بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آشنایی با ادیان بزرگ, حسین توفیقى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ADYAN001 -
     ADYAN002 -
     ADYAN003 -
     ADYAN004 -
     ADYAN005 -
     ADYAN006 -
     ADYAN007 -
     ADYAN008 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

5-1- فرهنگ و تربيت ودايى  

حدود قرن 6 ق .م . در اوج اقتدار روحانيان هندو، كه برهمن (Brahmana) ناميده مىشوند، نظام طبقاتى شديدى پذيرفته شد كه مدت 2500سال سايه سهمگين خود را بر كشور پهناور هندوستان افكنده بود و هنوز هم بقاياى آنوجود دارد. پژوهشگران طبقات اجتماعى را كاشت (Caste) مى خوانند كه واژه اى پرتغالىو به معناى نژاد است . در اين نظام چهار كاشت اصلى وجود داشت :
1. برهمان (Brahmanas)، طبقه روحانيون ؛
2. كشاترياها (Kshatrias)، طبقه شاهان ، شاهزادگان و جنگاوران ؛
3. ويشياها (Vaisyas)، طبقه بازرگان و دهقانان ؛
4. شودراها (Sudras)، طبقه كارگران .
معاشرت افراد يك طبقه ديگر شرعا و عرفا ممنوع بود، به خصوص طبقه اخير كه هرگونه تماس ، حتى نگاه كردن افراد طبقات بالا به اين گروه ، گناه كبيره شمرده مىشد.
فروتر از اين چهار طبقه ، گروهى از بوميان غيرآريايى هندوستان بودند كه نجسها(Untouchables) ناميده مى شدند. افراد اين طبقه به هيچ وجه حق نداشتند در محله هاى آنطبقات چهارگانه تردد كنند و هر گاه از باب ضرورت براىحمل زباله و كناسى به اماكن آنان مى رفتند، موظف بودند با صداى بلند حضور خود رااعلام كنند كه مبادا نگاه افراد طبقات بالا به اين گروه بيفتد. در اين صورت ، بينندهبايد با غسل خود را طاهر كند داد و ستد نيز از راه دور، با گذاشتنپول در مكانى و تقاضاى متاع با فرياد و اختفاىكامل انجام مى گرفت ...
گوش دادن به تلاوت كتابهاى مقدس نيز بر آنان حرام بود و اگر فردى از ايشان دراين مورد استراق سمع مى كرد، براى مجازات ، سرب مذاب در گوش او مى ريختند.
عجيب تر اينكه افراد طبقه نجسها به اين وضع خو گرفته ، آن را حق مى پنداشتند وباور داشتند كه اين تيره بختى زاييده بدكردارى آنان در زندگانى پيشين است كه ازطريق تناسخ آن را دريافت كرده اند. هر گونه اقدامى براى كم كردن فاصله طبقاتچهارگانه (و حدود 2000 طبقه فرعى كه به تدريج در ضمن آن چهار طبقه پديد آمده )و دفاع از نجسها، خلاف شرع و غيرمقبول بود. البته اين سنت اجتماعى درسال 1955 رسما لغو شد و تنها جلوه هايى از آن باقى است .
رود خروشان و پر بركت گنگ (Ganga) به معناى تندرو كه در بخش بزرگى ازهندوستان جريان دارد، از تقدس بالايى برخوردار است وغسل كردن در آن ، به خصوص درشهر بنارس (Benares)، عبادتى مهم شمرده مى شود.نيلوفر (Padma) نيز بسيار مقدس است .
قربانى و بويژه قربانى اسب (medha - Asva) كه قبلا به عنوان يكعمل عبادى ميان آنان معمول بود، بعدا به منظور برآورده شدن حاجات انجام مى گرفت .
اهيمسا (hinsa - A) به معناى پرهيز از آزار جانداراناصل مهمى است كه در زمانهاى بعد، تحت تعاليم مهاويرا مورد توجه قرار گرفت وتاكنون به شدت رعايت مى شود. اين آموزه خوردن گوشت حيوانات را عملى غير اخلاقىمى داند و اين مساءله اثر عجيبى بر شيوه زندگى هندوان باقى گذاشته است .
هندوان جسد مردگان خود را مى سوزاند و خاكستر آن را بر روى گنگ بر باد مى دهند. قبلاسنت مذهبى اين بود، كه هنگام سوزاندن جسد مرد متوفى ، همسر وى نيز به نشانهوفادارى ميان توده هاى هيزم مى خوابيد و همراه شوهر مى سوخت و براى تشويق زنان بهاين امر به وى لقب ستى (Sati) به معناى بانوى وفادار و بافضيلت عطا مى شد. (اينواژه سانسكريت در فارسى و عربى براىتجليل از بانوان بسيار برجسته به كار مى رود.) اگر احيانا زنى تاب وتحمل اين فداكارى را در خود نمى يافت پس از مرگ شوهر موى سر خود را مى تراشيد وجلاى وطن مى كرد. زنده سوزاندن زوجه را انگليسيها پس از استعمار هندوستان درسال 1829 م . ممنوع كردند و از اين منع كمتر تخلف شده است . صائب تبريزى در اشارهبه اين سنت مى گويد:

چون زن هندو كسى در عاشقى مردانه نيست
سوختن بر شمع خفته كار هر پروانه نيست

6-1- فلسفه اوپانيشادها 

در دوره برهمنى (سالهاى 800 ق .م . تا 500 ق .م .) آيين قربانى به افراط گراييد وبا توسعه آن مسائل عميق دينى به فراموشى سپرده شد. قربانى اسب و چيزهاى ديگرآسيب شديدى به اقتصاد كشور وارد آورد و خزانه پادشاه را تهى كرد. از اين رو،برهمنان چاره كار را در اصلاح دين ديدند و بدين منظور براهمناها را پديد آوردند كهمشتمل بر دو بخش ‍ است :
الف ) آرنياكاها (Aranyakas) يعنى جنگل نامه ،مشتمل بر مسائل مورد نياز اهل رياضت ؛
ب ) اوپانيشادها (Upanishads) به معناى نزديك نشستن ، كنايه از آموختن اسرار دين .
اوپانيشادها شهرت زيادى پيدا كرد. اين كتاب را براى نخستين بار شاهزاده دانشمند،هنرمند و عارف ، داراشكوه عرفان اسلامى و هندويى ، در 1067 ه .ق . به زبان فارسىترجمه كرد و آن را سراكبر ناميد. (نخستين آشنايى غريبان با اوپانيشاد از طريق همينترجمه بود.)
اوپانيشاد به نام ودانتا (Vedanta) به معناى پايان وداها نيز خوانده مى شود. اين كتاببطون وداها را مى شكافد و توجه مردم را از آداب و رسوم ظاهرى به اسرار درونى ومفاهيم باطنى جلب مى كند. كتاب ياد شده شهرت جهانى دارد، تا آنجا كه برخى مطالبتوحيدى آن در الميزان نوشته علامه طباطبايى آمده است .(1)


7-1- خدايان سه گانه  

آرياييان هندوستان مانند ساير مشركان به خداى حقيقى جهان نيز معتقد بودند و او رابرهما (Brahman) به معناى قائم بالذات و ازلى و ابدى مى ناميدند. آنان در آغاز بت وبتخانه نداشتند و مراسم عبادى خويش را در فضاى باز مى دادند و به خدايانى مذكر كهمعمولا نماد اجرام آسمانى بودند، عقيده داشتند. در دورانهاى بعد بتهايى بى شمار وبتخانه هايى باشكوه و گوناگون ساختند و خدايانى مانند الهه مادر، الهه زمين ، ماركبرا و غيره را به مجموعه خدايان خود مى افزودند.
خدايان تثليث هندو (Trimurti Hindu) عبارتند از:
1. برهما (Brahman)، خداى ايجاد كننده (كه قبلا اشاره شد)؛
2. شيوا (Siva) خداى فانى كننده كه مجسمه چهار دست و درحال رقص ‍ او فراوان است . رقص شيوا نقش او را در ايجاد و انهدام نشان مى دهد؛
3. ويشنو (Vishnu) خداى حفظ كننده . جلوه هاى دهگانه اين خدا براى مردم درطول تاريخ عبارت است از: ماهى ، لاك پشت ، گراز، موجود نيمه آدم و نيمه شير، كوتوله، راما (Rama)ى تبر به دست ، راما، كريشنا (Krishna)، بودا (Buddha) و كلكى(Kalki).
(2)آيين هندو فرقه هاى بى شمارى دارد كه با يكديگر در صلح و صفا به سر مى برند.پيروان هر يك از اين فرقه ها بر جنبه خاصى از دين تاءكيد مى كنند و معمولا به يكىاز خدايان روى مى آورند. طرفداران هر يك از شيوا و ويشنو جمعيت بزرگى راتشكيل مى دهند.
شيواپرستان عورت شيوا را نيز مى پرستند و آن را لينگا (Linga) مى نامند. مجسمه هاىلينگا و معابد آن نيز فراوان است .
از جمله 12 بتخانه بزرگ و باشكوه كه به افتخار لينگا و براى پرستش آن بنا كردهبودند، معبد سومنات (Somanatba) است . ثروت هنگفت وخيال انگيز آن بتخانه كه چهارده گنبد طلا داشت ، سلطان محمود غزنوى را تحريك كرد تابه سال 416 هجرى قمرى به سوى آن لشكر كشد و خزائن انباشته از زر و سيم وگوهرهاى گرانبهاى آن را كه طى قرنها گرد آمده بود، تاراج كند. هندوان حمله هاى سابقوى به بتخانه هاى ديگر را به علت خشم گرفتن بت معبد سومنات به آن معبد توجيه مىكردند. سلطان محمود با سپاهى انبوه به عنوان بت شكنى به سومنات حمله كرد و پس ازكشتن گروهى بى شمار از هندوان ، گرزگران خود را بر فرق مجسمه لينگا كوبيد. وىبراى نشان دادن فتح نمايان خود قطعه اى از آن را به مكه معظمه و بغداد و بلاد اسلامىديگر فرستاد.(3)
افرادى از شيواپرستان ، به نام لينگاوات (vat - Linga) يعنى حاملان لينگا، كهمسلكشان در قرن دوازدهم ميلادى پايه گذارى شده است ، پيوسته مجسمه اى از لينگا راكه داخل كيف كوچكى است به گردن آويخته دارند. چيزهايى شگفت آورى مانند قربانىانسان و نوشيدن شراب در كاسه سر مردگان به برخى از فرقه هاى شيوايى نسبتداده مى شود. فرقه هاى شكتى (Sakti) به معناى نيرو، معتقدند قوه الهى در جنس لطيفقرار دارد. از اينجاست كه در معابد شكتى زنانى جوان مى رقصند. برخى از اين فرقه هارقصهاى وحشيانه ، آوازهاى گوش خراش و حركات جنون آميز را براىتكامل روحى لازم مى دانند.


8-1- نظريه تناسخ و تصور كارما 

بر اساس قانون كارما (Karman) به معناى كردار، آدمى نتيجهاعمال خود را در دوره هاى بازگشت مجدد خود در اين جهان مى بيند. كسانى كه كار نيك انجامداده اند، در مرحله بعد زندگى مرفه و خوشى دارند و آنان كه كار بد مى كنند، دربازگشت با بينوايى و بدبختى دست به گريبان خواهند بود و چه بسا بهشكل حيوان بازگشت كنند. به عقيده برخى تناسخيان ، بازگشت انسانها ممكن است بهيكى از چهار صورت زير باشد كه تصادفا به ترتيب الفبا از جمادات تا انسانها راشامل مى شود:
1. رسخ ، يعنى حلول شخص متوفى در جمادات ؛
2. فسخ ، يعنى حلول شخص متوفى در نباتات ؛
3. مسخ ، يعنى حلول شخص متوفى در حيوانات ؛
4. نسخ ، يعنى حلول شخص متوفى در انسانها (تناسخ ).
سمسارا (Samsara) به معناى تناسخ در بسيارى از اديان و مذاهب جهان (حتى نزد برخىفرقه هاى انحرافى جهان اسلام ) با عناوين گوناگون وجود داشته و دارد،(4) اما اينعقيده در آيين هندو از اهميت بيشترى برخوردار است . هندوان معتقدند آدمى همواره در گردونهتناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر رنج گرفتار است .
تنها راه رهايى انسان از گردونه تناسخ و تولدهاى مكرر در جهان پر درد و بلاپيوستن به نيروانا (Nirvana) است . اين كلمه در لغت به خاموشى و آرامش و در اصطلاحبه (فناى فى الله ) دلالت مى كند. نيروانا مورد توجه بوداييان واقع شده است .


9-1- فلسفه وحدت وجود  

حكيمان و دانشمندان هندو مى گويند خدايان بى شمار آن دين همه مظاهر يك خداى واحد وبزرگند و تمام موجودات بخشهايى از كالبد عظيم الوهيت به شمار مى روند. از ديدگاهآنان اين جهان و همه اجزاى آن در حقيقت خيالى بيش نيست . اينخيال را مايا (Maya) يعنى فريب و وهم ، مى نامند. به عقيده آنان تمام اين صورتهاىوهمى سرانجام نابود مى شوند و تنها برهما كه ثابت و پايدار است ، باقى مى ماند.
در قرون اخير عرفان هندويى غربيان را مسحور كرده است ، همان طور كه عرفان اسلامىنيز در جلب كردن غربيان به اسلام سهم زيادى دارد.
قوانين اخلاقى ، تصوف و انديشه هاى لطيف آيين هندو از روزگار كهن جذابيت داشته است وتاءثير تفكرات هندو بر اهل تصوف در مسيحيت و اسلام ديده مى شود.
اصول ايمان هندوان چهار چيز است :
1. الوهيت روح ؛
2. وحدت موجودات ؛
3. وحدت خدايان ؛
4. وحدت مذاهب و اديان .
آيين هندو با خود محورى ميانه اى ندارد و يك هندو مى تواند علاوه بر آيين خود به هر يكاز اديان جهان بگرود. با اين وصف ، شديدترين تعصبها را مى توان ميان هندوان يافت .كافى است به ياد بياوريم كه مهاتما گاندى به سبب اعتقاد به برابرى هندوان ومسلمانان ، مورد دشمنى گروهى از هندوان قرار گرفت و يكى از ايشان او را با گلولهكشت . ملى گرايى هندويى در دوره هاى اخير بسيار شدت يافته است و يكى از تازه ترينو خشن ترين مظاهر آن تخريب مسجد بابرى و كشته شدن تعداد بى شمارى از مسلمانان وهندوان در اين حادثه بود. مستمسك آنان در ارتكاب اينعمل اين بود كه مكان مسجد بابرى زادگاه بت راما بوده است . آنان با اين سخن ادعا مىكنند كه ويشنو (يكى از خدايان تثليث هندو) در آنجا بهشكل بت راما جلوه كرده و به همين دليل ، هندوان در آن مكان بتخانه اى ساخته بوده اند كهبه مسجد تبديل شده است . آنان به همين بهانه بتهاى خود را بر ويرانه هاى مسجد نصبكردند و آنها را پرستيدند. هندوان تصميم دارند ساختمان بتخانه را در فرصت مناسبآغاز كنند.


10-1- فلسفه يوگى يا روش جوكيان  

به عقيده هندوان ، دستيابى به حقيقت يا اتحاد با خداى توانا از طريق يوگا (Yoga)يعنى يوغ نهادن حاصل مى شود. يوگا به رياضتهاى سخت و طاقت فرسا دلالت مى كندو معمولا با نشستن آرام و پيوسته به شكل چهار زانو و همراه باتاءمل انجام مى گيرد، اما شيوه هايى ديگر نيزمعمول است ، مانند ايستادن ، وارونه ايستادن ، خم شدن و آويختن دستها و زيستن بر روىتختى كه در سراسر آن ميخهاى تيزى سر بر آورده است . اين عمليات چه بسا براى دههاسال ادامه يابد و با مشقتهايى ديگر مانند در پيش رو نهادن آب و تشنه به سر بردنهمراه باشد.(5)
با آنكه هدف از رياضت وصول به حقيقت است ، گاهى كشف و كراماتى را پديد مى آورد.يوگى (Yogin) معمولا آن امور را مانع كمال خود مى داند و بسيار مى شود كه به آنخوارق عادت ابدا توجهى نكند و از اظهار آن روى بگرداند.
حبس دم به گونه اى است كه بر اثر تمرينهاى سخت تنفس كاهش مى يابد و يوگى درطول سال به چند نفس بسنده مى كند. همچنين ضربان نبض و ساير كارهاى بدن را مىتوان با يوگا در اختيار گرفت . در همه اين حالات بدن شيوه هاى نوى را بر مى گزيندو زنده مى ماند. چه بسا يك يوگى را به مدت شش ماه دفن كنند و پس از اين مدت قبر اورا بشكافند و او را بيرون آورند و وى با يك بار تنفس زندگى را از سر گيرد.تواناييهاى ديگرى نيز براى برخى از آنان ميسر مى گردد، مانند رهايى از جاذبه زمين ،متوقف كردن قطار، به جوش آوردن آب با يك نگاه و غيره . (6)
دانشمندان مغرب زمين به تكرار، آزمايشهاى علمى گوناگونى روى يوگيان انجام داده وواقعى بودن اين حالات را به اثبات رسانده اند. از جمله يك هياءت علمى فرانسوى بهرهبرى دكتر بروس (Brosse) در 1936 تحقيقات و آزمايشهايى در باب يوگيان انجامداد و دستاوردهاى خود را منتشر كرد.(7)


2- آيين جين  

آيين هندو مانند درخت كهنسالى است كه شاخه هاى نسبتا جوان خود را در سرزمينهاىبزرگى گسترده است . برخى از اين شاخه ها در اوج اقتدار بر همنان و به عنواناعتراض به سخت گيريهاى آنان پديد آمده است .از جمله شاخه هاى هندوئيسم آيين جين(Jaina) به معناى پيروز است كه پنج قرنقبل از ميلاد پايه گذارى شد.


1-2- سرگذشت مهاويرا 

به اعتقاد جينها بنيانگذار اين آيين مهاويرا (vira - Maha) يعنى بزرگ قهرمان ، ناميده مىشود كه بيست و سه پيشوا طى هزاران سال قبل از وى برخاسته اند و او بيست و چهارمينپيشواست . مهاويرا در قرن ششم قبل از ميلاد در يك خانواده اشرافى هندوستان متولد شد.وى در سى سالگى دنيا را ترك كرد و پس از رياضتهاى طولانى به حقيقت دست يافت .او پس از گستردن آيين خود به سال 526 ق .م . قالب تهى كرد و به نيروانا پيوست .


2-2- فلسفه و اخلاقيات  

شگفت آورترين سنت اين قوم اين است كه پوشيدن لباس را حرام مى دانند و معتقدندمعاويرا در حال رياضت و ترك تعلقات نفسانى ، پس ‍ از مشاهده تعلق خاطر خود به حيا،همه لباسهاى خود را بيرون آورد و تا آخر عمر برهنه به سر برد. در حدودسال 79 ق .م . ميان پيروان اين مذهب در مورد حدود برهنگى اختلاف و دودستگى پديد آمد:فرقه آسمان جامگاهان (amhbra - Dig) هيچ لباسى را نپذيرفتند، در حالى كه فرقهسفيد جامگان (Svetambara) گفتند استفاده از اندكى پارچه جايز است . گاندى رهبرانقلاب هندوستان تحت تاءثير اين آيين لباسهاى دوخته ايام جوانى را كنار نهاد و تنها ازمقدارى پارچه سفيد استفاده مى كرد. ويل دورانت در جلداول تاريخ تمدن كه در زمان حيات تاءثير آن مذهب از طريق خودكشى به عمر خود پاياندهد. اما، همان گونه كه گذشت ، وى با گلوله يك هندوى متعصب كشته شد و براى اثباتيا ابطال حدس اين مورخ فرزانه فرصتى پيش نيامد.
دريوزگى و خوارى از فضائل محسوب مى شود. به عقيده آسمان جامگان زنان راهى بهكمال ندارند و براى اين امر بايد به انتظار مرد شدن در دوره هاى بعدى تناسخ باقىبمانند.


3-2- اهميسا 

آيين جين ، علاوه بر پذيرش معارف هندويى ،مسائل تازه اى را مطرح مى كند و بر قواعد اخلاقى شديدى اصرار مى ورزد. به عقيدمهجينها رستگارى بر دو اصل استوار است يكى رياضت كشى و ديگرى اهميسا يا پرهيز ازآزار جانداران كه تا نباتات و جمادات پيش مى رود و كندن زمين براى كشاورزى ممنوعشمرده مى شود. با آنكه خوردن ميوه درختان مجاز است ، استفاده از محصولات زير زمين مانندچغندر، هويج ، شلغم و سيب زمينى كه معالجه حيوانات اهلى و وحشى داير كرده اند و معمولاپارچه اى بر دهان مى بندند، كه مبادا حيوان ريزى ناخواسته به دهانشان وارد شود ونابود گردد. آنان آب را قبل از نوشيدن صاف مى كنند كه مبادا كرمى وارد دهان شود وجان بدهد. همچنين جاروبى از پر طاووس در دست مى گيرند و حشرات ريز را از مسير خوددور مى كنند. خودكشى از طريق ترك طعام و شراب فضيلتى بسيار بزرگ به شمار مىآيد و خود مهاويرا نيز به اين شيوه در گذشته است .


4-2- كتب مذهبى  

اين قوم نيز فرهنگ دينى مكتوب دارد و تعداد 39 كتاب دينى به آنان نسبت داده اند. از جملهيادگارهاى آنان در مساءله شناخت حقيقت وجود، داستان فيلى است كه آن را در جاى تاريكىقرار داده بودند و مردم مى خواستند با دست ماليدن ازشكل فيل آگاه شوند و هر كدام قضاوتى نادرست در اين باب مى كردند.(8)


5-2- پيروان  

هم اكنون حدود دو ميليون پيرو آيين جين در هندوستان وجود دارد كه روزگار بر تن آنانلباس كامل پوشانده و به جاى گدايى سرگرم تجارت هستند و وضع اقتصادى خوبىدارند. آنان آيين خود را نوسازى كرده اند و تنها قديسان و اندكى از ايشان در زندگىبه آن روشهاى عجيب و غريب روى مى آورند.


3- بوديسم  

آيين بودا از شاخه هاى كيش هندوست . اين آيين از هندوستان بيرون آمده و سراسر مناطقخاورى را در نورديده است و به علت داشتن انديشه هاى عرفانى لطيف و گسترش در مناطقپرجمعيت جهان ، پيروان زيادى دارد و اخيرا به اروپا و آمريكا نيز سرايت كرده است .


1-3- سرگذشت بودا 

بودا (Buddha) به معناى بيدار لقب گوتاماشاكيامونى (Gautamamuni -Sakya)بنيانگذار مكتب اصلاحى بوديسم است . به عقيده بوداييان وى كه فرزند پادشاه شهركاپيلاوستو (vastu-Kapila) در شمال هندوستان بود، در حدودسال 563 ق .م . به دنيا آمد و در آغاز سيدارتا (Siddhartha) يعنى كامياب ناميده مىشد. ستاره شناسان پيشگويى كرده بودند كه اين شاهزاده پس از مشاهده نمونه هاىبيمارى ، پيرى و مرگ و برخورد با يك رياضت كش دنيا را ترك خواهد كرد و بهرياضت روى خواهد آورد. بدين سبب پدرش دستور داده بود وى را به دور از ناملايماتزندگى بشرى و در ناز و نعمت پرورش دهند و مراقب رفتار و كردار او باشند. شاهزادهبا دخبر عمويش يشودهرا (Yasodhara) ازدواج كرد و داراى پسرى به نام راهولا(Rahula) شد. وى در 29 سالگى پس از مشاهده موارد مذكور، شبانه از كاخ و تنعمات آنگريخت و تحت ارشاد فردى به نام آلارا (Alara) زندگى راهبان را برگزيد و پس ازشش سال رياضتهاى سخت و سنگين در جنگلها سرانجام هنگامى كه ازوصول به حقيقت از طريق رياضت نوميد شد، رياضت را كنار گذاشت و بهتاءمل و تفكر و مراقبت معنوى روى آورد. جهاد اكبر او نيز ششسال طول كشيد و پس از آن با هفت هفته توقف زير درختى كه بعدا درخت بيدارى ناميده شد،با مارا (Mara) يعنى شيطان ويرانگر مبارزه كرد و در نهايت به حقيقت دست يافت وبوداى دوره كنونى شد. به عقيده بوداييان در دورانهاى پيشين جهان نيز تعدادى بودا آمدهاند. هر يك از اين بوداها قبل از ظهورشان بودى ستو (sattva-Bodhi) خوانده مى شود،يعنى كسى كه به معرفت كامل دسترسى دارد يا بوداى بالقوه است .
بودا در مدت 40 سال با مسافرتهاى فراوان ، آيين خود را در سراسر هندوستان تبليغكرد و بر اثر ملاقات با افراد مختلف ، به اصلاح نفوس و تربيت شاگردانى همتگماشت كه برجسته ترين آنان پسر عمويش آنندا (Ananda) بود. وى سرانجام در هشتادسالگى در حدود سال 483 ق .م . به نيزوانا پيوست .
داستان زندگى شگفت آور بودا از قديم الايام جذابيت داشته و به هميندليل اين داستان دينى به زبانهاى گوناگون ترجمه و در سراسر جهان منتشر شده است. نقل عربى آن با اضافاتى از فرهنگ سريانى ، به عنوان داستان بلوهر و يوذاسفبين مسلمانان رواج پيدا كرد.(9)


2-3- تاءسيس نظام  

انديشه هاى اصلاحى بودا در مخالفت با تعصب هاى برهمنان بود و اختلافات طبقاتى راباطل مى شمرد. تعاليم اخلاقى وى در مجموعه هايى مانند ترى پيتكا (pitaka-Tri) يعنىسه سبدگرد آمده است . اين تعاليم كه بر آيين هندو پايه گذارى شده است ، ترك دنيا،تهذيب نفس ، تاءمل ، مراقبه و تلاش براى رهايى از گردونه زندگى پر رنج اين جهانرا توصيه مى كند و براى وصول به نيروانا اهميت زيادىقائل است و مفهوم آن را توسعه مى دهد. آيين بودا در قرون بعدى بخش عمدمه اى از خاكهندوستان را تسخير كرد و در كشورهاى همسايه نيز گسترش يافت . در قرون هشتم و نهمميلادى ، دو تن از دانشمندان آيين هندو را نوسازى كردند و بر اثر آن ، آيين بودا اندكاندك از هندوستان برچيده و آيين هندو جانشين آن شد، امااشكال گوناگون آن در خاور دور و مناطق ديگر گسترش يافت .


3-3- فلسفه بودا  

هنگامى كه بودا به حقيقت دست يافت ، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان راكه از وى روى برتافته بودند، بيابد. او مى انديشيد كه اين پنج تن مانند وى درجستجوى حقيقتند و تعليم دادن ايشان از ساير مردم آسانتر است .
و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را ديد كه در ميان بيشه اى نزديك شهر نشسته اندو با هم سخن مى گويند.
هنگامى كه چشم آنان به بودا افتاد، به يكديگر گفتند: (اين سيدارتاست كه مى آيد؛همان كه دست از رهبانيت كشيد؛ خوب است به او كارى نداشته باشيم .)
اما چون بودا به آنان نزديك شد به وى سلام كردند و از او خواستند در كنارشان بنشيند.آنگاه از وى پرسيدند: (سرانجام ، حقيقتى را كه مى جستى ، يافتى ؟) بودا گفت : (آرى، آن را يافتم .)
راهبان گفتند: (پس به ما بگو حقيقت و حكمت و راز هستى چيست ؟) بودا پرسيد: (آيا شمابه كارما يعنى قانون كردار ايمان داريد؟) گفتند: (آرى .) بودا گفت : (پس بدانيد كههمان سرآغاز حكمت و آگاهى از حقيقت است . از نيكو نيكو پديد مى آيد و از بد بد. ايننخستين قانون زندگى است و همه چيزهاى ديگر بر اين قانون استوار است .)
گفتند: (اين كه تازگى ندارد.) گفت : (اگر چنين است قربانى ، دعا و تضرع بهدرگاه خدا عاقلانه نيست .)
راهبان پرسيدند: (چگونه ؟) بودا پاسخ داد: (زيرا آب هميشه سراشيبى مى رود، آتشهميشه داغ است و يخ همواره سرد. اگر براى همه خدايان هندوستان هم دعا كنيم ، آب هرگزسربالا نمى رود و آتش سرد و يخ گرم نمى شود. زيرا در زندگى قانونهايى يافتمى شود كه همه چيز بر آنها استوار است . از اين رو، كارى كه انجام گرفت ،قابل ابطال نيست و دعا و قربانى براى خدايان نيز سودى ندارد.)
آنان با اين سخن موافقت كردند و بودا افزود: (اگر اين سخن درست است ، كتاب وداها كهبه مردم راه و رسم دعا و قربانى را مى آموزد، درست نيست و برخلاف گفته پيشواياندينى ، من اعلام مى كنم كه وداها مقدس ‍ نيستند.)
راهبان از اين جراءت بسيار شگفت زده شدند و از بودا پرسيدند: (تو مى گويى برهماهنگام آفريدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسيم نكرده است ؟) پاسخ داد: (اصلامن باور ندارم برهما چيزى را آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد.)
آنان پرسيدند: (پس جهان ساخته كيست ؟) بودا پاسخ داد: (به نظر من جهان ابدى استو آغاز و انجامى ندارد. دو چيز است كه بايستى از آن پرهيز كرد: يكى زندگانى پر ازلذت كه زاييده خودخواهى و فرومايگى است و ديگر زندگى پر از رنج و خود آزارى كهآن نيز سودى ندارد و هيچ يك از اين دو به نيكبختى منجر نمى شود.)


4-3- اخلاقيات  

سرانجام راهبان از بودا پرسيدند: (پس راه درست كدام است ؟) پاسخ داد: (راه ميانه ،ميان لذت و رنج است كه از راه هشتگانه به دست مى آيد. راه هشتگانه هشت قانون بزرگزندگى را مى آموزد:
1. پرهيز از آزار جانداران ؛
2. پرهيز از دزدى ؛
3. پرهيز از بى عفتى ؛
4. پرهيز از دروغ ؛
5. پرهيز از مستى ؛
6. پرهيز از بدگويى ؛
7. پرهيز از خودخواهى ؛
8. پرهيز از نادانى ؛
9. پرهيز از دشمنى .


5-3- فرقه هاى بودايى  

آيين بودا سه فرقه دارد:
1. مهايانا (yana-Maha) يعنى چرخ بزرگ ، آيين شمالى كه در چين رواج دارد. اين شعبهاى آيين بودا با طيفهايى از اعتقادات و سنن كنفوسيوس و لائوتسه در چين و شينتو در ژاپندر آميخته است . يكى از آداب آن كه به سانسكريت دهيانا (Dhyana) يعنىتاءمل ، به چينى (Chang) و به ژاپنى زن (Zen) خوانده مى شود، شهرت جهانى دارد.
2. هينايانا (yana-Hina) يعنى چرخ كوچك ، آيين جنوبى كه در سرى لانكا (سيلان ) وكشورهاى جنوب شرق آسيا مشاهده مى شود. پيروان چرخ كوچك آيين خود را تراوادا(Theravada) يعنى آيين نياكان و بزرگان مى خوانند و كتب دينى آنان به زبان پالىاست .
3. وجريانا (yana-Vajra) يعنى چرخ الماس . اين فرقه در تبت وجود دارد و آيين بودا رابا سحر و كهانت و توتم پرستى در آميخته و تشكيلاتى نيرومند براى خود پديد آوردهاست . آيين مذكور لامائيسم (Lamaism) نيز خوانده مى شود و عنوان رهبر مذهبى مقتدر آندالائى لاما (Lama Dalai) به معناى رئيس درياگونه است . از چيزهاى جالب توجه اينفرقه آن است كه هنگامى كه رهبر مذهبى آن وفات يابد، راهبان براى پيدا كردن جانشينوى به جستجوى كودكى مى پردازد كه در لحظه درگذشت رهبر به دنيا آمده باشد. سپساين كودك را با توجهات ويژه پرورش مى دهند. وى پس ‍ از فراگيرى دانش و گذراندنمراحل مختلف به مقام مورد نظر نائل مى آيد. دالائى لاماى عصر ما پس از سرايت كمونيسمچينى به تبت رهسپار هندوستان شده و در آنجا به ارشاد و رهبرىمشغول است . اخيرا وى ، برخلاف سنت ، پسر بچه اى را براى جانشينى خود تعيين كرد وبه خاطر اين مساءله مورد انتقاد قرار گرفت .


6-3- كتب بودايى  

قديمى ترين كتاب مقدس بوداييان ترى پيتاكايعنى سهزنبيل ناميده مى شود كه داراى سه بخش است :
1. قواعد رهبانيت ؛
2. وسيله رستگارى ؛
3. مفهوم فلسفى و روانشناسى .
فرقه هاى مختلف بودايى نيز كتابهاى مخصوص به خود دارند.
4. آيين سيك
انشعابات تازه ترى نيز در آيين هندو وجود دارد كه آيين سيك (Sikh) يعنى شاگرد،معروفترين آنها است . برخورد اسلام و هندوئيسم در هندوستان در دورانهاى گوناگونمذاهب التقاطى چندى را پديد آورده است . يكى از عرفاى بزرگ مسلمان به نام كبير(1440-1518) توحيد اسلامى را با برخى عقايد هندويى در آميخت و مريدان بى شمارىگردآورد. يكى از شاگردان وى نانك (Nanak) بود كه پايه گذار بود كه پايهگذار آيين سيك و نخستين گورو (Guru) يعنى معلم است . پس از وى نه گوروى ديگر،يكى پس از ديگرى ، آمده اند. اين فرقه اندك اندك قوت گرفت و به گروهى سياسىمذهبى تبديل شد.(10)
سيكها به تجارت گرايش دارند و افرادى از آنان به سراسر جهان مهاجرت كرده و بهبازرگانى مشغولند. همچنين افرادى از ايشان به زاهدان و تهران آمده اند و در اين دوشهر معبد (گورودواره ) دارند.


1-4- سرگذشت نانك  

بنيانگذار آيين سيك به نام گورو نانك بهسال 1469 در خانواده اى از طبقه كشاترياها در يكى از روستاهاى لاهور به دنيا آمد. او ازعرفاى مسلمان و هندو استفاده كرد. سپس به كشورهاى اسلامى و زيارت مكه معظمه رفت وسرانجام آيين سيك را كه آميزه اى از هندوئيسم و اسلام است ، تاءسيس كرد و درسال 1539 در گذشت .
پس از گورو نانك 9 گوروى ديگر يكى پس از ديگرى برخاستند و اينك فهرست اسامى10 گوروى سيكان و تاريخ تولد و وفات ايشان :
1. گورو نانك (1469-1539)؛
2. گورو انگد (1504-1552)؛
3. گورو امر داس (1479-1574)؛
4. گورو رام داس (1534-1581)؛
5. گورو ارجن (1563-1606)؛
6. گورو هر گوبيند (1595-1644)؛
7. گورو هرراى (1630-1661)؛
8. گورو هرى كريشن (1656-1668)؛
9. گورو تيغ بهادر (1621-1675)؛
10. گورو گوبيند سينگ (1666-1708).


2-4- تعاليم  

نانك خداى يكتاى جهان را حق ناميد. وى مى گفت خدا به هر نامى كه خوانده شود فقط اوقادر متعال و حق است . سعادت و وصول به نيروانا همان استغراق در ذكر حق است . وى مايايا صورت وهمى جهان را كه در دين هندو آمده است ، پذيرفت و گردونه تناسخ و قانونعمل و عكس ‍ العمل را تا حدودى قبول كرد. نانك خوردن گوشت را براى پيروانش ‍ مباحدانست ، رياضت و بت پرستى را ممنوع كرد، نظام طبقاتى و تعدد زوجات را هم حرامشمرد.


3-4- آثار مذهبى  

پنجمين رهبر سيكان كه گورو ارجن خوانده مى شود، معبدى از طلا در شهر امريتسارهندوستان بنا كرد و كتابى به نام گرانت صاحب (GranthSahib ) نوشت كه مهمترينكتاب مقدس آيين سيك است .


4-4- تاريخچه سياسى سيكها 

سيكها در زمان دهمين رهبر خود به نام گورو گوبيند سينگ بيعتهايى را براى امورسياسى مرسوم كردند و افرادى جنگجو شدند و از آن هنگام نام خالصه يعنى بى آلايش ،بر خود نهادند. آنان براى خود پنج شعار قرار دادند كه هر يك در زبان پنجابى باحرف (ك ) شروع مى شود:
1. كس : باقى گذاشتن موى سر و صورت ؛
2. كونكا: همراه داشتن شانه ؛
3. كاچك : پوشيدن زير شلوارى كوتاه ؛
4. كارا: داشتن دستبند (النگوى ) آهنين ؛
5. كاندا: حمل شمشير يا خنجر فولادين .
سيكها با يكديگر بسيار متحدند و براى تشكيل كشورمستقل به شدت مبارزه مى كنند. ترور خانم گاندى نمونه اى از فعاليتهاى سياسى اينقوم است . آنان تبليغات مذهبى نيز دارند و كتبى هم در اين باب به زيانهاى ديگر و ازجمله فارسى منتشر كرده اند.
كتابنامه
1. الدنبرگ ، هرمان ، فروغ خاور، ترجمه بدر الدين كتابى ، تهران : انتشاراتاقبال ، 1373.
2. اوپانيشادها.
3. بهار، مهرداد، اديان آسيايى ، تهران : نشر چشمه ، 1375.
4. بهگود گيتا.
5. پاشايى ، ع .، بودا، تهران : كتابخانه طهورى ، 1347.
6. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345.
7. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1375.
8. شايگان ، داريوش ، كتاب اديان و مكتبهاى فلسفى هند، تهران : انتشارات دانشگاهتهران : 1346.
9. گرانت صاحب .
10. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، 1370.
11. وداها.
12. هيوم ، رابرت اى .، اديان زنده جهان ، ترجمه عبدالرحيم گواهى ، تهران : دفتر نشرفرهنگ اسلامى ، 1373.
:York New ,Developement and Essence Its :Buddhism ,Edward ,Conze.13
.1959 ,Brothers للّه Harper
Oxford ,Ceremonies and Customs ,Manners Hindu ,Abbe ,Dubois .14
.1976 .1906 ,Press University


5- چين و ژاپن  
1- كنفوسيانيسم  

كنفوسيوس (Confucius) حكيم و سياستمدار چينى آيين تازه اى براى مردم چين آورد كهبا وجود مقبوليت عامه ، پس از چندى از رونق افتاد و جاى خود را به آيين بودا داد.


1-1- سرگذشت كنفوسيوس  

در حدود سال 551 ق .م . در ايالت لو (Lu) در چين ، در خاندان كونگ (Kung) فرمانرواىتسو (Tsow) كودكى به دنيا آمد كه او را چيو (Chiu) ناميدند. وى در سه سالگى پدرخود را از دست داد و اين در حالى بود كه آن فرمانروا هيچ ميراثى براى زن و يگانهفرزند خود باقى نگذاشته بود. كودك نزد مادر رشد كرد و آموزگارانش هوش او را مىستودند و آينده درخشانى را براى او پيش بينى مى كردند. نوزده ساله بود كه وزيراعظم آن منطقه سرپرستى مزرعه ها را به او سپرد. وى در كنار اين منصب دولتى بهمطالعات و تحصيل هنر ادامه داد و دانشمندان براى كسب علم وكمال نزد او حاضر مى شدند. مردم او را كونگ فوتسه (futze-Kung) يعنى كونگفيلسوف مى ناميدند كه ما آن را كنفوسيوس تلفظ مى كنيم .
كنفوسيوس زندگى پر ماجرايى داشت و علاوه بر تعليم شاگردان ، به كارهاىحكومتى نيز مى پرداخت و در پنجاه سالگى به وزارت دست يافت و مقام او در زمانىكوتاه بالا رفت و وزير اعظم شد. توانايى وى در مديريت كشور حسادت رقيبان رابرانگيخت . از اين رو، پس از چندى از مناصب حكومتى كناره گيرى كرد و تنها به تربيتشاگردان پرداخت .
سرانجام هنگامى كه به سال 479 ق .م . مرگ به سراغ وى آمد، از عدم موفقيتكامل خويش اندوهگين بود، ولى شاگردان و يارانى از خود باقى گذاشت كه پيام او رابه همه رساندند.


2-1- آثار 

كنفوسيوس در سالهاى آخر عمر خود كتابهايى نوشت كه جزء ادبيات كلاسيك چين شد.كتابهاى وى عبارتند از:
1. شوچينگ (كتاب تاريخ )؛
2. شى چينگ (كتاب شعر)؛
3. لى چى (كتاب شعائر)؛
4. اى چينگ (كتاب تبديلات )؛
5. چون چيو (سالنامه بهار و پاييز).
چهار كتاب نخست گزيده اى از سخنان پيشينيان را نيز در بردارد، ولى سراسر كتابپنجم از خود اوست .


3-1- تعاليم  

تعاليم كنفوسيوس تركيبى بود از اصول اخلاقى ، سياست مدن و مقدارىمسائل دينى . وى معتقد بود كه اجداد مردم طبق قاعده لى (Li) زندگى مى كردند و از اينرو، از انواع نيكيها و بركات برخوردار بودند، ولى مردم زمان وى بر اثر رها كردن آنشيوه ، از آن امور محروم مانده اند. لى از ديدگاه كنفوسيوس معانى مختلفى داشت و براىپاكى ، ادب ، تشريفات و عبادت به كار مى رفت . وى معتقد بود با پيروى از لى هرچيزى بسامان مى آيد و جامعه آرمانى تشكيل مى شود.


4-1- اصول اخلاقى  

وى پنج رابطه را مطرح كرد كه هرگاه درست باشند، همه چيز درست مى شود:
1. مهربانى در رابطه ميان پدر و پسر؛
2. لطف برادر بزرگتر به برادر كوچكتر و تواضع برادر كوچكتر درمقابل برادر بزرگتر؛
3. عدالت شوهر با زن و اطاعت زن از شوهر؛
4. علاقه مندى زبردستان به زيردستان و اطاعت زيردستان از زبردستان ؛
5. مهربانى فرمانروايان به رعايا و وفادارى رعايا به فرمانروايان .
كنفوسيوس در مورد آرمانشهر و رابطه شهريار با رعايا تعليم مى داد كه هرگاه كشورنيز مطيع قانون مى شوند. وى درباره انسانكامل نيز سخن گفت و صفات پنجگانه وى را چنين نشان داد: عزت نفس ، علو همت ، خلوص نيت، شوق به عمل و خوش رفتارى .


5-1- مناسك  

گر چه كنفوسيوس قبل از هر چيز يك معلم اخلاق بود و بيش از اين ادعايى نداشت ، مردم درتعاليم او روح معنويتى مشاهده كردند كه وى رامثل اعلاى ديندارى به حساب آوردند. دينى كه او مطرح مى كرد بسيار ساده و به دور ازمسائل ماوراءالطبيعه بود و بيشترين سعى وى در آن بود كه خود را با عبادات و مناسكموجود زمان خويش وفق دهد. او مى گفت خاقانهاى اعصار گذشته مردمى سعيد و نيكبخت بودهاند؛ زيرا اولاد و اعقابى چند از ايشان بر جاى مانده بودند كه مراسم قربانى و عبادت واحترام را درباره آنها بعد از وفات به دقت انجام مى دادند.


6-1- پيروان و رقيبان  

شاگردان كنفوسيوس كه گفته مى شود هفتاد تن بودند، به سراسر كشور چين رفتند وبه تعليم حاكمان و صاحب منصبان مشغول شدند و گروهى از آنان نيز گوشه گيرى رابرگزيدند. تعاليم اين حكيم به وسيله شاگردانش تا يكى دونسل پس از وى گسترش يافت . با ضعيف شدن نظام سلطنتىفئودال و پديد آمدن مكاتب فلسفى رقيب ، نشر انديشه هاى وى بامشكل روبرو شد. هر يك از اين مكاتب به گونه اى انديشه هاى حكيم را مورد حمله قرار مىداد. در اين گير و دار، پيروزى گاهى از آن مكتب كنفوسيوس و گاهى از آن مكاتب رقيب بودتا اينكه با ورود آيين بودا به چين ، نزاع به نفع اين آيين پايان يافت و انديشه هاىكنفوسيوس تا اندازه اى در حاشيه قرار گرفت . با اين وصف ، شهرت و عظمت وىپيوسته در چين حضور داشته است .


7-1- دين رسمى  

فرمانروايان چين در دورانهاى مختلف همواره كنفنوسيوس را حرمت مى نهادند و رسما او رابزرگترين حكيم مى شناختند و به روان او اداى احترام مى كردند. قربانى كردن نزدآرامگاه او از زمان شاگردانش ‍ معمول بود، ولى نخستين پادشاهى كه به اين كار اقدامكرد كائوتسو ناميده مى شد كه در سال 195 ق .م . پس از زيارت آرامگاه وى ، قربانىگذارند.پس از وى ، پادشاهان ديگر اين رسم را ادامه دادند و قربانيها و هدايايى تقديمروح حكيم كردند. از سال 1911 اداى احترام رسمى و دولتى به روح كنفوسيوس بهتدريج ترك شد. پس از چندى ، دولت چين براى احياى افكار وى به عنوان يك متفكر دررديف نيوتون و پاستور اقدام كرد، ولى پس از انقلاب كمونيستى چين بهسال 1945، مبارزه شديدى با انديشه هاى وى آغاز شد و كمونيستها او را كسى معرفىكردند كه در مقابل توده هاى زحمتكش ، از طبقه اشراف حمايت كرده است .


2- تائوئيسم  

مكتب تائو / دائو (Taoism)به لائوتسه (tse_lao) حكيم (متوفاى 517 ق .م ) منسوباست . در اينكه آيا وى وجود خارجى داشته است يا صرفا يك شخص افسانه اى است ، مياندانشمندان اختلاف وجود دارد. به گونه اى كه از سنت به دست مى آيد وى درسال 604 ق .م . در چين به دنيا آمد و مدتى در دربار پادشاه سمت بايگان داشت . وى پساز چندى شغل خود را رها كرد و براى پرداختن به صفاى روح از همه امور حتى كسب علمدست كشيد و در خانه خود ماند. مردم درباره او كنجكاو شدند و براى آگاهى از انيشه هاىوى به ديدار او شتافتند. گفته مى شود كنفوسيوس نيز به ديدار وى رفت . وى ازمراجعات مردم خسته شد و بدين جهت از سرزمين خود مهاجرت كرد. يكى از دروازه بانانشهر او را در حال عزيمت ديد و از خواهش كرد كه به وى چيزى بياموزد. لائوتسه دركنارى ايستاد و رساله اى را به او املا كرد كه تاكنون باقى است و نام آن تائوته چينگيعنى رساله تائو و خاصيت آن ، است . اين رسالهشامل سخنان كوتاهى است كه معناى بعضس از آنها روشن نيست . رساله را به دروازه بانداد و از آنجا عبور كرد و ديگر خبرى از او باز نيامد. برخى گفته اند وى درسال 517 ق .م . درگذشت .
كسانى كه لائوتسه را شخصى افسانه اى مى دانند، مى گويند فلسفه منسوب به وىاز زمان كنفوسيوس قديمتر است و رساله ياد شده نيز قبلا وجود داشته است .


1-2- لائوتسه و فلسفه تائوته چينگ  

رساله منسوب به لائوتسه محصول انديشه يك تن نيست ، بلكه درطول قرون حك و اصلاحاتى در آن صورت گرفته است ، اما بيشتر محتويات آن از قرنچهارم قبل از ميلاد است .
از ديدگاه فيلسوفان قديم چين هر گونه فعل و انفعالات جهان تحت تاءثير نظامى استكه تائو ناميده مى شود. تائو در زبان چينى به معناى راه است و دراصل به بستر رودخانه اطلاق مى شده است . مى شده است . پيروان اين فلسفه براىتحولات جهان قانونى ثابت مانند بستر رودخانهقائل بودند و مى گفتند تائو آغاز و انجامى ندارد و پس از پديد آمدن جهان مادى ، تائونيز براى ايجاد تناسب ، در آن جريان يافته است . از اين رو، واژه تائو به كاسموس(cosmos) يونانى كه به معناى تناسب است ، نزديك مى شود. يونانيان جهان راكاسموس مى ناميدند.
در رساله تائوته چينگ آمده است كه هر گاه اشياء در بستر طبيعى خود سير كنند باكمال تناسب حركت خواهند كرد؛ زيرا اين حركت با تائو هماهنگ است ، ولى هر گاه چيزى ازبستر طبيعى منحرف شود تناسب خود را از دست مى دهد. هدف نهايى انسان بايد آن باشدكه خود را با تائو هماهنگ كند.


next page

fehrest page

back page