1- كليات 1- تعريف دين ، مذهب ، ملت و شريعت با پيشرفت دانش ، معلوم شده است كه درباره هيچ يك از پديده هاى جهان نمى توانتعريف كاملى ارائه داد. تعريف بايد جامع و مانع باشد؛ يعنى همه موارد خودى رادربرگيرد و همه موارد بيگانه را بيرون كند. در گذشته تصور مى شد ارائه تعريفجامع و مانع امكان دارد، اما اكنون روشن شده است كه هيچ تعريفى جامع و مانع نيست وتعريفها برخى از جوانب موضوعات را نشان مى دهند. بعضى موضوعات آسانتر و بعضى دشوارتر تعريف مى شوند. يكى از موضوعاتى كهبه سختى تعريف مى شوند، دين است . علت اين امر تنوع بسيار زياد اديان در جوامعبشرى است . دانشمندان براى پيدا كردن يك يا چند وجه اشتراك در تعريف اديان كوشيدهاند، ولى كارشان به جايى نرسيده است . اين امر موجب شده است كه تعريفهاى بىشمارى براى دين ارائه شود كه هيچ كدام از آنها جامع و مانع نيست . برخى گفته اند دينبه معناى اعتقاد به يك امر قدسى است و برخى آن را ايمان به موجودات روحانى دانستهاند. گروهى ديگر گفته اند دين عبارت است از ايمان به يك يا چند نيروى فوق بشرىكه شايسته اطاعت و عبادت هستند. مذهب در گذشته به مكتبهاى فكرى درون يك دين (مانند مذاهب چهارگانه يا پنجگانه فقهاسلامى ) اطلاق مى شد. در مغرب زمين ، واژه (Religion) به معناى مكتبهاى درون يك دينو به معناى خود دين به كار مى رود و حدود نيم قرن است كه متجددان كشور ما تحتتاءثير اين موضوع ، كلمه (مذهب ) را به هر معنااستعمال مى كنند. در اين نوشته واژه (دين ) و (اديان ) در مورد همه آيينها، اعم از صحيح ، منسوخ ، محرفو جعلى به كار مى رود، همان طور كه خداى متعال به كافران فرموده است : (لكمدينكم ولى دين ) (كافرون : 6). ملت در لغت به معناى روش و آيين است و اصطلاحا به مجموعه اديان توحيدى اطلاق مىشود. در علم كلام اسلامى به پيروان اديان توحيدى مليين مى گويند و هر گاهم يكى ازاهل كتاب مسلمان شود؛ سپس از اسلام برگردد، مرتد ملى ناميده مى شود. همچنين علماى اسلامواژه (ملت ) را اختصاصا براى اسلام به كار مى برند. حدود يك قرن است كه كلمه(ملت ) در زبان فارسى به معناى توده مردماستعمال مى شود و اين كاربرد احتمالا از كشور تركيه به ايران سرايت كرده است . شريعت معمولا به معناى احكام و قوانين آسمانى است و گاهى به معناى دين به كار مىرود.
|
2- دين از نظر جامعه شناسان اگر دين را با چيزى مانند پزشكى مقايسه كنيم ، حكم خواهيم كرد كه دين يك امر اجتماعىاست و پزشكى يك موضوع فردى . البته به سبب ارتباط محكم ومتقابل فرد و اجتماع ، مى توان هر موضوع فردى را اجتماعى و هر موضوع اجتماعى رافردى نيز ناميد. جامعه شناسان دين را يك نهاد اجتماعى مى دانند و به هميندليل ، درباره آن بحث مى كنند، ولى پزشكى يك نهاد نيست و جامعه شناسان با آن كارىندارند. رويكرد جامعه شناسان به مبحث دين رويكردى علمى است . علوم در گذشته بهماوراءالطبيعه وابسته بودند و همين وابستگى موجب پديد آمدن رشته هايى مانند علومغريبه و مانع پديد آمدن رشته هايى چون جامعه شناسى مى شد. علوم غريبه (مثلاكيمياگرى ) قابل تبيين نبود و صرفا شيوه هايى را پيشنهاد مى كرد و مدعى مى شد كهبه نتيجه معينى مى انجامد. در فضاى فكرى قديم كه رازورى حاكم بود، علم جامعهشناسى كه به توضيح پديده ها مى پردازد، جايى نداشت . از اواخر قرون وسطى ،زمزمه جدايى علم از ماوراءالطبيعه پيدا شد و به تدريج اين شيوه پا گرفت و از مغربزمين به سراسر جهان سرايت كرد. از اين رو، دور از انتظار نيست كه جامعه شناسان هنگام سخن گفتن درباره دين ، كارى بهجنبه آسمانى آن نداشته باشند و آن را ساخته ذهن بشر وتكامل يافته جادو بدانند كه براى تاءمين نيازهاى معيشتى ساخته شده است ؛ زيرا ديدگاهعلمى هر چيز را از آسمان فرو مى كشد و آن را تشريح و تبيين مى كند. به نظر جامعه شناسان ، دين ، دست كم در مراحل نخستين خود، سخت به جادوى ابتدايى مىماند؛ به اين معنا كه جادوگر و ديندار، هر دو مى كوشند تا با تدبيرى هستى را بر سرمهر آورند و آسايش خود را تاءمين كنند. پس هر دو ندا در مى دهند و از نيروهاى مطلوب خوديارى مى جويند؛ با اين تفاوت كه اولى نيروهاى يارى رسان و راحت بخش را در طبيعت مىداند، ولى دومى آنها را در ماوراى طبيعت مى جويد. تفاوت ديگر اينكه اولى براى دستيافتن به نيروهاى دور دست غير طبيعى ، راهى جز تضرع نمى يابد. جادوگر برنيروهاى طبيعى عمل مى كند و آنها را به همراهى مى خواند، اما ديندار از نيروهاى غيرطبيعىمى خواهد كه او را در مقابل نيروهاى طبيعى دريابند. جادوگر شى ء موردعمل خود، آمرانه مى گويد:(يار من باش !)، ديندار صرفا استرحام مى كند.
|
3- مراحل دين دين مانند هر پديده ديگر رو به تكامل بوده است و دانشمندان با پيروان اديان در اين نظرموافقند؛ جز اينكه دينداران مراحل دين را مانند كلاسهاى درس رو بهتكامل مى دانند، ولى دانشمندان مى گويند دين از جادو و پرستش طبيعت و شرك به مرحلهتوحيد رسيده است . هم اكنون گونه هايى از اديان اوليه در نقاط دور افتاده جهان وجوددارد و پژوهشگران براى تحقيق در مراحل دين ، آنها را مورد توجه قرار مى دهند.
|
4- فايده تاريخ اديان نخستين انگيزه مطالعه و بررسى هر موضوعى ارضاى حس كنجكاوى است و به هميندليل ، دانشمندان هنگام تحقيق درباره پديده ها، ارزش اقتصادى يا ساير منافع مادى را درنظر نمى گيرند و تنها پس از به نتيجه رسيدن تحقيق است كه منافع اقتصادى موردتوجه قرار مى گيرد. تشويق و همكارى دولتها در چنين مواردى نيز به اميدحصول نتيجه مادى است . خود دانشمندان با شور و هيجان به تحقيق مى پردازد، در حالىكه نمى دانند موضوع مورد بحث آنان به نتيجه مى رسد يا نه . كسانى هم كه در تاريخ اديان مطالعه مى كنند تا از آن براى رشته هاى ديگر علومانسانى سود بجويند؛ زيرا رشته هاى علوم به يكديگر پيوند دارند و اين پيوند ميانرشته هاى مشابه بيشتر است . دين به عنوان پديده اى كه هيچ گاه از انسان جدا نشده ،براى پژوهشگران اهميت فراوانى دارد. در اين هنگام ، تاءثير شگفت آور دين در زندگىبشر و نقش آن در رشد و شكوفايى علم و هنر روشن مى شود. فايده ديگر مطالعه تاريخ اديان ، بهره بردن از آن در برقرارى ارتباط با افراد وجوامع گوناگون است . از اين رو، دولتهاى بزرگ براىتحميل سيطره خود بر دولتهاى كوچك ، به سراغ خاور شناسان مى روند و از آگاهيهاىآنان در باب روحيات و باورهاى ملتها استفاده مى كنند. تحقيق در تاريخ اديان براى دينداران سود معنوى دارد و به باورهاى دينى ايشان عمق مىبخشد. آنان در بحث خود، كژيها و نابهنجاريهاى اديان رقيب را جستجو مى كنند و درصددند درستى دين موروثى و مقبول خويش را ثابت كنند. همچنين در اين رشته ، فهم درست اعتقادات دينى ملتها ميسر گردد و تنها پس از آن مىتوان راه راست را به آنان نشان داد و كاستيهاى آن اديان را تفهيم كرد.
|
5- دسته بندى اديان اديان را مى توان از جنبه هاى گوناگون دسته بندى كرد: اديان ابتدايى (مانند آنچه ميان اقوام ابتدايى ديده مى شود)، اديان قديم (مانند آيينهاىمنقرض شده خاورميانه ) و اديان پيشرفته (مانند اديان بزرگ كنونى ).
اديان ساده (مانند آنيميسم ، توتيسم و فتيشيسم )، اديان فلسفى (مانند هندوئيسم ،بوديسم و آيين كنفوسيوس ) و اديان وحيانى (مانند زردشتى گرى ، يهوديت ، مسيحيت واسلام ). اديان غير توحيدى (مانند هندوئيسم ، بوديسم و شينتو) و اديان توحيدى (مانند يهوديت ،مسيحيت و اسلام ). اديان سامى (مانند يهوديت ، مسيحيت و اسلام )، اديان آريايى (مانند اديان ايران باستان ،هندوستان ، روم و يونان قديم ) و اديان خاور دور (مانند آيين كنفوسيوس ، تاتوئيسم وشينتو). اديان شرقى (مانند هندوئيسم ، بوديسم و شينتو) و اديان غربى (مانند يهوديت ، مسيحيت واسلام ). دسته بنديهاى ديگرى نيز در منابع دين شناسى وجود دارد.
|
كتابنامه 1. الياده ، ميرچا، اسطوره ، رويا، راز، ترجمه رويا منجم ، تهران : انتشارات فكر روز،1375. 2. الياده ، ميرچا، رساله در تاريخ اديان ، ترجمهجلال ستارى ، تهران : انتشارات سروش ، 1372. 3. الياده ، ميرچا (ويراستار)، فرهنگ و دين ، ترجمه هياءت مترجمان ، تهران : طرح نو،1374. 4. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345. 5. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1357. 6. كريشنان ، رادا، اديان شرق و فكر غرب ، ترجمه رضازاده شفق ، تهران : انتشاراتدانشگاه تهران : 1344. 7. كريشنان ، رادها، مذهب در شرق و غرب ، ترجمه فريدون گرگانى ، تهران : سازمانكتابهاى جيبى ، 1344. 8. گئر، جوزف ، حكمت اديان ، ترجمه و تاءليف محمد حجازى ، تهران : كتابخانه ابنسينا، 1337. 9. گئر، جوزف ، سرگذشت دينهاى بزرگ ، ترجمه ايرج پزشك نيا، تهران : نشرانديشه ، 1352. 10. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، 1369. 11. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، 1370. ,publishers harpercollins :york new ,religions our ,(.ed) arvind ,sharma.12 .1993
|
2- اديان ابتدايى 1- دين نزد انسان ابتدايى از نظر پژوهشگران علوم انسانى ، نخستين نشانه هاى موجود از دين گرايش به پرستشطبيعت است . نمونه هايى از اين گرايش هم اكنون در مناطق دور افتاده جهان ، ميان انسانهاىابتدايى مشاهده مى شود. در اين گرايش به منظور رام كردن نيروهاى طبيعت ، بايد از آننيروها تجليل كرد و از آنها درخواست لطف و احسان داشت . انسانهاى ابتدايى عصر مامراسمى دينى دارند كه در آن لباسهاى عجيب و غريبى مى پوشند، ماسك بر صورت مىزنند و به حركات موزونى مشغول مى شوند و ضمن آن از گونه اى مناسب و به دور ازطغيان و طوفان آنان را سيراب كند و به زمين مى گويند بروياند و از مزارع و درختانمى خواهند كه محصول بهتر و بيشترى بدهند و مانند اينها.
|
2- عناصر مشترك اديان ابتدايى با آنكه اديان ابتدايى در بيغوله هاى جهان پراكنده شده اند و نمى توان ميان آنها هيچارتباطى تصور كرد، شگفت آور است كه آن اديان باورهايى مشابه يكديگر دارند. برخىاز عناصر مشترك اديان ابتدايى به قرار زير است : 1-2. خدا و خدايان بايد توجه داشت دينداران به خدايى بسيار والا و فوق تصور بشر عقيده دارند. آنانمعتقدند علم و قدرت خدا بى نهايت است و هر گاه در متون دينى چيزى بر خلاف آن يافتشود، براى تاءويل آن تلاش مى كنند. از قرآن مجيد به روشنى مى فهميم كه مشركان نيز پيوسته به چنين خدايى معتقد بودهاند. به ادعاى برخى مشركان ، خدا از بس بزرگ و پاك و منزه است ، با جهان مادىارتباطى ندارد؛ از اين رو، بايد براى حاجت خواستن به شركاى او مراجعه كنيم . آنان اينموجودات را كارگزاران امور جهان مى دانستند و رجوع به آنها را عظيم الشاءن به مردممى گفتند اين شريكان از جانب خداى متعال تعيين نشده اند و به هميندليل ، هيچ قدرتى ندارند و نبايد به آنها متوسل شد. تاريخ نشان مى دهد كه شرك به خداى متعال سابقه اى ديرينه دارد و بشريت پيوستهبه آن مبتلا بوده است . در عصر حاضر نيز تقريبا نيمى از جمعيت جهان در قالب هندوئيسم، بوديسم ، شينتو و اديان ابتدايى بت مى پرستند (واژه (بت ) در زبان فارسى نيز ازنام (بودا) گرفته شده است ). جامعه شناسان دوران شرك را مقدم بر دوران توحيدمعرفى مى كنند، ولى پيروان اديان توحيدى با اين فرضيه به شدت مخالفند و شركرا انحراف از توحيد مى دانند. به زعم برخى اديان ، خدايان در تاريخ براى انسان جلوه گر شده اند و بتان نمادى ازآنها هستند. اين سنخ اديان به فرستادگان الهى يعنى انبيا (ع ) عقيده ندارند. 2-2. نياكان پرستى ترس از مرگ خرافاتى را در جوامع ابتدايى پديد آورد و آن اقوام درباره ارتباطمردگان با زندگان عقايدى داشتند. برخى از مردم باستان از بازگشت اموات مىترسيدند و مردگان را كاملا با طناب مى بستند و گورها را محكم مى كردند تا ازبازگشت آنان جلوگيرى كنند. اين عقايد كم كم به نياكان پرستىتبديل شد كه در دورانهاى مختلف در سراسر جهان وجود داشته است و اكنون مظاهر آن درسرزمينهايى مانند ژاپن به چشم مى خورد. بتان در مواردى مجسمه نياكان بوده اند.
|
3-2- جادو جادو در اديان با آنچه در تصور ماست تفاوت دارد. در آن اديان جادو عبارت است ازمراسمى براى دلجويى و مددخواهى از نيروهاى طبيعت . در اين مراسم ، جادوگر فعاليتمى كند و رهبرى مراسم را بر عهده مى گيرد. از آنجا كه در جوامع ابتدايى علم و سوادمطرح نيست ، اين افراد نيز چيزى بيش از سايرين نمى دانند و تنها اعتقاد همگان به وجودنيروهايى در اين اشخاص آنان را از سايرين ممتاز كرده است . جادوگران از نيروى خود براى معالجه بيماران نيز استفاده مى كنند. اين گونهجادوگران معمولا شمن (shaman) ناميده مى شوند. جادوگران رياضتهايى نيز مى كشند و بسيار مى شود كه در بدن خود نشانه هايى پديدمى آورند و در مواردى خود را اخته مى كنند.
|
4-2- قربانى ميان اقوام سراسر جهان قربانى براى معبود انواعى داشت و از ريختن جرعه اى آب ياشراب تا اهداى گياهان و محصولات ، ذبح حيوانات و كودكان و بزرگسالان ، همچنين بهآتش افكندن كودكان را شامل مى شد. آنان برخى اوقات براى آنكه جمعيت كاهش نيابد،براى تهيه قربانى به سرزمينهاى ديگر يورش مى بردند و افرادى را اسير و سپس در راه خدايان خود قربانى مى كردند. قربانى عفت ، يعنى فحشا دادن به احترام بتان(Hierodouleia) نيز نزد اقوام مختلف رواج داشت . اهراق جرعه به عنوان قربانى همواره يكى از رسوم ميخوارى بوده و در تورات كنونى(خروج 29:41 و موارد ديگر) و در شعر عربى و فارسى بدان اشاره شده است :
شربنا و اهرقنا على الارض جرعة
|
فللارض من كاس الكرام نصيب
|
اگر شراب خورى جرعه اى فشان بر خاك
|
از آن گناه كه نفعى رسد به غير چه باك
| در دورانهاى بعد قربانى انسان منسوخ شد و اندك اندك قربانى به حيوانات منحصرگرديد، ولى نمونه هايى از آن تا دورانهاى نزديك به ما وجود داشته است . اكنون كهقوانين كشورها چنين چيزى را اجازه نمى دهد، گاهى در گزارشهاى خبرى مى بينيم كه دربرخى روستاهاى هندوستان و مناطق ديگر يك بت پرست به دور از چشم پليس ، فرزندخود را در پاى بتى قربانى كرده يا تصميم داشته قربانى كند، ولى ديگران از اينكار جلوگيرى كرده اند. البته مرتكبين اين جرم در عصر ما دستگير و مجازات مى شوند،ولى در گذشته هاى دور از آنان تقدير مى شده است . شايد فرمان آزمايشى خداىمتعال به حضرت ابراهيم خليل (ع ) مبنى بر قربانى كردن فرزندش براى اين بودهكه معلوم شود موحدان نيز در عشق و علاقه به معبود حقيقى چيزى كم ندارند.
|
3- توتم در اديان ابتدايى توتم (Totem) قبيله عبارت است از نشانى كه از قبيله حمايت مى كند.آن نشان ممكن است يك گونه حيوان ، نبات يا جماد باشد. حيوانات گوناگونى ميان اقواممختلف احترام دارند و احيانا تصوير آنها را روى پرچم كشورها مى بينيم . با مراجعه به تاريخ ملتها و مشاهده پرستش شير در آفريقا، ببر در هندوستان ، عقاب وخرس و سگ آبى در آمريكاى شمالى ، گاو نر در يونان و مصر، گاو ماده در هندوستان وآفريقا و اسكانديناوى ، گاوميش در جنوب هندوستان و كانگورو در استراليا، در مىيابيم كه حيوانات مذكور توتم آن اقوام بوده اند. هنوز هم مقدس شمردن كبوتر و مارنزد بسيارى از ملتها ادامه دارد. واژه (توتم ) از زبان سرخ پوستان آمريكا آمده است .
|
4- تابو تابو (Taboo) عبارت است از محرمات قبيله ، مانند مقررات ازدواج و تغذيه . ممكن استقبيله اى ازدواج درون قبيله را مجاز بداند و قبيله ديگر آن را حرام بشمارد. افراد اين قبيلهبايد براى همسريابى به سراغ قبايل ديگر بروند. واژه (تابو) از زبان قومىابتدايى در مجمع الجزاير پولينزى آمده است .
|
5- مانا در آيينهاى باستانى برخى از اشيا را داراى نيرو مى دانستند و مورد توجه قرار مى دادند. ممكن است سنگى ، چوبى ، درختى يا حيوانى داراى خاصيت تلقى شود و از آن حاجتبخواهند و بدان تبرك بجويند. اين اشياء مانا (Mana) خوانده مى شوند. بقاياى اينتصور نيز در اديان و گرايشهاى ديگر موجود است . واژه (مانا) نيز از زبان قومىابتدايى در مجمع الجزاير پولينزى آمده است .
|
6- آنيميسم آيين باستانى بسيارى از اقوام گذشته جان پرستى (Animism) بوده است . بر اساساين آيين همه مظاهر طبيعت روح دارند و براى بهره بردارى از آنها بايد به نيايش وسپاس و ستايش آنها پرداخت . پرستش زمين ، آسمان و اجرام سماوى ، آتش ، رعد، برق ،ابر، دريا، رودخانه ، طوفان ، جنگل ، گياهان و حيوانات ، بويژه گاو ماده ، مار كبرا،همچنين پرستش توتم قبيله و روح نياكان و بزرگان ، همراه با دلجويى از موجوداتخطرناك ، مانند شيطان و جن (از ما بهتران !)، ميان اقوام باستانى رواج داشته است(گرايش به عبادت جن و پناه بردن برخى افراد نادان به آنها مورد نكوهش قرآن مجيدقرار گرفته است : انعام : 100، سباء: 41، جن : 6). جان پرستان طبيعت را داراى شعور و انسانوار مى دانند و به گونه اى با آن راز و نيازمى كنند و براى آن قربانى تقديم مى دارند، گويا طبيعت تحت تاءثير اين امور قرار مىگيرد. بقاياى اين گرايش در برخى اديان بخصوص آيين هندو تا اين زمان مشاهده مىشود. برخى از بتان نماد قواى طبيعت هستند.
|
7- فتيشيسم فتيش (Fetish) واژه اى پرتغالى به معناى جادو است . ايمان به فتيش ، يعنى احترام بهيك شى ء مادى كه نيرويى جادويى در آن نهفته است ، در اقوام ابتدايى يافت مى شود.اين شى ء معمولا از سنگها و مواد معدنى است ، كه به عقيده آن اقوام همراه داشتن آنخوشبختى مى آورد.
|
8- اساطير بشر هنگامى كه از كشف رازهاى جهان احساس ناتوانى كرد، براى توضيح پديده ها بهاسطوره روى آورد و از قوه خيال كمك گرفت . اساطير ابعاد گوناگونى داشتند و ازمهمترين ابعاد آنها ترويج فضايل و كمالات بود. بنابراين اساطير هم سازنده و همويرانگر بودند: سازندگى روح آدمى با فضايل و ويرانگرى انديشه آدمى در توضيحپديده ها. همان طور كه تفكر عموميت دارد، بدل آن نيز كه اسطوره باشد، در همه جوامعبشرى عموميت داشته است . نيمه اول شاهنامه فردوسى نمونه اى از اساطير است كه در آنقهرمانانى مانند رستم مطرح مى شوند. رستم يك ابرمرد است كه براى برانداختن كزيهاو حاكم ساختن ارزشها مى جنگد. از ديدگاه علمى ، فلسفه و دين تكامل يافته اسطوره هستند، ولى اين ادعا در مورد دين ازديدگاه دينى مردود است و اعتقاد به آن با ديندارى مناقات دارد.
|
كتابنامه 1. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345. 2. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1375. 3. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، 1369. 4. ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، 1370. Macmillan : york new , religion of encyclopedia the , (ed) mirca , Elide.51986 , copany publishing :yourk new , ethics and religion of encyclopedia , (ed) james , hastings.6 .d.n , sons scribners charles sheldon : London , religions Worlds the in Worship , Geoffrey , parrinder.7 .1976 ,press
|
3- اديان ملل گذشته 1- مصر مصر يكى از كشورهاى بسيار معروف جهان باستان بود. اين سرزمين تمدنى بزرگ وحكومتهايى مقتدر داشت . نژاد مصريان قبطى بود و واژه (Egypt) كه در زبانهاىاروپايى براى مصر به كار مى رود، با كلمه قبطى در ارتباط است . مصريان از مراحل مختلف اديان ابتدايى گذر كردند و به خدايان محلى كه معمولا بهشكل حيوانات اهلى و وحشى بود روى آوردند. پرستش فرعونها و خدايان اساطيرى نيزمعمول بود.
|
1-1- پيدايش دين و گوناگونى آن در مصر قديم مصريان قديم به موجودات غيبى بسيارى معتقد بودند و خدايانى با اسما و صفات مختلفداشتند. هنگامى كه فراوانى خدايان موجب زحمت شد، از شمار آنها كاستند و حتى در دورهكوتاهى تنها به خداى آفتاب معتقد شدند. در آن دورانها اعتقاد به الوهيت حيواناتى مانندشير، تمساح و برخى پرندگان و جوندگان و برخى حيوانات اهلى مانند قوچ رواجيافت . پرستش گربه نيز نزد آنان بسيار اهميت داشت . ايرانيان دوره هخامنشى در يكى ازجنگهاى خود با مصريان ، تصوير گربه را روى سپرهاى خود نقش كرده بودند؛ از اينرو، مصريان به احترام آن تصاوير از تيراندازى و شمشيرزنى خوددارى كردند و درنتيجه ، پيروزى نصيب ايرانيان شد. موجوداتى خيالى با سر حيوان و تن انسان ، در اعتقادات ايشان وارد شد و بتهايى به اينشكل ساختند و پرستيدند. هنگام مسافرت در رودنيل ، براى مصونيت از خطر تمساحهاى آدمخوار، نخست به معبد بسيار شكوهمند تمساح مىرفتند و با پرداخت صدقه و نذرى ، به خيال خود تاءمين جانى مى گرفتند.
|
2-1- اسطوره خدايان سه گانه اوزيريس ، ايزيس و هوروس مصريان قديم مى گفتند اوزيريس (خداى كشاورزى ) با خواهرش ايزيس (الهه مادر)ازدواج كرد و از ايشان فرزندى به نام هوروس (خداى آفتاب ) به دنيا آمد. اوزيريس بهدست برادر خود به نام ست (خداى خشكسالى ) كشته شد. ايزيس جسد شوهرمقتول خويش اوزيريس را با زحمت فراوان به دست آورد و آن را به مصر برگرداند وپنهان كرد. هنگامى كه ست از اين قضيه آگاه شد جسد را پيدا كرد و آن را به چهاردهقطعه پاره پاره ساخت و هر قطعه را در مكانى در مصر به خاك سپرد. آن مكانها به بركتپاره هاى آن جسد آباد و بارور شدند. هوروس كه اكنون بزرگ شده بود، به خونخواهىپدر، با عموى خود جنگيد و با آنكه يك چشم خود را از دست داد، بر عمو پيروز شد و او رااسير كرد و نزد مادر خويش ايزيس آورد. ايزيس برادر شوهر خود را بخشيد. آنگاه هوروس قطعات جسد پدر را به يكديگر پيوند داد و به كمك خداى حكمت او را زنده كرد.اوزيريس از آن پس ، در جهان نماند و اين عالم را به فرزندش هوروس سپرده به جهانزير زمين رفت و فرمانرواى مردگان شد.
|
3-1- پرستش آفتاب پرستش آفتاب در مناطق مختلف جهان سابقه اى ديرينه دارد و در مواردى از قرآن مجيد (ازجمله در سوره نمل ، آيه 24) به آن اشاره شده است . به راستى در ميان تمام خدايانى كهدر كنار آفريدگار پرستيده مى شدند، هيچ يك از آنها بركات بى پايان خورشيد رانداشت . در مصر قديم براى ساعات مختلف روز، خدايانى كه نماينده خورشيد بودند،قرار داده شد: مثلا خداى بامداد خپرع ، خداى نيمروز رع و خداى شامگاهان اتوم بود. همچنين سوسكى كه سرگين گردان ناميده مى شود، نماينده خورشيد در روى زمين بهشمار مى رفت . مصريان قديم آن حشره را بسيار مقدس مى دانستند و تصوير او را درطلسمات و بر سينه و پيشانى مجسمه پادشاهان ترسيم مى كردند و از آن بركت ونيكبختى مى خواستند.
|
4-1- پرستش فرعون پرستش پادشاهان در گذشته بسيار رواج داشت و آخرين نمونه آن در مورد امپراطور ژاپنبود كه به خواست خود وى در سال 1946 لغو شد. هم اكنون برخى از فرمانروايانمانند پادشاه تايلند مقدارى از آن سنت را حفظ كرده اند. فرعونهاى مصر (مانند امپراطورهاى ژاپن ) خدايانى ازنسل آفتاب به شمار مى رفتند و پرستش آنان به اين عنوان بود.
|
2- بابل بابل براى ساليان درازى مركز تمدن و علم و فرهنگ بود و نام آن در كتاب مقدسيهوديان و مسيحيان بسيار آمده و قرآن مجيد (در سوره بقره ، آيه 102) از آن ياد كرده است. جبر و مثلثات و بسيارى از مسائل رياضى و علمى ديگر از تمدن بابلى به يادگارمانده است .
|
1-2- تحول و دگرگونى ديانت ابتدايىدربابل در حفاريهايى كه در اماكن مختلف عراق صورت گرفته ، مجسمه خدايان بى شمارى اززير خاك بيرون آمده و به موزه هاى جهان منتقل شده است . اين خدايان صورتتكامل يافته آنيميسم ابتدايى بوده اند. بابل نيز تحول و تكامل دين از فتيشيسم تا اعتقاد به خدايان را تجربه كرد. اين سيرتقيريبا چهار هزار سال طول كشيد و در پايان خدايانى كه نماينده ارواح ماه و خورشيد وسيارات بودند، در شهرهاى مختلف مورد پرستش قرار گرفتند. مردوخ در بيشتر زمانهابرترين خدا بود. |
2-2- خداى سه گانه ميان خدايان بى شمار بابليان ، شش خدا معروف تر شدند كه در دو دسته سه تايى(تثليث ) مورد پرستش بودند. تثليث اول از آنو (خداى آسمان )،انليل (خداى فضا و جنگ ) و ائا (خداى آب ) و تثليث دوم از شمش (خداى آفتاب )، سين (خداىماه ) و ايشتار (خداى مؤ نث ) تشكيل شده بود. اين خدايان همسرانى داشتند و در زمانى خداى مؤ نث ايشتار به عنوان الهه بارورى بسيارمورد توجه قرار گرفت . شوهر ايشتار تموز ناميده مى شد. هنگام اوج تمدن بابل خداى بزرگى به نام مردوخ مطرح شد كه تصوير او را همه جارسم مى كردند. ساير خدايان بابل زير دست مردوخ به شمار مى رفتند.
|
3-2- خداى آشور هنگامى كه بابل به دست قوم شمالى آشور سقوط كرد، مردوخ جاى خود را به خداىآشوريان به نام آسور داد و تصوير او را همه جا ترسيم كردند. بار ديگر بابليانبر آشوريان پيروز شدند و مردوخ را به منزلت پيشين خود برگرداندند و با سقوطبابل به دست كورش ، آهور مزدا جاى مردوخ را گرفت .
|
3- يونان يونان شبه جزيره كوچكى در جنوب شرقى اروپاست كه از گذشته هاى دور مركز هنر،فرهنگ و انديشه بوده است . اين كشور در زبانهاى اروپايى (Greece) خوانده مىشود و كلمه عربى اغريق از اينجا مى آيد. نام يونان (Ionia) گرفته شده كه يكى ازبخشهاى يونان است . يونانيان كشور خود را هلاس (Hellas) مى نامند كه نام افسانه اىنياى يونانيان است . از آنجا كه بيشتر اديان جهان با انديشه و اسطوره رابطه اىتنگاتنگ دارند، باورهاى دينى يونانيان در دين شناسى مهم است .
|
1-3- آيين يونانيان باستان يونانيان قديم نيز به خدايان نرينه و مادينه معتقد بودند. بزرگترين خداى ايشانزئوس بود كه گاهى وى را زئوس پاتروس يعنى زئوس پدر مى ناميدند. اين خدا نزدهندوان باستان ديوس پيتار و نزد روميان قديم ژوپيتر خوانده مى شد. مجموعه خدايانمورد پرستش ايشان معمولا با خدايان آريايى قديم مشترك بود. برخى خدايان يونانعبارت بودند از: آپولو(خداى آفتاب )؛ پوزيدن (خداى دريا)؛ هستيا(خداى مؤ نث و مادر خانواده )؛ دميتر (خداى مؤ نث ، مادر كشاورزى و غلات )؛ هرمس (خداى حكمت )؛ آرس (خداى جنگ ).
|
2-3- اساطير بشر با قدرت تخيل و تلاش همه جانبه ، در طى قرون و اعصار گذشته سعى كرده استتا خود را از سرگردانى برهاند و به همين منظور نخست اساطير را پديد آورده تا بهتصور خود براى سؤ الات خويش پاسخى بيايد. فلسفه ، ادبيات و برخى اديانزاييده اساطيرند و اساطير در سراسر زندگى فكرى انسانها نقش دارند. مثلا در كشور ما،اساطير شاهنامه در ذهن مردم وجود دارد و پيوسته مردم از خواندن آنها لذت مى برند.يونانيان نيز خدايان اسطوره اى خود را مى پرستيدند و براى آنها قربانى مى كردند.نام برخى از اين خدايان در بالا آمد و تهيه كردن فهرستى از خدايان اسطوره اى آنان ياساير ملل باستانى كارى دشوار است . يونانيان مردمى هوشمند و كنجكاو بودند و از آنجا كه به علم دسترسى نداشتند، با خلقاساطير ذهن جستجوگر خود را آرام مى كردند؛ همان طور كه به جاى پرستش آفريدگارآسمان و زمين ، به بتهاى گوناگون روى مى آوردند. همين قوم از اساطير به فلسفهپرداختند و پرچمدار دانش در عصر خود شدند، در حالى كه موفقيت اقوام ديگر در اين راهچشمگير نبود.
|
3-3- پيدايش فلسفه حدود پنج قرن پيش از ميلاد، فيلسوفان بزرگى در يونان پيدا شدند و افكار تازه اىمطرح كردند. معروفترين آن فيلسوفان سقراط و شاگردش افلاطون و شاگرد اينفيلسوف ارسطو بودند. انديشه هاى ارسطو قريب دو هزارسال در مجامع علمى اروپا و جهان اسلام رواج داشت و كمتر كسى به خود اجازه مى داد آنهارا نقد كند. با آنكه فلسفه يونان و انديشه هاى ارسطو عظمت پيشين خود را از دست دادهاست ، هنوز هم دانشمندان هنگام طرح مسائل فكرى از اشاره به سابقه آن در يونان و آثارافلاطون و ارسطو گزيرى ندارند. فيلسوفان يونان براى انديشه هاى خود از اساطيربهره زيادى برده اند و هم اكنون مجموعه آثار افلاطون از نام خدايان گوناگونانباشته است . آنان به بسيارى از سروده هاى حماسى قديم كه صفات ناپسند را به خدايان نسبت مىدادند، اعتراض داشتند. انديشه هاى افلاطون در مورد خداشناسى موجب گرديد كه او راافلاطون الهى (DivinePlato) بنامند. ارسطو محركاول را مطرح كرد كه به عقيده فيلسوفان موحد به خداى اديان توحيدى نزديك است .
|
4-3- عقايد عامه در همين دوره فكر توده مردم نيز تحول يافت و آنان معتقد شدند كه خداى زئوس بالاىكوه المپ نشسته است و ساير خدايان گرداگرد او هستند. ايشان به حيات پس از مرگ عقيدهنداشتند، ولى براى سعادت دنيوى ، بتهايى را مى پرستيدند. اين بتها مظهر خدايان وقهرمانان اساطيرى بودند و كاهنانى داشتند.
|
4- روم يكى از كشورهاى بسيار باشكوه و قدرتمند جهان باستان روم بود كه بخش مهمى ازاروپا، تركيه و شام را شامل مى شد. روميان از گذشته هاى دور تاكنون در معمارى ،نقاشى ، مجسمه سازى ، ادبيات و فنون كشور دارى سر آمد بودند. روميان سه قرن پساز ميلاد مسيح (ع ) به مسيحيت گرويدند و براى ترويج آن ، از تمدن باستانى خودبسيار سود جستند.
|
1-4- آيين روميان قديم روميان قديم آيينى ساده و ابتدايى داشتند. همه روميان خداى ديانا را كه معبدش در كوههاىنزديك رم بود، مى پرستيدند و هنگام جشنهاى ساليانه به معبد او روى مى آوردند. يكىاز اعمال دينى آنان صرف خوراك مقدسى بود كه با آتش مقدس پخته مى شد و خداى آتشدر آن سهم داشت . تهيه اين غذا و صرف آن طبق آيينهاى معينى بود كه شرح آن بهطول مى انجامد (اصولا استفاده از خوراك در اديانمعمول بوده و عشاى ربانى در مسيحيت باقيمانده آن است ).
|
2-4- نوما آيين نوما (Numen) يعنى روح ، براى هر چيز از انسان و حيوانات و جانوران و جمادات ومظاهر طبيعت ، روحى مى شناخت . بعضى از اين ارواح نيكوكار و برخى بدكار بودند. اينارواح كه بعدا جنبه الوهيت پيدا كردند، طبيعتى مبهم و نامشخص داشتند. روميان در دوره هاىبعد براى آنها شخصيت قائل شدند و درباره آنها اساطيرى ساختند.
|
3-4- خدايان رومى روميان نيز خدايان بى شمارى داشتند كه نام برخى از آنها از اين قرار است : ژوپيتر،جانوس ، مارس ، وستا، نپتون ، ولكان ، ونوس ، آپولو، مينروا،هركول .
|
4-4- ژوپيتر ژوپيتر معادل زئوس يونانيان و به معناى زئوس پدر است . وى خداى نور و رعد و برقو صاعقه بود. روزهايى كه ماه به شكل بدر مى شد، به پرستش او اختصاص داشت .
|
5-4- مراسم دينى مراسم دينى روميان عبارت بود از پرستش امپراطور و تقديم قربانى و برگزارىجشنهايى براى خدايان .
|
كتابنامه 1. مصطفوى ، على اصغر، اسطوره قربانى ، تهران : انتشارات بامداد، 1369. 2. زرين كوب ، عبدالحسين ، در قلمرو وجدان ، تهران : انتشارات سروش ، 1375. 3.ناس ، جان بى .، تاريخ جامع اديان ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : انتشارات وآموزش انقلاب اسلامى ، 1370. 4. حكمت ، على اصغر، تاريخ اديان ، تهران : انتشارات ابن سينا، 1345. 5. ژيران ، ف .، فرهنگ اساطير يونان ، ترجمه ابوالقاسماسماعيل پور، تهران : 1375. 6. شى يرا، ادوارد، الواح بابل ، ترجمه على اصغر حكمت ، تهران : شركت انتشاراتعلمى و فرهنگى ، 1375. 7. مك كال ، هنريتا، اسطوره هاى بين النهرينى ، ترجمه عباس مخبر، تهران : نشر مركز،1373. 8.دوكولانژ، فوستل ، تمدن قديم ، ترجمه نصرالله فلسفى ، تهران : 1309. 9. فاطمى ، سعيد، اساطير يونان ، تهران : انتشارات دانشگاه تهران : 1375.
|
4- هندوستان مقدمه حدود 3500 سال پيش قومى كه خود را آريا (Arya) يعنى نجيب و شريف مى خواندند، ازآسياى مركزى به اطراف رود سند (در جنوب پاكستان كنونى ) مهاجرت كردند و باپيشروى به سوى مشرق ، سرزمينى را كه بعدا هندوستان ناميده شد، در معرض تاخت وتاز خود قرار دادند. در همان روزگار دسته اى ديگر از قوم آريا به سرزمينى مهاجرتكردند كه پس از آن ايران نام گرفت . دسته هاى ديگرى از قوم آريا در اروپا منتشرشدند. اگر چه درباره زبان اصلى اقوام آريايى چيزى نمى دانيم ، اما زبانهاى پس از مهاجرتآنان كه زبانهاى هند و اروپايى ناميده مى شود، با يكديگر قرابت دارند. زبان قومآريايى هندوستان سانسكريت (skrita-Sam) يعنى خوش تركيب خوانده مى شود كه بازبان اوستايى همچنين پارسى باستان و زبانهاى اروپايى خويشاوندى دارد و اينقرابت كمك زيادى به دانش زبان شناسى كرده است . مثلا حرف (ه -) در برخى از واژههاى پارسى در برابر حرف (س ) در سانسكريت قرار دارد: مانند واژه (هند) دربرابر (سند) (Sindhu) و مانند (هومه )، گياه مقدس زرتشتيان كهمعادل (سوما) (Soma)، گياه مقدس هندوان است .
|
1- هندوئيسم آيين هندو در قديم دين برهمايى خوانده مى شد كه به برهما، خداى هندوان اشاره مى كرد.هندوئيسم شكل تكامل يافته آنيميسم است و به هميندليل بنيانگذار آن شناخته شده نيست . اين آيين گونه اى فرهنگ ، آداب و سنن اجتماعى استكه با تهذيب نفس و رياضت همراه شده و در تمدن و حيات فردى و جمعى مردم هندوستاننقش بزرگى داشته است .
|
1-1- مردم هند پيش از هجوم آرياييها پيش از مهاجرت آرياييها به ايران و هند، مردم اين سرزمينها قومى كوتاه قامت و سياه چردهبودند كه فرهنگ و دين و مراسم مخصوص خود را داشتند و تمدن آنان در سطح تمدن بينالنهرين بود. اين قوم در ايران تقريبا به طوركامل از ميان رفتند، ولى در هندوستان به طرف جنوب آن كشور رانده شدند و اكنون بهنام قوم دراويدى (Dravidians) شناخته مى شوند و گروه بزرگى از اينها به نامنجسها(Untouchables) معروفند كه درباره ايشان سخن خواهيم گفت . حفاريهاىباستانشناسان در منطقه اى به نام موهنجودارو (Daro-Mohenjo) در كرانه رود سند(پاكستان )، آثار عظيمى از تمدن آنان را نشان داده است . از اين كشفيات بر مى آيد كهبرخى از خدايان آيين هندو قبل از ورود آرياييان در هندوستان وجود داشته اند.
|
2-1- اصول دين هندو اصول دين هندو عبارت است از اعتقاد و احترام به كتابهاى باستانى و سنتهاى دينىبرهمنان و پرستش خدايانى كه به ظهور آنها در دوره هاى قديم عقيده دارند. اعتقاد بهتناسخ و رعايت مقررات طبقات اجتماعى در معاشرت و ازدواج ، همچنين احترام به موجوداتزنده ، مخصوصا گاو از اصول آن دين است . لفظ (ام ) (Om) به معناى آمين براى هندوان بسيار تقدس دارد و از سويى اسم اعظمالهى به شمار مى رود و از اين نظر به اسم اعظم يهوه در دين يهود شباهت دارد.
|
3-1- خدايان ودايى هندوان به عده بى شمارى از خدايان آسمانى و زمينى با اسما و صفات عجيب و غريبمعتقدند و به آنها كرنش مى كنند و براى هر يك بتخانه هاى با شكوهى مى سازند. اينخدايان با هم خويشاوندى سببى و نسبى دارند و ويژگيهاى جسمى و روحى هر يك بهتفصيل و با ذكر جزئيات در كتب مقدس و فرهنگ دينى هندوان آمده است . اعتقاد به جلوهگرى خدايان به شكل انسان و حيوان در ادوار مختلف ، نيز بسيار جلب نظر مى كند دستهبندى خدايان در ارتباط با طبقات اجتماعى نيز معهود است . برخى از معروف ترين خدايانهندو عبارتند از: اگنى (Agni) يعنى آتش ؛ وارونا (Varuna) يعنى آسمان ؛ ايشوار (Isvara) يعنى قادر متعال ؛ رودرا (Rurdra) يعنى وحشتناك ؛ راما (Rama) يعنى دلپذير؛ كريشنا (Krishna) يعنى آبى پر رنگ ؛ ياما (Yama) يعنى ارابه ران معادل جم در آيين زردشت ) كه خداى حاكم بر ارواح مردگاناست . اشوين (Asvin) يعنى اسب سوار عنوان دو تن از فرشتگان آيين هندو است . هندوان معتقدندكه اين پزشكان آسمانى براى انسان تندرستى ، نيكبختى و دارايى به ارمغان مى آورند. پرستندگان بت مؤ مث زشت و بد تركيب كالى (Kali) به معناى سياه معتقدند هداياى ويژهاين بت را بايد از طريق راهزنى به دست آورد و تقديم بتخانه كرد. البته بايد توجهداشت كه معمولا بتان را بسيار زيبا مى سازند تا آنجا كه بت در شعر فارسى كنايه ازمحبوب زيبا است .
|
4-1- كتابهاى مقدس ادعيه و آيينهاى هندوان در مجموعه اى به نام وداها(Vedas)به معناى دانش ، به زبانسانسكريت گرد آمده است و به آن شروتى (Sruti)يعنى وحى و الهام و علوم مقدسموروثى لقب مى دهند. پژوهشگران تاريخ تصنيف وداها را بين 1400 تا 1000 ق .م . مى دانند، و بر اين اساس سالهاى 1500- 800 ق .م . را دوره ودايى مى خوانند. چهار ودا وجود دارد، به اين شرح : 1. ريگ ودا(veda-Rig)يعنى وداى ستايش ؛ 2. يجور ودا(veda-Yajur)يعنى وداى قربانى ؛ 3. سام ودا(veda-Sama)يعنى وداى سرودها؛ 4. اتهرو ودا(veda-Atharva) يعنى وداى اتهروان (نام نويسنده اين ودا). در زمانهاى بعد برهمنان شرح و تفسيرهايى بر بوداها نوشتند؛ از اين رو هر يك از وداهاداراى دو بخش است : نخست : منتزها(Mantaras)كه عبارت است از متن اورادى در ستايش آتش ، خورشيد و سايرمظاهر طبيعت و دعاهايى براى فراخى روزى ، بارورى ، بخشايش گناهان و غيره . دوم : براهمناها(Brahmanas)كه مناسبتهاى آن اوراد را تعيين مى كند. پژوهشگران سالهاى800 ق .م . تا 500 ق .م . را دوره برهمنى مى نامند. كتابهاى دينى ، فلسفى ، عرفانى و ادبى بى شمارى در ميراث فرهنگى هندوستانوجود دارد كه به زبانهاى مختلف ترجمه شده و از جمله آنها معروف كليله و دمنه است كهدر سانسكريت پنچاتنتر(tantra -Panca) يعنى پنج بخش خوانده مى شود. كتابهاى مهابهاراتا(bharata -Maha) و رامايانا(Ramayana) با محتواى اساطيرىرزمى و بزمى از احترام ويژه اى برخوردارند. كتب دينى و ادبى ياد شده به همهزبانهاى زنده جهان (و از جمله فارسى ) ترجمه شده اند. كتاب بسيار معروف و جذاب بهگودگيتا (gita -Bhagavad) يعنى سرود (خداى ) مجيد دربخشى از مهابهاراتاست كه مستقلا مورد توجه قرار گرفته است . اين كتاب گاهى بهتخفيف گيتا ناميده مى شود، در باب اخلاص (Bhakti) سخن مى گويد و در اهميت كتاب يادشده همين بس كه به طور مكرر به هر يك از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست كمشش ترجمه فارسى از آن موجود است . است . اين كتاب گاهى به تخفيف گيتا ناميده مى شود، در باب اخلاص (Bhakti) سخن مىگويد و در اهميت كتاب ياد شده همين بس كه به طور است . اين كتاب گاهى به تخفيفگيتا ناميده مى شود، در باب اخلاص سخن مى گويد و در اهميت كتاب ياد شده همين بس كهبه طور مكرر به هر يك از زبانهاى زنده جهان ترجمه شده و دست كم شش ترجمهفارسى از آن موجود است . اين رساله مكالمات كريشنا با شاهزاده اى به نام آرجونا (Arjuna) يعنى روشن را در بردارد. رساله ياد شده ظاهرا در قرن اول ميلادى در روزنامه بزرگ مهابهاراتا گنجانيدهشده است و نزد هندوان از هر كتاب دينى و عقلى ديگر محبوبتر و محترمتر به شمار مىرود. نظم آن كتاب يك دست نيست ، ولى نيروى ذوق و شوقى كه در طى كلمات آن نوشتهاعجاب انگيز وجود دارد، هزاران تن را دلباخته و فريفته خود ساخته است . راز موفقيت گيتا در اين است كه مى كوشد اثبات كند راه حقيقى نجات و رستگارى درطريقه اخلاص قرار دارد و براى بيان اين امر از داستانى كمك مى گيرد. آرجونا سواربر ارابه سلطنتى براى جنگيدن با عموزادگان خود به سوى ميدان مى رود و رانندهارابه كه خداى پهلوانى يعنى كريشنا است و در كنار او نشسته است ، وى را به رزم ونبرد تشويق مى كند. شاهزاده دل به جنگ با خويشاوندان خود نمى دهد. در حالى كهسرداران سپاه خصم يعنى عموزادگان او در شيپور جنگ مى دمند، به راننده فرمان مى دهدكه ارابه او را در وسط رزمگاه در محلى قرار دهد كه بتواند كوشش و رزم آورى هر دوسپاه را به درستى مشاهده كند، ولى همين كه خويشان و عموزادگان و بزرگان قوم را درحال پيكار و خونريزى مى بيند، دل او از پشيمانى و اندوه لبريز مى گردد. وى درد و رنج خود را با كريشنا راننده ارابه در ميان مى گذارد و از گرانى اندوه ، تيرو كمان را از دست بر زمين مى افكند. كريشنا او را بر اين كم دلى سرزنش مى كند و دوباره وى را بر جنگ و نبرد برمىانگيزاند. در اين هنگام بين آن دو يك سلسله مكالمات رد وبدل مى شود. در مرحله اول كريشنا او را به انجام وظايفى كه در برابر صنف و طبقهخود دارد متوجه مى سازد و به او خاطر نشان مى كند كه انجام فرائض اجتماعى بر هركارى مقدم است و نتايج و عواقب آن هر چه باشد، بايد آنها را بهعمل آورد و نبايد پاداش و سزايى توقع داشت . ارجونا وظيفه خود را به ياد مى آورد كهبايد به عنوان يك شاهزاده از افراد طبقه كشاتريا جنگجويى و رزم آورى پيشه كند.آنگاه وى پاى به ميدان نبرد مى گذارد و اعتراف مى كند كه تهاون و سستى در انجام اينواجب صنفى و فريضه مذهبى گناهى بزرگ است . از سوى ديگر اگر به جنگ بپردازد وكشته شود روان او رستگارى يافته ، به آسمان صعود خواهد كرد، و اگر پيروز گردد،بر تخت پادشاهى خواهد نشست . علاوه بر اين ميدان جنگ جاى تاءسف و غم خوردن براىكشتگان و قربانيان نبرد نيست ، زيرا اگر چه جسم آنان هلاك مى شود، ولى روحشانجاويدان ؛ باقى و برقرار است . در يكى از قطعات گيتا سخنان زير آمده كه تعاليم اوپانيشادها را در مساءله وحدت الوهيتبيان مى كند و از اين نظر قابل توجه است . كريشنا مى گويد: من برهما هستم ، همان خداى واحد ازلى ... قربانى منم ، دعا و نماز منم . طعام خيرات مردگان منم . اين جهان بى پايان منم . پدر و مادر و نياكان و نگاهبانان و منتهاى معرفت همه منم . آنچه در زلالى آب و روشنايى آفتاب تصفيه مى شود، آن كلمه (ام ) منم . و منم كتابهاى ريگ ودا، سام ودا، يجور ودا، طريقت ، شريعت ، مربى ، خداوندگار و قاضى ، شاهد، صومعه و پناهگاه ، دوست و دشمن ، سرچشمه حيات و درياى زندگانى . هر آنچه بر مى آيد و هر آنچه فرو مى رود، بذر و برزگر و فصول و درو همه منم . مرگ منم و زندگانى منم . اى ارجونا، حيات اين جهان كه مى بينى ، و حيات آن جهان كه نمى بينى ، همه منم و بس ...
|
|