بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اسرار نماز, حکیم ملا محسن فیض کاشانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ASRAR_01 -
     ASRAR_02 -
     ASRAR_03 -
     ASRAR_04 -
     ASRAR_05 -
     ASRAR_06 -
     ASRAR_07 -
     ASRAR_08 -
     ASRAR_09 -
     ASRAR_10 -
     ASRAR_11 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

خاتمه 
پس در آن دو بحث مى باشد اول : در جبران خللهائى است كه واقع ميشود در نماز و بيانتدارك دوائى كه نافع اين منافيات باشد بدان به درستى كهخلل ، اگر از چيزهايى باشد كه منافى اقبال و حضور قلب باشد به واسطه افكارخارجه از نماز پس دواى آن ، ياد آوردن عملى است كه در آنوقت شخص مباشر آنعمل است و ياد آوردن خطرهائى كه لازمه آن خواهد بود ازقبيل غفلت و قبول نشدن عمل ، با وجود شدت حاجت شخص به آنعمل ، در دنيا و آخرت چه آنكه توفيق الهى شامل استحال مطيعين را در دنيا آخرت و احتياج به آن ،حاصل است خصوصا در روز قيامت كه مجال سخن در آن نيست و تقرير بر آن احاطه پيدانميكند، نه از روى عقل و نه از روى خيال و كسى طاقتتحمل احوال آن را ندارد و معاونى در آنجا نيست سواى رحمت خدا و كرم او، و قيام بهاعمال صالحه و عبادتهاى مقبوله سود دهنده پس به درستى كه طاعات وسيله روشنائىخواهد بود در آن تاريكيها و سبب نجات است از آن شدتها و باعث گذشتن از آن راه خوفناكو اكتساب اعمال صالحه نتوان كرد مگر در اين دنياى زائله و در اين مدت قصيره كه اكثرآن در غفلت صرف مى گردد و نزديك است كه آينده آن به گذشته پيوست بشود اگربيدار نشود آدمى و تدارك نكند آنچه را كه تقصير كرده است و از طرفى نيست در آخرتمگر بهشت و دوزخ ، و بهشت مهيا شده براى پرهيزكاران و آتش مهيا گرديده براىفاسقان و باجلمه خطر بزرگ در راه است و پايان كار بس عظيم و هولناك و از طرفىغفلت شامل احوال است با اين وجود گويا شعور در ما نيست تا درك كنيم كلمرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را.
حضرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: يمضى علىالرجل ستون سنة ان سبعون سنة ، ماقبل الله منه صلاة واحدة مى گذرد برشخص ، شصت سال يا هفتاد سال ، در حالى كه خدا يك نماز از اوقبول نكرده است .
حضرت صادق (عليه السلام ) دعا فرمود به حماد بن عيسى كه پنجاه مرتبه حجكند و خدا مال و فرزند او را زياد گرداند. خداوند هم مستجاب نمود دعاى آن حضرت را واين دعاى حضرت به واسطه آن بود كه حماد بن عيسى حفظ مى كرد كتابحريز بن عبدالله سجستانى را كه درمسائل نماز بود.
و وقتى كه حماد نماز كرد در نزد آن حضرت دو ركعت پس فرمود آن حضرت : مااقبح بالرجل منكم يمضى عليه ستون سنة اوسبعون سنة ، لايحسن ان يقيم صلاة واحدةبحدودها چقدر زشت است براى مردان شما كه مى گذرد بر ايشان شصتسال يا هفتاد سال ، و نتوانند يك نماز را با حدود و آداب آن انجام دهند.
فرمود: حضرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): و كم من قارء القرآن والقرآن ، يلعنه ، و كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و العطش چه بساقرائت روزه دار كه از روزه خود چيزى غير از گرسنگى و عطيش به دست نمى آورد وامثال اينها از اخبار و آثارى كه دلالت مى كند كه كار، بسى سخت و دشوار مى باشد، پساحضار و ياد كردن اينها و آن چه در مقدمه ذكر شد، كمك و معين مى باشد براى حضور قلب، زياده بر آنچه گذشت از دواهائى كه معين و كمك مى بود كه در مطلب سوم ذكر شد.
و اگر بوده باشد آن منافى نماز، از قبيل چيزهائى كه مفسد ومبطل نماز است ، همانا آنچه نفع مى دهد او را، تفكر كردن است در مضرت رياء و آنچهفوت مى شود به سبب آن از صلاح قلب و آنچه محروم مى ماند اين كس در آنحال ، از توفيق عبادت و ازمنزلت در نزد خداى تعالى در آخرت . آنچه بسر مى آيد او رااز عقاب و غضب و سخت ورسوائى هويدا، به طورى كه منادى در برابر فرشتگان وبندگان خدا ندا ميكند رياكار را: يا فاجر يا غادر يا مرائى ! اما استحييت اذااشتريت بطاعة الله تعالى عرض الدنيا، راقبت قلوب العباد و استعزئت بطاعة الله ،تعالى و تحببت الى العباد بالتبغض الى الله تعالى ، و تزينت لهم بالشين عندالله ،و تقربت اليهم بالعبد من الله تعالى ، و تحمدت اليهم بالتذمم عندالله ،و طلبترضاهم بالتعرض ‍ لسخط الله تعالى ، اما كان احد اهون عليك من الله اىگنهكار رو سياه و اى فريبنده و اى رياكار! آيا حيا و شرم نكردى مراقبت و محافظت كردىخاطر مردم را، و سخريه كردى به فرمان خداىمتعال ، و دوستى گزيدى به سوى بندگان مبغوض شدن نزد خداى تعالى و زينتگرفتى نزد ايشان به عيب گرفتن نزد خدا، و نزديكى جستى به سوى ايشان به دورىجستن ازنزد خداى تعالى ، و نيكو و پسنديده شدى نزد مردم به ناپسند شدن نزد خداوندمتعال ، و خواستى خشنودى مردم را به آنكه متعرض و در صدد غضب خدا درآمدى ، آيا هيچكسنزد تو پست تر و بى قيمت تر از خدا نبود.
پس علاج مفيد آن است كه تفكر كند بنده در اين رسوائى و مقابله ، و قياس ‍ كند آن را باآنچه حاصل مى شود برايش از بندگان از سود و خودآرائى در دنيا، و مقابله كند تماماينها را با آنچه فوت مى شود از او، امور معنويه آخرت و آنچه كم مى شود از ثواباعمال او، در صورتى كه بسا باشد كه به توسط يكعمل ، راجح شود ميزان حسناتش ، در صورتى كه خالص بجا آورد آنعمل را. پس وقتى كه شخص فاسد گرداند عمل خود را به واسطه رياء، برگردانند آنعمل را از كفه حسنات به كفه سيئات پس راجح شود به آن ، كفه سيئات بعد از آن مرجوحبوده . و بيندازند و سرنگون كنند او را در آتش و اگر نمى بود به واسطه رياء مگرحبط و ناچيز شدن يك عبادت ، هر آينه همين كافى بود در ضرر او، اگر چه باز سايرحسناتش صحيح و راجح بر حسناتش مى بود، زيرا چه بسا باشد كه اگر شخص آنعمل نيك را محفوظ مى داشت ، مى رسيد به مرتبه هاى عاليه نزد خداى تعالى ، به طورىكه در زمره پيغمبران و صديقان مى بود وليكن اين رياء پس مى اندازد او را از اين مرتبهو برمى گرداندش به صف نعال از مراتب اولياء، پس همين ضرر براى شخص رياكاركافى و بس مى بود، اگر چه مستوجب دوزخ و رسوائى و راندن از درگاه هم نمى شد.
و اينها كه ذكر شد مفاسد اخروى ريا بود با وجود اينها مفاسد دنيوى نيز دارد، و آن ايناست كه حاصل مى شود شخص مرائى را تفرقه خاطر به سبب ملاحظه كردنحال خلق ، چه آنكه رضاى خلق به مرتبه اى است كه نمى توان رسيد به اقصى ونهايت آن از جهت آنكه يك فرقه اى به چيزى راضى مى شوند كه فرقه ديگر از آن بهخشم مى آيند، و رضاى بعضى در سخط بعضى مى باشد، پس هر كس طلب كند رضاىخلق را در چيزى كه در آن دشمنى خدا است ، غضب كند خدا بر او و مردم را نيز خداوند بهغضب مى آورد نسبت به او. چنانچه در احاديث وارد شده و تجربه هم بر آن دلالت دارد.
پس چه حاجتى كسى را مى باشد در مدح مردم و اختيار كردم ذم الهى به جهت مدح آنها، وحال آنكه زياد نمى كند مدح ايشان نه رزق و نه عمر را و نفع نمى رساند در روزدرماندگى و احتياج و در اهوال روز قيامت .
و اما اگر باعث و علت رياء، طمع آنچه در دستهاى مردم است بوده باشد، لاجرم مرائىبداند به درستى كه خداى تعالى تسخير كننده و گرداننده دلها است در دادن و ندادن خلقو همه خلق مضطرند و در دست قدرت او، و نيست رزاقى غير از خدا و هر كس طمع كند در خلق، خالى نمى باشد از خوارى و نا اميدى و غضب و خفت و اگر احيانا روزى به مراد خود،برسد باز هم از دلت و خفت خالى نمى باشد و اما هر كس اعتماد كند بر خدا و همت خود رامقصور و مصروف گرداند به كرم او، كفايت مى كند خدا مقصد و مطلب او را در دنيا و آخرت. پس چگونه ترك مى كند شخص ‍ رياكار، آنچه را كه نزد خداى تعالى باشد، به جهتاميدوارى كاذب و دروغى كه به دست مردم دارد، كه گاه باشد برسد به آن و گاه باشدنرسد، و اگر راست شود وفا نمى كند و نمى ارزد لذت آن ، به الم مذلت و منتش و امامذمت مردم را از چه جهت شخص خوف داشته باشد و چرا بترسد؟ وحال آنكه كم نمى كند از روزى او چيزى را هرگاه خواست خدا در آن باشد، وتعجيل نميكند در اجل او و پس نمى اندازد رزق او را و او را ازاهل دوزخ نمى گرداند اگر پسنديده و مرضى خدا باشد.
پس بندگان همگى عاجزند و مالك نيستند از براى نفس خود سود و زيانى را و نه مالكموت و نه حيات و نه قادر بر حشر و نشرند بلكهعقل و نقل و تجربه ، اشعار و لالت دارد برخلاف همه اينها و به اينكه به اخلاص آورندهعمل براى خدا، محبوب قلوب مى گرداند خدا او را، و در نظر مخلوقات از صالحان وفاسقان ارجمند مى گردد، بلكه نر نظر اكثر كافرها نيز محبوب مى باشد چنانچه مىبينى كه آدم صالح و شايسته را تعظيم و توقير مى كنند و التماس بركت و دعا از او مىكنند با وجود ضعف و فقر و تنگدستى او و قلت عملش . و از طرفى شخص رياكار راخداى تعالى باطنش را به خلق آشكار مى گرداند و خبث نفس و فساد نيتش را مى نماياندبه طوريكه مردم دشمن مى دارند او را و نمى رسد هرگز به مطلب خود و ضايع مىگردد رنج و تعب او و باطل مى گردد سعى او.
چنانچه روايت شده كه مردى از بنى اسرائيل گفت : به خدا قسم ، البته عبادت مى كنمخداى تعالى را عبادتى كه مشهور زبانها گردم به سبب آن عبادت پس بود به طورى كهاول كسى بود كه داخل مسجد مى شد و آخر كسى بود كه از مسجد خارج مى گرديد، وقسمتى بود كه هيچ كس نمى ديد او را مگر در حالتى كه ايستاده به نماز و صائم بود،به طوريكه هيچ روز افطار نمى كرد و مرتب مى نشست در حلقه هاى ذكر و مجالس موعظه.
مدتى بسيار به اين روش بود و هرگاه مردم به او مى گذشتند، مى گفتند درباره او: خداجزايش را بدهد اين رياكار را. پس رو كرد روزى به نفس خود و با خود خطاب كرد كه :اى نفس ! ديدى پاداش عمل كردن براى غير خدا را. از آن وقت تصميم گرفت و با خود گفت: البته خاص مى گردانم عمل خود را براى خدايتعالى ، و هيچ عملى بر عملهاى خود زيادنكرد، همان قسمى كه عمل مى كرد، عمل نمود ولى تنها نيتش را تغيير داده بود. يعنى :قصد خود را براى خدا خالص گردانده بود، آن وقت مردم هرچه به او مى گذشتند مىگفتند: خدا رحمت كند فلانى را.
و حق تعالى از اين معنا در كتاب خود خبر داده است كه فرموده : ان الذين امنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا سوره مريم آيه 96 البتهآنان كه ايمان ندارند به خداى تعالى و كارهاى شايسته مى كنند، خدا براى ايشان دردلهاى مردم محبت و مودتى قرار خواهد داد پس فرض كن و تسليم باش كه ايشان دوستدارند تو را و گرامى دارند تو را و تو پوشانيدى خبث باطن خود را از ايشان ، با آنكهخدا مطلع است از فساد نيت تو و خباثت درون تو، بالاخره چه چيزحاصل مى شود براى تو از مدح مردم ، در صورتى كه تو نزد خداى تعالى عاصى ورياكار بوده باشى و از اهل دوزخ باشى .
و از كدام شر مردم مى ترسى ، در حالتى كه تو نزد خدا ممدوح و ازاهل بهشت بوده باشى ، و داخل در زمره مقربان گردى و كسى حاضر باشد در دلش آخرتو نعيم ابدى آن و منازل رفيعه و قصور آن ، البته بسيار حقير مى نمايد در پيش او دنيا وآنچه در آن است از حيات پنج روزه آن ، به انضمام كدورات و ناتمامى مرادات دنيا وهرگاه شخص برگردانيد قصد خود و مستقيم كرد روىدل خود را به جانب خداوند، خلاص مى گردد از مذمت رياء و از محنت بدست آوردندل مردم و منعطف مى شود از اخلاص او، نورهاى الهى بردل و زبان او و به انس مبدل مى گردد وحشت او.
بارى اگر اكتفا نمى كنى به همه اينها كه مذكور شد، پستاءمل كن در سه چيز و فكر كن در اين سه .
اول آنكه به نظر بياور اين را كه هرگاه گفته شود به تو كه مردى است با خود يكگوهر گرانبها و پرقيمتى دارد كه مساوى است با صدهزار دينار و صاحبش محتاج استبه قيمت آن و مى خواهد آن را بفروشد به نقد، بلكه محتاج است به چند برابر قيمت آن ،يعنى : صاحبش محتاج است به بيشتر از صد هزار دينار، پس در اين صورت مشترى آمدهكه متاع او را به چند برابر ارزش آن بخرد و به آن زيادتر از قيمت آن گوهر را بدهد واز طرفى صاحب گوهر در كمال حماقت ، متاع خود را بفروشد به آن مشترى كه به يكفلس ‍ مى خرد آيا چنين فروشنده اى زيان آشكار و غبن فاحش نخواهد داشت ؟ آيا اين معاملهاش دلالت بر كوتاهى همت و فهم او ندارد؟ و ضعف راى و قلتعقل او را نمى رساند؟ بلكه آيا دلالت نمى كند بر سفاهت و بى خردى محض او؟ همين معاملهبه عينه ، نظير حال آدم رياكار مى باشد، بلكهحال آدم رياكار در سفاهت و بى خردى به مراتب بيشتر مى باشد چه آنكه بهره اى كه آدمرياكار از مدح مردم و متاع ناچيز دنيا به دست مى آورد، نسبت به خشنودى پروردگارعالميان و پاداش آخرت و نعمتهاى بى نهايت آن ، كه از شائبه نقص و كدورت خالى استكمتر مى باشد از يك فلس نسبت به صدر هزار هزار فلس بلكه پاداش الهى در برابرتمام دنيا كه به شخص رياكار بدهند، بيشتر مى باشد از صدهزار هزار درهم و دينار كهدر بربر يك فلس به آدم بدهند پس اى انسان رياكار، اين است زيان آشكار كه دست خودرا از نعمتهاى بى زوال الهى تهى گرداند و از آن كرامات باز بمانى ، در برابر مدحناچيز مردم و دل خود را به ثناى ايشان شاد گردانى و اگر چنانچه داراى اين همت پستهستى يعنى : از يك دينار نقد نمى توانى صرف نظر كنى ، نظر خود را جلب آخرت بكن، تا دينار هم با تو مساعدت و همراهى كند، آن وقت هر دو را خواهى داشت بلكه بهتر از اين، آن كه خداى تعالى را اراده كنى تا هم دنيا و هم آخرت را داشته باشى ، چه آنكه خداىتعالى مالك دنيا و آخرت مى باشد.
چنانچه خداوند متعال فرموده : من كان يريد ثواب الدنيا فعندالله ثواب الدنيا والاخرة هركس پاداش و اجر دنيوى را خواسته باشد، بداند كه براى خداست ودر ملك خداى تعالى مى باشد، هم پاداش دنيا وهم پاداش آخرت .
و فرموده است پيغمبر خدا (صلى الله عليه وآله ): ان الله يعطى الدنيابعمل الاخرة و لايعطى الاخرة بعمل الدنيا خداوندمتعال مى دهد دنيا را در برابر عمل كردن جهت آخرت ، ولى هيچ وقت پاداش آخرت را نمىدهد به واسطه عمل كردن جهت دنيا. پس هرگاه خالص گردانيدى نيت خود را و نيكو كردىقصدت را براى آخرت حاصل مى شود براى و دنيا و آخرت هر دو. و اگر اراده كردىدنياى تنها را آخرت از دست تو مى رود، و بسا باشد كه به پاداش دنيا هم نرسى آنطورى كه خواسته اى و بر فرض ‍ آنكه به دنيا هم برسى بر وجهى كه حسب خواهش توباشد، باقى و مستدام نمى ماند براى تو، بلكه به زودى برطرف مى شود آن وقت توخسران دنيا و آخرت را برده اى ذلك هو الخسران المبين سوره حج ،آيه 11 و اين است زيان آشكار.
و نظير اين داستان اين شخص و اين مثل ، همانا داستان كسى است كه بتواند با يك جزء ازعمر خود و يك نفس از نفسهاى خود، تحصيل كند بهشت و نعمت جاويدان آن را، ولى صرفكند آن عمر و نفس را در يك دانگ يا يك دانه بى قابليت يا در يك درهم يا در يك دينار و ازطرفى آن گنج بى پايان را واگذارد بدون ضرورت و تعلقى ، پس نيت اين مگر عينغفلت و زيان و پستى همت و خوارى نفس .
دوم : آنكه مخلوقى كه تو، جهت خشنودى ، او و براى خود نمائى به او عبادت مى كنى ورضاى و را طلب مى نمائى اگر بداند كه تو براى اوعمل و عبادت مى كنى ، هر آينه بدش مى آيد و غضب مى كند بر تو و اهانت و استخفاف مىكند به تو، علاوه بر آنچه خدا غضب مى فرمايد ولى آن چه جهت خداعمل مى كنى خالصا لوجه الله هم باعث خشنودى خدا مى گردد وهم باعث رضايتخلق ، پس چگونه عاقل عمل كند براى كسى كه اگر بداند او، كه اين كار را براى طلبرضايش مى كنند بدش مى آيد و اهانت مى نمايد؟!
سوم : كسى كه بتواند سعى كند به جهت تحصيل رضايت پادشاه عظيم الشاءن و اعظمپادشاهان دنيا ولى رضايت كناس خيسى الناسى را اختيار نمايد، البته آن پادشاه عظيمالشاءن بر او قهر مى نمايد، بلكه بر فرض آنكه پادشاه به او سخط نكند، آيا خوداين عمل ، دليل بر سفاهت و پستى راءى و بدنظرى آن شخصعمل كننده نمى باشد؟ بلكه به او گفته مى شود چه مى خواهى از رضايت اين كناس پست، با آنكه مى توانى رضايت پروردگار جهانيان را به دست بياورى كه او كافى استتو را از همه چيزى و در همه كارى و در همه حالى .
نسئل الله حسن العاقبة و حسن التوفيق لما يحب و يرضى درخواست مىكنيم از خداى متعال ، عاقبت به خيرى و حسن توفيق را در آنچه خدا را خرسند و خشنود مىنمايد.
و اما دواى عملى انى امراض قلبى ، پس آن عادت دادن و حكم فرمودن نفس است به اخفاىعبادت و بستن دربها را در هنگام عبادت چنانچه مى بندى دربها را در وقت ارتكاب فواحش واعمال قبيحه تا آنكه نفس خود را قانع كنى به علم خداى تعالى و به اطلاع او سبحانهبر عبادت تو و بايد منازعه نكند نفس تو با تو در فهماندن به غير خدا اين امر درابتداء شاق و مشكل مى باشد و در اول مجاهده بسى صعب است ، ليكن اگر صبر كنى براين رويه مدتى با تكلف و مشقت البته آهسته آهسته ساقط مى شود از تو اينحال و ثقل آن برطرف مى گردد به سبب پى در پى آمدن الطاف الهى و امداد حضرت اوكه از جانب او به بندگان خود مى رساند از حسن توفيق . ان الله لايغير ما بقومحتى يغيروا ما بانفسهم سوره رعد آيه 11 خدا تغيير نمى دهد حالتىرا كه در طايفه اى باشد، مگر به آنكه تغيير بدهند ايشان ، آن حالت بدى را كه درخودشان مى باشد. لاجرم از بنده است مجاهده و از خدا است هدايت و تاءييد. قال الله تعالى : و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا
سوره عنكبوت ،آيه 69 كسانى كه مجاهده و شمقت مى كشند در رسيدن و سير و سلوك به سوى ما،البته ما هدايت و راهنمائى مى كنيم ايشان را به راه خودمان .
و اگر باشد منافى نماز از قبيل چيزهائى كه بعد از عبادت سر مى زند، ازقبيل رياء و عجب دانستى دواى آنها را.
اما دواى عجب : پس نگاه كن در آلات و اسبابى كه تو، به سبب آنها قوت عبادت بهمرسانيده اى و آن عبادت باعث عجب و خوش آينده تو شده ، و همچنين نظر كن به قدرت و علمو اعضاء ورزقى كه مى خورى ، تا قوت به هم رسانى براى آن عبادت ، لاجرم مى يابىكه همه آنها از جانب خداى تعالى است . به طورى كه اگر نمى بود رزق او، قدرت بهمنمى رسانيدى بر چيزى از اينها و ديگر نظر بيفكن بر نعتارسال رسل براى تو و نعمت خلق عقل در تو، تا تو هدايت بيابى به آن به راه حق ، آنوقت نگاه كن در قيمت عملى كه مى كنى ، ببين كه چگونه نيست محض است و هرگز مقابلهنمى كند با يك نعمت از نعمت هاى نامعدوده الى و جز اين نيست كه مى گرددعمل تو با قيمت ، در وقتى كه به موقع و محل رضايت و خشنودى خدا واقع گردد والا توخودت مى بينى كه مزدور يك روز دراز را به دو درهم كار مى كند و نگهبان يك شب تمام راشب بيدارى مى نمايد به دو دانگ درهم و همچنين اصحاب صنايع و پيشه وران كه هر يكعمل مى كنند درازاى روز را يا شب را به مزد اندكى پس اگر تو كارى بكنى جهت رضايتخدا، يا روزه اى بگيرى از براى او و روزى را صبر كنى بر تشنگى و گرسنگى آنروز، حق تعالى در پاداش تو مى فرمايد: انما يوفى الصابرون اجرهم بغيرحساب سوره زمر آيه 10 جز اين نيست كه تمام داده مى شوند شكيبا كنندگان، پاداش عمل خودشان را بيرون از حساب .
و در حديث قدسى وارد شده كه : اعددت لعبادى الصالحين ما لاعين رات ولا اذن سمعت، و لاخطر على قلب بشر مهيا و آماده كرده ام براى پاداش بندگان شايسته امنعمتهايى را كه نه چشمى ديده است و نه گوشى شنيده و نه بر قلب كسى خطور كردهاست بنابراين ، مى يابى كه عمل يك روز تو، به يك درهم مى ارزد بااحتمال تعب عظيم و اين هم در برابر ظهرانه چاشت يا شام تو خواهد بود، وليكن خدابيرون از حساب و اندازه اجر به تو داده است .
و همچنين اگر شبى را برخيزى براى عبادت وتحصيل رضايت خدا حق تعالى ، در پاداش آن فرموده : فلا تعلم نفس ما اخفى لهممن قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون سوره سجده ، آيه 17 هيچ كس نمىداند كه چه چيز مخفى و ذخيره شده است براى اين اشخاص از چشم روشنى هنگام پاداش بهپاس اعمال خالصى كه فقط براى رضاى خدا و تقرب به درگاه او انجام داده اند. پسقيمت اين عمل اگر براى مردم مى كردى ، يك درهم يا دو درهم بود، و از براى خدا كردن اينهمه قدر و قيمت بهم مى رساند بلكه ساعتى كه از براى خدا در دو ركعت نماز سنتى ، ازروى اخلاص و توجه تمام گزارده شود، يا آنكه نفسى كه در آن نفس بگوئى : لاالهالاالله خداوند متعال در پاداش آن فرموده : منعمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب سوره مؤمن ، آيه 40 هركس كه كار شايسته اى بكند خلص براى خدا،خواه مرد باشد يا زن ، در صورتى كه آن شخص به خدا ايمان داشته باشد،داخل بهشت خواهد شد و روزى داده شود او در بهشت روزى بى حساب و شمار. پس سزاواراست براى شخص عاقل در اين هنگام كه ببيند حقارت و كمىعمل خود را آن وقت منت نبرد به جز از خداى تعالى كه به او توفيق داده در آنچه مشرفبه آن گرديده با آن عطا فرموده و بايد مواظف باشد شخص كه مبادا آن كار را طورىقرار دهد كه شايسته خدا نباشد و مبادا آن عمل باعث خشنودى خداى تعالى نگردد، چه آنكهاگر شايسته خدا نباشد، و باعث خشنودى حضرت او نگردد، برميگردد قيمت آنعمل به قيمت اصلى خود كه يك درهم يا دو درهم باشد.
اكنون تو قياس كن عمل خودت را در برابر اجر الهى ببين آيا در برابر عشر عشير (يكدرهم آن واقع مى شود و آيا تو مى توانى كه ده يك آنچه بر تو لازم است اتيانكنى البته نمى توانى غير از اظهار عجز و قصور همچنان كه اشاره به آن شده است درخبر حضرت داود على نبينا (عليه السلام ) در وقتى كه وحى فرمود خدا به آن حضرت : ان اشكرلى حق شكرى فقال : يا رب كيف اشكرك حق شكرك ، و الشكر من نعمتكتستحق عليه شكرا فقال : يا داود اذا عرفت ان ذلك منى فقد شكرتنى
اى داود، شكر گزار مرا، حق شكر گزاردن را، عرض كرد: پروردگارا! چگونه مى توانمشكرگزارى تو را حق شكرگزارى و حال آنكه شكر هم از نعمتهاى تو مى باشد كه دربرابر آن سزاوار شكر ديگرى مى باشى ؛ خداى تعالى فرمود: اى داود، موقعى كهفهميدى و دانستى كه خود شكرگزارى هم نعمتى مى باشد از جانب من ، همين حقشكرگزارى من مى باشد.
و روايت شده كه بعضى از واعظين گفتند به برخى از خلفاء: اتراك لو منعتشربة من الماء عند عطشك بم كنت تشتريها؟ قال : بنصف ملكىقال اترها لوحبس عنك خروجها بم كنت تشتريه ؟قال : بالنصف الاخر قال : فلا يغرنك ملك قيمته شربة ماء بگو بدانم اگربازدارند تو از شربت آبى هنگام تشنگى ، چقدر حاضر هستى بخرى آن را؟ خليفه گفت :به نصف مملكت خودم واعظ گفت : اگر در وقت بيرون آمدن آن از مخرج خود، نگذارند خارجشود چقدر راضى هستى بدهى جهت بيرون شدن آن ؟ گفت : به نصف ديگر مملكتم واعظگفت : لاجرم مغرور مباش به مملكتى كه قيمت آن يك شربت آب است .
پس با خود فكر كن آيا روزى چند مرتبه آب مى خورى با شرب گواراى آن ؟ و چقدرخوراكيهاى گوارار داخل گلوى تو مى شود در عين عافيت و ببين چه مقدار با چشم خود نگاهمى كنى و با گوش خود مى شنوى و با دماغ خويش مى بوئى و مى روى به پاهاى خودبه هر جا كه خواسته باشى و مى گيرى با دستت هرچه را مى خواهى ، و غير از اينها ازنعمتهاى حواس و اعضاى ظاهرى و قواى باطنى كه اطلاع ندارد بر دقايق خلقت و غرايبصنعت آنها، مگر خداى عزوجل . از قبيل مجارى طعام و شراب و تصاريف هضم وتفريق فضولات آن ! اگر صرف كنى زمانى دراز فكر خود را در آنها هر آينه تعجب مىكنى از بدايع صنايع الهى در هر يك و اگر مفقود شود بعضى از آنها و طلب كنى طبيبىرا كه برگرداند آن عضو را به سلامتى اول خود، خواهى در عوض آن ، يكسال و را خدمت كنى و بسيار خوشحال ميشوى به آن و آن مرد طبيب را از جمله منعمان خودميدانى در صورتى كه چندين مقابل آن از نعمتهاى نامعدوده الهى با تو، سالهاى درازموجود است و تو از عهده خدمتى در عوض يكى از آنها برنمى آئى ، و خداوندمتعال نيز در برابر آن نعمتها، خدمت و پاداشى نخواسته است مگر اندكى از اوقات خود راكه صرف عبادت كنى و اگر در اين جمله تاءمل كنى و به عيباعمال خودت بينا شوى كه چگونه ناچيز استاعمال تو در برابر نعمتهاى خداوند متعال ، به هيچ يك ازاعمال خود اطمينان و وثوق به هم نمى رسانى ، بلكه شرم مى دارى از كردن و بجاآوردن آنها.
قال الله تعالى : و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها ان الله لغفور رحيم سوره نحل ، آيه 18 اگر بشماريد نعمتهاى خداى تعالى را احصاء نتوانيد كرد،البته خداوند بسيار آمرزنده و خيلى مهربان است پس نعمتهاى الهى بر تو خارج از حد وغير قابل شمارش است و عمل تو بر تقدير سلامتى از آفات وقبول شدن آن ، قابل احصاء و معدود و محدود خواهد بود، پس چگونه در برابر نعمت هاىغير قابل احصاء، تواند بود، پس هرگاه مقابله كنىعمل خود را با نعمتهاى الهى ، در نهايت اعتراف و تصديق به تقصير خود خواهى نمود، وتصديق خواهى كرد بزرگوارى خدا را و غير از ياد كردن منتهاى الهى و خوار و حقيرشمردن نفس خود را و در معرض ‍ غضب و سخط دانستن خود، چاره اى ديگر نيست ، تا بساباشد كه به خاطر همين افكار و اظهار عجز و شرمندگى به پيشگاه بارى تعالى ،فائز شوى به رحمت حضرت ايزدى .
و فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): من مقت نفسه دون مقت الناس ‍ امنه الله منفزع يوم القيمة هر كس دشمن داشته باشد نفس خود را، نه دشمن داشته باشدمردم را، ايمن مى فرمايد خدا او را از فزع و عذاب روز رستخيز.
روايت كرده اند كه عابدى الهى مى كرد هفتادسال ، روزها روزه بود وشبها را به عبادت قيام داشت ، موقعى از خداى تعالى حاجتىدرخواست كرد، خدا حاجت او را بر نياورد، آن مرد عابد رو كرد به نفس خود و خطاب كرد اىنفس ! اگر از تو خيرى مى بود نزد خداى تعالى البته خدا برمى آورد حاجت تو را حقمتعال به سوى او فرشته اى فرستاد و به او گفت : اى پسر آدم آن ساعتى كه حقير وپست شمردى نفس خود را بهتر بود از عبادت هفتادسال تو.
بارى بعد از اين فكر كن در اين سه چيز.
اول : اگر پادشاهى از پادشاهان ، جيره اى بدهد به يكى از اتباع و خدمتكاران خود ياطعام و كسوه اى يا درهمى چند به او بدهد، با وجودى كه اينها همه فانى و از بين مىروند، با اين وجود، مى بينى كه آن شخص خدمت مى كند از براى او، انواع خدمت ها را دراوقات شب و روز، و مى كشد خواريها و حقارتها را، چنانچه مى بينى كه يك نفر از خدمهمى ايستد بالاى سر ملك ، بعضى شب يا تمام شب را، و بيدار مى باشد در پاسبانى وحفاظت آن پادشاه و همچنين به نوبت ، خدمت او را مى كنند تا زنده اند و بعضى سعى مىنمايند در مهمات او و برخى مرتكب كارهاى سخت و دشوار مى شوند و به درياها و بهسفرهاى دور و دراز مى روند و خود را به مهلكه ها مى اندازند و جان خود را كه عوضى دربرابر آن نيست در راه او نثار مى كنند در كارزارها و معركه هاى جنگ با دشمنان او، درصورتى كه در آخرت هيچ نصيبى از پادشاه به آنها نمى رسند پس ببين چگونهمتحمل اين همه خدمتها مى شوند از براى خسيسه فانيه دنيا، و با وجود اين ، اعتراف دارندبه نعمت هاى پادشاه ، و اقرار مى نمايند بهتفضل او در حق خود و منت مى كشند از او، با آنكه اين نعمت ها در حقيقت از خداى تعالى مىباشد و اگر پادشاه بخواهد يك دانه اى بروياند يا خواسته باشد يك تار موئىبيافريند، هرگز نمى تواند و ايشان (يعنى : خدمه او) همگى اعتقاد دارد كه اين نعمتها ازخود پادشاه نمى باشد، با اين وجود، احسان او را بزرگ مى شمارند. پس چگونه توعمل ناچيز خود را كه مشوب است به اين همه آفتها و نقصانها، در برابر احسان حقيقىخداى تعالى بزرگ مى شمارى ؟ در صورتى كه نعمت وجود تو، از خدا مى باشد و اوآفريده است تو را، در حالى كه تو چيزى نبودى پس خداى تعالى تربيت كرده است تورا و انعام نموده به تو از نعمتهاى درونى و بيرونى در نفس تو و دين و دنياى تو، بهاندازه اى كه عقل و فهم تو و ديگران و وهم و گمان هيچ كس درك آن را نمى كند و خداىتعالى بر اين عمل قليل تو كه مملو است از عيبها و آفتها، ثوابجزيل دائمى قرار داده عيوب و آفتها، بسيار دانستن از شاءن آدمعاقل نيست .
دوم : آنكه فكر كنى يك پادشاهى كه از شاءن او است كه همه پادشاهان بزرگ او را خدمتو ستايش كنند، هرگاه دستور بدهد كه هيچ كس شرم و دريغ نكند از اينكه براى او هديهاى بياورد، حتى از آوردن يك برگ سبز به عنوان هديه كسى آزرم نكند. آنوقت ، بزرگانو اكابر و امراء و رؤ ساء و اغنياء، هركدام با انواع هديه هاى گوناگون و پيشكشى هاىمختلفه و جواهرات متنوعه بيايند نزد او و بياورد يك نفر سبزى فروش ، برگ سبزى رايا يك نفر روستائى سبد انگورى هديه بياورد كه قيمت آن يك درهم باشد و آن را نزد آنپادشاه ببرد، و در آن حال ، آن هديه هاى روى هم ريخته باشد، با وجود آن همه عطيه هاىگوناگون ، پادشاه آن بزرگ سبز و ميوه ناچيز راقبول كند و دستور بدهد به خدمتكاران خود كه نفيس ترين خلعتها را بر اندام آن مردبپوشانند و بفرمايد كه قيمت آن را به صدهزار دينار طلا برسانند و كرامت هاى ديگرنيز به آن شخص بكنند پس هرگاه آن شخص سبزى فروشى و دهاتى كه هديه اى ناچيزرا آورده ، پيش خود تصور كند كه پيشكشى او زياده بوده است و هديه خود را بزرگبشمارد و فراموش كند كه آن همه احسانها را پادشاه از نزد خود به او نموده ، بلكه همهجايزه هاى شاهانه را در برابر هديه ناچيز خود بداند، آيا مردم نمى گويند كه آن مردديوانه است و عقل او زائل گرديده و نمى گويند او سفيهى است بى ادب و نادان .
سوم : آن كه پادشاهى كه شاءن او است كه همه پادشاهان خدمت كنند او را امراء، بالاىسر او موظف باشند به ايستادن و بزرگان و مواليان در برابرش ‍ متولى خدمت باشند وحكماء و اكابر در پيشگاه او كوچكى كنند. آن وقت هرگاه اين پادشاه اذن و اجازه بدهد بهفقيرى تا داخل سراى و بشود و اجازه بدهد يك نفر روستائى را كه نزديك او گردد، بهطورى كه جاى ديگران ، يعنى : جاى امراء و وزراء و بزرگان سلطان را تنگ كند و ازبراى او پادشاه جاى معينى و مكان نيكى قرار دهد آيا آنان نمى گويند كه اين پادشاهبسيار احسان نمود به اين آدم فقير روستائى ؟ و آيا نمى گويند بسيار نعمت به او داد؟
آن وقت اگر آن شخص فقير در اثر منت و اكرام پادشاه ، خود را بزرگ بشمارد و عجب كندبه خدمت خود آيا مردم نسبت نمى دهند اين مرد را با اين خدمت ناچيزسهل ، به سفاهت و جنون و بى خردى ؟ و نمى گويند اين مرد ديوانه شده است پسچگونه عجب توان كرد به عبادت خود و حال آنكه از براى پروردگار است پادشاهىآسمانها و زمينها و فروتنى و پستى مى كنند براى حضرت او همه عالميان ، و ايستاده اندبه خدمتش ملائكه مقربين و انبياى مرسلين و عدد آنها به اندازه اى است كه نمى داند آن رامگر پروردگار عالمين كه آفريننده آنها است . و جمعى از اين ملائكه ها فرو رفته پاهاىايشان به طورى كه به منتهاى زمين رسيده است و سر آنها به عرش ‍ برخورده است با اينعظمت ، سرهاى خود را به زير افكنده و سر بالا نمى اندازند هرگز، از بس تعظيم وجلالت الهى را مى دانند و همواره در ذكر و ثناى الهى هستند و تا آخر مدت عمر چنين خواهندبود و در موقعى كه خداى تعالى بخواهد بميراند آنها را، ايشان سر برمى دارند و مىگويند: سبحانك ماعبدناك حق عبادتك منزه و پاك هستى پروردگارا، ماعبادت نكرده ايم تو را حق عبادت را.
و البته پوشيده نيست بر كسى حال پيغمبر ما (صلى الله عليه وآله ) در جديت و اجتهادىكه در عبادت پروردگار خود داشت ، و حال ائمه اطهار بعد از آن حضرت ، كه اگرنوشته شود مقدار كمى از عبادت ايشان ، اين كتاب از حد اختصار بيرون و به نهايت اكثارپيوند خواهد شد، با وجود اين ، معترف بودند به تقصير خود و گريه مى كردند برحال خود و حقير مى شمردند طاعت خود را پس تو راضى و خرسند هستى از نفس خود، به وركعت نمازى كه مملو است از عيبهاى گوناگون و از طرفى خداوندمتعال وعده فرموده از ثواب ، به قدرى كه بهدل هيچ كسى نمى گذرد و تو عجب مى كنى به اينقدر عبادت و بسيار مى شمارى آن را ونمى بينى منت خداى تعالى را نسبت به خود، پس تو چقدر انسان نادان و بشرجاهل و آدم بدى هستى و چقدر چشم سفيد مى باشى .
ولى اگر ما تعقل كنيم و از روى تدبر به اعمال خود نظر كنيم ، خواهيم يافت آنها را كهبه كفه سيئات مايل ترند از كفه حسنات از جهت زيادتى غفلت و بسيارى معايب و تشويشمقاصد و فساد دلها.
اللهم لا تكلنا الى اعمالنا، و لا تؤ اخذنا، بتفريطنا واهمالنا، و اشملنا و انسك وخذ بنواصى قلوبنا الى جوار قدسك ، فقديما سترت ، وعظيما غفرت ، و جزيلا اعطيت ،جسيما ابليت و انت ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين فما قدمت عليك ايادينا الا صفرا من الحسناتمملوة بالمعاصى و السيئات و جودك اوسع واكمل من ان يضيق عمن التجاء اليك و اعتمد بفضلك و رحمتك ، و انت دللتنا على جودك ، وهديتنا الى فضلك و امرتنا بالدعاء و ضمنت الاجابة و انت الجواد الكريم بارپروردگارا! واگذار مكن ما را به حال خود و مواخذه مفرماى ما را در اثر زياده روى وبيهوده كارى ، و شامل ما كن از فضل و انس خود و بكشان زمام دلهاى ما را به سوىهمسايگى قدس خود، چه آنكه تو از ديرينه ، بخشنده بوده اى و چيزهاى بزرگ عطا مىكنى و احسانهاى سترگ مى بخشى و تو مهربان ترين مهربانان هستى و بزرگوارتراز همه بزرگواران مى باشى ، نمى آيد و دراز نمى شود دستهاى ما به سوى ، مگر درحالتى كه از حسنات تهى و از گناهان پر مى باشد و از طرفى بخشش تو افزونتر وبالاتر است از آنكه كم بيايد از كسى كه پناه به آن بخشش برده به طورى كهشامل حالش نشود، و نيز افزونتر است از علم آنكه كم بيايد ازمشمول شدن حال كسى كه اعتماد نموده به فضل و رحمت تو، تو ما را دلالت كرده اى بربخشش خود، و راهنمايى نموده اى ما را به افزونى خود و دستور فرموده اى ما را بهخواندن و ضمانت نمودى اجابت را و تو بخشنده بزرگوار هستى .
نماز جمعه 
نماز جمعه اختصاص دارد به اينكه به خاطر بگذرانى كه روز جمعه روز بزرگ و سيدروزها و عيد شريف مى باشد حق تعالى مخصوص گردانيده آن را به اين امت ، تا تقرببجويند به وسيله اين روز، به جوار رحمت او و در شوند از دوزخ و از رانده شدن ازدرگاه الهى و رغبت كنند در اين روز به رو آوردن و متوجه شدن بهاعمال صالحه و تلافى كنند تقصيرات سائر روزهاى هفته خود را و همت خود رابرگردانند جانب آنچه مقرب ايشان است به خدا و نزديك است به حضرت پروردگار، كهآن نماز جمعه باشد، و تعبير فرموده است خداوندمتعال از نماز جمعه ، در كتاب عزيز خود به ذكرالله و مخصوص گردانيده آن رااز سائر نمازها به ذكرى كه آن مخصوص اين نماز مى باشد و فرموده : ياايهاالذين امنوا اذا نودى للصلاة من يوم الجمعة ، فاسعوا الى ذكر الله ، و ذروا البيع ،ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون سوره جمعه آيه 9 اى كسانى كه ايمانآورده ايد به خداى تعالى هر موقعى كه منادى ندا سر زد در روز جمعه (براى نماز جمعه) البته بشتابيد به سوى ذكر خدا و رها كنيد خريد و فروش را، چه آنكه اين كار (يعنى: آمدن به سوى نماز جمعه و ذكر خدا) بهتر مى باشد براى شما، اگر فضيلت نمازجمعه را بدانيد.
در اين آيه شريفه ، نوعى از تاءكيد و تنبيه مى باشد بر اهميت اين كار، كسانى كهبصيرت در ادبيات عربى داشته باشند، متوجه مى شوند. و از اهم رمزهاى آن اين است كهتعبير فرموده از نماز جمعه ، به ذكر الله چه آنكه اين اشارت است به آنكهغرض اصلى از نماز، تنها مجرد حركات بدن و سكنات و ركوع و سجود نمى باشد،بلكه مقصود اصلى به ياد بودن خدا مى باشد به قلب و احضار عظمت او سبحانه استبه دل .
پس در اين نكته سرى مى باشد و البته نماز بازدارنده است از فحشاء و منكر، چنانچهدر كلام الهى واقع شده : ان الصلاة تنهى عن الفشحاء و المنكر سوره عنكبوت آيه 45 به درستى كه نماز باز مى دارد شخص را از كارهاى زشتو ناگوار البته نماز در وقتى از فحشاء و منكر، شخص را باز ميدارد كه با توجه تمامو ملاحظه جلال و ساحت قدس الهى بوده باشد. تفسيرهاى زيادى وارد شده درذيل اين آيه ، به طورى كه مى رساند كه مراد از نماز تنها ذكر و جنباندن زبان نمىباشد. پس وقتى كه نماز جمعه چنين قابليت را داشته باشد لاجرم لازم و واجب است اهتمامبه آن ، زياده بر نمازهاى ديگر، و واجب است مهيا و مستعد شدن مر ملاقات الهى را وايستادن در برابر خدا، در آن وقت نيكو با طرزى نيكو.
و به دل بگذران اين را كه هرگاه فرمان دهد تو را پادشاه بزرگى از پادشاهان دنيا،به تشرف محضر او و آمدن به شتاب در پيشگاه او در وقت معينى ، آيا تو مهيا و مستعدنخواهى شد به تمام درجه استعداد؟ آيا مهيا نمى شوى باسكونت و اطمينان و وقار و بالباس فاخر و با استعمال كردن بوى خوش وامثال اينها؟ بر وجهى كه مناسب حال آن پادشاه باشد و از همين جا است كه در روز جمعه ،نظافت و بوى خوش و عمامه نهادن و سرتراشى و شارب گرفتن و ناخن چيدن وارد شدهاست .
پس مبادرت كن وقت داخل شدن جمعه به اين شرطها، بادل پاك و كمال توجه به سوى خدا و عمل خالص كه نزديك كننده به خدا باشد و با نيتپيراسته چنانچه مى گردى اين طور در وقت ملاقات پادشاهى از پادشاهان دنيا. و اگربزرگ نكنى همت خود را در اين چيزها و رو به اين وظائف نياورى . ازقبيل : خوشبو نمودن وزينت كردن ، ناچار زيان خواهى برد در معامله خود با خدا، و بعد ازاين حسرت خواهى خورد. و هر قدر ممكن باشد تو را و بتوانى كه زياد كنى نيت و قصدخود را در آنچه ثواب بر آن مترتب مى شود، البته اين كار و اين نيت را بكن ، تا بهرهتو افزون و پاداش ‍ عمل تو زياد گردد به واسطه آن نيت .
پس قصد كن به غسل جمعه كردن ، استحباب روز جمعه را و توبه نمودن وداخل شدن مسجد را و همچنين به باقى كارهاى نيك . و دراستعمال بوى خوش ، قصد كن عمل كردن به سنت پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) را وبزرگ دانستن مسجد و احترام خانه خدا را، چه آن كه خدا دوست ندارد كسىداخل خانه او بشود مگر در حاليكه خوشبو باشد و نيز قصد كن به خوشبو كردن خود حقاشخاصى را كه در پهلوى تو هستند در مسجد، تا از مجاورت تو آزار نكشند و تو را بهبدبوئى غيبت نكنند و به سبب غيبت تو ايشان به معصيت نيفتند و گفته اند اگر كسىكارى كند كه مردم در غيبت بيفتند و او قادر باشد و بتواند آن را از خود دفع كند، لاجرم اوشريك در معصيت غيبت آنها خواهد بود چنانچه خداى تعالى فرموده : ولاتسبوا الذينيدعون من دون الله ، فيسبوا الله عدوا بغير علم سوره انعام آيه 108ناسزا نگوئيد به كسانى كه مى خوانند غير خدا را (يعنى : به مشركين و بت پرستان بدنگوئيد) زيرا بد گفتن شما به آنها سبب مى شود كه ايشان هم بد بگويند به خداىتعالى كه معبود شما است ، از روى ستم و بى دانشى خود.
پس هرگاه حاضر شوى به نماز جمعه ، حاضر كن دلت را به جهت فهميدن خطبه وموعظه و مستعد و مهيا شو به جهت تلقى اوامر و نواهى كه از شارع مقدس رسيده است پسبه درستى كه همين است غرض اصلى از بلند خواندن خطبه و استماع مردمان و حرام بودنسخن گفتن در اثناى خطبه خواندن . پس بده حق هر صاحب حقى را، بسا باشد كه انشاءالله بوده باشى از نوشته شدگان در ديوان سابقين و مقربين زيرا كه مى نويسند نامنمازگزاران را در اين روز شريف ، و عرضه مى دارند به حضرت پروردگار، و مىپوشانند برايشان خلعتهاى نور قدسى ، و به تحقيق روايت شده است كه : انالملائكة تقف على ابواب المساجد و بايديهم قراطيس الذهب و اقلام الفضة ، يكتبونالاول فالاول و ان الجنان لتزخرف و تزين ، و ان الناس ‍ يتسابقون اليها على قدرسبقهم الى الصلاة ، و لاتزال الملائكة يكتبونالداخل الى ان يخرج الامام ، فاذا خرج طويت الصحف و دفعت الاقلام و اجتمعت الملائكة عندالمنبر يستمعون الذكر و ان الناس فى المنازل و الخطوة على قدر بكورهم الى الجمعة براستى فرشتگان مى ايستند بر درهاى مساجد و در دستهاى خود كاغذهاىطلائى وقلمهاى نقره اى دارند مى نويسند هر كس را كه بيايد در مسجد بامراعاتاول و بعد بودن (يعنى : آن را كه جلوتر آمده دراول مى نويسند و آن را كه بعد آمده ، بعد مى نويسند) و همانا بهشت زيب و زيور مى شودو مردم پيش مى افتند به سوى بهشت همانطورى كه در دنيا پيشى مى گرفته اند درنماز، و ملائكه مرتب هر كسى را كه داخل مسجد شود مى نويسند، تا موقعى كه امام درآيد.پس وقتى كه امام درآمد كاغذها پيچيده و قلمها برداشته و فرشتگان فرا مى آيند نزد منبر،گوش مى دهند موعظه امام را. آگاه و هوشيار باشيد كه مردم در پستى و رفعت و انحطاط وارتفاع و بهره مندى ، به اندازه صبح خيزى و مهيا شدن آنها است جهت نماز جمعه .
پس وقتى كه گذرانيدى اينها را به دل خود و و دانستى كه ملائكه مى شنوند صداى تورا و ايشان دور تو هستند و خداتو را مى بيند پس لازم است بر تو كه رداى هيبت بر دوشاندازى و دراعه آرامش ببر افكنى و در پرده خشيت درآئى تا مستحق شوى كه اضافه شودبر تو رحمت ايزدى و سبك گرداند سنگينى تو را بركت خدا، ومقبول فرمايد نماز تو را و دعاى تو را مستجاب و مسموع نمايد و البته در اين روز زيادكن در ذكر و استغفار و دعاء و تلاوت قرآن ، وصلوات بفرست بر پيغمبر وآل او (صلى الله عليه وآله ) و صدقه كن ، چه آنكه اين روز شريفى است و فضيلت آنفايض و رحمت آن واسع مى باشد. پس هرگاهمحل قابل باشد سعادت حاصل مى گردد، و مراد تو افزونى به دست مى آيد و ياد بياوركه در روز جمعه ساعتى مى باشد كه خدا حاجت هيچ مؤمنى را در آن ساعت برنمى گرداند،پس جهد كن كه ملائكه بيايند نزد تو در وقت دعا كردن ، يا در حالت استغفار يا در حالتذكر؛ به احسن احوال . پس به درستى كه حق تعالى عطا مى كند ذكر را بيشتر از آنچهعطا مى كند وسائل را و اگر ممكن باشد و بتوانى ، اقامت كن مجموع اين روز را در مسجد، والا تا عصر بوده باش با حسن مراقبت و كوشش تمام بسا باشد كه بهره مند شوى به آنساعتى ذكر شد چه آنكه بعضى گفته اند آن ساعت مبهم است در تمام روز جمعه بهواسطه محافظت تمام اوقات آن روز.
و روايت شده كه آن ساعت ميانه فارغ شدن امام است از خطبه ، تا آنكه مردمان در صفهاراست بايستند و بعضى گفته اند: آن ساعت آخر روز جمعه مى باشد تا هنگام فرو رفتنآفتاب و امروز را مخصوص خود بگردان از ميانه ايام هفته ، به اميد آنكه بشود كفارهگناهانت و استدراك از براى بقيه ايام هفته و كافى است نماز جمعه در اهتمام به روز جمعهو وظايف آن ، به درستى كه خدايتعالى گردانيده است نماز جمعه راافضل اعمال بنى آدم بعد از ايمان . چنانكه ناطق است به اين معنا اخبار، و تصريح كردهاند بر آن علماء آثار و اخبار، به طورى كهدليل آورده اند بر اينكه واجب افضل است از سنت . و نماز يوميه ،افضل است از نمازهاى غير يوميه . وصلاة وسطى ،افضل است از نمازهاى يوميه . و مختار آن است كه صلاة وسطى نماز ظهر است ونماز جمعه اولى است از نماز ظهر بنابراين نماز جمعهافضل نمازها است . پس ثابت مى شود به هميندليل كه نماز جمعه افضل همه اعمال مى باشد و ايندليل واضحى است .
و واجب است اهتمام تمام به شاءن آن و خطر تمام در سستى كردن به شاءن آن مى باشدنسبت به كسى كه در شاءن آن تاءم داشته باشد و به تحقيق آگاه كرده است بر جميعاين امورى كه ذكر شد قول خداى تعالى بعد از امر به آن ذلكم خير لكم ان كنتمتعملون اين كار براى شما بهتر مى باشد اگر شما دانسته باشيد.
امر شده است به خواندن سوره جمعه و منافقين در آن چند نماز، تا مكررشود شنيدن آن و زياد گردد رغبت در آن و در سوره منافقين فرموده است (بعد از آنكه نمازجمعه را در سوره جمعه ذكر ناميده است .): يا ايها الذين امنوا لاتلهكم اموالكم و لااولادكم عن ذكرالله ، و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون سوره منافقون آيه 9 اى كسانى كه ايمان و باور داريد خدا را، مباداغافل كند مالها و فرزندان شما، شما را از ياد و ذكر خدا، چه آنكه هر كس چنين باشدناچار از زيانكاران خواهد بود پس تكرار اين دقايق در فكر تو، بسا باشد كه سبب شودتا از رستگاران گردى پس ‍ حاضر كن دلت را در اين روز براى رستگارى و فوز عظيمخداوندى .

next page

fehrest page

back page