بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شیعه پاسخ می گوید, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - شيعه پاسخ مي گويد
     002 - شيعه پاسخ مي گويد
     003 - شيعه پاسخ مي گويد
     004 - شيعه پاسخ مي گويد
     005 - شيعه پاسخ مي گويد
     006 - شيعه پاسخ مي گويد
     007 - شيعه پاسخ مي گويد
     008 - شيعه پاسخ مي گويد
     009 - شيعه پاسخ مي گويد
     010 - شيعه پاسخ مي گويد
     011 - شيعه پاسخ مي گويد
     012 - شيعه پاسخ مي گويد
     013 - شيعه پاسخ مي گويد
     FEHREST - شيعه پاسخ مي گويد- فهرست
     SHIA - شيعه پاسخ مي گويد
 

 

 
 

 

 

جهر بسم الله الرحمن الرحيم; پدرم شنيد من بسم الله را (در نماز) مى خوانم گفت: بدعت مى گذارى؟ من پشت سر رسول خدا(صلى الله عليه وآله)و ابوبكر و عثمان نماز خواندم، هيچ يك را نديدم بسم الله را بلند بخواند».(1)

باز در اين جا سخنى از نماز على(عليه السلام) به ميان نيامده است.

3ـ در المعجم الوسيط طبرانى مى خوانيم كه ابن عباس گفت:

«كان رسول الله(صلى الله عليه وآله) إذا قرء بسم الله الرحمن الرحيم هزء منه المشركون و قالوا محمد يذكر إله اليمامة ـ و كان مسيلمة يسمى «الرحمن» فلما نزلت هذه الآية امر رسول الله(صلى الله عليه وآله) ان لا يجهر بها؟; هنگامى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بسم الله الرحمن الرحيم را مى خواند مشركان مسخره مى كردند، زيرا «رحمان» نام مسيلمه مدّعى الوهيّت در سرزمين يمامه بود و مى گفتند منظور محمّد همان خداى يمامه است، به همين جهت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور داد اين آيه را بلند نخوانند»!.

آثار جعل از اين حديث كاملا هويداست، زيرا:

اوّلا: كلمه «رحمن» در قرآن تنها در بسم الله الرحمن الرحيم نيامده و در 56 مورد ديگر نيز آمده است و تنها در سوره مريم در 16 آيه تكرار شده، بنابراين سوره هاى ديگر قرآن را هم نبايد خواند، مبادا مشركين مسلمانان را به سخريه بكشند.


1. السنن الكبرى، جلد 2، صفحه 52 .

[221]

ثانياً: مشركان همه آيات قرآن را به استهزاء مى كشيدند چنان كه در آيات متعدّد قرآن از جمله آيه 140 سوره نساء مى خوانيم : (إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُوا مَعَهُمْ) و مشركان اذان نماز را استهزا مى كردند چنان كه در آيه 58 مائده مى خوانيم : (وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً)آيا پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) دستور داد اذان را ترك كنند، يا آهسته بگويند مبادا مشركان استهزا كنند.

اساساً مشركان خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) استهزا مى كردند: (وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَتَّخِذُونَكَ إِلاَّ هُزُواً)(1) بنابراين بايد پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از ديده ها پنهان گردد.

گذشته از همه اينها خداوند به پيغمبرش با صراحت مى گويد ما شرّ استهزا كنندگان را از تو دور خواهيم كرد: (إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ).(2)

ثالثاً: مسيلمه كسى نبود كه به حساب آيد و كوچك تر از آن بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به خاطر اين كه نام او رحمان بود، آيات قرآن را پنهان كند يا آهسته بخواند به خصوص اين كه ادّعاهاى مسيلمه در سال دهم هجرى انعكاس يافت، زمانى كه اسلام در كمال قوّت و قدرت بود.

اين حقايق روشن نشان مى دهد كه جاعلان اين حديث در كار خود بسيار ناشى و ناآگاه بودند.


1. سوره انبياء، آيه 36 .

2. سوره حجر، آيه 95 .

[222]

4ـ در حديثى كه ابن ابى شيبه در كتاب مصنف خود آورده مى خوانيم كه ابن عبّاس مى گفت: «الجهر ببسم الله الرحمن الرحيم قرائة الأعراب; بسم الله را با صداى بلند خواندن از عادات عرب هاى بيابانى بوده است».(1)

اين در حالى است كه در حديث ديگرى داريم كه على بن زيد بن جدعان مى گويد: «عبادله» (عبدالله بن عبّاس، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير) هر سه نفر بسم الله را با صداى بلند مى خواندند».(2)

و از آن بالاتر جهر به بسم الله سيره على بن ابى طالب(عليه السلام) بوده و اين در تمام كتب شيعه و اهل سنّت مشهور است. آيا على(عليه السلام) از اعراب بيابانى بود؟! آيا اين احاديث ضدّ و نقيض دليل بر سياسى بودن اين مسأله نيست؟

* * *

آرى! حقيقت اين است كه على(عليه السلام) جهر به بسم الله مى فرمود و هنگامى كه معاويه بعد از شهادت اميرمؤمنان(عليه السلام) و دوران كوتاه خلافت امام حسن مجتبى(عليه السلام) بر سر كار آمد، اصرار داشت تمام آثار علوى را از صفحه جهان اسلام برچيند، زيرا مى دانست نفوذ فكرى و معنوى آن حضرت در افكار عمومى مسلمين تهديدى براى سلطنت اوست.


1. مصنف ابن ابى شيبه، جلد 2، صفحه 89 .

2. الدرّ المنثور، جلد 1، صفحه 21 .

[223]

شاهد گوياى اين سخن اين كه در حديثى كه حاكم در مستدرك آن را معتبر شمرده، از انس بن مالك (خادم خاصّ پيامبر) مى خوانيم: معاويه به مدينه آمد و در يكى از نمازهاى جهرى (صبح يا مغرب و عشا) بسم الله الرحمن الرحيم را در سوره حمد قرائت كرد ولى در سوره بعد از آن نخواند، هنگامى كه سلام نماز را داد گروهى از مهاجران و انصار (كه شايد براى حفظ جان خويش در نماز شركت كرده بودند) از هر طرف فرياد زدند: «أسرقت الصلاة أم نسيت؟!; آيا چيزى از نماز را سرقت كردى يا فراموش كردى؟!» معاويه در نماز بعدى بسم الله را هم در آغاز حمد خواند و هم در آغاز سوره بعد از آن.(1)

گويا معاويه مى خواست از اين طريق مهاجران و انصار را بيازمايد كه تا چه حد در برابر بسم الله و جهر به آن حسّاسيّت دارند، ولى كار خود را همچنان در شام و مناطق ديگر ادامه داد.

* * *

 

ما بين الدّفتين از قرآن است

به يقين آنچه در ميان دو جلد قرآن قرار دارد، جزء قرآن است و اين كه بعضى مى گويند بسم الله جزء قرآن نيست و فقط براى جداسازى سوره هاست، اوّلا: اين سخن در مورد سوره حمد صادق


1. مستدرك الصحيحين، جلد 1، صفحه 233 .

[224]

نيست، و همان گونه كه در تمام قرآن هاى موجود شماره گذارى شده، آيه اى از سوره حمد است. ثانياً : چرا اين جداسازى در سوره برائت انجام نگرفته است و اگر گفته شود به خاطر ارتباط اين سوره با سوره قبل از آن يعنى سوره انفال است، به هيچ وجه قابل قبول نيست، زيرا اتّفاقاً هيچ ارتباط پيوندى بين مفهوم آخرين آيات سوره انفال و نخستين آيات سوره برائت وجود ندارد، درحالى كه بسيارى از سوره هاى قرآن است كه با يكديگر بى ارتباط نيستند ولى بسم الله آنها را از هم جدا كرده است.

حق اين است كه گفته شود بسم الله جزء هر سوره است ـ آن گونه كه ظاهر قرآن چنين است ـ و اگر در سوره توبه بسم الله ذكر نشده به خاطر آن است كه اين سوره با اعلان جنگ به دشمنانى كه پيمان خود را شكسته بودند، آغاز مى شود و اعلان جنگ تناسب با نام رحمان و رحيم كه بيانگر رحمت عامّه و خاصّه خداست، ندارد.

 

خلاصه بحث

1ـ پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بسم الله را در آغاز سوره حمد و ساير سوره ها مى خوانده (طبق روايات كثيره اى كه از نزديك ترين افراد به آن حضرت(صلى الله عليه وآله) براى ما نقل شده است) و مطابق تعدادى از روايات حضرت بسم الله را با جهر مى خواند.

2ـ رواياتى كه برخلاف روايات فوق مى گويد بسم الله اصلا جزء

[225]

نيست، يا هميشه حضرت با اخفا مى خواند، مشكوك بلكه با قرائنى كه در خود آن روايات است، مجعول به نظر مى رسد و سياست هاى مرموز بنى اميّه در پشت آن كار مى كرده، زيرا معروف و مشهور بوده است كه على(عليه السلام) جهر به بسم الله مى نمود و مى دانيم آنها با تمام امورى كه شعار على(عليه السلام) محسوب مى شده (هر چند آن را از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گرفته بود) به مخالفت بر مى خاستند.

اين موضوع از اعتراض شديدى كه صحابه برمعاويه كردند و قرائن و شواهد ديگرى كه قبلا اشاره شد، آشكار مى شود.

3ـ امامان اهل بيت(عليهم السلام) عموماً به پيروى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) كه سال ها از محضر پيامبر(صلى الله عليه وآله) درس بلند خواندن بسم الله را آموخته بود، در اين مسأله اتّفاق نظر دارند تا آن جا كه امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اِجْتَمَعَ آلُ مُحَمَّد(صلى الله عليه وآله) عَلَى الجَهْرِ بِبِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ; آل محمّد اتّفاق نظر دارند كه بسم الله را بلند بخوانند».(1)

و اگر بنا باشد ـ حدّاقل ـ در اين گونه مسائل به روايت ثقلين عمل شود و روايات اهل بيت(عليهم السلام) مورد توجّه قرار گيرد، بايد همه فقهاى اهل سنّت مانند امام شافعى جهر به بسم الله را لااقل در نمازهاى جهرى واجب بشمرند.

4ـ به عنوان حسن ختام، اين بحث را با دو سخن از فخررازى در «تفسير كبير» پايان مى دهيم.


1. مستدرك الوسائل، جلد 4، صفحه 189 .

[226]

وى مى گويد: «إنّ علياً(عليه السلام) كان يبالغ فى الجهر بالتسمية فلمّا وصلت الدولة إلى بنى أميّة بالغوا فى المنع من الجهر سعياً فى إبطال آثار على(عليه السلام); على(عليه السلام) در بلند خواندن بسم الله اصرار داشت، هنگامى كه حكومت به بنى اميّه رسيد اصرار در منع از بلند خواندن داشتند تا آثار على(عليه السلام) را از ميان ببرند».(1)

از شهادت اين دانشمند بزرگ اهل سنّت به مسأله بالا، سياسى بودن حكم به اخفاى بسم الله يا حذف آن روشن تر مى شود.

و در جاى ديگر از اين كتاب، بعد از آن كه از محدّث معروف بيهقى نقل مى كند كه عمر بن خطّاب و ابن عبّاس و عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير همگى بسم الله را بلند مى خواندند، مى افزايد: «أمّا أنّ على بن ابى طالب كان يجهر بالتسمية فقد ثبت بالتواتر و من اقتدى فى دينه بعلى بن ابى طالب فقد اهتدى، و الدليل عليه قول رسول الله(صلى الله عليه وآله)اللّهم أدر الحقّ مع على حيث دار; امّا على بن ابى طالب بسم الله را بلند مى خواند و اين مطلب با تواتر به اثبات رسيده و هر كس در دين خود به على بن ابى طالب(عليه السلام) اقتدى كند، به تحقيق هدايت يافته است، دليل بر اين مطلب سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) است كه عرضه داشت: خداوندا حق را همراه على قرار ده و بر محور وجود او به گردش درآور».(2)


1. تفسير كبير فخر رازى، جلد 1، صفحه 206 .

2. همان مدرك، صفحه 204-205 .

[227]

 

 

 

 

10

 

 

 

 

 

 

[228]

توسّل به اولياء الله   

 

[229]

 

 

 

 

 

توسّل در گستره آيات و دليل عقل

>

اين مسأله (توسّل به اولياء الله) در پيشگاه خدا براى حلّ مشكلات مادّى و معنوى از مهم ترين و جنجالى ترين مباحث ميان وهّابيان و ساير مسلمين جهان است. وهّابيان تصريح مى كنند توسّل إلى الله با اعمال صالحه اشكالى ندارد، ولى توسّل به اولياء الله جايز نيست. آن را نوعى شرك مى دانند، در حالى كه ساير مسلمين جهان توسّل به اولياء الله را به معنايى كه شرح خواهيم داد مجاز مى شمرند.

پندار وهّابيان اين است كه آياتى از قرآن مانع از اين توسّل است و آن را شرك مى شمارند، از جمله آيه شريفه (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى)(1) كه درباره معبودهايى مانند فرشتگان است و مشركان جاهليّت مى گفتند «اگر ما آنها را پرستش مى كنيم براى اين است كه ما را به خدا نزديك كند» و قرآن اين سخن آنها را شرك مى شمارد. در آيه ديگر مى گويد: «(فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً); كسى را با خدا نخوانيد».(2)


1 . سوره زمر، آيه 3 .

2 . سوره جنّ، آيه 18 .

[230]

در آيه ديگرى مى فرمايد: «(وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لاَ يَسْتَجِيبُونَ لَهُمْ بِشَىْء); كسانى را كه غير از خدا مى خوانند، هيچ مشكلى از آنها را حل نمى كند».(1)

توهّم و پندار وهّابيان اين است كه اين آيات نفى توسّل به اولياء الله مى كند. علاوه بر اين بحث ديگرى هم دارند. آنها مى گويند به فرض كه توسّل به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حال حياتش طبق بعضى از روايات جايز باشد، در حال وفات و بعد از مرگ دليلى بر جواز توسّل به آن حضرت نداريم. اين بود خلاصه ادّعاهاى آنها.

امّا متأسّفانه به خاطر همين گونه سخنان بى مدرك، وهّابيان بسيارى از مسلمانان را متّهم به شرك و كفر كرده، خون آنها را مباح دانسته و اموالشان را نيز مباح شمرده اند. خون هاى زيادى به اين بهانه ريخته شد و اموال زيادى نيز به غارت رفت.

اكنون كه اعتقاد آنها را دانستيم خوب است به اصل سخن برگرديم و مسأله توسّل را از ريشه حل كنيم.

نخست به سراغ «توسّل» در لغت و در آيات و روايات مى رويم:

«توسّل» در لغت به معناى انتخاب وسيله، و وسيله به معناى چيزى است كه انسان را متقرّب به ديگرى كند.

لسان العرب كه از كتب معروف لغت است، مى گويد: «وصَّلَ إلى


1 . سوره رعد، آيه 14 .

[231]

الله وسيلةً إذا عَمِل عملا تقرّب به إليه و الوسيلة ما يتقرّب به إلى الغير; توسّل جستن به سوى خدا و انتخاب وسيله اين است كه انسان عملى انجام دهد كه او را به خدا نزديك كند و وسيله به معناى چيزى است كه انسان به كمك آن به چيز ديگرى نزديك مى شود».

در مصباح اللغة نيز آمده است : «الوسيلة ما يتقرّب به إلى الشىء و الجمع الوسائل» وسيله چيزى است كه انسان با آن به چيز ديگر يا شخص ديگر نزديك مى شود و جمع «وسيله» هم «وسائل» است. در مقاييس اللغة مى خوانيم: «الوسيلة الرغبة و الطلب; وسيله به معناى رغبت و طلب است».

بنابراين وسيله هم به معناى تقرّب جستن است و هم به معناى چيزى است كه باعث تقرّب به ديگرى مى شود و اين يك مفهوم وسيع و گسترده اى دارد. به آيات قرآن مجيد باز مى گرديم.

* * *

در قرآن مجيد واژه وسيله در دو آيه به كار رفته است. اوّل آيه 35 سوره مائده است كه مى گويد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِى سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). مخاطب در اين آيه همه افراد با ايمانند. در اين جا سه دستور داده شده است: اوّل دستور به تقوا، دوّم دستور به انتخاب وسيله، وسيله اى كه ما را به خدا نزديك كند و سوّم دستور به جهاد در راه خدا. نتيجه مجموع اين صفات، (تقوا و توسّل و جهاد) همان چيزى است كه در آخر آيه آمده است:

[232]

«لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ; اين باعث فلاح و رستگارى شماست».

دوّمين موردى كه وسيله در قرآن مجيد به كار رفته، آيه 57 سوره اسراء است. براى فهم معناى آيه 57 بايد به آيه 56 برگرديم كه مى فرمايد : «(قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِّنْ دُونِهِ فَلاَ يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنكُمْ وَلاَ تَحْوِيلا); اى پيغمبر بگو : كسانى را كه غير از خدا مى خوانيد و معبود خود مى دانيد آنها را بخوانيد، مشكلى را حل كنند آنها هيچ مشكلى را از شما نمى توانند حل كنند و هيچ تغيير و دگرگونى ايجاد كنند».

با توجّه به جمله «قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ» معلوم مى شود منظور از اين آيه بت ها و امثال آنها نيست، چون «الذين» براى ذوى العقول (صاحبان عقل) است، بلكه منظور از آن فرشتگانى است كه آنها مى پرستيدند يا حضرت مسيح است كه گروهى به عنوان معبود پرستش او مى كردند.

اين آيه مى گويد نه فرشتگان و نه حضرت مسيح نمى توانند مشكل شما را حل كرده و كشف ضرّ كنند.

آيه بعد مى گويد: «(أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمْ الْوَسِيلَةَ);يعنى خود اينها (حضرتمسيح و فرشتگان) كسانى هستند كه به درگاه خدامى روند و با وسيله اى به او تقرّب مى جويند، وسيله اى كه «(أَيُّهُمْ أَقْرَبُ);هر وسيله اى كه نزديك تر باشد»، «(وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ); و اميد به رحمت خدا دارند»، «(وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ); از عذاب خداوند مى ترسند» چرا كه «(إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُوراً);

[233]

عذاب پروردگارت چيزى است كه از آن هر كسى وحشت دارد».

اشتباه بزرگ وهّابيان اين است كه تصوّر مى كنند مفهوم توسّل به اولياءالله اين است كه آنها را كاشف الضر بدانند يعنى برطرف كننده زيان ها و مشكلات. تصوّر مى كنند آنها را مستقلاّ سرچشمه قضاى حاجات و دفع كربات مى دانند، در حالى كه معناى توسّل اين نيست. آياتى كه وهّابيان به آن توسّل جسته اند آياتى است كه درباره عبادت است، در حالى كه هيچ كس عبادت اولياءالله نمى كند.

ما وقتى به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) متوسّل مى شويم، آيا عبادت پيغمبر مى كنيم؟ آيا ما پيغمبر را مستقلّ در تأثير و كاشف الضر مى دانيم؟ توسّلى كه قرآن مجيد به آن دعوت كرده اين است كه به آن وسيله به خدا نزديك شويم. يعنى اين ها در پيشگاه خدا شفاعت مى كنند، همين چيزى كه ما در شفاعت گفتيم.

در واقع ماهيّت توسّل با ماهيّت شفاعت يكى است. آيات زيادى دليل بر شفاعت و دو آيه هم درباره توسّل است، و جالب اين كه در آيه 57 سوره مائده جمله (أيّهم أقرب) مى گويد، فرشتگان و حضرت مسيح هم وسيله اى براى خود انتخاب مى كنند وسيله اى كه نزديك تر است. «هم» ضمير جمع عاقل است يعنى به صالحين و اولياءالله متوسّل مى شوند. هر كدام از اين صالحين كه به خدا نزديك ترند.

به هر حال بايد در ابتداى بحث روشن شود كه توسّل به اولياءالله چيست؟ آيا عبوديّت و پرستش آنهاست؟ ابداً; آيا آنها را قاضى

[234]

مستقل در تأثير دانستن است؟ ابداً. آيا آنها قاضى الحاجات و كاشف الكرباتند؟ ابداً. آنها در پيشگاه خدا براى كسى كه به آنها متوسّل شده شفاعت مى كنند، درست مثل اين است كه من مى خواهم به در خانه شخص بزرگى بروم و او مرا نمى شناسد. از شخصى كه مرا مى شناسد و با آن شخص بزرگ آشناست، خواهش مى كنم كه من همراه تو نزد او مى آيم، تو مرا به او معرّفى كن و در نزد او براى من شفاعت نما. اين كار نه عبوديّت است و نه استقلال در تأثير.

در اين جا مناسب است به سراغ كلام جالبى برويم كه «بن علوى» در كتاب معروف خود «مفاهيم يجب أن تصحّح» آورده است، او مى گويد: بسيارى از مردم در فهم حقيقت توسّل گرفتار خطا شده اند و به همين جهت ما مفهوم صحيح توسّل را به نظر خود بيان مى كنيم و قبل از بيان اين مطلب بايد چند نكته را يادآور شويم:

1ـ توسّل يكى از طرق دعاست و در واقع بابى از ابواب توجّه به خداوند سبحان است، پس مقصد و مقصود اصلى و حقيقى، خداوند سبحان است و شخصى كه به او توسّل مى جويى، واسطه و وسيله تقرّب به خداست و اگر كسى غير از اين اعتقاد داشته باشد، مشرك است.

2ـ كسى كه به وسيله شخصى به خدا متوسّل مى شود، به خاطر محبّتى است كه به او داشته و اعتقادى كه در مورد او دارد و معتقد است كه خداوند سبحان او را دوست دارد و اگر فرضاً خلاف اين

[235]

مطلب ظاهر شود كاملا از او دورى مى كند و با او مخالفت خواهد كرد. آرى معيار اين است كه خدا او را دوست دارد.

3ـ اگر شخصى كه توسّل مى جويد معتقد باشد كه «متوسَّلٌ به» يعنى آن شخص واسطه سود و زيان، به صورت استقلالى و بنفسه مثل خدا مى باشد، اين شخص مشرك است.

4ـ توسّل يك امر واجب و ضرورى نيست و راه منحصر اجابت دعا، توسّل نمى باشد. مهم دعاست و به درگاه خدا رفتن، به هر صورت كه باشد. همان گونه كه خداوند فرموده : (وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّي قَرِيبٌ).(1)

بن علوى مالكى بعد از بيان اين مقدّمه به سراغ نظرات علما و فقها و متكلّمين اهل سنّت در مسأله توسّل مى رود و مى گويد: هيچ اختلافى بين مسلمين در مشروعيّت توسّل إلى الله بالأعمال الصّالحة نيست، يعنى انسان به وسيله اعمال صالح تقرّب إلى الله بجويد. اين مورد اختلاف نيست، مثلا كسى كه روزه بگيرد، نماز بخواند قرائت قرآن كند، در راه خدا صدقه دهد، به وسيله اين اعمال توسّل الى الله جسته و تقرّب الى الله را پيدا مى كند. اين از مسلّمات است كه بحثى در آن نيست.

اين نوع توسّل را حتّى سلفى ها پذيرفته اند، از جمله ابن تيميّه در


1. سوره بقره، آيه 186 .

[236]

كتاب هاى مختلفش به خصوص در رساله القاعدة الجليلة فى التوسّل و الوسيلة پذيرفته است.

ابن تيميّه به جواز اين گونه توسّل، يعنى توسّل به اعمال صالحه تصريح كرده است، پس محلّ اختلاف كجاست؟ محلّ اختلاف در مسأله توسّل به غير اعمال صالحه است؟ مانند توسّل به ذوات اولياءالله به اين گونه كه بگويد: اللهم إنّى اتوسّل إليك بنبيك محمّد; خدايا من متوسّل مى شوم و تقرّب مى جويم به وسيله پيغمبرت محمد(صلى الله عليه وآله); بعد اضافه مى كند و مى گويد : اختلاف در اين معنا و انكار وهّابيون نسبت به توسّل به اولياءالله در واقع يك نوع اختلاف شكلى و لفظى است و جوهرى نيست و به تعبير ديگر نزاع لفظى است. زيرا توسّل به اولياءالله در واقع به توسّل انسان به عمل آنها بر مى گردد كه جايز است، بنابراين اگر مخالفين هم با ديده انصاف و با بصيرت بنگرند، مطلب براى آنها واضح خواهد شد و اشكال منحلّ مى شود و فتنه خاموش مى گردد و نوبتى به متّهم ساختن مسلمين به شرك و ضلالت نمى رسد. سپس در توضيح اين سخن مى گويد: كسى كه به يكى از اولياءالله متوسّل مى شود به خاطر اين است كه او را دوست دارد. چرا او را دوست دارد؟ براى اين كه معتقد است او شخص صالحى است و يا اين كه آن شخص خدا را دوست مى دارد، يا اين كه خدا او را دوست مى دارد، يا انسان آن وسيله را دوست مى دارد. هنگامى كه همه اينها را مى شكافيم، مى بينيم سر از عمل در مى آورد،

[237]

يعنى در واقع توسّل به اعمال صالحه در پيشگاه خداست، همان چيزى كه مورد اتّفاق همه مسلمين است.(1)

البتّه ما بعداً خواهيم گفت كه توسّل به افراد هر چند براى جلالت مقامشان باشد نه براى اعمالشان، به اين عنوان كه آنها در پيشگاه خدا آبرومندند، عزيزند، سربلندند و يا به هر دليل كه باشد، ولى آنها را مستقل در تأثير ندانيم بلكه آنها را شفيع درگاه خدا بدانيم، اين توسّل نه كفر است، نه خلاف.

بارها در آيات قرآن مجيد به اين نوع توسّل اشاره شده است. شرك آن است كه ما چيزى را در برابر خدا مستقلّ در تأثير بدانيم. اشتباه وهّابيون آن است كه «عبادت» و «شفاعت» را در آيه شريفه (مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللهِ زُلْفَى)(2) با هم مخلوط كرده اند و گمان كرده اند شفاعت هم شرك است، در حالى كه عبادت واسطه ها شرك است نه شفاعت آنها و نه توسّل به آنها. (دقّت كنيد)

 

توسّل در روايات اسلامى

>

علاوه بر اطلاق آيات توسّل كه هر گونه توسّل را كه مخالف اصول اعتقادى صحيح اسلامى نباشد، مجاز، بلكه مطلوب، مى شمرد. روايات زيادى هم كه در حدّ تواتر يا قريب به تواتر است در زمينه


1 . كتاب مفاهيم يجب أن تصحّح، صفحه 116 و 117 .

2. سوره زمر، آيه 3 .

[238]

توسّل داريم.

بسيارى از اين روايات مربوط به توسّل به شخص پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)است كه گاه قبل از تولّد و گاه بعد از تولّد و يا در حال حيات، و گاه بعد از رحلت آن حضرت مى باشد.

البتّه قسمت ديگرى هم مربوط به توسّل به غير پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از رجال دين است.

اضافه مى كنم كه بعضى به صورت درخواست و دعاست و بعضى به صورت تقاضاى شفاعت در پيشگاه خدا و بعضى خدا را به
مقام پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) خواندن. خلاصه تمام اقسام توسّل در اين روايات ديده مى شود به گونه اى كه راه را بر تمام بهانه جويان وهّابى مى بندد.

اكنون به چند نمونه از اين روايات توجّه كنيد:

1ـ توسّل آدم به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قبل از آن كه پيغمبر متولّد شود. «حاكم» در «مستدرك» و جماعت ديگرى از محدّثان، اين حديث را نقل كرده اند كه پيغمبر اكرم مى فرمايد: هنگامى كه آدم مرتكب آن خطاى خود شد، عرض كرد : «يَا رَبِّ! اَسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّد لَمّا غَفَرْتَ لِى; خدايا من تو را به حقّ محمّد(صلى الله عليه وآله)مى خوانم كه مرا ببخشى». خداوند عالم فرمود: تو محمّد را از كجا شناختى در حالى كه هنوز او را نيافريده ام؟!

آدم عرض كرد : پروردگارا! اين به سبب آن است كه وقتى مرا با

[239]

قدرت خود آفريدى و از روح خود در من دميدى، سرم را بلند كرده و ديدم اين جمله بر پايه هاى عرش نوشته شده است : «لا إله إلاّ الله محمّد رسول الله». از اين عبارت فهميدم كه تو نام محمّد را به نام خود اضافه نمى كنى مگر به اين دليل كه محبوب ترين خلايق نزد توست.

خداوند خطاب كرد : آدم راست گفتى. «انه لاََحَبُّ الخلق إلىَّ ; او محبوب ترين خلق نزد من است». «ادعونى بحقّه فقد غفرت لك; به حقّ محمّد مرا بخوان من تو را مى آمرزم».(1)

* * *

2ـ حديث ديگر مربوط به توسّل ابوطالب به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در حال كودكى است; خلاصه حديث چنين است كه ابن عساكر در كتاب فتح البارى نقل مى كند : وقتى خشكسالى در مكّه واقع شد. قريش نزد ابوطالب رفته و گفتند: تمام بيابان ها خشك شده، قحطى همه جا را در هم كوبيده، بيا برويم و از خدا طلب باران كنيم.

ابوطالب حركت كرد در حالى كه كودكى با او بود (منظور از كودك پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است كه در حال طفوليّت بود). چهره اين كودك مانند آفتاب درخشان بود. ابوطالب در حالى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را بغل كرده


1 . حاكم در مستدرك، جلد 2، صفحه 615 و حافظ سيوطى در الخصائص النبويّه آن را نقل كرده و صحيح دانسته و بيهقى در دلايل النبوّه كه معمولا در آن روايات ضعيف را نقل نمى كند، آورده است و قسطلانى و زرقانى در مواهب اللدنيّه، حديث را نقل كرده و صحيح شمرده و جماعتى ديگر، براى توضيح بيشتر به كتاب مفاهيم يجب أن تصحّح، صفحه 121 به بعد مراجعه كنيد.

[240]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation