بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شیعه پاسخ می گوید, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - شيعه پاسخ مي گويد
     002 - شيعه پاسخ مي گويد
     003 - شيعه پاسخ مي گويد
     004 - شيعه پاسخ مي گويد
     005 - شيعه پاسخ مي گويد
     006 - شيعه پاسخ مي گويد
     007 - شيعه پاسخ مي گويد
     008 - شيعه پاسخ مي گويد
     009 - شيعه پاسخ مي گويد
     010 - شيعه پاسخ مي گويد
     011 - شيعه پاسخ مي گويد
     012 - شيعه پاسخ مي گويد
     013 - شيعه پاسخ مي گويد
     FEHREST - شيعه پاسخ مي گويد- فهرست
     SHIA - شيعه پاسخ مي گويد
 

 

 
 

 

 

من خود در فرودگاه جدّه ناظر بودم كه يكى از اين برادران براى وضو آمد و پاها را به جاى مسح به دقّت شست، ديگرى آمد صورت و دست ها را شست و دستى بر كفش خود كشيد و به سراغ نماز رفت.

در حيرت فرو رفتم و گفتم مگر ممكن است شخص حكيمى مانند پيامبر(صلى الله عليه وآله) چنين دستورى داده باشد كه نمى توان توجيهى براى آن يافت.

بعد از اين سؤالات لازم است به سراغ مدارك اصلى مسأله برويم و از لابه لاى روايات نكته اصلى اين فتوا و همچنين راه حلّ عقلايى آن را پيدا كنيم:

* * *

 

روايات چند گروه است:

الف) رواياتى كه در منابع اهل بيت(عليهم السلام) نقل شده و آنها عموماً و متّفقاً مسح بر كفش را نفى مى كنند، به عنوان نمونه:

1ـ شيخ طوسى از ابى الورد نقل مى كند، مى گويد: به امام ابوجعفر(الباقر(عليه السلام)) عرض كردم، ابوظبيان نقل مى كند كه على(عليه السلام) را ديدم كه آب را ريخت و بر كفش هاى خود مسح كرد، فرمود: ابوظبيان دروغ مى گويد: «أمَا بَلَغَكُمْ قَوْلُ عَلِىٍّ(عليه السلام) فِيكُمْ: سَبَقَ الكِتَابُ الخُفَّيْنِ؟ فَقُلْتُ: هَلْ فِيهِمَا رُخْصَةٌ؟ فَقَالَ: لاَ إلاَّ مِنْ عَدُوٍّ تَقِيَّةً أوْ ثَلْج تُخَافُ عَلَى رِجْلَيْكَ ; آيا به تو نرسيده است كه على(عليه السلام) فرمود قرآن مجيد (آيه سوره مائده درباره

[201]

مسح پاها در وضو) بر مسح بر كفش ها پيشى گرفته است، عرض كردم آيا رخصتى براى مسح كردن بر كفش ها وجود دارد؟ فرمود: نه! مگر در برابر دشمنى قرار بگيرى و بخواهى تقيّه كنى يا برف زمين را فرا گرفته باشد و بر پاهاى خود بترسى».(1)

از اين حديث چند نكته استفاده مى شود:

اوّلا: با اين كه مشهور در روايات اهل سنّت اين است كه على(عليه السلام)مسح بر كفش را جايز نمى شمرد، چگونه ابوظبيان و امثال او به خود اجازه مى دهند، به آن حضرت دروغ ببندند، آيا توطئه اى در كار بوده؟ پاسخ اين سؤال را بعداً خواهيم دانست.

ثانياً: على(عليه السلام) راه را نشان مى دهد و مى گويد: قرآن مجيد بر همه چيز پيشى مى گيرد و چيزى بر قرآن پيشى نمى گيرد. اگر روايتى هم برخلاف قرآن ديده شود، بايد توجيه و تفسير گردد. آن هم در مورد سوره مائده (سوره اى كه آيه وضو در آن آمده است) كه آيات آن هرگز نسخ نشده است.

ثالثاً: امام باقر(عليه السلام) نيز راه را نشان مى دهد كه اگر روايتى درباره مسح بر كفش ها وارد شده باشد، بر ضرورت مانند سرماى شديد كه خوف بر پاها وجود داشته باشد حمل مى شود.

2ـ مرحوم صدوق در كتاب «من لا يحضره الفقيه» در حديثى از


1. تهذيب، جلد 1، حديث 1092.

[202]

اميرمؤمنان(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: «إنّا اَهْلُ بَيْت... لاَ نَمْسَحُ عَلَى الخُفَّيْنِ فَمَنْ كَانَ مِنْ شِيعَتِنَا فَلْيَقْتَدِ بِنَا وَلْيَسْتَنَّ بِسُنَّتِنَا ; ما خاندانى هستيم كه روى كفش مسح نمى كنيم، هر كس از پيروان ماست به ما اقتدا كند و سنّت ما را بپذيرد».(1)

3ـ در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) تعبير عجيبى نقل شده كه فرمود: «مَنْ مَسَحَ عَلَى الخُفَّيْنِ فَقَدْ خَالَفَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ كِتَابَهُ وَ وُضُوئُهُ لَمْ يَتُمَّ وَ صَلاَتُهُ غَيْرُ مُجْزِيَة ; كسى كه بر كفش مسح كند مخالفت با خدا و پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و قرآن مجيد كرده و وضويش تمام نيست و نمازش مجزى نمى باشد».(2)

با توجّه به رواياتى كه از على(عليه السلام) درباره عدم جواز مسح بر كفش ها رسيده به ياد سخنى از فخر رازى مى افتيم كه در مورد مسأله جهر و اخفات در بسم الله، با توجّه به اين كه گروهى آهسته خواندن بسم الله را لازم مى دانستند و اميرمؤمنان على(عليه السلام) جهر را لازم مى شمرد، چنين مى گويد: «من اتخذ علياً إماماً لدينه فقد استمسك بالعروة الوثقى فى دينه و نفسه ; هر گاه كسى على(عليه السلام) را پيشواى دين خود قرار دهد به دستگيره محكمى در دين و نفس خود دست زده است».(3)

ولى با اين حال به سراغ روايات ديگر مى رويم.


1. من لا يحضره الفقيه، جلد 4، صفحه 415.

2. وسائل الشيعه، جلد 1، صفحه 279.

3. تفسير كبيرفخر رازى، جلد 1، صفحه 207.

[203]

ب) رواياتى كه مسح بر روى كفش ها را اجازه مى دهد دو گونه است:

گروه اوّل: رواياتى كه به طور مطلق چنين اجازه اى مى دهد، مانند:

حديث مرفوعه سعد بن ابىوقاص از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره وضو (مسح) بر كفش ها : «أَنَّهُ لاَ بَأْسَ بِالْوُضُوءِ عَلَى الْخُفَّيْنِ».(1)

در حديث ديگرى كه طبق نقل بيهقى در صحيح بخارى و صحيح مسلم از حذيفه چنين نقل شده است : «مشى رسول الله(صلى الله عليه وآله)إلى سباطة قوم فبال قائماً ثمّ دعا بماء فجئته بماء فتوضأ و مسح على خفّيه».

با نهايت معذرت و شرمندگى و به حكم اجبار به ترجمه حديث مى پردازيم: «رسول خدا به محلّ زباله قومى رفت و ايستاده بول كرد. سپس آبى خواست و من (حذيفه) آبى براى او بردم و او وضو گرفت و مسح بر كفش خود كرد!!».(2)

ما اطمينان داريم كه اين حديث مجعول است و از سوى بعضى از منافقان براى ضربه زدن به قداست رسول خدا(صلى الله عليه وآله) جعل شده و سپس به كتاب هايى مانند صحيح بخارى و صحيح مسلم (بر اثر سادگى نويسندگان آنها) راه يافته است.

آيا كسى كه كمترين شخصيّتى داشته باشد، دست به چنين كارى مى زند كه لوازم عديده بسيار نامطلوبى دارد كه قلم از شرح آن شرم


1. السنن الكبرى، جلد 1، صفحه 269.

2. همان مدرك، صفحه 270.

[204]

دارد؟ چقدر جاى تأسّف است كه در كتاب صحاح اين قبيل روايات آمده و هنوز هم به آن استدلال مى كنند.

به هر حال اين روايات و مانند آنها قيد و شرط خاصّى براى مسح بر كفش ها ندارد.

گروه دوّم: از اين روايات، استفاده مى شود كه مسح بر كفش ها (اگر جايز بوده) منحصر به موارد ضرورت بوده است، مانند:

روايتى كه مقدام بن شريح از عايشه نقل مى كند، مى گويد از وى درباره مسح بر كفش ها سؤال كردم، گفت: به سراغ على(عليه السلام) برو كه با رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مسافرت مى كرد، من به سراغ آن حضرت آمدم و در اين باره سؤال كردم، فرمود: «كنّا إذا سافرنا مع رسول الله(صلى الله عليه وآله) يأمرنا بالمسح على خفافنا ; هنگامى كه با رسول خدا مسافرت مى كرديم به ما دستور مى داد روى كفش ها مسح كنيم».(1)

اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه مسأله مسح كردن بر كفش ها مربوط به موارد ضرورت بوده است، لذا مى فرمايد: در سفرها چنين به ما دستور مى داد.

و روايات ديگرى از اين قبيل.

دقّت در مجموع رواياتى كه در منابع معروف اهل سنّت وارد شده، بدون پيش داورى هاى قبلى نشان مى دهد:


1. السنن الكبرى، جلد 1، صفحه 272.

[205]

اوّلا: طبق قاعده شناخته شده در علم اصول، (قاعده جمع ميان مطلق و مقيّد به تقييد مطلقات) بايد رواياتى را كه مطلقاً اجازه مسح بر كفش ها را مى دهد، حمل بر موارد ضرورت كنيم، مانند سفر يا ميدان نبرد، يا موارد مشابه ديگر و جالب اين كه در سنن بيهقى يك باب مفصّل درباره مقدار زمانى كه جايز است بر كفش ها مسح كنند عنوان كرده و با چندين روايت، محدود بودن آن را به سه روز در سفر و يك روز در حضر و مانند آن بيان مى كند.(1)

آيا اين همه روايات، دليل روشنى بر اين حقيقت نيست كه تمام آنچه در روايات راجع به مسح بر كفش ها ذكر شده، مخصوص حالات ضرورت است و در حال عادى معنا ندارد كه كفش را از پا بيرون نكنيم و مسح بر پا نكشيم.

و اين كه بعضى مى گويند اين براى رفع عسر و حرج از امّت است، سخن قابل قبولى نيست، زيرا درآوردن كفش هاى معمولى كمترين زحمتى ندارد.

ثانياً: با توجّه به روايات متعدّد از على(عليه السلام) در منابع معروف اهل بيت(عليهم السلام) و اهل سنّت كه على(عليه السلام) مى فرمود اين مسح مربوط به قبل از نزول آيه 6 سوره مائده درباره وضو بوده، نشان مى دهد كه اگر اجازه اى هم بوده، مربوط به قبل از نزول اين آيه بوده است. بعد از


1. السنن الكبرى، جلد 1، صفحه 275 و 276.

[206]

نزول اين آيه حتّى در جنگ ها و مسافرت نيز مسح بر كفش ها جايز نبوده، زيرا در صورت وجود مشكل از جهت كندن كفش، به جاى وضو تيمّم مى كرده اند، زيرا دستور تيمّم هم به طور كلّى در ذيل همان آيه آمده است.

ثالثاً: اگر بعضى در حضر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را ديده اند كه مسح بر كفش مى كند، از جهت اين بوده كه روى كفش پيامبر(صلى الله عليه وآله) شكافى داشت كه مسح كردن از لاى آن ممكن بوده است.

مرحوم صدوق از محدّثان معروف اماميّه در اثر معروف خود «من لايحضره الفقيه» مى گويد: نجاشى كفشى براى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) هديه داده بود كه روى آن شكافى داشت. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حالى كه كفش را برپا داشت روى پاى خود را مسح فرمود. جمعى از ناظران گمان كردند آن حضرت روى كفش ها مسح كرده است.(1)

محدّث معروف بيهقى در «السنن الكبرى» يك باب تحت عنوان «باب الخف الذى مسح عليه رسول الله(صلى الله عليه وآله)» عنوان كرده، و از بعضى از احاديث اين باب استفاده مى شود كه كفش هاى غالب مهاجران و انصار داراى شكاف بود «و كانت كذلك خفاف المهاجرين و الأنصار مخرقة مشققة».(2)

بنابراين بسيارمحتمل است كه آنهاهم روى خود پاها مسح مى كردند.


1. من لا يحضره الفقيه، جلد 1، صفحه 48.

2. السنن الكبرى، جلد 1، صفحه 283.

[207]

از شگفتى هاى اين بحث آن است كه راويان احاديث مسح بر روى كفش ها، كسانى هستند كه گاه توفيق تشرّف خدمت حضرت را داشتند، ولى على(عليه السلام) كه دائماً در محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود، طبق احاديث معروف اهل سنّت اين سخن را هرگز قبول نداشت.

و از آن شگفت انگيزتر اين كه از عايشه كه غالباً با آن حضرت(صلى الله عليه وآله)بوده نقل كرده اند كه مى گفت: «لئن تقطع قدماى أحبّ إلىّ من أنْ أمسح على الخفّين ; اگر پاهاى من قطع شود از اين خوش تر دارم كه روى كفش هايم مسح كنم!».(1)

 

نتيجه نهايى بحث

1ـ قرآن وظيفه اصلى را در وضو به وضوح، مسح بر پاها شمرده است، (آيه 6 سوره مائده) و تمام روايات اهل بيت(عليهم السلام) و فتاواى فقهاى پيروان آنها بر همين امر استقرار يافته است.

2ـ فقهاى اهل سنّت وظيفه اصلى را غالباً شستن پاها مى دانند ولى اكثر آنها اجازه مى دهند كه در حال اختيار روى كفش ها را مسح كنند! و بعضى آن را منحصر به موارد ضرورت مى دانند.

3ـ رواياتى كه درباره مسح بر كفش ها در كتب منبع برادران اهل سنّت آمده به قدرى ضدّ و نقيض است كه هر محقّقى را به شك


1. مبسوط سرخسى، جلد 1، صفحه 98.

[208]

مى اندازد. بعضى مطلقاً اجازه مسح بر كفش ها را مى دهد و بعضى مطلقاً نفى مى كند و بعضى محدود به حال ضرورت مى كند و مقدار آن را در سفر سه روز و در حضر يك روز تعيين مى نمايد.

4ـ بهترين طريق جمع ميان روايات آن است كه مدار اصلى، مسح بر خود پاهاست (و به عقيده آنها شستن پاها) و به هنگام ضرورت مانند جنگ و سفرهاى سخت كه آنها به جاى نعلين، كفش ـ و به تعبير آنها خفّ ـ مى پوشيدند و بيرون آوردن آن از پا مشكلاتى داشت بر روى كفش (شبيه جبيره) مسح مى كردند.

 

* * *

[209]

 

 

 

 

9

 

 

 

 

 

 

[210]

بسم الله جزء سوره حمد است   

 

[211]

 

 

 

 

 

 

يك نكته شگفت آور

هنگامى كه پيروان اهل بيت(عليهم السلام) به زيارت خانه خدا مشرّف مى شوند و براى حفظ وحدت، طبق دستورى كه ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) به آنها داده اند، در نماز جماعت برادران اهل سنّت شركت مى كنند و به فضيلت نماز در مسجدالحرام و مسجدالنبى(صلى الله عليه وآله) نائل مى شوند، نخستين چيزى كه توجّه آنها را به خود جلب مى كند اين است كه مى بينند ائمّه محترم جماعت آنها يا «بسم الله الرحمن الرحيم» در آغاز سوره حمد مطلقاً نمى گويند يا آهسته و مخفى مى گويند حتّى در نمازهاى جهريّه مانند مغرب و عشا.

اين در حالى است كه مشاهده مى كنند درتمام قرآن هاى موجود كه غالباً در مكّه چاپ شده است، سوره حمد هفت آيه دارد كه يكى از آنها بسم الله است و اين سبب تعجّب همه مى شود كه چرا بسم الله مهمترين آيه قرآن به چنين سرنوشتى گرفتار شده است.

ولى هنگامى كه از ما سؤال مى كنند و داستان اختلاف روايات و

[212]

مذاهب اهل سنّت را در بسم الله براى آنها نقل مى كنيم، تعجّب آنها افزون مى شود. لازم است در اين جا نخست به فتاواى موجود در اين مسأله و سپس به روايات مختلفى كه در اين بحث وارد شده است، مراجعه كنيم.

به طور كلى فقهاى اهل سنّت سه گروه شده اند:

1ـ گروهى مى گويند بسم الله در آغاز سوره حمد بايد خوانده شود. در نمازهاى جهريّه به صورت جهر و در نمازهاى اخفائيه به صورت آهسته، اينها امام شافعى و اتباع او هستند.

2ـ كسانى كه مى گويند خوانده شود ولى مطلقاً آهسته بخوانند و آنها حنابله (پيروان احمد حنبل) هستند.

3ـ گروه ديگرى خواندن بسم الله را مطلقاً ممنوع مى دانند و آنها پيروان امام مالك هستند. قول پيروان ابوحنفيه نيز نزديك به مالك است.

عبارت ابن قدامه فقيه مشهور اهل سنّت در كتاب مغنى چنين است:

«إنّ قراءة بسم الله الرحمن الرحيم مشروعة فى أوّل الفاتحة و أوّل كلّ سورة فى قول أكثر أهل العلم و قال مالك و الأوزاعى لا يقرؤها فى أوّل الفاتحة... و لا تختلف الرواية عن أحمد أنّ الجهر بها غير مسنون...

و يروى عن عطاء و طاووس و مجاهد و سعيد بن جبير الجهر بها و هو مذهب الشافعى...; قرائت بسم الله الرحمن الرحيم در آغاز سوره حمد

[213]

و در آغاز هر سوره اى نزد اكثر اهل علم مشروع است ولى مالك و اوزاعى (از فقهاى اهل سنّت) گفته اند در آغاز سوره حمد خوانده نشود، و (در مورد جهر به بسم الله) رواياتى كه از احمد حنبل نقل شده همه مى گويد، جهر به بسم الله مستحب نيست... و از عطا و طاووس و مجاهد و سعيد بن جبير روايت شده كه جهر به بسم الله شود و مذهب شافعى نيز همين است».(1)

در اين عبارت هر سه قول از آنان نقل شده است.

و در تفسير «المنير» از وهبه زحيلى چنين آمده است:

«قال المالكيّة و الحنفيّة ليست البسملة بآية من الفاتحة و لا غيرها إلاّ من سورة النمل...

إلاّ أنّ الحنفيّة قالوا يقرء المنفرد بسم الله الرحمن الرحيم مع الفاتحة فى كلّ ركعة سرّاً...

و قال الشافعيّة و الحنابلة البسملة آية من الفاتحة يجب قرائتها فى الصلوة إلاّ أنّ الحنابلة قالوا كالحنفيّة يقرؤ بها سرّاً و لا يجهر بها و قال الشافعيّة: يسرّ بها فى الصلاة السريّة و يجهر بها فى الصلاة الجهريّة;

پيروان مالك و ابوحنفيه مى گويند كه بسم الله جزء آيات سوره حمد و ساير سوره هاى قرآن نيست، تنها آيه اى است در (داخل) سوره نمل... ولى پيروان ابوحنفيه مى گويند: كسى كه فرادى نماز


1. المغنى ابن قدامه، جلد 1، ص 521 .

[214]

مى خواند بسم الله الرحمن الرحيم را در هر ركعت آهسته با سوره حمد مى خواند... ولى پيروان شافعى و احمد حنبل مى گويند: بسم الله آيه اى از سوره فاتحه است كه واجب است در نماز خوانده شود، با اين تفاوت كه حنبلى ها همچون حنفى ها مى گويند آهسته خوانده شود و جهر در آن جايز نيست، ولى شافعى ها مى گويند در نمازهاى اخفايى آهسته مى خواند (نماز ظهر و عصر) و درنمازهاى جهرى (مغرب و عشا و صبح) بلند مى خواند».(1)

بنابراين قول شافعى ها از همه اقوال به قول فقهاى شيعه نزديك تر است، جز اين كه اصحاب ما در همه نمازها جهر به بسم الله را مستحب مى دانند و خواندن بسم الله را در سوره حمد به اتّفاق واجب مى شمرند و در ساير سوره ها مشهور و معروف جزئيّت است.

* * *

به راستى يك محقّق بى نظر در حيرت فرو مى رود، چرا كه مى بيند پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) 23 سال تمام، اكثر نمازهاى خود را به جماعت در حضور همه خوانده است و همه نماز حضرت را با گوش خود شنيده اند، امّا با گذشت يك مدّت كوتاه اين اختلاف وحشتناك پيدا شده، بعضى مى گويند خواندن بسم الله ممنوع است، بعضى مى گويند واجب است، گروهى مى گويند بايد آهسته خوانده شود،


1. تفسير المنير، جلد 1، صفحه 46 .

[215]

گروه ديگرى مى گويند در نمازهاى جهريّه بايد بلند خوانده شود!!

آيا اين اختلاف عجيب و باورنكردنى نشان نمى دهد كه مسأله عادى نيست و دست يك گروه سياسى، در پشت اين برنامه كار مى كرده كه احاديث ضدّ و نقيضى را جعل كرده اند و به آن حضرت نسبت داده اند (اين سخن سربسته بماند تا آن را شرح دهيم).

بخارى در صحيح خود حديثى آورده كه مى تواند پرده از روى رازهايى بردارد، مى گويد: مُطَرِّف از «عمران بن حصين» نقل مى كند كه هنگامى كه با على(عليه السلام) در بصره نماز خواند، گفت: «ذكّرنا هذا الرجل صلاةً كنّا نصلّيها مع رسول الله(صلى الله عليه وآله); اين مرد نمازى را كه ما با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانديم، به ياد ما آورد!».(1)

آرى معلوم مى شود همه چيز، حتى نماز را تغيير دادند!

«شافعى» در كتاب معروف «الامّ» از «وهب بن كيسان» نقل مى كند: «كلّ سنن رسول الله(صلى الله عليه وآله) قد غيّرت حتى الصلاة; تمام سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را تغيير دادند حتى نماز را!».(2)

* * *

 

احاديث نبوى در جهر به بسم الله

دو گروه حديث كاملا متفاوت درباره اين مسأله در كتب معروف اهل سنّت آمده و همان سبب اختلاف فتاواى آنها شده و عجيب اين


1. صحيح بخارى، جلد 1، صفحه 190.

2. الامّ، جلد 1، ص 269 .

[216]

كه گاه يك راوى معيّن چندين حديث ضدّ و نقيض دارد كه نمونه آن را در ميان احاديث آينده ملاحظه خواهيد كرد.

 

گروه اوّل

رواياتى است كه نه تنها بسم الله را جزء سوره حمد مى شمرد بلكه بلندگفتن را مستحب (يا لازم) مى داند.

در اين گروه به پنج حديث از پنج راوى معروف بسنده مى كنيم:

1ـ حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه مقام والايش بر همه معلوم است كه در سفر و حضر و خلوت و جلوت با پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) همراه بود. دار قطنى در كتاب سنن خود از آن حضرت نقل مى كند كه فرمود: «كان النبى(صلى الله عليه وآله) يجهر ببسم الله الرحمن الرحيم فى السورتين جميعاً; پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بسم الله الرحمن الرحيم را با صداى جهر در هر دو سوره (حمد و سوره) مى خواند».(1)

2ـ انس بن مالك كه خادم مخصوص پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود و از جوانى در خدمتش قرار گرفت طبق نقل حاكم در مستدرك مى گويد: «صلّيت خلف النبى(صلى الله عليه وآله) و خلف أبى بكر و خلف عمر و خلف عثمان و خلف على كلّهم كانوا يجهرون بقرائة بسم الله الرحمن الرحيم».(2)

3ـ عايشه كه به طور طبيعى شب ها و روزها با پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود مطابق


1. سنن دارقطنى، جلد 1، صفحه 302، همين حديث را سيوطى در كتاب درّالمنثور، جلد 1، صفحه 22 آورده است.

2. مستدرك الصحيحين، جلد 1، صفحه 232 .

[217]

نقل «دار قطنى» مى گويد: «إن رسول الله(صلى الله عليه وآله) كان يجهر ببسم الله الرحمن الرحيم; رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بسم الله الرحمن الرحيم را با صداى بلند مى خواند».(1)

4ـ ابوهريره راوى معروف برادران اهل سنّت كه بسيارى روايات خود را در كتب صحاح و غير آن به وسيله او نقل كرده اند، مى گويد: «كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) يجهر ببسم الله الرحمن الرحيم فى الصلوة; رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بسم الله را در نماز با صداى بلند مى خواند».

اين حديث در سه كتاب معروف السنن الكبرى(2) و مستدرك حاكم(3) و سنن دارقطنى(4) آمده است.

5ـ در حديث ديگرى مى خوانيم كه جبرئيل نيز در مقام تعليم نماز به پيامبر(صلى الله عليه وآله) بسم الله را بلند خواند. نعمان بن بشير ـ طبق نقل دارقطنى مى گويد: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود : «اَمّنى جبرئيل عند الكعبة فجهر ببسم الله الرحمن الرحيم; جبرئيل در نزد كعبه امامت مرا داشت و بسم الله را بلند خواند».(5)

و روايات بسيار ديگرى.

جالب اين كه بعضى از دانشمندان معروف كه احاديث جهر به


1. الدرّ المنثور، جلد 1، صفحه 23 .

2. السنن الكبرى، جلد 2، صفحه 47 .

3. مستدرك الصحيحين، جلد 1، صفحه 208 .

4. دارقطنى، جلد 1، صفحه 306 .

5. سنن دارقطنى، جلد 1، صفحه 309 .

[218]

بسم الله را در كتب خود آورده اند، ذيل بعضى از آنها تصريح كرده اند كه روات حديث عموماً از ثقات هستند، مانند حاكم در مستدرك.

بايد در اين جا اضافه كنيم كه بسم الله در منابع فقه و حديث اهل بيت(عليهم السلام) به عنوان يك آيه از سوره حمد، آمده و روايات در اين زمينه تقريباً متواتر است و در روايات كثيرى تصريح به جهر به بسم الله شده است.

براى آگاهى بيشتر از اين روايات به كتاب وسائل الشيعه ابواب قرائت در نماز «باب 11، 12، 21 و 22» مراجعه شود. ده ها روايت از ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) در اين زمينه در كتاب هايى مثل كافى، عيون اخبارالرضا(عليه السلام) و مستدرك الوسائل (ابواب مربوط به قرائت قرآن در نماز) نقل شده است.

آيا با توجّه به حديث ثقلين كه فريقين آن را نقل كرده اند كه مى فرمايد بعد از من دست به دامان قرآن و اهل بيتم بزنيد تا گمراه نشويد نبايد در چنين مسأله اختلاف برانگيزى به سراغ مذهب اهل بيت(عليهم السلام) رفت و از آنان پيروى نمود؟!

 

گروه دوّم

رواياتى كه يا بسم الله را جزء سوره حمد نمى شمرد يا از بلند كردن صدا و جهر به بسم الله منع مى كند از جمله:

1ـ در حديثى كه در صحيح مسلم از قتاده نقل شده است،

[219]

مى خوانيم كه انس مى گويد: «صليت مع رسول الله(صلى الله عليه وآله) و ابى بكر و عمر و عثمان فلم أسمع احداً منهم يقرء بسم الله الرحمن الرحيم; با رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ابوبكر و عمر و عثمان نماز خواندم از هيچ يك از آنان نشنيدم كه بسم الله را بخواند».(1) توجّه داشته باشيد در اين حديث درباره قرائت على(عليه السلام) سخنى به ميان نيامده است!

راستى حيرت آور است، يك فرد معيّن مانند انس يك بار با صراحت مى گويد پشت سر پيامبر(صلى الله عليه وآله) و سه خليفه نخستين و على(عليه السلام) نماز خواندم، همه بسم الله را با صداى بلند مى خواندند، جاى ديگر مى گويد پشت سر حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) و سه خليفه نخستين نماز خواندم، هيچ يك از آنان بسم الله را نمى خواندند تا چه رسد به صداى بلند و جهر.

آيا هر خردمندى در اين جا به فكر فرو نمى رود كه دست جاعلين حديث براى خنثى كردن حديث نخست ـ به دليلى كه به زودى خواهد آمد ـ به جعل حديث دوّم و نسبت دادن آن به انس در كار بوده است، و چون جهر به بسم الله از سوى على(عليه السلام) است و پيروان او در همه جا معروف بوده، نام او را ذكر نكرده اند تا مايه رسوايى نشود؟

2ـ در سنن بيهقى از عبدالله بن مغفل نقل مى كند كه مى گويد: «سمعنى ابى و أنا أقرء بسم الله الرحمن الرحيم فقال: أى بنىّ محدث؟صلّيت خلف رسول الله(صلى الله عليه وآله) و ابى بكر و عمر و عثمان فلم أسمع أحداً منهم


1. صحيح مسلم، جلد 2، باب حجّة من قال لا يجهر بالبسملة، صفحه 12 .

[220]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation