|
|
|
|
|
|
وظايف يك مداح از نگاه يك پيش كسوت بايد توجه داشت كه وقتى يك مداح پشت ميكرفون قرار مى گيرد، درست در معرض ديدعموم مردم قرار گرفته است . و اصولا يك مداح در جامعه ، زير ذره بين قضاوت هاىهمگانى قرار دارد.به همين دليل او بايد بداند كه مسؤ ليتى بس سنگين را بر شانه هاىتعهدات خويش پذيرفته است و بايد مراقب باشد تا آسيبى به اين مسؤ ليت وارد نكند.يك مداح بايد بداند كه همه دارند او را مى پايند و اعمالش را مدام سبك سنگين مى كنندمردمى كه به قول معروف مو را از ماست مى كشند. البته حق هم دارند. زيرا آنان در يكعهدنامه ، كه با خون شهيدان تاريخ ممهور گشته است ، با مداح ارتباطى روحى و قلبىبرقرار كرده اند. و متقابلا از او انتظاراتى هم دارند و چون انتظارات مردم از مداحمعقول و متعادل است ، مداح وظيفه دارد به آنهاعمل كند. چرا كه اصلا شغل مداح ، كار مداح ، تعهد و وظيفه يك مداح ، تاءليف قلوب وتلطيف ارواح محبين ائمه عليهم السّلام است . مداح براى سبك كردن بار غم مردم ، پشتميكرفون قرار مى گيرد، غمى كه اگر سبك نشود محبين را دق مرگ مى كند. دلها را پارهمى كند. عقده ها را سر ريز ميكند. موضوع كوچكى نيست . مردم از مصيبتى در غم و اندوههستند كه خدا را هم به گريه انداخته است . خدا را هم غمگين و خشمگين كرده است . كمىبيانديشيم و فكر كنيم به اين ماءموريتى كه به ما داده اند. مداح شغل بى سيمچى در جبهه جنگ را دارد. بايد خبرى عظيم و كاملا فوق سرى را بهخاكريز عاشقان حسين عليه السّلام مخابره كند كه اگر كوتاهى كند، گناهىنابخشودنى را مرتكب شده است . مداح يك خبرنگار جنگى ، يك راوى مقاتل ، يكنقال حماسى ، و يك پرده خوان بزرگ است . مداح كارگردان يك نمايشنامه فوق تراژدىاست . مداح فريادگر مظلوميتى است كه از حلقوم بريده پسر فاطمه عليهاالسّلام منتشرمى شود. مى خواهم بگويم كه خودش اين ماءموريت و مسؤ وليت را پذيرفته مى بينم به خطا رفتهام . پس بايد گفت كه اين ماءموريت را به ما داده اند و اگر ما لياقتش رانداشته باشيم ازما مى گيرند. در اين وادى هيچ كس به پاى خودش نمى آيد. اما هر كس كه مى رود، خودش مقصر است . تمام آن هفتاد و دو تن را هم كشيدند و به آن وادى بردند. همان طور كه مىدانيد خيلى ها را كشيدند و به كربلا بردند، اما فقط هفتاد و دو نفر لياقت ماندن تا آخركار را پيدا كردند. همه عالم را به اين وادى مى آورند. كرم آقاشامل تمام عالم مى شود. يهودى ها در اين وادى به مقامات رسيده اند. ((زهير)) يكى ازهواداران پر و پا قرص عثمان بود. مى دانيد كه هواداران عثمان ، على عليه السّلام را درخون عثمان مقصر مى دانند. اما پسر همان على ، در راه كربلا خيمه اش را كنار خيمه زهير زدو رشته را بر گردنش انداخت و او را به وادى كربلا برد و زهير هم مردانگى كرد وجواب لطف امام حسين عليه السّلام را با شهادت در راه ايشان داد. پس اى كسى كه حتى يك لحظه هم از هوادارى على عليه السّلام دست نكشيده اى ، اينك ما راهم به اين وادى كشيده اند. اگر مى خواهى بيرون مان نكنند، بايد مقام محبين و گريه كنارباب را بشناسيم و حق ايشان را ادا كنيم . محبينى كه بعضى هاشان از مرز جنون گذشتهو حتى به مقام وصل رسيده اند. اكنون ما در راءسمحفل عشاق قرار گرفته ايم . يعنى در بالاى مجلس و درمقابل چشمان كنجكاو سوته دلان .ما براى به دست آوردن چنين مقامى سالها تلاش ودوندگى كرده ايم . اكنون همه در مجلس منتظرند تا ببينند ما از يار جانانه چه پيامىآورده ايم . مداح واسطه ساقى مجلس عيش گشته و مستان ، جام هاى انتظار خويش رابه سويش درازكرده اند تا از شراب آگاهى لبريز كند. تمام خبرها در نزد مداح است ، اگر نتواند اينجام ها را لبريز كند رفتنى است . شكست مى خورد، مغلوب نگاه هاى پر تمناى مستان اينميكده مى شود. به مجلس دقت كن ، چشمان لبالب از اشك دارد سرريز مى كند. به يكتلنگر كلام بند است . نقطه ثقل اين درياى لبالب قلب است . بايد دلها را تكان بدهىتا درياى چشم لبريز و سرريز كند. حواست جمع باشد كه با دلها سروكار دارى ، مردميدان مى خواهد. پس بايد به كنه مسئووليت فكر كرد. كار بسيار سخت و راه بسيارخطرناك است . خدا بايد دستمان را بگيرد. و از ارباب بخواهيم كه يارى مان كند. مامداحان نه تنها در اجتماع بايد مراقب رفتار واعمال مان باشيم ، بلكه در خانه و نزد اهل و عيال مان نيز بايد تماماعمال مان حساب شده و بر گرفته از سيره ائمه عليهم السّلام باشد. ما در خانه هم بايد يك مداح باشيم . نه اينكه در بيرون به مظلومى امام حسين عليهالسّلام گريه كنيم و در خانه مانند شمر، زن و بچه مان را بگريانيم . چنين مداحى خودشيك مصيبت بزرگ است ، براى امام حسين عليه السّلام اما خطرناك ترين و سخت ترين لحظه زندگى يك مداح همان دمى است كه وارد يك مجلسحسينى مى شود. اساتيد ما توصيه كرده اند كه يك مداحقبل از رفتن به مجلس بايد يكى دو ساعت با خودش خلوت كند و ببيند كه دارد به كجا مىرود و به چه منظور مى رود. آيا به مجلس لهو و لعب مى رود؟ آيا مى رود تا خودش رامطرح كند؟ يا مى رود كه پيغام دردها و غم هاى همسر على عليه السّلام را به مردمبرساند؟ بايد قبل از رفتن به مجلس با خودش و وجدانش خلوت كند. ((شهيد مدنى ))؛ همين توصيه ها را به ائمه جمعه مى كرد. حقير هم دارم پيغام او را بهشما مى رسانم . براى رفتن به مجلس انس بايد حتما وضو داشته باشيم . وقتى واردمجلس شديم بايد احساس مان اين باشد كه از همه پست تر وذليل تر هستيم . حقيرتر، خفيف تر و بى مقام تر. واقعا بايد چنين احساسى داشته باشيم. نه اينكه سروسينه را راست نگه داريم كه آىاهل مجلس ، اين منم كه همه شما را منتظر گذاشته ام ! خير. بايد از خواب بيدار شويم . اينجا مجلس عزاى حسين عليه السّلام است . به ((طور سينا))قدم گذاشته اى . بايد نعلين غرور، خودپسندى ، تعلق ، عجب و ريا و هر چه منيت و منميتاست از پا در آورد. ما در اين وادى كاره اى نيستيم . اگر گفتند بخوان ،مثل يك غلام حلقه به گوش بايد بگوييم چشم ، اگر گفتند بنشين باز هم بگوييم چشم، اما اگر گفتند برو بيرون بايد وفادارى را از سگى بياموزيم كه صاحبش بيرونشكرده است . مويه كنيم ، ناله كنيم و التماس كنيم ، تا از اين درب خانه ما را نرانند مگرنه اينكه ما نوكرى بيش نيستيم . پس در برابر ميهمانان ارباب بايد دركمال ادب رفتار كنيم . بايد صورت بر خاك بگذاريم و شكر كنيم كه منت گذاشته و راهمان داده اند. جاى شكر دارد، هزاران شكر. مى گويند به هر زيارتگاهى مى خواهيم وارد شويم بايدغسل كنيم ، لباس تميز بپوشيم ، وضو بگيريم ، عطر بزنيم ، سرمان را شانه كنيم وخيلى نظيف و مرتب وارد بشويم . اما در مورد حرم حضرت سيدالشهداعليه السّلام بر عكساست ، هر چه ذليل تر، ژوليده تر، خاكى تر، لباس كهنه و مندرس ، پريشان تر وآشفته تر وارد شويم ، مقرب تريم . راستى فلسفه اين همه خفت و خوارى در بارگاه يارو اين كعبه شش گوش چيست ؟ آيا مى دانيد كه تكايا و حسينيه ها و تمام مجالس حسينى نيزهمان حال را دارد؟ حسينيه ها و تكايا شعبه هاى همان حرم شش گوش هستند. مداحان در اينمحل نه زائر هستند و نه ميهمان . فقط سمت نوكرى دارند. حالا شما در كجاى عالم ديده ايدكه ميهمانان ارباب به نوكرانش كرنش كنند و چپ و راست احترام بگذارند؟ به نوكردستور مى دهند. فرمان مى دهند. حتى ممكن است بعضى از ميهمانان ارباب به نوكرانتوهين هم بكنند. نوكر كه حق اعتراض ندارد. چون نوكر است ، عبد است ، بنده است و غلاماست . حساب نوكر در نزد ارباب ، با حساب همه مردم ، چه ميهمان ، چه زائر و چه مسافر،جداست . نوكر در نزد ارباب حساب ديگرى دارد و ميهمان ، همان طور كه حبيب خداست ، حبيبارباب هم هست . پس چه كنم كه من هم حبيب ارباب بشوم ؟ بروم و لباس مداحى و نوكرىرا در بياورم و مثل ميهمان وارد مجلس بشوم تا من هم حبيب ارباب بشوم ؟ نه ، اين فكراشتباه است ، غلط است . نوكر در نزد ارباب مقام و مكانى دارد كه عزيزترين ميهمانان همندارند و آن تقرب دائمى و حضور ابدى در بارگاه ارباب است . عزيزترين ميهمان ازاين درب خانه رفتنى است و بالاخره بايد مرخص بشود. اما نوكران افتخار شرف حضور دائمى دارند. از سرى ترينمسائل خانوادگى و اندرونى ارباب مطلع هستند. محرم اسرار اندرونى آقا است . همهخانواده ارباب با نوكر خودمانى هستند. عزيزترين ميهمان هم اجازه ورود به اندرونى راندارد اما يك نوكر آزادانه در هر گوشه بيت آقا رفت و آمد مى كند. نوكر به راحتى باتمام اقوام ارباب ارتباط برقرار مى كند. با جد ارباب ، با پدر و مادرش ، با خواهر وبرادرانش . و گاهى دستور مى دهد تا كودكان بيت را نگهدارى كند. دختر سه ساله راسرگرم كند، براى كودك شش ماهه لالايى بگويد و اگر يك نوكر لياقت داشته باشدماءموريت رساندن پيام عاشورا را به او مى دهند و يك نوكر بالاخره صاحب سرّ ارباب مىشود. اين مقام نوكرى و اين هم نفس اماره ما. اين مقام را ارزان نفروشيم ، بلندگو، ميكروفن ، اكو،جمعيت زياد، تشويق ها و به به و چه چه ها، همه و همه فريب است . سراب است ، فانىاست ، زودگذر و تمام شدنى است . هيچ يك از اين رؤ ياها در شباول قبر به كار ما نمى آيد. بايد به فكر چيز ديگرى بود و آن احسان جاويدان حضرتسيدالشهداعليه السّلام ست كه او قديم الاحسان است . پس از رسيدن به چنين مقامى مداح بايد اندازه ، قدر و شاءن خود را بداند و بهقول معروف پا را از گليمش فراتر ننهد مثلاً در مجلسى كه علما و بزرگان حضور دارندبه نصيحت كردن و موعظه حضار نپردازد. فراموش نكنيد كه همين امام حسين عليه السّلام راعلماى دين به ما شناسانده اند. اظهار فضل در برابر آنانكمال بى احترامى و بى حرمتى به پرچم داران واقعى اسلام به حساب مى آيد. همچنيناست در مجلسى كه پيش كسوت هاى شعر و شاعرى و مداحى حضور دارند. در اينجا هم مداحبايد به خواندن چند بيت شعر و بيان يك روايت و يامقتل بسنده كند و مجلس را كش ندهد. در صورتى كه خواستيم يك شعر عربى يا حديث و ياآيات را به زبان عربى بخوانيم حتماً بايد قبلاً آن را تمرين كرده و با اعراب صحيحجمله ها را تلفظ كنيم . هرگز با تحكم و امر و نهى با مستمعين و حضار حرف نزنيم . مثلاً بارها اين حقير درمجالسى شاهد بوده ام كه يك مداح جوان كه سابقه چندانى هم در اين كار ندارد، با داد وفرياد از مردم خواسته است كه ؛ درست سينه بزنيد! چرا دست تان بالا نمى آيد و يا مثلاًفرياد زده كه ؛ چرا بعضى ها لخت نمى شوند؟ ما تماشاچى نمى خواهيم و خلاصه از اينقبيل امر و نهى ها كه اصلاً شايسته يك مداح نيست . و اگر گاهى چنين عملى از يك مداحكهنه كار و قديمى سر مى زند، اولاً حساب رفاقتى طولانى است كه بين او و مستمعينبرقرار است . ثانياً حساب يك مداح قديمى با حساب ما فرق مى كند. توجه داشته باشيدكه ادب و تقوا دو شاخصه مهم در مداحى است كه تخصص و خوش صدايى و به طور كلىهمه مسائل ديگر را در اين رشته تحت الشعاع قرار داده است . در هر صورت چنينبرخوردهايى با ميهمانان و گريه كن هاى ارباب ، چه از طرف ما مبتديان و چه از سوىحرفه اى ها عمل پسنديده اى نيست و دل ارباب مان را به درد آورده و در رسيدن به منصبنوكرى خلل و تاءخير ايجاد مى كند. دوباره توصيه مى كنم كه نصيحت كردن مردم درمجلسى كه علما و بزرگان حضور دارند از امتيازات منفى براى يك مداح مبتدى به حسابمى آيد. معروف است كه در عهد زعامت حضرت آيت الله بروجردى ؛، رسم بوده كه همه ساله درسالروز ميلاد حضرت مهدى (عج )ايشان مجلسى منعقد مى كردند و تقريباً تمام علماىبزرگ و مدرسين حوزه ها هم در آن مجلس حضور پيدا مى كردند و يك امر بسيار پسنديده وحساب شده اى هم آن روز مرسوم بوده و آن اينكه همه ساله در چنين مجلس باعظمتى ، از يكطلبه جوان دعوت مى شده كه بالاى منبر برود و به ايراد سخن بپردازد مى گويند دريكى از سالها از طلبه جوانى مى خواهند كه بر منبر رفته و براى اين جمع كه همه ازنخبگان علوم اسلامى بوده اند سخنرانى كند. طلبه جوان بالاى منبر رفته و از آغازسخنرانى بر مذمت و مضرات شرابخوارى داد سخن مى دهد و حضار را نصيحت مى كند كهشرابخوارى چه عواقب وحشتناكى دارد!! اتفاقاًجناب آقاى فلسفى هم در آن مجلس حضورداشتند كه از وسط مجلس خطاب به آن طلبه مى گويند:((آشيخ ، اين جمع را بيهودهنصيحت مكن ، اينها تا دم مرگ هم دست از شرابخوارى برنمى دارند)) و شليك خنده حضاركه چون بمبى در مجلس منفجر مى شود. اين حقير خود بارها شاهد بوده ام كه مخصوصاً در مجالس ختم يك مداح بدون توجه به جومجلس ، يك ساعت مردم را نصيحت كرده است در حالى كه گروه بيشمارى از علما، شعرا،نويسندگان و دانشگاهيان حضور داشته اند در مجالس ختم بيان احاديث از ائمه و خواندناشعار از شعراى بزرگ در مذمت دنيا و توجه دادن به آخرت امرى ضرورى مى باشد امانصايح مستقيم مداح ، آن هم از زبان و جانب خودش صورت چندان زيبايى ندارد مگر اينكهآن مداح از مداحان پيش كسوت ، باسواد و معروف به داشتن تقوا باشد كه او هم بايد حدخويش را رعايت نمايد. دانستن مسائل فوق براى ما مداحان ، از دانستنمسائل فنى هم واجب تر و با فضيلت تر است زيرا همان طور كه قبلاً عرض شد، مردمبه معرفت و ادب مداح بيشتر اهميت مى دهند تا تخصص او. ما بايد به سنت هاى حسنهگذشتگان احترام گذاشته و شديداً به آنها پايبند باشيم مثلاً يك مداح مبتدىقبل از اينكه به اجراى برنامه بپردازد حتماً بايد از پيش كسوت هايى كه در مجلسحضور دارند كسب اجازه نموده و بعد از دريافت اذن ، به اجراى برنامه بپردازد. اين يكسنت نيكو و حسنه است كه نشانه ادب و معرفت اجتماعى ما شيعيان است ودل نوكر قديمى آستان قدس حسينى را هم از ما مبتديان راضى و خشنود مى سازد و قهراًخشنودى نوكران قديمى ، خشنودى ارباب را در پى دارد. كارى نكنيم و نگذاريم كهپيرغلامان محاسن سپيد آستان حضرت عشق ، خداى ناكرده از ما برنجند و آه بكشند وبگويند: ((عجب دوره و زمانه خرابى شده !)). به نظر اين حقير چنين اتفاق ناخوشايندىيعنى عاق والدين كه بعضى از بزرگان آه استاد و پيش كسوت دانسته اند. مبادا فريب گل كردن يكى دوتا از برنامه هاى مان را بخوريم وخيال كنيم كه كسى هستيم مراقب باشيم كه به اين به به و چه چه ها ما را به جهنمنكشاند. تازه جهنم هم با تمام وحشتناكى اش در برابر يك دم اندوه حسين عليه السّلام يچوحشتى ندارد. در گذشته شروع و پايان هر مجلسى منوط به اذن پيش كسوتى بود كهدر مجلس حضور داشت . اميدواريم كه هنوز هم اين سنت پسنديده رعايت شود، ان شاء الله . يكى از بزرگترين آفات تقرب ما مداحان وسوسه هاى حسادت آميز شيطانى است وشيطان لعين و رجيم ، آن قدر به اين وسوسه دامن مى زند كه ما به كلى فراموش مى كنيمكه در بارگاه مقدس حضرت سيدالشهداعليه السّلام قرار داريم و اين يكى از خطرناكترين و شنيع ترين حالات و لحظات يك مداح است كه بايد از شر آن به خداى كريم پناهببرد. مثلاً يك مداح بعد از ما شروع مى كند به روضه خواندن كه ما در بدترين شرايطاخلاقى قرار داريم در دلمان آرزو مى كنيم كه برنامه اش خراب شود تا مبادا برنامه مارا تحت الشعاع قرار دهد و يا بدتر از آن ما حتى از گريه كردن مستمعين هم خشمگين مىشويم و سعى مى كنيم تا توجه مردم را از روضه آن مداح منحرف كنيم تا مردم تحتتاءثير قرار نگيرند. دقت كنيد! ما ميل نداريم كسى براى اباعبدالله عليه السّلام گريهكند. يعنى دقيقاً همان آرزويى را در دل داريم كه دشمنان آن حضرت و دشمنان دين ، دردل دارند. همه ما بايد به خدا پناه ببريم . واى بر ما و واى بر اين نفس سر كش وشهرت طلب و سيرى ناپذير! همان نفس بى پيرى كه از يك مداح ، يك دشمن امام حسينعليه السّلام مى سازد. آن هم درست در مجلس عزاى آن شهيد مظلوم . مى گويند، شهيد بزرگوار و متقى ((شهيد غلامعلى ))كه مداحى خودساخته و مؤ دب بوده، خصلت هايى را داشته كه براى ما درس هاى خوبى به حساب مى آيد. الله اكبر! عجبرندى بوده آن شهيد واصل !! شايد همه كس ندانند كه اينعمل ((شهيد غلامعلى )) چقدر ارزش دارد اما آنها كهسال ها در عالم مداحى سير كرده اند، قدر و بهاى اينعمل را مى فهمند كه شعر خوب را به ديگرى دادن يعنى چه . آن شهيد بزرگوار در حقيقتداشته خود را تنبيه مى كرده است . نفس اماره را سركوب مى كرده كه اى نفس بدكردار! اينمصيبت خود تو است كه مى خواهى در اين مجلس بخوانى ، نه مصيبت حسين عليه السّلاممجلس حضرت سيدالشهداعليه السّلام راى آن شهيدواصل ، ريسمان وصل دلدار بوده نه نردبان ترقى دنيا. او در اين كوره داشته خود را مى پخته ، مى سوزانده ، خاكستر مى كرده و شعار چنينذاكران رندى اين است كه :
حاصل عمرم سه سخن بيش نيست
| و شهادت هم شايسته ترين پاداشى بوده كه از جانب حضرت عشق عليه السّلام به او بهاو عطا كرده اند؛ مزد يك نوكر با ادب و با معرفت . يكى ديگر از آفات تقرب كه همه بزرگان ، ما مداحان را به پرهيز از آن سفارش كردهاند شوخى و مخصوصاً شوخى ركيك مى باشد شوخى هايى كه على الخصوص در پايانمجالس به آن پرداخته مى شود. شنيدم كه اين امر را به استحضار پير مرادمان ((حضرتآيت الله خامنه اى )) رسانده بودند و معظمٌله شديداً دلگير شده و ناراحت شده و در پيامىمردم را از چنين شوخى هايى آن هم پس از ختم مجلس سوگوارى بر حذر داشته اند. و باز يكى ديگر از مشخصه هاى بارز يك مداح متدين و عاشق ، همان سنگينى و متانت او مىباشد. ناگفته پيداست كه نبايد سنگينى و متانت را با تكبر و غرور عوضى گرفت وبسيار حيف است با دهانى كه ما مداحان مدام نام ارباب را مى بريم ، خداى ناكردهلغوگويى كنيم . توجه كردن و مطيع اوامر يك مرجع بودن مخصوصاً كه آن مرجع ولى امر و رهبر و مرشد وپير مرادمان هم باشد، از واجبات است و اگر آنان در زمينه نوع عزادارى هر فتوايىبدهند، بر درك و استنباط و برداشت هاى شخصى ما ارجحيت داشته و سرپيچى از آن فتاوانه تنها گناه كبيره است ، بلكه به جاى مزد، خشم ائمه را هم بر مى انگيزد. زيرا هر آدمعاقل و بالغ و انديشمندى ، يك موضوع به اين سادگى را مى فهمد كه يك فقيه ، دين رابهتر از يك غيرفقيه مى فهمد و حتى اشارات او هم براى ما حجت است . ما نبايد در امرمسلمانى و پيروى طورى برخورد كنيم كه مراجع را به خودسانسورى واداريم و خداىناكرده آنان فكر كنند كه اگر مثلاً فلان فتوا را صادر كنند ممكن است مقلدين نپذيرند. اينخطرناك ترين و وحشتناك ترين حالت در جامعه شيعى مى باشد و از علائم ظهور و خشمحضرت مهدى (عج ) يكى هم آن است كه مردم فتواى علما را نمى پذيرند. همين موضوع منع قمه زنى سالها مسكوت مانده بود و صاحب نظران اين حادثه تاريخى رايكى از بزرگترين شهامت هاى حضرت آيت الله خامنه اى (دام ظله ) مى دانند. مگر در زمانزعامت حضرت حضرت آيت الله بروجردى ؛ ايشان از سران هيئت هاى عزادارى نخواستند كهمثلاً فلان در دسته هاى عزادارى جايز نيست اما باكمال تاءسف مى دانيد كه آنان به يك مرجع دينى جواب جاهلانه و معصيت بارى دادند آنانوقيحانه به يك راهنماى بزرگ عصر و فرزند حضرت زهراعليهاالسّلام عرض كردند كه: ((ما تمام سال را از شما تقليد مى كنيم ، اين ده روز محرم را هم اجازه بدهيد از خودمانتقليد كنيم )) حالا دقيقاً نمى دانيم لكن چيزى به اين مضمون . گمراهى را ببينيد كه بهچه حدى رسيده است اكنون تمام آنها مرده اند و دارند جواب پس مى دهند. جواب آن معصيتىرا كه خيال كرده اند عزادارى است . اصلاً چكيده مفهوم حب و عشق و ولايت يعنى اطاعت . همين . وهيچ تبصره و ماده اى هم به دنبالش ندارد. داستان مرد عربى كه به امر حضرت امام صادق عليه السّلام بى چون و چرا وارد تنورآتش شد(111) ، نيز مى خواهد بگويد كه ولايت يعنى : اطاعت ! اطاعت ! اطاعت ! و ديگرهيچ . تا قبل از صدور اين فتوا احتمال داشت كه قمه زنى را به حساب عزادارى مابگذارند اما به طور قطع بعد از صدور فتوايى كه اين فرزند حضرتزهراعليهاالسّلام به تمام شيعيان عالم ابلاغ كردند، حقير يقين دارم كه هر شيعه اى در هرجاى عالم اگر قمه بزند، اين قمه را فرق خودش نزده ، بر فرق اسلام و مخصوصاًتشيع زده است . يكى ديگر از آفات تقرب ، برپايى مجالسى است كه به بهانه ((عيدالزهراء)) برپا مى شود و گاهى مشاهده مى شود كه در اين گونه مجالس چنان مفسده ها ومعصيت هايى انجام مى شود و كه يقيناً دل شكسته حضرت زهراعليهاالسّلام را مى سوزاند.مثلاً در مجلسى كه دهها جوان و نوجوان مجرد و حتى كودكان كنجكاو حضور دارند يك مداح وبدتر از آن گاهى يك روحانى پشت ميكروفون رفته و به تعريف زننده ترين و ركيكترين جوك ها مى پردازند كه انسان شرمش مى شود به يك دقيقه از نوار آن گوش كند ومتاءسفانه بعد هم به صورت نوار كاست در جامعه اسلامى پخش مى شود. جامعه اى كهتحت شديدترين شبيخون هاى فرهنگى قرار دارد و بر مداحان و وعاظ است كه به اينتهاجم ناجوانمردانه به مقابله برخيزند. كدام عيد الزهراء؟ اين روز بزرگترين عزابراى آن بانوى فاضله است . بانويى كه ادب و تربيت حضرتابوالفضل عليه السّلام قطره اى است در برابر ادب او. به نظر اين حقير مراجع بايديك بار براى هميشه هم كه شده ، قيام كنند و تكليف مراسم عزادارى و جشن هاى مربوط بهائمه را كه اساس تفكر شيعى است روشن كنند،قبل از آن كه ما گمراه شده و اين مراسم را به تحريف بكشيم . متاءسفانه ما هنوز هم يكدستورالعمل تدوين شده كلاسيك از طرف مراجع نداريم كه چه چيزهايى موجب وهن واقعهكربلا مى شود و چه چيزهايى به وهن تشيع مى انجامد. يك مداح الگوى امانت دارى استمخصوصاً در رابطه با اشعارى كه مى خواند. مبادا اشعارى را طورى بخوانيم كه حضارتصور كنند كه خود ما آن شعر را سروده ايم . هر شعرى بايد با ذكر نام شاعر و ياتخلصش خوانده شود تا حق آن شاعر هم توسط مداح ادا شده باشد. ...يكى ديگر از خصوصيات يك مداح سوزاندن است . ليكناول بايد خودش رسم سمندرى بياموزد تا بتواند دلها را بسوزاند. خلوص در عشق ورزى ، اقتدا كردن به پروانه است . يك مداح با ازدواج دينش را كامل مى كند. مداح جوان بايد زودتر ازدواج كند و سعى كند تادوران تجرد كوتاهى داشته باشد همان طور كه هيچ انسانى از سقوط به مهلكه عصياندر امان نيست ما مداحان نيز از اين قاعده مستثنى نيستيم . استغفار ذكر مدام يك مداح است . روخوانى قرآن به طور صحيح از واجبات مداحى است . دانستن ادبيات فارسى ، متون اسلامى ، احاديث ، روايات ومقتل شناسى نيز از اهم مسائل و وسائل مداحى است . يك مداح بايد زود به مجلس بيايد و دير هم برود و اداى مداحان حرفه اى را در نياوردالبته اين در صورتى است كه خيلى مشغله نداشته باشد(112) . قلم ، بى صبرانه پايان تكاپو را به انتظار نشسته و مدام مهمانى انگشتان را ترك مىگويد و بر بستر سپيد كاغذ مى آرمد، اما چشمان انتظار هنوز به در دوخته شده و ماه غرقدر تماشاست و همه آمدن تو را انتظار مى كشند. خدا كند كه بيائى ... پايان
|
|
|
|
|
|
|
|