اى عزيز! تفكر كن ، در اينكه چرا، حضرت حق در سوره حمد بعد از لفظالحمد چهار اسم از اسماء خود را ذكر نموده است ؟ الله ، رب ، رحمن ، رحيم ومالك چرا تعداد بيشتر يا كمترى از اسماء را ذكر نفرموده است ؟ علت آن است كه :وقتى حمد و تعريف ، صرفا بخاطر وجود صفات كمالى در محمود است و بس .مثل تعريف حاتم به سبب صفت جود او و رستم به لحاظ صفت شجاعتش وافلاطون و لقمان به سبب حكمتشان . در اين صورت وقتى محمود، حقاست با اسم الله از او ياد مى شود كه دارا و مستجع تمام صفاتكمال است دوم آنكه اگر سابقه نعمتى و احسانى باشد از محمود با اسم رب يادمى شود و حق متعال مربى تمام موجودات و عوالم است سوم آن كه اگر محمود، شخصكريمى باشد و هنوز از او فيضى نرسيده و حامد، طمع بر فيض او بسته است به هنگامتعريف لفظ، رحمن و رحيم را به كار مى برد و بالاخره چهارم ، وقتى است كهمحمد شخص قاهرى است و حامد از قهاريت او مى ترسد، لذا با اسم مالك او را حمدمى كند و ما آنچه استقراء كرديم ، حمدى كه براى چيز ديگرى باشد در عالم ، وجودندارد. و نيافتيم كه كسى ، ديگرى را به غير اين چهار اسم ، حمد كرده باشد پس در اينصورت بهتر آن است كه الف و لام الحمد را الف و لام استغراق بدانيم يعنى :تمام اقسام حمد، مختص به خداوند است بنابراين نمازگزار بايد به قلب خود خطور دهدكه : ايتها الموصوف بهذه الصفات التى وصفت نفسك بها، اياك نعبد و اياكنستعين اى وصف شده به صفاتى كه خود خويشتن را به آن وصف نمودى ، تنهاتو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جويم .
اى عزيز! بدان كه چنين روايت شده است كه خداوند مى فرمايد: من و بنده ام ، در اين سوره، شركت داريم يعنى : چهار آيه اول بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله ربالعالمين الرحمن الرحيم مالك يوم الدين مختص به خداوند است و آيهاياك نعبد و اياك نستعين بين بنده و خدا مشترك است و دو آيه بعد صراطالذين انعمت عليهم غيرالمعضوب عليهم و لاالضالين ، مختص به بنده است .
درباره اهدنا الصراط المستقيم ، ما را به راه راست ، هدايت فرما در كتابمانى الاخبار، از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمودند:
اهدنا الصراط المستقيم . قال : هو اميرالمؤمنين ، والدليل على ذلك قوله عزوجل : و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم و هو امير المؤمنين
مقصود از صراط مستقيم اميرالمومنين على (عليه السلام ) است ودليل بر آن سخن ، خداوند عزوجل است كه مى فرمايد: و بدون ترديد او در ام الكتابنزد ماعلى حكيم است و او اميرالمؤمنين است .
از حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ) در تفسير اهدنا الصراط المستقيم نقل شده است كه فرمود: خداوندا توفيقى را كه به ما عطا فرموده اى تا به وسيله آنتو را در گذشته اطاعت نمائيم . آن را در باقيمانده عمر ما نيز، برقرار و مداوم فرما.
و طريق و راه ، بر دو قسم است : يك راه در دنيا و يك راه در آخرت اما راه راست در دنيا، آناست كه كوتاه باشد از غلو، يعنى : محبت به غلو نرسيده ، همچون على اللهيان وبالاتر باشد از تقصير يعنى : طريق سنيان كه ديگر را بر على (عليه السلام ) مقدمداشته اند و اما طريق در آخرت ، طريقه و راه على (عليه السلام ) است كه راه مستقيم مؤمنيناست بسوى بهشت .
از حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: بگوئيد خدايا مارا هدايت كن به راه آن كسانى كه نعمت توفيق داشتن دين و اطاعت و بندگى تو را يافتند.آنان كسانى هستند كه خداوند در حق آنها مى فرمايد: كسانى كه خدا و پيغمبر را اطاعتنمايند با اشخاصى هستند كه خدا و پيغمبر را اطاعت نمايند اشخاصى هستند كه خداوندنعمت خود را بر آنها ارزانى داشته است و آنان پيغمبران و صديقين و شهداء و صالحين مىباشند يعنى : خداوند آنها را در بهشت با يكديگر قرار مى دهد، و پيغمبران و صديقين وشهداء، دوستان و رفقاى خوبى هستند.
از حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمودند: مراد از اين نعمت درآيه شريفه صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوب عليهم ولاالضالين ثروت و صحت بدن نيست ، اگر چه مال و صحت بدن نيز از نعمتهاى خدا است زيرااين نعمت را خداوند به كفار و فساق هم ميدهد. بلكه شما ماءمور شده ايد دعا كنيد كهخداوند شما را به راه راست هدايت كند يعنى : راه كسانى كه خداوند نعمت ايمان و تصديقپيغمبر (صلى الله عليه وآله ) و نعمت ولايت و دوستى محمد وآل محمد (صلى الله عليه وآله ) كه طيب و پاكيزه هستند و اصحاب خاص ائمه (عليهمالسلام ) كه برگزيده هستند و به وسيله تقيه كه خود نعمتى است ، دين خود را حفظنمودند، به آن ها عطا فرموده است .
اى عزيز! بدان كه بر وفق حديث المصلى يناجى ربه ، نمازگزار باپروردگارش مناجات مى نمايد مناجات از باب مفاعله است و بايد از سوى طرفينباشد تا مناجات محقق شود يعنى : خداوند بايد توفيق دهد تا بنده بتواند با اونحوىكند.
هيچكسى به خويشتن ، ره نبرد به سوى او
|
بلكه به پاى او رود هر كه رود به كوى او
|
خداوند بايد زبانى دهد كه بتوان با او نجوا، و چشمى عطا كند كه بتوان عظمت او رامشاهده كرد.
ديده اى وام كنم از تو، به رويت نگرم
|
زانكه شايسته ديدار تو نبود نظرم
|
خداوند بايد توفيق دهد تا بنده بتواند به حقوق بندگى قيام كند همانطور كه حضرتاميرالؤ منين (عليه السلام ) در دعاى صباح مى فرمايد: الهى ان لم تبدئنى الرحمةمنك بحسن التوفيق ، فمن السالك بى اليك فى واضح الطريق پروردگارا!اگر رحمت و كارسازى و حسن توفيق تو، ابتدا به كمك من نمى آمد، پس چه كسى را ياراىآن بود، تا مرا به راه راست و روشن داخل گرداند.
توفيق ندادند بزرگان همه كس را
|
تا يار كه خواهد و ميلش به كه باشد
|
پس وقتى ابتدا مى گوئيم بسم الله الرحمن الرحيم معنايش آن است كه به منظورعبادت و بندگى حق ، از اسم او كه الله و رحمن و رحيم است ،استعانت مى جوئيم .
در اينكه الله اسم اعظم خداوند است شبهه نيست . حضرت صادق (عليه السلام )در حديث خلق اسماء مى فرمايد: فاظهر ثلثة منها لفاقة الخلق اليها چون ديد بندگان بدون استعانت از او مى توانند كارى انجام دهند، سه اسم از اسماء خودرا ظاهر ساخت سپس فرمود: ظاهرتين آن سه اسم الله است بنابراين محقق شد كهالله اسم اعظم است . اما اينكه چرا در عبارت بسم الله الرحمن الرحيم سه اسم از اسماء حق ذكر شده است علت آن است كه مردم سه قسمند. دسته اى طالب دنيا ودسته ديگر طالب عقبى و دسته سوم طالب مولا هستند طالب مولى از اسم الله اسعانت جويد، و طالب عقبى از اسم رحيم كه حاكى از رحمت خاصه حق نسبت به مؤمنين مى باشد، و طالب دنيا، از اسم رحمن كه از رحمت عامه خداوند نسبت به جميعموجودات حكايت مى كند مدد و يارى مى طلبد.بنابراين ، خداوند سه اسم را به منظوراستعانت جستن در امور، به ما عطا فرمود و ما بايد در تمام امور، به وسيله اسمائش از اواستعانت بجوئيم .
اين همه گفتيم ليك اندر بسيج
|
بى عنايات خدا، هيچيم ، هيچ
|
اى عزيز! بدان كه در بسم الله نكاتى است كه بايد به آن توجه داشت .
اول آنكه : مراد از ذكر در آيه شريفه : اذا ذكرت ربك فى القرآن ، وحدهولوا على ادبارهم نفورا ، سوره اسراء، آيه 46 بسم الله است زيرا كه اسم لله اسمى است كه جامع جميع صفاتكامل است و وحدت از آن او است .
دوم آنكه : بسم الله نوزده حرف است و عدد واحد به حسابجمل نوزده است و معنى واحد همان وحده مى باشد.
سوم آنكه : كلمه بسم مشتمل بر سه حرف ب و س و م است عدد حروف ب و م 92 است و عدد است محمد (صلى الله عليه وآله )نيز 92 مى باشد. زيرا عدد ملفوظى م 90 و ب 2 است عدد ملفوظىس 120، و عدد اسم على (عليه السلام ) وقتى كه با ياء مشدد خوانده مى شود،نيز 120 است به اين ترتيب كلمه ، بسم اشاره به مقام نبوت وولايت دارد.
روايت شده است كه وقتى بنده اى مى گويد: بسم الله الرحمن الرحيم خداوندكريم مى فرمايد: ذكرنى عبدى بنده من مرا ياد كرد. وقتى مى گويد:الحمدلله رب العالمين مى فرمايد: حمدنى عبدى بنده من مراحمد نمود.وقتى مى گويد: الرحمن الرحيم مى فرمايد: بنده من با صفات جميله مرا ياد كردو ثنا گفت . وقتى مى گويد: مالك يوم الدين مى فرمايد: مجدنى عبدى بنده من مرا با صفات جلال و بزرگى ياد نمود. و چون گويد: اياك نعبد و اياكنستعين تنها تو را عبادت مى كنم و بندگى من ، اختصاص به تو دارد و فقط از توكمك مى طلبم خداوند مى فرمايد: اين آيه ميان من و بنده ام ، مشترك است او عابد است و منمعبود او، هرچه بخواهد به او مى دهم .
علت انحصار درخواست كمك از خداوند، آن است كه اگر خداوند مقدر نفرموده باشد، ازهيچكس كارى بر نمى آيد، و تمام امور بدست و است .
يا من ازمة الامور طرا بيدك و مصادرها عن قضائك اى آنكه زمام همه اموركلا به دست قدرت تست ، و جارى شدن آنها از قضاى نيست .
ما يفتح الله للناس من رحمة ، فلاممسك لها، و ما يمسك ،فلامرسل له من بعده ، و هو العزيز الحكيم ، سوره فاطر، آيه 2.
درى را كه خداوند بگشايد، كسى نتوانست بست و آنچه را كه خدا بست ، ديگرى نتواندگشود و اوست تنها مقتدر و با حكمت .
بارالها! تو اگر نخواهى ، انبياء و اولياء، چو حلقه بر در مانند، چه رسد برما.
نقل است كه در زمان بهلول ، روزى شخصى تفسيرى را كه بر قرآن كريم نوشته بود،نزد خليفه مى برد بهلول در راه با او مصادف شد و پرسيد كجا مى روى ؟ گفت :تفسيرى را كه نوشته ام نزد خليفه مى برمبهلول گفت : مدتى بود كه مى خواستم تفسير آيه اياك نعبد و اياك نستعين رابدانم ، بگو ببينم كه در تفسير اين آيه چه نوشته اى ؟ آن شخص لختى انديشيد و ازهمانجا بسوى منزلش بازگشت بهلول پرسيد: كجا رفتى ؟ گفت : همانجا كه تو مرافرستادى .
اياك نعبد بر زبان ، دل در خيال اين و آن
|
كفر است اگر گويى يكى ، شرك است اگر گوئى دوتا
|
اى عزيز! بدان كه دسته اى از بزرگان مثل ، حضرتخليل الرحمن هستند كه وقتى جبرئيل به هنگام برافروختن آتش نمرود نزد، او آمد و گفت :هل لك حاجة آيا حاجتى دارى ؟ فرمود: بلى گفت : بخواه فرمود: اما اليكفلا اما نه به تو، بلكه حاجت من ، به خدا است . پرسيد: پس چرا از خدا نمى طلبى؟ فرمود: حسبى عن سؤ الى علمه بحالى چون او از قلب من خبر دارد، ديگر من بهاو چه بگويم ؟ اما اين ، كار هركس نيست چه نيكو گفته است :
كار پاكان را قياس از خود مگير
|
گرچه باشد در نوشتن شير، شير
|
اين كار همان بزرگان است ، و باقى مردم بايد بدانند كه چون تمام امور به دست خداستو عالم دنيا عالم اسباب است وقتى مريض شدند بايد به طبيب مراجعه كنند اما بدانند كهشفا دهنده خدا است ، نه طبيب .
يكى از بزرگان براى حاجتى ، نامه اى به اين مضمون براى كسى نوشت :
عرضت حاجتى على الله قبل ان اعرضها عليك وساءلت من الله ان يجريها علىيديك فان فعلت فهو المشكور و ان لم تفعل فانت المعذور حاجت خود را پيش از آنكهبه تو عرضه بدارم ، به خداوند عرضه داشتم ، و چون دنيا، دار لوازم ومحل اسباب است از خدا خواستم كه حاجتم را به دست تو برآورد پس اگر حاجت مرابرآوردى ، بايد خدا را شكر كنم ، و اگر تو را نيز شكر گويم ، به امر اوست . زيرااو فرمود: اگر كسى احسانى به تو نمود او را شكرگزار باش والا مشكور واقعى خداستو اگر حاجت مرا بر نياوردى ، هيچ گله اى از تو ندارم ، زيرا مى دانم كه تا خدا مقدرنكند، كه قضاى حاجت من ، به دست تو جارى شود، تو نمى توانى كارى بكنى .
بنابراين نوع مردم بايد در پى اسباب دنيا بروند، اما نه اينكه از مسببغافل باشند و چنين گمان برند كه از سبب كارى ساخته است دو نفر كاسب هر دوشاغل يك نوع كسب هستند و در يك بازار دكان دارند، امارسول الله (صلى الله عليه وآله ) در حق يكى مى فرمايد: الكاسب حبيب الله كاسب دوست خداست و درباره ديگرى مى فرمايد: كلب اليهود خير مناهل السوق سگ يهودى ، بهتر از كسبه بازار است . كاسباول ، شخصى است كه مى داند رزاق خداوند است ، اما چون عالم دنيا، عالم اسباب است و نيزدر حديث وارد شده است كه عبادت ده قسم است و نه قسم آن ، كسب روزىحلال و يك قسم ، ادعيه و كارهاى ديگر و نيز چون زن و فرزندانى دارد كه نفقه آنها بهعهده او است لذا براى انجام كار، به دكان مى رود اما خريد و فروش او به طريق شرعاست يعنى : به خريد و فروش اجناس حرام نمى پردازد با بچه معامله نمى كند، دروغنمى گويد، بيع ربوى نمى كند، جنس بد را به جاى جنس خوب نمى فروشد، وقتى بهاين نحو به كسب مى پردازد، اين عبارت اين عبارت درباره اش صدق مى كند كه هذا حبيبالله .
اما كاسب دوم : شخصى است كه وقتى مى بيند كه رفقايش خانه و فرش و باغ دارند،غذاهاى خوب مى خورند ماشينهاى گران قيمت سوار مى شوند ومشغول شهوترانى هستند، به قصد تحصيل اين مزايا و منافع ، به دكان مى رود و مىخواهد به هر نحو كه ميسر شود، پول پيدا كند اگرچه به وسيله دروغ و بيع ربوى وخوب جلوه دادن اجناس بد باشد و خلاصه اينكه هيچ ملاحظه احكام نمى كند و تمام هم او،جمع مال است . در اين صورت ، سگ يهودى بر چنين كاسبى شرف دارد، زيرا كه فرمود:انما الاعمال بالنيات مدار صحت و فسادعمل به نيت قلبيه است نه به صورت كار.
اى عزيز! ملتفت مطلب ، باش ، مثال به كاسب و دكان و بازار زدم ، اما همه كارها به هميننحو است . دو نفر با شنيدن نداى حل على الصلوة به سوى مسجد مى شتابند.يكى به اين نيت كه امر حق را اجابت كند، چون شنيده است كه نماز در مسجد و يا درك جماعت، ثوابش بيشتر است و به مسجد مى رود و ديگر چون ، مى بيند كه مردم به مقدسين توجهدارند، براى آنكه به مردم بنمايد كه من نيز مقدسم و آدم خوبى هستم ، به مسجد مى رود ومى خواهد با اين حيله ، منافعى از سوى مردم عايد او شود. او ابدا به فكر خدا و مناجات وفرمانبردارى نيست ، بلكه تمام فكر و نيت او، ريا و خودنمايى است اولى را عابدخدا گويند و دومى را عابد هوى و مطيع شيطان . ببين تفاوت ره ازكجاست تا به كجا؟ و حال آن كه ممكن است صورت نماز اين عابد هوا بهتر ازصورت نماز آن مخلص خداپرست باشد. افرايت من اتخذ اله هواه سورهجاثيه آيه 23 آيا ديده اى كسى را كه هواى نفس خويش را خداى خود قرار داد؟
رگ رگ است ، اين آب شيرين ، آب شور
|
در خلايق مى رود تا نفخ صور
|
مه فشاند نور و سگ عوعو كند
|
وقتى متفكر بودم در اينكه در هر شبانه روز، پنج نوبت نماز مى گزارم و در هر نماز،دوبار سوره حمد مى خوانم ، يعنى : در هر شبانه روز، ده مرتبه مى گويم : اياكنعبد و اياك نستعين ، اهدناالصراط المستقيم چنين به قلبم خطور كرد كه هر عملى كهاز ما سر مى زند توسط پنج حواس ظاهر و پنج حواس باطن است كه جمعا ده حس مى شودبنابراين ، ما نيز هر روز از خداوند استعانت مى جوئيم و ميخواهيم كه ما در اين حواس ، كمكو اعانت فرمايد و هريك از حواس ما را، به راه راست هدايت كند.
اياك نعبد، فاهلنا، لعبادتك و اياك نستعين ، فلا تحرمنا معونتك تنهاتو را عبادت مى كنيم ، پس ما را شايسته عبادت خويش ساز، و تنها از تو يارى مى جوئيم، پس كمك خويش را از ما دريغ مفرما.