اما به نظر حقير، همين اهل شريعت مقدسه ، يعنى : شيعيان اثنى عشرى سه دسته اند يكدسته براى تحصيل دنيا، عمل مى كنند، و غرضشان از نماز و روزه و خمس و حج ،تحصيل دنيا است و مى خواهند خود را نزد مردم مقدس جلوه مى دهند و از اين راه بهره اىببرند اينان همان مغضوب عليهم هستند دسته ديگراهل آخرتند آنان دنيا را نمى خواهند اما غرضشان از عبادت ،تحصيل حور و قصور و خلاصى از آتش جهنم است ، اينها همان ضالين و گمراهانهستند دسته ديگر هستند كه طالب خدا مى باشند و غرضشان از عبادت قرب به خداوند ومعرفت حق جل جلاله است كه اينان همان انعمت عليهم هستند.
الهى زاهد از تو حور مى خواهد، قصورش بين
|
به جنت مى گريزد از درت يا رب ، شعورش بين
|
دسته آخر كسانى مانند: اويس قرنى و سلمان فارسى و ابوذر و مقداد و عمار ياسر وكميل بن زياد و مالك اشتر هستند. حضرت امير (عليه السلام ) درباره مالك اشتر مىفرمايد: كان لى كما كنت لرسول الله مالك براى من ، همانطور بودكه من براى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) بودم نمى دانم اين بزرگوار چه بود،جانم به فدايش ، خدا مرا خاك پاى او قرار دهد.
و نيز حضرت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) درباره اويس مى فرمايد: بوى خدا ازسوى يمن به مشام من مى رسد در حديثى چنين آمده است كه در اثناء جنگ صفين مردم دستهدسته از اطراف مى آمدند و با اميرالمومنين (عليه السلام ) بيعت كرده و به سپاه آن حضرتمى پيوستند روزى حضرت فرمودند كه : امروز صد نفر مى آيند و با من بيعت مى كنندنود و نه نفر آمدند و روز بلند شد و وقت آن رسيد كه حضرت براى استراحت بروند، اماهمچنان در آفتاب گرم نشسته و انتظار مى كشيدند ابن عباس مى گويد: شبهه اى براى منپديد آمد، زيرا تا كنون هرچه آنحضرت فرموده بودند تخلف نپذيرفته بود. حضرتهمچنان منتظر بودند كه اويس قرنى از راه رسيد. ظاهرا ابتدا حضرت را نشناخت سؤال كرد و حضرت را به او نشان دادند وقتى به خدمت آن حضرت رسيد، فرمودند: براىچه آمده اى ؟ عرض كرد براى اينكه با شما بيعت كنم . فرمود: به چه بيعت كنى ؟ عرض كرد: بمهجتى با سويداى قلب خود، و با دو دست با آن حضرت ، بيعت كرد و اينامر منحصر و مختص به خود او بود زيرا باقى مردم با يك دست بيعت مى كردند و سپس آنبزرگوار با دو شمشير، يكى در دست راست و ديگرى در دست چپ ، جهاد كرد تا شهيد شدديگران سپر را به دست چپ مى گرفتند تا خود را حفظ كنند، اما اين بزرگوار تمام همشعلى (عليه السلام ) بود واز خود خبرى نداشت جانم به فدايش باد كه تن راقابل ندانست لذا عرض كرد: بمهجتى .
پس اى عزيز! بهتر آن است كه در هنگام گفتن انعمت عليهم اين بزرگواران را درنظر آورى گفته اند كه وقتى بنده شروع به گفتن اهدنا الصراط المستقيم مىكند، حضرت حق مى فرمايد: هذا عبدى و لعبدى ماساءل اين بنده من است و آنچه او بخواهد به او عطا خواهم كرد كفار ايرادكردند كه شما مى گوئيد: اهدنا الصراط المستقيم وحال آنكه تحصيل حاصل ، محال است . بنابراين معلوم مى شود كه شما گمراه هستيد ازمعصوم (عليه السلام ) سؤ ال كردند، فرمود: اى ثبتنا على الصراط المستقيم، ما را بر راه راست ثابت بدار در عينحال انسان در هر قدم محتاج به يافتن راه راست است .
طلبكار خدا را، منزل از ره دورتر باشد
|
به دريا چون رسيد سيلاب ، آغاز سفر باشد
|
گفته اند: اهدناالصراط دعايى است مصدر به ثنا، چون هداى و ثبات بر آن راسوال نمايد. كلمات نعبد و نستعين متكلم مع الغيرند و اين به خاطر آن استكه نمازگزار، عمل خود را در عمل ديگران داخل كند كه شايد به واسطه آنها،عمل او نيز مورد قبول افتد، و همچنين است در كلمه اهدنا زيرا قطعا حضرت حق رابندگانى است كه دعاى آن ها را رد نمى كند، بلكه گفته اند: اگر نخواستى دادندى بىخواست .
اى دعا از تو، اجابت هم ز تو
|
ايمنى از تو، مهابت هم ز تو
|
ما نبوديم و تقاضامان نبود
|
لطف تو، ناگفته ما مى شنود بارالها
|
اين دعاها بخشش و تعليم توست
|
ور نه در گلخن ، گلستان از چه رست
|
قشيرى در معنى اهدنا گفته است كه : مقصودزائل كردن ظلمات احوال ما است ، تا به انوار قدس تو از، رجوع به طلبخلال خود، مستغنى شويم . يعنى : سايه پندار و جد و جهد ما را از ميان بردار، تا ديده مابه نور آفتاب شهود، روشن شود و راه تو را به كشش محبت و جذبه شوق ، بسر بريم. نه با پندار سعى و طلب . اما تكرار كلمه صراط از اين رو است كه راه خدا را دوراه است يكى از بنده به خدا و ديگرى از خدا به بنده ، كه راهاول پر دزد و دغل است
خليلى : قطاع الفيافى الى الحمى
|
كثير، و ان الواصلون قلائل
|
دوست من ! چه بسيارند بيابان پيمانان به سوى حريم قدس الهى ، وحال آن كه به مقصد رسيدگان ، بسيار اندكند.
و اما راهى كه از خدا به بنده است من دخلها كان امنا صراط الذين انعمتعليهم بقبول الولاية فان امة محمد (صلى الله عليه وآله ) كلهم كانوا فى الصراطالمستقيم فلما مات النبى (صلى الله عليه وآله ) قسموا قسمين قسم اقرؤ ا بالولاية وقسم، انكروه فساءل من الله ان يهديه صراط الذين اقرؤ ا بالوصاية و دخلوا فى بابالولاية الذى من دخله كان امنا، فهى البيت الذىقال فيه : و من دخله كان امنا راه كسانى كه باقبول ولايت به آنها نعمت بخشيدى پس بى ترديد امت محمد (صلى الله عليه وآله ) تمامابر صراط مستقيم بودند، تا اينكه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله ) وفات نمود وامت او به دو گروه تقسيم شدند: گروهى كه به ولايت اقرار نمودند و گروهى كه آن راانكار كردند پس نمازگزاز، از خداوند مى خواهد كه او را به راه كسانى كه اقرار بهوصايت نمودند و در باب ولايت داخل شدند هدايت فرمايد آن درى كه هر كس از آن در واردشد از عذاب الهى ايمن گشت . و اين همان خانه اى است كه خداوند درباره آن فرمود: هركسكه در وارد شود ايمن گشته است .
قال على (عليه السلام ):
اقول للنار حين تعرض للعرض
|
يعنى : اى حار همدان ! هر مؤمن يا منافقى كه بيمرد، به هنگام مرگ مرا پيش روى خودخواهد ديد.
و تو نزد صراط بر من عرضه خواهى شد و در آن هنگام از خطا و لغزش بيمناك مباش .
وقتى آتش دوزخ راه را بر يكى از شما ببندد، به او خواهيم گفت كه : اين مرد را رها كن وبه او نزديك مشو.
زيرا كه او، شيعه ما است و خداوند آرزوى شيعيان ما را برآورده ساخته است .
صراط الذين انعمت عليهم بمشاهدة المنعم دون النعمة پروردگارا! ما رابه راه كسانى هدايت فرما كه فارغ از ديدن نعمت به واسطه توفيق مشاهده منعم ، نسبتبه آنها انعام فرمودى .
در ديارى كه توئى ، بودنم آن جا كافى است
|
آرزوى دگرم ، غايت بى انصافى است
|
و چه نيكو گفته است :
لب ساقى مرا، هم نقل و هم جام است هم باده
|
مدامم از لب ساقى ، بودم اسباب آماده
|
پس اگر خداوند كسى را به اين نعمت سرافراز فرمود، هميشه در عيش و طرف است و هيچوقت ، هم و غمى براى او نيست ، زيرا مشاهده محبوب او را از مشاهده هر چيز مستغنى كرده استابن فارض گويد:
و من شمائلها لاعن شمولى و نشوتى
|
غيرالمغضوب عليهم بترك حسن الادب فى وقت القيام لخدمتك
يعنى : نه راه كسانى كه با ترك حسن ادب ، به هنگام قيام براى خدمت تو، مورد غضبواقع شدند.
چنانكه قبلا ذكر شد.
در حين قرائت اين سوره ، خداوند سه بار به بنده خطاب فرمايد كه : اين بنده من تواگر با من صحبت مى دارى ، پس چرا توجه ات به من نيست ؟ تا بنده به اياكنعبد برسد، كه اگر باز هم ملتفت نشد، مورد غضب واقع مى شود.
از خدا خواهيم ، توفيق ادب
|
بى ادب ، محروم ماند از فيض رب
|
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
|
ولاالضالين عن رؤ ية ذلك منك نه طريق اشخاصى كه گمراه شدند ونفهميدند كه آنچه هست از تو است و گمان كردند كه خود كارى كرده اند اينان ادب را بهجاى آوردند؛ ولى غافل از منعم بودند بى ادبى نكردند، اما نفهميدند.
گله و شكايت مى كنند كه دعا كرديم و اجابت نشد، به خلاف آنهايى كه هميشه مى گويند: ربنا اتمم علينا نعمتك ففى شواهد الاء الكريم تتميم نعمائه پروردگارا نعمت خود را بر ما تمام فرما پس در آثار نعمتهاى شخص كريم ، اتمامنعمتهايش نهفته است و نمى گويد: من كارى كردم ، بلكه مى گويد: تو عطا كردى رب منك الاكرام ، فتفضل ، علينا بالاتمام پروردگارا بزرگوارى وبخشندگى از تو است ، پس با تمام كردن بخشش خودبر ما احسان فرما.
اى عزيز!بدان كه بعد از نماز، تسبيح حضرت فاطمه زهرا (عليه السلام ) به قدرىفضيلت دارد كه نماز يكى نماز را خوانده و چون اين تسبيح را به جاى نياورده بود، بهاو گفتند: نمازت را اعاده كن دوم ، سه مرتبه سوره توحيد و سه مرتبه صلوات و سپسسه مرتبه آيه مباركه و من يتق الله يجعل له مخرجا # و يرزقه من حيث لا يحتسب ومن يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره ، قدجعل الله لكل شى ء قدرا ، سوره طلاق ، آيات 2 و 3 را بخواند و بهقصد فتح باب به طرف بالاى سر بدمد حديث است ازرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) و امام صادق (عليه السلام ) كه خواندن اين آيه پس ازنماز موجب وسعت رزق و طول عمر و باايمان از دنيا رفتن است .
پايان
تم بقلم مصنفه الاحقر الجانى الفانى ، حسنعلى بن على اكبر الاصفهانى ، فىتشتت الحال وانقلال الاحوال ، الذين يظهر من كلماتى انه ليس على نهج واحد
اسرار نماز، تاءليف : عالم ربانى شهيد ثانى
ترجمه : محمد صالح بن محمد صادق واعظ
مختصرى از زندگى شهيد ثانى ره
علامه بزرگوار، زبدة المحققين ، شيخ زين الدين ، معروف به شهيد ثانى (ره ) كه درجلالت شاءن و نفاست آثار و تاءليفاتش مستغنى از شرح و بى نياز از بيان استتاءليفات بسيار سودمندى از ايشان باقى مانده است كه مشهورترين آنها عبارتند از: 1 -روضة البهيد شرح لمعه دمشقيه ى شهيداول قدس سره معروف به شرح لمعه كه سالهاست به عنوان يكى ازكتابهاى اصلى فقه در حوزه هاى علميه ، تدريس مى شود 2 - مسالك الافهام شرح كتاب شرايع درباره فقه 3 - منية المريد فى ادب المفيدوالمستفيد درباره اخلاق محصلين علوم دينى .
4 - اسرار الصلوة درباره اسرار نماز و بيان نكات و رموزات بسيارى از نمازكه الحق در حد خود كتابى است بى نظير و براى كسانى كه عملا نماز را معراج مومن مىدانند، بسيار سودمند است و در زمان حكومت شاه سلطان حسين صفوى ، يكى از فضلاء بناممحمد صالح بن محمد صادق واعظ (رحمه الله ) ترجمه فرموده است . شهيد ثانى(قدس سره ) در سال 911 (هق ) متولد و در سال 965 (هق ) در عهد سلطنت سلطان سليم ،پادشاه عثمانى به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
مقدمه مترجم
بسم الله الرحمن الرحيم
هر چند آراء و عقول دانشوران كشور كمال ، و وهمخيال مهندسان بى شبهه و مثال ، در بحر تفكر و انديشه ، غوص نمايند بجز گوهرحمدى كه در خور قدرت و استطاعت حامد باشد، نه سزاوار جلالت شاءن محمود عليه بدست ، نتوانند آورد و از غايت سراسيمگى و تحير و نهايت واماندگى و تحسر،پشت به ديوار لا احصى ثناء عليك ، انت كما اثنيت على نفسك داده ،سواى عرق جبين خجالت و انفعال تحفه اى كه بارگاه كريمذوالجلال راسزد، به معرض عرض ، نتوانند رسانيدعقل دورانديش عقلاى روزگار و فهم اصابت كيش سخت كوش فضلاى نامدار، در پيداكردن آن ذات ناپيداى آشكار، هر قدر كه جد و اجتهاد، در مبداء و معاد آن كار بكار برد، بهغير از اقرار به عجز و قصور، و اعتراف به نقصان ادراك و شعور، و اظهار بيچارگى وفتور، چاره اى نتواند نمود.
نه انديشه بر كنه ذاتش رسد
|
نه سپر از آستانه عظمت و جلالش كمترين پايه اى و نه هفت بحر از سحاب گوهر باركرمش قطره بى مايه اى قامت قابليت انسانى در احسن تقويم خلقتش به تشريف و لقد كرمنا بنى ادم معزز، و دامن كبرياى ذات بىمثل و مانندش ، به توصيف فتبارك الله احسن الخالقين مطرز، از تلاطمبحر مواج مكرمتش ، هر قطره ابر نيسانى در مشيمه صدف ، در شاهوارى ، و از ميمنت حفظ وحمايت و عون تربيتش هر سنگريزه در دل صخره سماء،لعل آبدارى ، مشاعر حواس و قوى ، از تفضل فيض شاملشمالامال عوائد و احسان ، و كاسه برگشته سر از عطاياىفضل كالش ، لبريز عوارف عقل و عرفان از ذره ماء مهينى در ظلمات ثلاث نازنينىآفريند، و از قطره ابر نيسانى در قعر دريا، در يتيمى پروراند.
ز ابر افكند قطره اى سوى يم
|
ز صلب آورد نطفه اى در شكم
|
از آن قطره ، لؤ لؤ ى لالا كند
|
وزين ، قامتى سرو بالا كند
|
خاك درگاه بارگاه عظمتش ، سجده گاه ناصيه پادشاهان ذوى الاقتدار، طوق عبوديت وفرمانبرداريش در گردن گردنكشان روزگار، خاك پست را به سبب فروتنى و تواضعمسجود، ملائكه ملااعلى ، و مسجود ساكنان عالم بالا سازد و آتش جهان افروز عالم سوزرا، به جهت سركشى و جراءت خودپسندى از اوج عزت و اعتبارباسفل السافلين مذلت و ادبار اندازد. لايسئل عما يفعل و هم يسئلون تحفه تحياتى كهمحل قبول تخت نشينان سبع ارائك ، و مورد وصول كروبيان ملائك بود و نسيم رياض فردوس از شمامه معطر آن ، عطر بيزى و باد روح افزاى بهشت ، از طيب روايح آن ،غاليه سائى كند، بر وفق مستفاد ان الله و ملائكته يصلون على النبى نثار روضه منور ضريح مقدس خواجه كاينات و خلاصه موجودات .
محمد كازل تا ابد هر چه هست
|
در تمامى اوقات و ازمان و عامه ادوار و احيان ، ارزانى فرماى . آن مبارك قدمى كه به ميامنانوار هدايتش سبب ديجور، غوايت منقشع گشت واز دلالت رسالتش ، جاده عمياى ضلالت بهطريق مستقيم هدايت ، مبدل شد و از يمن ذات كامل الصفاتش ، طغراى اليوم اكملتلكم دينكم بر منشور دين قويم كشيدند و از مآثر سعى مشكورش ، رقم و رضيت لكم الاسلام دينا بر صفحه ملت مبين نوشتند قرآن مجيد، بينهصدق او را تا ابد، نداى فاتوه بسورة من مثله مى زند و فحواى ليظهره على الدين كله قواعد ملت او را استحكام مى دهد.
شمس له بطحاء مكة مطلع
امى لقبى ، كز انبيا اعلم بود
|
احمد نامى كه سرور عالم بود
|
زان سايه به او نبود، همراه كه بود،
|
محرم جائى كه سايه نامحرم بود
|
طراز قدرى كه بر لباس شب لايح است از ميامين آثار شب معراج اوست ، و بارقه نورىكه بر عارض روز تابان مانده به مباركى طلعت شب افروز او، برق آتش پاى كورىچشم دشمنان دين را از براق تيزگامش ، سرعت سير آموخت ، و ابر بادپيماى ، به جهتسيرابى روندگان راه شريعت از درياى معجزش باران رحمت اندوخت ، ماه كه بريدتيزگام افلاك است خواست كه به ساحت جلالش رسد، نداى لم تكونوا بالغيه ،الا بشق الانفس به گوش هوش شنيد، عطارد كه منشى ديوان آسمان است ، تاغلامى انامل لاتخطه بيمينك به جان نخريد، به عزت تحرير نرسيد.
و هديه اثنيه نامعدود و محامد نامحصور، بر آل اطهار سيد ابرار سيما سرور سرير ولايتو خورشيد فلك امامت ، امام الثقلين و هادى الكونين اسدالله الغالب و مظهر العجائب ، علىبن ابيطالب صلوات الله عليه كه شاءن رفيعش به توقيع رفيع انماوليكم الله و رسوله موشح و ذات كريم الصفاتش از شاءننزول سوره ، هل اتى موضح است كيوان به پاسبانى قصر جلالش ، مباهات مىنمايد، و سپهر هر صبح و شام از يمن زمين بوس آستان جلالش سر مباهات و افتخار بهعرش مى سايد.
در مرتبه على نه چون است و نه چند
|
در خانه حق زاده به جانش سوگند
|
بى فرزندى كه خانه زادى دارد
|
شك نيست كه باشدش ، بجاى فرزند
|
و زبانها به محامد و معالى خدمتش بتولى و تبرى به اين ابيات غراء گوياست.
اى دل ، سخن ز دست و دل بوتراب كن
|
آباد ساز كعبه و خيبر خواب كن
|
تسبيح خارجى كه نه در ذكر حيدر است
|
در گردن سگان ، جهنم طناب كن
|
و بر اولاد امجاد آن حضرت سيما يازده اختر برج امامت و خلافت ، كه هر يك در فلك هدايتآفتاب تابنده و در برج شرافت ، كوكبى پاينده اند، صلوات الله عليهم اجمعين و بعد چنين گويد: احقر عبادالله الغنى (محمد صالح ، ابن مرحوم محمد صادق واعظ) تاب الله عليه توبة نصوحا، و افاض على ساحة وجوده من لدنه فتوحا كه بر مقتضاى واجعل لى لسان صدق فى الاخرين خواست كه به جهتبرادران دينى و دوستان يقينى ، يادگارى گذارد كه بعد از او ذكرش مندرس نشود و بهيكبارگى از حاشيه قلوب احباء و اصدقاء، محو و منسى نگردد، به ترجمه رسالهاسرار الصلوة پرداخت ؛ در حالتى كه روزگار بنابر عادت مذمومه اش در استرداد،عطاياى خود كوشيده و قوت به ضعف و صحت به امراض مزمنه و شعله حرارت غريزىشباب ، به رطوبت و برودت سن شيخوخيت ، مبدل ساخته و نقصان تمام به حواس ظاهرىو باطنى راه يافته و به موجب لكل داء و دواء الا اذا امتزج الاقتدار بالكبر پريشانى احوال و كثرت عيال و اطفال ، علاوه اين مراتب گشته و كفى باللهشهيدا كه تا مقدور و ممكن بود و دست گيرائى و چشم بينائى داشت به دسترنج خود،تحصيل قوتى مى نمود و هرگز راضى نشده كه مانند بى حميتان ، خودراعيال مردمان گرداند، و يا آنكه خود را مثل حلقه ، به هر درى چسباند، چنانكه گفته اند
هيچكس را در جهان يا رب مباد
|
چشم بر دست كسان ، چون حلقه انگشترى
|
بدان ايدك الله تعالى كه فقير رساله اسرار الصلوة شيخ زين الدينمعروف به شهيد ثانى رحمة الله عليه را، ترجمه نمودم و در بين رساله ، آنچه از آياتو احاديث كه مشتمل بود بر مواعظ حسنه ، الحاق نمودم ، و عصمنا الله من الخطايا والزلل ، و منه العمصمة و عليه التوكل
محمد صالح بن محمد صادق واعظ.
مقدمه مؤلف
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله مطلع من اختار من عباده على حقائق الاسرار، و مودع قلوب اصفيائه من لطائفالمعارف ما تحار فيه البصائر و الابصار،وجاعل القلوب سببا للنجاة ، و موضعا للمناجاة و المبار و ذريعة الى ارتفاع الدرجات وتفاوت مراتب العبادات فى قبول طوالع الانوار، من مطالع المسار و فتح بمفاتح الغيوباقفال القلوب عمن شاء واختار، و رفع حجب السرائر، و جلا ابصار البصائر، ففهمتالاشارات و رفعت الاستار، فدهشت فى مبادى اشراق نوره الاحداق و الانظار و الصلوة علىنبيه و حبيبه و معدن سره محمد النبى المختار و على اله الائمة الابرار و صحبه الاخيارصلوة دائمه بدوام الليل و النهار
و بعد فان ، روح السعادة و بهجتها، و روح العبادة و مهجتها، و موجب تلقيها بايدىالقبول و الاحسان و مضاعفة الثواب بها فى دار الجنان ، و التسبب بها الى ما لاعين رات ،ولا اذن سمعت ، ولاخطر على قلب بشر و الانتساب بهاالى عالم الملكوت و الملائكة الغرر،و تلقى الفيض من علم الغيب و الشهادة و ايجابالقليل منها لعظيم الزيادة انما يتم بالاقبال بالقلب فى افعالها و حركاتها و سكناتهاعلى الله تعالى ، و التفكر فى اسرارها و تقلب النفس فى حالاتها حسب اختلافاوضاعها و اطوارها، فانها تارة صدق و اخلاص و انقطاع واختصاص و تارة تكبيرللهتعالى و تجميد، و ثناء و تحميد و تارة دعاء وابتهال ، وتارة خضوع و تسافل فى حضرة ذىالجلال و تارة خشوع و تململ على التراب بين يدى رب الارباب ، و تارة تجديد عهدبكلمة التوحيد، و تقرير للاسلام ، وتذكير بالعهد القديم الماخوذ على الانام ، و تارةتحية لمقربى حضرته بلفظ السلام الى غير ذلك من دقائق الحقائق التى تظهرللمصلى بفكره الصادق ، و من ثم كانت الصلوة ناهية عن الفحشاء، موجبة للقرب ، والزلفى ، كما نطق به القرآن الحكيم ، و وردت به الاخبار عن النبى و اله عليهمافضل الصلوة و اكمل التسليم ، و حينئذ فلابد للمكلف المستيقظ منالاقبال بقلبه عليها، و التفكر فى اسرارها و التادب من غير ثمره ، والعمل من غير غاية و قد ذكرنا فى هذه الرسالة نبذة من اسرارها و زبدة من ادابها و اكثرهاقد وردت به النصوص عن اهل الخصوص ، عليهمافضل الصوات و اكمل التحيات و بمراعاتها يترقىالقابل من مدارجها الى معارج الاسرار و التجليات و هذه الامور و ان كان متفرقة فىتصانيف النصوص ، و كلام الكاملين من العلماء العاملين لكن لايكاد يجتمع اطرافها الا عندقليل من الاماجد، و لايطلع على معادنها الا واحد بعد واحد، فشاركتهم فى مثوبته بجمعاطرافه و مبانيه ، و تهذيب ترتيبه و تقريب معانيه و صارت مع ذلك معزرة للرسالتينالشريفتين اللتين اشتملت احداهما على واجبات الصلوة و هى الالفية و الاخرىعلى مندوباتها و هى النفلية و هذه على اسرارها القلبيه ، و سميتهابالتنبيهات العلية على وظائف الصلوة القلبية و رتبتها ترتيب القادمة ، علىمقدمة و فصول ثلاثة و خاتمة
حاصل ترجمه
خوشبختى و سعادت ، چون گلشنى است كه روح و ريحان آن بندگى ، و عبادت مانندكالبد و تنى است كه جان و روان آن ، همانا اقبال قلبى بر حضرتذوالجلال و توجه باطنى به مبداء لم يزل ولايزال است و از اين جاست كه اين توجه واقبال ، مدار قبول اعمال و مركز دائره تماميت وكمال ، واقع شده است به دستيارى آن ، به روضه رضوان و بهشت جاودان مى توان سيدو در باغ و بستان خلد برين كه وصف ناز و نعمت آن بيرون از توانائى بشر است مىتوان خراميد و به وسيله آن از ملك به ملكوت مى توان رسيد و از خطه خاك به محيط پاكعالم افلاك ، ربط مى توان يافت و به عالم بالا، و كروبيان ملااعلى ، منتسب مى توانشد و به دست آويزى آن استفاضه فيض وجود از عالم غيب و شهود مى توان نمود. بارىتماميت و كمال امور مذكوره ، وابسته به تماميت وكمال اقبال قلبى بر خداى تعالى جلت اسمائه و عمت نعمائه است .
پسكامل و تمام بودن عبادات وقتى تحقق مى يابد كه انسان روىدل را متوجه به خداى تعالى كند و در كليات و جزئيات عبادات يعنى : در همه اطوار واحوال و اوضاع و شؤ ون و حركات و سكنات وظائف بندگى و خداپرستىاقبال كامل بر معبود حقيقى كه به قصد امتثال و فرمانبردارى او آن ها را بجا مى آوردداشته باشد، و اسرار مطويه در انواع عبادات را، بر حسب اقتضاى اختلاف آنها، به نظربياورد و نفس خود را در انواع مختلفه عبادت ، پيرو و فرمانبردار مقتضيات آنها بگرداند،يعنى : حال خود را مناسب با آن حال و وضع كند كه نوع عبادت ، مقتضى آن است .
چه عبادت اقسام كثيره دارد، گاهى عبادت ، فقط صدق و اخلاص و انقطاع و اختصاص بهحضرت احديت جلت عظمته است و گاهى تكبير و تمجيد و ثناء و تحميد اوست وگاهى دعاء و زارى و عرض حاجت و نياز به حضرت بارى است و گاهى از تهدل به ساحت عزتش ناليدن و روى شكستگى و گاهى از تهدل به ساحت عزتش ناليدن و روى شكستگى و انكسار، در پيشگاه عظمتش بر خاك ماليدناست و گاهى تجديد عهد است به كلمه توحيد و تقرير عقائد اسلام و گاهى تذكير و يادآوردن عقد قديم است كه از مردم گرفته شده و آيه الست بربكم بيان آن كرده وگاهى درود و تحيت است به مقربان درگاه خدا و پيشوايان راه هداى و هى غير اينهاست ازامورى كه نمازگزاران حقيقى آنها را مى دانند و حقيقت اين مدعا را آنها مى فهمند زيرا نماز،عبادتى است جامع به تمام اقسام مذكوره و نمازگزاران اقعى در نتيجه انس و ممارست بهنماز، اهل فهم اين قبيل مطالب شده اند.
از اين مرتبه جامعيه كه گفته شد، معلوم مى شود كه حقايق بسيار و دقائق و اسرار بىشمار، در نماز منظور شده است به طورى كه مى توان گفت : نماز يك معجون الهى وتركيب سماوى است كه براى جلوگيرى از فحشاء و منكر و دفع و رفع آن ها دوائىشافى و كافى است چنانكه آيات و اخبار، به اين مدعا ناطق و گوياست ، و اگر انسانبتواند نماز را چنانكه بايد و شايد با آداب و شرائط مقرره آن بجا بياورد، از قيدعلائقدنيوى رسته و به معراج ترقيات معنوى مى رسد و به مقام قرب الهى و ادراك فيوضاتنامتناهى نائل آيد.
پس در اين صورت نمازگزار هشيار و وظيفه شناش بيدار اگر بخواهد تكليف خود راكما هو حقه انجام دهد، بايد روى دل را در نماز، به خداى تعالى متوجه سازد ولوح قلب خود را از نقش ما سوى الله بپردازد و مرغ فكرش را از قيد علائق دوجهانى ، برهاند و در اوج فضاى نشر و اسرار مطويه نماز بپراند و تا همت بر فهمدقائق مرعيه و عمل به آداب مقرره نماز نگمارد، قدم جسارت به حريم اداى اين تكليفبزرگ و انجام اين وظيفه مهم ، نگذارد وگرنه ، نماز او جسدى خواهد بود بى روح ، وتنى بى روان ، و پيكرى بى جان ، و درختى بى ثمر، و نهالى بى اثر و سعيى بىنتيجه كامل و عملى بدون نيل به مقصود اصلى .
بنابراين مقدمه ، ما در اين رساله اندكى از اسرار نماز و منتخبى از آداب آن را، ذكر مىكنيم و اكثر آنها در اخبار اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام ) سمت ورود، يافته استلكن پوشيده نماند كه اين اندك ، نمونه و سرمشقى است كه نمازگزار دقيقه شناس و مؤمن خورده بين ، با رعايت آنها در خور استعداد خود از مدارج نازله فهم اسرار، به معارجعاليه آن ترقى مى كند و به همان نسبت ، ابواب فيوضات نامتناهى و درهاى تجلياتانوار الهى ، بر روى دلش باز مى شود.
امور نامبرده اگرچه در تصانيف نصوص از آيات و اخبار و كلمات عالمانعامل و فاضلان كامل از اجلاء اخيار، بطور تفرق ذكر شده بود، لكن بهحال اجتماع بدست نمى آمد، مگر در نزد عده اى از مردان خدا كهاهل علاقه به آن اسرار و طالب و راغب آن قبيل آثار هستند و من به وسيله جمع و تاءليف اينرساله و نظم و ترتيب مطالب آن ، در ثواب كسانى كه از آن فائده برند وعمل كنند، شريك هستم زيرا من ايشان را به آن فوائد رهبرى كرده ام الدال على الخير كفاعله و علاوه بر اين رساله ، دو رساله ديگر را كه پيشاز اين ، در باب نماز نوشته شده ، متتم مى باشد و در واقع اين رساله نسبت به آنهامصداق فعززنا بثالث قرار مى گيرد و آن دو رساله : يكى الفيه استكه مشتمل بر واجبات نماز است و ديگرى نفليه كه در بيان مستحبات نماز است وچون اين رساله ، در بيان اسرار قبيله نماز مى باشد، آن را به نام التنبيهاتالعلية على وظائف الصلوة القلبية ناميدم و ترتيب آن را مانند ترتيب رسالهالفيه قرار دادم يعنى : بر يك مقدمه و سهفصل ويك خاتمه مبتنى كردم .