5-1- فرهنگ و تربيت ودايى حدود قرن 6 ق .م . در اوج اقتدار روحانيان هندو، كه برهمن (Brahmana) ناميده مىشوند، نظام طبقاتى شديدى پذيرفته شد كه مدت 2500سال سايه سهمگين خود را بر كشور پهناور هندوستان افكنده بود و هنوز هم بقاياى آنوجود دارد. پژوهشگران طبقات اجتماعى را كاشت (Caste) مى خوانند كه واژه اى پرتغالىو به معناى نژاد است . در اين نظام چهار كاشت اصلى وجود داشت : در دوره برهمنى (سالهاى 800 ق .م . تا 500 ق .م .) آيين قربانى به افراط گراييد وبا توسعه آن مسائل عميق دينى به فراموشى سپرده شد. قربانى اسب و چيزهاى ديگرآسيب شديدى به اقتصاد كشور وارد آورد و خزانه پادشاه را تهى كرد. از اين رو،برهمنان چاره كار را در اصلاح دين ديدند و بدين منظور براهمناها را پديد آوردند كهمشتمل بر دو بخش است : آرياييان هندوستان مانند ساير مشركان به خداى حقيقى جهان نيز معتقد بودند و او رابرهما (Brahman) به معناى قائم بالذات و ازلى و ابدى مى ناميدند. آنان در آغاز بت وبتخانه نداشتند و مراسم عبادى خويش را در فضاى باز مى دادند و به خدايانى مذكر كهمعمولا نماد اجرام آسمانى بودند، عقيده داشتند. در دورانهاى بعد بتهايى بى شمار وبتخانه هايى باشكوه و گوناگون ساختند و خدايانى مانند الهه مادر، الهه زمين ، ماركبرا و غيره را به مجموعه خدايان خود مى افزودند. بر اساس قانون كارما (Karman) به معناى كردار، آدمى نتيجهاعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در اين جهان مى بيند. كسانى كه كار نيك انجامداده اند، در مرحله بعد زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان كه كار بد مى كنند، دربازگشت با بينوايى و بدبختى دست به گريبان خواهند بود و چه بسا بهشكل حيوان بازگشت كنند. به عقيده برخى تناسخيان ، بازگشت انسانها ممكن است بهيكى از چهار صورت زير باشد كه تصادفا به ترتيب الفبا از جمادات تا انسانها راشامل مى شود: حكيمان و دانشمندان هندو مى گويند خدايان بى شمار آن دين همه مظاهر يك خداى واحد وبزرگند و تمام موجودات بخشهايى از كالبد عظيم الوهيت به شمار مى روند. از ديدگاهآنان اين جهان و همه اجزاى آن در حقيقت خيالى بيش نيست . اينخيال را مايا (Maya) يعنى فريب و وهم ، مى نامند. به عقيده آنان تمام اين صورتهاىوهمى سرانجام نابود مى شوند و تنها برهما كه ثابت و پايدار است ، باقى مى ماند. به عقيده هندوان ، دستيابى به حقيقت يا اتحاد با خداى توانا از طريق يوگا (Yoga)يعنى يوغ نهادن حاصل مى شود. يوگا به رياضتهاى سخت و طاقت فرسا دلالت مى كندو معمولا با نشستن آرام و پيوسته به شكل چهار زانو و همراه باتاءمل انجام مى گيرد، اما شيوه هايى ديگر نيزمعمول است ، مانند ايستادن ، وارونه ايستادن ، خم شدن و آويختن دستها و زيستن بر روىتختى كه در سراسر آن ميخهاى تيزى سر بر آورده است . اين عمليات چه بسا براى دههاسال ادامه يابد و با مشقتهايى ديگر مانند در پيش رو نهادن آب و تشنه به سر بردنهمراه باشد.(5) آيين هندو مانند درخت كهنسالى است كه شاخه هاى نسبتا جوان خود را در سرزمينهاىبزرگى گسترده است . برخى از اين شاخه ها در اوج اقتدار بر همنان و به عنواناعتراض به سخت گيريهاى آنان پديد آمده است .از جمله شاخه هاى هندوئيسم آيين جين(Jaina) به معناى پيروز است كه پنج قرنقبل از ميلاد پايه گذارى شد. به اعتقاد جينها بنيانگذار اين آيين مهاويرا (vira - Maha) يعنى بزرگ قهرمان ، ناميده مىشود كه بيست و سه پيشوا طى هزاران سال قبل از وى برخاسته اند و او بيست و چهارمينپيشواست . مهاويرا در قرن ششم قبل از ميلاد در يك خانواده اشرافى هندوستان متولد شد.وى در سى سالگى دنيا را ترك كرد و پس از رياضتهاى طولانى به حقيقت دست يافت .او پس از گستردن آيين خود به سال 526 ق .م . قالب تهى كرد و به نيروانا پيوست . شگفت آورترين سنت اين قوم اين است كه پوشيدن لباس را حرام مى دانند و معتقدندمعاويرا در حال رياضت و ترك تعلقات نفسانى ، پس از مشاهده تعلق خاطر خود به حيا،همه لباسهاى خود را بيرون آورد و تا آخر عمر برهنه به سر برد. در حدودسال 79 ق .م . ميان پيروان اين مذهب در مورد حدود برهنگى اختلاف و دودستگى پديد آمد:فرقه آسمان جامگاهان (amhbra - Dig) هيچ لباسى را نپذيرفتند، در حالى كه فرقهسفيد جامگان (Svetambara) گفتند استفاده از اندكى پارچه جايز است . گاندى رهبرانقلاب هندوستان تحت تاءثير اين آيين لباسهاى دوخته ايام جوانى را كنار نهاد و تنها ازمقدارى پارچه سفيد استفاده مى كرد. ويل دورانت در جلداول تاريخ تمدن كه در زمان حيات تاءثير آن مذهب از طريق خودكشى به عمر خود پاياندهد. اما، همان گونه كه گذشت ، وى با گلوله يك هندوى متعصب كشته شد و براى اثباتيا ابطال حدس اين مورخ فرزانه فرصتى پيش نيامد. آيين جين ، علاوه بر پذيرش معارف هندويى ،مسائل تازه اى را مطرح مى كند و بر قواعد اخلاقى شديدى اصرار مى ورزد. به عقيدمهجينها رستگارى بر دو اصل استوار است يكى رياضت كشى و ديگرى اهميسا يا پرهيز ازآزار جانداران كه تا نباتات و جمادات پيش مى رود و كندن زمين براى كشاورزى ممنوعشمرده مى شود. با آنكه خوردن ميوه درختان مجاز است ، استفاده از محصولات زير زمين مانندچغندر، هويج ، شلغم و سيب زمينى كه معالجه حيوانات اهلى و وحشى داير كرده اند و معمولاپارچه اى بر دهان مى بندند، كه مبادا حيوان ريزى ناخواسته به دهانشان وارد شود ونابود گردد. آنان آب را قبل از نوشيدن صاف مى كنند كه مبادا كرمى وارد دهان شود وجان بدهد. همچنين جاروبى از پر طاووس در دست مى گيرند و حشرات ريز را از مسير خوددور مى كنند. خودكشى از طريق ترك طعام و شراب فضيلتى بسيار بزرگ به شمار مىآيد و خود مهاويرا نيز به اين شيوه در گذشته است . اين قوم نيز فرهنگ دينى مكتوب دارد و تعداد 39 كتاب دينى به آنان نسبت داده اند. از جملهيادگارهاى آنان در مساءله شناخت حقيقت وجود، داستان فيلى است كه آن را در جاى تاريكىقرار داده بودند و مردم مى خواستند با دست ماليدن ازشكل فيل آگاه شوند و هر كدام قضاوتى نادرست در اين باب مى كردند.(8) هم اكنون حدود دو ميليون پيرو آيين جين در هندوستان وجود دارد كه روزگار بر تن آنانلباس كامل پوشانده و به جاى گدايى سرگرم تجارت هستند و وضع اقتصادى خوبىدارند. آنان آيين خود را نوسازى كرده اند و تنها قديسان و اندكى از ايشان در زندگىبه آن روشهاى عجيب و غريب روى مى آورند. آيين بودا از شاخه هاى كيش هندوست . اين آيين از هندوستان بيرون آمده و سراسر مناطقخاورى را در نورديده است و به علت داشتن انديشه هاى عرفانى لطيف و گسترش در مناطقپرجمعيت جهان ، پيروان زيادى دارد و اخيرا به اروپا و آمريكا نيز سرايت كرده است . بودا (Buddha) به معناى بيدار لقب گوتاماشاكيامونى (Gautamamuni -Sakya)بنيانگذار مكتب اصلاحى بوديسم است . به عقيده بوداييان وى كه فرزند پادشاه شهركاپيلاوستو (vastu-Kapila) در شمال هندوستان بود، در حدودسال 563 ق .م . به دنيا آمد و در آغاز سيدارتا (Siddhartha) يعنى كامياب ناميده مىشد. ستاره شناسان پيشگويى كرده بودند كه اين شاهزاده پس از مشاهده نمونه هاىبيمارى ، پيرى و مرگ و برخورد با يك رياضت كش دنيا را ترك خواهد كرد و بهرياضت روى خواهد آورد. بدين سبب پدرش دستور داده بود وى را به دور از ناملايماتزندگى بشرى و در ناز و نعمت پرورش دهند و مراقب رفتار و كردار او باشند. شاهزادهبا دخبر عمويش يشودهرا (Yasodhara) ازدواج كرد و داراى پسرى به نام راهولا(Rahula) شد. وى در 29 سالگى پس از مشاهده موارد مذكور، شبانه از كاخ و تنعمات آنگريخت و تحت ارشاد فردى به نام آلارا (Alara) زندگى راهبان را برگزيد و پس ازشش سال رياضتهاى سخت و سنگين در جنگلها سرانجام هنگامى كه ازوصول به حقيقت از طريق رياضت نوميد شد، رياضت را كنار گذاشت و بهتاءمل و تفكر و مراقبت معنوى روى آورد. جهاد اكبر او نيز ششسال طول كشيد و پس از آن با هفت هفته توقف زير درختى كه بعدا درخت بيدارى ناميده شد،با مارا (Mara) يعنى شيطان ويرانگر مبارزه كرد و در نهايت به حقيقت دست يافت وبوداى دوره كنونى شد. به عقيده بوداييان در دورانهاى پيشين جهان نيز تعدادى بودا آمدهاند. هر يك از اين بوداها قبل از ظهورشان بودى ستو (sattva-Bodhi) خوانده مى شود،يعنى كسى كه به معرفت كامل دسترسى دارد يا بوداى بالقوه است . انديشه هاى اصلاحى بودا در مخالفت با تعصب هاى برهمنان بود و اختلافات طبقاتى راباطل مى شمرد. تعاليم اخلاقى وى در مجموعه هايى مانند ترى پيتكا (pitaka-Tri) يعنىسه سبدگرد آمده است . اين تعاليم كه بر آيين هندو پايه گذارى شده است ، ترك دنيا،تهذيب نفس ، تاءمل ، مراقبه و تلاش براى رهايى از گردونه زندگى پر رنج اين جهانرا توصيه مى كند و براى وصول به نيروانا اهميت زيادىقائل است و مفهوم آن را توسعه مى دهد. آيين بودا در قرون بعدى بخش عمدمه اى از خاكهندوستان را تسخير كرد و در كشورهاى همسايه نيز گسترش يافت . در قرون هشتم و نهمميلادى ، دو تن از دانشمندان آيين هندو را نوسازى كردند و بر اثر آن ، آيين بودا اندكاندك از هندوستان برچيده و آيين هندو جانشين آن شد، امااشكال گوناگون آن در خاور دور و مناطق ديگر گسترش يافت . هنگامى كه بودا به حقيقت دست يافت ، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان راكه از وى روى برتافته بودند، بيابد. او مى انديشيد كه اين پنج تن مانند وى درجستجوى حقيقتند و تعليم دادن ايشان از ساير مردم آسانتر است . سرانجام راهبان از بودا پرسيدند: (پس راه درست كدام است ؟) پاسخ داد: (راه ميانه ،ميان لذت و رنج است كه از راه هشتگانه به دست مى آيد. راه هشتگانه هشت قانون بزرگزندگى را مى آموزد: آيين بودا سه فرقه دارد: قديمى ترين كتاب مقدس بوداييان ترى پيتاكايعنى سهزنبيل ناميده مى شود كه داراى سه بخش است : بنيانگذار آيين سيك به نام گورو نانك بهسال 1469 در خانواده اى از طبقه كشاترياها در يكى از روستاهاى لاهور به دنيا آمد. او ازعرفاى مسلمان و هندو استفاده كرد. سپس به كشورهاى اسلامى و زيارت مكه معظمه رفت وسرانجام آيين سيك را كه آميزه اى از هندوئيسم و اسلام است ، تاءسيس كرد و درسال 1539 در گذشت . نانك خداى يكتاى جهان را حق ناميد. وى مى گفت خدا به هر نامى كه خوانده شود فقط اوقادر متعال و حق است . سعادت و وصول به نيروانا همان استغراق در ذكر حق است . وى مايايا صورت وهمى جهان را كه در دين هندو آمده است ، پذيرفت و گردونه تناسخ و قانونعمل و عكس العمل را تا حدودى قبول كرد. نانك خوردن گوشت را براى پيروانش مباحدانست ، رياضت و بت پرستى را ممنوع كرد، نظام طبقاتى و تعدد زوجات را هم حرامشمرد. پنجمين رهبر سيكان كه گورو ارجن خوانده مى شود، معبدى از طلا در شهر امريتسارهندوستان بنا كرد و كتابى به نام گرانت صاحب (GranthSahib ) نوشت كه مهمترينكتاب مقدس آيين سيك است . سيكها در زمان دهمين رهبر خود به نام گورو گوبيند سينگ بيعتهايى را براى امورسياسى مرسوم كردند و افرادى جنگجو شدند و از آن هنگام نام خالصه يعنى بى آلايش ،بر خود نهادند. آنان براى خود پنج شعار قرار دادند كه هر يك در زبان پنجابى باحرف (ك ) شروع مى شود: كنفوسيوس (Confucius) حكيم و سياستمدار چينى آيين تازه اى براى مردم چين آورد كهبا وجود مقبوليت عامه ، پس از چندى از رونق افتاد و جاى خود را به آيين بودا داد. در حدود سال 551 ق .م . در ايالت لو (Lu) در چين ، در خاندان كونگ (Kung) فرمانرواىتسو (Tsow) كودكى به دنيا آمد كه او را چيو (Chiu) ناميدند. وى در سه سالگى پدرخود را از دست داد و اين در حالى بود كه آن فرمانروا هيچ ميراثى براى زن و يگانهفرزند خود باقى نگذاشته بود. كودك نزد مادر رشد كرد و آموزگارانش هوش او را مىستودند و آينده درخشانى را براى او پيش بينى مى كردند. نوزده ساله بود كه وزيراعظم آن منطقه سرپرستى مزرعه ها را به او سپرد. وى در كنار اين منصب دولتى بهمطالعات و تحصيل هنر ادامه داد و دانشمندان براى كسب علم وكمال نزد او حاضر مى شدند. مردم او را كونگ فوتسه (futze-Kung) يعنى كونگفيلسوف مى ناميدند كه ما آن را كنفوسيوس تلفظ مى كنيم . كنفوسيوس در سالهاى آخر عمر خود كتابهايى نوشت كه جزء ادبيات كلاسيك چين شد.كتابهاى وى عبارتند از: تعاليم كنفوسيوس تركيبى بود از اصول اخلاقى ، سياست مدن و مقدارىمسائل دينى . وى معتقد بود كه اجداد مردم طبق قاعده لى (Li) زندگى مى كردند و از اينرو، از انواع نيكيها و بركات برخوردار بودند، ولى مردم زمان وى بر اثر رها كردن آنشيوه ، از آن امور محروم مانده اند. لى از ديدگاه كنفوسيوس معانى مختلفى داشت و براىپاكى ، ادب ، تشريفات و عبادت به كار مى رفت . وى معتقد بود با پيروى از لى هرچيزى بسامان مى آيد و جامعه آرمانى تشكيل مى شود. وى پنج رابطه را مطرح كرد كه هرگاه درست باشند، همه چيز درست مى شود: گر چه كنفوسيوس قبل از هر چيز يك معلم اخلاق بود و بيش از اين ادعايى نداشت ، مردم درتعاليم او روح معنويتى مشاهده كردند كه وى رامثل اعلاى ديندارى به حساب آوردند. دينى كه او مطرح مى كرد بسيار ساده و به دور ازمسائل ماوراءالطبيعه بود و بيشترين سعى وى در آن بود كه خود را با عبادات و مناسكموجود زمان خويش وفق دهد. او مى گفت خاقانهاى اعصار گذشته مردمى سعيد و نيكبخت بودهاند؛ زيرا اولاد و اعقابى چند از ايشان بر جاى مانده بودند كه مراسم قربانى و عبادت واحترام را درباره آنها بعد از وفات به دقت انجام مى دادند. شاگردان كنفوسيوس كه گفته مى شود هفتاد تن بودند، به سراسر كشور چين رفتند وبه تعليم حاكمان و صاحب منصبان مشغول شدند و گروهى از آنان نيز گوشه گيرى رابرگزيدند. تعاليم اين حكيم به وسيله شاگردانش تا يكى دونسل پس از وى گسترش يافت . با ضعيف شدن نظام سلطنتىفئودال و پديد آمدن مكاتب فلسفى رقيب ، نشر انديشه هاى وى بامشكل روبرو شد. هر يك از اين مكاتب به گونه اى انديشه هاى حكيم را مورد حمله قرار مىداد. در اين گير و دار، پيروزى گاهى از آن مكتب كنفوسيوس و گاهى از آن مكاتب رقيب بودتا اينكه با ورود آيين بودا به چين ، نزاع به نفع اين آيين پايان يافت و انديشه هاىكنفوسيوس تا اندازه اى در حاشيه قرار گرفت . با اين وصف ، شهرت و عظمت وىپيوسته در چين حضور داشته است . فرمانروايان چين در دورانهاى مختلف همواره كنفنوسيوس را حرمت مى نهادند و رسما او رابزرگترين حكيم مى شناختند و به روان او اداى احترام مى كردند. قربانى كردن نزدآرامگاه او از زمان شاگردانش معمول بود، ولى نخستين پادشاهى كه به اين كار اقدامكرد كائوتسو ناميده مى شد كه در سال 195 ق .م . پس از زيارت آرامگاه وى ، قربانىگذارند.پس از وى ، پادشاهان ديگر اين رسم را ادامه دادند و قربانيها و هدايايى تقديمروح حكيم كردند. از سال 1911 اداى احترام رسمى و دولتى به روح كنفوسيوس بهتدريج ترك شد. پس از چندى ، دولت چين براى احياى افكار وى به عنوان يك متفكر دررديف نيوتون و پاستور اقدام كرد، ولى پس از انقلاب كمونيستى چين بهسال 1945، مبارزه شديدى با انديشه هاى وى آغاز شد و كمونيستها او را كسى معرفىكردند كه در مقابل توده هاى زحمتكش ، از طبقه اشراف حمايت كرده است . مكتب تائو / دائو (Taoism)به لائوتسه (tse_lao) حكيم (متوفاى 517 ق .م ) منسوباست . در اينكه آيا وى وجود خارجى داشته است يا صرفا يك شخص افسانه اى است ، مياندانشمندان اختلاف وجود دارد. به گونه اى كه از سنت به دست مى آيد وى درسال 604 ق .م . در چين به دنيا آمد و مدتى در دربار پادشاه سمت بايگان داشت . وى پساز چندى شغل خود را رها كرد و براى پرداختن به صفاى روح از همه امور حتى كسب علمدست كشيد و در خانه خود ماند. مردم درباره او كنجكاو شدند و براى آگاهى از انيشه هاىوى به ديدار او شتافتند. گفته مى شود كنفوسيوس نيز به ديدار وى رفت . وى ازمراجعات مردم خسته شد و بدين جهت از سرزمين خود مهاجرت كرد. يكى از دروازه بانانشهر او را در حال عزيمت ديد و از خواهش كرد كه به وى چيزى بياموزد. لائوتسه دركنارى ايستاد و رساله اى را به او املا كرد كه تاكنون باقى است و نام آن تائوته چينگيعنى رساله تائو و خاصيت آن ، است . اين رسالهشامل سخنان كوتاهى است كه معناى بعضس از آنها روشن نيست . رساله را به دروازه بانداد و از آنجا عبور كرد و ديگر خبرى از او باز نيامد. برخى گفته اند وى درسال 517 ق .م . درگذشت . رساله منسوب به لائوتسه محصول انديشه يك تن نيست ، بلكه درطول قرون حك و اصلاحاتى در آن صورت گرفته است ، اما بيشتر محتويات آن از قرنچهارم قبل از ميلاد است .
|