بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای سوره حمد, حجت الاسلام والمسلمین على میرخلف زاده ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HAMD0001 -
     HAMD0002 -
     HAMD0003 -
     HAMD0004 -
     HAMD0005 -
     HAMD0006 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

ندا آمد: اگر شيطان نباشد كارهاى مردم معوق ومعطل مى ماند، عقب مى افتد، كار مردم پيش نمى رود...
عرض كرد: خدايا من ميل دارم اين ملعون را چند روزى حبس كنم .
خطاب رسيد: حالا كه اصرار دارى ؛ بسم اللّه ، او را بگير.
(حضرت سليمان على نبينا و آله و عليه السلام ) فرستاد او را آوردند،غل و زنجير كردند و به زندان انداختند.
حضرت كارش زنبيل بافى بود، زنبيل درست مى كرد و مى برد بازار مى فروخت و از اينراه نان خود را در مى آورد.
يك روز زنبيل درست كرد و به نوكرها داد كه ببرند بازار بفروشند و قدرى آرد جو باپولش بخرند تا نان بپزد و تناول كند. (در حالى كه در خبر است كه هر روز چهار هزارشتر و پنجهزار گاو و شش هزار گوسفند در آشپزخانه حضرتش طبخ مى شد، با وجوداين خودش زنبيل بافى مى كرد و نان مى خورد).
(حضرت سليمان على نبينا و آله و عليه السلام ) فرستادزنبيل را بردند بازار بفروشند، خدمتگذاران ديدند، بازارها بسته ، خبر آوردند: آقابازارها بسته است ، حضرت فرمود: مگر چه شده ؟! براى چه بسته است ؟! گفتند: نمىدانيم ، زنبيل ها ماند، و حضرت آن روز را با آب افطار كرد.
روز بعد غلامان را فرستاد زنبيل ها را به بازار ببرند و بفروشند. باز خبر آوردند كهبازارها بسته و مردم به قبرستانها رفته ومشغول گريه و زارى هستند و تهيه سفر آخرت را مى بينند.
خدايا چه شده مردم چرا دل به كاسبى نمى دهند؟!
خطاب رسيد: (اى سليمان تو دلال بازار را گرفتى و زندان كردى ، نگفتم : مصلحت نيستشيطان را زندانى كنى ؟).
(حضرت سليمان ) دستور داد، شيطان را آزاد كردند، صبح كه شد، ديد مردم صبح زودبه در مغازه هايشان رفته اند و مشغول كسب و كار شده اند.
پس (اگر شيطان نباشد امورات دنيا نظم نمى گيرد، قدرت پروردگار را مشاهده مىكنى ، از همين دشمن هم جهت نظم امور استفاده كرده ) چناچه شاعرى مى گويد:

اگر نيك و بدى ديدى مزن دم

كه هم ابليس مى بايد هم آدم (34)

حقيقت استعاذه 
بله خودت به تنهائى نمى توانى از شر اين دشمن در امان باشى بايد به خدا پناهندهشوى ، تا عنايت حق او را دفع كند. مگر لطف خدا يار شود، (يا غياث المستغيثين يا ملاذاللائذين ) اگر لوذ و پناهندگى به حق نباشد از شر شيطان كسى در امان نيست .
بنابراين بايد (حقيقت استعاذه ) را فهميد و تنها گفتن (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم) فايده اى ندارد، استعاذه يك امر معنوى و حقيقى است كه اين لفظ كاشف از آنست ، والاّاگر حقيقت نداشته باشد همين گفتن ها هم گاهى مسخره و ملعبه شيطان است كه خودش بهزبان طرف جارى مى كند.
نوشته اند: يكى از علماء قلم به دست گرفت تا كتابى در مصائد و وسوسه هاى شيطانبنويسد. و مردم را از فريب خوردن او آگاه كند و بترساند، در همان زمان يكى از اخيار درعالم رؤ يا و مكاشفه شيطان را مى بيند و به او مى گويد:
ملعون خوب فلان آقا دارد رسوايت مى كند وكيدهايت را به خلق مى رساند.
شيطان مسخره اش مى كند و مى گويد: اين كتاب را به دستور خود من مى نويسد!
فرمود: چطور مى شود؟!
گفت : من در دلش وسوسه انداختم كه تو عالمى علم خودت را ظاهر كن .... خودش هم متوجّهنيست و اسم كتابش را رد شيطان گذاشته ولى حقيقتش جلوه نفس و نمايش علم دادن است .
بلى خود شيطان وا مى دارد كه به او فحش بدهند، يا به زبان تنها بگويند: (اعوذباللّه من الشيطان الرجيم )
مانند كار دُوَل استعمارى است : در بعضى مستعمرات افرادى دارند كه در استعمار يار وياور آنهايند، گاه به مقتضاى سياست و مصلحت روزگار وادار مى كنند اين افراد به آنهافحش بدهند، بد بگويند، مردم را از فجايع استعمار آگاه كنند، براى پرده پوشى ونعل وارونه زدن ، تا بتوانند مقاصد استعمارى خود را توسط همين افراد بهتر پيشببرند.
عجب از سياست شيطانى ، اولين سياستمدار و استاد همه سياستمداران شيطان است ، سياستيعنى زير پرده كار كردن ، كلاه سر همه گذاردن بدون اينكه جاى پائى از خودشانبگذارند.
خدايا! تو يارى كن كه ما بتوانيم از شيطان بگريزيم ، يعنى از گناه فرار كنيم .استعاذه به حق يعنى از گناه فرار كردن ، زبان را محكم گرفتن و ديگر حرف لغو نزدنو عوضش (اعوذ باللّه ...) گفتن .(35)
در همه حال ز شيطان لعين گوى اَعُوذ

بااللّه از آنكه بوسواس نگردى مَأ خُوذ

هر كه زين ديو نگيرد به خداوند پناه

در همه هستيش ابليس لعين كرده نفوذ

(مقدم )
اركان استعاذه 
(استعاذه ) مقامى است از مقامات دينى و بر هر كس لازم است ، و عرض شد كه بايد حقيقتداشته باشد، لفظ نباشد و گرنه لفظ، تنها قرائت و الفاظى را بر زبان جارىكردن است ، قرآن مجيد كه مى فرمايد: (فاستعذ باللّه ، به خدا پناهنده شو) مرادشحقيقت آن است و آن ، دو چيز لازم دارد.
يكى : فرار از شيطان . دوم : پناه بردن به رحمان .
اگر اين دو مطلب حاصل شد آن وقت استعاذه مى شود، و الاّ گفتن (اعوذ باللّهِ) تنها فايدهاى ندارد، خلاصه لفظ بايد كاشف از حال و معنى باشد.
پس از تاءمّل در (حقيقت استعاذه ) و استفاده از (قرآن مجيد) مى توان گفت : استعاذه پنجركن اساسى دارد.
اول : فرار از شيطان است كه به تقوى منطبق مى شود، واركان ديگرش : تذكّر،توكّل ، اخلاص ، تضرّع است ، مجموعا پس ازحاصل شدن اين حالات (حقيقت استعاذه ) پيدا مى شود، در حالى كه مؤ من اين پنج ركن رادارا باشد، فرسنگ ها شيطان از او دور مى شود، چه به زبان بگويد: اعوذ باللّه ، چهنگويد، عمده حال و حقيقت است كه اگر شيطان هم به او نزديك شود مى شود آدم زده ،مثل آدم وقتى كه جن او را مس كند مصروع و جن زده مى شود.
بنابراين ابليس اصلاً جراءت نزديك شدن به او را نخواهد داشت .
پس شرط اول : آنستكه اهل (تقوى ) باشد، كسانيكه متقى شدند، هنگاميكه شياطين بهدلشان حمله مى كنند... چون متقى است به مجرّد نزديك شدن شيطان به حق متمسّك مى شود، انّ الّذين اتّقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون .
كسانيكه پرهيزگارند وقتيكه طايفه اى از شيطان آنها را مس كنند متذكّر مى شوند، پساهل تقوى انسانهاى بينايى هستند.
شرط دوم : هنگاميكه قرآن مى خوانى به خدا پناه ببر از شر ابليس رانده شده ، زيرا اوحكومتى بر كسانيكه ايمان آورده اند و به پروردگارشانتوكل مى كنند ندارد.(36)
پس كسى كه توكل به خدا دارد شيطان بر او سلطه اى ندارد، حكومت شيطان بر كسانىاست كه به خدا تكيه ندارند، تكيه آنها اسباب ماديات و اوضاع دنيوى است ، ولى اگرتكيه گاه خدا شد؛ يقين بدانيد از شيطان كارى ساخته نيست .
ركن ديگر: براى استعاذه اخلاص است كه قرآن (ازقول ابليس )، مى فرمايد: به عزّت تو سوگند مى خورم كه همه آنها راگول مى زنم ، مگر بندگان مخلص و اهل اخلاص را. معنى اخلاص در قرآن مجيد در مواردمتعدّد بيان شده .
خلاصه : استعاذه مخلصين درست است كه شيطان را به آنها راهى نيست چون حقيقت فرار ازشيطان در آنها است .
يكى از شاگردان مرحوم شيخ انصارى رضوان اللّه تعالى عليهنقل مى كند:
زمانيكه براى تحصيل در نجف اشرف مشرف بودم در محضر ملائك منظر شيخ انصارىحاضر مى شدم .
شبى در عالم واقعه شيطان را ديدم كه چند افسار كوچك و بزرگ در دست دارد. از او سؤال كردم : اينها را براى چه بدست گرفته اى ؟!
گفت : اينها را بر سر مردم مى اندازم و ايشان را به سمت خود مى كشم (بعضى ها همگفته اند: كه ديد شيطان طنابهاى بسيارى در دست دارد و در بين آنها طناب ضخيمىبدست داشته . از وى مى پرسد: اينها چيست ؟ پاسخ مى دهد كه بوسيله آنها بنى آدم رابه سوى خود مى كشانم و آنها را وادار به معصيت مى نمايم ).
از او پرسيدم : آن طناب ضخيم براى كيست كه پاره شده ؟
مى گويد: براى استادت شيخ انصارى بود كه ديروز او را تا بازار بردم ، ولى آن راپاره كرد و برگشت .
پرسيدم : پس طناب من كدام است ؟ پاسخ داد: تو احتياج به طناب ندارى و حرف شنوهستى .
وقتى كه بيدار شدم ، خدمت شيخ مشرف شدم وخوابم را براى شيخ عرضكردم .
شيخ عليه الرحمه فرمود: شيطان راست گفته ، زيرا آن ملعون ديروز مى خواست مرابهلطائف الحيلى گول بزند، زيرا من پول نداشتم و چيزى درمنزل لازم شده بود، با خود گفتم : يك قِران ازمال امام عليه السلام در نزد من است و حالا معطل مانده ام ، به عنوان قرض بر مى دارم وبعد آن را سر جايش مى گذارم .
آن يك قِران را برداشتم و از منزل خارج شدم . تا ميان كوچه هم آمدم ، همين كه خواستمچيزى بخرم با خود گفتم : چرا به چنين عملى اقدام نمايم ؟!
پس نادم و پشيمان شدم و به خانه مراجعت نمودم و يك قِران را سرجايش گذاشتم .
چون اهل تقوى و ورع و توكل و اخلاص بود، خدا هم او را حفظ كرد.(37)
جان بابا گويدت ابليس هين

تا به دم بفريبدت ديو لعين

اين چنين تلبس با بابات كرد

آدمى را اين سيَه رُخ مات كرد

بر سر شطرنج چست است اين غراب

تو مبين بازى به چشم نيم خواب

ز آنكه فرزين بندها داند بسى

كه بگيرد در گلويت چون خسى

در گلو ماند خس او سالها

چيست آن خس مهر جاه و مالها

مال خس باشد چو هست اى بى ثبات

در گلويت مانع آب حيات

گر بزد مالت عدوى پر فنى

ره زنى را برده باشد ره زنى

(مثنوى مولوى )
ثواب گفتن استعاذه 
هر كس هر روز صبح سه مرتبه بگويد: (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ) و سه آيهآخر سوره حشر را هم بخواند، خداوند رؤ وف و مهربان هفتاد هزار فرشته را بر او مؤكل مى نمايد كه تا شب بر او درود و صلوات بفرستند.
و اگر در آن روز از دنيا رحلت كند، حكم شهيد را خواهد داشت . (بشرط اينكه وظائفديگرش را هم انجام دهد).
و اگر در نماز عشاء استعاذه كند، (يعنى اعوذ باللّه ... را بگويد.) نيز همين ثواب را تاصبح خواهد داشت .(38)
(آقا رسول اكرم صلى الله عليه و آله ) فرمود:
هر كس هر روز ده مرتبه (استعاذه ) را بگويد: خداىمتعال فرشته اى را بر او مؤ كّل مى كند تا شيطان را از او دور سازد.
و هر كس از خلوص قلب (استعاذه ) را گويد، خداوند مهربان ميان او و شيطان هفتاد پردهقرار مى دهد، كه فاصله هر پرده با پرده ديگر به مسافت زمين تا آسمان است .(39)
هر كس از روى خلوص

گويد اين ذكر خصوص

استعاذه و سوره حشر

روز و شب وقت جلوس

لطف فرمايد خدا

فرشته هاى مخصوص

خوانند بر او درود

حكم شهيد و مرصوص

كيفيّت گفتن استعاذه 
(ابن مسعود رضوان اللّه تعالى عليه ) مى گويد:
من در محضر مقدس (پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله ) بودم ، و (استعاذه ) را بديننحو گفتم : (اَعُوذُ بِاللّهِ السَّميعِ الْعليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم ) يك وقت حضرت به منعنايت فرمود، و فرمود: اى پسر ام عبد، استعاذه را به اين كيفيت بگو:
(اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم )
چون برادرم جبرئيل عليه السلام استعاذه را از قلم و قلم را از لوح محفوظ ياد گرفت وبه اين عبارت به من ياد داد.(40)
خداوندا دلى آزرده دارم

پريشان حالتى افسرده دارم

دمادم ز آتش شيطان كبابم

غمين و مضطر و بى صبر و تابم

چو شمعى سوزم و سازم شب و روز

در اين دار غم آسا آتش افروز

گذشت عمرم به ناكامى در عالم

به آه و ناله و اندوه و ماتم

خاصيت استعاذه 
(آقا حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ) فرمود:
وقتى كه (زيد بن ارقم ) مورد اذيّت و آزار منافقين قرار گرفت ، و بعد محضر مقدس(حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله ) شرف ياب شد، حضرت به او فرمود:
هر روز صبح بگو: (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم )
تا خداى مهربان تو را از شرّ منافقين كه شيطان (انسى ) هستند، وبعضى از آنها بابعض ديگرشان با حرفهاى باطل و زشت خبر مى دهند، حفظ كند.
يكى از (اصحاب پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله ) گفت : يك روز با (آقارسول اكرم صلى الله عليه و آله ) قدم مى زديم ، كه در
بين راه ديديم دو نفر دارند بهم ناسزا مى گويند.
حضرت فرمود: اگر يكى از آنها (استعاذه ) بگويد، اين حالت شيطانى از آنها دور مىشود.(41)
خدايا مانده ام در غفلت و خواب

به گرداب گناهان گشته غرقاب

ز شيطان بى قرارم اى خدايا

مرا از شر اين شيطان بازياب

بحق عاشقان بى قرارت

مرا از قعر اين گرداب درياب

اعوذ باللّه 
يك روز (پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله ) از جايى عبور مى كردند، ديدند مردى داردغلام خود را مى زند و غلام مى گويد: (اَعُوذُ بِاللّهِ) پناه مى برم به خدا، ولى آن مرد،دست از زدن بر نمى داشت . غلام تا حضرت را ديد، گفت : (اَعُوذُ بِرَسُولِ اللّه ) بهرسول خدا پناه مى برم . مرد تا پيغمبر را ديد، ايستاد.
(پيغمبر رحمت للعالمين صلى الله عليه و آله ) فرمود: بهتر آن بود كه اين غلام وقتىاسم خدا را برد، ديگر او را نمى زدى .
آن مرد گفت : به خاطر اين حرفتان او را آزاد كردم .
حضرت فرمود: اگر اين كار را نمى كردى رويت با آتش جهنّم مى سوخت .(42)
سوره 
(سوره فاتحه ) هفت آيه است و در مكّه نازل شده .
(سوره ) چيست ؟
(سوره ) قسمتى از آيات قرآن است كه داراى نوعىاتصال و ارتباط بوده و به نام مُعَيَّنى خوانده شده باشد و وجه تسميه آن (سوره )ممكن است به يكى از جهات زير باشد:
1 سوره : اگر از سور گرفته شده باشد، به معنى : حصار و ديوار اطراف شهر است، همانطور كه سور و ديوار، بلد و شهر را از حوالى آن جدا مى نمايد، در اينجاهم (سوره) قسمتى از آيات (قرآن ) را از آيات ديگر مجزّا و به حدّى محدود كرده است .
2 سوره : اگر از سُورْ اخذ شده باشد، به معنى : قطعه اى از چيزيست ، در اين صورتهمزه آن قلب به واو مى شود، و در اينجا (سوره ) عبارت از قطعه اى از قرآن است .
3 سوره : اگر از سُورْ، كه به معنى رفعت و منزلت و مرتبت است گرفته شده باشد.در اينجاهم (سوره ) (قرآن ) درجه و مرتبتى از قرآن است .
4 سُورَه : بضم سين و فتح را، به معنى :فضل ، شرف ، منزلت و علامت يك فصل از (قرآن كريم ) است .(43)
خداوندا بده توفيق طاعت

نما دورم هم از عصيان و غفلت

بده قوت نمايم خدمت تو

بكوشم در رضا و طاعت تو

در آيم در ميان پيشتازان

شتابم در رضايت از دل و جان

بيابم شوق قربت عاشقانه

شوم نزديك ، از تو مخلصانه

شوم از جمله شب زنده داران

در آيم در جوارت با محبان

(مقدم )
اسامى سوره حمد 
براى اين سوره نامهاى متعدّدى ذكر شده كه به بعضى از آنها مى پردازيم :
فاتحه الكتاب : براى اين فاتحة الكتاب گفته اند كه : (ابتدا و افتتاح كتاب به آنسوره است ).
الحمد: به خاطر اين گفته اند كه : (مشتمل بر آيه الحمد للّه رب العالمين است ).
چنانچه همه سوره هاى قرآن به نام يكى از كلمات است كه در ضمن آيات سوره مذكور است، ناميده شده و چون بعد از بسم اللّه ، الحمد للّه آمده به نام الحمد ذكر شده است .
شُكر براى اين گفته اند: چون (مشتمل بر شُكر و سپاسگزارى و حمد و مدح و ثناء وقدردانى از نعمات پروردگار متعال است ).
دعا: براى اين گفته اند كه : (دربر دارنده دعا و نيايش به قاضى الحاجات است ).
ام القرآن : براى اين گفته اند كه : (به معنىاصل و ريشه است و اين سوره اصل قرآن است ). زيرامشتمل بر اظهار ربوبية و كيفيّت عبوديّت و بيان وعده و وعيد و حكم نظريه و احكام عمليهاى كه آن سلوك طريق مستقيم ، و معارف و حقايق و وظايف بندگى است از اين سوره مشاهدهمى شود.
ام الكتاب گويند: براى اينكه : (اصل و ريشه تمام كتابهاى آسمانى است ). و همينطورجامع علوم و فضائل همه قرآن است ، زيرا امّ به معنىاصل و مرجع هر چيزى است و چون اين سوره مشتمل براصول مقاصد قرآن و رئوس مطالب آن است ، از اين جهت آن را ام الكتاب ناميده اند.
و اُم به مادر هم مى گويند مثلاً به شهر مكه مى گويند: ام القرى ، يعنىاصل و ريشه و مادر تمام زمين ها، و سوره حمد هم ام الكتاب است يعنى مادر تمام كتابهاىآسمانى است .
سبع مثانى مى گويند: براى اينكه : به اتفاق همه مسلمين (اين سوره هفت آيه است ).
ومثانيش گفته اند: براى اينكه (دو مرتبه نازل شده ، يكدفعه در مكه و يكدفعه درمدينه ، و يا اينكه در نماز دو بار خوانده مى شود)...
وافيه يعنى : (اين سوره بايد در نماز تماما و كمالا خوانده شود و ناقص و نيمه كارهخوانده نشود).
چون در هيچ مذهب و فرقه اى از مسلمانان جائز ندانسته اند كه در نماز ناقص خوانده شودو حال اينكه سوره هاى ديگر را جايز مى دانند.
و يا به اعتبار اينكه حق تعالى در او ايفاء(44) تمام معانى قرآن ، (از علماصول و امر و نهى و وعده و وعيد و كيفيت عبوديت و غيره ) را نموده است .
كافيه گويند: براى آنكه (هر وقت امام جماعت و پيش نماز در نماز آن را بخواند، براىماءمومين ، كفايت مى كند) سوره حمد از هر سوره اىتكميل تر است ، ولى سوره هاى ديگر آن را كفايت نمى كنند.
اساس : مى خوانند، چون (سوره حمد به منزله پايه و اساس و ستون قرآن است ، از نظرجامعيت و كيفيت عبادت )
عبداللّه بن عباس فرموده : كه هر چيزى را اساس و پايه اى است ، اساس دنيا مكه است ،اساس آسمانها، آسمان هفتم ، اساس زمينها، زمين هفتم ، اساس بهشتها، بهشت عدن ، اساسدوزخ ، درك هفتم ، اساس خلق ، آدم ، و اساس كتابها قرآن و اساس قرآن سوره حمد است .
شفا، يا شافيه مى نامند: به خاطر اينكه (سوره حمد شفاى هر دردى است ).
صلوة گويند: چون نماز بدون قرائت حمد، نماز نمى شود، يعنى (اگر در نمازت سورهحمد را نخوانى نماز نخواندى ).
كنز: يعنى گنج ، (سوره فاتحه از گنجهاى عرش است ).
تعليم مساءله گويند: زيرا خداوند در اين سوره به بندگانشمسائل و آداب بندگى را ياد مى دهد، كه يك بنده چطور از اربابش سؤال و خواهش كند و بيآموزد كه چگونه ثناى خالق و دعاگوى او باشد و آداب تشكّر وسپاسگزار و نيايش و دعا را ياد گيرد. يعنى داناى بهمسائل بندگى شود.
مناجات : زيرا بنده وقتى به نماز مى ايستد و اين سوره را مى خواند (با اين سوره ، باخدا راز و نياز و مناجات مى كند).
تفويض گويند: زيرا (بنده در نماز تمام كارها را به خالق واگذار مى كند و از اواستمداد و كمك مى خواهد) و مشتمل بر استعانت و كمك عبد است .
رُقْبَه گويند: زيرا دعا و تعويض و يا حرز است (آنچه كه براىحصول امرى يا جهت حفظ و نگهدارى خود بكار ببرد ازقبيل دعا و ...) (اين سوره حرزى است كه انسان را از جميع بلاها و درندگان و گزندگانو دشمنان حفظ و نگه دارى مى كند) و هيچ سِحر و اذيّتى بوسيله اين سوره به انسانكارگر نيست .
امام : يعنى پيشوا و جلودار و مُقَدَّم و پيشكسوت است ، (سوره حمد چون در قرآن امام و مقدم وجلوى سوره هاى ديگر است ) از اين جهت اين نام را رويش گذاشته اند.
علم : به خاطر اينكه (تمام علوم دين و دنيا و آخرت در آن است ) و هر كس اين سوره رابخواند از جميع علوم و دانستنيهاى دنيوى ، (از نظر آداب زندگى و بندگى و عبادت وطاعت ...) و اُخروى مستغنى و بى نياز مى شود.
تحرز گويند: به خاطر اينكه نمازگزار از ظلمت غضب و گمراهى در امان ماند. تحرز بهمعناى پرهيز و خوددارى و نگهداشتن . يعنى : (اين سوره انسان را از گناه كردن نگاه مىدارد و نمى گذارد به گناه بيفتد.)
عالِم گويند: زيرا تمام اخبار و علوم يك بنده در آن نهفته است ، (هرجاهل و بى خبر و نادانى اين سوره را بخواند و در آن فكر كند دانا و عالِم و بنده واقعىمى شود).
و اسم هاى ديگرى هم دارد كه مثل استعانت ، انعام ، عبادت .... و ما به همين ها بسنده مى كنيم.(45)
به ظلمت ز نور خدا مى گريزى

تو لب تشنه ز آب بقا مى گريزى

ز مادر بود مهربانتر خدايت

تو جاهل به قهر از خدا مى گريزى

به قرآن ندايت كند رب سبحان

چرا بى جهت زين صدا مى گريزى

خدا خواندت تا عطايت نمايد

تو اى بينوا از عطا مى گريزى

سوره اختصاصى 
(شب ليلة المعراج )، آقا حضرت رحمةٌ للعالمين صلى الله عليه و آله صدا زد: اى خدا؟!
حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را خليل و دوست خودت قرار دادى .
حضرت موسى ( عليه السلام ) راكليم و هم صحبت با خودت قرار دادى ...
خدايا ما چه كاره تو هستيم ؟! ما را مى خواهى چه كاره كنى ؟!
خطاب آمد: (اى محمّد، تو را حبيب خودم قرار دادم و سوره حمد را هم اختصاص به تو دادم ).
اى محمد، حقا كه ما به تو (سبع مثانى و قرآن عظيم عنايت كرديم ، كه تا بهحال به هيچ كدام از اولياء و انبياء و پيغمبرانمان نداديم )
بعد حضرت فرمود: خداوند متعال به خاطر دادن اين سوره بر من منّت جداگانه اى نهاد،(و آن را در مقابل قرآن كريم قرار داد.)
حقا فاتحة الكتاب شريف ترين چيزيست كه در گنجهاى عرش الهى بوده .
آگاه و هوشيار باشيد، (هر كس اين سوره را بخواند و به ولايت محمّد وآل محمّد صلى الله عليه و آله معتقد و نسبت به امر اين سوره تسليم و منقاد، و به ظاهر وباطن آن مومن باشد، خداى عزيز و كريم و مهربان و رئوف ، درمقابل هر حرفى از اين سوره ، حسنه و ثواب و مژدگانى به او عنايت مى كند كه از دنيا وآنچه در آن است از مال و منال ... برايش بهتر است ...).
و هر كس به قرائت قارى اين سوره گوش بدهد، ثلث (يعنى يك سوم ) ثواب قارى قرآنرا به او مى دهند.(46)
شكر للّه كه خدا طبع روانم داده

عقل و فكر و قلم و نطق بيانم داده

هرچه دارم همه از اوست زپنهان و عيان

حكمت و معرفت و صبر و توانم داده

نعمتش را نتوان شكر نمودن هرگز

كه پس از بخشش آن شكر بر آنم داده

او مرا ياد دهد مطلب و خير و احوال

صحّتِ جسم و دل و ذكر و امانم داده

(مقدم )
علوم كتابها 
(آقا رئيس اسلام صلى الله عليه و آله ) فرمود:
خداى تبارك و تعالى صد و چهار كتاب از آسماننازل فرمود. و از آن صد و چهار كتاب ، چهار كتابش را انتخاب كرد، و (علوم آن صدكتاب ) را در اين چهار كتاب قرار داد.
(و آن چهار كتاب ، اول : زبور، دوم : تورات ، سوم :انجيل ، چهارم : قرآن است ).
بعد؛ از ميان اين كتابها، يك كتاب را برگزيد و انتخاب فرمود و آن (قرآن ) است . و(تمام علوم و بركات و ثواب آن كتابها را در قرآن قرار داد).
بعد؛ تمام علوم قرآن را در سوره هاى مفصل آن ، و همه علوم سوره هاىمفصل را در سوره حمد قرار داد.
پس (هر كس سوره حمد را تلاوت كند مثل آنستكه صد و چهار كتاب آسمانى را قرائت وتَرَنُّم نموده است ).(47)
شفاى امراض 
مردى از دوستان و مُحبّين و ارادتمندان (آقا حضرت امام صادقآل محمّد صلى الله عليه و آله ) به محضر مقدّس و مبارك آن حضرت شرف ياب شد، (درحاليكه مريض و دردمند بود، و از مرضش رنج مى برد.)
آقا حضرت صادق عليه السلام فرمود: چى شده ، چرا رنگت پريده ؟
گفت : آقاجان ، فدايت شوم ، يك ماه است كه سخت مريض و بيمار و دردمند و ناراحتم و تب ازمن دور نمى شود و مرا رها نمى كند.
هرچه پيش دكتر و طبيب و پزشك رفتم ، و آنچه را كه دستور دادند، و نسخه نوشتند وويزيت دادند، پيچيده ام و انجام داده ام ، ولى نتيجه نديده ام ، بهره و سود و خوبى وفايده اى نداشته .
آقاجون دستم به دامنت ، كمكم كن ، ما بيچاره ها كسى را جز شما نداريم .
يك دعايى يا ثنايى يا دوايى به ما عنايت كنيد تا خوب شوم .
آقا حضرت صادق عليه السلام ، فرمود: يقه پيراهنت را باز كن و سرت را در آن فرو كنو بعد از اذان و اقامه (هفت بار سوره حمد را بخوان و به خودت فوت كن ، انشاء اللّهخوب مى شوى .)
آن مرد مى گويد: همينكه دستور فرزند زهرا سلام اللّه عليهما را انجام دادم ، گويا آبروى آتش بود، مثل اينكه مرا به طناب بسته باشند و بعد باز كرده باشند و رهايم كنند،همينطور (من هم از درد و ناراحتى و رنج آزاد شدم .)(48)
اى نام تو درمان ، هم ذكر تو شفا

بيمارم و دردمند و محتاج دوا

رحمى بنما شفا و درمانم ده

از حكمت خود نما مرا غرق عطا

(مقدم )
بهترين سوره 
(ابى سعد بن معلّى ) مى گويد: من داشتم نماز مى خواندم ، كه يك وقت آقا (حضرترسول صلى الله عليه و آله ) مرا صدا زد:
من چون مشغول نماز خواندن بودم ، با خودم گفتم : شايد گناه باشد كه نمازم را بشكنم وجواب آقا را بدهم .
وقتى نمازم را تمام كردم ، آمدم محضر مقدس آقا و عرض كردم ، بله يارسول اللّه با بنده كارى داشتيد؟!
حضرت فرمود: كجا بودى كه جواب مرا ندادى ؟
گفتم : آقا خيلى معذرت مى خواهم ، داشتم نماز مى خواندم ، به خاطر همين هم نتوانستمجواب شما را بدهم .
حضرت فرمود: مگر در قرآن نخواندى يا نشنيدى كه خداوند تبارك و تعالى فرموده :وقتى خدا يا رسولش شما را صدا زدند اجابت كنيد.
بعد فرمود: آيا مى خواهى بهترين سوره قرآن را به تو ياد بدهم ،قبل از اينكه از مسجد خارج شوى ؟!
من چون خجالت كشيده بودم ، حرفى نزدم .
يك وقت حضرت دستم را گرفت ، در اين وقت قُوَّتِ قلبى در وجودم احساس كردم ، و در حينخارج شدن از مسجد، جراءت پيدا كردم و عرض كردم : يارسول اللّه ، داشتيد بهترين و عالى ترين سوره قرآن را برايم تعريف مى كرديد، پس ‍چه شد؟!
در اين هنگام حضرت (شروع به تلاوت سوره حمد فرمود)
سپس فرمود: اين سوره همان سبع مثانى و قرآن بزرگ و عظيم است كه خداوند آن را به منعنايت فرمود.(49)
فقرو الى اللّه فرموده يزدان

چرا سوى نفس و هوى مى گريزى

به هر جا روى سايه لطف او هم

ز دنبالت آيد كجا مى گريزى

اگر مى گريزى ز بيگانه بگريز

چرا ديگر از آشنا مى گريزى

سراپا دردى و محتاج درمان

چرا از طبيب و دوا مى گريزى

ملا احمد نراقى 
(مرحوم حاجى ملاّ احمد نراقى (رضوان اللّه تعالى عليه )) يكى از علماى علم اخلاق استو كتاب معروف (معراج السّعادة ) متعلق به آن عالم بزرگوار مى باشد.
مرحوم حاجى فرزندى داشت كه خيلى به او علاقه مند بود. اتّفاقا اين فرزند مريض مىشود، به طورى كه حاجى از خوب شدن و بهبوديش ماءيوس مى شود، و بى اختيار وديوانه وار از خانه خارج مى شود، و در ميان كوچه و خيابانهاى كاشان شروع به قدمزدن مى كند.
ناگهان درويشى با خدا و اهل معنى (نه از اين درويشهاى صوفى مسلك از خدا بى خبر)پيدا مى شود و به حاجى سلام مى كند، و مى گويد: حاجى چرا پريشان و ناراحتى ؟
حاجى مى فرمايد: فرزندم مريض است و از بهبودى او ماءيوس شده ام .
درويش مى گويد: اينكه مطلب سهل و آسانى است ، بعد عصاى نيزه دار خودش را به زمينزد و (سوره حمد) را غلط و غُلُوط و بدون در نظر گرفتن اعراب خواند و فوت كرد وگفت : حاجى برو كه پسرت (شِفا) پيدا كرد.
حاجى با تعجّب به خانه بر مى گردد، مى بيند فرزندش عرق كرده و صحيح و سالماست . حاجى خيلى تعجّب مى كند، كه اين درويش ، كى بود كه (با يك سوره حمد بىاعراب فرزندش را شفا داد.)
كسى را دنبال درويش مى فرستد، آن بنده خدا همه كوچه خيابان ها را زيرپا مى گذارد،ولى درويش را پيدا نمى كند.
بعد از هفت ، هشت ماه ، يك روز حاجى ، درويش را در كوچه مى بيند. و به او مى گويد: اىدرويش تو مرد با خدا و صاحب نفسى هستى ، ولى آن روز كه (سوره حمد) را خواندىدرست تلاوت نكردى و قرائتت صحيح نبود، بيا احكام تجويد ومسائل شرعيت را پيش من بخوان و ياد بگير.
درويش ناراحت مى شود و مى گويد: اشكال ندارد حالا كه (سوره حمد) ما را تو نپسنديدى، ما پس مى گيريم ، بعد عصا را به زمين مى زند و دوباره (سوره حمد) را تلاوت مىكند و فُوت مى كند و مى گويد: برو.
حاجى وقتى به خانه مى آيد، مى بيند همان فرزندش دو باره مريض شده و به همانمرض هم مى ميرد.(50)
بگويمت سخنى اى رفيق فاضل من

كسى بغير خدا حل نكند مشكل من

به هر كه درد دل خويش را فرو خواندم

غم فزود ولى غم نبرد از دل من

صلاح نيست غم خويش را بدل گفتن

بجان خود بپذير اين حديث قابل من

(ثابت )
شفاى هر درد 
(مرحوم آقاى عياشى ) كه يكى از علماى بزرگاهل تفسير و قرآن است ، با سندهاى خودش از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله درتفسيرش روايت كرده كه حضرت فرمود: (سوره ام الكتابافضل از سوره هاى قرآن است ، و شفاى هر دردى است جز مرگ ).
(مرحوم كلينى رضوان اللّه تعالى عليه ) عليه در كافى با سندهايى كه دارد، روايتكرده : از آقا امام باقر عليه السلام كه فرمود:
(هر كس را كه سوره حمد شفايش ندهد، چيز ديگرى او را شفا نمى دهد.) همينطور از آقاحضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه حضرت فرمودند:
(اگر بر مرده اى هفتاد مرتبه سوره حمد را تلاوت كنند و بخوانند، و روح به جسم آنمرده آمد تعجّبى نكنيد)، چون اين سوره از گنج هاى عرش پروردگار است .(51)
شفاى مصروع 
آقاى (ابو سليمان ) مى گويد: در يكى از جنگ ها، ملتزم ركاب مقدّس حضرترسول صلى الله عليه و آله بودم . در اين گير و دار (مردى به مرض صرع مبتلا شد وافتاد و غش كرد).
همه ناراحت شدند كه در اين وضع اين بنده خدا هم افتاده ، خدايا چه كنيم ؟!
يك وقت ديديم يكى از اصحاب جلو آمد و صورتش را دَرِ گوش مريض مصروع گذاشت وشروع به (تلاوت سوره حمد) نمود.
(در اين هنگام ديديم آن مرد مصروع كه بيهوش روى زمين افتاده بود، برخواست . درحاليكه صحيح و سالم بود).
ما تعجّب كرديم ، و بعد اين موضع را به حضرترسول صلى الله عليه و آله عرض كرديم .
حضرت رحمة للعالمين صلى الله عليه و آله فرمود: (اين سوره حمد شفاى هر دردى است .شفاى هر همّى است ).(52)
اى فداى تو هم دل و هم جان

وى نثار رهت همين و همان

دل فداى تو چون تويى دلبر

جان نثار تو چون تويى جانان

دل رهاند ز دست تو مشكل

جان فشاندن براى تو آسان

راه وصل تو راه پر آسيب

درد عشق تو درد بى درمان

(سيد احمد هاتف اصفهانى )
شفاى هَمْ 
(مرحوم آقاى رازى ) از (ابو سعيد حذرى ) روايت كرده كه (پيغمبر اكرم صلى اللهعليه و آله ) فرمود:
(سوره حمد شفاى هر همى است ).
(آقا حضرت موسى بن جعفر آل محمّد صلى الله عليه و آله ) فرمود:
هر كس كه مريض شد و دردى بر او عارض گرديد، توى گريبانش و يقه پيراهنش هفتبار ( سوره حمد) را بخواند، اگر درد ساكت نشد هفتاد مرتبه بخواند ساكت مى شود.
و هر كس را كه (سوره فاتحه ) خوب نكرد هيچ شربت و دوا و داروئى او را خوب نخواهدكرد(53).
نقل مى كنند: كه (مرحوم حاج شيخ محمّد تقى مجلسى ) (پدر بزرگوار علامه مجلسىرضوان اللّه تعالى عليهما) فرمود:
(من با سوره حمد هزار نفر بيمار و مريض را خوب كردم و خدا آنها را شفا داد.)
مار گزيده 
(آقاى ابو سعيد خدرى ) مى گويد:
با يك مشت از رفقا و جمعى از ياران و اصحاب به مسافرت رفته بوديم ، در حين سفرگذرمون به يكى از قبيله هاى عرب افتاد. براى استراحت يك مقدارى توقّف كرديم .
در اين اثناء يك وقت خبر آوردند، كه يك نفر از اين قبيله را (مار زده ) و هيچ راه علاجى همنيست ، دكتر و طبيبى هم اينجا نداريم و همه ناراحتند كه چه كنند.
در اين ميان يكى از هم قبيله هايش پيش ما آمد و تقاضاى كمك كرد و گفت : اگر كسى از شمابتواند او را درمان كند ما به او يك گله گوسفند به عنوان مژدگانى مى دهيم .
يكى از رفقا جلو رفت و گفت : من او را درمان مى كنم . او را نزد مريض مارگزيده بردند،من هم رفتم ببينم ، اين رفيق ما چه خواهد كرد، ديدم جلو رفت و دهانش رامقابل گوش مارگزيده نهاد و (سوره حمد را تلاوت نمود) سپس دستش را بر آن عضوىكه مار نيش زده بود كشيد، ديدم آن شخص مارگزيده (فىالحال شفا پيدا كرد) و بلند شد. گويا اصلاً مار او را نيش نزده است .
بعد از اين ماجرا همه خوشحال شدند و پس از آن ، گله گوسفند را بما دادند.(54)
به هر كجا نگرم جلوه خدا پيداست

بهر ديار روم راه و رهنما پيداست

به جسم كوچك آن مور مانده ام حيران

كه در ظرافت وى دست ماورا پيداست

به برفهاى سپيدى كه سر بر خاك نهند

اگر به دل نگرى رحمت و شفا پيداست

بگو ز ديده (جوادا) جدا مكن دل خود

ميان ديده و دل آيت خدا پيداست

(جواد رضازاده )
خدا و بنده 
(رئيس اسلام صلى الله عليه و آله ) فرمود: (حضرت حق تبارك و تعالى ) فرمود: من(سوره حمد) را بين خود و بنده ام تقسيم كرده ام ، نيمى از آن مربوط به من و نصفىديگر مربوط به بندگانم است .
وقتى كه بنده ام مى گويد: (بسم الله الرحمن الرحيم ) بنام خداوند بخشنده مهربان .
خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: بنده ام به نام من كلامش را شروع و آغاز كرد، بر منلازم است كه تمام كارهايش را از امور دنيوى و اُخروى به پايان برسانم و اصلاح ودرست كنم و در احوال و اموال او بركت بدهم و تمام حالات را بر او مبارك گردانم .
زمانيكه بنده مى گويد: (الحمد للّه رب العالمين ) ستايش و سپاس ، مخصوصپروردگار عالم است .
خداى مهربان مى فرمايد: بنده ام مرا ثناء و ستايش مى كند، او فهميده كه تمام نعمتهايشاز جانب من است و بلاها را من با قدرتم از او دفع و رفع كرده ام .
اى ملائكه ها شما گواه باشيد، علاوه بر نعمتهاى دنيا، نعمتهاى آخرت را هم به او ارزانىمى دارم ، همانطور كه بلاهاى دنيا را از او برگردانيدم ، بلاهاى آخرت را هم از او بر مىگردانم .
هنگامى كه بنده مى گويد: (الرحمن الرحيم ) بخشنده و مهربان است .
خداوند عزّوجلّ مى فرمايد: بنده من گواهى داد كه من بخشنده و رحمان و مهربان و رحيم هستم.
اى فرشته هاى من شاهد باشيد كه رحمت فراوانى را به او عطا مى نمايم و نصيب او را ازبخششم زيادتر مى كنم .
هرگاه بنده بگويد: (مالك يوم الدّين ) صاحب و مالك روز قيامت است .
حق تعالى مى فرمايد: اى ملائكه ها شما را شاهد مى گيرم ، همانطور كه او اعتراف واقرار كرد كه من صاحب روز جزا هستم ، منهم در روز قيامت حساب را بر او آسان مى كنم وحسنات او را قبول مى كنم و از گناهانش مى گذرم و او را مى بخشم .
در آن هنگام كه بنده بگويد: (اياك نعبد واياك نستعين ) فقط تو را مى پرستم و فقط ازتو يارى و كمك و استعانت و استمداد مى جويم .
پروردگار كريم متعال مى فرمايد: بنده ام راست مى گويد، او تنها مرا ستايش مى كند واز من يارى و كمك و استمداد و مساعدت مى خواهد و به من پناه آورده .
اى ملائكه ها، شما شاهد باشيد كه به عبادتهايش پاداش و صله و مژدگانى عنايت مى كنم، تا هر كه با او مخالف بوده ، به حال او غبطه بخورد. و در كارهايش او را يارى مى كنم، در مشكلاتش كمكش مى نمايم .
در روزهاى مصيبت و ناراحتى و پريشانى ، به فريادش مى رسم و دستش را مى گيرم .
ساعتى كه بنده بگويد: (اهدنا الصراط المستقيم الى آخر...) مرا به راه راست هدايتفرما، آن راهى را كه بهشان نعمت عنايت كردى ...
خالق تمام مخلوقات مى فرمايد:
درخواست و تقاضاى او را پذيرفتم ، دعاى او را مستجاب مى كنم و آرزوهايش را برآوردهمى نمايم و به او آرامش و امنيت مى بخشم .(55)
غرق گنه نا اميد مشو ز در بار ما

كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

بنده شرمنده تو ، خالق و بخشنده من

بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

توبه شكستى بيا ، هر آنچه هستى بيا

اميدوارى بجو زنام غفار ما

در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم

كه دوست دارم كند گريه گنه كار ما

خواهم اگر بگذرم از همه عاصيان

كيست كه چون و چرا كند ز كردار ما

واى بر آن كو نگشت نادم از عصيان خود

هلاك گردد بحشر در يم قهار ما

اگر چو (تابع ) شوى غرق معاصى بيا

دست توسل بزن بآل اطهار ما

(تابع )
ثواب قرآن 
(ابى بن كعب ) روايت كرده كه (حضرت خاتم الانبياء) صلى الله عليه و آله فرمود:هر بنده مسلمانى كه (سوره فاتحه ) را بخواند ثواب جميع قرآن را به او مى دهند.
يك روز در محضر مقدس آن حضرت نشسته بودم و (سوره فاتحه ) را تلاوت مى كردم ،آن حضرت فرمود: بحق آن كسيكه نَفَسْ و جانم در دست و قدرت و فرمان اوست ، خداوندتبارك و تعالى مثل اين سوره را در تورات وانجيل و زبور و فرقان نياورده .
(اين سوره اصل قرآن است ) و جامع معانى فرقان ، و خداى مهربان و عزيز اين سوره رابين خود و بنده هايش قسمت كرده و بندگان خدا هرچه از امور دنيا و آخرت را كه بخواهنداز اين طريق بخواهند.(56)
اى دوست ، پريشان پريشانم كن

مستم كن و محوم كن و ويرانم كن

يك شعله ز جلوه هاى شور انگيزت

در من زن و كوه آتش افشانم كن

(شفق )
بشارت 
از (آقا ابن عباس ) نقل شده كه فرمود:
يك روز در محضر مقدس (آقا حضرت خاتم الانبياء) صلى الله عليه و آله مشرف بودم ،كه در اين اثناء، ملكى از ملائكه هاى مقرب حضرت حق خدمت حضرترسول صلى الله عليه و آله مشرف شد.
سپس فرمود: (اى محمّد، بشارت و خوشحالى بر شما باشد.)
حضرت فرمود: چطور مگر؟!
فرمود: چون خداوند متعال دو چيز به شما عنايت كرده كه به هيچ پيغمبرىقبل از تو نداده .
حضرت فرمود: آن چيست ؟!
فرمود: اول (سوره حمد و فاتحة الكتاب است .)
دوّم : خواتيم سوره بقره است كه آيه آمن الرسول ... است .
هر كس آن را بخواند هنوز اين آيات را تمام نكرده ، هرچه از خدا بخواهد به او عنايتفرمايد.(57)
ملكا ذكر توگويم كه تو پاكى و خدائى

نروم جز به همان ره كه توام راهنمائى

همه در گاه توجويم همه از فضل توپويم

همه توحيد توگويم كه بتوحيد سزائى

توحكيمى ، توعطيمى ،توكريمى ، تورحيمى

تونماينده فضلى ، توسزاوار ثنائى

بَرى ازرنج وگدازى بَرى از دردونيازى

بَرى از بيم واميدى بَرى از چون وچرائى

نتوان وصف توگفتن كه تودر فهم نگنجى

نتوان شبه توجستن كه تو دروهم نيائى

همه عّزى وجلالى همه علمى ويقينى

همه نورى وسرورى همه جودى وسخائى

(سنائى غزنوى )
تفسير حمد 
(آقا ابن عباس ) مى گويد: در آن وقتى كه خدمت با سعادت حضرت (اميرالمؤ منين علىعليه السلام ) مشرف بودم و درك فيض مى كردم ، حضرت درباره (سوره حمد) صحبت وسخن و تعريف مى فرمود:...
در بين سخنان دُرر بارشان فرمودند: يا عبداللّه لوكتبت معانى الفاتحة لاوقرت سبعين بعيرا.
(اگر بخواهم همه معانى و حقايق سوره فاتحة الكتاب را بنويسم بايد، بار هفتاد شترپُر بار كنم .)
يك شب كه در محضر مقدّس آقا اميرالمؤ منين على عليه السلام مشرف بودم ، آن حضرت ازاول شب تا اذان صبح برايم تفسير (فاتحة الكتاب ) را فرمود، تازه هنوز از تفسيرباء بسم اللّه در نيآمده بود.
سپس فرمود: انا نقطة تحت الباء (من نقطه زير باء بسم اللّه هستم .)(58)
توئى آن على عالى همه رحمتى خدارا

كه گرفته رحمت تو همه ملك ما سوى را

دل اگر لقاى ايزد طلبى نگر رخش را

چوكه اوست وجه يزدان وظهور آشكارا

نه كه واجبش بخوانم نه چوممكنش ندانم

نتوان شرح نمودن چوسِرّكبريارا

بخدائى خداوند جهان شودگلستان

چوبشر فراى گيرد ره ورسم مرتضى را

مگراى شهاب روشن توفروغ جان فزائى

كه سياهى زمانه بگرفته جان مارا

بجزاز على نيايد بجهان دگر چنين كس

كه چنان كرم نمايد بنگر توهَل اَتى را

بگدائى درش رو بنما فقير مضطر

كه شوى زاوتوانگرندهى زكف غنا را

برواى (حقير ) سالك ره ورسم مرتضى پوى

تواگر طلب نمائى ره ومنهج خدارا

(سيدرضامؤ يد)
ناله ابليس 
(ابليس ) كه شيطان بزرگ است . (وقت نزول سوره حمد به ناله و فرياد در آمد ومضطرب و ناراحت شد).
چنانچه وارد شده كه : (ابليس لعين در همه عمرش چهار بار مضطرب و بى تاب و نالانشد.) به قول ماها چهار بار ضربه خورد، كمرش شكست ، ورشكست شد، و زمين خورد.
اول : وقتيكه طوق لعنت بگردنش انداختند.
دوم : زمانيكه او را از بهشت اخراج كردند.
سوم : ساعتيكه حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله به رسالت رسيد.
چهارم : (هنگاميكه سوره فاتحة الكتاب نزولاجلال يافت ).(59)
يارب اگر ز كرده ماپرده واكنى

ما را بخجلت ابدى مبتلا كنى

ابليس وار جامه طغيان ببركند

گر يك نفس بخويش كسى را رهاكنى

هر كس بجان خويش جفا بيشتر كند

بر وى تو بيشتر زترحم وفا كنى

از فعل خويش عارف و عامى كنند شرم

روزى كه دستگاه عدالت بپا كنى

هر كس بهر لباس كه با عجز و التماس

در حضرت تو رو كند او را رضا كنى

درد پا 
(مرحوم حاج شيخ رجبعلى خياط) كه يكى از اخيار واهل مكاشفه بود. (خدايش رحمت كند).
يك روز همراه عدّه اى در حياط منزل يكى از دوستانش نشسته بود، كه در آن جمع يكى ازصاحب منصبان دولتى هم حضور داشت ، كه بدليل بيمارى ، پايش را دراز كرده بود.
آن صاحب منصب و افسر، رو به جناب شيخ كرد و اظهار داشت كه مدّتى است گرفتار ايندرد پا شده و داروهاى گوناگون هم كار ساز نبوده است .
حضرت شيخ مطابق شيوه هميشگى خودش ، از تمام افرادى كه در آنجا بودند، خواست كههمه با هم (سوره حمد) را جهت شفاى ايشان بخوانند، سپس خود و همگان شروع بهخواندن (سوره حمد) كردند.
آن گاه توجهى كرد و فرمود: اين درد پاى شما از آن روز پيدا شد، كه زن ماشين نويسرا، بدليل اينكه نامه را بد تايپ كرده است ، توبيخ كردى و سر او داد زدى ، او زنعلويه بود، (دلش شكسته و گريه كرده است )، اكنون بايد او را پيدا كنى و از او(دلجويى كنى ) تا پايت درمان شود.(60)
آنجا كه وصف آن قد و بالا نوشته ايم

اقرار عجز خويش همانجا نوشته ايم

حاصل دمى ز ياد تو غافل نبوده ايم

يا گفته ايم حرف غمت يا نوشته ايم

از سوز اشتياق نيارم كه دم زنم

كآتش گرفت دست و قلم تا نوشته ايم

دانيم راه راست ولى بهر مصلحت

خط الف به عادت ترسا نوشته ايم

شد پشت و روى نام سيه با وجود آن

از پشت و روى نامه يكى نا نوشته ايم

ناخوانده نامه پاره كند دور فكند

نام رضى به هرزه در آنجا نوشته ايم

(رضى ارتيمانى )
نور چراغ 
(حضرت حاج آقاى هاشمى زاده اصفهانى ) يكى از شعرا و پيشكسوتان و مداحان معروفاصفهان است و از رفقاى بنده است و پدر شهيد هم هست ، فرمود: در ايام جوانى يك همكارىداشتيم كه داستانى را از يكى از رفقا نقل كرد: و چون مى خواستم از زبان خودش بشنومبه سختى او را پيدا كردم ، و گفتم : اينطور داستانى را از دوستان شنيدم و حالا مى خواهماز زبان خودت بشنوم .
گفت : در زمان جوانى ، ما چهار نفر بوديم كه با چرخ و يابو و گارى ، از سيلو، گندمبه شهر مى آورديم .
يكى از اين شبها كه گندم بار گارى كرده بوديم و از كنار (قبرستان تخت فولاد) ردمى شديم ، ناگهان (نور چراغى ) توجه ما را به خودش جلب كرد.
با خود گفتم : اين چراغ مركبى را بر مى دارم و به خانه مى برم . چون در قبرستان مردهها نياز به چراغ ندارند، آنها مرده هستند، ما زنده ها نياز به روشنايى داريم و منزلمان همچراغ نداشت .
اتفاقا آن سه نفر ديگر از رفقايم هم همين فكر را كرده بودند، گارى ها را با اسبها رهاكرديم ، گفتيم : آنها كه آهسته آهسته براى خودشان مى روند ما سريع مى رويم و بر مىگرديم و به آنها مى رسيم . با اين فكر هر چهار نفر بهدنبال چراغ دويديم كه هركس زودتر به آن چراغ رسيد او صاحب چراغ گردد.
لكن وقتى كه به آن محل رسيديم ! ديديم از چراغ خبرى نيست !!! ولى يك قبر خراب شدهو از آن قبر پير مردى كه محاسنش قرمز و از قامتش نور ساطع است ، كنار قبر نشسته وچيزى را زير لب تَرَنُّمْ مى كرد، به گمانم (سوره حمد) مى خواند و آن نور چراغ هميننور بوده ، حالت بُهت و حيرت ما را گرفته بود، بطورى كه اصلاً توان حركت نداشتيم، خلاصه از ترس و تعجب هر طورى بود فرار كرديم و گفتيم : روز مى آئيم كه ببينيماين پير مرد نورانى كيست كه از اين قبر بيرون آمده و به چه عملى به اين مقام رسيده ؟!
فرداى آن شب هر چه گشتيم آنجا را پيدا نكرديم ناراحت شديم ... بعد از تحقيق وبررسى ، از شخص با اطلاعى پرسيدم و ماجرا را برايش تعريف كرديم .
فرمود: آن پيرمرد يكى از اولياء خدا بوده و بتوسط (بندگى خدا و مداومت وعمل به اين سوره (حمد) خداى سبحان اين مقام را به او داده است .)
اگر شما در همان موقع از او درخواستى مى كرديد ايشان هم از خدا مى خواست حوائجتانداده مى شد.
بله به خاطر (بندگى خدا) و ماءنوس بودن با (سوره حمد) به اين مقام رسيده و بعداز مرگ هم خودشان را به دنيا عرضه مى كنند، يعنى : در دنيا به هر چه عادت داشتند درعالم برزخ و قيامت هم آن كار را انجام مى دهند.(61)
ما در دو جهان غير خدا يار نداريم

جز ياد خدا هيچ دگر كار نداريم

ما مست صبوحيم ز ميخانه توحيد

حاجت به مى و خانه خمار نداريم

در روى زمين چون دل ما گنج معانيست

دينار چه باشد، غم دينار نداريم

مائيم و گليم و نمد كهنه و كنجى

بر سر هوس جبه دستار نداريم

ما شاخ درختيم پر از ميوه توحيد

هر رهگذرى سنگ زند عار نداريم

گر يار وفا دار نداريم وليكن

ما يار بجز حضرت غفار نداريم

بشنو زدل زنده شمس الحق تبريز

او دوست بجز وعده ديدار نداريم

next page

fehrest page

back page