بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آفریدگار جهان, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - آفريدگار جهان / ص 3 ـ ص 22
     a02 - آفريدگار جهان / ص 23 ـ ص 37
     a03 - آفريدگار جهان / ص 38 ـ ص 55
     a04 - آفريدگار جهان / ص 56 ـ ص 69
     a05 - آفريدگار جهان / ص 70 ـ ص 85
     a06 - آفريدگار جهان / ص 86 ـ ص 101
     a07 - آفريدگار جهان / ص 102 ـ ص 114
     a08 - آفريدگار جهان / ص 115 ـ ص 130
     a09 - آفريدگار جهان / ص 131 ـ ص 145
     a10 - آفريدگار جهان / ص 146 ـ ص 161
     a11 - آفريدگار جهان / ص 162 ـ ص 178
     a12 - آفريدگار جهان / ص 179 ـ ص 190
     a13 - آفريدگار جهان / ص 191 ـ ص 207
     a14 - آفريدگار جهان / ص 208 ـ ص 223
     a15 - آفريدگار جهان / ص 224 ـ ص 238
     a16 - آفريدگار جهان / ص 239 ـ ص 254
     a17 - آفريدگار جهان / ص 255 ـ ص 268
     a18 - آفريدگار جهان / ص 269 ـ ص 283
     a19 - آفريدگار جهان / ص 284 ـ ص 295
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

در بعضى از جراحى ها كه يك قسمت از مراكز حافظه كسى را برداشته بودند مشاهده نمودند كه شخص مورد آزمايش جريان چند سال از عمر خود را به كلى فراموش كرده و مانند كسى كه هيچ وقت آن سال ها را در دنيا نبوده، از كارهاى نيك و بد خود، از آشنايى ها و اوضاع و حوادثى كه در اين مدت به وقوع پيوسته بود، كاملا بى اطلاع شده و هر چه فكر و تأمل مى كرد چيزى از آنها را در خود نمى يافت! آيا به نظر شما ثبت و ضبط كردن آن همه معلومات و خاطرات در يك چنين عضو بسيار كوچك - آن هم به صورتى كه به آسانى هر چه بيشتر، در دسترس فكر انسان باشد، كار ساده اى است؟ معلوم نيست آنهايى كه طبيعت بى عقل و فكر و حافظه را به وجود آورنده موجودات مى دانند در مورد پيدايش عقل، فكر و حافظه چه جوابى دارند؟
خواب چيست؟!
خواب كه يكى از لوازم زندگى معمولى ماست و به گمان بعضى ها، عمر به اين وسيله به باد مى رود! حالتى است كه در اثر از كار افتادن موقتى

[162]

بعضى از مراكز عصبى و دِماغى، در انسان پديد مى آيد، يعنى هنگامى كه انسان در خواب است، تنها يك قسمت از مراكز دماغى از فعاليت باز مى ماند اما بقيه قسمت هاى دِماغ و ساير دستگاه هاى بدن، به كار خود مشغولند; به همين جهت در موقع خواب مشاهده مى شود كه حواس پنجگانه انسان از كار مى افتد ولى ساير قسمت هاى بدن با صميميت و هماهنگى عجيبى به كار خود ادامه مى دهند و معمولا خواب هايى كه انسان مى بيند با فعاليت هاى ساير قسمت هاى مغز و بدن بى ارتباط نيست.20
بديهى است كه خواب يكى از حساس ترين نقش ها را در تجديد نشاط سلول ها، تعمير قسمت هاى فرسوده بدن، جايگزين نمودن نيروهاى از دست رفته و آماده كردن بدن براى فعاليت هاى جديد حياتى بازى مى كند; حتى دستگاه هاى شبانه روزى بدن - كه كار دائمى دارند- در هنگام خواب كمى استراحت مى كنند، زيرا كار و حركت آنها به طور محسوس سبك تر مى شود. به همين جهت خواب صحيح و به موقع را رمز سلامت تن و راز طول عمر مى شمارند.
برداشت نادرست!
نبايد از اين سخنان چنين نتيجه گرفت كه در ماوراء مغز انسان و نيروهاى مادى دِماغى، چيزى به نام «روح» وجود ندارد و روح همين فعاليت هاى ميكانيكى قسمت هاى مغز مى باشد،21زيرا اين يك اشتباه بزرگ است كه به خواست خدا- در جاى خود- درباره آن به طور جداگانه و مشروح، بحث خواهيم كرد.
ولى بايد در اينجا براى رفع اين اشتباه، متذكر شد كه منظور، در

[163]

اين قسمت از بحث ها، اين نيست كه فعاليت هاى فكرى و روحى، تنها معلول مغز و نيروهاى مادى دِماغى است، بلكه منظور اين است كه حالات روحى، افكار، حافظه و... از جهاتى با مغز و قسمت هاى مختلف دِماغ، ارتباط دارد، نه اين كه روح، مولود (به وجود آمده) وضع ميكانيكى اعضا مغز بوده باشد. البته آنهايى كه به روح مجرّد معتقدند هيچ گاه دخالت اين اعضا را در فعاليت هاى روحى انكار نمى كنند، زيرا بديهى است كه با فقدان يا اختلال يك قسمت از اعضا مغز، قسمتى از اعمال مخصوص به آن متوقف مى گردد.
در هر حال باز تأكيد مى كنيم كه آنچه بحث هاى مربوط به فيزيولوژى اعصاب و مغز به ما مى آموزد اين است كه: اعمال روحى، تنها از جهاتى به اين دستگاه ها مربوط است و اعمال مزبور فقط خواص فيزيكى و شيميايى ماده مغز و سلسله اعصاب نيست، بلكه به جاى ديگرى وابستگى دارد. به عقيده ما اعضا و نيروهاى مغزى، فقط وسيله اى براى فعاليت هاى روحى بوده و روح انسان به وسيله آنها هم در بدن و هم در محيط خارج از بدن فعاليت مى كند. همچنين مغز و سلسله اعصاب، ابزار كار روح، محسوب مى شوند و نقش آنها در اين فعاليت ها قابل انكار نيست.
متأسفانه مادى ها عين اين اشتباه را درباره علل طبيعى جهان و اعتقاد به خدا مرتكب شده اند و گمان كرده اند كه اعتقاد به خدا در حكم انكار علل و عوامل طبيعى بوده و با اثبات علل طبيعى، ديگر احتياجى به وجود آفريدگار نخواهند داشت!
اين اشكال هم مانند اشكال پيشين، ناشى از عدم تعمق و ژرف

[164]

نگرى در گفتار دانشمندان الهى است. پاسخ اين اشكال و ايرادات ديگرِ مادى ها را در بخش سوم خواهيد خواند.
نتيجه
با مطالعه دستگاه عصبى و اين همه ريزه كارى ها و نكات دقيقى كه در ساختمان سلسله اعصاب و مراكز مختلف آنها وجود دارد و با در نظر گرفتن روابط آنها با يكديگر و همچنين با محيط خارج (جهان)، مصداق آشكار ديگرى از نظام شگفت انگيز بدن و جهان آفرينش را به خوبى در مى يابيم.
دستگاه شگفت آور بدن در هر قسمت، با يك نظم و برنامه دقيقى اداره مى شود و اين موضوع براى كسانى كه با دقت، فكر كنجكاو و خالى از تعصب، بيانات مختصر گذشته را مطالعه كنند، مثل روز روشن است كه نشانه آشكارى از آن مبدأ بزرگ علم و قدرت جهان هستى است.

خلاصه و نتيجه بحث هاى گذشته

تا به اينجا بيان قسمتى از مصاديق نظم در جهان آفرينش، پايان پذيرفت (1) و از آنجا كه اين قسمت، طولانى و در ميان دو محور اساسى برهان نظم، فاصله اى واقع شد، به همين جهت مناسب است كه برهان نظم و نتيجه آن را در چند جمله بصورت خلاصه بيان كنيم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- مناسب بود در اينجا قسمتى از كارگاه هاى فرعى بدن از قبيل چشم، گوش و...به طور اختصار بيان مى شد و شگفتى ها و دقائق نظم واسرار حيرت انگيز توحيدى آنها نيز تشريح مى گرديد، ولى متأسفانه مقتضيات كتاب ايجاب كرد كه به همين اندازه اكتفا نماييم. اگر توفيق الهى يارى فرمايد در فرصت ديگرى به بحث هاى مفصل ترى خواهيم پرداخت.

[165]

خلاصه برهان نظم

هر گاه بخواهيم اين دليل را به صورت صغرى و كبرى در شكل منطقى بررسى كنيم بايد چنين بگوييم:
1. صغرى: هنگامى كه موجودات و دستگاه هاى مختلف جهان پهناور هستى را مورد مطالعه قرار مى دهيم، در مى يابيم كه آنها نه تنها در هم و بر هم نيستند، بلكه در تمام گوشه و كنار جهان از موجودات بى نهايت ريز گرفته تا كهكشان ها و آسمان هاى بى نهايت وسيع، يك نظم و حساب دقيقى حكمفرماست; سراسر جهان تحت قوانين معينى اداره مى شود و در ميان دستگاه ها و پديده هاى آن، همكارى و هماهنگى حيرت انگيزى برقرار است; هر موجودى در مسيرى معين و به سوى هدفى مشخص، پيش مى رود و همه از يك نظام شگفت آور - كه سراسر جهان هستى را فرا گرفته است- حكايت مى كنند...
2. كبرى: هر دستگاه و پديده اى كه چنين باشد نمى تواند معلول تصادف (علل فاقد شعور و عوامل بى عقل و هدف) باشد و هميشه نظم از يك منبع عقل، شعور، علم،هدف و قدرت حكايت مى كند و اين موضوع نيز با چند دليل و بيان كاملا روشن گرديد.
3. نتيجه: بنابراين تمام موجودات و دستگاه هاى كوچك و بزرگ جهان، معلول يك مبدأ بزرگ علم و قدرت است كه از روى هدف و اراده مشخصى، چرخ هاى عظيم آفرينش را به گردش در آورده است و در پشت دستگاه حيرت آور مجموعه علل قوانين طبيعت، آفريدگار و خداى دانا و توانايى وجود دارد كه سرچشمه هستى جهان و پديدآورنده تمام علت ها و نظم دهنده تمام قوانين عالم است.

[166]

كسانى كه با ديده اى باز و فكرى روشن گوشه اى از اين جهان پهناور آفرينش را مطالعه مى كنند به خوبى اين حقايق روشن را در مى يابند و نواى دلنشين و آهنگ روح پرور «توحيد» را از دل ذرات جهان به گوش جان مى شنوند. آرى سراسر طبيعت و جهان، نمايشگاه وجود، قدرت و علم خداست. هر ذره بى مقدار، كتاب بزرگى از توحيد و خداشناسى است. همه آنها به ما درس توحيد معرفت ياد مى دهند. كيست كه چنين حقايقى را بنگرد و دل او سرشار از ايمان، معرفت، عشق و محبت نگردد؟!!
برگ درختان سبز در نظر هوشيار ***** هر ورقش دفترى است معرفت كردگار
حتى بسيارى از دانشمندانى كه به ظاهر مادى هستند، در دل مؤمنند، زيرا طرز اعمال آنان به چنين مطلبى گواهى مى دهد. آنها در بررسى ها، مطالعات علمى و آزمايش هاى خود با يك الهام فكرى و عقل تجربى، به يك نظم و حساب دقيقى در جهان و تمام پديده هاى آن ايمان دارند; به دليل اين كه هنگامى كه به مطلبى در دل اتم يا عضوى در بدن موجود زنده اى و يا... برخورد مى كنند به دنبال علل و اسرار آن مى گردند، براى دانستن عوامل وجودى آن به جست و جو و كنجكاوى مى پردازند و عجيب تر آنكه سعى مى كنند تا هدف وجود آن را نيز دريابند كه: چرا و براى چه پديد آمده است؟ و مى گويند:
«لابد طبيعت آن را به منظورى آفريده و هدفى در پديد آوردن آن داشته است!...»
آنها عملا به تصادف و اين كه طبيعت، آن را بدون هدف و فايده به

[167]

وجود آورده باشد، قانع نمى شوند و همين طرز تفكر است كه اين همه تحقيقات دامنه دار علمى و اكتشافات شگفت انگيز را به دنبال آورده است!
به همين جهت بايد اعتراف كرد كه اختلاف عقيده اى كه در ميان آنها و خداپرستان وجود دارد چندان ارزش علمى ندارد و به اصطلاح نزاع آنان لفظى و در كيفيّت بيان مقصد، مشترك است; هر دو به وجود آفريننده با فكر، با اراده و با هدفى، در جهان معتقدند ولى يكى آن را «طبيعت» و ديگرى «خدا» مى نامد.
با مختصر دقت در بيانات و گفته هاى مادى ها به خوبى روشن مى شود كه مادى ها همان صفاتى را (شعور،فكر، هدف و...) براى طبيعت قايلند كه معتقدين به خدا، دارنده آن صفات را خدا مى نامند. (1) آرى تنها چيزى كه هست اين است كه بسيارى از مادى ها از واژه «خدا» وحشت دارند و در نظر آنها اين لفظ مساوى است با يك سلسله خرافات كه از گروهى از ارباب كليسا و مانند آنان مشاهده كرده اند!
انشاءا... در بحث اشكالات مادى ها اين اشتباه برطرف و به اندازه كافى در اين باره صحبت خواهد شد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-زمانى عده اى از مخالفين در اسماء خدا كشمكش مى كردند و هر كدام آفريدگار جهان را به اسم خاصى مى خواندند و اين را باعث اختلاف عقيده خود با ديگران مى پنداشتند; در صورتى كه همه به يك هدف مقدّس ايمان داشتند و از آن به عبارات مختلف تعبير مى كردند.
قرآن به آنها يادآور شد كه اين اختلاف آنها بى ارزش است، زيرا خدا داراى اوصاف و اسماء گوناگون مى باشد.(اياما تدعو فله الاسماء الحسنى)

[168]

دليل دوم(آن كه هستى از خود دارد)

دانشمندان الهى پيشين در بحث هاى مربوط به عقايد و مذاهب (علم كلام) دليلى براى اثبات وجود آفريدگار جهان (واجب الوجود) ذكر كرده اند كه مى توان، با انداختن زوايد و تكميل نواقص، با بيان ساده در چند جمله زير خلاصه كرد.
1. بدون شك در جهان موجودى هست و اگر در وجود همه چيز شك كنيم، لااقل نمى توانيم وجود خود را انكار كنيم.
2. اين موجود(زمين، آسمان و يا لااقل خودمان) كه ما آن را بى شك پذيرفته ايم، از دو حال خارج نيست; يا وجودش از خود است و يا از ديگرى. اگر منشأ هستى او از خود باشد در اين صورت، مقصود دانشمندان الهى به طور مسلم ثابت مى شود، زيرا ما موجودى را يافته ايم كه وجود آن از خود او بوده و معلول هيچ علتى نمى باشد و به اين ترتيب سلسله علل و معلولات در وجود آن متوقف شده، ديگر علتى فوق آن وجود ندارد و اين مطلب اساس اصول مادى گرى را (كه قبلا گفته شد)، بر هم زده و خلاف آن را ثابت مى نمايد. وجودى كه وجودش از غير نباشد، بلكه وجود ديگر موجودات از او باشد «واجب الوجود» ناميده مى شود.

[169]

اما اگر هستى خود را از ديگرى گرفته باشد، به ناچار آن ديگرى كه به اين موجود هستى بخشيده است خود نيز موجودى است. در اين صورت مى پرسيم كه: آيا وجود اين موجود دوم از خودش مى باشد يا آن هم از ديگرى است؟
اگر از خود است، پس ادعاى دانشمندان الهى ثابت شده و اگر وجود آن نيز از ديگرى سرچشمه گرفته است، بحث را به آن موجود (سوم) منتقل كرده و سئوال خود را تكرار مى كنيم و همچنين...
هر گاه اين سلسله علل و معلومات در جايى متوقف شده و به جايى برسد كه ديگر ما فوق آن علتى وجود نداشته باشد (وجود آن از خود باشد) باز ادعاى دانشمندان الهى ثابت شده و گر نه اگر رشته هاى علل و معلولات به همين طريق پيش برود و به جاى ثابتى نرسد (علل به طورى بى نهايت جلو برود) در اين صورت مطلب، سر از «تسلسل» در مى آورد كه آن هم به شهادت برهان عقلى و وجدان سالم انسانى باطل است (توضيح اين مطلب خواهد آمد)
به عبارت ديگر پس از اين كه پذيرفتيم كه در جهان وجودى هست، ناچاريم يكى از دو راه را انتخاب كنيم; يا اين وجود را يك وجود ازلى و جاودانگى بدانيم كه هستى آن از خود است و در هستى هيچ گونه احتياجى به ديگرى نداشته و به اصطلاح واجب الوجود است و يا اگر خودش چنين نباشد، بايد علت اوليه آن را وجودى بدانيم كه اين صفات را داشته و واجب الوجود باشد.
به هر حال به وجود خداوند اعتراف كرده ايم، ولى اگر با هيچ يك از اين دو احتمال موافقت نكنيم، بلكه معتقد باشيم كه اين موجود،

[170]

معلول وجود ديگرى است كه آن هم به نوبه خود علتى دارد و خلاصه به وجودى كه هستى آن از خود اوست منتهى نمى گردد; در اين صورت بايد معتقد به وجود يك سلسله لايتناهى از علل و معلولات باشيم كه در اصطلاح آن را «تسلسل» مى نامند كه آن هم از نظر عقل و فطرت محكوم است.

عقل و فطرت، تسلسل را محكوم مى كنند

در كتب فلسفه و كلام علماى عقايد پيشين، دلايل متعددى براى باطل بودن تسلسل ذكر شده كه بعضى از آنها خالى از اشكال نيست. محكم ترين و مستدل ترين آنها دو دليل زير است.
1. دليل عقلى
از آنچه كه در بيان استدلال فوق گفته شد اين مطلب روشن گرديد كه: تسلسل علت و معلول عبارت است از پيشروى بى نهايت سلسله علل كه هر كدام در مرتبه ذات خود به ديگرى محتاج بوده و بدون علت مافوق، از خود هستى ندارد و تمام حلقه هاى اين سلسله علل و معلول نيز همين طور است.
اكنون مى پرسيم كه چگونه يك سلسله امور محتاج و فاقد هستى، ناگهان از وجود و استغنا (بى نيازى) سر در آوردند و همه در خارج، موجود شدند؟
اين هستى از كجا آمد؟ در صورتى كه هيچكدام از اين علل و معلول از خود، وجود نداشته و سلسله آنها به يك موجود ثابت و داراى هستى منتهى نگرديد؟

[171]

بديهى است كه پاسخ همه اين سئوالات منفى است. يعنى تسلسل در عالم وجود تحقق پذير نيست. خلاصه آنكه همان طور كه از اجتماع بى نهايت صفر، «عدد» توليد نمى شود و از اجتماع بى نهايت عوامل مرگ، «حيات» به وجود نمى آيد و از اجتماع بى نهايت سلول مرده، يك سلول زنده قدم به عرصه زندگى نمى گذارد; همچنين عاقلانه نيست كه از اجتماع بى نهايت عدم و احتياج، «وجود و استغنا» پديد آيد.
2. دليل فطرى
در فطرى بودن بطلان تسلسل همين قدر كفايت مى كند كه ما آن را از زبان فطرت دست نخورده و بى آلايش اشخاص ساده و كودكان بشنويم و اگر شبهه اى در فطرى بودن اين موضوع داشته باشيم براى حل آن از مقياس شناخت فطريات (در بحث فطرت) استمداد مى جوييم.
هنگامى كه به طرز تفكر كودكان مراجعه مى كنيم مى بينيم كه فطرت آنها - كه هنوز در اثر بحث ها، گفت و گوها و استدلال هاى پر پيچ و خم فلسفى و علمى تغيير شكل نداده و دست نخورده و سالم مانده است- تسلسل را نمى پذيرد و آن را مُحال و غير معقول مى داند.
توضيح اين كه: كودكان كه حس كنجكاوى و علت جويى فطرى بيدارى دارند، معمولا از پدر و مادر خود سئوالاتى درباره علت پيدايش گروهى از موجودات مى كنند. مثلا: كودك از پدر خود مى پرسد: شما كه پدر من هستيد، پس پدر شما كيست؟
پدر پاسخ مى دهد: پدر من فلانى است. كودك مى پرسد: پدر او كه بود؟ مى گويد: فلانى. كودك كنجكاو به همين ترتيب به سئوالات

[172]

خود ادامه مى دهد تا اين كه سرانجام پدر مى گويد:
پدر همه، آدم ((عليه السلام)) است، ولى كودك به اين هم قانع نشده و سئوال مى كند كه: پدر او كيست؟ پدر جواب مى دهد: خداوند وى را بدون پدر آفريد. فطرت كودك باز قانع نشده و مى پرسد: پدر خدا كيست؟ تا آنكه پدر به فطرت سليم كودك پاسخ قاطعى داده و مى گويد: خدا آفريدگار همه موجودات است و وجود او از خودش مى باشد. در اينجاست كه فطرت كودك قانع شده و به سئوالات خود خاتمه مى دهد، و گر نه اگر پدر اين جواب را نمى داد، روح كودك قانع نمى شد.
اين يك مثال بود. شما نيز با مراجعه به وجدان خود و به فطرت كنجكاو كودكان، مى توانيد مثال هاى گوناگون و متعددى در اين باره تهيه و يا آزمايش كنيد.
بديهى است كه نبايد سادگى و روشنى مثال را دليل بر سادگى و بى اهميتى اصل مطلب گرفت، زيرا اين مثال هاى ساده، ما را به واقعيت ادراك فطرى سالم آشنا مى سازد و بهترين راه دريافتن فطريات، مطالعه همين گونه مثال ها و تجربيات ساده است كه از فطرت سليم و دست نخورده افرادى مانند كودكان به دست مى آيد.
استدلال هاى ديگر
در گفته هاى فلاسفه (اعم از فلاسفه اسلام و غير آنها) و همچنين در كلمات متكّلمين (دانشمندان عقايد و مذاهب) استدلال هاى فراوانى براى شناسايى بزرگ مبدأ جهان هستى و پى بردن به وجود خداوند ديده مى شود كه پس از دقت و بررسى، روشن مى شود كه اكثر آنها استدلال هاى تازه اى نيست و در واقع صورت هاى ديگرى از همين

[173]

استدلال اخير (استدلال وجوب و امكان) مى باشند كه به اشكال و عبارات گوناگون آن را بيان كرده اند. از جمله مى توان استدلال «حدوث و قدم» و استدلال «حركت و محرك» را نام برد. به همين دليل از توضيح و شرح بيشتر درباره آنها صرف نظر كرده و علاقه مندان را به كتاب هاى بسيارى كه در اين زمينه ها بحث مى نمايد ارجاع مى دهيم.
در اينجا به عنوان نمونه يكى از استدلال هاى «دكارت»، فيلسوف و دانشمند مشهور فرانسوى، را نقل كرده و چگونگى بازگشت آن را به استدلال هاى گذشته روشن مى سازيم.
استدلال دكارت
دكارت (1596-1650) در يكى استدلال هاى خود(1) درباره توحيد چنين مى گويد:
«فكر مى كنم كه آيا هستى من مستقل است يا طفيلى(سربار) هستى ديگرى است؟ ولى مى بينم كه اگر هستى من مستقل بود، يعنى خود باعث وجود خويش مى بودم، همه كمالات را به خود مى دادم و شك و خواهش در من نمى بود و «خدا» مى بودم، اما من كه عوارض را نمى توانم به خود بدهم پس چگونه به خود هستى بخشيده ام؟! به علاوه اگر من توانايى داشتم كه به خود هستى بدهم، البته بايد بتوانم هستى خود را نيز دوام دهم و حال آنكه اين قدرت را ندارم و دوام هستى من به وجود ديگرى بسته است و آن ديگرى به طور يقين، خداست كه وجود كامل قائم به ذات است و چون قائم به ذات
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- دكارت كه در فلسفه روش خاص دارد، سه دليل براى مسئله توحيد آورده است كه دليل فوق، دومين دليل اوست و ما به جهت مراعات حجم كتاب از نقل دو دليل ديگر خوددارى كرديم.

[174]

است، البته جميع كمالات را بالفعل (و نه بالقوه) دارد، زيرا كه كمال بالقوه، عين نقص است.»(1)
بديهى است كه دكارت در اين استدلال، خواسته از راه فقر، احتياج و عدم استقلال وجودى - كه همه از لوازم امكان و از توابع آن مى باشد- وجود خداوند را مدلل (داراى دليل) سازد و اين بيان در حقيقت همان دليلى است كه در گذشته آن را از راه «وجوب و امكان» تشريح كرديم.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- سير حكمت در اروپا، ج 1،چ 3، ص 111.

[175]

دليل سوم اعجاز (دريچه جهان ماوراء ماده)

همان طور كه در گذشته هم اشاره شد راه هايى كه انسان را به خداشناسى و جهان بى پايان ماوراء الطبيعه هدايت مى كند بسيار است. كسى كه بخواهد با برهان و دليل به اين هدف مقدّس برسد مى تواند به تناسب حال خويش به اندازه نيروى فكرى خود، از آن راه هاى گوناگون استفاده كرده و به وجود آفريدگار جهان هستى پى ببرد. تنها چيزى كه در اين راه لازم است، توجه، تفكر و جست و جو نمودن است و به دنبال آن، درك حقيقت قطعى است. روشن است كه بايد هر حقيقت و واقعيت روشنى چنين باشد.
در ميان مباحث گذشته، راه هاى بسيارى به حقيقت جويان، نشان داده شد كه سرانجام همه آنها خداشناسى بود. اينك راه ديگرى را پيش پاى جويندگان باز مى كنيم، كه آنان را به آسانى به خدا و جهان ماوراء الطبيعه هدايت مى كند، و آن راه همان دعوت پيامبران الهى است.
براى اين كه در پيمودن چنين راهى اشكالى پيش نيايد، لازم است كه در ابتدا به دو موضوع زير توجه كامل داشت.

[176]

1. اين استدلال «دور» نيست

در ابتدا ممكن است چنين گمان شود كه اين دليل (به اصطلاح) مستلزم «دور» است، زيرا در سلسله بحث هاى عقايد و مذاهب، موضوع وجود انبيا و اعجاز آنها بعد از مسئله توحيد قرار گرفته و بايد پس از اثبات توحيد مورد بحث قرار گيرد. بنابراين چگونه مى توان براى اثبات مسأله توحيد از راه دعوت پيامبران و اعجاز آنها- كه در اين مرحله هنوز اثبات نشده است- استدلال كرد؟ اين مطلب همان دور است كه باطل بودن آن از نظر فلسفه، كلام و تمام علوم عقلى مسلّم مى باشد.
ولى پس از دقت كافى در طرز بيان اين استدلال روشن مى شود كه نه تنها استدلال مزبور، دور نيست، بلكه از محكم ترين و ساده ترين دلايل توحيد و خداشناسى مى باشد، زيرا تنها بررسى مواد دعوت انبيا (مخصوصاً پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه نكات حساس دعوت وسيع و دستورات دامنه دار جهانى او به همراه جزئيات زندگانيش، در دسترس ماست) و همچنين دقت و مطالعه در كارهاى خارق العاده اى كه به عنوان اعجاز انجام دادند كافى است كه ما را با جهان غير مادى ديگرى - كه بر قوانين و علل طبيعى اين جهان مادى حكومت مى كند- آشنا سازد.
توضيح و بيان اين مطلب را به زودى خواهيم دانست.

2. اعجاز چيست؟

بحث مشروح در مورد اعجاز و معجزات انبيا در سلسله بحث هاى آينده، به نوبه خود خواهد آمد، ولى آنچه كه بايد در اينجا به طور مختصر بدانيم، اين است كه به طور كلى معنى اعجاز عبارت است از:

[177]

كارها و جريان هايى كه برخلاف موازين عادى و جريان معمولى عالم طبيعت از طرف كسى كه مدعى نبوت است به وقوع پيوندد، به طورى كه علل مادى و قوانين عادى طبيعى از تفسير و تحليل آن عاجز بوده و با هيچ كدام از عوامل عادى قابل تطبيق نباشد.22
بنابراين هميشه، معجزه از نظام علل و معلول عادى طبيعى - كه ما به آن عادت كرده و آشنا شده ايم - بيرون است. در اينجا براى اين كه مطلب به خوبى روشن شود به ذكر چند مثال مى پردازيم.
مثال اول: همه ما با تجربه دريافته ايم كه آتش مى سوزاند. (در صورت نبودن عوامل خنثى كننده و فراهم بودن شرائط عادى ديگر از قبيل نزديكى آتش به جسمى كه قابليت سوختن را دارد) اين يك جريان عادى و مطابق قانون علت و معلول است كه به طور عادى در هر زمان و مكان جريان دارد.
بنابراين اگر ما مى بينيم كه آتش با وجود فراهم بودن شرائط مناسب معمولى و نبودن موانع عادى، اثر سوزاندن خود را (نسبت به بدن يك انسان) از دست داد، ناگزير خواهيم دانست كه اين جريان كاملا غير عادى و خارق العاده بوده و از قانون علت و معلول طبيعى و جريان عادى تخلف كرده است، زيرا سنت و قانون جاريه طبيعت، ايجاب مى كند كه در چنين حادثه اى، انسان مزبور به كلى خاكستر شود. چنين حادثه اى را «معجزه» مى نامند.23
مثال دوم: هميشه در حال عادى - طبق سنن طبيعى -، سلسله تكامل در اجتماع بشرى به صورت مراحل تدريجى بوده و جامعه هاى بشرى به تدريج راه تكامل را پيموده اند.24

[178]

اين مراحل كه مانند حلقه هاى زنجير به هم پيوسته اند همواره در مسير تكامل هر جامعه اى وجود داشته و بدون طى آن مراحل، هيچ جامعه اى - طبق جريان عادى - نتوانسته و نمى تواند صورت تكامل را،هر چند به صورت نسبى، به خود ببيند.
back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation