درداكه دواى درد پنهانى ما |
افسوس كه چاره پريشانى ما. |
در عهده جمعى است كه پنداشته اند |
گيرم كه فلك همدم هم راز آيد |
ناسازى دهر بر سر ساز آيد. |
ياران گذشته از كجا جمع شوند |
وين عمر گذشته از كجا باز آيد. |
تو نام نيك حاصل كن در اين بازار اى زاهد |
كه در كويى كه ما هستيم نام نيك بد نامى است . |
لطيفه
راغب در محاضرات گويد: در قزوين دهى است شيعه نشين ، شخصى در آن ده رفت ، مردمآنجا نام او را پرسيدند، گفت : نام من ((عمر))است ، او را كتك زيادى زدند، آن شخص گفت: اشتباه كردم نام من ((عمران ))است او را بيشتر زدند، و به او گفتند اين حكمش از اولىسخت تر است زيرا دو حرف ((ان )) از عثمان را هم دارد.
لطيفه
روزى مجمعى آراسته شد و در آن جمعى نشسته ، يكى از آنان كه بر صدر مجلس نشستهبود، آغاز نصيحت و موعظه كرد، در اثناى گفتگو گفت كه به جان آمدم ، از بس كه زحمتكشيدم و كار كردم و شكم خورد يكى از حاضرين كه در پايين مجلس نشسته بود، گفت :آقاى من ، حالا مدتى امر را بر عكس گذشته كنيد، گفت : چه كنم ؟ گفت : شكم كار بكند وشما بخوريد.
معما به اسم مسعود
اى قاصر از ادراك تو تقرير بيان |
روشن به تو نور ديده عالميان . |
خورشيد سر اندازد و گل دل بازد |
هر گاه كه عشقت آورد سر به ميان . |
مراد از سر خورشيد شين شمس است و مراد از دلگل راء ورد است و مراد از سر عشق عين است و مابقى آن هم واضح است .
حكايت
گويند مورى حضرت سليمان را با جميع لشكرش به مهمانى دعوت نمود و گفت وعدهگاه كنار فلان درياست ، بعد از آمدن سليمان و جمع شدن لشكر در كنار دريا، مورحاضر شد، و پاى ملخى كه با خود داشت در دريا انداخت ، و عرض كرد سليمان((كل ان فاتك اللحم فلم يفتك المرق )) يعنى بخوريد آب اين دريا را اگر گوشت نيستآبگوشت هست .
حكايت
زنى از دست شوهرش پيش قاضى رفت و شكايت كرد و گفت : مى خواهم طلاق بگيرم ،قاضى گفت : به چه علت ؟ زن گفت : چون او هر شب در رختخوابش ادرار مى كند، قاضىگفت : آيا حيا نمى كنى كه هر شب در رختخواب ادرار مى كنى ؟.
مرد گفت : آقاى قاضى عجله نكن ، تا داستان را برايت تعريف كنم من در خواب ديدم كه درجزيره اى در دريا هستم و در آن جزيره كاخى بود و بالاى كاخ منارى بسيار بلند و بالاىمنار يك شتر نرى بود و من بر پشت آن شتر بودم و شتر بسيار تشنه بود، سر خود راپايين نمود تا از دريا آب بخورد، من هم از ترس در رختخواب خود ادرار كردم ، قاضىچون اين داستان را شنيد از ترس در لباس خود ادرار كرد، قاضى به زن گفت : اى زن مناز شنيدن داستانش از ترس ادرار كردم تا چه رسد به اين بدبخت ، پس از او عذر بخواهو برو با او زندگى كن .
امتحان مردم بعد از پيامبر
از حضرت پيامبر صلى الله عليه آله مروى است كه فرمود: (( ((يا على ان القومسيفتنون بعدى باموالهم و يومنون بدينهم على ربهم و يتمنون رحمنه ، و يامنون سطوتهو يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة و الاهواء الساهيه ، فيستحلون الخمر بالنبيذ والسحت بالهبة و الرباء بالبيع .)) )) (15)
اى على مردم پس از من به اموالشان امتحان شوند، و به دينشان بر پروردگارشان منتگذارند و آرزوى رحمت خدا نمايند و ايمن از هيبت او هستند و حرام خدا را به شبهات دروغين وهواهاى فراموشى آورنده حلال مى نمايند پس شراب را به شبهه نبيذ حرام را به شبهههديه و ربا را به شبهه بيع حلال مى كنند.
لطيفه
گويند ابن الجصاص روزى با وزير به طرف دجله رهسپار شدند و ابن الجصاص باوزير سوار بر مركب و موكب عظيم شد و وزير او را زياد استهزاء و مسخره مى كرد و دردست ابن الجصاص سيبى بود او خواست سيب را به وزير دهد و در دجله تف بيندازد، اشتباهنموده تف را در صورت وزير انداخته و سيب را در دجله .
لطيفه
نقل است كه شخصى زنى داشت حور نام او به جهاد رفت ، و بعد از آن كه ديد جمعى شهيدشدند، آن شخص فرار كرد، ديگرى او را ديد، گفت اى فلانى از جهاد فرار مى كنى وحال آنكه اگر كشته شوى به وصال حورالعين مى رسى ! آن شخص گفت : اى نادان حوررا كه خودم دارم آيا براى يك عين خود را به كشتن بدهم .
عمرهاى بعضى از پيامبران به سالهاى شمسى
آدم 930 سال ، حوا 937، شيث 712، ادريس كه به آسمان رفت 350سال ، نوح 950، هود 800 سال ، صالح 136سال ، حضرت ابراهيم 175 سال ، اسماعيل 137، اسحق 180سال ، حضرت يعقوب 147، يوسف 110 سال ، موسى 120سال ، هارون 117 سال ، سليمان 52 سال ، حضرت داود 100سال ، حضرت زكريا گفته اند 97 سال .
سكوت عرب
به عربى كه هميشه سكوت مى كرد، گفتند چرا سكوت كرده اى و در جمع مردم نشسته اىو سخنى نمى گوئى گفت : با گوش دادن انسان براى خود بهره اى مى برد، و بهرهزبان براى ديگرى است .
قطرات سيل شد
شير فروشى شير را با آب مخلوط مى كرد و مى فروخت ، پس سيلى آمد، و گوسفندانشرا برد و فريادش بلند شد و جزع بسيار كرد يكى از عرفاء او را ديده و به او گفت :آن قطره ها جمع شد تا اينكه سيل شد.
ده خيار به يك درهم
يكى از صوفى ها در بغداد مى گذشت كه ديد يك بازارى مى گويد ده خيار به يك درهم، صوفى محكم بر صورت خود زد و گفت : وقتى ده تا خيار فقط يك درهم ارزش دارد پساشرار چند قيمت دارند. (خيار يعنى نيكان و اشرار يعنى بدان )
مرد زشت روى
محمد ابن ابراهيم موصلى گويد: در بعضى از سفرهايمان به محله اى از محله هاى عربهارسيديم ، پس مرد زشت روى و لوچى را ديديم كه داراى ريش بلند و سفيدى بود كنيزكزيبا روى و سفيدى كه مانند ماه شب چهارده مى درخشيد را ديديم كه براى او مى زند و مىرقصد ما او را از زدن منع كرديم و گفتيم مانند همچون توئى براى اين پيرمرد زشت روىميزنى ؟ گفت كارى نداشته باشيد، او حسنه اى بجاى آورده و من گناهى كرده ام خدا مرابراى كار ثواب او قرار داده و او را براى عقاب من .
بايد كار كرد و خورد
از امير المؤ منين صلوات الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: روزى در مدينه گرسنهشدم ، پس به دنبال كار در اطراف مدينه رفتم ، ديدم زنى دلوهائى را جمع نموده ، گفتم: هر دلو آبى كه برايت آورم يك خرما بايد بدهى و با او اين چنين قرار داد بستم ، پسشانزده دلو آب براى او آورم تا اينكه دستهايم را باز كرده و شانزده خرما گرفتم وآمدم و به پيغمبر خبر دادم ، و با هم تناول كرديم .
عاقبت نكو خواهد بود
يكى از افراد صالح و شايسته اباسهل زجاجى را با يكشكل و قيافه بسيار زيبائى در خواب ديد در حالى كه او معتقد بود به وعيد به و ترس ابدى و عذاب الهى ، پس او در خواب از اباسهلسئوال كرد، حالت چطور است ، گفت : ما كار را بهتر از آنچهخيال مى كرديم يافتيم ، و چه خوب گفته شيخ عارف ابوسعيد ابوالخير:
گويند بحشر گفتگو خواهد بود |
و ان يار عزيز تندخو خواهد بود |
خوش باش كه عاقبت نكو خواهد بود |
به اين روايات دقت كنيد؟!
(( ((روى فى الكافى عن بعض اصحبابنا،قال : قال ابوعبدالله ، اصبروه على الدنيا، فانما هى ساعة ، فما مضى منه لاتجد الما ولاسرورا، و ما لم تجى فلاتدرى ما هو؟ و انما هى ساعتك التى انت فيها، على طاعة الله واصبر فيها عن معصية الله )). ))
مرحوم كلينى (ره ) از بعضى از اصحاب ما روايت كرده كه گفت : حضرت امام صادق عليهالسلام فرمود: بر (سختيهاى ) دنيا صبر كنيد، زيرا دنيا ساعتى بيش نيست ، زيرا آنچهكه گذشت (ديگر) درد و رنج و سرور و خوشيش را نمى يابى ، و آنچه كه نيامده استپس تو نمى دانى آن چيست و فقط دنياى تو آن لحظه اى است كه در آن هستى ، پس صبركن در آن بر اطاعت خدا و روگردان از معصيت خدا.
(( و فى الفقيه قال : قال على عليه السلام : ما من يوم يمر على ابن آدمالاقال له ذلك اليوم ، انا يوم جديد، و انا عليك شهيد وقل فى خيرا او اعمل فى خيرا، فانك لن ترابى بعدها ابدا. ))
در كتاب من لايحضره الفقيه آمده است كه على عليه السلام فرمود: هيچ روزى نمى گذردبر فرزند آدم ، جز اينكه آن روز به او مى گويد: من روز جديد هستم ، و من بر تو شاهدو گواه هستم ، و در من حرف خوب بزن ، يا كار خير انجام بده زيرا تو پس از من مراهرگز نخواهى ديد.
راه رفتن با سرعت بهاء مؤ من است
(( و فى الخصال عن الصادق عليه السلامقال : سرعة المشى بهاء المؤ من . ))
در كتاب خصال از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: تند راه رفتن بهاء وارزش مؤ من است .
(( و فيه عن ابى جعفر عليه السلام قال : اذا احب الله عبدا نظر اليه ، فاذا نظر اليه ،اتحفه من ثلاث بواحدة ، اما صداع ، اما حمى ، و اما رمد. ))
باز در كتاب خصال از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: وقتى خداوند بندهاى را دوست بدارد به او نظر مى كند پس وقتى به او نظر كرد يكى از سه چيز را به اوهديه مى دهد، يا سر درد و يا تب و يا چشم درد
(( فى الخصال عن النبى صلى الله عليه و آلهقال : ثلثة ان لم تظلمهم ظلموك السفلة ، و زوجك ، و خادمك . ))
يعنى سه دسته اند كه اگر به آنها ستم نكنى به تو ستم كنند، 1- افراد پست 2-همسرت 3- خدمتكارت
در سه جا دروغ خوب است
خصال : عن على عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ثلاث يحسنفيهن الكذب ، المكيدة فى الحراب ، و عدتك زوجتك و الاصلاح بين الناس ، وقال : ثلاثة يقبح فيهن الصدق ، النميمة ، و اخباركالرجل عن اهله بما يكرهه ، و تكذيب الرجل عن الخبر. ))
از على عليه السلام نقل شده است كه فرمود:رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در سه مورد دروغ خوب و پسنديده است ، مكررحيله در جنگ ، وعده به زوجه ، و اصلاح و آشتى دادن ميان مردم . و در سه مورد راست گفتنزشت است : سخن چينى ، خبرى كه اهل و عيال تو را ناراحت كند، و بايد تكذيب كند كسى راكه خبر بدى را (براى همسرش ) آورده باشد.
همنشينى با سه كس دل را مى ميراند
(( و قال على (ع ) ثلاثة مجالستهم يميت القلب ، مجالسةالاراذل ، و الحديث مع النساء، و مجالسة الاغنياء. (16) ))
از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: با سه كس مجالست و همنشينىدل را مى ميراند، همنشينى با اراذل و افراد فرومايه ، و سخن با زنان ، و نشست وبرخاست با ثروتمندان .
حكايت عجيب !!
شيخ بهائى در كشكول نقل كرده : كه در بعضى از تواريخ معتبر ديدم كه نوشته شدهبود جماعتى بر حجاج خروج كردند، حجاج با آنها به جنگ برخاست و اميرشان را اسيركرد و آن امير عابد و شجاع بود حجاج دستور داد دستهاى او را از منكب جدا كنند، و نيزپاهاى او را ببرند دستها و پاهاى او را قطع نموده و او در خون خود غوطه ور بود، وهنگامى كه صبح شد آواز سرداد كه برايم آب بياوريد مى خواهمغسل كنم زيرا من ديشب جنب شده ام و اين خيلى عجيب است كه شخصى را كه دست و پايش راقطع كرده اند در خواب محتلم شود.
لطيفه
روباهى در هنگام سحر به كنار درختى رفت ، ديد بالاى درخت خروسى اذان مى گويد،روباه به او رو كرده ، گفت : آيا پايين نمى آيى تا با هم نماز جماعت بخوانيم ؟ خروسگفت : امام جماعت در زير درخت خوابيده است ، او را بيدار كن تا با هم نماز جماعت بخوانيم ،روباه نظر كرد سگ را ديد پا به فرار گذاشت خروس به او گفت : آيا نمى آيى با همنماز جماعت بخوانيم ، روباه گفت : مى روم تجديد وضو كنم و بزودى بر مى گردم .
لطيفه
از طرف خليفه اعلام شد كه هر كه چهار تخم دارد او را دستگير نموده بياوريد، روباه پابه فرار گذاشت رفيقش او را ديده گفت : با تو كارى ندارند برگرد، روباه گفت : مىترسم اول تخمها را بكشند و بعد بشمارند.
لطيفه
عربى بيابانى كيسه اى پر از پول را دزديد، سپسداخل مسجد شد كه نماز جماعت بخواند و اسم او موسى بود، امام جماعت اين آيه را در نمازخواند: و ما تلك بيمينك يا موسى يعنى اى موسى در دستت چيست ؟ موسى كه اقتداء كردهبود نمازش را شكست را جلوى او انداخته و گفت : به خدا قسم كه تو ساحر و جادوگرى .(17)
آرامش درد مار گزيده و عقرب گزيده
گويند كسى را كه مار يا عقرب گزيده اگر مقدارى نمكداخل مقعد و ما تحتش كنند دردش ساكن مى شود.
رضا شاه و الفاظ عربى در زبان فارسى
نقل شده است كه رضا شاه دستور داد الفاظ عربى بايد از فارسى محو شود و روزنامهها و نامه هاى ادارى فقط با الفاظ فارسى نوشته شود، روزنامه ها مى خواستند درعنوان و تيترشان بنويسند اعلى حضرت از مازندران حركت كرد به طرف تهران ، ديدندحركت لفظ عربى است با خط درشت نوشتند گنده آقا از مازندران جنبيد به تهران .
و نيز گويند
جمعى از رؤ ساى ادارات و بعضى از وزراء در جلسه دير آمد شاه به او گفت : چرا ديرآمدى ؟ (او مى خواست به شاه بگويد قربانت گردم در جلسه وزراء شركت كرده بودم )ديد كه قربانت عربى است لفظ جلسه عربى است و شركت هم عربى است ، در جوابگفت : برخيت گردم در نشيمنگاه بار برداران انبارى مى كردم .
حيله
بن مزاحم به يك نصرانى گفت : اى كاش اسلام اختيار مى كردى ، نصرانى گفت : من اسلامرا دوست مى دارم ، جز اينكه به خمر و عرق و شراب علاقه زيادى دارم ، ضحاك گفت :مانعى ندارد تو اسلام بياور و شراب هم بخور، پس چون مسلمان شد، به او گفت : اكنونمسلمان شدى اگر عرق و شراب هم بخورى تو را حد مى زنيم ، و اگر از اسلام به دينخود برگردى مرتد مى شوى و تو را مى كشيم ، پس او عرق و شراب را ترك كرده ومسلمان خوبى شد (18)
لطيفه
محدثى با يك مسيحى در كشتى نشسته بودند، آن مسيحى از شيشه اى كه همراهش بودشربتى ريخته و خورد، سپس شربتى را ريخته و به آن محدث داد، محدث هم از آن شيشهشربت تناول كرد، آن شخص مسيحى به او گفت : اين كه به تو دادم خوردى خمر وشراب بود محدث به او گفت : از كجا فهميدى خمر است ؟ مسيحى گفت : چون غلام من آن رااز يك يهودى خريد، محدث با عجله و شتاب بقيه آن را هم خورد، و به آن مسيحى گفت : مناز تو احمق تر نديدم ، چون ما اصحاب حديث در رواياتىمثل حديث سفيان بن عيينة و سعيدبن جبير تاءمل مى كنيم ، حالا بياييمقول يك مسيحى را از يهودى را تصديق كنيم ؟ به خدا قسم آن را نخوردم جز براى ضعفاسناد و سندهاى روايت .
براى رفع هر گونه گرفتارى
(( عن الامام ابى عبدالله عليه السلام قال : اذا عسر عليك امرفصل عند الزوال ركعتين ، تقرء فى الاولى بفاتحة الكتاب وقل هو الله احد و انا فتحنا الى قوله و ينصرك الله نصرا عزيزا و فى الثانى بفاتحةالكتاب و قل هو الله احد و الم نشرح .))
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: وقتى امر مشكلى به تو رو كرد پس درهنگام زوال دو ركعت نماز بخوان در اولى (( حمد وقل هو الله احد و انا فتحنا را تا و ينصرك نصرا عزيزا )) مى خوانى و در ركعت دومىحمد و قل هو اله و الم نشرح را مى خوانى و نماز را تمام مى كنى انشاء الله گرفتارى ومشكل تو حل مى شود.
لطيفه
يك گبرى مسلمان شد، پس روزه گرفتن براى او خيلى سنگين بودداخل سرداب منزلش شد و روزه خود را افطار كرد ومشغول غذا خوردن شد، فرزندش كه صداى او را حس كرد گفت : كيست ؟ پدرش در جوابگفت : پدر بد بخت تو است كه دارد نان خودش را مى خورد و از مردم مى ترسد.
لطيفه
شخصى گفت : ديدم موذن را كه اذان خود را ترك كرده و با سرعت مى دود به او گفتم كجابا اين سرعت مى دوى ؟ در جواب گفت : مى خواهم بدانم كه صداى اذانم تا كجا مى رسد.
لطيفه
زنى به پيش معلم آمده از فرزندش شكايت كرد معلم رو به پسر كرده و گفت : اگر دستاز كارهايت بر ندارى با مادرت چنين و چنان خواهم كرد! زن به معلم گفت : اى معلم ؛ اينبچه است و حرف تو را نمى فهمد، هر كار خواستى با من بكنى در جلو چشم او بكن شايداو با چشم خود ببيند و توبه كند.
اگر محرم روز شنبه باشد
قطب راوندى در كتاب قصص با سند خود از صدوق و او از امام صادق عليه السلام روايتكرده حضرت صادق عليه السلام فرمود: در كتابدانيال است كه اگر اولين روز محرم شنبه باشد، زمستان هوا بسيار سرد و يخبدان خواهدبود و بادهاى سردى مى وزد و گندم گران خواهد شد، و وباء و مرگ كودكان و تب در آنسال زياد خواهد شد و عسل كم خواهد بود و دنبلال زياد خواهد بود، و زراعت و كشاورزى ازآفات سالم مى ماند و به بعضى از درختان آسيب رسد و به بعضى از درختان مو آفترسد و در آن سال ، فراوانى نعمت باشد و در روم (اروپا) دو جنگ واقع شود و عرب باايشان بجنگند و اسير و غنيمت از ايشان بسيار به دست عرب افتد و پيروزى در جميع اينامور با سلطان است به خواست خداوند.
اگر روز محرم روز يكشنبه باشد
زمستان شايسته و نيكو گذرد و باران زيادى ببارد و به بعضى از درختان آفت رسد وعسل كم شود و دردهاى مختلف و مرگهاى شديد و صعب العلاج شايع گردد و در هوا طاعونو وبا زياد شود و مرگ و مير فراوان شود و در آخرسال بعضى از خوراكى گران شود و در آن سال پيروزى از آن سلطان شود.
اگر روز محرم روز دوشنبه باشد
هواى زمستان مناسب و خوب باشد ولى در تابستان هوا بسيار گرم مى شود و بارانزيادى مى بارد، و گاو و گوسفند و عسل فراوان شود و غذا و ميوه ها زياد گردد درشهرهاى كوهستانى و در بين زنها مرگ و مير واقع شود و در آخرسال در نواحى مشرق يك خارجى بر سلطان خروج كند و به بعضى ازاهل فارس غم و اندوه وارد شود و زكام در سرزميناهل جبل زياد شود.
اگر روز محرم روز سه شنبه باشد
هواى زمستان بسيار سرد شود و يخ و يخبندان در سرزمينجبل و ناحيه مشرق واقع شود و گوسفند و عسل فراوان گردد و به بعضى از درختان وانگور آفت رسد و در ناحيه مشرق و شام حادثه اى در آسمان ظاهر شود كه خلق بسياربميرند و يك خارجى قوى به سلطان بر او غالب گردد، در سرزمين فارس به بعض ازغلات آفت رسد و در آخر سال قيمت ها گران شود.
اگر روز محرم روز چهار شنبه باشد
هواى زمستان متوسط باشد و در بهار باران مفيد و نافع و با بركت بارد و ميوه جات وغلات در همه سرزمين جبال و مشرق فراوان گردد و در آخرسال مرگ و مير در مردان واقع شود و در سرزمينبابل و جبل به مردم آفت رسد و نرخها ارزان شود مملكت عرب در آنسال آرام باشد و غلبه و پيروزى بر سلطان باشد.
اگر اول محرم روز پنجشنبه باشد
زمستان ملايم باشد و گندم و ميوه و عسل در تمام سرزمين مشرق فراوان گردد و دراول و آخر سال تب بسيار حادث شود و نيز در همه سرزمينبابل در پايان سال تب به وجود آيد و روميها بر مسلمين پيروز گردند و سپس عرب برناحيه مغرب بر آنها غلبه كنند و در سرزمين سند جنگهايى واقع شود با ملوك عرب خواهدبود.
اگر اول محرم روز جمعه باشد
در آن سال زمستان سرما نباشد و باران كم بارد و آب رودخانه كم شود و در اطرافجبل صد فرسخ در صد فرسخ غلات كم شود و مرگ در جميع مردم فراوان گردد و قيمتها و نرخها در ناحيه مغرب بالا رود و به بعضى از درختان آفت رسد و روم بر فارسغلبه سخت و شديدى كند.(19)
ناكس كس نمى گردد
من از روئيدن خار سر ديوار فهميدم |
كه ناكس كس نمى گردد از اين بالا نشينى ها. |
جامى گفته
آنكه ناكس بود به اصل سرنوشت |
لطيفه
گويند: عربى در بيابان گربه اى را شكار كرد و نفهميد چيست ؟ كسى او را ديد و گفت: اين سنور چيست ؟ و ديگرى او را ملاقات كرد و گفت : اين هر چيست ؟ و سومى او را ديده وگفت : اين قط چيست كه به دستت گرفته اى ؟ و چهارمى او را ديد و گفت : اين ضيون چيست؟ و پنجمى با او برخورد كرد و گفت : اين خيدع چيست ؟ و ششمى او را ديده و گفت : اينخيطل چيست ؟ هفتمى او را ديد و گفت : اين دمه چيست ؟
عرب بيابانى گفت : آن را مى برم و مى فروشم شايد خدا به وسيله آنمال كثيرى به من بدهد آن را به بازار آورد، كسى به او گفت : چند مى فروشى ؟ گفتبه صد درهم ، به او گفتند آن بيش از نيم درهم ارزش ندارد، گربه را انداخت و گفت :خدا لعنتش كند چقدر اسمهاى زيادى دارد ولى پولش كم است . (20)