بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب چهل داستان و چهل حدیث از حضرت علی (ع ), عبداللّه صالحى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     CHEHE001 -
     CHEHE002 -
     CHEHE003 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

(نماز جماعت يا تخريب خانه )
مرحوم شيخ طوسى به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى به حضرت اميرالمؤ منين امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام خبر رسيد: عدّه اى ازمسلمانانى كه در همسايگى مسجد زندگى مى كنند، به نماز جماعت در مسجد حاضر نمىشوند.
پس آن گاه امام ، اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در جمع نمازگذاران حضور يافت و بعد ازاقامه نماز، ضمن ايراد خطبه اى اظهار داشت :
شنيده ام عدّه اى از افراد، در مساجد ما و در صفوف مؤ منين مشاركت ندارند و با ما به نمازجماعت حاضر نمى شوند.
از اين به بعد، كسى حقّ ندارد با آن ها هم غذا و همنشين و هم سخن گردد.
و همچنين كسى حقّ ندارد با ايشان پيمان زناشوئى ببندد و يا به ايشان كمك نمايد، تامادامى كه آنان نيز همانند ديگران در جمع مسلمين حضور يابند و در نماز جماعت شركت كنند.
سپس آن حضرت افزود: چه بسا ممكن است دستور دهم كه خانه هاى چنين افرادى را برسرشان تخريب كرده و آتش زنند و بسوزانند، مگر آن كه از اين عملشان دست بردارند وبه درگاه الهى توبه نمايند.
امام جعفر صادق عليه السلام در ادامه افزود: مؤ منين به وظيفه خود كه اميرالمؤ منين علىّصلوات اللّه عليه مشخّص نموده بود عمل كردند و با افراد متخلّف ترك معاشرت و معاملهنمودند، تا آن كه بالا خره ، آن ها از عمل خود پشيمان شده ؛ و همراه ديگر نمازگذاران درمساجد؛ و نماز جماعت شركت كردند.(58)
(برخورد امام عليه السّلام با شير)
حارث همدان ، كه يكى ازاصحاب باوفاى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام است ، گويد:
روزى به همراه آن حضرت در بيرون يكى از محلّه هاى شهر كوفه قدم مى زديم كهناگهان شيرى درّنده از دور نمايان شد و جلو آمد، پس ‍ ما راه را براى حركت آن شير بازكرديم .
وقتى آن شير نزديك ما رسيد، خود را در مقابل حضرت امير عليه السلام خاضعانه روىزمين انداخت ، در اين هنگام حضرت علىّ عليه السلام خطاب به شير كرد و فرمود:برگرد، حقّ ورود به شهر كوفه را ندارى ، همچنين پيام مرا به ديگر حيوانات درّندهنيز مى رسانى كه آنان هم حقّ ورود به اين شهر را ندارند؛ و چنانچه بر خلاف دستور منعمل نمائيد، خودم در بين شما حكم خواهم كرد.
حارث همدانى گويد: تا زمانى كه امام علىّ بن ابى طالب عليه السلام زنده بود، هيچدرّنده اى نزديك شهر كوفه نمى آمد.
موقعى كه حضرت به شهادت رسيد، زياد بن اءبيه ، استاندار كوفه شد؛ و در آن موقعدرّندگان از هر سو وارد كوفه و باغستان هاى آن شهر مى شدند و ضمن اين كه خسارتوارد مى كردند، به مردم هم ، نيز حمله مى كردند.(59)
( قضاوت در ضمانت الاغ يا گاو نر)
مرحوم شيخ طوسى در كتاب خود آورده است :
حضرت صادق آل محمّد به نقل از پدر بزرگوارش امام محمّد باقر صلوات اللّه عليهمحكايت كند:
در زمان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله قضيّه اى مهمّ اتّفاق افتاد؛ و آن اين بود كهگاو نرى ، يك الاغ را كشت ؛ صاحبان آن دو حيوان جهت تعيين خسارت به حضور پيامبراسلام صلّى اللّه عليه و آله آمدند در موقعى كه آن حضرت در جمع گروهى از اصحاب وانصار نشسته بود.
پس از عرض سلام ، اجازه سخن خواستند و چون آن بزرگوار اجازه فرمود، شاكى ومتشاكى ، ادّعا و شكايت خود را مطرح كردند؛ و حضرترسول پس از شنيدن سخنان آن دو نفر، خطاب به ابوبكر نمود و فرمود: بين ايشانقضاوت و تعيين خسارت كن .
ابوبكر عرض كرد: يا رسول اللّه ! حيوانى ، حيوان ديگرى را كشته است ، خسارتىندارد.
پس از آن قضاوت را به عمر پيشنهاد نمود و او نيز مانند ابوبكر پاسخ داد.
آن گاه خطاب به علىّبن ابى طالب نمود و فرمود: يا علىّ! تو بين آن ها قضاوت نما.
لذا اميرالمؤ منين علىّ صلوات اللّه عليه اظهار داشت : مانعى ندارد و افزود: چنانچه گاونر در طويله يا چراگاه الاغ وارد شده و آن را كشته است ؛ پس صاحب گاو ضامن است وبايد خسارت الاغ را بپردازد.
ولى چنانچه الاغ در طويله يا چراگاه گاو، وارد گرديده است و توسّط گاو كشته شده ،هيچ ضمانتى بر كسى نيست .
در اين هنگام ، حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله دست هاى مبارك خود را به آسمان بلندنمود و چنين اظهار داشت :
حمد و ستايش بى حدّ، خداوندى را كه بعد از من شخصى را جهت امامت و خلافت برگزيد،كه همانند پيغمبران عليهم السلام حكم و قضاوت مى نمايد.(60)
(اهميّت عيادت از مريض مخالف )
محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلفى آورده اند:
پس از رحلت حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، ياران حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليهالسلام نزد زيد بن ارقم كه يكى از اصحابرسول خدا صلوات اللّه عليه بود و در جريان غدير خم نيز حضور داشت آمدند و از اوگواهى خواستند؛ ولى چون او از طرف حكومت براى خوداحتمال خطر مى داد از بيان حقيقت و جريان غدير خوددارى كرد.
بعد از گذشت مدّتى ، همين شخص مريض شد و در بستر بيمارى افتاد، وقتى اميرالمؤ منينعلىّ عليه السلام شنيد كه زيد بن اءرقم مريضحال است به عيادت و ديدار او آمد.
همين كه زيد بن ارقم چشمش به جمال نورانى حضرت افتاد، گفت : مرحبا به امير مؤ منان ،كه از من عيادت مى نمايد، با اين كه وى ما راقبول ندارد و از ما دلگير و آزرده خاطر مى باشد.
امام علىّ عليه السلام فرمود:اى زيد! آن ناراحتى كه براى ما به وجود آوردى هرگز مانعآن نمى شود كه ما شرط انسانيّت و حقّ دوستى را فراموش نموده ؛ و تو را درحال بيمارى عيادت نكنيم .
و پس از آن افزود: هركس مريضى را براى رضاى خداوند عيادت كند، تا هنگامى كه دركنار مريض نشسته باشد، در سايه رحمت و لطف الهى خداوند قرار خواهد داشت .
و چون بخواهد برخيزد كه از نزد مريض بيرون رود، خداوندمتعال هفتاد هزار ملك را ماءمور مى نمايد تا براى او درود و تحيّت فرستند؛ ومشمول رحمت الهى قرار مى گيرد.
سپس افزود:اى زيد! من دوست داشتم كه چنين فضيلتىشامل حالم گردد؛ و به همين جهت از تو عيادت كردم .(61)
(تحويل وصاياى نبوّت و امامت )
چون آخرين روزهاى عمر پر بركت اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلامفرارسيد، وصايا و كُتُب امامت را تحويل فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام داد و اورا به عنوان وصىّ و جانشين خود معرّفى نمود.
و ديگر فرزندش حسين عليه السلام با محمّد حنفيّه و ساير فرزندان و دوستان و سرانشيعه را بر اين وصيّت شاهد گرفت .
و هنگامى كه آن حضرت خواست كُتُب و سِلاح و ديگر وصاياى امامت را به امام حسن مجتبىعليه السلام تحويل دهد، فرمود:
اى فرزندم ! رسول خدا مرا دستور داده است تا وصايا و آنچه را كهتحويل من داده بود، نزد تو قرار دهم .
و همچنين حضرت رسول صلوات اللّه عليه فرمود: به تو بگويم كه تو نيز در آخرينلحظات عمرت ، بايد اين وصاياى امامت را، به برادرت حسين واگذار نمائى .
پس از آن امام علىّ صلوات اللّه عليه فرزندش حسين عليه السلام را مورد خطاب قرار دادو فرمود: رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده است كه تو نيز بايستى در آخرينلحظات عمرت آن ها را به فرزندت امام سجّاد عليه السلامتحويل دهى .
و سپس دست علىّ بن الحسين زين العابدين عليه السلام را كه كودكىخردسال بود گرفت ؛ و فرمود: جدّت رسول اللّه امر فرموده است كه تو هم اين وصايارا به فرزندت ، محمّد بن علىّ باقرالعلوم بسپارى ، و سلامرسول خدا و همچنين سلام مرا به او برسان .
و آن گاه پس از اين سخنان ، دو مرتبه امام حسن مجتبى عليه السلام را مورد خطاب قرارداد؛ و فرمود: و تو اى حسن ! ولىّ امر مسلمين بعد از من مى باشى ، و نيز ولىّ خون منخواهى بود.
لذا اگر خواسته باشى ، مى توانى قاتل مرا عفو نمائى و يا اين كه او را قصاص كنى، ليكن اگر خوستى قصاص نمائى متوجّه باش كه تنها يك ضربت شمشير، به جاى آنيك ضربتى كه بر من وارد ساخت ، بر او وارد كنى .
و هنگامى كه او ابن ملجم را كشتى ، جسدش را در كناسه كوفه كه يكى از وادى هاى دوزخمى باشد زير خاك پنهانش كن .(62)
(علّت قتل و ترور حضرت سلام اللّه عليه )
پس از جريان جنگ صفّين و تحميل ابو موسى اءشعرى براى حَكَميّت ؛ و بعد از به وقوعپيوستن جنگ نهروان با خوارج ، سه نفر از بزرگان خوارج كه حضرت علىّ عليهالسلام را تكفير كرده بودند تصميم گرفتند تا به عنوان خونخواهى ، سه نفر ازواليان و سران حكومتى را ترور نمايند.
يكى عبدالرّحمن بن ملجم مرادى بود كه ترور اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام را دركوفه ؛ و ديگرى بَرك بن عبدالله كه او ترور معاويه را در شام ؛ و سوّمين نفر عمر بنبكر، ترور عمرو بن عاص را در مدينه به عهده گرفت .
و بعد از آن كه هر سه منافق هم قسم شدند كه يا كشته شوند يا هدف شوم خود را بهاجراء درآورند، هر كدام به سوى هدف مورد نظر خود رهسپار شدند.
و عبدالرّحمن پس از آن وارد كوفه شد، روزى در يكى از كوچه هاى كوفه زنى را به نامقُطّام كه پدرش در جنگ نهروان كشته شده بود ملاقات كرد.
و چون قطّام زنى بسيار زيباروى و خوش اندام بود؛ و عبدالرّحمن نيز ازقبل مذاكراتى با او براى خواستگارى كرده بود، پس شيفتهجمال او گرديد و نسبت به آن اظهار عشق و علاقه نمود؛ و سپس پيشنهاد ازدواج به قطّامداد.
قطّام در پاسخ گفت : در صورتى با پيشنهاد تو موافقت مى كنم كه سه هزار درهم و يكغلام مهريه ام قرار دهى ، مشروط بر آن كه علىّ ابن ابى طالب را نيز بهقتل برسانى .
عبدالرّحمن براى امتحان قطّام گفت : دو شرط اوّل را مى پذيرم ؛ ليكن مرا ازقتل علىّ معاف دار.
قطّام گفت : خير، چون شرط سوّم از همه مهم تر است ؛ و اگر مى خواهى به كام و عشق خودبرسى ، بايستى حتما انجام پذيرد.
عبدالرّحمن وقتى چنين شنيد، گفت : من به كوفه نيامده ام ، مگر به همين منظور.(63)
پس از آن ، قطّام هر ساعت خود را به شكلى آرايش و زينت مى كرد و درمقابل عبدالرّحمن به طنّازى و عشوه گرى مى پرداخت تا آن كه او را بيش از پيش دلباختهخود نمايد.
و چون آتش عشق و شهوت عبدالرّحمن شعله ور گشته و فزونى يافت ؛ و نيز زمان موعودبا هم پيمانانش فرا رسيد، آن ملعون شمشيرى مسموم همراه خود برداشت ؛ و سحرگاه بهمسجد كوفه وارد گشت .
و هنگامى كه نماز صبح به امامت حضرت علىّ عليه السلام شروع شد، عبدالرحمن پشتسر امام ايستاد؛ و هنگامى كه سر از سجده برمى داشت ناگهان عبدالرّحمن فريادى كشيد وبا شمشير بر فرق مقدّس آن امام مظلوم فرود آورد و گريخت .
در همين لحظه امام عليه السلام اظهار داشت : (فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ) يعنى ؛ قَسَم به پروردگار كعبه ، رستگار و سعادتمند شدم .(64)
بعد از آن ، حضرت را با فرق شكافته و بدن خونين بهمنزل آوردند؛ و پزشكان بسيارى جهت معالجه آن حضرت آمدند، يكى از آنان پزشكى بودبه نام اءثير بن عمرو سكونى ، كه بر بالين حضرت وارد شد؛ و شروع به مداواگرديد.
اطرافيان و اعضاء خانواده حضرت ، اطراف بستر آن بزرگوار حلقه زده بودند و باحالتى نگران چشم به پزشك دوخته كه آيا چه مى گويد؛ و نتيجه چه خواهد شد.
پس از آن كه پزشك نگاهى به جراحت آن حضرت كرد، گفت : گوسفندى را ذبح نمائيد وسفيدى جگر ريه آن را تا سرد نشده ، سريع بياوريد.
وقتى آن را آوردند، پزشك رگ ميان سفيدى را بيرون آورد و ميان شكاف سر آن حضرتقرار داد؛ و لحظه اى درنگ نمود، در حالتى كه تمامى افراد در انتظار نتيجه ، لحظهشمارى مى كردند.
سپس شكاف سر را باز كرد و رگ را خارج نمود؛ با نگاهى به آن خطاب به حضرت كردو عرضه داشت : اى اميرالمؤ منين ! اگر وصيّتى دارى بفرما، چون متاءسّفانه زخمشمشير و زهر آن به مغز سر اصابت و سرايت كرده ؛ و راهى براى معالجه آن نيست.(65)
لذا حضرت به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود: پسرم ! اگر من خوب شدم ،خودم آنچه را كه صلاح بدانم با عبدالرّحمن انجام مى دهم .
و چنانچه خوب نشدم و از دنيا رفتم ، سعى كنيد به او سخت نگيريد و در قصاص تجاوزنكنيد، چون او يك ضربت شمشير زده است شما هم حقّ نداريد بيش از يك ضربت به اوبزنيد.(66)
(در عزاى امام علىّ عليه السلام )

ناله كن اى دل به عزاى علىّ
گريه كن اى ديده براى علىّ
كعبه ز كف داده چو مولود خويش
گشته سيه پوش عزاى علىّ
عُمْر علىّ، عُمْره مقبوله بود
هر قدمش سعى و صفاى علىّ
ديده زمزم كه پر از اشك شد
ياد كند زمزمه هاى علىّ
تيغ شقاوت ، سر او را شكافت
كوفه بود، كوه مناى علىّ
عالم امكان شده پر غلغله
چون شده خاموش صداى علىّ
نيست هم آغوش صبا بعد از اين
پيك ظفر بخش لواى علىّ
منبر و محراب كشد انتظار
تا كه زند بوسه به پاى علىّ
ماه دگر در دل شب نشنود
صوت مناجات و دعاى علىّ
آه كه محروم شد امشب دگر
چشم يتيمان ز لقاى علىّ
مانده تهى سفره بيچارگان
منتظر نان و غذاى علىّ
واى ! امير دو سرا كشته شد
خانه غم گشته سراى علىّ
پيش حسين و حسن و زينبش
خون چكد از فرق هماى علىّ(67)
(پنج درس آموزنده و ارزنده )
1 مرحوم كفعمى روايت كرده است :
روزى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله به حضرت علىّ عليه السلام فرمود: ديشب چهعملى انجام داده اى ؟
آن حضرت اظهار داشت : پيش از آن كه بخوابم ، هزار ركعت نماز به جا آوردم ، حضرترسول فرمود: چگونه ؟!
پاسخ داد: از شما شنيدم كه فرمودى : هركس هنگام خوابيدن سه مرتبه بگويد: (يَفْعَلُاللّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِهِ)،
او همانند كسى باشد كه هزار ركعت نماز خوانده است .
حضرت رسول فرمود: راست گفتى ، چنين است .(68)
2 يكى از شاعران زمان اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام به نام نجاشى در ماه مباركرمضان ، آشكارا شراب خمر آشاميد؛ پس او را نزد امام علىّ عليه السلام آوردند.
حضرت دستور داد تا او را صد ضربه شلاّق زدند و سپس او را به حكم آن بزرگوارزندانى نمودند؛ و چون فرداى آن روز شد، وى را از زندان بيرون آوردند و هشتاد شلاّقديگر بر او زدند.
نجاشى اعتراض كرد : چرا زندان و هشتاد شلاق اضافى زديد؟
حضرت فرمود: چون حرمت ماه رمضان را شكستى و علنى با حرام روزه خوارى كردى.(69)
3 امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
روزى اميرالمؤ منين علىّ بن ابى طالب عليه السلام به غلام خود، قنبر دستور داد تا برشخصى كه محكوم به حدّ شلاّق بود، هشتاد ضربه شلاّق بزند.
و چون قنبر ناراحت و عصّبانى بود؛ سه شلاّق ، بيشتر از هشتاد ضربه بر او واردساخت .
حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام شلاّق را از دست قنبر گرفت و سه ضربه شلاّقبر او زد.(70)
4 عبداللّه بن عبّاس حكايت كند:
شخصى به محضر امام علىّ صلوات اللّه عليه وارد شد و پيرامون انواع مخلوقات از آنحضرت سؤ ال كرد؟
امام عليه السلام در پاسخ چنين فرمود: خداوند يك هزار و دويست نوع مخلوق در عمق درياهاو اقيانوس ها؛ و به همان مقدار نيز انواع مختلفى از مخلوقات بر روى زمين آفريده است .
سپس افزود : و تمامى انسان ها جز طائفه ياءجوج و ماءجوج همه ازنسل حضرت آدم عليه السلام هستند، كه البتّه به هفتادشكل و رنگ آفريده شده اند.(71)
5 روزى حضرت اميرالمؤ منين امام علىّ صلوات اللّه عليه از جلوى مغازه قصّابى كهداراى گوشت هاى خوبى بود عبور نمود، همين كه چشم قصّاب به آن حضرت افتاد،عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! گوشت خوب و مناسبى دارم ، مقدارى از آن را براىمنزل خريدارى نمائيد.
امام علىّ عليه السلام فرمود: پول همراه خود ندارم ، قصّاب گفت : مشكلى نيست ، من بابتپول آن صبر مى كنم ؛ و هر موقع توانستى پولش را بياور.
حضرت فرمود: خير، من نسبت به خريد گوشت صبر مى نمايم ؛ و نسيه نمى خرم ، وبدون آن كه گوشت خريدارى نمايد به حركت خود ادامه داد و رفت .(72)
(علىّ عليه السّلام امام ناشناخته )
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا كند
قسم به ذات كبريا، ز يُمن مرتضى كند
خدا چو هست رهنمون ، مگر دگر چرا و چون
كه او كند هر آنچه را كه حكمت ، اقتضا كند
ز قدرت يداللّهى ، كسى ندارد آگهى
وسيله اش بود علىّ، خدا هر آنچه را كند
به جنگ بدر و نهروان ، علىّ است يكّه قهرمان
نِگَر كه دست حقّ عيان ، قتال اءشقيا كند
به روى دوش مصطفى ، نهد چو پاى مرتضى
نگر به بت شكستنش ، كه در جهان صدا كند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو و عبدود
خدا بدستِ دست خود، لواى حقّ به پا كند
چو افضل از عبادت خلايق است ضربتش
علىّ تواند اين عمل ، شفيع ما سوى كند
به پيشگاه كردگار، ز بس كه دارد اعتبار
ديون جمله بندگان ، تواند او اءدا كند
نماز بى ولاى او عبادتى است بى وضو
به منكر علىّ بگو، نماز خود قضا كند
هر آن كه نيست مايلش ، جفا نموده با دلش
بگو دل مريض خود، به عشق او شفا كند
علىّ است آن كه تا سحر، سرشك ريزد از بصر
پى سعادت بشر، ز سوز دل دعا كند
علىّ اءنيس عاشقان ، علىّ پناه بى كسان
علىّ اميرمؤ منان ، كه مدح او خدا كند
پس از شهادت نبىّ، كه را سزد به جز علىّ
كه تا به حشر آدمى ، به كارش اقتداء كند
قسيم نار و جنّتش ، ترازوى محبّتش
كه مؤ منان خويش را، ز كافران جدا كند
گهى به مَسند قضا، گهى به صحنه غزا
گهى به جاى مصطفى ، كه جان خود فدا كند
علىّ است فرد و بى نظير، علىّ مجير و دستگير
كه نام دلگشاى او، گره ز كار وا كند
ز كار قهرمانيش ، پر است زندگانيش
نگين پادشاهيش ، به سائلى عطا كند
امير كشور عرب ، ثناكنان ، دعا به لب
برد طعام نيمه شب ، عطا به بينوا كند
ز كوى شاه اولياء، كه مهر اوست كيميا
كجا روى بيا بيا، كه دردها دوا كند(73)
(چهل حديث گهربار منتخب )
1 - قالَ الاْ مامُ علىّ بن أ بى طالِب ، أ ميرُ الْمُؤْمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ وَسَلامُهُ عَلَيْهِ:
إ غْتَنِمُوا الدُّعاءَ عِنْدَ خَمْسَةِ مَواطِنَ: عِنْدَ قِرائَةِ الْقُرْآنِ، وَ عِنْدَ الاْ ذانِ، وَ عِنْدَ نُزُولِ الْغَيْثِ،وَ عِنْدَ الْتِقاءِ الصَفَّيْنِ لِلشَّهادَةِ، وَ عِنْدَ دَعْوَةِ الْمَظْلُومِ، فَاِنَّهُ لَيْسَ لَها حِجابٌ دوُنَالْعَرْشِ.(74)
ترجمه :
فرمود: پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنيمت شماريد:
موقع تلاوت قرآن ، موقع اذان ، موقع بارش باران ، موقع جنگ و جهاد - فىسبيل اللّه - موقع ناراحتى و آه كشيدن مظلوم .
در چنين موقعيت ها مانعى براى استجابت دعا نيست .
2 - قالَ عليه السلام : اَلْعِلْمُ وِراثَةٌ كَريمَةٌ، وَ الاْ دَبُ حُلَلٌ حِسانٌ، وَ الْفِكْرَةُ مِرآةٌصافِيَةٌ، وَ الاْ عْتِذارُ مُنْذِرٌ ناصِحٌ، وَ كَفى بِكَ اءَدَباً تَرْكُكَ ما كَرِهْتَهُ مِنْ غَيْرِكَ.(75)
ترجمه :
فرمود: علم ؛ ارثيه اى با ارزش ، و ادب ؛ زيورى نيكو، و انديشه ؛ آئينه اى صاف ، وپوزش خواستن ؛ هشدار دهنده اى دلسوز خواهد بود.
و براى با اءدب بودنت همين بس كه آنچه براى خود دوست ندارى ، در حقّ ديگران روانداشته باشى .
3 - قالَ عليه السلام : اَلْحَقُّ جَديدٌ وَ إ نْ طالَتِ الاْ يّامُ، وَ الْباطِلُ مَخْذُولٌ وَ إ نْ نَصَرَهُاءقْوامٌ.(76)
ترجمه :
فرمود: حقّ و حقيقت در تمام حالات جديد و تازه است گر چه مدّتى بر آن گذشته باشد.
و باطل هميشه پست و بى اءساس است گر چه افراد بسيارى از آن حمايت كنند.
4 - قالَ عليه السلام : اَلدُّنْيا تُطْلَبُ لِثَلاثَةِ اءشْياء: اَلْغِنى ، وَ الْعِزِّ، وَ الرّاحَةِ، فَمَنْزَهِدَ فيها عَزَّ، وَ مَنْ قَنَعَ إ سْتَغْنى ، وَ مَنْ قَلَّ سَعْيُهُ إ سْتَراحَ.(77)
ترجمه :
فرمود: دنيا و اموال آن ، براى سه هدف دنبال مى شود: بى نيازى ، عزّت و شوكت ،آسايش و آسوده بودن .
هر كه زاهد باشد؛ عزيز و با شخصيّت است ، هر كه قانع باشد؛ بى نياز و غنى گردد،هر كه كمتر خود را در تلاش و زحمت قرار دهد؛ هميشه آسوده و در آسايش است .
5 - قالَ عليه السلام : لَوْ لاَ الدّينُ وَ التُّقى ، لَكُنْتُ اءدْهَى الْعَرَبِ.(78)
ترجمه :
فرمود: چنانچه دين دارى و تقواى الهى نمى بود، هر آينه سياستمدارترين افراد بودم -ولى دين و تقوا مانع سياست بازى مى شود - .
6 - قالَ عليه السلام : اَلْمُلُوكُ حُكّامٌ عَلَى النّاسِ، وَ الْعِلْمُ حاكِمٌ عَلَيْهِمْ، وَ حَسْبُكَ مِنَالْعِلْمِ اءنْ تَخْشَى اللّهَ، وَ حَسْبُكَ مِنَ الْجَهْلِ اءنْ تَعْجِبَ بِعِلْمِكَ.(79)
ترجمه :
فرمود: ملوك بر مردم حاكم هستند و علم بر تمامى ايشان حاكم خواهد بود، تو را در علمكافى است كه از خداوند ترسناك باشى ؛ و
به دانش و علم خود باليدن ، بهترين نشانه نادانى است .
7 - قالَ عليه السلام : ما مِنْ يَوْمٍ يَمُرُّ عَلَى ابْنِ آدَمٍ إ لاّ قالَ لَهُ ذلِكَ الْيَوْمُ: يَابْنَ آدَم اءنَايَوُمٌ جَديدٌ وَ اءناَ عَلَيْكَ شَهيدٌ.
فَقُلْ فيَّ خَيْراً، وَ اعْمَلْ فيَّ خَيْرَا، اءشْهَدُ لَكَ بِهِ فِى الْقِيامَةِ، فَإ نَّكَ لَنْ تَرانى بَعْدَهُاءبَداً.(80)
ترجمه :
فرمود: هر روزى كه بر انسان وارد شود، گويد: من روز جديدى هستم ، من براعمال و گفتار تو شاهد مى باشم .
سعى كن سخن خوب و مفيد بگوئى ، كار خوب و نيك انجام دهى .
من در روز قيامت شاهد اعمال و گفتار تو خواهم بود.
و بدان امروز كه پايان يابد ديگر مرا نخواهى ديد وقابل جبران نيست .
8 - قالَ عليه السلام : فِى الْمَرَضِ يُصيبُ الصَبيَّ، كَفّارَةٌ لِوالِدَيْهِ.(81)
ترجمه :
فرمود: مريضى كودك ، كفّاره گناهان پدر و مادرش مى باشد.
9 - قالَ عليه السلام : الزَّبيبُ يَشُدُّ الْقَلْبِ، وَ يُذْهِبُ بِالْمَرَضِ، وَ يُطْفِى ءُ الْحَرارَةَ، وَيُطيِّبُ النَّفْسَ.(82)
ترجمه :
فرمود: خوردن مويز - كشمش سياه - قلب را تقويت ، مرض ها را برطرف ، و حرارت بدنرا خاموش ، و روان را پاك مى گرداند.
10 - قالَ عليه السلام : أ طْعِمُوا صِبْيانَكُمُ الرُّمانَ، فَإ نَّهُ اَسْرَعُ لاِ لْسِنَتِهِمْ.(83)
ترجمه :
فرمود: به كودكان خود اءنار بخورانيد تا زبانشان بهتر و زودتر باز شود.
11 - قالَ عليه السلام : اءطْرِقُوا اءهاليكُمْ فى كُلِّ لَيْلَةِ جُمْعَةٍ بِشَيْءٍ مِنَ الْفاكِهَةِ، كَيْيَفْرَحُوا بِالْجُمْعَةِ.(84)
ترجمه :
فرمود: در هر شب جمعه همراه با مقدارى ميوه - يا شيرينى ،... - براهل منزل و خانواده خود وارد شويد تا موجب شادمانى آن ها در جمعه گردد.
12 - قالَ عليه السلام : كُلُوا ما يَسْقُطُ مِنَ الْخوانِ فَإ نَّهُ شِفاءٌ مِنْ كُلِّ داءٍ بِإ ذْنِ اللّهِعَزَّوَجَلَّ، لِمَنْ اَرادَ اءنْ يَسْتَشْفِيَ بِهِ.(85)
ترجمه :
فرمود: آنچه اطراف ظرف غذا و سفره مى ريزد جمع كنيد و بخوريد، كه همانا هركس آن هارا به قصد شفا ميل نمايد، به اذن حق تعالى شفاى تمام دردهاى او خواهد شد.
13 - قالَ عليه السلام :لا ينبغى للعبد ان يثق بخصلتين : العافية و الغنى ، بَيْنا تَراهُمُعافاً اِذْ سَقُمَ، وَ بَيْنا تَراهُ غنيّاً إ ذِ افْتَقَرَ.(86)
ترجمه :
فرمود: سزاوار نيست كه بنده خدا، در دوران زندگى به دو خصوصيّت اعتماد كند و به آندلبسته باشد: يكى عافيت و تندرستى و ديگرى ثروت و بى نيازى است .
زيرا چه بسا در حال صحّت و سلامتى مى باشد ولى ناگهان انواع مريضى ها بر اوعارض مى گردد و يا آن كه در موقعيّت و امكانات خوبى است ، ناگهان فقير و بيچاره مىشود، - پس بدانيم كه دنيا و تمام امكانات آن بى ارزش و بى وفا خواهد بود و تنهاعمل صالح مفيد و سودبخش مى باشد - .
14 - قالَ عليه السلام : لِلْمُرائى ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَكْسِلُ إ ذا كانَ وَحْدَهُ، وَ يَنْشطُ إ ذاكانَفِى النّاسِ، وَ يَزيدُ فِى الْعَمَلِ إ ذا اءُثْنِىَ عَلَيْهِ، وَ يَنْقُصُ إ ذا ذُمَّ.(87)
ترجمه :
فرمود: براى رياكار سه نشانه است : در تنهائىكسل و بى حال ، در بين مردم سرحال و بانشاط مى باشد.
هنگامى كه او را تمجيد و تعريف كنند خوب و زياد كار مى كند و اگر انتقاد شود سُستى وكم كارى مى كند.
15 - قالَ عليه السلام : اَوْحَى اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى إ لى نَبيٍّ مِنَ الاْ نْبياءِ: قُلْ لِقَوْمِكَلا يَلْبِسُوا لِباسَ أ عْدائى ، وَ لا يَطْعَمُوا مَطاعِمَ أ عْدائى ، وَ لايَتَشَكَّلُوا بِمَش اكِلِاءعْدائى ، فَيَكُونُوا أ عْدائى .(88)
ترجمه :
فرمود: خداوند تبارك و تعالى بر يكى از پيامبرانش وحى فرستاد : به امّت خود بگو:
لباس دشمنان مرا نپوشند و غذاى دشمنان مراميل نكنند و هم شكل دشمنان من نگردند، وگرنه ايشان هم دشمن من خواهند بود.
16 - قالَ عليه السلام : اَلْعُقُولُ أ ئِمَّةُ الا فْكارِ، وَ الاْ فْكارُ أ ئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أ ئِمَّةُ الاْ عْضاءِ.(89)
ترجمه :
فرمود: عقل هر انسانى پيشواى فكر و انديشه اوست ؛ و فكر پيشواى قلب و درون اوخواهد بود؛ و قلب پيشواى حوّاس پنج گانه مى باشد، و حوّاس پيشواى تمامى اعضاء وجوارح است .
17 - قالَ عليه السلام : تَفَضَّلْ عَلى مَنْ شِئْتَ فَاءنْتَ اءميرُهُ، وَ اسْتَغِْنِ عَمَّنْ شِئْتَفَاءنْتَ نَظيرُهُ، وَ افْتَقِرْ إ لى مَنْ شِئْتَ فَاءنْتَ أ سيرُهُ.(90)
ترجمه :
فرمود: بر هر كه خواهى نيكى و احسان نما، تا رئيس و سرور او گردى ؛ و از هر كهخواهى بى نيازى جوى تا همانند او باشى .
و خود را نيازمند هر كه خواهى بدان - و از او تقاضاى كمك نما - تا اسير او گردى .
18 - قالَ عليه السلام : اءعَزُّ الْعِزِّ الْعِلْمُ، لاِ نَّ بِهِ مَعْرِفَةُ الْمَعادِ وَ الْمَعاشِ، وَ أ ذَلُّ الذُّلِّالْجَهْلُ، لاِ نَّ صاحِبَهُ اءصَمُّ، اءبْكَمٌ، اءعْمى ، حَيْرانٌ.(91)
ترجمه :
فرمود: عزيزترين عزّت ها علم و كمال است ، براى اين كه شناخت معاد و تاءمين معاشِانسان ، به وسيله آن انجام مى پذيرد.
و پست ترين ذلّت ها جهل و نادانى است ، زيرا كه صاحبش هميشه در كرى و لالى و كورىمى باشد و در تمام امور سرگردان خواهد بود.
19 - قالَ عليه السلام : جُلُوسُ ساعَةٍ عِنْدَ الْعُلَماءِ اءحَبُّ إ لَى اللّهِ مِنْ عِبادَةِ اءلْفِ سَنَةٍ،وَ النَّظَرُ إ لَى الْعالِمِ أ حَبُّ إ لَى اللّهِ مِنْ إ عْتِكافِ سَنَةٍ فى بَيْتِ اللّهِ، وَ زيارَةُ الْعُلَماءِأ حَبُّ إ لَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعينَ طَوافاً حَوْلَ الْبَيْتِ، وَ اءفْضَلُ مِنْ سَبْعينَ حَجَّةٍ وَ عُمْرَةٍمَبْرُورَةٍ مَقْبُولَةٍ، وَ رَفَعَ اللّهُ تَعالى لَهُ سَبْعينَ دَرَجَةً، وَ أ نْزَلَ اللّهُ عَلَيْهِ الرَّحْمَةَ، وَشَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِكَةُ: اءنَّ الْجَنَّةَ وَ جَبَتْ لَهُ.(92)
ترجمه :
فرمود: يك ساعت در محضر علماء نشستن - كه انسان را به مبداء و معاد آشنا سازند - ازهزار سال عبادت نزد خداوند محبوب تر خواهد بود.
توجّه و نگاه به عالِم از إ عتكاف و يك سال عبادت - مستحبّى - در خانه خدا بهتر است .
زيارت و ديدار علماء، نزد خداوند از هفتاد مرتبه طواف اطراف كعبه محبوب تر خواهد بود،و نيز افضل از هفتاد حجّ و عمره قبول شده مى باشد.
همچنين خداوند او را هفتاد مرحله ترفيعِ درجه مى دهد و رحمت و بركت خود را بر اونازل مى گرداند، و ملائكه شهادت مى دهند به اين كه اواهل بهشت است .
20 - قالَ عليه السلام : يَابْنَ آدَم ، لاتَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذى لَمْ يَاءتِكَ عَلى يَوْمِكَ الَّذى أنْتَ فيهِ، فَإ نْ يَكُنْ بَقِيَ مِنْ اءجَلِكَ، فَإ نَّ اللّهَ فيهِ يَرْزُقُكَ.(93)
ترجمه :
فرمود: اى فرزند آدم ، غُصّه رزق و آذوقه آن روزى كه در پيش دارى و هنوز نيامده استنخور، زيرا چنانچه زنده بمانى و عمرت باقى باشد خداوندمتعال روزىِ آن روز را هم مى رساند.
21 - قالَ عليه السلام : قَدْرُ الرَّجُلِ عَلى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدْرِ نَفَقَتِهِ، وَصِداقَتُهُ عَلى قَدْرِ مُرُوَّتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدْرِ غِيْرَتِهِ.(94)
ترجمه :
فرمود: ارزش هر انسانى به قدر همّت اوست ، و شجاعت و توان هر شخصى به مقدارگذشت و إ حسان اوست ، و درستكارى و صداقت او به قدر جوانمردى اوست ، و پاكدامنى وعفّت هر فرد به اندازه غيرت او خواهد بود.
22 - قالَ عليه السلام : مَنْ شَرِبَ مِنْ سُؤْرِ اءخيهِ تَبَرُّكا بِهِ، خَلَقَ اللّهُ بَيْنَهُما مَلِكاًيَسْتَغْفِرُ لَهُما حَتّى تَقُومَ السّاعَةُ.(95)
ترجمه :
فرمود: كسى كه دهن خورده برادر مؤ منش را به عنوان تبرّكميل نمايد، خداوند متعال ملكى را ماءمور مى گرداند تا براى آن دو نفر تا روز قيامت طلبآمرزش و مغفرت نمايد.
23 - قالَ عليه السلام : لاخَيْرَ فِى الدُّنْيا إ لاّ لِرَجُلَيْنِ: رَجَلٌ يَزْدادُ فى كُلِّ يَوْمٍ إحْسانا، وَ رَجُلٌ يَتَدارَكُ ذَنْبَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَ اءنّى لَهُ بِالتَّوْبَةِ، وَاللّه لَوْسَجَدَ حَتّىيَنْقَطِعَ عُنُقُهُ ما قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ إ لاّ بِوِلايَتِنا اءهْلِ الْبَيْتِ.(96)
ترجمه :
فرمود: خير و خوبى در دنيا وجود ندارد مگر براى دو دسته :
دسته اوّل آنان كه سعى نمايند در هر روز، نسبت به گذشته كار بهترى انجام دهند.
دسته دوّم آنان كه نسبت به خطاها و گناهان گذشته خود پشيمان و سرافكنده گردند وتوبه نمايند، و توبه كسى پذيرفته نيست مگر آن كه با اعتقاد بر ولايت مااهل بيت عصمت و طهارت باشد.
24 - قالَ عليه السلام : عَجِبْتُ لاِ بْنِ آدَمٍ، أ وَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جيفَةٌ، وَ هُوَ قائِمٌ بَيْنَهُماوِعاءٌ لِلْغائِطِ، ثُمَّ يَتَكَبَّرُ.(97)
ترجمه :
فرمود: تعجبّ مى كنم از كسى كه اوّلش قطره اى آب ترش شده و عاقبتش لاشه اى متعفّن -بد بو - خواهد بود و خود را ظرف فضولات قرار داده است ، با اينحال تكبّر و بزرگ منشى هم مى نمايد.
25 - قالَ عليه السلام : إ يّاكُمْ وَ الدَّيْن ، فَإ نَّهُ هَمُّ بِاللَّيْلِ وَ ذُلُّ بِالنَّهارِ.(98)
ترجمه :
فرمود: از گرفتن نسيه و قرض ، خود را برهانيد، چون كه سبب غم و اندوه شبانه و ذلّتو خوارى در روز خواهد گشت .
26 - قالَ عليه السلام : إ نَّ الْعالِمَ الْكاتِمَ عِلْمَهُ يُبْعَثُ اءنْتَنَ اءهْلِ الْقِيامَةِ، تَلْعَنُهُ كُلُّدابَّةٍ مِنْ دَوابِّ الاْ رْضِ الصِّغارِ.(99)
ترجمه :
فرمود: آن عالم و دانشمندى كه علم خود را - در بيان حقايق - براى ديگران كتمان كند، روزقيامت با بدترين بوها محشور مى شود و مورد نفرت و نفرين تمام موجودات قرار مىگيرد.
27 - قالَ عليه السلام : يا كُمَيْلُ، قُلِ الْحَقَّ عَلى كُلِّ حالٍ، وَوادِدِ الْمُتَّقينَ، وَاهْجُرِالفاسِقينَ، وَجانِبِ المُنافِقينَ، وَلاتُصاحِبِ الخائِنينَ.(100)
فرمود: در هر حالتى حقّ را بگو و مدافع آن باش ، دوستى و معاشرت با پرهيزگارانرا ادامه ده ، و از فاسقين و معصيت كاران كناره گيرى كن ، و از منافقان دورى و فرار كن ، وبا خيانتكاران همراهى و هم نشينى منما.
28 - قالَ عليه السلام : فى وَصيَّتِهِ لِلْحَسَنِ عليه السلام : سَلْ عَنِ الرَّفي قِ قَبْلَالطَّري قِ، وَعَنِ الْجارِ قَبْلَ الدّارِ.(101)
ضمن سفارشى به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود:
پيش از آن كه بخواهى مسافرت بروى ، رفيق مناسب راه را جويا باش ، و پيش از آن كهمنزلى را تهيّه كنى همسايگان را بررسى كن كه چگونه هستند.
29 - قالَ عليه السلام : اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ دَليلٌ عَلى ضَعْفِ عَقْلِهِ.(102)
فرمود: فخر كردن انسان به خودش ، نشانه كم عقلى او مى باشد.
30 - قالَ عليه السلام : اءيُّهَا النّاسُ، إِيّاكُمْ وُحُبَّ الدُّنْيا، فَإِنَّها رَاءْسُ كُلِّ خَطيئَةٍ، وَبابُكُلِّ بَليَّةٍ، وَداعى كُلِّ رَزِيَّةٍ.(103)
فرمود: اى گروه مردم ، نسبت به محبّت و علاقه به دنيا مواظب باشيد، چون كه علاقه ومحبّت به دنيا اساس هر خطا و انحرافى است ، و دروازه هر بلا و گرفتارى است ، ونزديك كننده هر فتنه و آشوب ؛ و نيز آورنده هر مصيبت و مشكلى است .
31 - قالَ عليه السلام : السُّكْرُ اءرْبَعُ السُّكْراتِ: سُكْرُ الشَّرابِ، وَسُكْرُ الْمالِ، وَسُكْرُالنَّوْمِ، وَسُكْرُ الْمُلْكِ.(104)
فرمود: مستى در چهار چيز است : مستى از شراب (و خمر)، مستىمال و ثروت ، مستى خواب ، مستى رياست و مقام .
32 - قالَ عليه السلام : اءللِّسانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.(105)
فرمود: زبان ، همچون درّنده اى است كه اگر آزاد باشد زخم و جراحت (سختى به جسم وايمان ) خواهد زد.
33 - قالَ عليه السلام : يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظّالِمِ اءشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظّالِمِ عَلَىالْمَظْلُومِ.(106)
فرمود: روز داد خواهى مظلوم بر عليه ظالم سخت تر است از روزى كه ظالم ستم برمظلوم مى كند.
34 - قالَ عليه السلام : فِى الْقُرْآنِ نَبَاءُ ما قَبْلَكُمْ، وَخَبَرُ ما بَعْدَكُمْ، وَحُكْمُ مابَيْنِكُمْ.(107)
فرمود: قرآن احوال گذشتگان ، و أ خبار آينده را در بردارد، و شرح وظايف شما را بيانكرده است .
35 - قالَ عليه السلام : نَزَلَ الْقُرْآنُ اءثْلاثا، ثُلْثٌ فينا وَفى عَدُوِّنا، وَثُلْثٌ سُنَنٌ وَاءمْثالٌ، وَثُلْثٌ فَرائِض وَاءحْكامٌ.(108)
فرمود: نزول قرآن بر سه قسمت است : يك قسمت آن دربارهاهل بيت عصمت و طهارت : و دشمنان و مخالفان ايشان ؛ و قسمت ديگر آن ، اخلاقيّات و ضربالمثلها؛ و قسمت سوّم در بيان واجبات و احكام إ لهى مى باشد.
36 - قالَ عليه السلام : اءلْمُؤْمِنُ نَفْسُهُ مِنْهُ فى تَعَبٍ، وَالنّاسُ مِنْهُ فى راحَةٍ.(109)
فرمود: مؤ من آن كسى است كه خود را به جهت رفاه مردم در زحمت بيندازد و ديگران از او درأ منيت و آسايش باشند.
37 - قالَ عليه السلام : كَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُمالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّى يُقْتَلَ فى سَبيلِ اللّه ،
وَجِهادُ الْمَرْئَةِ اءنْ تَصْبِرَ عَلى ماتَرى مِنْ اءذى زَوْجِها وَغِيْرَتِهِ.(110)
فرمود: خداوند جهاد را بر مردان و زنان لازم دانسته است .
پس جهاد مرد، آن است كه از مال و جانش بگذرد تا جائى كه در راه خدا كشته و شهيد شود.
و جهاد زن آن است كه در مقابل زحمات و صدمات شوهر و بر غيرت و جوانمردى او صبرنمايد.
38 - قالَ عليه السلام : فى تَقَلُّبِ الاْ حْوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ.(111)
فرمود: در تغيير و دگرگونى حالات و حوادث ، فطرت و حقيقت اشخاص شناخته مىشود.
39 - قالَ عليه السلام : إ نّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسابَ، وَغَدا حِسابٌ وَلاعَمَل .(112)
فرمود: امروزه - در دنيا - زحمت و فعاليّت ، بدون حساب است و فرداى قيامت ، حساب وبررسى اعمال و دريافت پاداش است .
40 - قالَ عليه السلام : إ تَّقُوا مَعَاصِيَ اللّهِ فِى الْخَلَواتِ فَإ نَّ الشّاهِدَ هُوَ الْحاكِم.(113)
فرمود: دورى و اجتناب كنيد از معصيت هاى إ لهى ، حتّى در پنهانى ، پس به درستى كهخداوند شاهد اعمال و نيّات است ؛ و نيز او حاكم و قاضى خواهد بود.

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation