بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نقش ائمه در احیاء دین, علامه سید مرتضى عسکرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AHY00001 -
     AHY00002 -
     AHY00003 -
     AHY00004 -
     AHY00005 -
     AHY00006 -
     AHY00007 -
     AHY00008 -
     AHY00009 -
     AHY00010 -
     AHY00011 -
     AHY00012 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

1- رجوع شد به : (مختصر جمهره انساب العرب ) ابن كلبى (فتوكپى آن درمجمع علمى اسلامى موجود است ) و انساب ابن حزم . براى شناسايى ساكن عرب نيز به(قبايل العرب ) عمررضا كحاله مراجعه شود.
2- (حنف ) در لغت عرب در برابر (جنف ) است كه به معناى روگردانيدن از حقبه سوى باطل مى باشد. رجوع شود به مفردات راغب
3- بلقاء بين شام و وادى القرى - كه نزديك مدينه است - بوده است . رجوع شود بهشرح (بلقاء) و (ماب ) در معجم البلدان .
4- رجوع شود به سيره ابن هشام 1 / 81، قصه عمرو لحى و عباده الاصنام .
5- شرح حال زيد در سيره ابن هشام 1 / 242 - 274 بهتفصيل آمده است .
6- نسخه عكسى اين كتاب در كتابخانه مجمع علمى اسلاميه موجود است .
7- رجوع شود به شرح حال هشام بن ابى النصر در هديه العارفين 2 / 509.
8- نسب عمرو عاص در شرح ابى الحديد 6 / 283، شرح خطبه 83 نهج البلاغه بهتفضيل آمده است .
9- رجوع شود به شرح نسب معاويه و زياد در شرح ابن ابى الحديد 1 / 336، و16 / 187، و نيز داستان ذكوان بنده اميه كه او را به فرزندى اختيار كرد و كنيه اشابو عمرو شد، و (وليد عققبه بن ابى معيظ بن ابى عمرو) نواده او است كه برادرمادرى عثمان بود (رجوع شود به اغانى 1 / 24)، و نيز داستان وليد در نقش عايشه درتاريخ اسلام 1 / 152.
10- تاريخ يعقوبى 1 / 262 شعراء العرب .
11- رجوع شود به داستان عبدالله بن ابى در بحث آينده در مورد وضع طائف .
12- رجوع شود به داستان نسب عمرو عاص در بحث فرهنگ عرب .
13- رجوع شود به المحبر ص 340. اين گونه خانه در مكه و طائف وجود داشته است.
14- در اين بحث رجوع شود به تاريخ عربقبل از اسلام در تاريخ يعقوبى و طبرى و مروج الذهب و سيره ابن هشام .
15- چهار يك گرفتن شيخ قبيله را مرباع مى نامند. رجوع شود به شرح (ربع )در صحاح جوهرى ، قاموس المحيط، تاج العروس و داستان آمدن عدى بن حاتم نزد پيامبرصلى الله عليه و آله در سير0 اين هشام .
16- در اين بحث رجوع مى شود به تاريخ عربقبل از اسلام در تاريخ يعقوبى و طبرى و مروج الذهب و سيره ابن هشام .
17- تاريخ يعقوبى 1/258: حكام العرب .
18- فتوح البلدان بلاذرى بخش (امرالخط) ص 580 و 583.
19- فتوح البلدان بلاذرى ص 580 و 583.
20- اغانى 4/179، ذكر در غزوه بدر از شرححال حسام بن ثابت .
21- رجوع شود به شرح طائف در معجم البلدان 6/1016.
22- رجوع شود به ذكر حوادث سال 44 هجرى در تاريخ ابن اثير 3/223 225،اسيتعاب 1/548 555،و اصابه 1/563.
23- تفسير الدرالمنثور سيوطى 5/47.در همين صفحه روايتهاى ديگرى در شاءننزول آيه روايت كرده است . ليكن ما روايتهائى را كه در آنها داستان بالانقل كرده صحيح دانستيم و به طور خلاصه در متن آورديم .
24- رجوع شود به ذكر خبر آمدن گروه ثقيف به مدينه در امتاع الاسماع مقريزى ص492.
25- انساب الاشراف بلاذرى 1/340.
26- سيره ابن هشام 2/ 234 و 235 و مغازى واقدى در ذكر غزوه احد.
27- سيره ابن هاشم 2 / 234 و 147، و عيون الاءثر 1 / 197.
28- رجوع شود به سيره ابن هاشم 1 / 111، و شرححال قبيله فهر در كتاب انساب ابن حزم .
29- رجوع شود به تاريخ يعقوبى 1 / 142 - 252.
30- تاريخ طبرى چاپ اروپا 3 / 1163.
31- سيره ابن هشام (حديث بنيان الكعبه ) 1/ 204 - 210.
32- رجوع شود به جزء چهارم نقش ائمه .
33- تاريخ طبرى چاپ اروپا، 3 / 1161.
34- رجوع شود به تاريخ طبرى 1 / 1171 - 1172، و عيون الاثر 1 / 98 - 100.
35- رجوع شود به تاريخ يعقوبى 2 / 23 و 28.
36- اين آيه اشاده به اين دستان است كه مى فرمايد: (و انطلق الملاء منهم اينامشوا و اصبروا على الهتكم ان هذا لشى يراد) (ص / 6)
37- سيره ابن اسحاق ص 222.
38- سيره بن اسحاق ص 149.
39- تاريخ يعقوبى 2 / 31.
40- سيره ابن اسحاق ص 157، و سيره هشام 1 / 373.
41- رجوع شود به سيره ابن هشام 1 / 286 - 298
42- تاريخ يعقوبى 2 / 31، چاپ بيروتسال 1379
43- لوى بن غالب جد اعلاى قبيله قريش و فرزندانش كعب عامر مى باشند. قبيله هاىقريش نسبشان به همين كعب بن لوى مى رسد كه طرف خطاب شيخشان ابوطالب مىباشند. رجوع شود به انساب ابن حزم شرححال قبائل بنى لوى . در ضمن مصادر اين قصيده در پاورقى 9 ذكر شد.
44- سيره ابن هشام 1 / 373 - 376.
45- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 13 / 254، چاپ مصر، در شرح خطبهقاصعه (فصل فى القول فى اسلام ابى بكر و على ...)
46- همان مدرك 14 / 58.
47- شرح نهج البلاغه 14 / 64، و عيون الاثر 1 / 127.
48- تاريخ يعقوبى 2 / 31 - 32.
49- سيره ابن هشام 1 / 400، و تاريخ طبرى 1 / 1196 - 1199.
50- تاريخ يعقوبى 2 / 35.
51- تاريخ الاسلام ذهبى 1 / 138 (فصل ثم توفى ابوطالب ).
52- باب وفاه ابى طالب در سيره ابن اسحاق ص 238، و سيره ابن هشام 2 / 95.
53- تاريخ يعقوبى 2 / 35.
54- شايان ذكر است كه درباره حضرت ابوطالب كتابهاى بسيارى نوشته شده كهبرخى از آنها در كتاب الذريه 2 / 510 - 514 ذدكر شده از آن جمله است : بغيه - الطالبابى طالب و حسن خاتمه تاليف علامه سيوطى و اسنى المطالب فى نجاه الى طالبتاليف مفتى شافعى مكه سيد احمد بن زينى دحلان . و از كتابهايى كه اخيرا تجديد چاپشده عبارتند از: ايمان ابى طالب تاليف شمس الدين ابى على فخارين معدالموسوى (م -630) و ابوطالب مظلوم تاريخ تاليف علامه امينى كه ترجمه قسمتى از الغدير است .
55- وجوع شود به خبر وفات ابوطالب در سيره ابن اسحاق ص 236، و سيره ابنهشام و تاريخ يعقوبى .
56- سيره ابن اسحاق ص 239 - 240.
57- بطور اختصار نقل شد از وقعه صفين نصربن مزاحم چاپ المدنى درمصر، ص94.
58- رجوع شود به اخبار پس از وفات ابوطالب در سيره ابن اسحاق و ابن هشام وعيون الاثر.
59- رجوع شود به تفسير سوره مسد در تفاسير و صحيح بخارى .
60- سيره ابن هشام 1 / 372.
61- سيره ابن هشام 1 / 376. و تفسير سوره مسد در تفسير سيوطى و ديگر تفسيرها.
62- رجوع شود به سيره اين هشام 1 / 378 - 379.
63- السيره النبويه 2 / 17.
64- سيره ابن هشام 2 / 127.
65- اشاره است به آيه كريمه : (اذيقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا).
66- مروج الذهب مسعودى باب ذكر هجرته .
67- عيون الاثر 1 / 181.
68- عيون الاثر 1 / 184، و مروج الذهب مسعودى باب ذكر هجرته 2 / 279.
69- رجوع شود به عيون الاثر 1 / 200، باب ذكر المواخاه .
70- - رجوع شود به عيون الاثر 1 / 197، باب ذكر الموادعه بين المسلمين واليهود.
71- مدارك اين گفتار و مشورتهاى پيامبر صلى الله عليه و آله با صحابه در اينباره ، در مدرك بعدى خواهد آمد.
72- روگردانيدن پيامبر از دو در صحيح مسلم ، كتاب الجهاد و السير، باب غزوهبدر، آمده است .
73- رجوع شود به اخبار بدر و مغازى واقدى چاپ اكسفورد، 1 / 48 - 49 و امتاعالاسماع مقريزى 1 / 74 - 75.
74- رجوع شود به سيره ابن هشام 2 / 267.
75- رجوع شود به اخبار بدر در سيره اين هشام . در اين كتاب هفده بار نام على درجمله قاتلين كفار قريش آمده .
76- رجوع شود به سيره ابن هشام 2 / 356.
77- رجوع شود به ماده (سير) در معجم البلدان و سيره ابن هشام 2 / 281.
78- رجوع شود به ماده (سير) در معجم البلدان .
79- همسر انصارى بودن آن زن را واقدىنقل كرده است .
80- تاريخ واقعه از (التنبيه و الاشراف ) مسعودىنقل شد.
81- رجوع شود به غزوه بنى قينقاع در مغازى واقدى 1/176 - 180، و سيره ابنهشام 2/426 - 428.
82- كسى كه خون زياد از بدنش مى رود، سخت تشنه مى شود، و در گذشته كسانىرا كه جنگها مامور آبرسانى به مجروحين و پانسمان آنان تا حد ميسور مى كردند. نسيبهدر جنگ احد اين ماموريت را انجام مى داده است ؛ و آنانكه شركت نسيبه را در جنگ ،دليل بر جواز شركت زن در چنين اجتماعات مى شمارند، مى بايست توجه فرمايند:
اولا - اين جنگ در يك ميلى مدينه بر پا شده بود و مسافرتى در كار نبود.
ثانيا - نسيبه براى آب دادن به مجروحين در معركه حاضر شده بود، و آگاه كه حملهمشركين را براى شهيد كردن پيامبر صلى الله عليه و آله مشاهده كرد، به دفاع از جانپيامبر صلى الله عليه و آله اقدام كرد، و دفاع از جان پيامبر صلى الله عليه و آله برهر مسلمانى واجب است . ليكن اين امر را نمى تواندليل بر جواز شركت زن در كارهاى ديگر دانست .
83- غزوه حمراءالاسد در مغازى واقدى 1 / 334، و سيره ابن هشام 3 / 52 آمده است .
84- رجوع شود به : اديان آسمانى و مساله تحريف ص 15 - 20.
85- رجوع شد به : نهج البلاغه ص 300 - 301 (خطبه قاصعه ).
86- تفصيل اين روايت در تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2768 آمده است .
87- اشاره است به آيه : (انمغ يريد الله ليذهب عنكم الرجس ) (احزاب/ 33)
88- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5/2770 - 2771.
89- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5/2787.
90- تفصيل آن را در اخبار سقيفه جزء يكم عبدالله بن سبا، معالم المدرستين ملاحظهفرماييد.
91- رجوع شودبه : شرح خطبه 66 از نهج البلاغه ابن ابى الحديد چاپ مصراخبار يوم السقيفه .
92- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 6 / 12.
93- رجوع شود به جلد دوم معالم المدرسين ، بحث (اجتهاد الخليفين فى الخمس ).
94- شمه اى از اين جريان را در بحث سياست ابوبكر نسبت به حديث و سنت پيامبرصلى الله عليه و آله بيان مى نماييم .
95- رجوع شود به فصل (ما وقع فى خلافه ) از شرححال ابوبكر در تاريخ الخلفاء سيوطى ص 73.
96- سنن ابو داود 3 / 144 باب فى صفايارسول الله ، حديث 2973 و مسند احمد 1 / 4.
97- معالم المدرسين چاپ اول 2 / 144.
98- صحيح بخارى 4 / 110 باب (قول النبى لا نورث ما تركنا صدقه ) ازكتاب فرائض - در همان صفحه از عايشه نيز در تاييد پدرش حديث روايت شده است - وكتاب الخمس 2 / 126؛ و صحيح مسلم ، كتاب الجهاد، حديث شماده 55؛ و سنن ابو داود 3 /144؛ باب صفايا رسول الله صلى الله عليه و آله ، و مستند احمد 2 / 242 و 276.
99- تذكره الحفاظ 1 / 2 و 3 در شرح حالابوبكر.
100- رجوع شود به معالم المدرسين 2 / 55 - 58.
101- تاريخ طبرى چاپ اروپا 4 / 2138.
102- التنبيه و لاشراف مسعودى ؛ دول الاسلام ذهبى ، ص 19.
103- آزاد كرده قبيله نيز از همپيمانان قبيله به حساب مى آيد.
104- مسند احمد 5 / 411.
105- مروج الذهب مسعودى 2 / 321.
106- رجوع شود به : معالم المدرستين 2 / 352 - 356.
107- اين جمله در موطا مالك 2 / 60 چاپ مصر درسال 1343 ه - چنين آمده است :
نويسنده از اين جمله همان معنى را كه در متن آمده ، استنباط مى كند.
108- رجوع شود به : معالم المدرستين 2 / 352 - 356.
109- رجوع شود به : مروج الذهب مسعودى 2 / 322
110- رجوع شود به : شرح حال عمر در تاريخ الخلفائ سيوطى ص 133.
111- رجوع شود به : مروج الذهب مسعودى 2 / 322.
112- تاريخ الخلفاءسيوطى ص 143 - 144.
113- مروج الذهب مسعودى 2 / 322.
114- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 12 / 214؛ فتوح البلدان ص 549.بنگريد به ؛ معالم المدرسيتين 2 / 85 - 87.
115- تاريخ الخلفاء سيوطى ص 144.
116- تاريخ بغداد خطيب بغدادى 7 / 453.
117- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.
118- منتخب كنز العمال 4 / 61.
119- طبقات ابن سعد 8 / 208 - 209.
120- تفضيل اين امر را در فصل (عايشه به حج مى رود) از جلداول نقش عايشه در تاريخ اسلام ، مطالعه فرماييد.
121- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد 12 / 214.
122- رجوع شود به : صحيح بخارى ، كتاب الاستسقاء بابسوال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا، 1 / 124، و كتابفضائل النبى ، باب مناقب العباس بن عبد المطلب ، 2 / 200 طبقات ابن سعد چاپ اروپا3 / 233 و 4 / ق 1 / 18.
123- طبقات ابن سعد 2 / ق 2 / 120 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.
124- رجوع شود به : نقش عايشه در تاريخ اسلام ؛ و ماده عايشه در المعجمالمفهوس الالفاظ النبوى ، و بحث عوامل تحريف در اجزاء گذشته همين كتاب .
125- در بحثهاى گذشته چگونگى اين اجتهاد خليفه و اقدامات او را در منع از نشرحديث و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله بيان داشته ايم .
126- در بحثهاى گدشته اشاره اى به اين مطلب نيز داشته ايم .
127- در بحث موارد اجتهاد ابوبكر و عمر در جلد دوم معالم المدرستين ،تفضيل اين داستان آمده است .
128- رجوع شود به معالم المدرستين 2 / 44 - 48، باب كتابه الحديث ...، و بحث(نقل حديث پيامبر صلى الله عليه و آله ممنوع شد) در اجزاء گذشته همين كتاب .
129- سنن دارمى ، باب من هاب الفتيا، 1 / 84 و 85.
130- سنن دارمى ، باب من هاب الفتيا 1 / 48 و 85.
131- سنن دارمى 1 / 85؛ جامع بيان العلم تاليف ابن عبدالبر 2 / 147؛ تذكرهالحفاظ ذهبى 1 / 4 و 5.
132- رجوع شود به : نقش ائمه در احياء دين 6 / 117. 118
133- رجوع شود به : معالم المدرسين ، بحث ؛ تطورمدلول الاجتهاد بمدرسه الخلفاء 2 / 61 - 64.
134- رجوع شود به بحث (موافقات عمر) در جزء پنجم اين سلسله بحثها.
135- صحيح مسلم ، كتاب الفضائل ، بابفضائل عمر، 23 ح ؛ مسند احمد 2 / 339 و 6 / 55؛ مسند طيالسى ، ح 2348.
136- رجوع شود به : احاديث فضائل عمر در شرححال عمر در تاريخ ذهبى و تاريخ ابن كثير و تاريخ ابن عساكر و تاريخ الخلفاءسيوطى .
137- حضرت زهرا عليه السلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آلهحال آنها را قبل از اسلام در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله پس از وفات پيامبر صلىالله عليه و آله بيان فرموده است . رجوع شود به : شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، چاپ مصر، 4 / 79 - 87؛ كتاب بلاغات النساء ص 12 - 15.
138- رجوع شود به : معالم المدرستين 2 / 352 - 356.
139- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2777 - 1781؛ انساب الاشراف 5 / 15 - 18.
140- تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2776 / 2778؛ شرح نهج البلاغه ابن ابىالحديد، در شرح خطبه شقشقيه 1 / 193.
141- رجوع شود به : تاريخ طبرى چاپ اروپا 5 / 2794؛ تاريخ يعقوبى 1 /162؛ انساب الاشراف بلاذرى 5 / 19 - 21؛ العقد الفريد 3 / 74 - 76. وتفصيل آن را در فصل (الشورى و بيعه عثمان ) از معالم المدرستين ، چاپ دوم 1 /1351 مطالعه فرماييد.
142- انساب الاشراف بلاذرى 5 / 21.
143- تاريخ الخلفاء سيوطى ، چاپ مصرسال 1371 ه ، ص 26.
144- رجوع شود به بحث موارد اجتهاد عثمان در چاپ دوم معالم المدرستين 152 -157.
145- رجوع شود به فصل (در جبهه حق و حقيقت ) از بحث(نقل حديث پيامبر صل الله عليه و آله ممنوع مى شود) از اجزا گذشته همين كتاب
146- رجوع شود به فصل(در جبهه حق و حقيقت ) از بحث (نقل حديث پيامبر صلى الله عليه و آله ممنوع مىشود) از اجزاء گذشته همين كتاب .
147- رجوع شود به بحث (عمار ياسر) از بخش عايشه در دوران حكومت عثمان ، ازكتاب نقش عايشه در اسلام جلد اول .
148- ر.ك (1 / 196 - 198)
149- شرح فرمايش آن حضرت اين است كه : عايشه و طلحه و زبير و جمعى ازانصار و مردم اهل مصر و كوفه در آن شريك بودند. پس از كشتن آنها لازم باشد، بايستبا اين هزار نفر جنگيد.
150- رجوع شود به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد چاول مصر 2 / 170 173.
151- مروج الذهب 2 / 354.
152- نهج البلاغه خطبه 215.
153- در كتب لغت عرب گفته اند: الحمراء العجم الشقره تغلب عليهم ، و ابن الامه .
154- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد در شرح خطبه 34؛ باب مناقب على و ذكرطرف من اخباره فى عدله و زهده .
155- اعلام زركى 1 / 333.
156- در آن زمان كسى را كه دار مى زدند، به چوبه دار مى بستند تا بميرد؛ و ماننددار زدن در عصر ما نبود كه طناب به گردنش آويزان تا خفه شود.
157- بحار الانوار 42 / 121 - 133.
158- بيان اين امر پس از اين - اين شاء الله تعالى - مى آيد. تابعين دسته ازروايان حديث را مى گويند كه درك صحبت صحابه پيامبر صلى الله عليه و آله را كردهو از ايشان حديث روايت نموده اند.
159- تفضيل اجتهادات خلفا و صحابه را در جلد دوم معالم المدريتين بخوانيد.
160- بنگريد به : تاريخ يعقوبى 2 / 333. ابن كثير نيز در تاريخ 10 / 8اشاره اى به اين امر دارد.
161- رجوع شود به كتاب قواعد التحديث ص 46 - 47، تاليف محمدجمال الدين القاسمى (م : 1332 ه ) چاپ قاهره ، 1380ه ، تدريب الرواى ص 41، تاليفسوطى چاپ سال 1392 هجرى ، و الحديث الشريف ص 43، تاليف محمد الصباغ چاپدمشق 1397 ه .
162- مقصود مخالفت ابوحنيفه با سنت پيامبر كه در حديث پيامبر صلى الله عليه وآله ذكر شده بود مى باشد.
163- رجوع شود به المحلى ابن حزم 11 / 251 - 257.
164- تاريخ بغداد 13 / 396.
165- تاريخ بغداد 13 / 408
166- تاريخ بغداد 1 / 71.
167- تاريخ بغداد 13 / 286؛ باب ذكر ما حكى عن ابى حنيفه من رايه فى الخروجعلى السلطان .
168- تاريخ بغداد 13 / 386 و 375.
169- الملل و النحل شهرستانى 1 / 85:الفصل الثانى : الجبريه .
170- الملل و النحل 1 / 43: الفصل الاول : المعتزله .
171- انساب سمعانى ، ذيل (جهمى ).
172- كتاب جهم بن صفوان ص 71، الفصل الثالث : نفى الصفات عن الله تعالى.
173- رجوع شود به : الرد على الجهميه و الزنادقه ؛ تاليف احمد بنحنبل (م : 241 ه ) چاپ قاهره و الرد غلى الجهميه ، تاليف عثمان بن سعيد دارمى (م : 280 ه) چاپ لندن سال 1960 م ؛ و جهم بن صفوان ، تاليف حامد العلى چاپ بغداد 1965 م .كتاب اخير اثرى است جامع در احوال جهم .
174- رجوع شود به فرق الشيعه ، ورقه 145.
175- انساب سمعانى .
176- رجوع شود به مناقب ابى حنيفه 1 / 145 - 148 تاليف موفق بن احمد مكى ،چاپ حيدر آباد سال 1321 ه . پ
177- شرح حال مقاتل در فصل : اثر انديشه هاىاهل كتاب ؛ در جزء دوازدهم همين كتاب ، مى آيد - ان شاءالله تعالى .
178- تاريخ ابن كثير 9 / 350؛ و تاريخ الاسلام ذهبى 5 / 56.
179- طبقات المعتزله ص 34، تاليف احمد بن يحيى بن المرتضى (م : 840 ه ) چاپبيروت سال 1961 م .
180- دائره المعارف اسلامى ، ماده (ترمذ).
181- طبقات المعتزله ص 34، و الرد على الجهيمه ، تاليف احمد بنحنبل ص 15.
182- طبقات المعتزله ص 32.
183- رجوع شود به ذكر حوادث 116 - 128 هجرى در تاريخ ابن اثير، چاپاروپا 5 / 136 - 261. بعضى حوادث در ذكر حوادثسال 116 - 128 هجرى در تاريخ طبرى بهتفضيل ذكر شده و در تاريخ ابن كثير به اختصار آمده است .
184- انساب سمعانى .
185- رجوع شود به كتاب جهم بن صفوان ص 161:الفصل السادس .
186- از اين پس در بحث از فرقه هاى مسلمانان ، مداركقابل قبول در دسترس هست ؛ مانند نوشته هاى خود آن فرقه ها يا نوشته هاى دانشمندانمورد اعتماد معاصر با آن فرقه ها، مانند مسعودى و ديگران .
187- شرح حالواصل در وفيات الاعيان ابن خلكان 5 / 60؛ و تاريخ الاسلام ذهبى 5 / 311، و مروج الذهبمسعودى 4 / 22 و ذيل (معتزله ) در انساب سمعانى آمده است .
188- شرح حال عمروبن عبيد در تاريخ بغداد 12 / 166، و وفيات لاعيان ابن خلكان3 / 130، و در ذكر حوادث سال 142 از تاريخ كثير 10 / 10 آمده است .
189- الفرق بين الفرق ص 114؛ الفصل الثالث : مقالات القدريه و المعتزله .
190- رجوع شود به شرح حالمتوكل در تاريخ الخلفاء سيوطى و تاريخ طبرى و ابن اثير.
191- رجوع شود به شرح حال احمد بنحنبل در؛ تاريخ بغداد 4 / 412؛ و تاريخ ابن كثير 10 / 325 - 343.
192- براى شناسايى اثر اختلافات فرقه اى در مكتب خلفا شايسته است خلاصهگفتار امام الائمه ابن خزيمه را در دفاع از ابوهريزه كه در مستدرك حاكم 3 / 513 آمدهاست ، بيان كنيم . اين خزيمه گويد:
(آنانكه درباره اخبار ابوهريره مى گويند، يا از فرقه جهميه مى باشند كه صفاتخدا را تعطيل كرده اند و اخبار ابو هريزه را خلاف مذهب خود مى يابند.
يا از خوارج مى باشند كه اطاعت خليفه و حاكم را واجب نمى دانند و خروج را واجب مى دانند.
يا از قدريه مى باشند كه مى گويند افعال بشر را خداوند ازازل مقدر كرده و احاديث ابوهريزه را محالف با راى خود مى يابند.
يا از فقهايى مى باشند كه اخبار ابوهريزه را مخالف نظر فقهى خود مى دانند.
اينان اخبار ابوهريزه را رد مى كنند.)
193- دائره المعارف الاسلاميه 2 / 218.
194- رجوع شود به شرح حال اشعرى در وفيات لاعيان 3 / 398.
195- با مراجعه با آثار اشعريها اين امر واضح مى شود.
196- حكام مماليك در مصر آن حكامى بودند كه دراصل بنده بودند و سپس آزاد شده بودند.
197- رجوع شود به خطط مقريزى 6 / 166 چاپ قاهره ،سال 1326 ه .
198- الدرر الكامنه فى اعيان المائه الثامنه ص 163، تاليف ابن حجر عسقلانى (م: 852 ه ) چاپ قاهره سال 1385 هجرى .
199- همان مدرك ص 164.
200- همان مدرك ص 158.
201- همان مدرك ص 166.
202- همان مدرك ص 150 - 170.
203- رجوع شود به آثار ابن تميميه مانند منهاج السنه ورسائل خطى ابن تميميه مجمعه 91 از نسخه هاى عكسى مجمع علمى اسلامى .
204- رجوع شود به معالم المدرستين 1 / 62.
205- رجوع شود به بحثهاى گذشته كه در دومينعامل تحريف بررسى نموديم ، و همچنين به بحث (منشاالخلاف فىرسول الله صلى الله عليه وآله ) در جلد اول معالم المدرستين چاپ دوم ص 39.
206- خطيب اين حديث را از صحيح بخارىنقل مى كرد: ليكن مولف اين حديث را در مسند احمد 5 / 167 چنين ديده است كه از پيامبرصلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود:
(... خداوند مى فرمايد: اى فرزند آدم ! چنانچه تو مرا بخوانى و از من خواهش كنى ،همانا من ترا مى آمرزم با هر چه كه در تو باشد! اگر چه مرا ملاقات كنى روز قيامت درحالى كه به اندازه زمين گناه كرده باشى ، من هم تو را ملاقات مى كنم با آمرزش بهاندازه زمين ، اگر چه گناهانى داشته باشى كه تا به آسمان رسيده باشد، به شرطآنكه شريكى براى من قائل نباشى و از من آمرزش بخواهى ، تو را مى آمرزم و اهميتى نمىدهم .)
و در صحيح بخارى 1 / 150 كتاب الجنائز باب فى الجنائز، مختصر اين حديث آمده است.
احاديث بسيار ديگرى در اين باره در كتب ايشان هست كه بعضى از آنها را در جزء دوازدهمدر بحث رويت بررسى خواهيم كرد - ان شاء الله تعالى .
207- در انتها بحث : (الوصيه ) در جلداول معالم المدرستين ده نوع كتمان ذيل را بهتفضيل شرح نموده ايم :
1) حذف بخشى از حديث پيامبر صلى الله عليه و آله وتبديل آن به جمله اى مبهم
2) حذف همه خبر از سيره صحابه با اشاره به حذف آن
3) تاويل معناى روايت پيامبر صلى الله عليه و آله بر خلاف حقيقت آن
4) حذف بعضى از اقوال صحابه
5) حذف تمام يك روايت از سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
6) نهى از نوشتن سنت پيامبر صلى الله عليه و آله
7) كوشش در تضعيف راويان و كتابهايى كه به زيان دستگاه حاكمه مى باشد.
8) سوزانيدن كتابها و كتابخانه ها
9) حذف بخشى از خبر در سيره صحابه و تحريف حقيقت
10) ساختن روايتهاى جعلى به جاى روايتهاى صحيح سنت پيامبر صلى الله عليه و آله وسيره صحيح صحابه
208- اعلام الوردى ص 272.
209- بيعت در اسلام چند گونه است كه يك مورد آن بيعت بر قيام براى امر بهمعروف و نهى منكر است . در اينجا همينگونه بيعت مورد سخن است .
210- رجوع شود به معالم المدرستين 2 / 320 بحث : (كيفتداول الائمه عليه السلام كتب العلم ) باب : (االامام على بن الحسين عليه السلامخاصه ).
211- در اسلام فرق مومن و منافق در آن است كه منافق با تظاهر بهعمل كردن به ضروريات اسلام ، را قبول مى كند، در حالى كه قلبا را نپذيرفته است .
212- در آن زمان در ملاقاتهاى رسمى عمامه بر سر مى گذاشته اند. پيامبر صلىالله عليه و آله نيز در ملاقاتهاى رسمى و در نماز عيد عمامه بر سر مى گذاشت . رجوعشود به عبدالله بن سبا جلد دوم فصل : (جاء على فى السحاب )
213- بقر الحديث : اوضحه و كشفه . يعنى پرده از روى حديث بر داشت . و بقرالعلم ؛ يعنى پرده از روى علم بر داشت و روشن كرد. و باقر العلم ؛ يعنى پرده از روىعلم بر دارنده .
214- رجوع شود به كتاب كافى كلينى 1 / 469، و بحار الانوار 46 / 225 -228.
215- اسفراينى (م : 429 ه ) در كتاب : الفرق بين الفرق ، چاپ قاهره ، ص 60 وتاريخ يعقوبى 2 / 61 در ذكر وفات حضرت باقر عليه السلام به طور مختصر آن راآورده است .
216- كافى 1 / 310؛ و بحارالانوار 47 / 3.
217- رجوع شود به شرح زندگانى هر يك از ائمه عليه السلام در مجلات بحارالانوار علامه مجلسى .
218- فاصله بعضى از شهرها تا مدينه ، در آن زمان يكسال راه بود، با بيشتر؛ ليكن همه ساله از آن شهرها براى حج به مدينه مى رفتند.
219- بحارالانوار 47 / 4، ح 11، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 3 / 434.
220- رجوع شود به : بحار 48 / 12 - 28.
221- ملل و نحل شهرستانى ، شرح الكيسانيه 1 / 147.
222- الفرق بين الفرق ، عبدالقاهر اسفراينى (م : 429 ه ) چاپ قاهره باب ذكرالكيسانيه ص 38.
223- مقالات الاسلاميين ، على بن اسماعيل اشعرى ص 21.
224- الفرق بين الفرق اسفراينى ص 40؛ وملل و نحل شهرستانى ، 1 / 147 و 150 - 151.
225- رجوع شود به داستان كشته شدن سعد بن عباده در آخر باب سقيفه عبدالله بنسبا جلد اول .
226- الفرق بين الفرب ص 46.
227- رجوع شود به ذكر حوادثسال 66 و 67 در تاريخ ابن اثير.
228- رجوع شود به ذكر حوادث سال 66 در تاريخ ابن اثير.
229- در اينجا نص عربى اين كلام را از الفرق بين الفرق اسفراينى ص250-251 مى آوريم : (الغرابيه قوم زعموا ان اللهعزوجل ارسل جبرئيل عليه السلام الى على ، فغلط فى طريقه فذهب الى محمد، كان يشبههو قالوا: كان اشبه به من الغراب بالغراب ، و الذباب بالذباب و زعموا ان عليا كانالرسول و اولاده بعده هم هم الرسل ، و هذه الفرقهتقول لاتباعها: العنوا صاحب الريش ! يعنونجبرئيل عليه السلام . و كفر هذه الفرقه اكثر من كفر اليهود الذين قالوالرسول الله صلى الله عليه و آله : من ياتيك بالوحى من الله تعالى ؟فقال : جبرئيل ، فقالوا: انا لانحب جبرئيل ، لانهينزل بالعذاب و قالوا: لو اتاك بالوحى ميكائيل الذىلاينزل الا بالرحمه ، لامنا بك . فاليهود - مع كفرهم بالنبى صلى الله عليه و آله و مععداوتهم لجبرئيل عليه السلام - لايلعنون جبرئيل ، و انما يزعمون انه من ملائكه العذابدون الرحمه . و الغرابيه من الرافضه يلعنونجبرئيل و محمدا عليه السلام و قد قال الله تعالى : (من كان عدوا الله و ملائكته و رسلهو جبرئيل و ميكال فان الله عدو للكافرين ) (البقره / 98) و فى هذا تحقيق اسمالكافر لمبغض بعض الملائكه و لايجوز ادخال من سما هم الله كافرين فى جمله فرقالمسلمين .) درباره اين فرقه خيالى ، نيز رجوع شود به كتاب التبصير فى الدين وتمييز الفرقه الناجيه من الفرق الهالكين ص 75، تاليف ابوالمظفر محمد بن طاهراسفراينى (م : 471 ه‍) چاپ قاهره سال 1374 ه‍
230- مانند: طبقات الشافعيه تاج الدين سبكى (م : 771 ه )؛ طبقات الحنابلخ تاليفابويعلى محند بن حسين ؛ و طبقات المعتزله ، تاليف احمد بن يحيى .
231- رجوع شود به : بحار لانوار مجلسى 46 / 170 - 188؛ ومقاتل الطالبين چاپ قاهره سال 1368 ه ، ص 127 - 151. ابن اثير نيز در تاريخ خودالكامل در ذكر حوادث سال 121 ه ، ظلمهايى را كه بر يزيد وارد شده است بيان كرده ،شهادت او را در حوادث سال 122 ه ذكر كرده است .
232- رجوع شد به : مقاتل الطالبيين ص 152 - 158؛ و تاريخ ابن اثير در ذكرحوادث سال 125 ه .
233- رجوع شود به تاريخ ابن اثير در ذكر شهادت زيد و يحيى .
234- اين موضوع را مولف در بر خوردها بحثهاى علمى خود با زيديه درك كردهاست . و نيز رجوع شود به ملل و محل شهرستانى 1 / 154: الزيديه .
235- افطح آن كس را گويند كه سريا پاى او بيش از حد متعارف پهن مى باشند
236- بحارالانوار 47 / 252 - 253
237- بحارالانوار 47 / 252 - 253 و المقالات و الفرق تاءليف سعدبنعبداللهاشعرى (م : 301 ه‍) چاپ تهران ،سال 1382 ه‍ 1963 م
238- المقالات و الفرق اشعرى ص 86، وملل و نحل شهرستانى 1/167: الافطحيه
239- رجوع شود به ملل و نحل شهرستانى 1/167
240- درعصر ما غالباشيعيان آنان راچنين نامگذارى كرده اند
241- بحارالانوار 47 / 254، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 1 / 228.
242- بحار الانوار 47 / 248 حديث 11 بهنقل از كمال الدين صدوق 1 / 160 و تهذيب شيخ طوسى 1 / 289؛ و بحار الانوار 47 /255، به نقل از مناقب 1 / 229.
243- كمال الدين صدوق 1 / 160.
244- بحارالانوار 47/ 242 به نقل از ارشاد شيخ مفيد ص 304.
245- بحارالانوار 47/ 252 به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 1 / 228؛ و نيزبحارالانوار 47 / 255، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب 1 / 230.
246- رجوع شودبه تاريخ ابن اثير، حوادث سال 339 ه .
247- يمامه از سرزمينهاى نجد است ؛ همانجا كه در سايق گفتيم وهابيها در قرندوازدهم از آنجا به مسلمانان حمله كردند و گشتارها كردند.
248- رجوع شود به : سيره ابن هشام 4 / 245، 272؛ و تاريخ طبرى چاپ اروپا،ص 1737؛ 1748 - 1749.
249- رجوع شود به : تاريخ طبرى ص 1943؛ و سيره ابن هشام 2 / 5.
250- رجوع شود به مقدمه كتاب ملل و نحل شهرستانى .
251- ملل و نحل شهرستانى 1 / 173 - 181.
252- نهج البلاغه (صبحى صالح ) ص 496.
253- از اهل سنت مانند سبط ابن الجوزى حنفى در تذكره خواص الامه و شهرستانى درملل و نحل 1 / 173 شرح حال آنها را نوشته اند.
254- رجوع شود به بحث : راى المدرستين فى تقييم الحديث ، در جلد سوم معالمالمدرستين .
255- احزاب / 33.
256- شورى 23.
257- احزاب / 56.
258- رجوع شود به مصادر ذيل : صحيح بخارى ، كتاب الانبياء، باب يزفونالنسلان فى المشى ، 3 / 159، و كتاب الدعوات ، باب الصلاه على النبى صلى اللهعليه و آله ، باب هل يصلى على غير النبى 4 / 72، و صحيح مسلم ، كتاب الصلاه ، بابالصلاه على النبى صل الله عليه و آله بعد التشهد، حديث 65 و 66 و 69؛ ص 305 -306؛ و سنن ابوداود، كتاب الصلاه ، باب الصلاه على النبىصل الله عليه و آله بعد التشهد 1 / 257 - 258؛ و سنن نسائى ؛ كتاب السهو، بابالامر بالصلاه على النبى صلى الله عليه و آله ، ط. بيروت 3 / 45، و باب كيفالصلاه على النبى صلى الله عليه و آله ، ط بيروت 3 / 47 - 49، و سنن ابن ماجه كتاباقامه الصلاه ، باب الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله 1 / 292 - 294 ح : 903- 906؛ سنن ترمذى ، كتاب الوتر، باب ماجاء فى صفه الصلاه على النبى صلى اللهعليه و آله 1 / 179 - 180؛ و كتاب التفسير، تفسير سوره الاحزاب الايه 56، 12 / 95،و سنن دارمى ، كتاب الصلاه ، باب الصلاه على النبى صلى الله عليه و آله 1 / 309 -310؛ و موطا مالك ، كتاب السفر، باب ماجاء، فى الصلاه على النبى صلى الله عليه وآله 1 / 179 - 180؛ و مسند احمد 1 / 162، 3 / 47، 4 / 118، 119، 141، 243، 244،424، 274.
259- سنت مجموعه اى گفتار و كردار پيامبر صلى الله عليه و آله است . ليكن درمكتب خلفاء كردار سه خليفه اول مانند پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند و بعضىمانند امام مالكيه - مالك بن انس - كردار صحابه را نيز مانند كردار پيامبر صلى اللهعليه و آله مى دانند و مدرك احكام اسلامى قرار مى دهند. و در مكتباهل البيت عليه السلام گفتار و كردار دوازده امام را كه اوصياء پيامبر صلى الله عليه وآله مى باشند، بيان مى كنند سنت پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند.
260- اينروايت در كتاب ديگر مولف (معالم المدرستين ) آمده است . البته در كتاب حاضر نيز پس ازذكر مدارك مكتب اهل البيت عليه السلام در پاورقى مدارك روايات مويد آنها را از مصادر مكتبخلفاء نيز - ان شاء الله - ياد آورى خواهيم شد.
261- بصائر الدرجات ص 197 ح 4.
در تاييد اين حديث سه روايت در مصادر مكتب خلفاءنقل شده است . رجوع شود به سنن نسائى 1 / 178 باب التنحنح فى الصلاه و سنن اينماجه كتاب الادب باب الاسنثدان ، ح 3708 و مسند احمد 1 / 85 ح 647، ج 1 / 107 ح845، و 80 ح 608، تاريخ بخارى 4 / 2 / 121.
262- كافى 1 / 62 - 63، وسائل الشيعه (طبع قديم ) 3 / 394 ح 1، مستدركالوسائل 1 / 393، احتجاج طبرسى ص 134، تحفالعقول ص 131 - 132، وافى 1 / 63، مراه العقول 1 / 210.
263- جابر بن عبدالله بن انصارى از اصحابرسول خدا است كه امام باقر عليه السلام را نيز درك كرده است . وفات جابر بعد ازسال هفتادم هجرت در مدينه اتفاق افتاده است . تقريب التهذيب 1 / 122.
264- صحيح ترمذى ، كتاب المناقب ، باب مناقب على بن ابى طالب ، ج 13 / 173،و تاريخ بغداد 7 / 402.
همين مضمون از جابر بن عبدالله در تاريخ ابن عساكر 2 / 310 و 311، و تاريخ ابنكثير 7 / 356، و اسد الغابه 4 / 27 نيز نقل شده است . شبيه آن از جندب بن ناحيه (ياناحيه بن جندب ) در كنز العمال چاپ حيدر آباد - 1312 ه‍ 6 / 399، و چاپ دوم 12 / 200ح 1122، والرياض النضره 2 / 165 نيز روايت گشته است .
265- از جمله موارد مشابه ديدارهايى است كه حضرتش بارسول اكرم صلى الله عليه و آله در مدينه داشته است ، و در تفاسير درذيل آيه نجوى (مجادله / 12 و 13) بدانها اشاره شده است و براى تحقيق مراجعه كنيد بهمعالم المدرستين 1 / 322.
266- امالى طوسى (چاپ نعمان ، نجف سال 1384 ه‍) 2 / 56 بصائر الدرجات ص167، ينابيع الموده قندوزى چاپ دار الخلاقه العثمانيه 1302 ه‍ ص 20.
267- تاريخ ابن عساكر (چاپ بيروت 1395 ه‍) ترجمه الامام على عليه السلام 2 /484، تاريخ ابن كثير 7 / 359 كنز المعمال (چاپاول ) 6 / 392.
268- اين حديث درمستدرك حاكم و تلخيص ذهبى 3 / 139 صحيح توصيف شده است .
و نيز در مستدرك حاكم 3 / 14 - 17 باب كان اقرب الناس عهدابرسول الله صلى الله عليه و آله واز شرححال حضرت على عليه السلام به جند روايت گشته است . و در مصنف ابن ابى شيبه 6 /348، و مجمع الزوائد 9 / 112، و كنز العمال چاپ دوم 15 / 128، بابفضائل على بن ابى طالب ح 374، و تذكره خواص الامه باب حديث النجوى و الوصيهاز فضائل احمد بن حنبل نقل شده است .
269- طبقات ابن سعد، باب من قال توفىرسول الله فى حجر على بن ابى طالب ط اروپا 2 / ق 2 / 51.
270- دو نفر به ابوبصير معروف مى باشند كه يكى از آنها يحيى پسرابوالقاسم ، مكنى به ابو محمد و از جمله اصحاب حضرت امام محمد باقر و امام جهفرصادق عليه السلام بوده و مطلقا به او ابوبصير مى گفتند. در اينجا مراد همينابوبصير است ، به كتاب قاموس الرجال مراجعه فرماييد.
271- كافى 1 / 239، بصائر الدرجات ص 151 - 152 وافى 2 / 135 البته اينروايت طولانى است و ما به قدر حاجت از آن بر گزيده ايم . حديثى ديگر نيز ازابوبصير روايت شده كه با حديث مزبور در لفظ قدرى اختلاف دارد. رجوع شود بهبصائر الدرجات ص 149 ح 14، و ص 154 ح 7، و ص 142 ح 1، وافى 2 / 135.
272- سليم بن قيس ابوصادق الهلالى العامرى از جمله اصحاب اميرالمومنين عليهالسلام بوده است كه ساير ائمه تا حضرت سجاد عليه السلام را نيز درك كرده استقاموس الرجال 4 / 445.
273- كافى 1 / 297 - 298، وافى 2 / 79.
274- ابوحمزه يا ابوالحسن ، حمران بن اعين شيبانى ، مردى تابعى و موردقبول و اطمينان بوده است و از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايت كرده است . بهقاموس الرجال (4 / 413) مراجعه نماييد.
275- كافى 1 / 235 بصائر الدرجات ص 177 و 186 و 188 و وافى 2 / 132.
276- ابوحفص ، عمر بن كلبى كوفى از جمله اصحاب امام جعفر صادق عليه السلامبوده است ، معجم رجال الحديث 13 / 12.
277- كافى 1 / 136؛ بصائر الدرجات ص 184 و 177 وافى 2 / 133. پ
278- ابوالقاسم ، فضيل بن يسار آزاد كرده بنى نهد از اصحاب امام باقر و امامصادق عليه السلام بوده است ، قاموس الرجال 7 / 343.
279- كتاب العيبه شيخ طوسى (تبريز - 1323 ه‍) ص 128، مناقب ابن شهر آشوب4 / 172، بحارالانوار 46 / 18 ح 3.
280- ابوبكر حضرمى ، عبدالله بن محمد نام دارد و از امام صادق عليه السلاماحاديث بسيارى روايت كرده است . قاموس الرجال 16 / 15.
281- كافى 1 / 304، اعلام الورى ص 152، بحارالانوار 46 / 19، مناقب ابن شهرآشوب 4 / 172.
282- عيسى بن عبدالله بن عمر بن على بن ابى طالب عليه السلام كه به اوهاشمى مى گفتند از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده و احاديث بسيارى از آن حضرتروايت كرده است . قاموس الرجال 7/275-276.
283- كافى 1/305 ح 2، اعلام الورى ص 260، بصائر الدرجات ص 44، بحارالانوار 46/229، وافى 2/83.
284- كافى 1/305 ح 1، وافى 2/82، بصائر الدرجات ص 165، اعلام الورى ص260، بحار الانوار 46/229.
285- زراره ابوالحسن و نام او عبدربه ، فرزند اعين آزاد كرده بنى شيبان كوفىبوده و از امام صادق عليه السلام روايت كرده است ، وى درسال 150 ه‍وفات نموده است . قاموس الرجال 4/154.
286- بصائر الدرجات ص 158 و 180 و 181 و 186.
287- كتاب الغيبه نعمانى ص 177، بحار الانوار 48/22 ح 34.
288- اصول كافى 1/311، ارشاد مفيد ص 285، غيبت شيخ ص 28، و وافى 2/83،و نيز رجوع كنيد به بصائر الدرجات ص 164 ح 7 تا 9.
289- ابان بن تغلب بن رياح ، ابوسعيد بكرى از موالى بنى جرير است كه ازامامانى چون حضرت سجاد و حضرت باقر، و حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است، او به كسانى كه از روايت احاديث امام صادق عليه السلام به سرزنش برخاستند گفتهاست : چطور به خود اجازه مى دهيد مرا از روايت احاديث مردى سرزنش كنيد كه از او سوالىنكردم مگر اينكه در پاسخ فرمود: رسول خدا فرمود...
290- كافى 7/40 ح 1، من لايحضره الفقيه 4/151، معانى الاخبار ص 217، تهذيب9/211 ح 835، وسائل الشيعه 13/450 ح 1.
291- خصال شيخ صدوق ص 124، عقابالاعمال شيخ صدوق ص 261، وسائل الشيعه 16/119.
292- استبصار شيخ طوسى 3 / 64، وسائل الشيعه 7 / 184.
293- رجوع كنيد به معالم المدرستين 2 / 336 - 339.
294- ابوجعفر اوقص ، محمد بن مسلم بن رياح طحان ، از امام باقر عليه السلامروايت كرده و مولف كتاب اربعمائه مساله فى ابوبالحلال و الحرام ، بوده است ، و فاتش در سال 150 هجرى است . قاموسالرجال 8 / 378.
295- مى گويند نامش محمد بن عمر بن ادينه بوده كه نام پدرش بر نام خودشپيشى گرفته است . وى از اصحاب امام صادق عليه السلام بوده است . معجمرجال الحديث 13 / 21.
296- ابن بكير، ابوعلى الله بن بكير بن اعين شيبانى است ، از ثقات مى باشد واز امام صادق عليه السلام روايت كرده است . قاموسالرجال 5 / 399.
297- عبدالملك بن اعين ، ابوفراس شيبانى است كه از امام صادق عليه السلام و امامباقر عليه السلام روايت كرده است و در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رفته است .قاموس الرجال 6 / 181.
298- معتب آزاد كرده امام صادق عليه السلام است . منصور دوانيقى خليفه عباسىفرمان داد تا او را هزار تازيانه بزنند كه بر اثر درگذشت . قاموسالرجال 9 / 47.
299- براى ملاحظه روايات مربوط مراجعه كنيد به معالم المدرستين 2 / 339 -343.
300- عذافر بن عيس خزاعى صيرفى است كه از امام جعفر صادق عليه السلام روايتكرده است . قاموس الرجال 6 / 295.
301- حكم بن عتيبه كوفى است كه از امام باقر و امام صادق عليه السلام روايتكرده است . حكم به سال 113 يا 114 يا 115 در سن شصت و چند سالگى در گذشت .اصحاب صحاح در مكتب خلفت احاديث او را آورده اند. قاموسالرجال 3 / 375، و تهذيب 1 / 292.
302- سلمه بن كهيل ، ابويحيى حضرمى كوفى است ، امام باقر و امام صادق عليهالسلام را درك كرده است . قاموس الرجال 4 / 439.
303- ابوالمقدام ، ثابت بن هرمز آهنگر پارسى است . امام باقر عليه السلام و امامصادق عليه السلام را درك كرده است ، و او و سلمه از بتريه ، بودند كه مردم را بهولايت على عليه السلام دعوت كرده است ، در حالى كه امامت ابوبكر و عمر را نيزقبول داشتند و عثمان و طلحه و زبير و عايشه را دشمن مى داشتند، اينها معتقد به خروج بااولاد على بن ابى طالب عليه السلام بوده و در راه امر به معروف و نهى از منكر هم مىكردند هر كدام از اولاد على عليه السلام را كه بر حاكم زمان مى شوريدند و خروج مىكرد، امام مى دانستند. قاموس 2 / 287 - 289.
304- رجال نجاشى ص 279.
305- معالم المدرستين 2 / 344.
306- هشام بن سالم ، ابومحمد جواليقىكوفى است . از امام صادق روايت كرده و كتابى نيز تاليف كرده است . قاموسالرجال 9 / 357.
307- حماد بن عثمان فرازى از امام صادق و كاظم و رضا عليه السلام روايت كردهاست قاموس الرجال 3 / 379.
308- كافى 1 / 53، ارشاد مفيد ص 257.
309- امالى مفيد ص 26.
310- حفض بن بخترى بغدادى ، در اصل كوفه ، از جمله اشخاصى است كه از امامجعفر صادق عليه السلام روايت كرده است و داراى كتابى نيز مى باشد. قاموسالرجال 3 / 355.
311- وسائل الشيعه 3 / 380 ص 86.
312- شرح حال ابوهريره در سير اعلام النبلاء 2 / 436 و تاريخ ابن كثير 8 /109 آمده است و الفاظ اين حديث مطابق نقل ابن كثير مى باشد. رجوع شود به تفسير ابنكثير 3 / 104 - 105.
313- نهايه اللغه ماده خلف .
314- مفردات راغب ، ماده خلف .
315- معانى الاخبار ص 374 و 375، و عيون الاخبار، چاپ نجف 2 / 36 و من لا يحضرهالفقيد على اكبر غفارى 4 /420 و بحارلانوار 2 / 152 ح 7.
و از مصادر مكتب خلفا مراجعه شود به : المحدثالفاصل (رامهرمزى )، باب فضل الناقل عن رسول الله صلى الله عليه و آله ، ص163، و قواعد التحديث (قاسمى ) باب فضل راوى الحديث چاپ دوم ، ص 48 و شرفاصحاب الحديث (خطيب بغدادى ) باب كون اصحاب الحديث خلفاءالرسول صلى الله عليه و آله 30، جامع بيان العلم (ابن عبدالبر) 1 / 55، و اخباراصبهان (ابونعيم ) 1 81، و الفتح الكبير (سيوطى ) بهنقل از ابو سعيد، 10 / 233، و كنز العمال (متقى هندى ) كتاب العلم ، باب آداب العلم ،فصل روايه الحديث و آداب الكتابه ، به نقل از اميرالمومنين على عليه السلام و ابن عباس، چاپ دوم ، 10 / 128 و 133، ح 1086 و 1127، و 1 / 181، ح 1407، و الالماع(قاضى عياض ) باب شرف علم الحديث و شرف اهله ، ص 11.
316- آنچه كه در علم اصول فقه حقيقت شرعى نام مى گيرد.
317- يا داود اناجعلناك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق .
318- ... انى جاعل فى الارض خليفه .
319- در جلد اول معالم المدرستين (اثر ديگر مولف ) باب مصطلحات بحث الامامه والخلاقه بحث مشر و حترى پيرامون اصطلاح خليفه آمده است .
320- (و اما انعقاد الامامه بعد من قبله ، فهو مما انعقد الاجماع على جوازه ووقعالاتفاق على صحته ، الامرين عمل المسلمون بهما و لم يتناكروهما: احدهما: ان ابابكر (رض)، عهد بها الى عمر (رض ) فاثبت المسلمون امامته بعهده ) .
ماوردى / 10 چاپ سوم ، مصر 1393 ه‍ ابويعلى حنبلى / 25 چاپ دوم مصر 1386 ه‍ و نيزمراجعه كنيد به قاضى روزبهان : سلوك الملوك ، دستور حكومت اسلامى / 44 و 55، چاپحيدرآباد كن 1386 ه‍.
321- (اقل من تنعقد به منهم لامامه ، خمسه يجتمعون على عقدها، او يعقدها احدهمبرضا الاربعه ). ماوردى / 7 و ابويعلى / 23اصل انتخاب مردم را ياد مى كند، اما اقوال مختلف را ذكر نمى نمايد. و نيز نگاه كنيد بهسلوك الملوك / 43 و 44.
322- ماوردى / 7 براى اطلاع بيشتر در مورد سقيفه و حوادث آن نگاه كنيد به :عبدالله بن سبا 1 / 78 - 139 چاپ چهارم ، تهران .
323- ماوردى : الاحكام السلطانيه و الولايات الدينيه / 7.
324- طبقات الكبرى ج 2 ق 2 / 38 و مسعودى 2 / 200، و لامامه و السياسه 1 / 4.
325- همه اين اقوال را در ماوردى : الاحكام السلطانيه / 7، چاپ مصر 1393 ه‍ بينيد.
326- (و من غلب عليهم بالسيف حتى صار خليفه و سمى اميرالمومنين ، فلايحل لاحد يومن بالله و اليوم الاخران يبيت و لايراه اماما، براكان او جائرا) . ابويعلى / 23.
327- سلوك الملوك ، دستور حكومت اسلامى / 47، چاپ حيدر آباد كن .
328- ماوردى / 15.
329- صحيح مسلم 6 / 20 - 22، باب الامر بلزوم الجماعه ، چ محمد على صبيحبميدان الازهر قاهره .
330- مسلم ، باب الامر بلزوم الجماعه 6 / 60 - 22، ج مصر 1334 ه‍
331- مسلم ، باب الامر بلزوم الجماعه 6 / 60 - 22، ج مصر 1334 ه‍
332- شرح نورى بر مسلم ، باب الامر بلريم الجماعه 12 / 229، و نيز مراجعهكنيد به : سنن بيهقى 8 / 158. 159؛ و منتخب كنزالعمال على عامش المسند 2 / 146 و 147 و 148 و 149 و بعد؛ و مسند احمد 2 / 93 و 306و 381 و 488، 3 / 114 و 4 126، 202، و ابو داود 4 / 242 و 241، ح 4758 و4762، وتر مذى 4/ 488، ح 2199.
333- نساء / 59.
334- بقره / 124.
335- بقره / 124.
336- و من يتعد حدود الله فقد نفسه طلاق / 1.
337- انبياء / 73.
338- سجده / 24.
339- احزاب / 33 براى اطلاع از نظر مفسرين و لغويون ، و تحقيق بيشتر دربارهاين آيه به پيوست شماره 1 مراجعه كنيد.
340- اين افراد همان چهارده معصوم مى باشند كه عبارتند از: پيامبر اكرم صلى اللهعليه و آله ، دختر گراميش حضرت فاطمه زهرا عليه السلام و دوازده امام عليه السلام .
341- به رساله حديث كساء اثر مولف مراجعه كنيد.
342- نجم / 3 و 4.
343- مسلم ج 7 / 122، و 123 چاپ مصر 1334 ه‍
344- المستدرك 3 / 109، 148. براى دستيابى به بقيه مدارك رجوع كنيد به :المعجم المفهرس لالفاظ الحديث النبوى .
345- ترمزى 5 / 662، ح 3786.
346- حجر / 17 و احقاف / 12.
347- مسلم 6 / 2 - 4، كتاب الاماره ، باب الناس تبع لقريش ، و بخارى 9 / 81،كتاب الاحكام ، باب الاستخلاف ، ترمذى 2 / 45، چاپ هند، 4 / 501، ح 2225، چاپ مصر؛و ابوداود 4 / 106، 107 چ محمد محيى الدين عبدالحميد؛ و مسند احمد 5 / 86 و 87 و 88 و89 و 90 و 92 و 93 و 94 و 95 و 96 و 97 و 98 و99 و 100 و 101 و 106 و 107 و108.
348- (ان الائمه من قريش ، غرسوا فى هذا البطن من هاشم ، لاتصلح على سواهم ولاتصلح الولاه من غيرهم ) خطبه 144، ص 201، تحقيق صبحى صالح .
349- مسند احمد 1/398 و 406. و مستدرك الصحيحين 4/501 وكنزالعمال 3/26 و 27، و منتخب الكنز 5/312 در هامش المسند، و الصواعق المحرقه /20چاپ دوم 1385 ه‍و مجمع الزوائد 5/190 و الجامع الصغير 1/75، و تاريخ الخلفاء /10چاپ پاكستان .
350- شرح سنن ترمذى 9 / 69 - 68.
351- شرح نووى بر مسلم 12 / 201، و هتح البارى فى شرح صحيح البخارى16 / 339 و 341.
352- اين مرد در چهل خطبه نماز جمعه صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آلهنفرستاد و خود به خاندان آن حضرت مى گفت : منچهل سال است كه بغض و دشمنى را در دل مى پرورانم . مروج الذهب 3 / 79 و 80.
353- الصواعق المحرقه / 19 چاپ مصر + تاريخ الخلفاء / 16، چاپ پاكستان .
354- فتح البارى 16 / و 341؛ و نورى : شرح مسلم 12 / 203 - 202؛ و تاريخالخلفاء / 12.
355- ابن كثير البدايه و النهايه 6 / 249.
356- فتح البارى 16 / 341.
357- البدايه و النهايه 6/ 250 چاپ افست بيروت .
358- طبق نقل مسلم 6 / 4 چاپ مصر 1334 ه‍ يعنى هميشه دين بر پا خواهد ماند تادوازده تن خليفه باشند و در واقع كلمه دين كه در متن روايت است تغيير معنى داده شده وبه حكومت و زمامدارى تفسير گشته است .
359- فتح البارى 16 / 340.
360- مراجعه كنيد به : فتح البارى 16 / 340.
361- فتح البارى فى شرح البخارى 16 / 341، چاپاول مصر.
362- الصواعق المرحقه / 21 چاپ دوم مصر.
363- فتح البارى 16 / 338 و 339؛ وشرح نووى 12 / 202.
364- كنز العامل 13/27. احاديث 164 و 165 و 166
365- كنز العامل 13/27. احاديث 164 و 165 و 166
366- كنز العامل 13/27. احاديث 164 و 165 و 166
367- صحيح مسلم 6 / 27، ح 162.
368- مسلم 6 / 4؛ كنز العمال 13 / 27، ح 162.
369- شعراء / 214.
370- اين اولين بارى است كه پيامبر دعوت را از خانه خويش كه در آن خود آنحضرت و على و خديجه زندگى مى كردند. بيرون برده است . تا اين روز درسال سوم بعد از بعثت اسلام در خانه پيامبرصل الله عليه و آله بوده وتنها مسلمانان روى زمين افراد اين خانه بوده اند.
371- معقول است كه در چنين هنگامى كه پيش از سخن گفتن پيامبرصل الله عليه و آله كسى او را تكذيب كرده است ، و اثر كلام راخنثى نموده ، وى نبايدچيزى بگويد. و لذاست كه مى بينيم همان حضرت در برابر سخن عمر نيز كه گفت : (انالرجل ليهجر): اين مرد هذيان مى گويد، سكوت مى كند.
372- همچنانكه هارون وزير موسى بود. قرآن كريم : (واجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى ) طه /29 - 32. (ولقد آتينا موسى الكتاب و جعلنا معه اخاه هارون وزيرا) فرقان/ 35.
373- طبرى : تاريخ الرسل و الملوك 2/319، 321، چاپ دارالمعارف مصر 1968ميلادى و تفسير طبرى 19/75 - 74؛ و ابن اثير:الكامل فى التاريخ 2/42 -41، چاپ دارالكتاب العربى .
374- مقصود از پيامبرى در اينجا رسالت مى باشد كه با نبوت در معنى تفاوتدارد.
ممكن است يك نبى در تمام عمر خود فقط مامور ابلاغ يك پيام باشد و هيچگونه وظيفهديگرى را دارا نباشد؛ ولى صاحب مقام رسالت به نص قرآن كريم (نساء / 64) مامورتبليغ شريعت الهى و مفترض الطاعه مى باشد، لذا حكمرانى جامعه نيز از شوون اوست .
375- مسند احمد 5 / 356: خصائص نسائى / 24، مجمع الزوائد 9 / 127: وكنزاالعمال 12 / 207. 212.
376- مجمع الزوائد 9 / 128.
377- مسند طيالسى 11 / 360، در عبارت ديگرى : انك ولى المومنين بعدى .
378- اسد الغابه 5 / 94؛ و مجمع الزوائد 9 / 109.
379- مائده / 55.
380- رجوع شود به شرح حال سلمان در: الاستيعاب و اسدالغابه ، و الاصابه .
381- احزاب / 37.
382- بريدة بن عبداللّه اسلمى ، كنيه اش ابوعبداللّه است . وى پس از غزوه احد بهمدينه هجرت نمود و ساير غزوات پيامبر صلى الله عليه و آله را درك كرد و در زمانبناى شهر بصره به آنجا هجرت نمود. سپس در غزوه خراسان شركت نمود و در مرووفات يافت . اسدالغابه 1/175.
383- اسناد دو حديث سلمان و بريده و احاديث ديگر در مورد وصايت امام على عليهالسلام به همراه اشعار و احتجاجاتى كه در اين باره درطول چند قرن شده است . در جزء اول معالم المدرستين (اثر مؤ لف ) آمده است .
384- رجوع شود به بحثهاى گذشته مانند احاديث غنا و موسيقى و حياء و شرم عثمانو موافقات عمر.
385- نمونه هايى برجسته از اين موارد را مى توانيد در پيوست شماره 2 ملاحظهفرمائيد.
386- ج 19 / 72 - 75.
387- ج 3 / 40.
388- به نقل از الغدير نوشته مرحوم امينى چاپ تهران 1372 ه‍ 2 / 288 - 289.