بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آفریدگار جهان, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - آفريدگار جهان / ص 3 ـ ص 22
     a02 - آفريدگار جهان / ص 23 ـ ص 37
     a03 - آفريدگار جهان / ص 38 ـ ص 55
     a04 - آفريدگار جهان / ص 56 ـ ص 69
     a05 - آفريدگار جهان / ص 70 ـ ص 85
     a06 - آفريدگار جهان / ص 86 ـ ص 101
     a07 - آفريدگار جهان / ص 102 ـ ص 114
     a08 - آفريدگار جهان / ص 115 ـ ص 130
     a09 - آفريدگار جهان / ص 131 ـ ص 145
     a10 - آفريدگار جهان / ص 146 ـ ص 161
     a11 - آفريدگار جهان / ص 162 ـ ص 178
     a12 - آفريدگار جهان / ص 179 ـ ص 190
     a13 - آفريدگار جهان / ص 191 ـ ص 207
     a14 - آفريدگار جهان / ص 208 ـ ص 223
     a15 - آفريدگار جهان / ص 224 ـ ص 238
     a16 - آفريدگار جهان / ص 239 ـ ص 254
     a17 - آفريدگار جهان / ص 255 ـ ص 268
     a18 - آفريدگار جهان / ص 269 ـ ص 283
     a19 - آفريدگار جهان / ص 284 ـ ص 295
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

خلاصه اين كه در مسير تكامل جامعه هاى بشرى، حلقه ها و حالات متوسطى وجود دارد كه تكامل مخصوص جامعه ها- طبق نسبت و قانون تكامل- بدون گذشتن از آنها تحقق پذير نيست.
بديهى است كه جامعه ها در سرعت سير تكامل با هم بسيار فرق دارند و به همين جهت ممكن است جامعه اى مراحل متوسط تكامل را در مدت كمى درنوردد ولى به هر حال، هميشه - روى موازين علل طبيعى - اين سير تكاملى صورت تدريجى خواهد داشت. حتى كسانى كه عقيده دارند كه تحولات اجتماعى بايد به صورت انقلاب و جهش تحقق پذيرد، پيمودن مراحل گوناگون را حتمى مى دانند، با اين تفاوت كه معتقدندكه: انتقال از يك مرحله به مرحله بعد، به صورت يك جهش و تحول ناگهانى صورت مى گيرد.
حال اگر ديديم كه يك جامعه عقب مانده و پستى مثل عرب جاهليّت قبل از اسلام- كه انواع مفاسد فردى، اجتماعى، فقر اخلاقى، اقتصادى و... مانند ميكروب هاى امراض مزمن و عفونى، پيكره آن اجتماع را متلاشى و به حالت احتضار در آورده و ابرهاى سياه جهل و نادانى بر سرآن جامعه سايه افكنده و كابوس سنگين انحطاط اخلاقى، اجتماعى و مدنى سراسرآن را فرا گرفته بود- با نداشتن هيچگونه سابقه تمدن در طول تاريخ حيات خود، با يك

[179]

جهش خارق العاده و خارج از موازين طبيعى، در مدت بسيار كوتاهى به صورت يك جامعه كامل و مترقى در آمد و در صف متمدن ترين، مترقى ترين و سرانجام صالح ترين جامعه هاى معاصر خود قرار گرفت، بايد بدانيم كه «اعجازى» به وقوع پيوسته است.
مثال سوم: گرچه انسان، موجود با اراده اى است، ولى به طور كلى نمى تواند خود را از چنگال محيط و رنگ آن برهاند و خواه ناخواه در قسمتى از تفكّرات، آداب و عادات، مغلوب محيط زندگى شده و همرنگ آن مى شود.
به عبارت ديگر: محيط زندگى يكى از عوامل سه گانه تكوين شخصيت انسانى است(1) و انسان، خواه ناخواه- طبق سنن و جريان هاى عادى طبيعى - تا حدودى تابع محيط مى باشد.
بديهى است كه افراد در اثر اختلافى كه در نيروى اراده، دانش و بينش دارند، انفعال و تأثير آنان از محيط، با يكديگر فرق دارد. افراد دانشمند و بااراده، نسبت به ديگران كمتر همرنگ محيط مى شوند، ولى صحبت اينجاست كه در اصل تأثير و رنگ پذيرى از محيط زندگى، همه مشتركند. اين مطلب طبق موازين عادى (مادى) قابل انكار نيست. حتى بعضى در اين قسمت به اندازه اى افراط كرده اند كه افكار انسان را به طور كلى، انعكاسى از وضع محيط زندگى مادى او دانسته اند.
اكنون ملاحظه كنيد كه اگر يك فرد درس نخوانده، كه قابليت تأثيرپذيرى وى از محيط، بيشتر از ديگران است- در ميان اجتماع
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- عوامل سه گانه تكوين شخصيت انسان عبارت است از: توارث، محيط و تربيت.

[180]

فاسد و عقب مانده اى، كه ظلمت جهل، بت پرستى و رذائل اخلاقى، آن را از هر طرف احاطه كرده است- مدت چهل سال زندگى كند و ولادت و پرورش وى در همان محيط، از همان نژاد و در ميان همان افراد باشد و از رزوى كه چشم به جهان گشوده از محيط خود جز شرك، بت پرستى و انواع مفاسد چيز ديگرى نديده باشد، با وجود همه اينها بر خلاف جريان مادى و سنن طبيعى نه تنها خود كوچك ترين رنگى از اين محيط نگرفته و تحت تأثير واقع نشده بلكه مشاهده مى كنيم كه اساساً محيط را دگرگون ساخته و آن را به رنگ شخصيت خويش و تابع افكار و معتقدات نوين خود درآورده و برنامه هاى اصلاحى او چنان عميق، ريشه دار و عملى بوده كه در مدت كوتاهى بيشتر افرادى كه در يك چنين محيطى به وجود آمده و يك عمر در آن پرورش يافته بودند، به وى گرويده و گفته ها و معتقدات او را - كه اساس شخصيت ديرينه آنها را نابود مى ساخت- از جان و دل پذيرفته و سر انجام به تنهايى مسير جامعه اى را تغيير داده و جامعه نوينى بر طبق دعوت، برنامه و افكار خود به وجود آورده و شالوده و اساس مدينه فاضله اى را پى ريزى كرده است. با وقوع چنين حادثه اى خواهيم دانست كه علل و عوامل و سنن جاريه عادى طبيعى، دست در كار اين جريان نبوده و يك سلسله عوامل ديگرى، چنين صحنه اى را پديد آورده است. يعنى يك امر خارق العاده و معجزه اى به وقوع پيوسته است. اكنون كه اين دو موضوع را دانستيم بايد به بيان استدلال سوم بپردازيم.

[181]

چگونه اعجاز ما را به جهان ماوراء ماده هدايت مى كند؟
هنگامى كه ما با حادثه ها و پديده هايى روبه رو مى شويم كه جريان علل و معلول و قوانين و سنن طبيعى عادى از تفسير و تعليل آن عاجزند، تكليف ما چيست؟
اين سئوالى است كه هر فردى بايد به آن پاسخ بگويد، زيرا ما در آغاز كتاب در ضمن اولين بحثى كه مطرح كرديم، ثابت نموديم كه مطالعه و بحث درباره حقايق دينى به حكم عقل و فطرت بر همه واجب است. بنابراين بايد روى اين سئوال نيز به دقت فكر كرد و پاسخ گفت.
گفتيم بر طبق موازين طبيعى و جريان هاى عادى نمى توان به اين سئوال پاسخ گفت، زيرا اين پديده ها از قلمرو آنها بيرون است و اين را هم نمى شود گفت كه در پيدايش چنين حوادثى هيچ علتى در كار نبوده است، زيرا:
اولا: خود مادى ها با اين گفتار مخالفند.
ثانياً: قانون تخلف ناپذير علت و معلول عمومى (به معنى وسيع و نه در محدوده ماده!) آن را تكذيب مى كند.
ناگزير بايد گفت كه ماوراء دستگاه هاى علل و معلول مادى، دستگاه ديگرى وجود دارد كه قلمرو قدرت و اراده او بسيار وسيع تر از منطقه محدود و سلسله عوامل طبيعى مى باشد و اين گونه جريان هاى غير عادى از آن منبع غير عادى سرچشمه مى گيرد.
اين منبع علم و قدرت كه خدايش مى نامند، به منظور بيدار ساختن خفتگان جهان بشريت، گاه و بيگاه بر خلاف گردش چرخ هاى

[182]

عوامل مادى معمولى، دستگاه غيبى سلسله علل غير عادى را به جريان انداخته و كارهاى خارق العاده اى را به دست پيامبران خود پديد مى آورد تا چشم هاى خواب آلود بى خبران و خدانشناسان بيدار شده، از خواب گران ماده پرستى بر خيزند، چشم به جهان روشن و سعادت بخش ايمان و خداشناسى بگشايند و سرانجام به جهان بينى صحيح و واقعيت هستى، هدايت يابند.
نا گفته پيداست كه اگر انسان، هميشه يك جريان را به يك حالت مشاهده كند، خيال مى كند كه هميشه چنين بوده و هست و شايد آن را يك نوع ضرورت بپندارد; به همين جهت از اصل پيدايش و عوامل پديد آورنده آن غفلت مىورزد. درست مانند مسافرى كه مدت زيادى روى صندلى ماشين، آرام نشسته و حركت عادى ماشين را به كلى فراموش كرده باشد. اين مسافر غفلت زده هنگامى كه راننده ترمز مى كند و چرخ هاى ماشين از حركت باز مى ماند، متوجه اين حقيقت مى شود كه تا كنون ساكن نبوده و حركت مى كرده است; همچنين بشر غافل كه از فطرت دور افتاده است با توجه به يك چنين جريان هاى غير عادى - كه بر خلاف سنن طبيعى معمولى به وقوع مى پيوندد- به غفلت خود پى برده و به سوى آفريدگار جهان هدايت مى گردد.
با سخنان فوق كه در بيان اين استدلال گفته شد، پاسخ اشكال «دور» نيز به خوبى روشن گشت، زيرا چنانكه ديديم، مبناى استدلال ما تنها مشاهده حوادث و جريان هاى خارق العاده اى بود كه به نام معجزات خوانده مى شود و اين مطلب نيز با مراجعه به تاريخ و مدارك قطعى- كه درباره قسمتى از معجزات انبياء مخصوصاً پيامبر

[183]

اسلام(صلى الله عليه وآله) در دست است و در جاى خود به طور مشروح بيان خواهد شد- معلوم مى گردد و ديگر در بيان آن هيچگونه احتياجى به اثبات دعوت انبياء و نبوّت آنان نيست تا گفته شود اين بحث متكى به بحث نبوت است، در حالى كه آن بحث از فروع بحث توحيد مى باشد. به همين جهت ما در بحث هاى مخصوص به صفات خدا همين راه كوتاه تر را خواهيم پيمود.
تا اينجا دلائل توحيد به طور اختصار پايان يافت. در اين قسمت ما تنها به ذكر سه استدلال اكتفا نموديم كه مهم ترين آنها همان «برهان نظم» بود كه به طور مشروح ترى بيان گرديد.
اينك براى تكميل اين بحث بايد به اشكالاتى كه از طرف مادى ها شده و يا ممكن است بشود پرداخته و آنها را با دقت بيشتر تجزيه و تحليل كرده و بررسى نماييم تا هيچ نقطه ابهامى در بحث ها و استدلال هاى گذشته ما باقى نماند. اين هم ناگفته نماند كه ما در طرح اشكالات مادى ها نهايت صراحت را - كه لازمه بحث هاى علمى و آزاد است - به كار خواهيم برد و تا اصل اشكال را به طور دقيق، روشن نسازيم به پاسخ آن نخواهيم پرداخت. اميد است اين روش - كه به عقيده ما صحيح ترين روش در اين گونه بحث هاست- مايه رنجش موافقين و يا سوء استفاده مخالفين ما نگردد.

[184]

توضيحات و پاورقى ها

1. ما در اينجا به عنوان نمونه به ساختمان پروتوپلاسم اشاره مى كنيم. پروتوپلاسم كه جزئى از سلول زنده است و به صورت مايع لزج و شفاف، قسمت عمده موجود زنده را تشكيل مى دهد به نوبه خود ساده نيست و از قسمت هاى مختلف- كه هر كدام از آنها نيز شامل بخش هاى متعدد و داراى وظائف خاص مى باشد- تشكيل يافته است. قسمت هاى مهم و عمده پروتوپلاسم عبارتند از: «هيالوپلاسم، دثوپلاسم و متاپلاسم.» البته همان طور كه اشاره شد هر كدام از اين سه قسمت، زير ميكروسكوپ الكترونيكى - كه جسم مورد نظر را مى تواند تا صد هزار مرتبه بزرگ تر نشان بدهد- شامل اجزاء و قسمت هاى مختلف و سرانجام شگفتى هاى حيرت انگيزى مى باشد. جالب تر اين كه در ساختمان موجود زنده، بيش از 60 عنصر به كار رفته كه مهم ترين آنها عبارتنداز: ئيدروژن،
كربن، ازت، سديم، فسفر، گوگرد، فلوئر، پتاسيم، كلسيم، آهن ،يد، سيليسيم و...، ولى بيشتر از همه چهار عنصر ئيدروژن، كربن، ازت، اكسيژن، ساختمان پروتوپلاسم را تشكيل مى دهند. حتى وزن نسبى قسمتى از عناصر را در بدن انسان محاسبه نموده و تعيين كرده اند، از آن جمله، آهن، روى، مس و منگنز را مى توان نام برد كه به ترتيب در حدود
000/1005، 000/1002،000/1004 و 000/000/105
وزن بدن انسان بالغ نوشته اند!!
2. قابليت تحريك در سلول ها مختلف است، زيرا هر كدام از انواع سلول ها در مقابل عوامل محرك، يك نوع مخصوصى از عمل و عكس العمل را از خود نشان مى دهند. مثلا: عكس العمل در سلول هاى ماهيچه اى به صورت انقباض و انبساط و در ياخته هاى غده اى به صورت ترشح و در سلول هاى عصبى به صورت

[185]

هدايت انجام مى گيرد...
3. عمل توليد انرژى را در سلول «كاتابوليسم» و ماده سازى را در «آنابوليسم» و مجموع اعمال و تغييراتى را كه روى مواد غذايى دريافت شده از خارج مى گيرد به نام «متابوليسم» مى نامند.
4. معمولا هر ياخته ماده (اوول) بيش از يك سلول نر(اسپرماتوزوئيد) را نمى پذيرد. يعنى پس از آنكه سلول نر، داخل ماده مى شود، ساير اسپرماتوزوئيدهايى كه در اطراف «تخم» قرار دارند و مى خواهند وارد آن بشوند، با يك نيروى مرموزى دور مى شوند، ولى به ندرت اتفاق مى افتد كه بيش از يك اسپرماتوزوئيد وارد اوول مى گردد و به همين جهت ممكن است كه اطفال دو قلو و يا سه قلو به وجود آيند...
5. جالب تر اين كه ياخته هاى جنسى انسان با اين همه كوچكى و ظرافت شامل 48 عدد اجزاء كوچكى به نام «كروموزوم» مى باشند كه هر كدام از آنها نيز به نوبه خود از اجزاء متعددى به نام «ژن» تركيب يافته اند. ژن ها نقش مهمى را در ساختمان سلول زنده به عهده دارند، يعنى اين اجزاء بسيار ريز حامل حالات و صفات پدر و مادر بوده و مبناى مادى
اختصاصات ارثى به شمار مى روند.
6. بايد دانست كه تخم در ابتداى مراحل رشد، شكل دانه توتى به خود گرفته و سلول هاى آن تقريباً همه با هم شبيه هستند و از نظر ظاهر، هيچ گونه اختلافى ميان آنها مشاهده نمى شود، ولى پس از مدتى به تدريج- به تناسب كارى كه بايد در بدن جنين انجام گيرد- تغييراتى در آنها پيدا شده و هر دسته از سلول هاى بدن جنين، براى همان عمل آماده مى شوند و به اين وسيله، اعضاء و دستگاه هاى بدن جنين به تدريج ظاهر مى گردند.
7. معمولا غذاهاى خارجى از تعدادى مواد ساده تركيب يافته اند كه آنها را غذاى ساده حقيقى مى نامند و آنها را به شش دسته تقسيم مى كنند كه عبارتند از: «آب، املاح معدنى، پروتيدها، گلوسيدها، ليپيدها و ويتامين ها» كه خواص، آثار و تركيبات هر كدام از آنها، بحث هاى مفصل و جداگانه اى در علم غذاشناسى دارد.
منظور از اشاره نمودن به اين موضوع، شرح آن نيست، زيرا در اين بحث فرصت اين كار را نداريم، ولى منظور ما يادآورى اين نكته بود كه حتى غذاهايى كه به مصرف انسان مى رسد نيز پر از اسرار و نكات

[186]

توحيدى مى باشد، به طورى كه انسان وقتى خواص و آثار آنها را با نيازمندى هاى دستگاه هاى بدن مقايسه مى كند، خواه ناخواه به اين موضوع اساسى پى مى برد كه يك هدف واحد در آفرينش آنها به كار رفته و نقشه واحدى، آفرينش اين دو را به هم پيوند داده است.
نكته جالب ديگر آنكه بيشتر غذاها خاصيت دارويى دارند كه وجود هدف را در اين دستگاه روشن تر مى سازد. البته نبايد فراموش كرد كه موضوع زنجيره غذايى و نسبت تناسب آن توسط عوامل توليد كننده و عوامل نابود كننده، يكى ديگر از درس هاى آموزنده توحيدى نظام آفرينش است.
08 از جمله شگفتى هاى اسرارآميز آفرينش قلب اين است كه:
هنگامى كه طفل هنوز متولد نشده دو حفره فوقانى قلب او (دهليزها) به وسيله سوراخى به هم راه دارد و جريان خون در بدن او بر خلاف گردش خون در يك انسان كامل است، ولى به محض اين كه طفل متولد مى شود و اولين استنشاق را از هواى خارج به عمل مى آورد، فورى سوراخ مزبور گرفته شده و جريان خون وى طبيعى مى گردد!
گر چه رابطه علت و معلولى استنسثاق و بسته شدن دريچه مزبور، به صورت اسرارآميزى است، ولى هدف و نتيجه آن يك درس توحيدى روشن مى باشد، زيرا همان طورى كه مى دانيم جدايى و استقلال حفره هاى بالاى قلب (دهليزها) براى اين است كه يكى خون كثيف را از طريق بطن به ريه يا پالايشگاه بدن براند و ديگرى خون صاف و زنده را به طرف تمام سلول هاى بدن براى تغذيه بفرستد، البته اين اختلاف وظيفه در زمانى است كه دستگاه تنفس و پالايش بدن به كار افتاده باشد، ولى چون جنين از خون تصفيه شده رحم مادر استفاده مى كند و راهى براى تنفس ندارد، اين موضوع براى جنين منتفى است!
9. نصف سرعت خون در سياهرگ ها (رگ هايى كه خون را به قلب باز مى گردانند) در سرخرگ هاى مشابه آن مى باشد.
از جمله عواملى كه خون را در سياهرگ ها به جريان مى اندازد و در بازگشت آن به قلب مؤثر مى باشد عبارتنداز:
1. انقباض بطن چپ
2. فشار مخصوص قفسه سينه
3.فشارناحيه شكم درهنگام دم زدن
4. فشار واكنش قلب

[187]

5. ضربان سرخرگ ها
6. جاذبه زمين براى قسمت هاى بالاى بدن
7. انقباض و انبساط ماهيچه هاى پاها

8. دريچه هاى لانه كبوترى رگهاى پا

ولى علت اصلى، همان انقباض بطن چپ قلب مى باشد.
10. يك دور كامل گردش خون در بدن با 30 مرتبه ضربان قلب (در 30 ثانيه) صورت مى گيرد.
بنابراين در هر دقيقه، دو مرتبه خون بدن از قلب عبور مى كند و هر گاه مقدار خون بدن را 5 ليتر حساب كنيم در هر دقيقه مقدار خونى معادل با 10 ليتر و در هر شبانه روز بيش از 14 هزار ليتر (معادل تقريبى يك تانكر نفتكش) از قلب خواهد گذشت كه در عرض 30 سال متجاوز از 50 ميليون ليتر (بيش از 5 هزار تن) خون مى شود!
11. دانشمندان علوم طبيعى درباره حركت خودكار قلب دو نظريه دارند: الف) «نظريه ميوژن» كه بر طبق آن در خود قلب عواملى وجود دارد كه مى تواند مستقيماً به طور منظم، انقباض توليد كند.
ب ) «نظريه نوروژن» كه طبق آن انقباض قلب، معلول تحريكات
حاصله از سلول هاى عصبى مى باشد كه در قلب وجود دارد.
نكته جالب ديگر اين كه تنظيم حركات قلب به وسيله اعصاب سمپاتيك (تند كننده حركات قلب) و پاراسمپاتيك (كند كننده حركات قلب) صورت مى گيرد.
12. سرخرگ ها، لوله هاى قابل ارتجاعى هستند كه خون را از قلب گرفته و از خود عبور مى دهند و به جهت ارتجاعى بودن مى توانند باز و بسته بشوند، عمل قلب را تكميل كنند و خون را با فشار به جلو برانند.
اين نوع از رگ ها كه«شريان» ناميده مى شوند معمولا در اعماق بدن جا دارند و پس از مرگ به علت انتقال خون آنها به سياهرگ ها، خالى مانده و به صورت لوله هاى زردرنگى در مى آيند. قسمت ديگر از رگ ها كه به نام سياهرگ ها و وريدها ناميده مى شوند، خون تيره رنگ در آنها به سوى قلب جريان دارد. رنگ اين لوله ها قرمز و قابليت ارتجاعى آنها كمتر است و مهم ترين سياهرگ هاى بدن، چهار سياهرگ گردن و دو سياهرگ زيرين و زبرين قلب مى باشد.
نوع سوم كه به علت ظريفى و نازكى، آنها را «مويرگ» مى نامند به

[188]

تعداد فوق العاده زيادى در تمام قسمت هاى بدن پخش شده و عده اى از آنها به قدرى نازك و باريكند كه با چشم ديده نمى شوند. قطر مويرگ ها معمولا از 6 تا 12 ميكرون است.
جالب آنكه مواد غذايى و حياتى از ديواره اين مويرگ ها به خارج نفوذ كرده و مواد دفعى و سمى نيز به داخل آنها نفوذ مى كند و به اين وسيله عمل جذب و دفع سلول ها انجام مى گيرد.
13. هر گلبول شبيه به يك دانه عدس مى باشد. (به ضخامت 2 ميكرون و به قطر 7 ميكرون) البته تعدادى كه براى گلبول هاى قرمز گفته شد در حال عادى است و ممكن است در مواقع خطر و در اثر عواملى كم و زياد گردد. چنانكه در ارتفاعات اين مقدار افزايش مى يابد به طورى كه در ارتفاع 1800 مترى، تعداد حد متوسط 5 ميليون گلبول، بالغ بر 8 ميليون در هر ميليمتر مكعب خون مى گردد.
14. بديهى است كه عادلانه ترين قانون درباره هر موجودى، قانونى است كه با سازمان وجودى و فطرت آن تناسب داشته باشد.
اگر كسى از موم، كار آهن و يا از اسب تازى اصيل، كارهاى خشن و حمل و نقل بارهاى سنگين را انتظار داشته باشد مسلماً اشتباه كرده و بر
خلاف مقتضاى خلقت آن دو عمل نموده است. از طرفى اين هم مسلم است كه در ساختمان بدن مرد و زن از نظر مقاومت، قواى بدنى، ظرافت و... اختلاف زيادى وجود دارد، همان طورى كه قواى فكرى و عقلانى آن دو نيز متفاوت بوده، از نظر حالات روحى نيز با هم اختلاف دارند. مثلا: در جنس زن، احساسات و عواطف بيش از همه چيز حكومت مى كند.
بنابراين، قانون عادلانه اى كه مى خواهد خط مشى زندگى سياسى، اجتماعى، خانوادگى و... اين دو جنس را مشخص كند بايد بر اساس خواسته هاى فطرى آن دو استوار باشد و به نداى سازمان وجود آن دو پاسخ گويد، و گرنه اگر قانونى بخواهد اين همه اختلافات وجودى و
خواسته هاى فطرى را ناديده گرفته و زن را در آنچه كه تنها موافق با فطرت مرد است شركت دهد، در اين صورت نسبت به هر دو ظلم كرده است. زيرا زن را از مسير كمال خود منحرف ساخته و مرد را هم از حقوق مشروع طبيعى خود، محروم ساخته است. (براى توضيح بيشتر به كتاب زن و انتخابات، مراجعه فرماييد.)
15. شش ها در حال عادى، به طور متوسط، 5/4 ليتر گنجايش دارند

[189]

ولى در افراد مختلف فرق مى كند و همين تفاوت باعث اختلاف در بسيارى از حالات روحى و جسمى مى شود. گنجايش شش ها به وسيله «اسپيرومتر» اندازه گيرى مى شود.
16. طبق آزمايش هايى كه از هواى دم به عمل آمده معلوم مى شود كه هوايى كه هنگام دم زدن وارد شش ها مى شود بيش از 20% اكسيژن و مقدار كمى انيدريد كربنيك دارد، در صورتى كه موقع بازدم، اكسيژن آن به 16% تنزّل مى يابد و مقدار انيدريد كربنيك نيز افزوده مى شود و اين خود دليل بر اين است كه در داخل شش ها اين دو نوع گاز مبادله مى شود.
17. البته بايد دانست كه عصب هاى دِماغى و نخاعى از هم جدا نيستند و اعصاب دماغى كه 12 جفت مى باشند، مستقيماً از مغز خارج شده و به اعضاء مختلف بدن (چشم، گوش، زبان و...) متصل مى شوند و رابطه آنها را با مغز برقرار مى سازد،
ولى اعصاب نخاعى از قسمت تحتانى (زيرين) مغز به نام «نخاع شوكى» سرچشمه گرفته و از سوراخ هايى كه در بين مهره ها وجود دارد منشعب مى گردند. تعداد عصب هاى نخاعى 31 جفت است.
18. حجم مغز انسان به طور
متوسط 1500 سانتيمتر مكعب و وزن متوسط آن نيز در حدود 1500 گرم مى باشد. البته در زنان و بعضى از افراد، كوچك تر و سبك تر و در برخى ديگر، بزرگ تر و سنگين تر از اين ميزان متوسط ديده مى شود.
19. مراكز و منطقه هاى مختلف مخ عبارتند از: الف) مراكز حسى كه شامل منطقه هاى شنوايى، بينايى، چشايى، بويايى و لامسه است.
ب) مراكز حسى كه در آن، منطقه حركات سر و گردن، تنه، دست ها و پاها از هم متمايز مى باشد.
ج) مراكزى كه شامل مناطق خاطره هاى حواس است.
د) مراكزى كه از مناطق خاطره، معانى، تكلم و كتاب تشكيل شده است. هـ) مراكز ارتباطى كه احساسات گوناگون مناطق مختلفه را به هم ارتباط مى دهد.
20. شايد موضوع ارتباط خواب و رؤيا با فعاليت هاى مغز و ساير دستگاه هاى بدن، به طور مختصر، مسلم و غير قابل انكار باشد، ولى بايد ديد كه ميزان اين ارتباط تا چه اندازه است؟
برخى مسئله رؤيا را تنها يك موضوع مادى دانسته و علت آن را، بيدارى و فعاليت قسمتى از

[190]

سلول هاى مغزى فرض كرده اند.
و برخى هم مانند فرويد و طرفدارانش آن را جانشين تمام خواهش هاى دل، انديشه و آرزوهاى نهانى پنداشته و علت اصلى آن را غريزه جنسى دانسته اند!
زيگمونه فرويد در كتاب خود به نام «رؤيا» مى گويد: «... افكار و تمايلات شهوانى كه طفل، پنهان كرده و پس رانده است، بعدها در بزرگى از علت هاى نيرومند رؤيا خواهد بود!!!»
حال اين عقايد تا چه اندازه دور از واقعيت و مخالف با وجدان و تجربه است از موضوع بحث ما خارج است ولى به طور مختصر بايد گفت كه: حل مسئله رؤيا و خواب، بدون در نظر گرفتن مسئله روح و اصول متا فيزيكى، خالى از اشكال نيست و به طور كلى جنبه روحى و معنوى اين مسئله به مراتب بيشتر از ارتباط مادى و جنبه بدنى آن مى باشد، زيرا اصولا بيشتر رؤياها براى شخص بى سابقه بوده و يا جنبه پيش بينى دارد و بسيارى از اوقات با جريانات و حوادثى كه بعداً اتفاق مى افتد كاملا تطبيق مى كند.
back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation