بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تسلیه العباد, شهید ثانى رحمه الله علیه ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALEBAD01 -
     ALEBAD02 -
     ALEBAD03 -
     ALEBAD04 -
     ALEBAD05 -
     ALEBAD06 -
     ALEBAD07 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

فصل : گفتن كلمه استرجاع
و مستحب است گفتن انالله و انا اليه راجعون در نزد مصيبت و خداى تعالى در محكمتنزيل خود مى فرمايد: الذين اذا اصابتهم مصيبته قالوا انالله و انا اليهراجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون (272) كسانى را كه چون مصيبتى به ايشان رسد، بگويند انالله و انا اليه راجعون ، اينگروه بر ايشان صلوات است از پروردگارشان و رحمت است و ايشانند هدايت يافتگان
و پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - فرموده است : اربع من كن فيه كان فىنورالله الاعظم من كان عصمه امره شهاده ان لااله الاالله و انى محمدرسول الله و من اذا اصابته مصيبته قال انالله و انا اليه راجعون و من اذا اصاب خيراقال الحمدلله و من اذا اصابت خطيئه قال استغفرالله ربى و اتوب اليه .(273) چهار خصلت است كه در هر كس باشد، آن كس در نور خداىعزوجل است . آنكه اعتصام و تمسك امرش ، شهادت لااله الاالله و محمدرسول الله باشد و آنكه چون مصيبتى به او رسد انالله و انا اليه راجعون بگويد، وآنكه هرگاه خير را دريابد الحمدالله گويد، و آنكه چون گناهى او را فراگيرداستغفرالله ربى و اتوب اليه گويد. (274)
و حضرت باقر - سلام الله عليه - فرموده است : ما من مومن يصاب بمصيبه فىالدنيا فيسترجع عندالمصيبه و يصبر حين تفجاه المصيبه الا غفرالله ما له ما مضى منذنوبه ، الا الكبائر التى اوجب الله تعالى عليها النار، و كلما ذكر مصيبته فيمايستقبل من عمره فاسترجع عندها و حمدالله عزوجل الا غفرالله لهكل ذنب اكتسبه فيما بين الاسترجاع الاول الى الاسترجاع الاخير الا الكبائر من الذنوب (275)
نيست مومن كه مصيبتى به او رسد در دنيا و انا لله و انا اليه راجعون در نزد آن مصيبتبگويد و هنگام برخوردن مصيبت به او صبر كند جز آنكه خداى تعالى براى او بيامرزدآنچه را از گناهانش كه گذشته باشد مگر كبائر كه بر آنها آتش را واجب نموده باشد وهر گاه به خاطر آورد مصيبتى را در آينده از عمر خود و انا لله و انا اليه راجعون بگويد و الحمدلله بگويد، جز اينكه خداى تعالى بيامرزد براى او هر گناهى راكه در ميانه دو استرجاع اكتساب نموده باشد مگر كبائر از گناهان را
روايت كرده است هر دو خبر را صدوق - عليه الرحمه - و كلينى اسناد داده است خبر ثانى رابه سوى معروف بن خربوذ.
و از حضرت باقر - عليه السلام - و كبائر را استثنا نكرده است . (276)
و روايت كرده است كلينى به اسناد خربوذ بن داود بن زربى به كسر زاء معجمه و بعداز آن راء ساكنه از حضرت صادق - عليه السلام - : من ذكر مصيبة ولو بعد حينفقال انا لله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين اللهم آجرنى على مصيبتى واخلف على افضل منها كان له من الاجر مثل ما كان عنداول صدمة (277) : آنكه به خاطر آورد مصيبتى را و هر چند بعد از زمانىدراز باشد، پس استرجاع و حمد و دعاى مزبور را بزبان آورد مى باشد براى او از اجرمثل آنچه در ابتداى صدمه براى او بوده است .
و روايت كرده است مسلم از ام سلمه - رضى الله عنها - كه گفت : پيغمبر -صلى الله عليهوآله - فرمود: ما من مسلم تصيبه مصيبهفيقول ما امره الله به انا لله و انا منها. نيست مسلمانى كه او را مصيبتى رسد وبگويد آنچه خداى تعالى امر فرموده است انا لله و انا اليه راجعون و بقيه دعا را برزبان راند اينكه قرار دهد براى او بهتر از آن را پس چون ابو سلمه وفات يافت گفتمكدام يك از اهل اسلام بهتر از ابوسلمه براى من خواهد بود؟ زيرا كهاول كسى بود كه با پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - هجرت نمود پس از آن آن كلماترا گفتم و خداى تعالى ، پيغمبر خداى را براى من خليفه فرمود(278)
و روايت كرده است ترمذى به اسناد خود به سوى پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله -فرمود: اذا مات ولد العبد قال الله تعالى لملائكته قبضتم ولد عبدى ؟ فيقولون :نعم ، فيقول : قبضتم ثمره فواده ؟ فيقولون نعم ،فيقول ماذا قال عبدى ؟ فيقولون حمد و استرجعفيقول الله تعالى : ابنوا لعبدى بيتا فى الجنه فسموه بيت الحمد. (279):چون فرزند بنده اى بميرد خداى تعالى ملائكه را مى فرمايد: آيا روح فرزند بندهمرا قبض نموديد؟ عرض مى كنند: آرى مى فرمايد: آيا ميوهدل او را گرفتيد؟ عرضه مى دارند: آرى مى فرمايد: بنده من چه گفت ؟ عرض ‍ مى كنند:تو را حمد كرد و انالله و انا اليه راجعون گفت : مى فرمايد: بنا نماييد براى بنده مندر بهشت خانه اى و آن خانه را خانه حمد بخوانيد. 9
اين حديث را كلينى از حضرت صادق - عليه السلام - از پيغمبر خداى -صلى الله عليهوآله - روايت كرده است . (280)
فصل : نوحه گرى و تسليت دادن
نوحه كردن به كلام خوش و شمردن فضايلى كه اعتماد راستى در آن باشد البته حايزاست زيرا كه حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا صلوات الله و سلامه عليها به جاىآورده است در قول خود كه فرموده است : يا ابتاه من ربه اداناه يا ابتاه الىجبرئيل انعاه يا ابتاه اجاب ربا دعاه (281)
و روايت شده است كه آن حضرت مشتى از خاك قبر پدر بزرگوارش -صلى الله عليه وآله- بر گرفت و بر چشمهاى انور خود گذاشت و اين شعرها را انشاد نمود:

ماذا على من شم تربه احمد ان لايشم مذى الزمان غواليا
صبت على مصائب لو آنها صبت على الايام صرن لياليا(282)
چه باك است بر آنكه خاك مزار احمد را ببويد، اگر نبويد در تمام روزگارى بوى خوش
گرانبار مصيبتهايى بر من فرو ريخته است ، كه اگر بر روزهاى روشن فرو ريزندچون شبان خواهند شد.
و از اين جهت است كه امر آن حضرت به گريستن بر حمزه رضى الله عنه سابقا روايتشد.
و از ابى حمزه است از حضرت باقر - عليه السلام -: مات ابن المغيره فسالت امسلمه النبى -صلى الله عليه وآله - ان ياذن لها فى المضى الى مناحته فاذن لها و كانابن عمها فقالت :
انعى الوليد بن الوليد اباالوليد فتى العشيرة
حامى الحقيقه مساجد يسمو الى طلب الوتيرة
قد كان غيئا للسنين و جعفرا غدقا و ميرة

مغيره وفات يافت و ام سلمه از پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - اجازت خواست كه بهنوحه گرى او ورد و مغيره پسر غم ام سلمه بود. اجازت يافت و رفت و اين شعرها را انشادنمود.
و معنى چنان است كه : خبر مرگ وليد پسر وليد را كه ابو الوليد جوانمرد قبيله باشدمى دهم . او حمايت كننده حقيقى و بزرگى بود كه بلند ميشد به سوى طلب كينه و خونخورد از دشمنان بتحقيق ، در سالهاى قحط چون باران رحمت بود و نهرى پر از آب و طعامو نان مهمان بود.
و در تمام اين اخبار، پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - اين گونه نوحه سرايى كهمتوفى را به آنچه از مكارم در او بوده است مدح نماينده عيب و منع نفرموده است . (283)
و روايت كرده است ابن بابويه كه حضرت باقر سلام الله عليه وصيت فرمود در موسمحج ده سال براى آن حضرت نوحه گيرى نمايند. (284)
و روايت كرده است يونس بن يعقوب از حضرت صادق - عليه السلام - كه آن حضرت بهمن فرمود: قف من مالى كذاو كذا لنوادب يندبوننى عشر سنين بمنى ايام منى(285)
وقف كن از مال من فلان قدر از براى نوحه گران مكه مدت دهسال براى من در منى در ايام منى ندبه و نوحه گرى كنند.
اصحاب اخبار گفته اند مراد به اين امر و وصيت ، تنبيه مردم است برفضائل و بزرگوارى آن حضرت كه امت و ملت بر آثارش اقتدا كنند و اقتضا لازم نمايندو معلوم شود آنچه اهل بيت بر آن بودند، از جهتزوال تقيه بعد از موت .
و حرام مى شود نوحه گرى به باطل و شمردن امورى از خصلتها كه در متوفى نباشد واستماع مردان بيگانه صداى زنان را ولطمه و خراش روى و كندن موى وامثال آن و برين امور حمل مى شود آنچه وارد شده است در نهى از ندبه و نوحه سرايى وپيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - فرموده است : انا برى ممن حلق و صلق: : من بيزارم از آنكه در مصيبتى موى بتراشد و فرياد برآورد.(286)
و آن حضرت به صديقه طاهره - سلام الله عليها - فرمود: (هنگامى كه جعفر بن ابىطالب - عليهما السلام - شهادت يافت ) لا تدعينبويل و لاثكل و لا حرب و ما قلت فيه فقد صدقت (287) مخوان به واى ونه جون زنى كه فرزندش مرده باشد يا مالش را برده باشند و آنچه درباره اشگويى ، راست باشد.
و از ابى مالك اشعرى است از پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - النائحة اذا لمتتبتقام يوم القيامه و عليها سربال من قطران (288) زنان نوحه گراگر بميرند و توبه نكرده باشند روز قيامت برانگيخته مى شوند و بر آنها پيراهنىاز قطران باشد.
و از ابى سعيد خدرى است و گفته است رسول خداى -صلى الله عليه وآله - لعنت فرمودهاست بر زنان نوحه گر و آنان كه گوشى به آواز آنها دهند. (289)
و از آن حضرت -صلى الله عليه وآله - است كه فرمود: ليس منامن ضرب الخدود وشق الجيوب (290) از ما نيستند آنان كه به رويهاى خود لطمه زنند وگريبانهاى خود را چاك دهند.
اين نهى محمول به نوحه گرى بر باطل است ، چنان كه از روايات ظاهر مى شود و بهاين روايت جمع مى شود بين اين روايات و بين اخبار سابقه .
و اما الخاتمه
و مستحب است تعزيتدارى اهل و كسان متوفى استحبابى موكد و لفظ تعزيه تفعله از اعزاءاست (بمد و قصر) و معنى آن سلو است كه فارسى آن بى غمى و خرسندى باشد و حسنصبر بر مصيبتها گفته مى شود: عزيته فتعزى اى صبرته فتصبر :يعنى شكيبايى به او دادم و قبول شكيبايى نمود و مراد به آن تعزيه طلب تسلىاست و خرسندى از مصائب و صبر كردن به حزن و سوزشدل به سبب اسناد دادن امر به سوى خداى عزوجل و نسبتش به سوىعدل و حكمت او و بيان آنچه وعده فرموده است در برابر صبر و دعاى بر متوفى و مصيبتزده به تسليت او از مصيبتى كه به او رسيده است و احاديث بسيار بر استحباب وتحريص بر او وارد شده است .
و روايت كرده است عمر بن شعيب از پدرش از جدش كه پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله- فرمود: اتدرون ما حق الجار؟ قالوا: لاقال ان استغاثك اغتة و ان استقرضك اقرضته و ان افتقر عدت عليه وان اصابته مصيبهعزيته و ان اصابه خير هنانه و ان مرض عدته و ان مات تبعت جنازته و لاتطل عليه البناء فتحجب الريح عنه الا باذنه و اذا اشتريت فاكهة فاهدله فان لمتفعل فاد خلها سرا و لا تخرج بها ولدك يغبط بها ولده ولاتوذه بريح قدرك الا انتصرف له منها (291): : آيا مى دانيد حق همسايه را چه اندازه است گفتند:نمى دانيم فرموده : اگر حمايت خواهد حمايتش كنى و اگر وجهى به وام طلبيد به اوبدهى و اگر فقير شود، فايده به او رسانى ، و اگر مصيبتى بها و برخورد، تسليتگويى و اگر بيمار گردد، از او عيادت و پرستارى نمايى ، و اگر بميرد، جنازه او راتشييع و همراهى كنى و بناى خانه ات رابرو بلند نسازى و چنان بر نيفرازى كه حاجباهتراز نسيم به خانه او شود، مگر از او اجازت گيرى و رخصتش رامنت پذيرى و اگر ميوهبراى خانه خود بخرى براى او هديه فرست ، و اگر نتوانى هديه نمود، ميوه را پنهانىوارد خانه خود كن و فرزندت به آن بيرون نرود كه فرزند او بيند و حسرت برد، و اورا به بوى ديگ خود ميازار در وقت ساختن طعامهاى خوشبوى ، مگر از آنچه مطبوخ سازىقسمت و بهره (ى ) براى او منظور و مفروز نمايى .
و از بهر بن حكيم بن معاويه بن جيدة القشرى از پدرش از جدش روايت شده است كه گفت :اى پيغمبر خداى ! ما حق جارى على ؟ قال : ان مرض ‍ عدته : حقهمسايه من بر من چيست ؟ فرمود: هر گاه بيمار شود، عيادتش نمايى و چوناول ذكر نمود. (292)
و اما ثواب ديدن :
از ابن مسعود است از پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - من عزى مصابا فلهمثل اجره (293) آنكه تسليت دهد صاحب مصيبتى را براى اوست چون اجرصاحب مصيبت .
و از جابر بن عبدالله انصارى - رضى الله عنه - است كه پيغمبر خداى -صلى الله عليهوآله - فرمود: من عزى مصاباكان له مثل اجره من غير ان ينقصه الله من اجره شيئا و منكفن مسلما كساه الله من سندس و استبرق و حرير، و من حفر قبرا لسلم بنى اللهعزوجل له بيتا فى الجنه و من انظر معسرا اظلله الله فى ظله يوم لاضل الا ظله (294) آنكه تسليت دهد مصيبت زده اى را براى او چون اجر مصيبتزده از خداى تعالى چيزى از اجر مصيبت زده است از غير كاستن خداى تعالى چيزى از اجرمصيبت زده را و آنكه مسلمانى را كفن نمايد، خداى او جامه هاى سندس و استبرق و حريربهشت بر او پوشاند. و آنكه حفر قبرى براى مسلمانى نمايد، خانه ى در بهشت براى اوبنا فرمايد، و آن كه مهلت دهد معسرى را و با او مدارا كند، خداى تعالى او را در سايهخود در آورد در روزى كه سايه اى جز سايه او نيست .
و از پيغمبر خداى - صلى الله عليه وآله - سوال از مصافحه در تغزيب نمودند، فرمود:هو سكن للمومن ومن عزى مصابا فله مثل اجره تصافح ، انسى براىمومن است و آنكه مصيبت زده را تسليت دهد، براى اوست چون مزد مصيبت زده
و از عبدالله بن عمر حزم است . از پدرش از جدش كه از پيغمبر خداى -صلى الله عليهوآله - شينده بود مى فرمود: من عاد مريضا فلايزال فى الرحمه حتى اذا قعد عنده استنقع فيها، ثم اذا قام من عنده فلايزال يخوض فيها حتى يرجع من حيث خرج و من عزى اخاه المومن من مصيبته كساه اللهعزوجل من حلل الكرامه يوم القيمة آنكه عيادت و پرسش بيمارى را كند همواره دررحمت است و تا هنگامى كه نزد بيمار نشسته باشد، سيراب است در رحمت و چون قيامنمايد، غوطه ور در رحمت است تا باز گردد از آنجا كه بيرون شده باشد و آنكه تسليتگويد برادر مومن خود را، خداى تعالى لباس كرامت بر او پوشاند. (295)
و از ابو برده است كه گفت پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - فرمود
من عزى ثكلى كسى بردا فى الجنه (296) آنكه تسليت دهدفرزند مرده اى را خداى تعالى بردى در بهشت بر او پوشاند.
و از انس است كه گفت : پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - فرمود:
من عزى اخاه المومن فى مصيبة كساه الله عزوجل حلة خضراء يحبربها يوم القيامهفيقيل يا رسول الله ما يحبربها قال يغبط بها (297)

و روايت شده است كه حضرت داود - على نبينا و - عليه السلام - گفت : الهى ماجزاءمن يعزى الحزين و المصاب ابتغاء مرضاتكقال جزاوه ان اكسوه رداء من ارديه الايمان و استره من النار و ادخله به الجنهقال يا الهى فما جزاء من شيع الجنائز ابتغاء مرضاتكقال جزاوه ان تشيعه الملائكه يوم يموت الى قبره و ان اصلى على روحه فى الارواح(298)خداوندا چيست مزد آنكه غمناكى را و مصيبت زده اى را تسليت وخرسندى دهد براى طلب رضاى تو؟ فرمود: مزدش اين است كه ردايى از رداهاى ايمان براو پوشانم كه او را از آتش دوزخ بپوشاند و يا او را وارد بهشتش نمايم عرض كرد:خدايا !پاداش آنكه با جنازه ها تشييع و همراهى نمايد محض طلب رضاى تو چه خواهدبود؟ فرمود: پاداش او اين است كه چون بميرد ملائكه تا قبر او را تشييع كنند و آنكه درميان ارواح رحمت بر روح او فرستم .
و روايت شده است كه حضرت موسى - على نبينا و عليه السلام -سوال نمود كه خداوندابراى آنكه عيادت بيمار كند چه چيز از اجراست ؟ فرمود: ابعث له عند موته ملائكه يشيعونه الى قبره و يوانسونه الى المحشر،قال يا رب فما لمعزى الثكلى من الاجر، قال اظله تحت ظلى اىظل العرش يوم لا ظل الا ظلى (299) بر مى انگيزم فرشتگان راكه هنگاممرگ او تا قبرش با او تشييع كنند و با او انس گيرند و مصاحبت نمايند تا روز قيامتعرض كرد كه خداوندا چيست پاداش آنكه زن فرزند مرده اى را تسليت و خرسندى دهد؟فرمود: او را در زير سايه خود قرار مى دهم يعنى سايه عرش ، در روزى كه سايه اىجز سايه من نباشد.
و روايت شده است كه حضرت ابراهيم - على نبينا و عليه السلام - از خداسوال نمود و عرض كرد: يا رب ما جزاء منيبل الدمع وجهه من خشيتك ؟ قال صلواتى و رضوانىقال فما جزاء من يصبر الحزين ابتغاء وجهك ؟قال اكسوه ثيابا من الايمان يتبوا بها فى الجنه و يزيتقى بها من النارقال فما جزاء من سدد الارمله ابتغاء وجهك ؟ قال اقيمه فى ظلى وادخله جنتىقال فما جزا من يتبع الجنازه ابتغاء وجهك قال يصلى ملائكتى على جسده و تشيع روحه اى پروردگار من !چيست مر آنكه رويش را اشك چشم او از بيم تو تر نمايد؟فرمود: مزد او رحمت و رضاى من است . عرض كرد: چيست پاداش آنكه تدارك صبر وخرسندى غمزده اى را براى طلب رحمت تو كند؟ فرمود: جامه اى از ايمان بر او مىپوشانم كه جاى گيرد با او در بهشت و ايمن باشد به سبب آن از آتش دوزخ عرض كرد:چيست پاداش آنكه اصلاح حال زنان بيوه را براى طلب رحمت تو نمايد؟ فرمود: او را درسايه خود مقام و آرام مى دهم و وارد بهشت خود مى نمايم . عرض كرد: چيست جزاى آنكه ازپى جنازه رود محض طلب رحمت تو؟ فرمود: فرشتگان من بر بدن او رحمت آورند و روح اورا تشييع نمايند.
فصل : كيفيت تسليت دادن
اما كيفيت مصائب
پس بتحقيق كه پيشى گرفت خبر مصافحه با مصيبت زده و آنچه پيش آيد از كلمات واخبارى است كه منجر به صبر و سلو روايت مى شود، و نيست چيزىمثل ايراد بعضى اخبار كه اين رساله ، متضمن است و در آنهاست شفاى صدور و وفاى بهتحقيقى اين امور و از حضرت اميرالمومنين و امام المتقين - عليه السلام - است كه پيغمبرخداى -صلى الله عليه وآله - هرگاه كسى را تسليت مى داد، مى فرمود: آجركم الله ورحمكم و اذا هنا قال بارك الله لكم و بارك عليكم پاداش نيك بخشد شما را خداى ورحمت كناد شما را و چون تهنيت به كسى دادى ، فرمودى مبارك كناد خداى بر شما و برشما

و روايت شده است كه پسرى از معاذ در گذشت و سخت بر او غمانده شد. خبر خدمت حضرتاقدس نبوى -صلى الله عليه وآله - معروض افتاد و به معاذ نوشت : بسم اللهالرحمن الرحيم من محمد رسول الله الى معاذ، سلام عليك ، فانياحمد الله الذى لااله الا هواما بعد: اعظم الله لك الاجرو الهمك الصبر، و رزقنا و اياك الشكر، فان انفسنا و اهلينا وموالينا و اولادنا من مواهب الله و عزوجل الهنيئه و عواريه المستودعه نمتع بها الىاجل معلوم و نفيض (300) لوقت معدود ثم افترض علينا الشكر اذا اعطانا، و الصبر اذاابتلانا و كان ابنك من مواهب الله الهنيئه و عواريه المستودعه ، متعك الله به فى غبطه وسرور، و قبضه منك باجر كثير والصلاه و الرحمه و الهدى ان صبرت و احتبست ، فلاتجمعن عليك مصيبتين فيحبط لك اجرك ، و تندم على ما فاتك ، فلو قدمت على ثواب مصيبتكعلمت ان المصيبته قصرت فى جنب الله عن الثواب فتستنجز من الله موعوده ، و ليذهب اسفكعلى ما هو نازل بك فكان قدر قد نزل عليك ، و السلام (301)
به نام خداوند بخشنده مهربان . از محمد پيغمبر خداى است به سوى معاذ. سلام بر توباد به درستى كه من حمد مى كنم خداى را كه خدايى جز او نيست اما پس از حمد الهى خداىتعالى اجر را بزرگ فرمايد و الهام صبر و خرسندى به تو نمايد، و ما را و تو راتوفيق شكرگزارى روى كند. به درستى كه جانهاى ما واهل و فرزند و دوستان ، از مواهب و بخششهاى گوارى خداوندعزوجل است و همه عاريتهاى او هستند كه نزد ما و ديعه نهاده است و تا زمانى معلوم ، تمتعو بهره از آنها مى بريم و در وقتى شمرده كه به پايان آيد، مى ميريم . پس از آن بر ماواجب نموده شكر را در موقع عطاى خود، و صبر را هنگام ابتلاى ما به بلاى خود و پسرتاز مواهب گواراى خداى تعالى و عاريتهاى امانت او براى تو بود كه خداوندت به آنبهره مند داشت و از وجود او در غبطه و سرور بودى و او را از تو گرفت در برابر اجر وپاداش بسيار و صلوات و رحمت و هدايت در حالى كه صبر آوردى و ذخيره اجر نمايى . پسالبته بر خود دو مصيبت بسيار مگمار و فراهم مدار كه اجرت هدر شود و مصيبت تو بىثمر گردد و بر آنچه از تو فوت شده و از دستت رفته است ، پشيمانى برى و حسرت واندوه خورى . پس اگر بر مصيبت ، وارد شوى ، مى دانى كه مصيبت در برابر ثواب خداى، ناچيز است و وفاى وعده الهى را براى خود آماده ومعجل مى يابى و بايد افسوس تو در آنچه بر تو وارد شده است ،زايل شود و قدر خدايى بود كه بر تو جارى گرديد، والسلام
و از حضرت ابى عبدالله جعفر بن محمد الصادق از پدر والاتبار و از جد بزرگوارش -عليه السلام - است كه فرمود:
لما توفى رسول الله -صلى الله عليه وآله - جاءجبرئيل - عليه السلام - و النبى مسجى و فى البيت على و فاطمه و الحسن و الحسين -عليه السلام - فقال : السلام عليكم يا اهل بيت النبوه كل نفس ذائقه الموت و انما ترفون اجوركم يوم القيامه (302)
الايه ، الا ان فى الله عزوجل عزا فى كل مصيبه و خلفا منكل هالك ، و دركا لما فات فبالله عزوجل فثقوا، و اياه فارجوا فان المصاب من حرمالثواب هذا آخر وطئتى فى الدنيا
(303)
چون پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - رحلت فرمود،جبرئيل - عليه السلام - فرود آمد و پيغمبر خداى پوشيده روى بود و در خانه اميرالمومنينو صديقه طاهره حسنين - عليه السلام - بودند گفت : سلام بر شما باد اى خانواده پيغمبرهر نفسى چشنده مرگ است . به درستى كه در مى يابند پاداشهاى خود در روز قيامت و درخداى تعالى ، خرسندى از هر مصيبت و جاى نشينى از هر هالك و تلافى از هر فوتشونده است . پس به خداوند و ثوق و اعتماد نماييد و به او اميدوار باشيد. به درستىكه مصيبت زده آن است كه از ثواب خداى ، دچار حرمان شود و اين آخر قدم من است دردنيا
و از جابر بن عبدالله رضى الله عليه عنه است كه گفته است چون پيغمبر خداى -صلىالله عليه وآله - از دار فانى به سراى جاودانى رحلت فرمود، تسليت دادنداهل بيت را ملائكه كه حس و سخنشان شنيده مى شد و اشخاص شان ديده نمى شد و گفتند:السلام عليكم يا اهل البيت و رحمه الله و بركاته ، ان فى اللهعزوجل عزا من كل مصيبته و خلفا من كل هالك فبالله فثقوا و اياه فارجوه فانما المحروم منحرم الثواب و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته (304)

سلام بر شما باد اى اهل خانه و رحمت و بركات خداى بر شما باد به درستى كه دروجهه خداى تعالى ، خرسندى از هر مصيبتى خليفه از هر هالكى است ، پس ‍ به خداىتعالى اتكال گيريد و به او اميدوار شويد و محروم آن است كه از ثواب خداى محرومشود و سلام و رحمت و بركتهاى خداى بر شما باد
و بيهقى در دلائل روايت كرده و گفته است : چونرسول خداى -صلى الله عليه وآله - رحلت فرمود، اصحابش بر او حلقه زده در گرد اوشدند و بر او گريستند. مردى داخل شد كه ريش سفيد داشت و او را صباحت ديدارى بود وگام بر گردنهاى مردم مى گذاشت پس گريست و روى به اصحاب نمود و گفت : ان فى الله عزا من كل مصيبته و عوضا من كل فائت و خلفا منكل هالك ، فالى الله فانيبوا و الى الله فارغبوا، و نظره اليكم فى البلا فانظروافان المصاب من لم يوجر(305) به درستى كه در وجهه خداى تعالىخرسندى از هر مصيبتى عوض از هر فوت شونده و خليفه از هر هالكى است . پس بهسوى خداى باز گرديد و به او رغبت نماييد و نظر او بر شما به سوى بلا است ، پسنگران امتحان و بلا باشيد به درستى كه مصيبت زده آن است كه اجر او ضايع و هدر شوداين كلمات را گفت و رفت
بعضى از اصحاب با يكديگر گفتند: آيا شناختيد اين مرد را؟ اميرالمومنين - عليه السلام -فرمود: برادر پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - خضر نبى - عليه السلام - بود.
فصل : تذكر به مصائب حضرت رسول و ديگر مطالب
و از ابن عباس رضى الله عنه است كه گفته است پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله -فرمود: اذا اصاب احدكم مصيبته فليذكر مصيبته بى فانها من اعظم المصائب(306) هرگاه مصيبتى به يكى از شما برسد، بايد به خاطر آورد مصيبت مرا، بهدرستى كه مصيبت من ، بزرگتر مصيبتهاست .
و از آن حضرت -صلى الله عليه وآله - است : من عظمت مصيبته فليذكر مصيبه لىفانها ستهون عليه آنكه بزرگ شناسد مصيبت خود را نسبت به مصيبت من ، بهدرستى كه مصيبتش آسان مى شود. (307)
و از آن حضرت -صلى الله عليه وآله - است كه در مرض موتش فرمود ايها الناسايما عبد من امتى اصيب بمصيبه من بعدى فليتعز بمصيبته بى عن المصيبه التى تصيبهبغيرى فان احدا من امتى لن يصاب بمصيبه بعدى اشد عليه من مصيبتى (308)هر بنده اى از امت من كه مصيبتى بعد از من به او رسد، شكيبايى و خرسندى بهمصيبت من گيرد از مصيبتى كه نسبت به غير من به او رسيده باشد. پس هيچكس از امت منگرفتار نشود به مصيبتى سخت تر و ناگوارتر بر او از مصيبت من
و از عبدالله بن وليد است به اسناد خودش كه چون حضرت اميرالمومنين - عليه السلام -به درجه رفيعه شهادت فايز شد مرا حضرت حسن به سوى حضرت حسين - عليه السلام- كه در مدائن بود با كتابى فرستاد و چون كتاب را قرائت نمود، فرمود: يا لهامن مصيبه ما اعظمها مع ان رسول الله -صلى الله عليه وآله -قال من اصيب منكم بمصيبه فليذكر مصابى فانه لن يصاب بمصيبه اعظم منها(309) اى قوم چه مصيبتى بزرگ است با اينكه پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله -فرمود: آنكه را از شما مصيبتى رسد، بايد به ياد آورد مصيبت مرا به درستى كه كسىبه مصيبتى بزرگتر از مصيبت من نرسيده است و روايت كرده است اسحاق بن عمار ازحضرت صادق - عليه السلام - كه فرمود: يا اسحاق لا تعدن مصيبه اعطيت عليهالصبر و استوجبت من الله عزوجل الثواب انما المصيبه التى يحرم صاحبها اجرها وثوابها، اذا لم يصبر عند نزولها(310) اى اسحاق مصيبت مشمار آن را كهصبر بر آن داده شده باشى و ثواب و پاداش ‍ نيكت ذخيره شده باشد بلكه مصيبت آن استكه صاحبش از اجر و ثواب آن محروم شده باشد، هنگامى كه صبر نكند در نزد نزولش .
و از ابى ميسره است كه گفته است در خدمت حضرت ابى عبدالله - عليه السلام - بوديم ،مردى خدمت آن حضرت آمد و شكايت كرد از مصيبتى كه به او رسيده بود، فرمود: اماانك ان تصبر توجر و الا تصبر يمضى عليك قدراللهعزوجل الذى قدر عليك و انت مذموم (311) آگاه باش كه اگر صبر برنزول مصيبت كنى ، اجر مى برى ، و اگر صبر نكنى ، بر تو جارى مى شود قدرى كهخداى تعالى بر تو رانده است و تو مذموم و ناپسند خواهى برد.
و از جابر رضى الله عنه است كه گفت : پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - فرمود قال لى جبرئيل - عليه السلام - يا محمد، عش ما شئت فانك ميت ، و احب من شئت فانكمفارقه ، و اعمل ما شئت فانك ملاقيه (312) جبرئيل - عليه السلام - مرا گفت : اى محمد زندگانى كن آنچه خواهى و آخر الامر مردهخواهى بود و دوست دار هر كه را خواهى و عاقبت از او جدا خواهى ماند، و هرعمل كه خواهى بكن و پاداش ملاقات تو به آن است .
و روايت شده است كه در بنى اسرائيل ، دانشمند و عابدى بود داراى علم و سداد، و صاحبراى و اجتهاد و او را زنى بود كه بى نهايت به او مهر ورزيدى و جهان را جز بر روى اونديدى زن وفات يافت و به سراى جاودانى شتافت و فقيه از مرگ اوملول شد و از مردم خمول (313) گرفت در خلوتى نشست و در بر روى آشنا و بيگانهبست . زنى از بنى اسرائيل بر حال او وقوف يافته به در صومعه او رفت و گفت : مرابا او حاجتى است و فتوايى از او مى خواهم و به پيغام تمام نمى شود. بر در نشست تافقيه را خبر كردند و اجازت داد كه زن بر او در آيد، زن در آمد و گفت : سوالى دارم وفتوايى مى خواهم . گفت : سوال كن : زن گفت : من از همسايه زيورى گرانبها مدتى استستده ام و همواره خود را به آن مى آرايم و خاطر به آن سپرده ، زن همسايه كسى فرستادهو رد عاريت خواسته است و مرا دل نمى دهد كه بازگردانم گفت : حق اوست كه رد كنى و ذمتخود را برى نمايى . زن گفت : خدايت رحمت كناد. آيا افسوس مى خورى بر آنچه خدايت بهعاريت داد و عاريت خود از تو استرداد نمود و او سزاوارتر به آن بود؟ فقيهتامل نمود و ملتفت شد و صبر را بر خود گماشت و خدايش به آن منفعت بخشيد (314)
و از ابى دردا است كه حضرت سليمان بن داود على نبينا و عليهماالسلام را فرزندى بودو او را سخت دوست مى داشت اجلش در رسيد و رخت اقامت دار فانى بر بست و آن حضرت ازفوت او سخت در غم نشست خداى تعالى دو ملك در صورت دو انسان به سوى آن حضرتفرستاد. فرمود: شما كيانيد؟ گفتند: دو خصم هستيم و بر يكديگر دعوى داريم . فرمود:در منزلت خصومت قرار گيريد نشستند و يكى از آنها گفت : من زراعتى كرده بودم و اين مردآمد و زرع مرا فاسد نمود. آن حضرت از خصم او پرسيد كه چه جواب دارى ؟ گفت : خدايتصلاح ارزانى دارد زراعت را در گذرگاه عام كرده بود و من از آن گذشتم و به راست و چپنگران بودم و زراعت او پايمال و فاسد شد. به مدعى فرمود: تو را چه بر آن داشت كهدر خط راه زراعت كنى ؟ آيا ندانستى كه خط راهمحل عبور مردمان است و ناچارند كه بگذرند و كشت تو ضايع خواهد شد؟ يكى از دو ملكگفت : اى سليمان آيا نمى دانستى كه مرگ را مردم است و مردم بناچار در راه خود مى روند؟از اين سخن ، كشف مقصود بر آن حضرت شد و پس از آن بر فرزند جزع ننمود و صبر ورضا بر مقتضاى قضا پيش گرفت . (315)
و روايت شده است كه يكى از قضات بنى اسرائيل را فرزندى گرامى وفات يافت و بىتابى زياد نمود. دو مرد او را ديدار كردند و گفتند: در ميان ما قضاوت كن گفت : من از كارقضاوت كناره گرفته ام گفتند: از قطع دعوى ما چاره نيست و يكى از آنها گفت اين مردگوسفندانش را بر كشتزار من رانده و كشت و زرع مرا هدر نموده است . خصم او گفت : اينمرد در ميانه كوه و نهر تخم افشانده و من چاره نداشتم كه گوسفندان خود را به آب خوربرم و از كشت او گذر نمايم قاضى ، مدعى را گفت : آيا هنگامى كه در ميان نهر و كوهتخم مى كاشتى نمى دانستى كه در راه مردم است ؟ گفت : وقتى كه تو صاحب فرزندىشدى نمى دانستى كه در معرض تلف و آفتى است ؟ پس بحكم خود بازگرد. بعد از آنعروج كردند و دو فرشته بودند. (316)
و روايت شده است كه در مكه مردى و زنى زمينگير بودند و پسر جوانى داشتند كه براىآنها كسب مى كرد و هنگام شام آنها را بر دوش خود به خانه بازگشت مى داد. روزىپيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - آنها را در مسجد نديد و ازحال آنها پرسيد. گفتند: پسر آنها مرده است فرمود: لو ترك احد لاحد لترك ابنالمقعدين (317) اگر كسى براى كسى واگذار شدى ، هر آينه پسر مرد و زنزمينگير براى آنها باقى ماندى .
و ابن ابى الدنيا چنين روايت كرده است كه لو ترك شى لحاجه او فاقه لتركالهزيل لابويه اگر چنين چيزى براى حاجت و ضرورتى باقى ماندى ، هر آينههزيل براى پدر و مادر خود باقى مى ماند.
و از بعضى زنان متعبده حكايت شده است كه گفت : مرا مصيبتى نرسيد كه به آن مصيبت ياداز آتش دوزخ آوردم جز آنكه در نظر من كمتر از خاك شد.
فصل : عنايت خداوند به مصيبت ديدگان
بايد آنانى كه مصيبتى به آنها مى رسد، متذكر شوند و به خاطر آورند كه مصائب وبلاها در اغلب احوال ، از خداى تعالى به كسى اختصاص مى پذيرد كه مزيد عنايتى درباره اوست و خداى را عزوجل به او قبالى است و به سوى او توجه رحمتى دارد و اينمطلب قبل از آنكه نظرى به كتاب و سنت گماشته آيد، محقق مى شود، زيرا كه بعد ازانبيا و اوليا، بلا و مصيبت بر اهل خير و صلاح بيشتر وارد مى آيد و آيات كريمه خب از اينمقامات مى دهد و خداى تعالى فرموده است : و لولا ان يكون الناس امه واحده لجعلنا لمنيكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضه و معارج عليها يظهرون )(318) و اگر نه اينبود كه مردم امت يگاه بر كفر شدندى قرار مى داديم آنان را كه به خداى كافر باشند،براى خانه هايشان سقفها از نقره و پله هائى كه بر آن خانه ها بر شوندو نيزفرموده است : ولا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خيرا لا نفسهم انما نملى لهمليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين (319) و گمان نكنند آنانى را كه اختيار كفركرده اند كه مهلت ما خير براى آنهاست ، به درستى كه مهلت به آنها داديم تا كفر وگناهان افزايند و سزاوار عذاب و خوارى آيند.
و نيز خداى تعالى فرموده است : و اذا تتلى عليهم آياتنا بيناتقال الذين كفروا للذين آمنوا اى الفريقين خير مقاما و احسن ندياقل من كان فى الضلاله فليمداد له الرحمن مدا (320) و چون آيات روشن مابرايشان خوانده شود، آنان كه كافر هستند به آنان كه ايمان آورده اند مى گويند كداميك از ما و شما خانه آراسته و مجلس مجتمع داريم ؟ بگو اى پيغمبر آنان كه در گمراهىمى باشند، خداى رحمن به آنها مهلت مى دهد و مدارا مى فرمايد.
و روايت كرده است عبدالرحمن بن حجاج كه در حضرت ابى عبدالله - عليه السلام - ذكربلا شد، و آنچه خداى عزوجل ايمانيان را به آن اختصاص ‍ بخشيده است ، فرمود: سئل رسول الله -صلى الله عليه وآله - من اشد الناس بلا فى الدنيافقال النبيون ثم الامثل فالا مثل و يبتلى المومن بعدذكل على قدر ايمانه و حسن اعماله فمن صح ايمانه و حسن عمله اشتد بلائه و من سخفايمانه و ضعف عمله قل بلائه (321) از پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله -سوال شد كه بلا بر كدام طبقه از مردم در دنيا سخت تر است ؟ فرمود: انبيا در خوردرجاتى كه داشته اند و پس آنكه ايمان صحيح وعمل نيك دارد، بلاى او سخت خواهد بود و آنكه ايمانش خرد و ضعيف است ، بلاى او اندك مىباشد.
و روايت كرده است زيد شحام از حضرت ابى عبدالله - عليه السلام - كه فرمود: ان عظيمالاجر مع عظيم البلا و ما احب الله عزوجل قوما الا ابتلاهم (322) به درستى كهبزرگى اجر با بزرگى بلا است و خداى عزوجل قومى را دوست نمى دارد جز آنكه آنهارا گرفتار بلا مى فرمايد.
و اين سه شعر در اين مورد از طبع مترجم بر قلم مى گذارد:
اى بلاى تو ز نعمت خوبتر نعمتت نيز از بلا محبوبتر
شكر نعمت را زبان ما ز توست در بلاها هم توان ما ز توست
بر سر ما آنچه راندستى قضا هم بر آن بخشايمان يا رب رضا
و از ابى بصير، از حضرت ابى عبدالله - عليه السلام - است كه فرمود: ان للهعزوجل عبادا فى الارض من خالص عباده ما ينزل من السما تحفه الى الارض الا صرفهاعنهم الا غير هم و لا بليه الا صرفها اليهم .(323) به درستى كه خداى تعالى رادر زمين بندگانى است كه از بندگان خاصه اش كه فرود نمى آيد از آسمان هديه اى جزآنكه از آنها منصرف به غيرشان مى دارد، و نه بليه اى جز آنكه منصرف به سوى شانمى فرمايد
و از حسين بن علوان است از حضرت ابى عبدالله - عليه السلام - كه فرمود: انالله تعالى اذا احب عبدا غته بالبلا غتا و سجه بالبلا سجا و نحن و ياكم لنصبح به ونمسى (324)به درستى كه خداى تعالى چون بنده اى را دوست دارد، او رابه بلا لاغر فرمايد و به بلا او را ضعيف و ناتوان نمايد و ما و شما به بلا صبح مىكنيم و شام مى نماييم
و از حضرت ابى جعفر الباقر - عليه السلام - است : ان الله تبارك و تعالى اذااحب عبدا غته بالبلا غتا و سجه بالبلا سجا فاذا دعاهقال لبيك عبدى لئن عجلت لك ما شئت انى على ذلك لقادر و لكن ما ادخرت لك خير لك (325) چون خداى تعالى بنده اى را دوست دارد به بلا آزمايش مى كند و بهبلا ضعيف و ناتوان مى فرمايد. پس هرگاه خداى تعالى را بخواند، جواب مى دهد كه اىبنده من هر آينه اگر تعجيل كنم در آنچه مى خواهى ، قدرت بر آن دارم ، بلكه آنچهبراى تو ذخيره فرموده ام ، براى تو بهتر است .
و از ابى عبدالله - عليه السلام - است كه پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - فرمودهاست : ان عظيم البلاء بكافا به عظيم الجزا فاذا احب الله عبدا ابتلاه بعظيمالبلا فمن رضى فله عندالله السخط (326)مكافات بلاى بزرگ پاداش ‍بزرگ است و چون خداى تعالى بنده اى را دوست دارد او را به بلايى بزرگ دچارنمايد، پس آنكه از خداى راضى باشد و بر قضاى او تن در دهد، رضاى خدا از اوحاصل است و آن كه از خداى ناراضى است هم از خداى تعالى نارضايى را سزاوار است .
و از حضرت ابى جعفر - عليه السلام - است كه فرمود: انما يبتلى المومن فى الدنيا علىقدر دينه اوقال على حسب دينه (327) به درستى كه مومن در دنيا به قدر دين خودابتلا حاصل مى كند يا فرمود به حسب دين خود
و از ناجيه است كه گفت : به حضرت ابى جعفر عرض كردم كه مغيره مى گويد كه مومنمبتلا به جذام و برص و چنين و چنان از امراض نمى شود. فرمود: ان كان لغافلاعن مومن آل يس انه كان مكنعا ثم رد اليه اصابعهفقال كانى انظر الى تكنيعه اياهم فانذر هم ، ثم عاد اليهم من الغد فقتلوه ، ثمقال ان المومن من يبتلى بكل بليه و يموت بكل بليه الا انه لايقتل نفسه (328) همانا از مومن آل ياسين غفلت داشته است كه او مردى خشكيدهبود و در اعضا و مفاصل تشنج داشت بعد از آن انگشتان به او رد شد و صلاح و علاجيافت . پس فرمود: همانا نظر مى كنم تكنيع و تشنج اعضاى او را نزد ايشان آمد و ايشانرا نصيحت كرد و بيم داد و باز روز ديگر به سوى ايشان بازگشت و او را كشتند. پسفرمود: مومن به هر رنجى مبتلا مى شود و به هر گونه مرگى مى ميرد، جز آنكه خود رانمى كشد.
و از ابى عبدالله بن ابى يعفور است كه گفت : به حضرت ابى عبدالله از دردهايى كهبه من برخورده بود شكايت نمودم و عبدالله بسيار مسقام و كثير العله بود و غالبا دربيمارى مى زيست و به مرضى ابتلا داشت فرمود: يا عبدالله لو يعلم المومن ما له من (الاجر فى ) المصائب لتمنى ان يقرض بالمقاريض (329) اگر مومن بداند كهاو را چه اجرى از نزول مصائب است ، هر آينه آرزو مى كند كه بدنش به مقراضها پارهپاره شود.
و از ابى عبدالله - عليه السلام - است كه فرمود: اناهل الله لم يزالوا فى شده اما ان ذلك الى مده قليله و عافيه طويله (330)به درستى كه اهل بندگى خداى تعالى هميشه در سختى هستند اما در زمانى اندك است ومنتهى به راحتى دراز و عافيتى ديرباز مى شود. و از حمدان است از حضرت ابى جعفرسلام الله عليه كه فرمود ان الله عزوجل ليتعاهد المومن بالبلاء كما يتعاهدالرجل اهله بالهديه و يحميه الدنيا كما يحمى الطبيب المريض (331) به درستىكه خداى تعالى پرستارى مى فرمايد مومن را به بلا، چنانچه مرداهل خود را پرستارى مى نمايد و از دنيا مومن را پرهيز مى دهد، چنانكه طبيب بيمار را پرهيزدهد.
و از حضرت ابى عبدالله - عليه السلام - است كه فرمود: دعى النبى -صلى اللهعليه وآله - الى طعام ، فلما دخل الى منزل الرجل نظر الى دجاجة فوق حائط قد باضت ،فتقع البيضه على و تد فى حائط فثبتت عليه و لم تنكسر، فتعجب النبى -صلى اللهعليه وآله - منها فقال له الرجل اعجبت من هذه البيضه فو الذى بعثك بالحق ما رزئت شيئاقط فنهض رسول الله -صلى الله عليه وآله - و لمياكل من طعامه شيئا و قال من لم يرزا فما لله فيه من حاجة (332) ع : پيغمبر خدا -صلى الله عليه وآله - به طعامى دعوت شد. چون بهمنزل ميزبان تشريف ورود داد، به سوى ماكيانى نظر گشاد بر زبر ديوار خانه بيضهنهاد و بيضه فرو افتاده و بر ميخى رسيد كه در زير آن بر ديوار بود و بر ميخ قرارگرفت و نشكست . آن حضرت عجب نمود و ميزبان عجب آن حضرت را دريافت و عرض كرد:قسم به خدايى كه تو را به راستى برانگيخته است ، از رزيت و رنجى هرگز بر دلمدردى و برخاطرم گردى راه نيافته است . آن حضرت برخاست و از طعامش ‍تناول ننمود. فرمود:
آن كس كه مصيبتى به او نرسد و آزارى نبيند، خداى تعالى را حاجتى به او نيست .
مترجم را شعرى در خاطر بود از بيدل دهلوى كه از شعراى هندوستان بوده و بسيار مناسباين مقام است :
مقصدى گر بود از خلقت همين آزار بود ورنه در كنج عدم آسودگى بسيار بود
رساله امام صادق به بعضى از آشنايان مصيبت ديده اش
و امثال اين اخبار بسيار است و ما برين مقدار اكتفا و اقتصار مى نماييم
و رساله را به نامه شريفه رسيد و مولاى خود حضرت ابى عبدالله حعفر الصادق -عليه السلام - اختتام مى دهيم كه به جماعتى از پسران عم بزرگوارش مرقوم داشته استهنگامى كه از بعضى دشمنان برايشان سخت وارد آمد و تسليتشان داده است .
روايت نموديم آن را به اسناد خودمان به سوى شيخ ابو جعفر طوسى قدس الله روحه ازشيخ مفيد محمد بن النعمان و حسين بن عبدالله غضايرى و از صدوق ابى جعفر محمد علىبن بابويه از محمد بن حسن بن وليد از محمد حسين بن ابى الخطاب از ثقهجليل محمد بن ابى عمير، از اسحاق بن عمار، كه گفته است : به درستى كه ابا عبداللهجعفر محمد - عليهما السلام - نوشت به سوى عبدالله بن الحسن هنگامى كه او واهل بيتش حمل شدند و تسليت مى فرمايد از آنچه بر او وارد گرديده بود.
بسم الله الرحمن الرحيم ، الى الخلف الصالح و الذريه الطيبه من ولد اخيه وابن عمه اما بعد: فان كنت قد تفردت انت و اهل بيتك ممنحمل معك بما اصابكم فما انفردت بالحزن و الغيظ و الكابه و اليم وجع القلب دونى ،و لقد نالنى من ذلك من الجزع و القلق و حر المصيبةمثل ما نالك ولكن رجعت الى ما امر الله عزوجل و غزى به المتقين من الصبر و حسن العزاء حينيقول - لنبيه صلى الله عليه و آله - (فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت(333)) و حين يقول لنبيه -صلى الله عليه وآله - حينمثل بحمزه (و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين(334)) فصبر رسول الله -صلى الله عليه وآله - و لم يعاقب و حينيقول (و امر اهلك بالصلاة و اصطبر عليها لا نسئلك رزقا نحن نرزقك و العاقبه للتقوى(335)) و حين يقول (الذين اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئكعليهم صلوات من ربهم و رحمه و اولئك هم المهتدون (336)) و حينيقول (انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب (337)) و حينيقول عن لقمان لابنه (و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور (338)) و حينيقول عن موسى - عليه السلام - (قال موسى لقومه استعينوا بالله واصبروا ان الارضلله يورثها من يشاء من عباده و العاقبه للمتقين ) (339) و حينيقول (الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر (340))و حين يقول (و لبنلو نكم بشى من الخوف و الجوع و نقص منالاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرين (341)) و حينيقول : (و الصابرين والصابرات (342)) و حينيقول (و اصبر حتى يحكم الله و هو خير الحاكمين (343)) وامثال ذلك من القران كثيره .
و اعلم ، اى عم و ابن عم ، ان الله عزوجل لم يبال بضر الدنيا لوليه ساعه قط، و لاشىاحب اليه من الصبر و الحمد و اللاواء مع الصبر، انه تبارك و تعالى لميبال بنعيم الدنيا لعدوه ساعه قط و لولا ذلك ما كان اعداوه يغلبون اوليا و يخيفونهم ويمنعونهم و اعداوه آمنون مطمئنون عالون ظاهرون . و لولا ذلك لماقتل زكريا و يحيى بن زكريا ظلما و عدونا فى بغى من البغايا. و لولا ذلك لماقتل جدك على بن ابى طالب - عليه السلام - لما قام بامرالله ظلما و عمك الحسين بنفاطمه -صلى الله عليها - اضطهادا و عدوانا.
و لولا ذلك لما قال الله عزوجل فى كتابه (و لولا ان يكون الناس امه واحده لجعلنا لمنيكفر بالرحمن لبيوتهم سقفا من فضه و معارج عليها يظهروه و لبيوتهم ابوابا وسررا عليها يتكئون ) (344) و لولا ذلك لماقال فى كتابه ايحسبون انما نمدهم بعه من مال و بنين ، نسارع لهم فى الخيراتبل لا يشعرون (345)) و لولا ذلك لما جاء فى الحديث (لو لا ان يحزن المومن لجعلتللكافر عصابة من حديد فلا يتصدع راسه ) ولو لا ذلك لما جاء فى الحديث انه (اذا احبالله عبدا صب عليه البلاء صبا، فلا يخرج من غم الاوقع فى غم ) و لولا ذلك لما جاءفى الحديث (ما من جرعتين احب الى الله تعالى ان يجرعهما عبده المومن من جرعه غيظ كظمعليها و جرعه حزن عند مصيبه صبر عليها بحسن عزاء و احتساب ) و لولا ذلك لما كاناصحاب رسول الله -صلى الله عليه وآله - يدعون على من ظلمهمبطول العمر، و صحه البدن و كثره المال و الولد.
و لولا ذلك ما بلغنا ان رسول الله -صلى الله عليه وآله - كان اذا خص رجلا بالترحمعليه و الاستغفار استشهد.
فعليكم -يا عم و ابن عم و بنى عمومتى و اخوتى - بالصبر و الرضا و التسليم والتفويض الى الله عزوجل و الرضا و الصبر على قضائه و التمسك بطاعته والنزول عند امره وافرغ الله علينا و عليكم الصبر، و ختم لنا و لكم بالسعادة و انقذنا واياكم من كل هلكه بحوله و قوته انه سميع قريب .
و صلى الله على صفوته من خلقه محمد النبى و اهلى بيته صلوات الله و سلامه وبركاته و رحماته عليهم اجمعين . (346)

به سوى پروردگار صالح و تبار پاك از فرزندان برادر و پسر عمش ، پس ازستايش خداى و آل بزرگوارش - صلوات الله عليهم - پس اگر تو و خانواده ات و آنانكه با تو حمل و گرفتار شده اند در بليه و اراده بر خود تنها و مفرد باشيد اما نزد منبه حزن و غيظ و اندوه خاطر و درد دلسوز غم اندوز منفرد و تنها نيستند و هر آينه از اينمراتب به من رسيده است از بى تابى و اضطراب و سوزش مصيبت آنچه شما را فراگرفته است ، ولكن بازگشت كردم به آنچه خداىعزوجل امر نمود و پرهيزكاران را به صبر و حسن شكيبا تسليت فرموده است هنگامى كهبه پيغمبر خود -صلى الله عليه وآله - مى فرمايد كه صبر كن بر امر پروردگارتو مباش چون يونس و هنگامى كه مى فرمايد: آنگاه كه بليه مثله به حمزه رسيده استاگر عقاب رانيد پس عقاب كنيد و اگر صبورى و خرسندى پيش گيريد هر آينه بهتراست مر صابران را. پس پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - صبر نمود و عقابنفرمود، و هنگامى كه ميفرمايد: اهل خود را امر به نماز فرماى و بر آن صبر نماى ما از تومسالت روزى نداريم و ما تو را روزى ارزانى مى داريم ، و نيكى خاتمت در پرهيزگارىاست و هنگامى كه مى فرمايد: آنانى كه چون ايشان را مصيبتى در رسد بگويند انا لله وانا اليه راجعون اين گروه صلوات است برايشان از پروردگارشان و رحمت است و آنانندهدايت يافتگان به راه راست و هنگامى كه مى فرمايد: اجر صابران بيرون از حساب وفامى شود. و هنگامى كه مى فرمايد از جانب لقمان براى فرزندش بر بليه اى كه بهتو رسد صبر آور و صبر از اموزى است كه دل بر آن بايد نهاد .و هنگامى كه حكايت ازموسى - على نبينا و عليه السلام مى فرمايد كه موسى مرقوم خود را گفت مدد كارى از خداجوييد و صبر آوريد به درستى كه زمين مر خداى راست و ميراث هر كدام از طبقاتبندگانش كه خواهد قرار دهد و حسن خاتمت آنان راست كه پرهيزگارى نمايند.
و هنگامى كه مى فرمايد آنانكه ايمان آوردند وعمل به شايستگيها و با شايستگيها نمودند و اندرز به راستى و اندرز به شكيبايىكردند و هنگامى كه مى فرمايد: شما را آزمايش مى كنيم و به چيزى از ترس و گرسنگىو كاهش از مالها و جانها و ميوه ها و صابران را بشارت رسان .
و هنگامى كه مى فرمايد صبر آور تا آن گاه كه خداى حكم نمايد و خداى بهتر حكمكنندگان است و هنگامى كه مى فرمايد چنان مردانى كه صبر كردند و چنان زنانى كهشكيب آوردند و امثال اين آيات باهرات از قران خداى بسيار است و بدانيد اى عم و پسر عم!كه خداى عزوجل پرواى ضرر دنيا براى دوستان خود ساعتى هرگز ندارد و چيزى را اززحمت رنج و سختى كه با صبر و خرسندى باشد دوست تر نمى دارد و او تبارك وتعالى پرواى نعم دنيا را براى دشمنان خود هرگز در ساعتى ندارد، و اگر جز اين بوددشمنانش بر دوستانش غالب نمى آمدند و برايشان جور وتطاول نمى توانستند و ايشان را از حقوقشان اقتدار منع نمى يافتند و دشمنان او در امن واطمينان نمى زيستند و برترى و غلبه نمى جستند اگر جز اين بودى زكريا و يحيى بنزكريا به ستم و دشمنى در سرزنا كارى از زناكاران كشته نشدندى و اگر جز اينبودى جد بزرگوارت على بن ابى طالب عليهما السلام هنگامى كه قيام به امر خداىفرمود مقتول به ستم نگرديدى و عم تو حسين فرزند فاطمه صلى الله عليهما به ظلم ودشمنى به شهادت نرسيدى و اگر جز اين بودى خداىعزوجل در كتاب كريم خود نفرمودى كه اگر نه اين بود كه مردم يك امت بر كفر شدندىهر آينه قرار مى دادم آنان كه كافر به خداوند رحمن باشند براى خانه هايشان سقفها ازنقره و پله ها كه بر آنها به آن خانه ها بالا روند و از جهت خانه هايشان درهايى از نقرهو تختها كه بر آن تختها تكيه زنند و اگر نه اين بودى ، خداى تعالى در كتاب خودنمى فرمود كه آيا گمان مى كنند كه آنچه ايشان را ازاهل و فرزند به آن مدد مى دهيم براى ايشان سرعت و شتاب در خيرات و نيكوييها مىنمائيم ، بلكه نمى دانند اگر نه اين بودى كه در حديث نيامدى كه اگر مومن اندوهناكشدى هر آينه براى كفار سربندى از آهن قرار دادمى كه هرگز دردى بر سر ايشاننرسيدى و اگر نه اين بود در حديث نيامدى كه چون خداى تعالى بنده اى را دوست داردبلا بر او فرو ريزد ازغم اندوه نتواند رست و اگر نه اين بودى در حديث نيامدى كهنيست از دو جرعه محبوبتر به سوى خدا كه بياشامد آنها رابنده مومنى در دنيا يكى جرعهخشمى كه آن را فرو خورد و ديگر جرعه اندوهى نزد وقوع مصيبتى كه بر آن صبر نمايدبه حسن شكيبايى و خرسندى و ذخيره اجر و اگر نه اين بودى هر آينه نمى بودنداصحاب پيغمبر خداى -صلى الله عليه وآله - آن راه بر ايشان ستم راندى دعا كنند وبقاى عمر و تندرستى و فزونى مال و فرزندان براى آنها خواهند و اگر نه اين بودىبه ما نرسيدى كه پيغمبر خداى هر گاه مردى را از اصحاب تخصيص به طلب رحمت وآمرزش دادى بهره شهادت يافتى پس بر شما باد اى عم واى پسر عم و اى فرزنداناعمام من !به صبر و رضا و تسليم و واگذاشتن امر به سوى خداىعزوجل و رضا و صبر بر قضاى او چنگ زدن بهحبل طاعتش و تن در دادن به امرش خداى تعالى فرو ريزد بر ما و شكيبايى را و امور ما وشما را به سعادت اختتام دهد و ما و شما را از هر هلاكتى برهاند بهحول و قوه خودش به درستى كه اوست شنونده نزديك به اجابت دعوت هر بنده اى وصلوات فرستد بر صفوه و برگزيده خود از آفريدگارش محمد پيغمبر -صلى اللهعليه وآله - و اهل بيت او صلوات خداى و سلام و بركتها و رحمتهايش بر تمام ايشان باد.
اين آخر تعزيت و تسليت است كه لفظ به لفظنقل كردم از كتاب تتمات و مهمات و رساله را بر آن اختتام مى دهم در حالتى كه حمد مىكنم خداى را بر نوال او و صلوات مى فرستم بر صاحب رسالت وآل او كه اهل عصمت و اعتدال مى باشند.
و فراغت يافت از ترتيب اين رسال زين الدين بن على بن احمد الشامى العاملى در نيمهنهار روز جمعه در غره شهر رجب الحرام سال نهصد و پنجاه و چهار از هجرت نبويه علىمشرفها افضل السلام و التحية و صلوات فرستد خداى تعالى بر محمد وآل - پاكش صلواتى كه بشكند پشتهاى ملحدين و منكرين دين مبين و ملت متين را به محمد وآله صلوات الله عليهم اجمعين .

fehrest page

back page