بدمستى در يكى از ايام ، شخصى به مغازه عرق فروشى رفت ، و به فروشنده گفت : آقا يكشاهى عرق بده . مسافرى از كوفه به بغداد مراجعت مى كند، و به خدمت((اسماعيل بن على حنبلى )) امام حنابله عصر مى رسد. زهراى اطهر - دختر رسول خدا (ص ) - مورد اهانت قرار مى گيرد، خشمگين وارد خانه مىشود و با جملاتى كه كوه را از جا مى كند شوهر غيور خود را مورد عتاب قرار مى دهد و مىگويد: رسول اكرم (ص ) همواره مراقبت مى كرد كه در ميان مسلمين پاى تعصبات قومى كه خواه وناخواه عكس العمل هايى در ديگران ايجاد مى كرد به ميان نيايد. روزى على - عليه السلام - گردن بندى در گردن دخترش زينب مشاهده كرد، فهميد كهگردن بند مال خود او نيست . ((هشام بن عبدالملك )) روزى از يكى از علماء كه به ملاقات وى در رصافه كوفهرفته بود پرسيد آيا علما و دانشمندانى كه اكنون در شهرهاى اسلامى مرجعيت علمى وفتوايى دارند مى شناسى ؟ روزى على - عليه السلام - شنيد كه مظلومى فرياد برمى كشد و مى گويد: سيد بن على بن محمد بن على جرجانى ، معروف به ((شريف جرجانى )) و ((ميرسيدشريف ))، به حق او را ((محقق شريف )) خوانده اند. به دقت نظر و تحقيق معروف است ،شهرتش بيشتر به ادبيات و كلام است ، ولى جامع بوده ، حوزه درس فلسفه داشته و درفلسفه شاگردان بسيار تربيت كرده و در نگهدارى وانتقال علوم عقلى به نسلهاى بعدى نقش مؤ ثرى داشته است . محقق شريف آثار و تاءليفاتفراوان دارد، و همه پرفايده است و به قول ((قاضى نوراللّه شوشترى )) همه علماءاسلامى بعد از ميرسيد شريف طفيلى و عيال افادات اويند تاءليفات ميرشريف ، بيشتر بهصورت تعليقات و شروح است از قبيل : حاشيه بر شرح حكمة العين در فلسفه ، حاشيهشرح مطالع در منطق ، حاشيه شميه در منطق ، حاشيهمطول تفتازانى در علم فصاحت و بلاغت ، شرح مفتاح العلوم سكّاكى در اين علم ، حاشيهبر كشاف زمخشرى كه تفسيرى است مشتمل بر نكات علم بلاغت ، و شرح مواقف عضدى دركلام . آن شب - شب عاشورا - دستور داد كه شمشيرها و نيزه هايتان را آماده كنيد، گاهى كه ازنيايش و دعا فراغت مى يافت ، به خيمه ((جون )) كه ماءمور اصلاح اسلحه بود، سر مىكشيد، زمانى دستور مى داد: كه همان شبانه ، خيمه ها را كه از هم دور هستند، به هم نزديككنيد. ((حضرت حمزه )) عموى پيامبر از مكه به مدينه مهاجرت كرده بود، و لذا كسى را نداشت، جنگ احد فرا رسيد، ((حمزه )) در جنگ فعالانه شركت كرد و از ساير رزمندگان بهتردرخشيد تا مظلومانه به فيض شهادت رسيد. كامل ابن اثير مى نويسد: مردى به امام صادق - عليه السلام - عرض كرد: در ((سفينة البحار)) ذيل ماده ((ولى )) مى نويسد: در بحار، جلد نهم ، باب 124، از كافى نقل مى كند كه : از دير زمان چيزى كه در ميان علماى مسلمين وجود نداشته تعصبات ملى است . داستانىشنيدنى در كتب فقه ، در اين مورد نقل مى شود كه از طرفى از تعصبات شديد عرب نسبتبه غير عرب حكايت مى كند و از طرف ديگر نمونه اى از پيروزى عجيب اسلام است برتعصبات . هنگامى كه دين مقدس اسلام آشكار شد و نبى اكرم دعوت خود را آغاز فرمود، حكومت يمن بهدست ((باذان بن ساسان )) ايرانى بود. جنگهاى حضرترسول (ص ) با قبايل عرب و مشركين قريش در زمان همين باذان شروع شد. باذان از جانب((خسرو پرويز)) بر يمن حكومت مى كرد و بر سرزمينهاى حجاز و تهامه نيز نظارتداشت و گزارش كارهاى آن حضرت را مرتبا به خسرو پرويز مى رسانيد. در روضه كافى مى نويسد: ((روزى سلمان فارسى در مسجد پيغمبر نشسته بود، عده اىاز اكابر اصحاب نيز حاضر بودند، سخن ازاصل و نسب به ميان آمد، هر كسى درباره اصل و نسب خود چيزى مى گفت و آن را بالا مىبرد، نوبت به سلمان رسيد، به او گفتند تو ازاصل و نسب خودت بگو، اين مرد فرزانه تعليم يافته و تربيت شده اسلامى به جاى اينكه از اصل و نسب و افتخارات نژادى سخن به ميان آورد، گفت : در ((كامل ابن اثير)) مى خوانيم كه : در ((شاهنامه فردوسى )) كه منابعش همه ايرانى و زردشتى است داستان معروفى آمدهاست كه به طور واضع نظام طبقاتى عجيب و طبقات بسته ومقفل آن دوره را نشان مى دهد، نشان مى دهد كهتحصيل دانش نيز از مختصات طبقات ممتاز بوده است . در صدر اسلام ، ازدواج با محارم ميان زردشتيان امر رائجى بوده است ، لهذا اين مسئله پيشآمده است كه گاهى بعضى از مسلمين بعضى از زردشتيان را به علت اين كار، مورد ملامت ودشنام قرار مى دادند و آنها را بدين سبب زنازاده مى خواندند، اما ائمه اطهار مسلمانان را ازاين بدگويى منع مى كردند تحت اين عنوان كه اينعمل در قانون آنها مجاز است و هر قومى نكاحى دارند و اگر مطابق شريعت خود ازدواج كنندفرزندانشان زنازاده محسوب نمى شوند(55). هنوز در رحم مادر بود كه پدرش در سفر بازرگانى شام در مدينه درگذشت . جدشعبدالمطلب ، كفالت او را به عهده گرفت . از كودكى آثار عظمت و فوق العادگى از چهرهو رفتار و گفتارش پيدا بود. عبدالمطلب به فراست دريافته بود كه نوه اش آينده اىدرخشان دارد. يكى از همسران رسول خدا بنام ((ماريه قبطيه )) فرزندى بدنيا آورد، كه پيامبر (ص )نام او را ابراهيم نهاد. اين پسر مورد علاقه شديدرسول اكرم (ص ) قرار گرفت ، اما هنوز 18 ماه از عمر اين كودك نگذشته بود كه از دنيارفت . سالهاى اول بعثت بود، پيامبر (ص ) به دامنه كوه صفا تشريف آوردند و ايستادند وفرياد كشيدند و اعلام خطر كردند. در جنگ بدر پس از فتح مسلمين و كشته شدن گروهى از سران و متكبران قريش و انداختنآنها در يك چاه در حوالى بدر، رسول خدا (ص ) سر به درون چاه برد و به آنها رو كردو گفت : پيغمبر (ص )، على را به فرماندهى لشكرى به يمن فرستاد. روزى پيامبر (ص ) به خانه دخترش فاطمه سلام اللّه عليها وارد شد. امام مجتبى (ع ) مى گويد: در دوران كودكى ، شبى بيدار ماندم و به نظاره مادرم زهرا (س) در حاليكه مشغول نماز شب بود، گذراندم .
|