزرايش اينطور نيست كهخيال بكنند، خودشان خيال بكنند كه ما يك مقام بالائى ، والا مقام هستيم و ما حضرت اشرفهستيم و نمى دانم كذا اينجور نيست . آنها مى بينند كه ارزششان در بين جامعه ، در همه جااين است كه خدمت بكنند، خدمتگزار باشند، نه ارزش به اين است كه به مردم حكومت كنند درجمهورى اسلامى اين معنا كه هم مقامات آن مقاماتى كه سابقتخيل مى شد، نيست و هم صاحب اشخاصى كه متصدى امور هستند، آن اشخاصى كه در يكخانواده اشرافى بزرگ شده باشند و يك زندگى چه كرده باشند و نتوانند بسازند بامردم ، نتوانند بسازند با يك زندگى عادى ، آنطور هم نيستند. من فيلمى كه ديشب ازمرحوم رجائى گذاشته بودند و منزلش را نشان مى دادند، يك دفعه ديگر هممثل اينكه ديدم اين را، بعضى از اشخاصى كه پيش من بودند مى گفتند ما رفتيممنزل آقاى رجايى ، اين خوب نشان مى داد، آنجا به اين اندازه نيست ، واقع مطلب اينطورنيست ، اين يك چيز بزرگى كانه نشان دارد مى دهد وحال آنكه ما كه رفتيم منزلشان ديديم نه ، مساءله اين طور هم نيست . وقتى بنا شد كه يكنفر رئيس جمهور شده ، يا يك نفر نخست وزير است ، آقا منزلش آنطورى است و وضعماديش اينطورى است ، اين ديگر نمى شود كه از يك قدرت بزرگى بترسد براى چهبترسد؟ اين را كه از او نمى گيرند آن بايد بترسد كه مى خواهدچپاول كند و مى خواهد يك حكومت كذائى بكند، آن بايد بترسد، اما رجائى خدا رحمتش كند وامثال اينها و باهنر و اينهائى كه ما از دست داديم ، كه اينطور نبودند كه زندگى شانجورى باشد كه مبادا يك وقتى از دست ما برود، خاضع بشوند پيش ديگران و براىاينكه زندگى را بيشترش بكنند زورگوئى كنند به مردم . 410
اگر از مردمى بودن خارج شويد، خارجى ها به شما طمع مى كنند
اين يك عنايتى است كه خداى تبارك و تعالى به اين ملت كرد و از خود مردم ، از خود اينتوده ها از بازار - نمى دانم - از كجاها و خانه ها، افراد منبعث شدند و حكومتتشكيل دادند. وقتى از بازار، مردم حكومت را تشكيل دادند، مى دانند كه بازار وضعش چهجورى است وقتى كه از بين خود مردمى كه مرفه نيستند، اينها آمدند و خودشان هم نظيرآنها هستند، اينها به درد دل مردم مى توانند برسند. من اينكه عرض مى كنم ، نمى خواهم ازشما تعريف كنم ، براى اينكه مى ترسم تعريف كنم اين براى اين است كه تنبه بدهم ،تنبه بدهم به اينكه تا وضع اينطورى است ، حكومت برقرار است ، حكومت اسلامىبرقرار است تا وضع دولت ، مجلس - نمى دانم - ارتش ، روساى ارتش ، فرماندهان همهجا اين وضع است كه مى بينيم الان و مشاهده مى كنيم ، شما خوف از اينكه يك آسيبى اينجمهورى اسلامى به آن برسد، از اين خوف نداشته باشيد شما هر چه خوف داريد، ازخودتان بترسيد، از اينكه مبادا خداى نخواسته مسير، يك مسير ديگر بشود و راه ، يك راهديگرى باشد و توجه به اين چيزى كه الان هست ، از دست برود و مردمى بودن از دستتانبرود. از اين بترسيد كه اگر خداى نخواسته يك وقت اين قضيه پيش آمد و شما از آنمردمى بودن بيرون رفتيد و يك وضع ديگرى پيدا كرديد وخيال كرديد حالائى كه من نخست وزيرم ، حالائى كه من رئيس جمهورم حالائى كه من وزيركذا هستم بايد چه و چه و چه باشم ، آنوقت بدانيد كه آسيب مى بينيد، يعنى آنوقت استكه خارجى ها به شما طمع مى كنند. 411
دشمن مى داند كه بايد از داخل ، كشورى را به تباهى بكشاند
آنها مى دانند كه از چه راه بايد يك كشورى را به تباهى بكشانند، آنها مى دانند كهبايد از راه خود حكومت ، از راه خود دولت ، از راه خود مجلس ، از راه خود اينها، اين كارها راانجام بدهند، آنها مى دانند كه ريختن در يك كشور يا نمى دانم چه كردن ، با وضعى كهاينجور كشورها دارند، اين نمى شود اينها تجربه اش را در افغانستان كردند درافغانستان با اينكه دولتش با آنهاست و حزب ها و خيلى از حزب ها شايد با آنها باشند،لكن چون يك توده اى دارد، آنجا، توده اى كه مسلمانند، متوجهند و مخالف با قدرت ها هستند،چون اين هست در آن ، موفق نشدند به اينكه آن كارى كه مى خواستند، بكنند، هر روز هم روبه شكست است . اينها تجربه ها را دارند، مى دانند قضيه چه جور است ، مى دانند كه يكملتى كه همه شان در مقابل همه چيرهائى كه درشان وارد مى شود، ايستادگى كردند و مىكنند، ملتى كه بچه اينقدريش ، ديروز يك بچه اى قد اين آقا كوچولو، به حد دهسال و اينها نبود، اينجا گريه مى كرد كه ، گريه مى كرد كه شما دعا كنيد من شهيدبشوم يك ملتى اينطورى ، زنش اينطور، مردش اينطور، پيرش آنطور، جوانش آنطور،اينها مى دانند با اين ملت نمى شود با فشار و زور و سرنيزه رفتار كرد قهرا آنها مىخواهند يك نقشه اى بكشند، حواسشان هم خيلى جمع است و خيلى هم حوصله و صبر دارند.آنها براى پنجاه سال ديگر، براى سى سال ديگر حالا نقشه درست مى كنند، حالا نقشهمى كشند كه سى سال ديگر نتيجه بگيرند يعنى اگر خداى نخواسته دانشگاه ما يكانحرافى پيدا بكند، بعد از سى سال نتيجه اش را آنها مى گيرند. اگر در دانشگاه ما يكاشخاص غير اسلامى امثال اينها وارد بشود، اشخاصى كه انحراف دارند وارد بشود، ولوحالا نتوانند كارى بكنند (حالا هم عجله ندارند كه كارى بكنند) كم كم همين دانشگاهى ها راتبليغ مى كنند، صحبت مى كنند، چه مى كنند، چه مى كنند، هوا خورشان مى كنند، بالاخره هممقدرات يك مملكت بعد از اين دوره با آنهاست آنها وقتى مقدرات يك دولت را و ملت را در دستگرفتند، با يك انحرافى در دست گرفتند، آنوقت هست كه اينها نتيجه مى گيرند، بادست خود اينها نتيجه مى گيرند. 412
با جدايى از مردم بدانيد كه رو به تباهى مى رويد
شما بايد كوشش كنيد همه تان ، هر كس در هر وزارتخانه هست بايد كوشش كند كه اجزاءآن وزارتخانه ، افرادى كه در آن وزارتخانه هست ، وضع روحيش جورى باشد كه بامردم بسازد، مردم باز احساس نكنند كه در اين وزارتخانه هم وقتى ما بخواهيم كارمان رابه وزير بدهيم ، بايد يك مدتى دم در بايستيم و يك مدتى آن مامور و آن مامور و آن مامورتا برسانند ما را به آنجا، آنجا هم پشت در بايستيم نه ، اين وضع اگر يك وقت خداىنخواسته ديديد دارد اينطور مى شود، بدانيد كه داريد رو به تباهى مى رويد، قدم داريدبر مى داريد رو به تباهى . آن روزى شما قوى هستيد كه اينبقال سر محله و آن مومن توى مسجد و آن كسى كه در جاهاى بزرگ و اعيان و اشراففرض كنيد هست ، براى شما اينطور نباشد كه براى او يك كارى بكنيد، براى اين نكنيد.اينها را مقدم بر آنها بدانيد، اينهائى كه شما را به وزارت رسانده اند، با اينكه وزارتالان يك چيز مهمى نيست پيش شما، اينهائى كه قدرتمندها را بيرون كردند، اينهائى كههمه آن اشخاصى كه مقدرات يك كشور در دستشان بود و ما را و شما را و همه كشور را بهتباهى كشيده بودند، آنها را بيرون زدند، اينها را بايد ما قدرشان را بدانيم ، يعنى نگهشان داريم براى خدا، براى اسلام ، براى حيثيت خودتان ، براى حيثيت كشورتان بايداين سر و پا برهنه ها را نگه شان داريد اينهائى كه بعد از همين كه هر شهيدى شما پيدامى كنيد، آنطور برايش تظاهر مى كنند، آنطور برايش عرض بكنم به سر و سينهخودشان مى زنند، كه مى بينيد نشان مى دهند، يك همچو ملتى را بايد با همين وضع نگهداشت و آن به دست امثال شماست كه اينطور باقى بماند اگر يك وقت سرخورده بشونداز دولت و خيال كنند كه دولت دارد براى خودش يك كارهائى انجام مى دهد و براى ما نيستو چطور، آنوقت هست كه شما هر كدامتان خداى نخواسته از بين برويد، يك كسى برايتانفاتحه نمى خواند. 413
رابطه مردمى با مردم ، سبب حفظ نظام مى شود
شما كارى بكنيد كه بعد از مردنتان هم اينطور وضع مردم باشد با شما، بعد از شهادتهم اگر نصيبت تان شد، مردم با شما اينجور باشند. پيش خدا اين ارزش دارد وقتى خداىتبارك و تعالى ديد كه يك جمعيتى ايستادند و فرياد مى زنند، توى سرشان مى زنند كهرجائى چه ، خدا به رجائى رحم خواهد كرد اگر خداى نخواسته هم آن يك اشكالاتى در آنباشد، به همين ، خدا رحم مى كند خوب ، مومن ،چهل تا مومن شهادت بدهند به خوبى يك كسى ، خداقبول مى كند اين را، براى اينكه يك آدمى است كهچهل نفر مومن اين را به خوبى شناخته اند وقتى به خوبى شناختند، خداوند عفو مى كندفرضا از اينكه يك جمعيت هائى اينطورى بريزند در خيابان و آنطور و به سر و سينهشان بزنند براى آنها، ارزش آقاى رجايى ، ارزش آقاى باهنر، ارزش آقاى بهشتى وارزش اين ائمه جمعه مظلوم ما به اين نبود كه يك مثلا دستگاهى دارد، ارزششان به اينبود كه خودى بودند، با مردم بودند، براى مردم خدمت مى كردند، مردم احساس كردهبودند كه اينها براى آنها دارند خدمت مى كنند و لهذا آنهمه تبليغاتى كه با دست هاىفاسد بر ضد مرحوم بهشتى بالخصوص آنقدر كارها كردند و نسبت به مرحوم رجائى هم، آن آدم فاسد آنقدر پافشارى كرد و اذيت كرد، مردم اعتنائى هيچ به او نكردند و همانطوربا آنها رفتار كردند، مردم همانطور آن تلافى هائى كه در آنوقت سر آن مظلوم درآمد،مردم درست كردند، بعد از فوت ايشان آنطور كردند و همه شما بايد وضعتان يك همچووضعى باشد و من اميدوارم كه همه اين وضع را توجه به آن بكنيد و حفظش بكنيد.بخواهيد اسلام حفظ بشود، اين وضع را بايد حفظ بكنيد. بخواهيد كه ايران حفظ بشود،همين را بايد حفظش كنيد. بخواهيد خودتان محفوظ بمانيد، همين را بايد حفظ كنيد. بالاخرهاين وضع فعلى كه شما داريد بايد رو به بهترين برويد، هى برويد سراغ اينكهيكديگر را اسلامى كنيد اينكه من عرض كردم كه بايد امور اسلامى باشد، حالا هم عرضمى كنم ، اين كارهائى كه شما مى گوئيد كه مى روندجنگل ها را چيز مى كنند، اينها كارهاى غير اسلامى است ، من مى گويم بايد اسلامى باشداگر چنانچه يك كسى تخلف كرد از مقررات دولت ، اين غير اسلامى است ، آن هم بايداسلامى بشود يعنى بايد دولت با قدرت ، آن كسى كه تخلف مى كند از آن چيزهائى كهدولت براى حفظ نظام دولت قرار داده است ، آنها را بايد با قدرت جلويش را بگيرد،براى اينكه آن غير اسلامى است ، من مى گويم اسلامى بايد بشود بريدن درخت هاىكشور را و به تباهى كشيدن جنگل ها را، اين غير اسلامى است ، بايد جلويش ‍ گرفتهبشود. تخلف از مقررات خيابان ها و رفت و آمدها، اين غير اسلامى است ، بايد جلويش رابگيريد اگر يك كسى اعتنائى به چراغ سرخ نكرد، اين غير اسلامىعمل كرده و اين را بايد تعقيبش كرد و به دست دادگاه سپردش . حالا هم من عرض مى كنماسلامى كه ، اسلام كه با نظم مخالف نيست ، اصلا اسلام مى خواهد نظم حفظ بشود، نظامحفظ بشود كليه امور مربوط به نظام ، اين اسلام است و اگر يك چيزى تخلف از نظامكرد، اين برخلاف اسلام است و جلوگيرى لازم است . 414
ارزش انسان به مقام نيست

next page

اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خمينى قدس سره الشريف

back page