بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب درمحضر علامه طباطبائی, ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     Porsesh0001 -
     Porsesh0002 -
     Porsesh0003 -
     Porsesh0004 -
     Porsesh0005 -
     Porsesh0006 -
     Porsesh0007 -
     Porsesh0008 -
     Porsesh0009 -
     Porsesh0010 -
     Porsesh0011 -
     Porsesh0012 -
     Porsesh0013 -
     Porsesh0014 -
     Porsesh0015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

لقد كنت فى غفلة من هذا، فكشفنا عنك غطاءك ، فبصرك اليوم حديد (ق : 22)
- واقعا كه از اين حال ، سخت در غفلت بودى ، ولى ما پرده را از جلوى چشمانت برداشتيملذا ديده ات امروز تيز است .

س 407- آيا اثر اعمال (اعم از ثواب و عقاب ) در دنيا بر آنها مترتب مى شود،يا در آخرت ؟
ج - ثواب يا عقاب كه بر عمل خوب يا بد مترتب مى شود، در همين دنيا مترتب مىشود و وجود دارد ولى ما نمى بينيم . خداوند متعال مى فرمايد: لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك ، فبصرك اليوم حديد (ق : 22)
زيرا غفلت در صورتى است كه انسان چيزى را ببيند و به آن توجه داشته باشد، سپساز نظرش برود و از آن غفلت كند. در اين آيه شريفه نيز خداوندمتعال نمى فرمايد: (نبود و اينك به وجود آمده )؛ بلكه مى فرمايد: (از آن در غفلتبودى و اكنون در آخرت حجاب غفلت از چشم دلت برداشته شده است و حقيقت امر را كه از آنغافل بودى عيانا مشاهده مى كنى .) و ممكن است براىاهل يقين در همين دنيا حجاب برداشته شود و با چشمدل و بصيرت ، آثار اعمال را مشاهده كنند؛ چنانكه خداوند مى فرمايد: كلا لو تعلمون علم اليقين ، لترون الجحيم (تكاثر: 5 و 6)
- هرگز چنين نيست ، اگر علم اليقين داشتيد، به يقين دوزخ را مى ديديد.
و خداوند اين حالت را به حضرت ابراهيم عليه السّلام عطا نموده ، لذا مى فرمايد: و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الاءرض ، وليكون من الموقنين (انعام : 75)
- و اين گونه ملكوت آسمانها و زمين را به حضرت ابراهيم نمايانديم ، تا (او به مقاماتوالا نايل ) و از اهل يقين گردد.
بنابراين ، هرگاه انسان يقين پيدا كند و از اهل غفلت نباشد، عقابها و ثوابهايى را كهمتوجه اعمال است خواهد ديد. و راه به دست آوردن يقين ، بندگى خداست .

جزاء يا تجسم ؟

س 408- خداوند متعال مى فرمايد: و ان تبدوا ما فى اءنفسكم اءو تخفوه ، يحاسبكم به الله (بقره : 284)
- و اگر آنچه در دلهاى خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را به ان محاسبه مىكند.
چگونه انسان از آنچه در دلهاى خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند شما را به انمحاسبه مى كند. چگونه انسان از آنچه كه دردل دارد (خواطر و حديث نفس ) و به زبان نياورده و بر اساس آنعمل نكرده ، مورد حساب و بازخواست قرار مى گيرد؟
ج - آنچه مورد حساب و بازخواست قرار مى گيرد، خطورات نفس كه گذرا و غيرثابت هستند نمى باشد، بلكه مقصود حالات و اثراتى است كه در اثراعمال بر نفس انسانى نقش بسته و سبب رشد نفس گرديده است ، و انها ثابت هستند و همانامورد حساب و مؤ اخذه قرار مى گيرند، چه براى انسان ظاهر باشد يا پنهان ؛ و چه انساناز حال خويشتن با خبر باشد يا خير. خداوند متعال مى فرمايد: يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء(آل عمران : 30)
- روزى كه هر كس آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده ، حاضر مى يابد.نيز مى فرمايد: بل الانسان على نفسه بصيرة و لو اءلقى معاذيره (قيامت : 14 و 15)
- بلكه انسان خود بر نفس خويشتن بيناست ، هر چند دست به عذر تراشى زند.
البته در هنگام حساب و بازخواست و روز قيامتك رازها همگى فاش خواهد گشت ، چنانكه مىفرمايد: يوم تبلى السرائر (طارق : 9)
- روزى كه رازها همه فاش خواهد شد.

س 409- آيا جزاى اعمال (اعم از ثواب و عقاب ، و بهشت و جهنم ) غير ازاعمال و به صورت پاداشت است ، يا خود اعمال است كه در آنجا مجسم مى شوند؟
ج - از آيات و روايات فراوان استفاده مى شود كه جزاىاعمال به خود اعمال است . خداوند متعال مى فرمايد: لا تعتذروا اليوم ، انما تجزون ما كنتم تعملون . (تحريم : 7)
- امروز عذر نياوريد، زيرا شما به همان اعمالى كه انجام مى داديد، پاداش داده مى شويد.
همچنين مى فرمايد: ثم توفى كل نفس ما كسبت و هم لا يظلمون (بقره : 281)
- پس هر كس آنچه را كه انجام مى داد كاملا مى ستاند و آن ها مورد ستم قرار نمى گيرند.
نيز مى فرمايد: يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا، و ما عملت من سوء...(آل عمران : 30)
- روزى كه هر كس آنچه كار نيك به جاى آورده و آنچه بدى مرتكب شده ، همه را حاضرشده مى يابد.
يا اينكه در ديگر جاى مى فرمايد: ان الذين ياءكلون اموال اليتامى ظلما، انما ياءكلون فى بطونهم نارا. (نساء: 10)
- كسانى كه امواليتيمان را به ستم مى خورند، در حقيقت جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى برند.
و نيز مى فرمايد: فمن يعملمثقال ذرة خيرا يره ، و من يعمل مثقال ذرة شرا يره .(زلزال : 7 و 8)
- پس هر كس هم وزن ذره اى كار نيك بجا آورد، آن را مى بيند، و هر كس هم وزن ذره اى كاربد انجام دهد، آن را مى بيند.
همچنين مى فرمايد: فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة (بقره : 24)
پس از آتشى كه سوختش مردمان و سنگ ها هستند، بپرهيزيد.
باز مى فرمايد: اولئك ما ياءكلون فى بطونهم الا النار. (بقره : 174)
- جز اين نيست كه آنان در شكم خود آتش فرو مى برند.
در مقابل از بعضى آيات استفاده مى شود كه پاداش را به ثواب و عقاب و بهشت و جهنممى دهند. چنان كه مى فرمايد: جزاء بما كانوا يعملون . (واقعه : 24)
- اينها پاداشى است در برابر آنچه انجام مى دادند.

چگونه عمل كوچك موجب خسران ابدى مى گردد؟

س 410- چگونه عمل كم يا كوچك ، باعث حرمان ابدى و خسران دايمى در آخرت مىگردد؟
ج - گاهى خود عمل به گونه اى است كه وبال و حرمان و خسران هميشگى را به دنبال دارد، مثلا مانند كسى كه در دنيا چاقو را درچشم يا گوش خود فرو برد و خود را كور يا كرد نمايد. اين كار هر چند در مدت كم انجامگرفته ، ولى عمل به گونه اى است كه موجب كورى يا كرى مادام العمر مى شود.

پاداش اهل كتاب در قيامت

س 411- آيا اگر اهل كتاب ، خدا را عبادت كنند، واعمال صالح بجا آورند، در آخرت پاداش نيكو خواهند داشت ؟
ج - قبولى و پاداش اعمال مقيد به داشتن ايمان است ، وعمل صالح بدون ايمان اثرى ندارد. چنانكه خداوندمتعال مى فرمايد: فمن يعمل من الصالحات و هو مؤ من ، فلا كفران لسعيه ، و انا له كاتبون (انبياء:94)
پس هر كس كارهاى شايسته انجام دهد، و مومن هم باشد، سعى و تلاش او مورد ناسپاسىقرار نخواهد گرفت ، و ما پاداش اعمال او را ثبت مى كنيم .

س 412- اهل كتاب كه مسلما به خداوند ايمان دارند، پس بايداعمال صاحل آنها قبول گردد، و مستحق اجر و ثواب اخروى باشند، پس چرا به آنانپاداش اخروى داده نمى شود؟
ج - ايمان به تمام انبياء عليهم السلام از جمله حضرترسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم جزو ايمان به خداست و از آن جدا نيست ، خداوندمتعال كسانى را كه تنها به برخى از انبياء عليهم السلام ايمان آورده و به بعضىديگر ايمان ندارند، كافر دانسته و مى فرمايد: ان الذين يكفرون بالله و رسله ، و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسوله و يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض و يريدون ان يتخذوا بين ذلك سبيلا، اولئك هم الكافرون حقا واعتدنا للكافرين عذابا مهينا (نساء: 150 151)
كسانى كه به خدا و پيامبرش كفر مى ورزند، و مى خواهند ميان خدا و پيامبرانش جدايىاندازند، و مى گويند: ما به بعضى ايمان داريم ، و بعضى را انكار مى كنيم ، و مىخواهند ميان اين دو راهى براى خود اختيار كنند، آنان در حقيقت كافرند، و ما عذابى خواركننده اى براى كافران مهيا ساخته ايم .

پاداش مخترعين و مكتشفين ملحد

س 413- آيا كفار و ملحدينى كه چيزى را از اختراع يا اكتشاف مى كنند و خدمت بهخلق مى نمايند پاداشى نزد خدا دارند؟
ج - خداوند متعال ، بندگى و خدمت به خود را مى خواهد، و به آن پاداش مى دهد؛نه خدمت به خلق را، خداوند سبحان خطاب به همه انسانها مى فرمايد: ان هذه امتكم امه واحده و انا ربكم ، فاعبدون (انبياء: 92)
اين است امت شما كه امتى يگانه است ، و منم پروردگار شما، پس تنها مرا بپرستيد.

نحوه تكون ، درك و شعور و حشر حيوانات

س 414- آيا مبداء تكون ماده حيوان نيز مانند انسان (طين ) بود؟ و آيا آنها همتكليف يا حشر دارند؟
ج - خداوند متعال راجع به حيوانات مى فرمايد: و ما من دابه فى الارض ، و لاطائر يطير بجناحيه الا امم امثالكم ، ما فرطنا فىالكتاب من شى ء، ثم الى ربهم يحشرون (انعام : 38)
و هيچ جنبده اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده اى كه با دوبال خود پرواز مى كند، مگر آنكه آنها نيز گروه هاى مانند شما هستند، ما هيچ چيزى را دركتاب (لوح محفوظ) فرو گذار نكرده ايم ، سپس همه به سوى پروردگارشان محشورخواهند گرديد.
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه آنها گروههايى مانند شما هستند. (امم امثالكم )هم تكليف و هم حشر دارند، زيرا مى فرمايد: (ثم الى ربهم يحشرون )؛ اما سنخ وچگونگى تكليف آنها معلوم نيست . همچنين مى فرمايد: الم تر ان الله يسبح له من فى السموات و الارض ، و الطير صافات ،كل قد علم صلاته و تسبيحه ، و الله عليم بما يفعلون (نور: 41)
مگر نمى دانى كه هر كه (و هر چه ) در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند،و پرندگان نيز در حالى كه در آسمان پرگشوده اند تسبيح او مى گويند؟ هر يك نيايشو تسبيح خود را مى داند، و خدا به آنچه مى كنند داناست .
و نيز مى فرمايد: تسبيح له السموات السبع و الارض و من فيهن ، وان من شى ء الا يسبح بحمده ، و لكنلاتفقهون تسبيحهم (اسراء: 44)
آسمان هاى هفتگانه و زمين و هر كسى كه در آنهاست او را تسبيح مى گويند، و هيچ چيزنيست مگر اينكه به ستايش ، تسبيح او را مى گويد ولى شما تسبيح آنها را در نمىيابيد.
منظور از اين تسبيح ، تسبيح تكوينى نيست كه هر موجودى به زبانحال خضوع و خشوع دارد و آيه و نشانه حق سبحانه است ، زيرا اين معنى را كافر نيز دركمى كند، در حالى كه در آيه شريفه مى فرمايد: ولكن لاتفقهون تسبيحهم

س 415- آيا تمام موجودات ، خصوصا پرندگان درك و شعور دارند كه خداوندمى فرمايد: الم تر ان الله يسبح له من فى السموات و الارض و الطير صافات ،كل قد علم صلوته و تسبحه . (نور: 41)
ج - يكى از پرندگان (هدهد) است كه خداوندمتعال در قرآن كريم ذكر نموده و بسيارى از معارف الهى در گفتار و رفتارش با حضرتسليمان عليه السّلام گنجانده شده است ، و همچنين در كلام مورچه(نمل : 18)؛ كه نشان دهنده آن همه شعور و ادراك (ادراك خيالى جزئى و ادراك عقلى كلى ) آندو حيوان مى باشد.
هدهد در جايى ، زنى را ذكر نموده و سلطنت و تخت او را ياد آور شده و مى گويد: انى وجدت امراه تملكهم ، و اوتيت من كل شى ء، و لها عرش عظيم .(النمل : 23)
من زنى را يافتم كه بر آنها سلطنت مى كرد، و از هر چيزى به او داده شده بود، و تختىبزرگ داشت .
بعد، از قوم او و سجده شان براى آفتاب ياد مى كند و مى گويد: وجدتها و قومها يسجدون للشمس من دون الله(نمل : 24)
او و قومش را چنين يافتم كه به جاى خدا براى خورشيد سجده مى كنند.
سپس از شيطان و تزيين اعمال آن قوم توسط او خبر داده و سخن از هدايت و ضلالت بهميان آورده و مى گويد: و زين لهم الشيطان اعمالهم ، فصدهم عن السبيل ، فهم لايهتدون(نمل : 24)
شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان رااز راه (راست ) باز داشته بود، در نتيجه(به حق ) راه نيافته بودند.
آنگاه خداوند متعال ، وحدانيت ، قدرت ، ربوبيت و عرش عظيم او را يادآور شده و مى گويد: الا يسجدوا الله الذى يخرج الخبا فى السموات و الارض ، ويعلم ما تخفون ما تعلنون، الله لا اله الا هو رب العرش العظيم . (نمل : 25 و 26)
چرا براى خدايى كه نهان را در آسمانها و زمين بيرون مى آورد، و آنچه را پنهان مىداريد و آنچه را آشكار مى كنيد مى داند، سجده نكنند، خداى يكتا كه معبودى جز او نيست وپروردگار عرش بزرگ است .
و همچنين حضرت سليمان عليه السّلام به او فرمان مى دهد كه نامه به آن قوم برساندسپس نظر كند كه چه پاسخ مى دهند، چنانكه قرآن شريف مى فرمايد: اذهب بكتابى هذا فالقه اليهم ثم تول عنهم ، فانظر ماذا يرجعون .(نمل : 28)
اين نامه مرا ببر و به سوى آنها بيفكن ، آنگاه از شيطان روى برتاب ، پس ببين چهپاسخ مى دهند.
پر واضح است كه اين همه ، بدون شعور و فهم و درك ممكن نيست ، هر چند امام رازىاصرار دارد كه اين درك و شعور و فهم ، و القاى اين گونه مطالب تنها در همان مدتكوتاه بوده . هدهد قبل و بعد از آن چنين درك و شعورى را نداشته است .
و اين در حالى است كه خداوندمتعال در آيه ديگر مى فرمايد: كل قد علم صلاته و تسبيحه . (نور: 41)
همه ستايش و نيايش خدا را مى دانند.
و نيز در جاى ديگر مى فرمايد: و ان من شى ء الا يسبح بحمده و لكن لاتفقهون تسبيحهم . (اسراء: 44)
و هيچ چيز نيست مگر آنكه با ستايش خدا، تسبيح او را مى گويد، ليكن شما تسبيح آنهارا در نمى يابيد.
چنانكه از آيات ديگر بر مى آيد كه عالم نباتى بلكه همه عالم از حيوانات و نباتاتگرفته تا جمادات ، درك و شعور دارند. خداوندمتعال مى فرمايد: حتى اذا ما جاؤ وها، شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون ، و قالوالجلودهم ؛ لم شهدتم علينا؟ قالوا: انطقنا الله الذى انطقكل شى ء (فصلت : 20 و 21)
تا اينكه وقتى به آن (آتش جهنم ) مى رسند، گوشها و ديگان و پوستشان به آنچه مىكرده اند، بر ضدشان گواهى مى دهند، و آنها به پوست بدن خود مى گويند: چرا برضد ما شهادت داديد؟ مى گويند: همان خدايى كه هر چيزى را به زبان آورد، ما را گوياگردانيد.
زيرا نطق ، بدون شعور و درك امكان ندارد؛ زيرا لازمهتحمل شهادت در دنيا و نيز اداى شهادت در آخرت ، داشتن شعور است .
و در جاى ديگر مى فرمايد: يومئذ تحدث اخبارها بان ربك اوحى لها.(زلزال : 4 و 5)
آن روز زمين خبرهاى خود را بازگو مى كند، چرا كه پروردگارت بدان وحى نموده است .
اين از نظر قرآن كريم . عمليات و تجربيات علمى نيز نشان مى دهد كه گياهان فهم ودرك و شعور دارند.
بوته گل گلدانى را در هر شبانه روز چند بار تهديد كرده اند كه تو را از بين مىبريم ، آب نمى دهيم و آزمايش كرده اند ديده اند رفته رفته برگهاىگل پژمرده شده و گل رنجور گرديده است . بعد بهگل بشارت داده اند كه تو را نگه مى داريم ، آب مى دهيم ، رسيدگى مى كنيم وامثال اينها، ديده اند، كم كم بوته دوباره به حالت عادى خود بازگشته است . اينگونه اتصال و ارتباط انسان با نبات خيلى مهم است . البته روشن است كه درك گياهانبه گوش و زبان نيست .
زمانى كه در نجف اشرف مشرف بودم ، كتابى در (فلاحت روميه ) كه به عربىترجمه شده بود به دستم رسيد. مؤ لف در مقدمه آن كتاب نوشته بود كه مطالب كتاباز اسرار طبيعت است و به تجربه ثابت شده است .
يكى از مطالب آن كتاب اين بود كه اگر درخت ميوه دارى بار نداد، علاج بار دادن آن ايناست كه يك نفر پاى درخت بايستد و صاحب درخت تيشه يا تبرى به دوش بگيرد و بهسوى درخت بيايد. وقتى نزديك درخت رسيد كسى كه پاى درخت ايستاده به او بگويد:(فلانى ، چه كار مى خواهى بكنى ؟) و او جواب دهد: (مى خواهم اين درخت را از جابكنم ، چون بار نمى دهد و خشك شده است ). بعد آن شخص از درخت شفاعت كند و بگويد:(اين دفعه آن را ببخش ، سال ديگر، بار خواهد داد، اگر بار نداد آن وقت آن را قطع كن). با اين كار سال ديگر درخت برور شده و ميوه خواهد داد.
پس از مسافرت به ايران و بازگشت به (تبريز) كه آن كتاب و مطلب مذكور بهكلى از يادم رفته بود، براى سركشى به باغى كه در آن جا داشتيم ، رفتم ، همين كهوارد باغ شدم ، ديدم در اول خيابان باغ درخت سيبى سر راه خشك شده ، به باغبان گفتم :اين درخت خشك شده و بى فايده است ، آن را قطع كن . باغبان گفت : اين درخت را بعد ازحدود سى سال به اين حال رسانده ايم ، اگر بخواهيممثل اين درخت را داشته باشيم ، بايد سى سال زحمت بكشيم و خلاصه راضى نشد. واردباغ شديم و مقدارى در باغ گشتيم ، وقت برگشتن نيز دوباره نظرم به درخت خشك شدهافتاد، باز به باغبان گفتم : اين درخت بى فايده است آن را ببر و از سر راه بردار،باز راضى نشد. از قضا درخت خشك شده آن سال در موسم سيب ، سبز شد، شكوفه داد وحدود يك خروار سيب بار داد، عجيب تر آنكه درفصل پاييز براى بار دوم شكوفه داد و بارور شد و باز سيب فراوان بار داد. و ظاهرااين براى آن بود كه درخت دوبار تهديد به بريدن شده بود.
اين مطلب را به بعض ديگر هم گفتيم ، عمل كردند و نتيجه گرفتند.

آيا نعمتهاى آخرت واقعيت دارد، يا مثالى است ؟

س 416- آيا نعمتاى آخرت واقعيت دارد، يا مثالى است ؟
ج - واقعيت دارد و حقيقتى است ، و مانندتمثل حضرت جبرئيل عليه السلام براى حضرت مريم عليهاالسلام نيست ، آنجا كه خداوندسبحان مى فرمايد: فتمثل لها بشرا سويا (مريم : 17)
پس به شكل بشر معتدل براى او نمايان شد.
زيرا در آن جا حضرت جبزئيل عليه السّلام ملك بود و اقعيت او عوض نشد، بلكه در ديدحضرت مريم عليهاالسلام به صورت انسان نمايان گرديد. اگر به صورت واقعىديده مى شد تمثل نبود، رويت و علم بود.

جايگاه بهشت و جهنم و چگونگى نشاءه آخرت

س 417- بهشت و جهنم در كجا واقعند؟
ج - بر اساس روايت ، بهشت در آسمان ، و جهنم در زمين هفتم واقع است.(155)
س 418- عقيده جنابعالى چيست ؟
ج - در مقابل روايت چه مى شود كرد؟! در رواتى آمده است كه از حضرترسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم پرسيده شد: به بهشتى فرا مى خوانيد كهعرضها السموات و الارض (آل عمران : 133) (وسعت آن به اندازه آسمانها و زميناست ) و وسعتش همه جا را گرفته ، ديگر براى جهنم جا نمى ماند؟ حضرت در پاسخفرمود: هنگامى كه خورشيد غروب مى كند، روشنايى آن كجا مى رود؟! اذا جاءالليل ، فاين يذهب النهار(156)عرض يعنى وسعت ، نه عرض در برابر طول يعنى به تمام جهات احاطه دارد. به نظرمى رسد كه با اين روايت مى خواهند مساءله رااز راه ديگر بيان نمايند.

س 419- توضيح بفرماييد كه چگونه ؟
ج - ما در نشاه ماده قرار داريم ، و در نظام ماده يك سلسله احكامى مشاهده مى كنيمكه مختص به همين نظام مادى است ، ولى در عالم سماء، احكام اين نظام مادى حكم فرما نيست، در آنجا احكامى است كه در نظام مادى وجود ندارد.
بنابراين ، ممكن است بر خلاف احكام نظام عالم ماده ، هم بهشت با همه عالم برابر باشد،و هم جهنم ، و هيچ گونه تزاحمى هم نباشد، زيرا اين تزاحم در عالم ماده است .

س 420- در اين صورت كه عالم ، همه مجردات مى شود؟
ج - عالم ، مجردات نمى شود.

س 421- اگر اجسام مادى وجود داشته باشد، چگونه تزاحم نمى شود؟
ج - زيرا نمى توانيم احكام نظام مشهود را به نظام غير مشهود سرايت دهيم .

س 422- خوشيد كه رفت ، روز هم كه از لوازم خورشيد است مى رود.
ج - به روايت مفصل ابواسحاق سبيعى در كتاب (بحار الانوار) مراجعه شود.

س 423- آيا اين روايت مى خواهد بفرمايد؛ اين نشاه يه نشاءه اى ديگرتبديل مى شود؟
ج - انتقال اين نشاءه و نشاءه ديگر به انقلاب بر مى گردد، و انقلابمحال است ، بلكه معناى آن اين است كه نظام عالم ماده لازم نيست به نظام غير مشهود سرايتكند، بنابراين اشكال ندارد كه بهشت مساوى مجموع عالم باشد (چنانكه آيه گذشته بداندلالت داشت ) و جا براى جهنم نماند، و در عينحال ، جاى جهنم هم همه عالم باشد و هيچ تزاحمى بين آنها نباشد.

سايه بدون آفتاب ؟

س 424- خداوند سبحان در جايى در رابطه با نعمتهاى بهشتى مى فرمايد: لايرون فيها شمسا و لا زمهريرا (انسان(هل اتى ): 13)
در آنجا نه آفتابى مى بينند و نه سرمايى .
آيا اين آيه شريفه با آياتى كه مى گويد در بهشت سايه است (واقعه 30، نساء: 57،رعد: 35، مرسلات : 41، يس : 56، و انسان : 14) منافات ندارد؟
ج - به خصوص در روايات داريم كه در صحراى محشر مؤ من راحت مى نشيند ودرختى بر او سايه مى اندازد، سايه داشتن ربطى به لايرون فيها شمسا ولازمهريا ندارد و از هم و ازواجهم فى ظلال على الارائك متكئون (يس : 56):(بهشتيان با همسرانشان در زير سايه ها بر تختها تكيه مى زنند.) استفاده نمى شودآفتاب است ، ولى در هر حال روشنايى وجود دارد كه سايه دارد. اگر در بهشت نورنباشد، تمام لذائذ اهل بهشت از بين مى رود نور موهبتى است براىاهل بهشت .

نعمتى بالاتر از درك انسان !

س 425- خداوند متعال مى فرمايد: لهم ما يشاءون فيها (ق : 35)
براى آنان هر چه بخواهند در بهشت فراهم است .
آيا مقصود از اين آيه آن است كه اهل بهشت هر نعمتى را كه خواستند و درك كردند براىآنان فراهم خواهد بود، و اگر نعمتى را درك نكردند و به ياد نياوردند از آن محرومخواهند بود؟
ج - خير، محروم نخواهند بود؛ زيرا گفتار خداوندمتعال كه در پى آن مى فرمايد: (و لدينا مزيد) (ق : 35): (و نزد ما افزون بر آنوجود دارد)، بالاتر از درك است ؛ زيرا اگر درك مى كردند، مى خواستند، همچنين در جاىديگر مى فرمايد: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اعين . (سجده : 17)
لذا هيچ كسى نمى داند، چه چيزهايى از آنچه كه روشنى بخش ديدگان است ، براى آنانپنهان شده است .

ثله من الاولين ، و ثله من الاخرين كيانند؟

س 426- خداوند متعال در سوره واقعه درباره اصحاب يمين مى فرمايد: ثله من الاولين ، و ثله من الاخرين (واقعه : 39 و 40)
آنان گروهى از پيشينيان ؛ و گروهى از متاءخران هستند.
آيا منظور از (الاولين ) انبياء عليهم السلام هستند؟
ج - خير امتهاى گذشته مقصود است . عامه درذيل اين آيه دو روايت نقل مى كنند كه آيه ابتدا اين گونهنازل شد: ثله من الاولين ، و قليل من الاخرين ماننداول سوره كه درباره سابقين ذكر شده است . (واقعه : 13 و 14)
در يكى از آن دو روايت آمده است : وقتى كه اصحاب آيه را شنيدند افسرده خاطر شدند، لذادر وسط روز آن آيه نسخ شد و به اين صورتنازل شد: ثله من الاولين ، و ثله من الاخرين
در روايت ديگر در خصوص عمر است كه وقتى شنيد، گريه كرد،(157) لذاخداوند آيه را به صورت (ثله من الاخرين )نازل فرمود.

باده بهشتى

س 427- مقصود از (خمر) در اين آيه شريفه چيست كه خداوند مى فرمايد: و انهار من خمر لذه للشاربين (محمد: 15)
و نهرهاى از باده اى كه براى نوشندگان لذيذ است (براى بهشتيان فراهم است .)
ج - اين همان خمرى است كه نه خمار دارد، و نهعقل رااز بين مى برد، چنانكه در جاى ديگر مى فرمايد: لايصدعون عنها و لاينزفون (واقعه : 19) نه از آن درد سر مى گيرند و نه بى خرد مى گردند

س 428- آيا اين خمر مستى آور است و نوشندگان را مست مى كند؟
ج - بله ، مست كننده است البته سكر و مستى به اين معنى كه آنان را نسبت بهساحت مقدس حق محو مى كند، به گونه اى كه محوجمال و جلال حق تعالى مى گردند، نه به معناى از بين رفتنعقل آنان ، كه عربده كشيدن از آثار آن است ، بهشت كه جاى عربده كشيدن نيست .

محرومان از باده بهشتى و...

س 429- معناى روايت زير چيست كه مى فرمايد: سامع الغنا محروم من سماع اصوات شجره طوبى ، و شارب الخمر من الرحيق المختوم ، والملوط من الجلوس على سرر الجنه ، و ان تابوا و دخلوا الجنه .
كسى كه به آواز خوانى گوش فرا مى دهد از شنيدن صداى درخت طوبى ، و شرابخوار از (نوشيدن ) شراب سر به مهر، و كسى كه لواط شده از نشستن بر تختهاى بهشتمحروم خواهند بود، اگر چه توبه كنند و به بهشت وارد شوند.
ج - يعنى درك اين اشخاص محدود مى شود بحيث لايشعرون بامحروميه من الرحيقو الجلوس على سرر الجنه ، بل يدركون و يشعرون غيرها من النعم . و لايكونون بحيتيدركون و يشعرون الم المحروميه من هذه النعم ، لمنافاته قوله تعالى . (لالغوفيها). (طور: 23): (به گونه اى كه به محروميت خود از شراب و نشستن بر تختهاىبهشتى توجه ندارند، و تنها ديگر نعمتهاى بهشتى را درك مى كند و فقط به آنها توجهدارند، البته ناراحتى و رنج محروميت از اين نعمتها را نيز درك نمى كنند و به آن توجهندارند، زيرا در اين صورت روايت با فرمايش خداوندمتعال كه مى فرمايد: (هيچ كار بيهوده اى در بهشت نيست ) ناسازگار مى گردد)

پاداش مستضعفين در آخرت

س 430- چرا خداوند متعال كسانى را كه حجت و راهنما ندارند، عذاب مى كند؟
ج - خداوند سبحان مى فرمايد: و ان من امه الا خلا فيها نذير (فاطر: 24)
و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشدار دهنده اى بوده است .
از اين آيه استفاده مى شود كه براى همه ، اتمام حجت شده است .

س 431- به اقوام وحشى در جنگلهاى آمازون چگونه اتمام حجت شده است ؟
ج - آنها مستضعفند.

چه كسانى مستضعف هستند؟

س 432- آيا كسى كه به تبعيت از محيط و بر اساس عقايد آباء و اجداد خود، دينديگرى غير از اسلام اختيار كند و آن را حق بداند، واشتغال به امور دنيوى او را از تفحص و تحقيق دين حق باز دارد، (مستضعف ) محسوب مىشود؟
ج - چنين شخصى مستضعف نيست ؛ زيرااحتمال مى داده كه در ميان اديان موجود، دين حقى وجود دارد كه انسان بايد از آن پيروىكند؛ ولى صعوبت امر تحقيق يا اشتغال به امر معاش ، او را از جستجو و تحقيق درباره دينحق باز داشته ، چنين شخصى مسؤ ول است . ميزان مستضعف بودن را خداوندمتعال بيان نموده و مى فرمايد: الا المستضعفين من الرجال و الولدان لايستطيعون حيله و لايهتدون سبيلا. (نساء: 98)
مگر مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره جويى نتوانند و راهى نيابند.
يعنى كسى كه حق براى او روشن نشده و احتمال ندهد كه دين حقى وجود دارد، مستضعف است ،و اگر احتمال حقانيت بدهد مستضعف نخواهد بود، زيرا اجمالا حق براى او روشن است و چنينشخصى مسؤ وليت دارد و بايد جستجو كند و حق براى او روشن گردد.

س 433- آيا كسى كه از روى تحقيق ، حق را در مسيحيت فهميده ، كافر است ؟
ج - كافر مستضعف است . خداوند مى فرمايد: الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان ، لايستطيعون حيله و لايهتدون سبيلا(نساء: 98)

س 434- برخى مى گويند مطلب فوق كوسه ريش پهن و تناقض است .
ج - اين شخص وارونه فهميده و كوسه ريش پهن مى بيند، ولى قرآن را منكر نيست، مقصودش آن است كه حق را تثبيت كند، هر چند وارونه فهميده باشد؛ تنها در صورتى كهحق را بفهمد و آن را انكار كند، كافر است .

س 435- آيا مى توان گفت افرادى كه نعمت هاى آخرت را كه در قرآن ذكر شدهاست ، به نعمت هاى غير مادى تفسير مى كند، مستضعفند؟
ج - بله ، اين گونه اشخاص كه نعمتهاى آخرت را غير مادى مى دانند، مستضعفهستند.

س 436- آيا اهل خلاف در صورتى كه معاند نباشند، معذب خواهند بود؟
ج - در روايتى ، راوى از حضرت باقر عليه السّلام مى پرسد: كسانى كه امامندارند، جايشان كجاست ؟ حضرت در پاسخ مى فرمايد: آنان مستضفند. اگر كار خير كردهباشند، منعم خواهند بود، و ممكن است جهنمى هم در بين آنها باشند.(158)

س 437- آيا در قيامت به آنها تكليف مى شود؟
ج - خداوند سبحان مى فرمايد: و آخرون مرجون الامر الله ، امر يعذبهم ، و اما يتوب عليهم (توبه : 106)
و عده اى ديگر كارشان موقوف به فرمان خداست ، يا آنان را (بهعدل ) عذاب مى كند، و از آن ها (به لطف ) در مى گذرد.
بنابراين ، آنان حكم ديگرى غير از بقيه مردم (در اطاعت و معصيت ، و ثواب و عقاب ) دارند،و حسابشان به تاءخير مى افتد.
و در حديث آمده است : آتشى بر افروخته مى گردد و به آنها گفته مى شود كه در آنداخل شوند. و امتحان آن ها به اين صورت است .(159)

پاره اى از معارف قرآن كريم

توحيد مقصود از ما اوحى

س 438- مقصود از (مااوحى ) كه خداوند در گفتارش به پيغمبر اكرم صلىاللّه عليه و آله و سلم وحى نموده چيست ، آنجا كه مى فرمايد: و اوحى الى عبده ما اوحى (نجم : 10)
و خداوند به بنده اش آنچه را كه بايد وحى كند، وحى فرمود.
ج - آيه شريفه فوق در مقام تعظيم امرى است كه خداوند بهرسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى نموده ، و بيانگر آن است كه آنچه وحىشده امر قابل توجهى از معارف الهيه بوده است . به نظر مى رسد قدر متيقين از آن(توحيد) بوده است ، زيرا معرفتى شريفتر از توحيد وجود ندارد، و امكان ندارد اثرانگشت (دخالت ) خداوند متعال در كارى نمايان نباشد. و هر كارى از او، و به او، و بهسوى او منتهى مى شود. خداوند متعال در همين سوره مى فرمايد: و ان الى ربك المنتهى ، و انه هو اضحك و ابكى ، و انه هو امات و احيا، و انه خلقالزوجين الذكر و الانثى ، من نطفه اذا تمنى ، و ان عليه النشاه الاخرى ، و انه هو اغنى واقنى ، و انه هو رب الشعرى ، و انه اهلك عادا الاولى ، و ثمودا فما ابقى . (نجم : 42 51)
و اينكه پايان كار به سوى پروردگار توست ، و هم اوست كه منحصرا مى خنداند و مىگرياند و مى ميراند و زنده مى گرداند، و اوست كه دو نوع : نر و ماده را از نطفه اى كهفرو مى ريزد، آفريد، و پديد آوردن عالم ديگر بر عهده اوست ، و هم اوست كه بى نيازمى كند و سرمايه مى بخشد، و پروردگار ستاره (شعرى ) است ، و عاديان قديم وثمود را هلاك نمود، و كسى را باقى نگذاشت .

غلبه روم بر فارس چگونه موجب شادمانى مؤ منان است ؟

س 439- خداوند متعال مى فرمايد: غلبت الروم ادنى الارض ، و هم من بعد غلبهم سيغلبون فى بضع سنين ، لله الامر منقبل و من بعد، يومئذ يفرح المومنون بنصر الله ، ينصر من يشاء، و هو العزيز الرحيم(روم : 2 5)
روميان شكست خوردند، در نزديكترين سرزمين ، ولى بعد از شكستشان در ظرف چندسال به زودى پيروز خواهند گرديد، كار، در گذشته و آينده از آن خدا است و در آن روزاست كه مؤ منان از يارى خدا شاد مى گردند، و هر كه را بخواهد يارى مى كند، و اوستشكست ناپذير مهربان .
غلبه روم بر فارس چگونه موجب فرح و شادمانى مؤ منان است ؟
ج - مغلوب شدن و شكست فارس و كسر شوكت و عظمت آنها، سرور و فرح براىاهل ايمان بود؛ زيرا در آن زمان حجاز، مدينه ، مكه ، عراق ، و غير اينها در تحت سيطرهفارس ، و شامات تحت سيطره روم بود، و خداوندمتعال در اين آيات وعده غلبه روميان را بر فارس مى دهد، و به واسطه آن ، شادى وسرور براى مؤ منان حاصل مى شود.
وقتى كه پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم براى خسرو پرويز (پادشاه وقتايران ) نامه فرستاد و وى را به اسلام فرا خواند، خسرو پرويز، نامه حضرت را پارهكرد و نيز ماءمورى فرستاد كه نويسنده نامه را احضار كند. هنگامى كه آن ماءمور نزدپيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم رسيد، حضرت به او فرمود: صاحب تو (خسروپرويز) كشته شده است ! وى به ايران بازگشت و ديد خسرو پرويز در گذشته است .

مراتب تقوى

س 440- آيا مراد از (متقين ) در گفتار خداوندمتعال ، (متقين بالفعل ) مى باشد آنجا كه مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (بقره : 2)
اين كتاب كه هيچ ترديدى در (حقانيت ) آن نيست ، مايه هدايت تقوا پيشگان مى باشد.
ج - بله ، منظور (متقين بالفعل ) است .

س 441- اگر منظور (متقين بالفعل ) باشد، ديگر احتياجى به هدايت ندارندكه قرآن ، هادى آنها باشد؟
ج - تقوى مراتب دارد، و متقين داراى مراتب هستند، و هدايت در اينجا كه مى فرمايد:(هدى للمتقين ) نيز هدايت بعد از هدايت است كه مختص تقوى پيشگان است و براى غيرمتقين نيست ، چنانكه مقصود از طلب هدايت در سوره حمد كه مكرر در نماز مى خوانيم و مىگوئيم : (اهدنا الصراط المستقيم ) (حمد: 5): (ما را به راه راست هدايت نما) با اينكهخود نماز از مصاديق هدايت به صراط مستقيم است نمازگزاران به نماز هدايت شده اند،طلب هدايت بعد از هدايت است .
بنابراين ، مراد از هدايت متقين ، مراتب بعد از هدايت اولى است كه هدايت اولى آنانقبل از قرآن و به سبب فطرت خدادادى و دست نخورده آنان است ، و هدايت دوم هدايت بهقرآن مى باشد.
پس متقين بين دو هدايت واقع گرديده ، هدايت اول كه به وسيله آن جزو متقين شده اند، وهدايت دوم كه خداوند متعال بعد از تقوى به واسطه قرآن به آنان كرامت فرموده است .چنانكه كفار و منافقين نيز بين دو گمراهى و ضلالت واقعند. خداوندمتعال مى فرمايد: فى قلوبهم مرض ، فزادهم الله مرضا (بقره : 10)
دلهايشان بيمار است ، لذا خداوند بر بيمارى آنان افزود.
و همچنين مى فرمايد: يضل به كثيرا و يهدى به كثيرا، و ما يضل به الا الفاسقين (بقره : 26)
خداوند بسيارى را به واسطه قرآن گمراه ، و بسيارى را هدايت مى نمايد، البته جزگناهكاران را گمراه نمى نمايد.
نيز مى فرمايد: فلما زاغوا، ازاغ الله قلوبهم (صف : 5)
پس چون از حق برگشتند، خداوند دلهايشان را برگردانيد.

هدايت در قرآن كريم

س 442- خداوند متعال در بعضى آيات ، قرآن را كتاب هدايت براى عموم مردممعرفى نموده ، از آن جمله مى فرمايد: شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس (بقره : 184)
ماه رمضان كه قرآن در آن براى هدايت مردم نازل شده است .
و در بعضى از آيات ديگر، قرآن را وسيله هدايت خصوص متقين و تقوا پيشگان معرفىنموده است . مانند اينكه مى فرمايد: ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين (بقره : 2)
اين كتابى كه در (حقانيت ) آن هيچ ترديدى نيست ، مايه هدايت تقوا پيشگان است .
آيا اين دو دسته از آيات با هم تنافى ندارند؟
ج - خير، تنافى ندارند، زيرا قرآن دو نوع هدايت دارد، يكى براى توده مردم ،چنانكه مى فرمايد: (هدى للناس ) و ديگرى براى خصوص متقين ، چنانكه مى فرمايد:(هدى للمتقين ) و اين هدايت بعد از هدايت است ؛ يعنى قرآن يك نوع هدايت براى عموممردم دارد، و يك نوع براى خصوص متقين و كسانى كه به او ايمان دارند و از محاربهالهى بر كنار هستند، كه بعد از ايمان به مرحلهاول ، به مرتبه بالاتر ايمان هدايت مى شوند.

س 443- آيا ممكن است يك آيه ، هم هدايت براى عموم مردم باشد و هم براى متقين ؟
ج - بله ، ممكن است كه از يك آيه عموم مردم يك طور استفاده كنند، و متقين طورديگر. توضيح اينكه : كافرى كه مؤ من نيست و در عينحال لجوج و معاند نيز نيست ، اگر در اثر شنيدن قرآن ايمان آورد، اين يك نوع هدايت استكه مشمول عموم مردم (ناس ) شده است . و بعد از اين ايمان نيز اگر هدايت شود، هدايتفوق العاده اى نصيب او مى گردد.
خداوند متعال مى فرمايد: والذين جاهدوا فينا، لنهدينهم سبلنا، و ان الله لمع المحسنين . (عنكبوت : 69)
و كسانى كه درباره او بكوشند، به يقين آنها را به راههاى خود را رهنمون مى گرديم وقطعا خدا با نيكوكاران است .

next page

fehrest page

back page