بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شیعه پاسخ می گوید, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - شيعه پاسخ مي گويد
     002 - شيعه پاسخ مي گويد
     003 - شيعه پاسخ مي گويد
     004 - شيعه پاسخ مي گويد
     005 - شيعه پاسخ مي گويد
     006 - شيعه پاسخ مي گويد
     007 - شيعه پاسخ مي گويد
     008 - شيعه پاسخ مي گويد
     009 - شيعه پاسخ مي گويد
     010 - شيعه پاسخ مي گويد
     011 - شيعه پاسخ مي گويد
     012 - شيعه پاسخ مي گويد
     013 - شيعه پاسخ مي گويد
     FEHREST - شيعه پاسخ مي گويد- فهرست
     SHIA - شيعه پاسخ مي گويد
 

 

 
 

 

 

دو كتاب از دو گروه

از جمله آنها «ابن الخطيب» مصرى از اهل سنّت است كه كتاب «الفرقان فى تحريف القرآن» را نوشته كه در سال 1948 ميلادى (1367 هجرى قمرى) انتشار يافت و دانشگاه الازهر به موقع متوجّه شد و نسخه هاى آن را جمع آورى و معدوم كرد، ولى تعدادى از آن به طور غير قانونى به دست اين و آن افتاد.

همچنين كتاب «فصل الخطاب فى تحريف كتاب ربّ الأرباب» به وسيله يكى از محدّثين شيعه به نام حاجى نورى نوشته شد و در سال 1291 هجرى قمرى به چاپ رسيد و به مجرّد طبع، از سوى بزرگان حوزه علميّه نجف اشرف مورد انكار قرار گرفت و دستور جمع آورى آن صادر شد و كتاب هاى متعدّدى در ردّ آن نوشته شد، از جمله بزرگانى كه بر كتاب فصل الخطاب ردّيّه نوشتند:

1ـ فقيه برجسته مرحوم شيخ محمود بن ابى القاسم، معروف به معرّب طهرانى (متوفّاى سال 1313) كه كتابى به نام «كشف الإرتياب فى عدم تحريف الكتاب» نوشت.

2ـ مرحوم علاّمه سيّد محمّد حسين شهرستانى (متوفّاى 1315) كتاب ديگرى به نام «حفظ الكتاب الشريف عن شبهة القول بالتحريف» در ردّ كتاب فصل الخطاب حاجى نورى نگاشت.

3ـ مرحوم علاّمه بلاغى (متوفّاى 1352) از محقّقان حوزه علميّه نجف نيز در اثر معروفش، كتاب «تفسير آلاء الرّحمان» فصل قابل

[21]

ملاحظه اى در ردّ كتاب فصل الخطاب نگاشته است.(1)

4ـ ما هم در كتاب «انوارالاصول» بحث بسيار مبسوطى درباره عدم تحريف قرآن مجيد نگاشته و پاسخ دندان شكنى به شبهات فصل الخطاب داده ايم.

مرحوم حاجى نورى گرچه مرد عالمى بود ولى به گفته علاّمه بلاغى بر روايات ضعيف تكيه مى كرد و خودش نيز بعد از انتشار كتاب مزبور نادم و پشيمان شد، و همه بزرگان حوزه علميه نجف اشرف اين كار را از اشتباهات روشن او خواندند.(2)

جالب اين كه بعد از انتشار كتاب فصل الخطاب حاجى نورى به قدرى از هر طرف هجوم به او شد كه ناچار شد رساله اى در دفاع از خود بنويسد كه منظور من عدم تحريف كتاب الله بوده است و از تعبيرات من برداشت سوء شده است.(3)

مرحوم علامه سيّد هبة الدين شهرستانى مى گويد: هنگامى كه در سامرا بودم، مرحوم ميرزاى شيرازى بزرگ آنجا را به مركز علم و دانش شيعه تبديل كرده بود، در هر مجلسى وارد مى شديم، فرياد و ضجّه بر ضد حاجى نورى و كتابش بلند بود و بعضى با كلمات بسيار زشت از او ياد مى كردند.(4)


1. آلاء الرّحمان، جلد 1، صفحه 25.

2. آلاء الرحمان، جلد 2، صفحه 311 .

3. الذريعه، جلد 16، صفحه 231 .

4. برهان روشن، صفحه 143 .

[22]

با اين حال باز بايد سخنان شيخ نورى را عقيده شيعه تلقى كرد؟

حال عدّه اى از متعصّبان وهّابى اين كتاب (فصل الخطاب) را بهانه كرده و اصرار دارند مسأله تحريف قرآن را به شيعه نسبت دهند، در حالى كه :

1ـ اگر نگارش يك كتاب، دليل بر اعتقاد شيعه به اين امر شود، بايد اعتقاد به تحريف را به علماى اهل سنّت نيز نسبت بدهيم، زيرا «ابن الخطيب مصرى» نيز كتاب «الفرقان فى تحريف القرآن» را نگاشته و اگر بيزارى علماى الأزهر از كتاب مزبور دليل بر نفى محتواى آن باشد، مخالفت علماى نجف اشرف از نوشته هاى «فصل الخطاب» نيز دليل بر اين معناست.

2ـ در تفسير «قرطبى» و «درّالمنثور» كه هر دو از تفاسير معروف اهل سنّت است، از عايشه (همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله)) نقل شده كه مى گويد: «انّها ـ اى سورة الأحزاب ـ كانت مأتى آية فلم يبق منها إلاّ ثلاث و سبعين!»(1)، «سوره احزاب 200 آيه بود كه از آن جز 73 آيه باقى نمانده است!».

از آن بالاتر در صحيح بخارى و صحيح مسلم نيز رواياتى ديده مى شود كه بوى تحريف مى دهد.(2)

ولى ما هرگز به خود اجازه نمى دهيم كه قول به تحريف را به خاطر


1. تفسير قرطبى، جلد 14، صفحه 113 و تفسير الدرّ المنثور، جلد 5، صفحه 180.

2. صحيح بخارى، جلد 8، صفحه 208 تا 211 و صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 167 و جلد 5، صفحه 116.

[23]

يك نويسنده يا چند روايت ضعيف، به برادران اهل سنّت نسبت دهيم، آنها نيز نبايد به خاطر كتاب يك نفر يا بعضى از احاديث ضعيف كه عموم بزرگان شيعه از آن بيزارند به شيعه نسبت دهند.

3ـ نوشته و روايات كتاب فصل الخطاب حاجى نورى عمدتاً از سه راوى گرفته شده كه يا فاسد المذهب يا دروغگو بوده اند يا مجهول الحال (احمد بن محمّد السيارى فاسد المذهب، على بن احمد كوفى كذّاب و أبى الجارود مجهول يا مردود).(1)

 

به خاطر خصومت فرقه اى تيشه بر ريشه اسلام نزنيد

4ـ افرادى كه اصرار دارند شيعه را به عقيده تحريف كتاب الله متّهم كنند گويا توجّه ندارند كه به خاطر خصومت فرقه اى، تيشه بر ريشه اسلام مى زنند، زيرا بيگانگان مى گويند: عدم تحريف در ميان مسلمانان مسلّم نيست، زيرا گروه عظيمى از آنها اعتقاد به تحريف قرآن دارند. ما به اين برادران نصيحت مى كنيم به خاطر فرقه گرايى و خصومت هاى تعصّب آميز، قلب اسلام يعنى قرآن را هدف قرار ندهيد.

بياييد به اسلام و قرآن رحم كنيد و اين همه سخن از تحريف به ميان نياوريد و بهانه به دست دشمن ندهيد.

5ـ اين تهمت و افترا به قدرى گسترده شده كه در يكى از سفرهاى


1. براى پى بردن به وضع اين سه نفر به كتاب رجال نجاشى و فهرست شيخ و كتب ديگر رجال مراجعه شود.

[24]

زيارت بيت الله (زيارت عمره) وزير امور مذهبى عربستان را ملاقات كرديم و او از ما استقبال كرد ولى گفت : شنيده ام شما قرآنى غير از قرآن ما داريد (سمعت أنّ لكم مصحفاً غير مصحفنا ! !).

گفتم امتحان اين كار بسيار ساده است، شما شخصاً يا نماينده اى با ما بفرستيد (به هزينه ما) به تهران باز مى گرديم، قرآن در تمام مساجد و خانه ها موجود است، هزاران مسجد در تهران وجود دارد و صدها هزار خانه، انتخاب مسجد و خانه را بر عهده نماينده شما مى گذاريم، در مى زنيم و قرآن را مطالبه مى كنيم، خواهيد ديد يك كلمه با ساير قرآن ها در بلاد مسلمين تفاوت ندارد; دانشمند بزرگى مثل شما نبايد گرفتار اين شايعات دروغين شود!

6ـ قاريان ما در بسيارى از مسابقات بين المللى قرائت قرآن، رتبه هاى اوّل را كسب كرده اند، و حافظان ما، به خصوص حافظان خردسال، اعجاب و تحسين بسيارى از كشورهاى اسلامى را برانگيخته اند.

هر سال هزاران نفر بر حافظان و قاريان ما افزوده مى شود و كلاس هاى حفظ، قرائت، تفسير قرآن و دانشكده هاى علوم قرآنى، كشور پهناور ما را فرا گرفته، و اثبات تمام اين برنامه ها با مشاهده از نزديك، براى همه آسان است.

در تمام اين موارد قرآنى جز همان قرآن معروف و معمول بين مسلمين جهان وجود ندارد و هيچ كس قرآنى جز آن نمى شناسد و در هيچ مجلس و محفلى سخنى از تحريف قرآن مطرح نيست.

[25]

دلايل عقلى و نقلى بر عدم تحريف

7ـ ما معتقديم دلايل عقلى و نقلى فراوانى دلالت بر عدم تحريف دارد، زيرا از يك سو قرآن مى گويد: «(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ); ما قرآن را نازل كرديم و حفظ آن را بر عهده داريم».(1)

و در جاى ديگر مى فرمايد: «(وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيم حَمِيد); اين كتابى است قطعاً شكست ناپذير، هيچ گونه باطلى نه از پيش رو نه از پشت سر به سراغ آن نمى آيد، چرا كه از سوى خداوند حكيم و حميد است».(2)

آيا چنين كتابى كه خداوند حفظ آن را بر عهده گرفته، كسى مى تواند دست تحريف به سوى آن دراز كند؟!

از سوى ديگر قرآن كتاب متروك و فراموش شده اى نبود كه كسى بتواند چيزى از آن بكاهد يا چيزى بر آن بيفزايد.

كاتبان قرآن (كُتّاب وحى) كه تعداد آنها را از 14 نفر تا حدود 400 نفر نوشته اند، به محض اين كه آيه اى نازل مى شد، ثبت و ضبط مى كردند.

صدها حافظ قرآن در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند كه به محض نزول آيات آن را حفظ مى كردند.

قرائت قرآن در آن زمان مهمترين عبادت آنها محسوب مى شد و


1. سوره حجر، آيه 9.

2. سوره فصّلت، آيه 41 و 42.

[26]

شب و روز تلاوت و قرائت مى شد.

اضافه بر اين قرآن قانون اساسى اسلام و آيين زندگى مسلمين بود و در تمام زندگى آنها حضور داشت.

عقل و خرد مى گويد چنين كتابى ممكن نيست مورد تحريف و كم و زياد واقع شود.

روايات اسلامى كه از امامان معصوم(عليهم السلام) به ما رسيده نيز بر اصالت و تماميّت و عدم تحريف قرآن تأكيد مى كند.

اميرمؤمنان على(عليه السلام) در نهج البلاغه با صراحت مى فرمايد: «أنْزَلَ عَلَيْكُمُ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَىْء وَ عَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أزْمَاناً حَتَّى أكْمَلَ لَهُ وَ لَكُمْ فِيمَا أنْزَلَ مِنْ كِتَاب، دِينَهُ الَّذِي رَضِىَ لِنَفْسِهِ; خداوند قرآنى نازل كرده كه همه چيز را بيان مى كند، خداوند آن قدر به پيامبر(صلى الله عليه وآله) عمر داد كه دين خود را براى شما به وسيله قرآن كامل گرداند».(1)

در بسيارى از خطبه هاى نهج البلاغه سخن از قرآن به ميان آمده، و در هيچ جا كمترين اشاره اى به تحريف قرآن نشده، بلكه كامل بودن قرآن را روشن مى سازد.

در حديثى كه امام نهم، محمّد بن على التقى(عليه السلام) خطاب به يكى از يارانش پيرامون انحراف مردم از طريق حق سخن مى گويد، مى خوانيم: «وَ كَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكِتَابَ أَنْ أقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَهُ; گروهى از مردم قرآن مجيد را رها كرده اند، به اين صورت كه عبارات


1. نهج البلاغه، خطبه 86.

[27]

قرآن را برپا داشتند، امّا مفاهيم آن را تحريف نمودند».(1)

اين حديث و مانند آن نشان مى دهد كه الفاظ قرآن دست نخورده باقى مانده و تحريف در معانى آن واقع شده، كه گروهى مطابق ميل نفسانى و منافع شخصى خود، آيات آن را برخلاف واقع تفسير يا توجيه مى كنند.

و از اين جا نكته مهمّى روشن مى شود كه اگر در بعضى از روايات سخن ازتحريف به ميان آمده، منظور همان تحريف معنوى و تفسير به رأى است نه تحريف در عبارات والفاظ.

از سوى ديگر در بسيارى از روايات معتبرى كه از امامان معصوم(عليهم السلام) به ما رسيده مى خوانيم: براى پى بردن به درستى يا نادرستى روايات، به خصوص هنگامى كه تضادّى در ميان روايات مشاهده مى كنيد، آنها را بر قرآن عرضه بداريد، آنچه موافق قرآن است صحيح است، به آن عمل كنيد و آنچه مخالف قرآن است رها سازيد: «اعرِضُوهُمَا عَلَى كِتَابِ اللهِ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللهِ فَرُدُّوهُ».(2) اين دليل روشنى بر عدم تحريف قرآن است، چون در غير اين صورت مقياس تشخيص حق از باطل نبود.

اضافه بر همه اين ها حديث معروف ثقلين كه در كتب اهل سنّت و


1. كافى، جلد 8، صفحه 53.

2. وسائل الشيعه، جلد 18، صفحه 80 .

[28]

شيعه به طور گسترده نقل شده است(1)، مى گويد: پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «إِنّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثِّقْلَيْنِ كِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتي أَهْلَ بَيْتي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا; من در ميان شما دو چيز گرانمايه به يادگار گذاشتم، كتاب خدا و عترتم كه اگر به آنها تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد».

اين حديث پرمعنا به خوبى نشان مى دهد كه قرآن مجيد و در كنار آن عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله)پناهگاه بسيار مطمئنّى براى هدايت مردم تا دامنه قيامت است.

اگر قرآن دستخوش تحريف شده بود، چگونه مى توانست پناهگاهى مطمئن باشد و مردم را از هرگونه گمراهى رهايى بخشد.(2)

 

آخرين سخن

8ـ آخرين سخن اين كه يكى از گناهان كبيره در پيشگاه خداوند، متّهم ساختن ديگران به امورى است كه هرگز نگفته اند و انجام نداده اند.

ما در همه جا گفته ايم و مى گوييم كه هيچ كس از محقّقان وعلماى بزرگ شيعه ـ به شهادت كتابهايشان ـ قائل به تحريف قرآن نبوده و نيستند، ولى گروهى متعصّب و لجوج باز اين تهمت را تكرار مى كنند،


1. بحارالانوار، جلد 36، صفحه 331 .

2. براى توضيح بيشتر به جلد دوّم كتاب ما «انوارالاصول» مراجعه فرماييد.

[29]

معلوم نيست چه جوابى براى يوم المعاد فراهم ساخته اند كه هم تهمت مى زنند و هم قرآن مجيد را بى اعتبار مى كنند.

اگر بهانه شما بعضى از روايات ضعيف است كه در بعضى از كتب ما آمده، اين گونه روايات ضعيف در منابع حديث و تفسير شما نيز آمده كه قبلا به آن اشاره شد.

هيچ مذهبى بر پايه روايات ضعيف بنا نمى شود، و ما هرگز به خاطر كتاب «الفرقان فى تحريف القرآن» ابن الخطيب مصرى و آن روايات ضعيف كه درباره تحريف داريد، شما را متّهم به تحريف قرآن نمى كنيم و قرآن مجيد را فداى تعصّب هاى مخرّب نخواهيم كرد.

اين همه سخن از تحريف قرآن نگوييد، به اسلام و مسلمين و قرآن ستم نكنيد و به خاطر تعصّب هاى مذهبى از اعتبار قرآن مجيد كه سرمايه اصلى مسلمين جهان است، با تكرار كلمه تحريف نكاهيد، بهانه به دست دشمن ندهيد، شما اگر مى خواهيد از اين طريق از شيعه و پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) انتقام بگيريد، بدانيد ناآگاهانه اساس اسلام را متزلزل مى سازيد، چرا كه مى گوييد گروه عظيمى از مسلمين قائل به تحريف قرآن هستند، اين ظلم عظيمى بر قرآن مجيد است.

در پايان بار ديگر با صراحت مى گوييم هيچ كس از محقّقان شيعه و اهل سنّت قائل به تحريف قرآن نيستند و قرآنى را كه بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شد، با آنچه امروز در دست مسلمين است كاملا يكى

[30]

مى دانند، و بر طبق تصريح خود قرآن معتقدند، خداوند حفظ قرآن را از هر گونه تغيير و تحريف و زوال تضمين كرده است. ولى بعضى از ناآگاهان و بى خبران متعصّب از طرفين نسبت تحريف را به ديگرى مى دهند و متأسّفانه بر سر شاخ بن مى برند.

خداوند همه آنها را هدايت فرمايد.

 

 

 

[31]

 

 

 

 

2

 

 

 

 

 

 

 

[32]

تقيّه در كتاب و سنّت   

 

[33]

 

 

 

 

 

 

دوّمين مسأله اى كه پيوسته «بهانه جويان» و «مخالفان متعصّب ما» بر پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) خرده مى گيرند، مسأله «تقيّه» است; مى گويند چرا شما تقيّه مى كنيد؟ آيا تقيّه نوعى نفاق نيست؟!

آنها اين مسأله را به قدرى بزرگ مى كنند كه گويى تقيّه كار حرام يا گناه كبيره يا بالاتر از آن است.

غافل از اين كه قرآن با صراحت در آيات متعدّد، تقيّه را با شرايط خاص مجاز شمرده، و روايات وارده در منابع خودِ آنها نيز اين معنا را تأييد مى كند، و از آن فراتر، تقيّه (با شرايطش) فرمان صريح عقل است، و بسيارى از آنها نيز در زندگى شخصى خود آن را تجربه كرده و به آن عمل مى كنند.

براى توضيح اين سخن توجّه به چند نكته لازم است:

 

1ـ تقيّه چيست؟

تقيّه آن است كه انسان، عقيده دينى خود را در برابر مخالفان

[34]

متعصّب و سرسخت كه ممكن است خطرى براى او بيافرينند، كتمان كند.

به عنوان مثال مسلمان موحّدى در چنگال گروهى بت پرست لجوج، گرفتار شده كه اگر اظهار توحيد و اسلام كند، خون او را مى ريزند يا صدمه مهمّ جانى، مالى و عِرضى به او مى رسانند، او عقيده باطنى خود را مكتوم مى دارد تا از گزند آنها در امان بماند.

يا يك مسلمان شيعى در بيابانى گرفتار يك فرد وهّابى تندرو مى شود كه ريختن خون مسلمان شيعه را مباح مى داند، در اين حالت براى حفظ جان و مال و ناموس خود، عقيده خود را از او مكتوم مى دارد.

هر عاقلى تصديق مى كند كه اين كار كاملا منطقى است و عقل بر آن حاكم است، چرا كه نبايد جان خود را فداى تعصّب متعصّبان كرد.

 

2ـ فرق تقيّه با نفاق

نفاق درست نقطه مقابل تقيّه است، منافق كسى است كه در باطن به مبانى اسلام اعتقاد ندارد يا در آن ترديد دارد و متزلزل است، ولى در ميان مسلمين اظهار اسلام مى كند.

تقيّه اى كه ما مى گوييم اين است كه در باطن اعتقاد صحيح اسلامى دارد، منتها تابع نظر بعضى از تندروان وهّابى كه همه مسلمين را جز خودشان، كافر مى دانند و براى آنها خط و نشان

[35]

مى كشند و تهديد مى كنند، نيست; هرگاه فرد با ايمانى عقيده خود را براى حفظ جان و مال و ناموس خود، از اين گروه متعصّب كتمان كند، تقيّه است و عكس آن نفاق.

 

3ـ تقيّه در ترازوى عقل

تقيّه در واقع يك سپر دفاعى است و به همين جهت در روايات ما به عنوان «تُرس المُؤمن» يعنى «سپر افراد با ايمان» معرّفى شده است.

هيچ عقلى اجازه نمى دهد كه انسان عقيده باطنى خود را در برابر افراد خطرناك و غيرمنطقى اظهار كند و جان يا مال يا ناموس خود را به خطر بيندازد، چرا كه هدر دادن نيروها و امكانات بدون فايده عاقلانه نيست.

«تقيّه» شبيه روشى است كه همه سربازان در ميدان جنگ به كار مى گيرند، خود را در لابه لاى درختان، تونل ها، خاكريزها مخفى مى كنند، لباس خود را به رنگ شاخه هاى درختان انتخاب مى نمايند، تا بى جهت خون خود را هدر ندهند.

تمام عقلاى دنيا براى حفظ جان خود در برابر دشمنان سرسخت، از روش تقيّه استفاده مى كنند، و هرگز كسى را بر استفاده كردن از اين روش، سرزنش نخواهند كرد. در تمام دنيا نمى توانيد كسى را پيدا كنيد كه تقيّه را با شرايطش نپذيرفته باشد.

[36]

4ـ تقيّه در كتاب الله

قرآن مجيد در آيات متعدّدى تقيّه را در برابر كفّار و مخالفان مجاز شمرده است، به عنوان نمونه:

الف) در داستان مؤمن آل فرعون مى خوانيم:

«(وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبِّى اللهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ...); مرد با ايمانى از آل فرعون كه ايمان خود را (نسبت به آيين موسى) كتمان مى كرد گفت : آيا شما مى خواهيد كسى را كه مى گويد پروردگار من خداست، به قتل برسانيد در حالى كه معجزات و دلايل روشنى با خود دارد».(1)

و در ادامه مى گويد: «او را به حال خود رها كنيد، اگر دروغ مى گويد آثار دروغ دامان او را مى گيرد، و اگر راست بگويد ممكن است بعضى از عذاب هاى الهى را كه او نسبت به آن هشدار مى دهد، دامان شما را بگيرد».

به اين ترتيب مؤمن آل فرعون در عين تقيّه و «كتمان ايمان خود» نصايح لازم را به آن گروه متعصّب لجوج كه تصميم گرفته بودند خون پيامبر الهى موسى را بريزند، مى كند.

ب) در يك دستور صريح ديگر قرآنى مى خوانيم: «(لاَ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللهِ فِى شَىْء إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً...); مؤمنان نبايد كفّار را دوست خود


1. سوره غافر، آيه 28.

[37]

انتخاب كنند، هر كس چنين كند از خداوند، بيگانه است، مگر اين كه بخواهيد از آنها تقيّه كنيد».(1)

اين آيه دوستى با دشمنان حق را به كلّى ممنوع كرده، جز در مواردى كه ترك دوستى، سبب اذيّت و آزار مسلمانى شود و به عنوان يك سپر دفاعى از دوستى با آنها به طور تقيّه استفاده شود.

ج) داستان عمّارياسر و پدر و مادرش را تمام مفسّران نقل كرده اند كه هر سه گرفتار چنگال مشركان عرب شدند و آنها را وادار به برائت از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كردند، پدر و مادر عمّار خوددارى كرده و شهيد شدند، ولى عمّار از روى تقيّه مطابق ميل آنها سخن گفت و سپس گريه كنان به خدمت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد.

در اين هنگام آيه شريفه «(مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَوَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِْيمَانِ...); كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند... عذاب سختى دارند، مگر آنها كه تحت فشار واقع شده اند...».(2)

پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) پدر و مادر عمّار را جزء شهدا شمرد و اشك از چشمان عمّار سترد و فرمود : چيزى بر تو نيست، اگر باز تو را مجبور كردند تو نيز همان كلمات را تكرار كن!

اتّفاق نظر همه مفسّران اسلام در مورد نزول آيه فوق درباره عمّار و پدر و مادرش و سخنانى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از آن فرمود، نشان مى دهد


1. سوره آل عمران، آيه 28.

2. سوره نحل، آيه 106.

[38]

كه مسأله تقيّه مورد قبول همه است. راستى شگفت انگيز است كه با اين سندهاى محكم قرآنى و كلمات مفسّران اهل سنّت، باز هم بر شيعه به خاطر قبول تقيّه خرده گيرى مى كنند؟

آرى نه عمّار منافق بود و نه مؤمن آل فرعون، بلكه از دستور الهى تقيّه بهره گرفتند.

 

5ـ تقيّه در روايات اسلامى

>

در روايات اسلامى نيز تقيّه بازتاب وسيعى دارد به عنوان نمونه:

مسند أبى شيبة از مسانيد معروف اهل سنّت است. او در داستان «مسيلمه كذّاب» نقل مى كند كه مسيلمه كذّاب دو نفر از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را در منطقه نفوذ خود دستگير كرد. از هر دو سؤال كرد، آيا شهادت مى دهيد كه من فرستاده خدا هستم؟! يكى شهادت داد و نجات يافت و دوّمى شهادت نداد و گردنش را زدند.

هنگامى كه خبر به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) رسيد، فرمود : آن كه كشته شد بر طريق صدق و راستى قدم برداشت و دوّمى رخصت الهى را پذيرا شد و گناهى بر او نيست.(1)

در احاديث ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) به خصوص امامانى كه در عصر قدرت بنى اميّه و بنى عبّاس مى زيستند و دوستان على(عليه السلام) را هر كجا مى يافتند به قتل مى رساندند، دستور تقيّه فراوان ديده مى شود، زيرا


1. مسند ابى شيبه، جلد 12، صفحه 358.

[39]

مأمور بودند براى حفظ جان خويش از شرّ آن جانيان آدمكش و بى رحم، از سپر تقيّه بهره جويند.

 

6ـ آيا تقيّه فقط در برابر كفّار است؟

بعضى از مخالفان ما هنگامى كه خود را در برابر آيات صريح و روايات بالا مى بينند، چاره اى جز پذيرش مسأله مشروعيّت تقيّه در اسلام نمى بينند، ولى مى گويند تقيّه تنها در برابر «كفّار» است و در برابر مسلمين تقيّه مشروع نيست.

حال آن كه عدم تفاوت در ميان اين دو ـ با توجّه به دلايل فوق ـ بسيار روشن است، زيرا:

1ـ اگر مفهوم تقيّه حفظ جان و مال و عِرض در برابر متعصّبان وافراد خطرناك است ـ كه هست ـ چه تفاوتى ميان مسلمان ناآگاه و متعصّب و كافر وجود دارد؟ اگر عقل و خرد حاكم به حفظ اين امور و هدر ندادن بيهوده آنهاست، چه تفاوتى بين اين دو مورد وجود دارد؟

ما كسانى را سراغ داريم كه بر اثر شدّت ناآگاهى و تبليغات سوء مى گويند : ريختن خون شيعه مايه تقرّب به خداست، آيا اگر شيعه مخلص از پيروان اميرمؤمنان على(عليه السلام) و اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان چنين گروهى گرفتار شد و از او پرسيدند مذهب تو چيست؟ با صراحت بگويد: شيعه ام، و گلوى خود را به تيغ جهل وجنايت بسپارد؟!

[40]

 

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation