4. اذان اذان ، شعار توحيدى مسلمانان است . اذان ، اعلام يكتايى خدا، رسالت حضرت محمد صلى الله عليه و آله ولايت على عليهالسلام ، رستگارى در سايه نماز، و ((تكبير)) خداوند است . اذان ، فرياد بر ضدّمعبودهاى خيالى ، معرفى عقيده اسلامى ، و شعار اسلام است . نحستين مؤ ذّن اسلام ، ((بلال حبشى )) بود كه با اذان او، مردم به نماز حاضر مىشدند(58) و مؤ ذن شدن او، دليل اعتبار ((تقوا)) و ((ايمان )) در ديدگاه اسلام است ، نهرنگ و قيافه و نژاد و ثروت ! اذان ، هم فراخواندن امّت اسلام به شركت در نماز جماعت است ، هم آماده سازى جان ودل براى ورود به ((نماز)). وقتى طنين ملكوتى اذان در فضا مى پيچد، دل مؤ منان را به سوى خدا مى كشد و بر وحشتو خشم كافران مى افزايد. مرحوم شهيد نواب صفوى به ياران خود دستور داده بود هنگام ظهر و مغرب ، هر كجابوديد، با فرياد بلند اذان بگوييد. همين اذان ها وحشتى دردل ماءموران نظام طاغوت به وجود آورده بود. اين گوشه اى از معناى حديثى است كه مىفرمايد: با صداى بلندِ اذان ، شيطان عصبانى مى شود و فرار مى كند.(59) بى جهت نيست كه ((گلادستون )) سياستمدار انگليسى در پارلمان گفته بود: تا نام محمدصلى الله عليه و آله بر فراز مناره ها بلند است و تا كعبه پابرجاست و قرآن كتابراهنماى مسلمين است ، امكان ندارد سياست ما در سرزمين هاى اسلامى استوار شود.(60) آرى ... اذان ، شعار باطل كوب و دشمن شكنِ توحيد است . ما نيز از عمق جان ، على رغم خواسته مشركان و كافران امروزى در سراسر جهان ، اعلام مىكنيم : اللّه اكبر ... اللّه اكبر ... لا اله الاّ اللّه محمّدرسول اللّه ... مقارنات نماز در محراب نماز اينك ، آماده ورود به متن نمازيم . غير از حركات ظاهرى نماز، كه هر كدام فلسفه و رازى دارد، و غير از ذكرها و تسبيح هاىآن ، كه هر كدام مفاهيم بلندى را در بر گرفته است ، روح نماز، همان ((توجّه )) است .نمازگزار با اخلاص و آگاهِ به رمز و راز عبوديت ، بايد همواره و در تمام لحظات وفقرات نماز، بداند كه چه مى كند، در چه مقامى ايستاده است ، با كه سخن مى گويد،طرف خطابش كيست و حرف و خواسته اش چيست . اين ((حضور قلب ))، عنصر اصلى سازندگى نماز و ((ياد خدا)) است كه فلسفه بلند وعميق نماز است . آشنايى به مفاهيم جملات قرائت و ذكرها، و توجّه به معناىاعمال و حركات در نماز، زمينه ساز پيدايش خشوع قلبى و خضوع جسمى و توجّه باطنىبه معبود يكتاست . با اين تذكّر، وارد نماز مى شويم : 1. نيّت سرفصل اين عبادت و نخستين امر واجب در نماز، ((نيّت )) است . و ... نيّت ، تعيين كننده ارزش هر عمل است . اگر عبادتى ، از جهت نيّت ، خلل يابد و نمازگزار، دچار ريب و ريا گردد، كاراش بىنتيجه و عبادتش فاسد و رنجش بى اجر خواهد بود. بنا به اهميّت نيّت و خلوص و جايگاهرفيع آن در هر عبادت و عمل ، به ويژه در نماز، به بحثى نسبتا مبسوط درباره آن مىپردازيم . نيّت چيست ؟ انگيزه آگاهانه نسبت به هر عمل ((نيّت )) آن است و در عبادت ، اين انگيزه بايد خدايىباشد و نماز به خاطر رضاى الهى و در جهت تاءمين خواسته او و اجراى فرمانش و بهقصد نزديك تر شدن به خدا (قصد قربت ) انجام گيرد. اگر در عبادت و نماز، چنين نيّت خالصى وجود داشت ،عامل قرب مى شود وگرنه جز دورى از خدا بازدهى ندارد. نيّت ، آگاهى و توجّه به عمل و هدف آن است . هدف نماز كه ((ياد خدا))ست بايد همواره دردل و ذهن نمازگزار، زنده باشد و انگيزه هاى مادّى و غير خدايى از جمله جلب رضايتِ مردم ،ريا، خودنمايى و شهرت در دل و فكر، راه پيدا نكند. در جادّه ها، راه پر خطر را علايم بيشترى مى گذارند. راه بندگى خدا هم ، پر از انواعخطرهايى است كه عمل و فكر و نيّت را تباه و منحرف مى سازد. و از اينجاست كه در متوندينى و رهنمودهاى پيشوايان اسلام ، تعابيرِ ((فىِ اللّه ))، ((لِلّه ))، ((فىسبيل اللّه )) و ... فراوان به كار رفته است . در آيات قرآن ، هفتاد بار كلمه ((فىسبيل اللّه )) (در راه خدا) درباره كارهايى همچون نماز، زكات ، جهاد، هجر، شهادت ، انفاق، به كار رفته است رنگِ ((الهى )) به هر كارى بخورد، آن را ارزشمند و جاودان مىسازد.(61) در سايه نيّت خالص ، كار كم ، زياد مى شود.عمل كوچك ، عظمت مى يابد، انفاقى اندك ، پاداشى عظيم مى يابد، كار دنيايى و مادّى ،به عملى اخروى و معنوى تبديل مى شود. اگر كسى عمرى در عبادت و روزه و جهاد و انفاق بگذراند، ولى نه بخاطر خدا، همه اشتباه است ، و اگر دِرهمى انفاق ، مرتبه اى جهاد، گامى كوچك ، سجده اى كوتاه ، براىخدا باشد، نزد خدا محفوظ است و از پاداش خدايى برخوردار. امام صادق عليه السلام فرموده است : ((مَنْ اَرادَ اللّهَ بِالْقَليِلِ مِنْ عَمَلِهِ، اَظْهَرَهُ اللّهُاَكْثَرَ مِمّا اَرادَ، وَ مَنْ اَرادَ النّاسَ بِالْكَثيرِ مِنْ عَمَلِهِ اَبَى اللّهُ اِلاً اَنْ يُقَلَّلَهُ فِى عَيْنِ مَنْسَمِعَهُ)) هر كه در كار اندك خود، هدف خدايى داشته باشد، بيش از آنكه خودش بخواهد،خداوند كار او را بيشتر جلوه مى دهد و هر كه از كار زياد، جلب نظر مردم را بخواهدخداوند، كارهايش را در ديد شنونده ، اندك جلوه مى دهد. دل ها به دست خداست و محبّت مردم نيز با اراده پروردگار است . اگر انسان ، محبوبيّت ومودّت ديگران را هم بخواهد، بايد از خداوند كه ((مقلّب القلوب )) است بطلبد. به تعبير امام صادق عليه السلام : دل حرم خداست ، و در اين حرم و حريم ، نبايد غير خداراه يابد.(62)
چون دل ، سراى توست نه بيگانه |
حاشا كه جز تو، ره به دلم يابد |
جانم فداى تو، اى همه جانانم | اخلاص كمياب ترين گوهرها ((اخلاص )) در عمل است . يعنى كارى را فقط براى خدا خالصساختن وچيزى را شريك او نساختن . بسيارى اوقات رعايت مصالح شخصى يا جلب منافع يا جلب توجّه ديگران يا انگيزه هاىدنيايى ، خط دهنده اعمالِ ماست . اگر بتوانيم نيّت خود را خالص كنيم ، رستگاريم و همينعمل براى ما مى ماند. على عليه السلام فرموده است : ((اَخْلِصْ لِلّهِ عَمَلَكَ وَ عِلْمَكَ و بُغْضَكَ وَ اَخْذَكَ وَ تَرْكَكَوَ كَلامَكَ وَ صُمْتَكَ))(63) عمل و علم و دشمنى و گرفتن و نگرفتن و سخن و سكوتخويش را تنها ((براى خدا)) خالص گردان . در عبادت و نماز، بايد قصد قربت كرد. حتّى اگر گوشه اى از آن براى غير خدا باشدعمل باطل است و نزد خداوند، نامقبول . حتى اگر نماز را براى خدا بخوانيم ولى انتخاب مكان و زمان و نحوه خواندن و ... براىغير خدا باشد، باطل است . در عبادت خدا نبايد ديگرى را شريك ساخت . قرآن مى فرمايد: ((وَلاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اءَحَدَا))(64) احدى را شريك عبادت خدا قرار ندهيد. حتى اگر رزمنده اى در جبهه ، براى غنايم ، يا خودنمايى و اظهار شهامت و ... بجنگد،ارزش ندارد.(65) ورود شرك و ريا به عمل انسان ، طبق حديث ، از حركت مورچه در شبى تاريك ، روى سنگسياه و سفت ، بى نمودتر و مخفى تر است ! ...(66) به فرموده امام على عليه السلام *: *((الاِخْلاصُ اَعلَى الايمانِ))(67) اخلاص ،بلندترين قلّه ايمان است . عمل بدون اخلاص ، آفت خيز است و نابود شدنى . نيّت استوار و خالص ، باعث مى شودانسان هرگز سست و خسته نشود و به عجز و به بن بست نرسد. راه رسيدن به اخلاص آنكه جنس خود را ارزان مى فروشد؛ يا به ارزش آن ناآگاه است ، يا مشترى را نمىشناسد، يا نرخ و قيمت را نمى داند. قرآن براى آنكه ما كالاى وجود،دل و جان و عمل و عبادت خود را ارزان نفروشيم ، در هر سه زمينه ما را راهنمايى مى كند: انسان را جانشين خدا در زمين و امانت دار الهى و اشرف مخلوقات مى شمارد. مشترىِ عمل هاى نيك انسان را هم ، خدا مى داند كه هماعمال اندك را مى خرد، هم گران تر مى خرد و هم بدى ها را مى پوشاند و رسوا نمى كند.قيمت انسان را هم ، بهشت مى داند و لذّت هاى ابدى و همجوارى اولياى خدا. بيراهه رفتن و دل به غير خدا سپردن را زيان مى شمارد و مى گويد: اگر خود را بهكمتر از بهشت بفروشى ، ضرر كرده اى ! آنكه به اين نكات توجّه كند، ديگر عبادتش براى جلب توجّه مردم نيست . خداوند، ((ولىّ نعمت )) ماست . ياد كردن از نعمت هاى پروردگار، خلوص مى آورد. امام سجاد عليه السلام در دعاى ((ابوحمزه ثمالى )) به خداوند چنين مى گويد: خدايا! من كوچك بودم ، بزرگم كردى . ذليل بودم ، عزّتم بخشيدى . جاهل بودم ، عالمم ساختى . گرسنه بودم ، سيرم كردى . برهنه بودم ، لباسم پوشاندى . گمراه بودم ، هدايتم كردى . فقير بودم ، بى نيازم نمودى . مريض بودم ، شفايم بخشيدى گنهكار بودم ، خطايم را پوشاندى .... راه ديگر اخلاص يابى ، توجّه به كوچكى و بى ارزشى و گذرا بودن دنيا و جلوه هاىمادّى آن است . طبق آيات قرآن ، دنيا سرمايه اى اندك است ، غنچه اى است ناشكفته ، كالايى استغرورآفرين و غفلت آور. دل را بايد خانه عشق به بزرگ ترين محبوب و با ارزش ترينهستى ساخت . آنان كه براى غير خدا كار مى كنند، در فرداى قيامت ، خواهند ديد كه از آنهاكارى ساخته نيست . چرا براى ((اللّه )) كار نكنيم ، كه هم مهربان و بنده نواز است ، همدادگر و رئوف است ، و هم نيكى ها از يادش نمى رود و هم به كسى ستم نمى كند. مشتِ رياكار روزى باز مى شود، البتّه نزد خداوند ازاوّل باز است . ترس از رسوايى رياكارى ،عامل ديگرى در جهت كسب اخلاص است . آنكه چهل روز، براى خدا خالص شود، فارغالتحصيل مكتب خودسازى است . چنانكه پيامبر فرموده است : ((مَنْ اَخلص للّه اربعين صباحا ظهرتْ ينابيعُ الحكمة مِنْ قلبه على لسانه )) آنكهچهل روز، خالصانه عمل كند، چشمه هاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مى شود.(68) اخلاص ، ثمره يقين است . اگر كسى ايمانى از روى يقين به خدا و قيامت و بهشت و جهنم وحساب و كتاب داشته باشد، جز براى رضاى حق تعالى عبادت و عمر نمى كند. نشانه هاى اخلاص از كجا مى توان فهميد كه عبادت مان خالصانه است ؟ نشانه هاى اخلاص چند چيز است : 1. عدم توقّع از ديگران اگر كار براى خداست ، انسان مخلص ، چشمداشت تشكّر و قدردانى از غير خدا ندارد. اگرقدر نشناسى و ناسپاسى هم ديد، باز در عمل خويش ثابت قدم و استوار است . اين نشانهآن است كه براى خدا كار مى كند. سوره ((هل اتى )) در شاءن حضرت على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام نازل شد، كه سه روز روزه نذرى گرفته بودند، و در هر سه روز، افطار خودرا به مسكين و يتيم و اسير دادند و با آب ، افطار كردند. سخن اين خانواده با اخلاصِ،چنين بود: ((إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لاَ نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَلاَ شُكُوراً))(69) ما شما رابخاطر خدا طعام داديم ، و از شما پاداش و تشكّرى نمى خواهيم . گاه كسى بدون چشم داشتِ مالى ، خدمتى انجام مى دهد ولى در باطن دوست دارد اين را همهمردم بدانند و اذعان كنند كه بى مزد و رايگان كار مى كند و اين با اخلاص سازگار نيست. اگر كسى از اين ناراحت شود كه ذكر خيرى از ديگران به ميان مى آيد و از او نه ، درواقع در اخلاصِ نيت او خلل وارد مى شود. 2. توجّه به تكليف ، نه عنوان مخلصان ، بنده تكليف اند، نه اسير عنوان ! چه بسا كارهاى لازم كه بر زمين مانده ، و كسى سراغش نيم رود، تنها به اين جهت كهعنوان مهم و معتبرى همراه ندارد. اخلاص را از آنجا مى توان شناخت كه انسان تكليفش را - هر چه باشد - انجام دهد وكارهاى بزرگ و كوچك ، با عنوان و بى عنوان ، داراى نمود و آوازه يا گمنام و ناشناخته ،برايش يكسان باشد. اگر جز اين باشد، رگه هايى از ناخالصى در نيتش وجود دارد. 3. پشيمان نشدن انسان مخلص ، از كار نيكى كه كرده ، پشيمان نمى شود. چون نزد خدا پاداشش محفوظاست و به وظيفه هم هر چه بوده عمل كرده است . پس پشيمانى چرا؟ اگر به قصد قربت ، به ديدار كسى يا به مجلس ختم رفتيد، امّا آنان متوجه حضور شمانشدند و تشكّر نكردند، پشيمانى ندارد. اگر در اين شرايط از رفتن پشيمان شديد، پاىاخلاصتان مى لنگد. 4. عدم تاءثير استقبال يا بى اعتنايى اين هم نشان ديگرى از اخلاص است . اين نباشد كه چون كارتان مورد ستايشواستقبال قرار مى گيرد، تشويق به انجام آن شويد، واين نباشد كه چون كارتان بابى اعتنايى وبى مهرى مردم روبرو شود سست شويد. اگر كار براى خداست نبايدتشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدم قبول مردم در انسان مخلص مؤ ثر واقع شود. اگركار براى خداست نبايد تشويق و استقبال يا بى اعتنايى و عدمقبول مردم در انسان مخلص مؤ ثر واقع شود. اميرالمؤ منين عليه السلام در اين زمينه ، ضابطه و ملاك جالبى به دست ما داده است . مىفرمايد: ((لِلْمُرائِى ثَلاثُ عَلاماتٍ: يَكْسِلُ اِذا كانَ وَحْدَهُ يَنْشِطُ اِذا كانَ فِى النّاسِ وَ يَزيدُ فِىالْعَمَلِ اِذا كانَ اُثنِىَ وَ يَنْقُص اِذا ذُمَّ))(70) رياكار، سه علامت دارد: اوّل آنكه وقتى تنهاست ، با كسالت و بى حالىعمل مى كند. دوّم آنكه در حضور مردم ، نشاط مى ورزد. سوّم آنكه اگر تعريفش كنند، مىافزايد و اگر ملامتش كنند، مى كاهد. 5 . يگانگى ظاهر و باطن از نشانه هاى ديگر خلوص ، همگونى ظاهر و باطن است . عملش در ظاهر با نيّتش در باطنيكسان باشد. گندم نماى جو فروش نباشد، و همان باد كه نشان مى دهد، ((بود)) و((نمود))ش يكى باشد. على عليه السلام فرموده است : ((مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلانِيَتُهُ وَ فِعْلُهُ وَ مَقالَتُهُ،فَقَدْ اَدّىَ الاَمانَةَ وَاخْلَصَ الْعبادَة )).(71) كسى كه ظاهر و باطنش و نهان و آشكارش ورفتار و گفتارش با هم اختلاف نداشته باشد، او امانت الهى را ادا كرده و عبادت وبندگى را خالص ساخته است . نشانه هاى ديگرى هم براى اخلاص وجود دارد كه بههمين قدر، بسنده مى شود. آنكه اخلاص دارد، نورانيتى در دل ، توفيقى درعمل ، پاداشى در دنيا و آخرت ، عاقبت بخيرى و خوش نامى ، محبوبيّت و نام نيك خواهدداشت . اين وعده الهى است كه پاداش نيكوكاران خالص و بندگان مخلص ضايع نمىشود. پس نمازى بخوانيم ، با اخلاص و توجّه به خدا. نمازى كه خواندنش ، يك دعاى مستجاب دارد.(72) نمازى كه به انتظار نشستن براى آن ، خود عبادت است .(73) نمازى كه از انفاق خانه اى پر از طلا بهتر است .(74) نماز بخوانيم ، و حق آن را ضايع نكنيم ، در انجام آن سستى و كاهلى نكنيم ، گاه و بيگاه ،ترك نكنيم ، به خاطر مشغوليات ديگر، آن را عقب نيندازيم . نماز اوّل وقت و به جماعت را فراموش نكنيم . كه ... ياد خدا بزرگ تر از هر چيز است :((وَلَذِكْرُ اللّهِ اءَكْبَرُ))(75) 2. تكبير ((اللّهُ اكبر)) خدا بزرگ تر است . بزرگ تر از هر چه به وصف آيد و در ذهن و زبان بگنجد. بزرگتر از آنچه مى گويند و مى خوانند و مى شناسند. بزرگ تر از فكر و خيال و انديشه ما و در واقع بزرگ تر از آنكه با ديگران مقايسهشود با اين كلام نماز شروع مى شود. اين شعار، تكبيرة الاحرام است ، يعنى اللّه اكبرى كه باآن به حريم نماز وارد مى شويم و غير خدا را از ياد مى بريم و براى جز او عظمتى نمىشناسيم و كارهاى خلاف را بر خود حرام مى كنيم . توجّه قلبى به عظمت خدا را با تكبير بر زبان مى آوريم تا زبان مان بادل مان همصدا شود. اللّه اكبر يعنى خدا از همه بزرگ ها بزرگ تر است و از همه عظمت هابرتر است . اصلا اوست كه سرچشمه بزرگى و عظمت و قدرت است ، با تكيه بر او ازهيچ قدرتى هراسى نيست ، با اتّكاى به او، از هيچ منبع و تكيه گاهى چشمداشتى نداريم. كافران با نام بُت شروع مى كردند، و طاغوتيان همواره نام طاغوت بر زبان دارند. اللّه اكبر، خط بطلانى است بر همه قدرت هاى طاغوتى ، وسوسه هاى ابليسى و جاذبههاى مادّى . چنانكه هواپيما هر چه بيشتر اوج بگيرد، خانه ها كوچك تر ديده مى شود، انسان هر چهخداشناس تر شود و عظمت ها و نعمت ها و قدرت هاى الهى را بيشتر بشناسد، جز خدا هر چههست در نظرش كوچك مى شود و خدا بزرگ تر از هر چيز، آرى ... ((اللّه اكبر)) مرحوم فيض كاشانى مى گويد: ((هرگاه در نماز، حلاوت و شيرينى مناجات را يافتيد، بدانيد كه تكبير شما موردقبول و تصديق خداوند قرار گرفته ، و اگر چنين نبود، بدانيد كه خداوند، شما رانپذيرفته و سخن تان را تصديق نكرده است )).(76) 3. قرائت سوره حمد ((بِسْمِ اللّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ)) با يارى خداوند، با نام و ياد او، با نيّتى الهى شروع مى كنيم . خدايى كه به همه لطفدارد، و هميشه لطيف و مهربان است . بسم اللّه ، در آغاز همه كتاب هاى آسمانى بوده است . هر كارى كه با نام خداشروع نشود، به انجام مطلوب نمى رسد.(77) بسم اللّه ، خدايى كردن كارهاست ، و رنگ و نشان خدا زدن براعمال و عبادات . پيامبران نيز شروع كارشان با بسم اللّه بوده است ، همچون نوح ،كه كشتى خود را به نام اللّه به آب انداخت و با نام او آن را متوقف كرد. شروع هر كار به نام خدا رمز عشق به خداست وتوكّل بر او و نشانه بندگى انسان در پيشگاه خداست ، يعنى اينكه : خدايا، همواره بهياد توام ، با ياد تو شيطان را فرارى مى دهم و به كمك نام تو يادت را دردل زنده نگاه مى دارم . ((الْحَمْدُِللّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ)) حمد و ستايش ، مخصوص خداوندى است كه پرورش دهنده جهانيان و سرپرست نظام هستى وصاحب همه نمعت هاى مادى و معنوى است . ربّ آسمان ها و زمين و پروردگار همه موجودات است . كوه هاى سنگين را لنگر زمين ساخته ، فاصله خورشيد تا زمين را در حدّ متعادلى قرارداده ،به انسان ها از دوران طفوليت ، راه زندگى وتاءمين نيازها را الهام كرده ، چشم و گوشوفكر وقدرت وغرائز عطا كرده ، ولطف پيدا و پنهانش راشامل حال انسان نموده است . چه ناسپاس اند آنان كه زبان به ستايش خدا نمى گشايند.از نعمت ها بهره مند مى شوند و نافرمانى مى كنند، غرق در مواهب الهى اند وبخشنده آنها رانمى شناسند. انسان و اين همه ناسپاسى و بى معرفتى ؟ به راستى كه انسان موجودى ظَلوم وجَهول است ! .... ((الحمد للّه رب العالمين ))، يعنى همه ستايش ها از آن اوست ، كه امكان رشد وتربيت را در انسان و همه موجودات فراهم كرده است . هم آفرينش از اوست و هم پرورش آن ها. مگر مى توان سپاسى در خور و تشكرى شايسته ربوبيّت و پروردگاريش نمود؟ زبان ها ناتوان از شمارش نعمت هاى اوست ، تا چه رسد به اداى حقّ او و سپاس نعمت هايش:
بنده همان به كه ز تقصير خويش |
كس نتواند كه به جا آورد(78) | ((الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ)) سايه رحم هميشگى ورحمت همگانى اش بر سر خاص و عام ، افكنده است . كيست بگويد مناز رحمت خدا بى بهره ام ؟ حتّى براى گناهكاران هم ، درى همچون ((توبه )) گشوده استكه از رحمت او محروم نشوند، و آنان را دوست مى دارد.(79) رحمتش چنان عام و فراگير است كه ماءيوس شدن از رحمت او از گناهان كبيره است . و خودفرمان داده است كه از رحمتش ماءيوس نشوند. او همه گناهان را مى بخشد.(80) خداوند، با رحمت خود، نه تنها لغزش ها را مى پوشاند و مى بخشايد، بلكه حتّى لغزشها را به حسنات تبديل مى كند. نه تنها نعمت هاى مادى اش ما را احاطه كرده ، كه نعمت هاى معنوى اش فراگير ماست . نهتنها شيرينى هاى زندگى از رحمت اوست ، بلكه حوادث ناگوار، كه گاهى تازيانهعبرت و هشدار بيدار باش و غفلت زدايى است ، از رحمت او به بنده اش سرچشمه مىگيرد تا بيشتر در كام هوس فرو نرود و در دام گناه نيفتد. او رحمان است ، رحيم است ، بنده نواز و مهربان است ، ذرّه پرور و خطاپوش و عذرپذير وبزرگوار است . ((مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ)) صاحب روز جزا و مالك قيامت است . لطف خدا، از آغاز آفرينش ما، همراه مان بوده است و زندگى ما را همچنان به طور گستردهفراگرفته است . حساب آينده ما و سرنوشت قيامت ما هم به لطف او بسته است . گرچه او مالك دنيا و آخرتاست ، امّا چون مالكيّت كامل و مطلق و بى رقيب او در قيامت براى همه ، واضح تر وآشكارتر مى شود، همه حيله ها، وساطت ها، تكيه گاه ها، اميدها، از اثر مى افتد و تنهافرمان خدا آن روز حاكم و نافذ است ، از اين رو مالك آن روز به حساب آمده است :((وَالاَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلّهِ)) تمام كارها آن روز به دست خداست . آن روز از مردم سئوال مى شود: ((لِمَنْ الْمُلْكُ الْيَوْمَ؟)) امروز، حكومت از آن كيست ؟جواب مى دهند: ((لِلّهِ الْواحِدِ الْقَهّار)) از آنِ خداى يگانه و قدرتمند. در نماز، با اين صفت ، ياد روزِ سختِ دادرسى دردل ها زنده مى شود و خوف و خشيت الهى ، بردل ها سايه مى افكند و نماز، دريچه اى مى شود به ((ياد قيامت )). در حديث آمده است كه امام سجاد عليه السلام در نماز، هنگامى كه به جمله ((مالك يومالدين )) مى رسيد، آن را آن قدر تكرار مى كرد كه نزديك بود روح از بدنش پروازكند.(81) قيامت ، روز دين ، روز جزا، روز حسابرسى و كيفر كردار است . ياد آن ،دل ها را نرم مى كند، تكبّر و غفلت را مى زدايد و عظمت الهى را دردل ، مجسم مى سازد. ((إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ)) تا اينجا، مقدمه چينى و زمينه سازى براى اظهار بندگى و ابراز نياز و مددخواهى است .نمازگزار، خدا را به رحمت و كرم ، ستوده است ، او را سررشته دار تربيت وهدايت همهجهان وجهانيان دانسته ، همه ستايش ها را مخصوص او ساخته ، سرانجام خود را در دست اوديده است . با درك عظمت خداوند و نياز خويش مى گويد: ((ايّاك نعبد ...)) تنها تو را مى پرستيم ، تنها بنده توييم ، نه برده ديگران .تنها مطيع امر توييم ، نه غلام حلقه بگوش جباران و كافران . و .... ((ايّاك نستعين))، تنها از تو يارى مى طلبيم و استعانت مى جوييم . حتّى عبادت مان ، توفيقى از تولازم دارد وگرنه شيطان ، ما را به سوى طغيان و گردن كشى سوق مى دهد. توان جسمى و سلامت بدن را از او مى طلبيم ، تا قدرت عبادت داشته باشيم . شناختوظيفه و عمل به تكليف را با استعانت از او انجام مى دهيم . او بايد كمك مان كند تاخداشناس شويم ، به ياد نعمت هايش باشيم و به شكرانه آن ، در محراب عبادت بايستيمو ((بندگى )) خود را ابراز كنيم . قبول نمازمان از سوى اوست . نجات از غرور و عجب به توفيق اوست . علاقه به عبادت وپرستش ، از بنده نوازى او سرچشمه مى گيرد. غلبه بر موانع اطاعت و بندگى و رهاكردن علايق و جاذبه هاى گذرا و فانى ، و روى آوردن به كانون زيبايى ها و منشاءكمال ها به توفيق اوست . ايّاك نعبد... يعنى تنها بنده تو هستم ، نه برده شرق و غرب ، نه اسير زر و زور،نه دلبسته مقام و مال و شكم و شهوت ...! ايّاك نستعين ... بر هر گونه حقارت پذيرى و استمداد از قدرت هاى مادّى وپوشالى خط بطلان مى كشد وكار واسطه ها را بى اثر مى داند. ((اِهْدِنَا الصِّرَ طَ الْمُستَقِيمَ)) در پيچ وخم راههاى زندگى ودرميان هزاران راه رنگارنگ و گوناگون ، راه راست يكىاست كه به خدا منتهى مى شود و ما را به خدا مى رساند. در اين كه آن راه چيست و چگونهبايد آن را پيمود، بايد از خدا مدد گرفت و هدايت طلبيد. در اين عبارت ، طلب هدايت از خدا مى كنيم تا ما را به راه راست و ((صراط مستقيم ))راهنمايى كند. چرا كه راههاى غير مستقيم ، بسيار است . راه هوس ها، افراط و تفريطها،وسوسه هاى شيطانى . راههاى بى منطق و برهان ، مسيرهايى هلاكت بار و آينده سوز.راههاى بى مرشد و راهنما. راهى كه طاغوت ها پيش پاى مردم مى نهند، راه سليقه هاىشخصى در مقابل راهنمايى هاى دين و... كه اين همه راه نيست ، بلكه ((بيراهه )) است . پس راه مستقيم كدام است ؟ قرآن ، راه مستقيم را راه خدا و انبيا مى داند.(82) راه بندگى و عبوديت خدا: ((وَاءَنِاعْبُدُونِى هَذَا صِرَطٌ مُّسْتَقِيمٌ))(83) راه پيوند و تمسّك به آيين خدا و پذيرشقانون الهى .(84) راه رهبران معصوم و پيشوايان اهلبيت ، كه امام صادق عليه السلامفرمود: به خدا سوگند راه مستقيم ، ما هستيم .(85) البتّه راه مستقيمِ الهى و حركت در مسير خدا طبق شرايط و مقتضيات ، متفاوت مى شود و((تكليف ))، كارهاى گوناگونى از ما مى طلبد. وظيفه ما در زمان هاى مختلف و نسبت بهاشخاص گوناگون فرق مى كند. پس گاهى تشخيص راه مستقيم دشوار است و حركت در آن دشوارتر. راهى است باريك ولغزنده و پر خطر، كه يك لحظه غفلت ، انسان را به جهنم گناه و فساد و سقوط مىافكند. از اين رو، بايد از خدا راهنمايى خواست ، كه هم راهشناس است و هم راهنما. و همرهنمايانى فرستاده كه از راه به بيراهه نيفتيم و در فكر،عمل ، اخلاق ، وظايف اجتماعى - سياسى ، روش رفتار در خانواده و جامعه ، راهدخل وخرج ، حشر ونشر، رفت و آمد، معاشرت و داد و ستد، از صراط مستقيمى كه خدا مىخواهد و مى پسندد، دور نشويم . راه مستقيم ، راه اعتدال و ميانه روى و دورى از افراط و تفريط است . حتّى در عبادت ،اعتدال امر مطلوبى است .(86) امام عسگرى عليه السلام در تفسير ((اهدنا الصّراط المستقيم )) مى فرمايد:نمازگزار با بيان اين جمله مى گويد: راه مستقيم ، راهى است كه از كوته فكرى بالاترو از بلندپروازى و غلوّ، پايين تر باشد. و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: راه مستقيم ، راهى است كه انسان را به محبّت خدا و دين او سوق مى دهد و از هواپرستى وپيروى از سليقه ها و آراىِ شخصى در دين ، باز مى دارد.(87) راه مستقيم ، دورى از كوتاهى و زياده روى است . رهرو اين راه نه از فرط آرزو به طمع مىافتد، نه از شدّت طمع به حرص گرفتار مى شود. نه هنگام ياءس از تاءسف مى ميرد،نه وقت ناراحتى اسير طوفان خشم مى شود. نه هنگام شادى بدمستى مى كند، نهتموّل او را ياغى مى سازد و نه ناگوارى ها او را به شِكوِه وامى دارد ...(88) پس اين كه راه مستقيم و روش عادلانه چيست ، اين را هم بايد از دين آموخت و توفيق آن را ازخدا طلبيد. ((صِرَاطَ الَّذِينَ اءَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ)) راه مستقيمى كه در آيه قبل ، از خدا خواستيم ، در اين آيه كمى توضيح داده شده است : راهكسانى كه بر آنها نعمت دادى ، نعمت هدايت وتوفيق ، نعمتِ علم ، جهاد، شهاد ورهبرى دينى . قرآن كريم ، ((پيامبران ))، ((صديقان ))، ((شهيدان )) و ((صالحان )) را از كسانىدانسته كه خداوند به آنان نعمت عطا كرده است : ((وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَاءُولََِّكَ مَعَ الَّذِينَ اءَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِّنَ النَّبِيِّينَوَالصِّديقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّ لِحِينَ وَحَسُنَ اءُوْلََِّكَ رَفِيقاً))(89) اين آيه ، پيروان خدا و رسول را با اين چهار گروه ، همراه مى داند و اين چهار دسته ازانسان هاى برجسته را، رفقايى نيكو معرفى مى كند. در نماز، از خدا مى طلبيم كه راه مستقيم را كه راه انبياى الهى و شهيدان و نيكوكاران وراستان است به ما بنماياند و توفيق گام برداشتن در راه آنان را بما عطا كند. در روايات متعددى راه آنان كه خدا نعمتشان داده بر راه امامان معصوم منطبق شده است .(90) درخواست راه مستقيم و راه نعمت يافتگان از خدا، تعيين و تلقين خط فكرى و عملى صحيح درزندگى است تا جهت گيرى عملى و اجتماعى ما در راستاى ((حق )) باشد نه آميخته بههوس ها و نه آلوده به فسادها و نه دلبسته به طاغوت ها! ((غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ)) نه راه غضب شدگان و گمراهان . راه فرعون ها، قدرتمندان بى تعهّد، مستكبران ياغى ،كه به قهر خدا هلاك و غرق شدند،(91) راه قارون ها و سرمايه دارانسنگدل كه در برابر مردان خدا گردن كشى كرده و در خاك فرو رفتند.(92) و نه راه دانشمندان بى عمل و دنياپرست كه به آنچه مى گويند، خود پايبندنيستند.(93) چهره غضب شدگان تاريخ را در نظر آوريد، اقوام و ملّت هايى كه با عذاب هاى آسمانىيا بلاهاى زمينى به قهر خدا گرفتار شدند و تار و مار گشتند. منافقانى كه در قرآناز مغضوبين به شمار آمده اند.(94) گمراهانى كه از راه حقّ، راستى و توحيد، بهبيراهه باطل وانحراف فكرى وفسادعملى افتاده اند. از خداوند مى خواهيم كه ما را در زمره نيكان روزگار و صالحان تاريخ قرار دهد، نهپيرو مفسدان و باطل پرستان گمراه و مغضوب . سوره توحيد ((بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيِمِ . قُلْ هُوَ اللّهُ اءَحَدٌ . اللّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَلَمْيَكُن لَّهُ كُفُواً اءَحَد)) به نام خداى بخشنده مهربان . بگو، كه او خداى يكتا و بى نياز است . نه زاده است و نهزاده شده و نه كسى همتاى اوست . اين سوره نيز با ياد خداوند مهربان آغاز مى شود. سپس يكتايى و بى نيازى او را مطرحمى كند. و با صفات ديگر خداوند به پايان مى رسد. سوره اى است توحيدى . و يكتايىخداوند را در آفرينش ، پرورش ، مالكيّت ، حاكميّت ، فريادرسى و بى نيازى مىرساند. خدايى كه ((صمد)) است ، بى نياز است وهمه نيازمندان به او توجّه مى كنند. از ويژگىهاى آدمى همچون خواب ، خوراك ، غفلت ، خستگى ، زاد، ولد، ترس و... به دور است . نهجسم است نه مثال . نه مكان وزمان دارد و نه شكل ومحدوديّت ...(95) برخلاف مسيحيان كه ((عيسى )) را فرزند خدا مى پندارند و مشركان كه فرشتگان رادختران خدا مى شناسند، خداى متعال بى زاد و ولد است . نه فرزندى دارد، نه فرزندكسى است . و هيچ چيز شبيه او نيست . و هيچ كس و هيچ قدرت ، همتاى او نيست : ((لَيْسَ كَمِثْلِهِشَىْءٌ))(96) حمد و سوره را كه مى خوانيم ، رو به قبله ايم ، بدنمان آرام است ، فكرمان به يادخداست ، احساس مان ، عبوديت و بندگى است ، حالت قلبى مان خشوع و نياز و توجّه . خودرا در محضر خداوند مى بينيم . تواضع ، بردل و جانمان و بر اندام و نگاه و صدايمان حاكم است . عبدى در برابر معبود، آفريده اى در آستان آفريدگار، نيازمندى در پيشگاه بى نياز.راستى اگر چنين حالت و احساسى پديد آيد امكان دارد در نماز،دل به جاى ديگر رود و حواس از ياد خدا غفلت كند؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله كسى را ديد كه درحال نماز، با ريش خود بازى مى كرد، فرمود: اگر توجّهش به نماز بود و قلبش خشوعداشت ، چنين نمى كرد! ...(97) 4. ركوع عظمت پروردگار انسان را به ركوع و كرنش وامى دارد و خدايى او، بنده را به تواضع. ركوع ، خم شدن در برابر عظمت او و اظهار بندگى و طاعت اوست . تا حدّى خم مى شويم تا دست ها به زانو برسد. گردن را مى كشيم ، يعنى آماده ايم كهسر در راهت بدهيم . خم مى شويم ، يعنى كبريايى تو ما را به تعظيم وامى دارد و در برابر عظمت ويگانگى تو، الفِ قامت مان دال مى شود و سرو قامتمان مى شكند. ركوع ، ادبِ عابد است و سجود قرب او. كسانى به خدا نزديك تر مى شوند كه در اظهارادب كوتاهى نكرده باشند.(98) على عليه السلام ، آن قدر ركوع طولانى داشت كه عرق از ساق پايش جارى و زير قدممباركش تر مى شد.(99) امام صادق عليه السلام بيش از سى مرتبه ، در ركوع و سجود، ذكر خدا را تكرار مىكرد. ركوع ، از ركن هاى نماز است . اگر به عمد يا اشتباه فراموش شود، نمازباطل است . در هر ركعت يك ركوع واجب است ، مگر در نماز آيات كه در هر ركعت پنج ركوعدارد. و نماز ميّت كه بى ركوع است . ركوع ، تركيبى است از فعل و ذكر. حركت و عملش ، نشان فروتنى و تواضع و خضوعاست و ذكرش ، تسبيح خداى متعال . ((سُبْحانَ رَبَّىَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ)) گروهى از فرشتگان همواره در ركوع اند.(100) انسان راكع ، هماهنگ وهمراه بافرشتگان مى شود، همسويى و همسانى بنده اى زمينى با فرشتگان آسمانى . و چهافتخارى بالاتر از اين ؟! 5 . سجود سجود نيز همچون ركوع ، از اركان نماز است . سجده ، جز براى خداوند جايز نيست . اگر بنده اى به امر خدا سجده بر كسى يا چيزىكرده ،(101) و اگر فرشتگان ، سجده بر آدم كردند،(102) در واقع در برابرخداوند سجده كرده اند و اطاعت امر او به جا آوردند. سجده ، تذلل و اظهار كوچكى و خاكسارى در برابر خداست . مگر نه اينكه همهآفريدگان در پيشگاه امر او و عظمت او ساجدند؟ مگر نه اينكه آفريدگان زمين و آسمانمانند خورشيد و ماه و اختران و كوه ها و درختان و حيوانات ، و توده عظيم مردمان از براىخداوند سجده مى كنند؟(103) چرا ما، همسوى با همه كاينات ، سجده بر خدا نكنيم . در سجده نيز تسبيح خدا مى گوييم و او را از هر عيب و نقص ، و هر صفتِ بشرى ، و هرعجز و ناتوانى ، و از هر آنچه به ذهن مان خطور كند و تصوّر شود، منزّه و مبرّا مى دانيم .
تسبيح گوى او نه بنى آدمند و بس |
هر بلبلى كه زمزمه بر شاخسار كرد | چرا ما در ركوع و سجودمان ، تسبيح گوى آن ذات بى همتا باشيم ؟
((سَبِّح اسْمَ رَبِّكَ الاَعْلى )) بود | و مگر ما كمتر از گياهان و مرغانيم ؟ سجده ، عالى ترين درجه عبوديّت است . سجده بر زمين و آنچه از زمين است صحيح است وبر خوراكى ها و پوشاكى ها و جواهرات حرام و نمازباطل است . سجده ، رمز بندگى است . پس بايد همراه باتذلّل و خشوع و فروتنى و شكسته دلى و شكسته نفسى باشد. اگر با اشك چشم همراهبود، چه بهتر! و اگر طولانى بود، فضيلتش بيشتر! امام سجاد عليه السلام ، زينت ساجدان و فخر عابدان بود. در سجده ، چندان با توجّه نامخدا را تكرار مى كرد كه وقتى سر بر مى داشت بدن مباركش غرق عرق بود.(104) امام كاظم عليه السلام پس از نماز صبح سر بر خاك مى نهاد و تا روز بلند شود وآفتاب برآيد، در حال سجده بود.(105) ابراهيم خليل ، در اثر سجده هاى طولانى به مقام((خليل اللّهى )) رسيد.(106) خداوند، ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله را چنين معرفى مى كند: ((تَرَيهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللّهِ وَرِضْوَناً))(107) آنان را مى بينى كه در حال ركوع اند يا سجود، و اميد بهفضل خدا و خشنودى او دارند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: سجده بسيار، گناهان را مى ريزد، آنگونه كه باد برگ درختان را.(108) سجده انسان ، سخت ترين و كمرشكن ترين حالت براى ابليس است . مگر نه اينكهابليس ، به خاطر تكبّر و غرور، از سجده بر آدم امتناع كرد و رانده درگاه الهى و مطرودو ملعون ابدى شد؟ سجده بر خاك كربلا، ثواب نماز را بيشتر مى كند. تربت پاك سيدالشهدا، مكتب آزادى والهام بخش جهاد و شهادت است . سجده بر اين تربت مقدّس ، انسان را با فرهنگعاشورايى كربلا آشنا و ماءنوس مى كند. 6. ذكر سُبْحانَ اللّه اين ذكر مقدّس و پرمعنى كه در تمام عبادت ها، نيايش ها، سجده ها و ركوع ها به چشم مىخورد و به كار مى رود، حقيقتى را در بردارد كه ريشه در همه عقايد و تفكرات صحيحاسلامى دوانده است و زير بناى ارتباط انسان با خدا و صفاتكمال اوست . توحيد، بر اساس تسبيح خدا و منزّه دانستن او از شريك و شبيه است . عدل بر مبناى تسبيح ومنزّه دانستن خدا از ستم و تبعيض و حق كشى است . نبوّت و امامت نيز بر تسبيح استوار است . منزّه دانستن خداوند از اينكه بندگانش را بىحجت و راهنما رها كند و پيك هايى براى ابلاغ راه هدايت نفرستد. معاد نيز بر اين پايه است . منزّه دانستن خداوند از اينكه پاداش نيكى ها و كيفر بدى ها رابه نحو كامل ندهد و زندگى بشر و آن همه مجاهدات رسولان الهى به بيهودگى و بىثمرى بيانجامد، چرا كه زندگى بى معاد پوچ است و بى هدف . سبحان اللّه ، كه خداكار بى هدف كند و فلسفه وجودى انسان را به محدوده موقّت دنيا محدود سازد! عشق به خدا نيز با پايه تسبيح است . تا او را از هر عيب و نقصى دور و پاك ندانيم ،چگونه مى توانيم دل را خانه محبّت او سازيم ؟ رضاى انسان هم بر اساس تسبيح است . كسى مى تواند از خدا راضى باشد كه كارهاىاو را حكيمانه بداند و بر امر و دين او خورده نگيرد و آن را عيبناك نداند. طاعت و بندگى نيز بر اين پايه استوار است . خضوع و خشوع ، در برابر معبودى رواستكه كمال و علم و قدرت و جاودانگى داشته باشد و اين همه در مفهوم تسبيح نهفته است . توكّل و تقوا هم بر تسبيح خدا مبتنى است . تا خدا را تكيه گاهى مطمئن و مدبّرى حكيم وآفريدگارى توانا كه قدرت مطلقه هستى به دست اوست ندانيم ، چگونه مى توانيم براو توكّل كنيم و از او و حساب و عِقابش پروا داشته باشيم ؟! تقوا هم وقتى است كهانسان ، خدا را منزّه از غفلت و جهل و بى خبرى و خواب بداند. روح تعبّد و مغز عبادت ، همان تسبيح است . در ميان فرمان هاى عبادى كه خدا به پيامبر عزيزش داده ، بيش از همه ، دستور به تسبيحاست . شانزده مرتبه فرمانِ ((سَبِّح )) از سوى خدا، خطاب به پيامبر به اينكه : خدا راتسبيح بگوى ، پيش از طلوع خورشيد و قبل از غروب آن ، در ساعات شب و اوقاتِ روز، درصبح و شام ، و آنگاه كه بر مى خيزى ...(109) از امام سجاد عليه السلام نقل شده است كه : هرگاه بنده اى بگويد ((سبحان اللّه ))،همه فرشتگان بر او درود مى فرستند.(110) چه معامله پر بركتى ! بى جهت نيست كه اولياى خدا، همواره ذكر بر لب دارند و عشق دردل ، و زبان شان به نام و ياد خداى محبوب زمزمه گر است . ما نيز همصدا با همه كاينات و فرشتگان ، با توجّه و از اعماق جان ، عاشقانه و عارفانهمى گوييم : ... ((سبحان اللّه ))! 7. قنوت
دست حاجت چو برى ، نزد خداوندى بر |
كه كريم است و رحيم است و غفور است و ودود(111) | قنوت ، دست نياز بر آستان الهى بلند كردن است و خواسته ها را بر شمردن ، و اين ازمستحبات اكيد در نماز است . معناى قنوت ، اطاعت و دعا و توجّه و خشوع در نماز است . در قنوت مى توان هر دعايى راخواند. قنوت طولانى ، نزد خداوند مطلوب است . از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه : هر كه در دنيا، صاحب قنوت هاىطولانى باشد، در روز دشوار قيامت و در پيشگاهعدل الهى ، آسوده تر خواهد بود.(112) بهترين نماز آنست كه قنوت طولانى داشته باشد. آنان كه به مقام خدا عارف ترند و درنمازشان ، گفت و گويى عاشقانه با پروردگار دارند، دعاهاى طولانى در قنوتنمازشان مى خوانند، آن گونه اند كه درباره برخى علمانقل شده است . 8 . تشهّد ((اشهد ان لااله الاّ اللّه وحدَه لا شريك له و اَشهدُ انّ محمّدا عبدُه و رسولُه الّلهمّ صَلِّعَلى محمّدٍ و آلِ محمّد)) در پايان هر دو ركعت ، و در ركعت پايانى هر نماز، بايد دو زانو نشست و يكتايى خدا ورسالت پيامبر را گواهى كرد و به اين دو اصل اعتقادى شهادت داد. آنگاه بررسول خدا صلوات و درود فرستاد. اين تكرار شعارها و محتواهاى اعتقادى ، براى تداومبخشيدن به اين بينش و استوار ماندن در اين راه است . تجديد بيعت با خدا ورسول است ، اقرار و اعتراف به نبوّت نبى اكرم صلى الله عليه و آله است ، شهادت دادناست ، به اين كه آن حضرت ، ((عبد)) و ((رسول )) خداست . بنده است و پيامبر. عبوديّت قبل از رسالت بيان شده ، و اين مى رساند كه بندگى برتر از رسالت است .و اساسا رسول خدا، چون بنده است ، رسول شده و رسالتش ريشه در عبوديت او دارد. پس از ذكر يكتايى خدا و رسالت رسول ، صلوات بر پيامبر وآل او از واجبات است و آنكه اين تحيّت و درود را نفرستد، نمازشباطل است . خداوند در قرآن كريم به مؤ منان فرمان مى دهد كه بر پيامبر صلوات و سلام بفرستيد.از آن حضرت پرسيدند، چگونه صلوات بفرستيم ؟ فرمود بگوييد: ((اللّهُمَّ صَلّ علىمحمّدٍ وَ على آل محمّد ...)) اين كيفيتِ صلوات در كتب مهماهل سنّت نيز آمده است .(113) ذكر صلوات بر پيامبر وخاندانش ، پس از ذكر شهادتين كه رمز اسلام است : بيانگرنبودن جدايى ميان پيامبر صلى الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلام است . طبق احاديثى كه از پيامبر نقل شده ، صلوات هاى ما به آن حضرت مى رسد و اين صلوات هادر قيامت ، نورى مى شود كه راه انسان را روشن مى كند.(114) پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كه هنگام شنيدن نام من بر من صلواتنفرستد، بخيل است .(115) صلوات ، سبب استجابت دعا و رضاى الهى مى شود و كارهاى مؤ من را پاك مىسازد.(116)
|