3- اگر شخصى جنب است و گفتيم خواندن همه چهار سوره اى كه آيه سجده واجب دارند براو حرام است نه فقط خواندن آيات سجده بنابراين اگر بسم الله را خواند و نيت كرد كهآن جزئى از يكى از سوره هاى سجده واجب دار است ، كار حرامى انجام داده است . 4- مردى كه نماز ظهر و عصر را مى خواند اگر ادله استحباب بر جهر آن نمى بود، لازمبود بسم الله ...را آهسته بخواند و بر مردى كه نماز مغرب و عشاء را مى خواند واجب استبسم الله را بلند بخواند. و مانند اين مسائل و كسى كه بخواهد سورهفيل و قريش يا سوره ضحى و انشراح را با هم جمع كند واجب است بسم الله را ميان دوسروه بخواند.
ترتيب سوره هاى قرآن
ترديدى در اين نيست كه تركيب سوره (57) از آيات توقيفى است يعنى قراردادن هر آيه اى را در جاى معين از سوره هائى به يك نوبتنازل نگشته اند به دستور پيغمبر خدا (ص ) است كهجبرئيل به فرمان خداوند به او خبر داده بود و چنانچه ما در جلوتر آن را ثابت كرديمهمه مسلمين بر اين عقيده اجماع دارند.اما اين كه گفتيم در سوره هائى كه به يكبارگىنازل نشده چون مطلب در سوره ائى كه به يك نوبتنازل شده واضح تر است ، زيرا آنها؛ مانند سوره حمد و انعام و بسيارى از سورمفصل در حالى كه آياتشان همين ترتيب خاص را داشته اندنازل شده است . مقصود از مفصثل سوره هاى كوتاهى هستند كه بعد از حواميم ؛ شروع مىشوند و تا آخر قرآن ادامه دارند چنان كه در فن چهارم از مقدمات مجمع البيان طبرسى ، ودر اتقان سيوطى در خاتمه نوع 19 بيان شده است .(58) سخن تنها در ايناست كه آيا ترتيب سوره هاى قرآن در ميان دو جلد بر اين هيئت كه حالا در معرض ديد ما هستو به سوره حمد آغاز گشته و به (قل اعوذ برب الناس ) پيان يافته ، آيا اينترتيب در دوران پيامبر خدا (ص ) و به دستور او بوده است يا نه . آيا ترتيب سوره هانيز مانند ترتيب آيات توقيفى بوده است يا نه . حق اين است كه توقيفى بوده و قرآنبه نحو كنونى در زمان پيامبر خدا (ص ) و به فرمان او مرتب گشته ست .دليل آن اين است كه قرآن در دوران پيغبر جمع شده و تدوين گرديده بوده ، و گروهى ازصحابه آن را جمع آورى كرده بودند و بر پيامبر (ص ) خواندند، و ترتيب سوره ها بههمين گونه كه الان در مصحف هست همانند ترتيب آياتى است كه به دستور پيغمبر مرتبگرديده است .و اين قول عقديه محققين از دانشمندن قديم و جديد مسلمين است ، و كسى كه ازاين قول روى برگردانده به برخى اخبار خلاف قواعد كه با خبر واحد است ، يا دروغگويان آن را ساخته اند تمسك كرده ، يا مقصود اصلى خبر را درنيافته است . ما بهنقل گفتار آنان و رد و باطل نمودن آن نيازى نداريم چون مطلب آن قدر روشن است كه اينكار جز سخن را بدون فائده به درازا كشيدن ، سود ديگرى ندارد و چيزى بر مطلب نمىافزايد.
اشخاصى كه در زمان پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده بودند
ابن النديم در الفهرست ص 41 چاپ مصر، در فن سوم از مقاله نخست گويد: در دورنزندگى پيغمبر خدا (ص ) اين افراد قرآن را جمع آورى كرده بودند: 1- على ابن ابى طالب (ع ) 2- سعد فرزند عبيد بن نعمان بن عمر و بن زيد 3- ابوالدارداء، عويمر فرزند زيد است . 4- ابوزيد؛ ثابت بن زيد بن نعان . 5- ابى ابن كعب بنقيس بن مالك بن امرى القيس . 6- عبيد بن معاويه . 7- زيد بن ثابت بن صحاك . سيوطى در اتقان باب بيستم و جاهاى ديگر آن نام عده اى را كه در دوران پيامبر خدا (ص )قرآن را جمع نموده اند، به اسناد و طرق گوناگون از مولفين بزرگنقل كرده است و گفته است . بخارى از عبدالله بن عمر و بن العاص روايت كرده كه گفت :شنيدم پيامبر خدا (ص ) فرمود: قرآن را از چهار تن فرا بگيريد: از عبدالله بن مسعود، وسالم ، و معاذ، و ابى بن كعب . نسائى به سند صحيحى از عبدالله بن عمر روايت كردهكه گفت : قرآن را جمع آورى كردم ، و هر شب آن را ازاول تا به آخر مى خواندم ، به رسول خدا (ص ) خبر رسيد، به من فرمود: آن را در يك ماهبخوان ... ابن ابى داود بسندى حسن از محمد بن كعب قرظى روايت كرده كه گفت پنج تن از انصار دردوران زندگى پيامبر خدا (ص ) قرآن را گردآورى نموده بودند: معاذ بنجبل ، عبادة بن الصامت ، ابى بن كعب ، ابوالدداء، و ابوايوب انصارى . جز اينها اخبارديگرى در اين مورد كه قرآن در عهد پيغمبر جمع شده وارد گرديده ، و چه زياد استرواياتى كه نمايانگر اين هستند كه گروهى از صحابه قرآن را چندين مرتبه بر آنحضرت خوانده بودند كه از ايشان است على بن ابى طالب (ع ) و عبدالله بن مسعود، وزيد بن ثابت و ابى بن كعب و ديگران . اينان از جمله اشخاصى هستند كه در زمانزندگى پيغمبر قرآن را جمع كردند و بر آن حضرت خواندند و چند بار ازاول تا به آخر در خدمت آن بزرگوار قرائت كردند با اينحال چگونه ممكن است قرآن در دوران زندگى آن بزرگوار جمع و مرتب نگرديده باشد. واين احتمال كه آنان بطور پراكنده قطعه هائى از قرآن را بر آن حضرت خوانده باشند،بى مورد است و اصلى ندارد.اندك دقتى در نظم سوره ها بنمائيد، و شدت اهتمام پيامبر خدادر محافظت قرآن و دور نگهداشتن آن از اجتهاد هر فردى و بكار بردن ذوق و سليقه در آن ،و عنايت آن حضرت به پاسدارى از آن ، و در گفته آن حضرت كه فرمود: من دو چيزگرانبها در ميان شما مى گذارم قرآن كتاب خدا واهل بيتم ....آن چه مسلمين روايت كرده اند كه جبرئيل در هرسال يكبار قرآن را بر او عرضه مى كرد و در آخرينسال زندگيش دوبار.غير اين دو حديث ، از اخبارى كه در اين معنا وارد شده با كمترينتامل ، خواهد فهميد كه آيات و سوره هاى قرآن همانگونه كه در زمان ما در مصحف هستبدون دگرگونى و زياده و كم جمع گرديده و مرتب شده بوده است .
بيان
ابن اثير در نهايه در ماده -ع ر ض گويد: جبرئيل در هرسال يك بار قرآن را بر او عرضه مى كرد وسال دوبار؛ يعنى همه آن چه از قرآن نازل كرده بود را به او مى آموخت و ياد مى داد و ايناز معارضه به معنى مقابله است مقايسه و سنجش دو چيز با يكديگر و از همين نسخ است جملهعارضت الكتاب بالكتاب يعنى سنجيدم اين كتاب را به آن كتاب و روبرو كردم . در فصل هشتم نوع 18 از اتفاق گويد: ابوبكر بن الانبازى گفته : پروردگار تمامقرآن را يكجا به آسمان دنيا فرو فرستاد و سپس در مدت بيست و چندسال بطور پراكنده آن را وحى كرد، هر سوره بر اثر امر تازه اى پديد مى آمد و هر آيهدر پاسخ پرسنده اى نازل مى گشت و جبرئيل پيامبر اكرم را به جايگاه هر آيه و سورهآگاهى مى داد، بنابر اين اسلوب سوره ها مانند اسلوب و سياق آيات و حروف قرآن استكه همه آنها از پيغمبر گرامى (صلى الله عليه وآله ) مى باشند و هر كس سوره اى راپس و پيش كند نظم قرآن را بر هم زده است . كرمانى در كتاب البرهان فى علوم القران گويد: ترتيب سوره ها بدينسان نزد خداونددر لوح محفوظ هم به همين ترتيب است ، و بر همين نحورسول خدا، (صلى الله عليه وآله ) هر سال قسمتى از قرآن را كه در آنسال بر او نازل شده بود با جبرئيل مقابله و رويارو مى نمود و در سالى كه جهان رابدرود حيات گفت دوباره مقابله كرد، آخرين آيه اى كهنازل شده (و اتقوا يوما ترجعون فيه الله )(59) بود كهجبرئيل از جانب خدا به آن بزرگوار دستور داد كه بين دو آيه ربا و دين قرارش دهد. طيبى گويد: قرآن نخستين بار يكجا از لوح محفوظ به آسمان دنيا فرود آمد آنگاه چندينبار بطور پراكنده به مقدار مصالح نازل گشت ، و بعد به همان صورت كه در لوحمحفوظ نگارش و تنظيم شده بود در مصحفها يادداشت گرديد. و بيهقى در المدخل گويد: قرآن در دوره زندگى پيامبر خدا بر همين ترتيب بوده چهآيات و چه سورههايش . و ابن الحصار گفته : ترتيب سوره ها و جا دادن آيه ها در جايگاههاى موجود، قطعا از وحىسرچشمه گرفته است . آنگاه سيوطى پس از نقل اقوال ديگرى از بزرگان در اين مورد كه ترتيب سوره ها مانندترتيب آيات توقيفى است گفته است . مى گويم : و از امورى كه بر توقيفى بودن ترتيب سوره ها دلالت دارد اينكه حاميم هابلكه بين سوره هاى آنها جدائى افكنده شده و همچنين بين طسم شعرا و طسم قصص با طسفاصله شده ، با اينكه اين سوره كوتاهتر از آن دو مى باشد، پس اگر در جاى خود قراردادن سوره ها از روى اجتهاد بود مسبحات را پشت سر هم قرار مى دادند و طس را بعد ازسوره قصص ، مى آوردند. سيوطى در نوع 62 از اتقان نيز درباره مناسبت آيات و سوره ها و اينكه ترتيب هر يك ازآيه ها، و سوره ها، به دستور خداى تعالى بوده چندقول ديگر آورده است . مى گويم : مطلب از طلوع صبح آشكارتر، و از خورشيد فروزان در نيمروز نمايان تراست در اينكه آميخته كردن سوره هاى اين كتاب ارزنده الهى و ترتيب آن بر اين طرز شگفتانگيز نمى باشند جز به فرمان خداى تعالى ، و كسى كه در قرآن غير آنچه را ما ثابتكرديم بگويد بر خدا دروغ بسته و سخن ناصواب گفته و بر كتاب او و پيامبرشدروغى ساخته است . و گروه كوچكى قائل شده اند كه ترتيب سوره ها در دوران زندگىپيامبر خدا نبوده و در عهد ابوبكر مرتب شده است . مى گويم : بعد از چشم پوشى از دليلى كه به آن تمسك نموده اند و بر طبق آناستدلال كرده اند و به ظاهر آن گول خورده اند.
على عليه السلام نخستين جمع آورى كننده قرآن است
اگر پذيرفتيم كه سوره هاى قرآن بعد از پيامبر خدا تنظيم شده ، قطعا نخستين كسىكه بعد از رسول خدا قرآن را جمع آورى كرده شخص اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بود وآن حضرت كه دورد خدا بر او باد كه كاملا آگاهى داشته كه آيات درباره چه چيز و كجاو چه وقت و براى چه كسى نازل شده ، و بزرگان صحابه قرآن را از او مى آموختند، وقرآن را از او ياد مى گرفته اند، و شكى نيست كه شناخت آن حضرت به قرآن بيشتر ازديگران بوده ، و همه مسلمانان اتفاق دارند بر اينكه او در عهد پيامبر خدا حافظ قرآنبوده و چندين بار آن را بر پيغمبر خوانده است . بنابراين ترديدى نيست كه جمع و ترتيب آن حضرت حجت است زيرا آن جناب معصوم استچنانكه ما در شرح خطبه 237 نهج البلاغه بيان داشته ايم و هر چه را معصوم بياورد ازوهن و فساد محفوظ است و بر همه افراد بشر حجت است ، و اين ترتيب كه هم اكنون درمصحفها و قرائت قرآن ديده مى شود همان است كه على (عليه السلام ) ترتيب داده و قرائتكرده است . ابن ابى الحديد معتزلى در ديباچه شرحش بر نهبج البلاغه دربارهفضائل على (عليه السلام ) گفته است : اما قرائت قرآن واشتغال به آن و اهتمام على (عليه السلام ) در اين باب مورد توجه همگان قرار گرفتهاست چنانكه همه بر اين عقيده اند كه آن حضرت قرآن را بر پيامبر خدا حفظ مى كرد و جزاو ديگرى آن را حفظ نمى كرد پس او نخستين كسى است كه قرآن را جمع كرده و همه محدثيننقل كرده اند كه او چندى از بيعت ابوبكر سر باز زد شيعيان مى گويند تاءخيرش بدانجهت بود كه به بعيت به ابوبكر مايل نبود، ولىاهل حديث اين را نمى گويند بلكه مى گويندمشغول به جمع آورى قرآن شده بود، پس اين دلالت دارد بر اينكه او نخستين فردى استكه قرآن را جمع كرده و چون اگر در زندگانى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) جمعشده بود ديگرى نيازى نبود كه بعد از وفات پيغمبر، او به جمع آورى شده بود ديگرنيازى نبود كه بعد از وفات پيغمبر، او به جمع آورى آنمشغول گردد. هر گاه به كتبى كه در مورد قرآن نوشته شده مراجعه كنى خواهى يافتكه پيشوايان قراء همگى قرائتشان به او بر مى گردد، مانند ابوعمروبن علاء، و عاصمبن ابى النجود و غير آنان چون قرائت آن دو باز مى گردد به ابى عبدالرحمان بىسلمى قارى ، و ابوعبد الرحمان كه شاگرد او بود، و قرآن را از او فرا گرفته . پساين فن از فنونى است كه سرانجامش به آن حضرت باز مى گردد مانند بسيارى ازفضائل و فنون كه جلوتر گفتيم . پايان گفته شارح نهج البلاغه .
تنظيم سوره ها به اجتهاد صحابه نبوده
مى گويم اخبارى وارد شده است . چنان كه سيوطى در اتقان و ديگران در جوامع خود آنهارا آورده اند كه اميرالمومنين (ع ) و غير او قرآن را جمع كردند و بر طبق آن اخبار قومىقائل شده اند كه سوره ها در ميان دو جلد بعد از پيامبر خدا به اجتهاد صحابه تنظيم شده، چون به ظاهر آن اخبار چسبيده اند و حال آن كه غفلت كرده اند از اين كه ظاهر آن اخبارچسبيده اند و حال آن كه غفلت كرده اند از اين كه ظاهر آن اخبار منافاتى ندارد با آن كه ترتيبسوره ها و قرار دادن هر يك از آنها را در جايگاه ويژه اى چنان كه حالا در مصحف هست بهفرمان پيغمبر بوده چنان كه حق هم همين است . پس مبادا از گفتهفاضل مذكور و غير او، تو نيز گمان برى كه قرآن بعد از پيامبر جمع شده و ترتيبسوره ها نيز بعد از آن حضرت انجام گرفته ، ما به خواست خدا بزودى بيشتر از اينمطلب را توضيح خواهيم داد.ابن النديم در الفهرست 41 چاپ مصر از فن سوم از مقالهاولى گفته : ابن المنادى گويد: حسن العباسى به من حديث كرد، گفت خبر داده شدم ازعبدالرحمان بن ابى حماد، از حكحم بن ظهير سدوسى ، از عبدخير، از على (ع ) كه هنگام درگذشت پيغمبر آن حضرت مشاهده كرد مردم سست و مضطرب شده اند وفال بد مى زدند پس سوگند خورد كه تا قرآن را جمع كرد، و آن نخستين مصحفى است كهدر آن قرآن از صفحه دل على (ع ) به صفحات كاغذمنتقل شده و در آن جمع گرديده است . آن گاه گويد: آن مصحف نزد خاندان جعفر بود، و مندر زمان خودمان آن را نزد ابى يعلى حمزة الحسنى كه خدا او رامشمول رحمت خود سازد ديدم ، مصحفى بود كه چند برگ از آن افتاده بود به خط على بنابى طالب و بنو حسن فرزندان امام حسن آن را با گذشت زمان از هم به ارث مى برند ودست بدست نگهدارى مى كنند.سيوطى در نوع 18، از اتقان بسندى حسن از عبدخى(60) روايت كرده است كه على (ع ) فرمود: چون پيامبر خدا (ص ) چشم از جهانفانى فرو بست عهد كردم كه ردايم را جز براى نماز جمعه بدوش نگيرم تا اين كهقرآن را جمع كنم ، و با چنين تصميمى آن را گرد آورى كردم . باز به طريق ديگرىروايت كرده كه محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است كه چون مراسم بيعت با ابوبكرپايان يافت على بابن ابى طالب خانه نشين شد، به ابوبكر گفته شد كه او بيعت باتو را دوست نداشت ، ابوبكر او را احضار كرد تا اين كه گويد ابوبكر به آن حضرتگفت : چه باعث شده كه از امن كناره گرفته اى ؟ فرمود: ديدم ممكن است چيزهائى در كتابخدا افزوده شود با خود گفتم كه ردايم را نپوشم جز براى نماز تا اين كه قرآن را جمعكنم . ابوبكر به او گفت : خوب نظرى دارى . محمد گويد: به عكرمه گفتم : همچنان كهدر آغاز نازل شده بود آن را گرد آورد. پاسخ داد: اگر بشر و پرى دست بدست هم مىدادند تا آن را آن گونه كه نازل شده جمع آورى كنند نمى توانستند.ابن حجر در كتابالصواعق المحرقه (61) به اسناد خودش از سعيد بن مسيبنقل كرده كه گويد: هيچيك از صحابه نمى گفتند هر چه مى خواهيد از من بپرسيد جز على(ع ) و گويد: على (ع ) يكى از كسانى است كه قرآن را جمع كرد و بر پيامبر خدا (ص )عرضه داشت . همچنين گويد: ابن سعد از على (ع )نقل كرده است كه فرمود: به خدا سوگند هيچ آيه اىنازل نشده مگر آن كه مى دانستم در چه موردىنازل شده ، و بر زيان چه كسى ، چون پروردگارم ، دلى تيزانديش و زبانى گويابه من عطا فرموده است . و گويد: ابن سعد نقل كرده است كه على (ع ) فرمود: بپرسيد ازمن از كتاب خدا زيرا محققا آيه اى از آن نيست مگر آن كه من آگاهى دارم كه در شبنازل شده يا در روز، در هامون نازل شده يا در كوهسار. گويد: طبراين در كتاب الاوسط ازام سلمه نقل كرده است كه گفت شنيدم پيامبر خدا (ص ) مى فرمود:
على عليه السلام قرآن را به ترتيب نزول جمع آورى كرده
على با قرآن ، و قرآن با على است ، از هم جدا نمى شوند تا بر لب حوض بر من واردشوند.و در اتقان (62) آورده است كه ابن حجر گويد: از على (ع ) روايتىرسيده كه او پس از درگذشت پيامبر خدا (ص ) قرآن را به ترتيبنزول جمع آورى كرده است .(63) مى گويم : اين ابن حجر، احم بن على حجرعسقلانى ملقب به شيخ الاسلام صاحب كتاب الاصابة فى معرفة الصحابة و كتاب تقريبالتهذيب ، و كتابهاى ديگر است كه وفاتش درسال 852 هجرى بوده ، و نويسنده الصواعق المحرقة (64) كه همنام اوست ،احمد بن محمد بن على هيثمى است كه سال 973 هجرى چشم از جهان فرو بسته است وجلال اليدن سيوطى سال 910 از جهان درگذشته است . از عبارت ابن حجر استفاده مىشود كه قرآنى را كه على (ع ) گرد آورده است غير قرآنى است كه سوره هايش بر طبق آنچه اكنون در مصحف است مرتب شده بوده ، پس على (ع ) خواسته است در اسن جمع آورىترتيب نزول سوره ها و آيات را روشن كند همچنان كه دانشمندى دست به قلم مى برد وقرآن را تفسير مى كند و تعداد قرائتها را بيان مى كند. دانشمند ديگرى قلم بدست مىگيرد و فقط علل وجوه قرائتها را مى نگارد، و ديگرى در نوشته خود به لغات قرآن مىپردازد، و ديگرى الفاظ نادر و دور از ذهن قرآن را و ديگرى اخبار وارده مناسب با هر آيهاى را در تفسير خود مى آورد و غير آنها كه هر كدام يكى از اغراض گوناگون قرآن رادنبال مى كنند، زيرا هر كسى را بهر كارى ساختند مويد اين عقيده ما است حديثى كه ثقةالاسلام كلينى آن را در باب اختلاف الحديث ازاصول كافى به سند خودش از سليم بن قيس هلالى در حديثى طولانى از امير المومنين (ع) نقل كرده كه آن حضرت در پاسخ او مفصلا مطالبى بيان نموده تا اين كه فرمود: و برپيغمبر خدا (ع ) هيچ آيه قرآنى نازل نمى شد جز آن كه برايم مى خواند و بر من ديكتهمى نمود، و من به خط خود مى نوشتم و تاويل و تفسير ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه وخاص و عام آن را به من مى آموخت و از خدا خواست كه به من نيروى بخاطر سپردن آن راعطا كند، از آن زمان كه آن دعا را درباره من كرد هر آيه اى از كتاب خدا را كه به من آموخت ،و هر علمى را كه به من ديكته نمود و من نوشتم فراموش نكردم ، و آن چه را خدا به اوآموخت از حلال و حرام و امر و نهى كه بوده با خواهد بود، و هيچ كتابى كه بر پيغمبرىقبل از او نازل شده بود درباره طاعت و معصيت نماند الا آن كه به من ياد داد. و من حفظشكردم و يك حرف آن از خاطرم محو نشد، آن گاه دست خود را بر سينه من نهاد و از پرودگارخواست كه قلبم را از علم و فهم و حكمت و نور پر كند. من گفتم : اىرسول خدا پدر و مادرم فدايت ، از آن هنگام كه آن درخواست را از خدا درباره من نمودىچيزى را از ياد نبردم ، و آن چه را هم ننوشتم از دستم نرفته است ، آيا پس از اين ترسفراموشى برايم دارى . فرمود: نه ، من از فراموشى و نادانى نسبت به تو بيمناكنيستم (65) فرمايش اميرالممومنين (ع ) چنان كه در بحار الانوار(66) آمده : و هر آينهكتابى براى شما آورده ام كه كامل است و مشتمل برتاويل و تنزيل و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ است . بنابراين هيچ كس به طور قطعىنمى تواند بگويد كه حضرت على سوره ها را جمع مرتب نموده و سوره ها در زندگانىپيغمبر مرتب نبوده ، و اخبار ديگرى هم كه دلالت دارند بر اين كه ابوبكر و ديگرانقرآن را جمع كردند نيز از همين قبيل است و بر اين دلالت ندارد. ترتيب سوره هاى قرآنبه فرمان پيغمبر نبوده . پس هر كه آنها را براى آن غرض دست آويز خود قرار دهد قطعابه اشتباه افتاده است .
هم اكنون قرآن بر طبق قرائت على عليه السلام قرائت مى شود
طبرسى در مجمع البيان در تفسير فرموده خداوند:
و اظهره الله عليه عرف بعضه و افرض عن بعض (67)
| گويد: كسائى تنها عرف بدون تشديد خوانده و ديگران عرف به تشديد خوانده اند، وابوبكر به عايش هم قول به تخفيف را برگزيده است . گفته است : آن از ده حرف وقرائتى است كه من آن را وارد در قرائت عاصم از قرائت على بن ابيطالب (ع ) نمودم تااين كه قرائت على را خالص گردانم و آن قرائت حسن و ابى عبدالرحمن سلمى است . ابوعبد الرحمن و وقت شخصى را مى ديد كه عرف را به تشديد مى خواند او را با سنگريزهمى زد. مى گويم : ابوبكر بن عياش (68) و حفص بن سليمان بزاز هر دو ازعاصم بن ابى النجود بهدله روايت مى كنند، و عاصم يكى از هفت تن قاريانى است كهقرائتشان به حد تاتر رسيده ولكن صداهاى اعراب قرآن كه هم اكنون رائج است ، تنهابر طبق قرائت حفص از عاصم اعراب گذارى شده و از آن چه طبرسى از ابن عايشنقل كرده بر مى آيد كه قرائت عاصم همان قرائت امير المومنين على بن ابى طالب است مگردر ده كلمه كه ابوبكر بن عياش در قرائت عاصم وارد كرده تا قرائت على (ع ) خالصگردد، بنابراين قرائتى كه حالا متداول است همان قرائت على (ع ) مى باشد. و همچنينطبرسى در فن دوم از مقدمه تفسيرش در ذكر نامهاى قراء گويد: پس اما عاصم بر ابىعبدالرحمن سلمى قرائت كرده است و او بر على بن ابى طالب (ع )(69)
مزيت قرائت عاصم
اين كه در مصحف گرانمايه تنها قرائت عاصم بكار گرفته شده ، براى سادگى ومزيت و شايستگى آن است و چون از قرائتهاى ديگر بهتر ضبط كرده ، و راز اضبطبودنش در اين است كه از قرائت اميرالمومنين (ع ) گرفته شده . گر چه جايز است قرآنبه قرائت متواتر هر يك از قراء سبعه خوانده شود. علامه حلى قدس سره در كتاب منتهىمطلبى فرموده كه متنش اينست دقيق ترين اين قرائتهاى هفتگانه نزد آن كه داراى بينشهستند همان قرائت عاصم است كه بر روايت ابى بكر بن عياش ذكر شده است . در كتابتذكره فرموده است : قطعا اين مصحفى كه اكنون در دست ما هست از روى مصحف على (ع )استنساخ شده . محقق طوسى قدس سره در تجريد گويد: على (ع ) از همه مردم برتربود به جهت كثرت جهاد او و... و چون آن جناب از همه صحابه كتاب خداى والاى توانابهتر حفظ كرد. فاضل قوشجى در شرحش بر آن گويد پس بيشتر ائمه قراءفراگرفته اند، زيرا آنان شاگردان ابوعبدالرحمن سلمى بودند كه شاگرد على (ع )بوده است . مختصر آن كه ما قائليم كه اولا قطعا ترتيب سوره ها مانند آيات توقيفى ومستند به دستور پيغمبر است . و همه محققين از علماء شيعه و سنى بر اين عقيده اند و شواهدو براهين بر اثبات ا: فراوان است و معتقديم كه قرآن بعد از وفات پيغمبر جمع نشده تاسوره هايش بر طبق نظر و اجتهاد صحابه مرتب گرديده باشد، بخاطر آن كه فهميدى ،اخبارى كه به آنها تمسك نموده اند بر مدعايشان دلالت ندارد. از آن هم كه چشم پوشىكنيم گوئيم كه شيعه و سنى اتفاق دارند در اين كه اميرالمومنين (ع ) در دوران زندگىپيامبر خدا (ص ) قرآن را حفظ نموده بوده و چندين بار بر آن حضرت قرائت كرده و درمورد قرآن از همه صحابه شناخت بيشترى داشته است . على (ع ) در خطبه 208 از نهجالبلاغه و همچنين وافى (ص ) 62 ج 1 به نقل از كافى در پاسخ شخصى كه از احاديثمجهول و خبرهاى گوناگونى كه در دسترس مردم آن زمان قرار داشت پرسيد، فرمود: آنچه در دست مردم است حق است و باطل تا آن كه فرمود: همه اصحاب پيامبر خدا نميتوانستندچيزى از او بپرسند يا از او بخواهند كه چيزى را به آنها بفهماند تا جائى كه دوستداشتند باديه نشينى يا غريبى از راه برسد و از آن حضرت بپرسد تا آنها هم بشنوند واز آن مطالب چيزى بر من نگذشت مگر اين كه از آن حضرت مى پرسيدم و آن را در حافظهام جاى مى دادم .(70) گروهى از دانشمندان بزرگ گفته اند: قرائتى كه الانمعمول مى باشد قرائت على (ع ) است و او نخستين فردى بوده كه بعد از پيغمبر قرآن راجمع آورى كرده و او در همه علوم مورد اعتماد صحابه بوده و در قرآن و احكام به او مراجعهمى كردند، بويژه نزد اصحاب ما اماميه كه به عصمت او قائلند و به اتفاق همه مسلمين ،پيغمبر (ص ) در حق او فرموده : در داورى و حكومت على از همه شما برتر است . فرموده است : على با قرآن ، و قرآن باعلى است . فرموده است : على با حق است ، و حق با على است به هر طرف كه بگردد.و...بنابراين ترتيب سوره هاى قرآن بر شيوه اى كه خدا و رسولش اراده كرده اند واقعشده . سپس مى گوئيم : فرض كنيم بر اين كه ترتيب سوره هائى كه ميان دو جلد قرارگرفته بعد از زندگى پيغمبر بوده و فقط در عهد ابوبكر و به دستور او بوده چنانكه از ظاهر پاره اى از اقوال بدست مى آيد. سخنى نيست در اين كه اميرالمومنين على (ع ) آنرا پذيرفته و آن را پسنديده است ، و گرنه در دوران خلافت خودش آن راتبديل مى كرد اگر گفته شود كه اين كار در عهد ابى بكر برايش امكان نداشت و چون آنبزرگوار معصوم است و پذيرش و امضايش براى ما حجت است . علاوه بر اين كه تركيب سوره ها از آيات اجماعى است و چنان كه فهميدى خلافى در آننيست ، پس اگر بالفرض ترتيب سوره ها بدستور معوصم هم نباشد بنابر آن چهگفتيم تمام آيات و سوره هائى كه بر پيغمبرنازل شده همان است كه الان ما بين دو جلد قرار دارد و به هر صورت و حالت چيزى در آنزايد نگرديده و چيزى هم از او كم نشده پس با ايناستدلال روشن شد كه قول فقيه بحرانى در كتاب و ديگران كه مانند او گفته اند؛ گردآورى قرآن در مصحفى كه الان موجود است از جمع معصوم نيست ، بى مدرك و بى نهايت دوراز ثواب است .
دليل روشن بر اين كه عثمان از قرآن چيزى كم و زياد نكرده ، بلكه مردم را بر يكقرائت جمع كرده
بايد توجه داشته باشى كه صحابه و مسلمانان ديگر در حفظ و نگهبانى قرآن بىنهايت سخت كوش بودند و انگيزه ها بر نقل و حمايت قرآن فراوان بود كه هزاران انسانبه او روى آوردند و دانستى كه گروهى از ياران پيامبر (ص ) تمامى قرآن را از بركرده و بر لوح دل نگاشته بودند و اما آنان كه پاره اى از قرآن را حفظ كره بودندعددشان را نمى توان به حساب و شمارش در آورد، بنابراين هر شخصى كه در شيوهبرخورد صحابه با قرآن و سخت كوشى آنان در نگهدارى و گرفتن علوم و احكامشان رااز آن اندك دقتى بنمايد، خواهد دانست كه احتمال نفوذ زياده و كمى در آن جدا پوچ است . هيچكس ادعا نكرده كه عثمان چيزى در قرآن افزوده يا چيزى از آن كم نموده باشد. براىاين كه عقل مى گويد چنين چيزى امكان پذير نيست كه با آن همه كوششى كه از طرفمسلمين جهت حفظ قرآن بعمل مى آمده و با آن كه مردم در همه روى زمين قرآن و شماره سوره هاو آياتش را مى دانستند ديگر كجا براى عثمان چنان فرصتى بود كه دست به كم و زيادكردن آن بزند بلكه او مردم را به يك قرائت جمع كرد و بقيه قرائتها را بدور افكند،بدين گمان كه با آن كار قرآن از زياده و كم شدن محفوظ خواهد ماند و مى پنداشت كهزيادى قرائتها سبب مى شود تا آن چه از قرآن نمى باشد در آن وارد گردد.عثمان خواست واو (و الذين يكنزون الذهب ...) از آيه 35 توبه را بردارد، ابى بن كعب گفت يا بايدو او را بجايش بنهيد و يا بايد شمشيرم را بر شانه ام بنهم . به تفسير در منثورسيوطى رجوع شود (فافهم ).اينك اقوال و آراء گروه بيشمارى از مشايخ را در آن بارهپيش رويت قرار مى دهيم تا خود چه بينديشى . ابن التين و غير او گفتهاند(71) چون ناسازگارى در وجوه قرائتها زايد شد تا به اندازه اى كه باوجود لهجه هاى فراوان قرآن را هر دسته اى با لهجه خود مى خواندند و اين كار آنان رابه جائى كشانده بود كه به يكديگر نسبت خطا مى دادند، عثمان از خطرناك شدن كارترسيد، لذا همه آن مصحفها را در يك مصحف استنساخ كرد، سوره ها را به هان ترتيب كهبود قرار داد، و از بقيه لهجه ها به لهجه قريش بسنده نمود واستدلال مى كرد كه : قرآن به لغت ايشان فرو فرستاده شده هر چند- اجازه داده شده بودكه توسعه يابد و به لغت ديگران نيز خوانده شود. تا در آغاز كار دردسرى ايجادنشود، عثمان ديد نياز به اين كار پايان پذيرفته پس به يك لغت اكتفا كرد. قاضى ابوبكر در كتاب الانتصار گفته : مقصود عثمان جمع كردن مسلمين بر قرائتهاىثابت و معروفى كه از پيغمبر رسيده لغو قرائتهاى ديگر بود. او مردم را وادار كرد كهمصحفى برگيرند كه تقديم و تاخيرى در آن نباشد، وتاويل آيات را در كنار آنها ننوشته باشند، و آن چه تلاوتش نسخ شده بود با آن چهتلاوتش بجا مانده درج نگردد، تا مبادا در نسلهاى بعدى فساد و شبهه پديد آيد. حارثمحاسبى گفته : در ميان مردم شهرت يافته است كه عثمان جمع كننده قرآن بوده ولى اينطور نيست ، بلكه عثمان مردم را بر يك وجه خواندن قرآن واداشت بر مبناى قرائتى كه اوو هر يك مهاجرين و انصار كه وى آن را ديده بود برگزيده بودند زيرا وقتى كه اختلافمردم عراق و شام در حروف قرائتها پيش آمد از آشوب و بلواترسيد، اماقبل از آن مصحفها به وجوهى از قرائتهاى بى قيدى بودند كه بر اساس حروف هفتگانهاى كه قرآن بر آنها نازل شده نوشته شده بودند.در اتقان از محاسبى مذكورنقل كرد، كه على (ع ) فرموده : اگر حكومت بدست من بيفتد هر آينه با مصحفها همان كار رامى كردم كه عثمان كرد. گويد: و ابن ابى داود به سندى صحيح از سويد بن غفله روايتكرده كه گفت : على (ع ) فرمود: جز نيكى چيزى درباره عثمان نگوئيد به خدا سوگند آنچه در مصاحف انجام داد جز با مشورت ما نبود و در حضور ما انجام گرفت ، به ما گفت :درباره اين قرائتها چه مى گوئيد؟ به من گزارش رسيده كه برخى به يكديگر مىگويند قرائت من بهتر از قرائت تو است و اين كار بقدرى بالا گرفته كه نزديك استبه كيفر بيانجامد. گفتم : نظر خودت چيست . پاسخ داد: راى من آن است كه مردم بر يكمصحف جمع شوند، و ديگر تفرقه و دسته بندى در كار نباشد. گفتم : خوب نظرى دارى .گويد : و قاضى ابوبكر در كتاب الانتصار گفته : به عقيده ما همه قرآنى كهپروردگار آن را نازل فرموده ، و نوشتن آن را دستور داد، و آن را نسخ نكرد و پس ازنزول تلاوتش را بر نداشت همين است كه مصحف عثمان فرا گيرنده آن است و از آن چيزىكم نشده و به آن افزدوه نگرديده و نظم و ترتيبش بر آن چه خداوند مظم فرموده وپيامبر خدا ترتيب داده برقرار مانده ، آن چه مقدم بوده موخر نشده ، و آن چه در آخر بودهبه پيش نيفتاده ، و ترتيب آيات هر سوره و جاها و شناخت مواضع آنها را مسلمين از پيامبرگرامى (ص ) ضبط كرده اند، همچنانكه خود قرائتها و تلاوتش را ضبط كرده اند، و امكاندارد خود پيغمبر سوره هايش را در جاى خود قرار داده باشدواحتمال دارد آن را به امت واگذارده باشد كه پس از خودش اين كار را بنمايد و خود آنبزرگوار چنين كارى را ننموده باشد سپس گفتهاحتمال دوم به واقع نزديكتر است . من مى گويم بلكهقول اول متعين و حتمى است و ترديدى نداريم در اين كه شخصيت والاى پيغمبر (ص ) خودعهده دار ترتيب سوره ها نيز بوده است چنانكه گذشت . در اتقان نيز گويد: لغوى دركتاب شرح السنة گفته است : صحبابه قرآن را كه پروردگار بر پيغمبرش فروفرستاده بود ميان دو جلد جمع كردند بدون اين كه چيزى از آن را زياد و كم نمايند، ازترس آن كه مبادا با از بين رفتن آن كه به سينه سپرده بودند چيزى از آن كم شود، پسآن را به همان نحو كه از پيغمبر (ص ) شنيده بودند نوشتند بدون آن كه چيزى از آن راپس و پيش كنند.يا از براى آن ترتيب جديدى اتخاذ نمايند كه از پيامبر گرامى نگرفتهباشند، و رسول خدا (ص ) آن چه از قرآن بر اونازل مى شد به ترتيبى كه هم اكنون در مصحفها هست به اصحاب خود مى فهماند و بهآنها ياد مى داد، با املاء و دستور جبرئيل كه به هنگام فرود آوردن هر آيه به آن حضرتمى گفت : اين آيه بعد از فلان آيه در فلان سوره نوشته شود. پس ثابت شد كه تلاشصحبه بر اين مدار بود كه قرآن را يك جا جمع كنند نه اين كه آن را مرتب كنند.چون كهقرآن در لوح محفوظ به همين گونه نوشته شده است . قادرمتعال آن را يك جا به آسمان دنيا نازل فرمود، آن گاه آن را بطور پراكنده در مواقع نيازفرو فرستاد، و ترتيب نزول غير از ترتيب خواندن آن است . گويد: و ابن داود از طريقمحمد بن سيرين از كثير بن افلح روايت نموده كه گفت : وقتى عثمان مى خواست مصحفها رابنويسد دوازده تن از قريش و انصار را جمع كرد، پس آنها فرستادند و جعبه جزوه هاىقرآن را كه در خانه عمر بود آوردند، و عثمان بر كارشان نظارت مى كرد و چون دربارهچيزى با هم اختلاف مى كردند جايش را خالى مى گذاشتند و نوشتن آن را به تاخير مىانداختند. گويد: و از ابن وهب نقل شده است ؟ گفت : از مالك شنيدم كه مى گفت فقط بنا برآن چه از پيامبر مى شنيدند قرآن تاليف شده . درمناهل العرفان گويد: بخرى از ابن زبير روايت نموده كه گفت : به عثمان بن عفان گفتم: آيه (الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا)(72) را آيه ديگرى كه ؛ رهمانسوره است نسخش كرده پس چرا بنويسى ، آن را واگذارم و معنايش اين است كه چرا آن رابنويسى ، يا گفته باشد چرا آن را بنويسى و به حكم آنعمل نكنى ، چون كه حكم آن با آيه قبل از او برداشته شده ! گفت : اى فرزند برادرمچيزى را از جاى خودش تغيير نميدهم .(73) و گفتار ديگرى هم در اين زمينه هستو اين كه اين مقدار راما نقل كرديم بخاطر تاييد بود چون مطلب در آن روشن اتر از آن استو در آن نيازى به نقل همه اقوال نيست . عثمان را در كارش به دو جهت سرزنش مى كنند: 1- سوزاندن او مصحفها را سبك شمردن دين بود. 2- اين كار راه محافظت قرآن بود و اگر اين كار برج و باروكشيدن به دور قرآن براىرخنه نكردن دشمن در آن بود. پيامبر خدا قرائتهاى گوناگون را جايز نمى فرمود. وبطور كامل در اين مورد سخن گفته شد.و با آن كه عثمان با اين كار مى خواست همه مردم رابر يك قرائت جمع كند، معذلك آنقدر قرائتها زياد شد كه متواتر آن به هفت تا رسيد.
شيوه نگارش قرآن
از شدت توجه و دقت مسلمين و كوشش آنان در صحت و درستى قرآن مبين ، نوشتن قرآن ، ونحوه نگارش آن به حروف 28 گانه الفبايى است كه نويسندگان وحى براى نخستينبار در عهد پيغمبر (ص ) نوشته بودند، اگر چه در برخى مواضع ، آن شيوه مخالفآئين نگارش است ، ولى به هيچكس اجازه داده نمى شود كه قرآن را بنويسد مگر بر طبقهمان شوره اى كه از گذشته به تواتر ضبط گرديده و اين سخت گيرى دو جهت دارد. 1- تا قرآن همان گونه كه بوده دست نخورده باقى بماند. 2- پيشگيرى و مواظبت از آن كه مبادا خطر تحريف در آن رخنه كند و لو از جهت شيوه نگارش. بلكه مى گوئيم : دگرگون ساختن شيوه نگارش قرآن حرمتش آشكار است ، زيرا نگارشقرآن از شعائر دين است ، و حفظ شعائر واجب است تا اين كه تا روز بازپسين از شبهه ها،و تحريف دشمنان محفوظ بماند، و حجت باشد بر تمامى افراد بشر، كه تا انقراض عالمبا كمال اطمينان به آن احتجاج كنند. همچنان كه حفظ شعائر ديگر واجب است مانند آن كه درسرزمين مكه بايد حدود مرزهاى منى و مشعر و خانه كعبه ، و آرامگاه پيغمبر و غير آنها حفظگردد.جهت تاييد اين مطلب چند موضع از قرآن را به عنوان شاهدمثال مى آوريم تا كاملا برايت روشن گردد كه قرآن از همه وجوه تغيير وتبديل و تحريف و تصحيف و زياده و كمى مصون گرديده و دست نخورده باقى مانده است .
نمونه هايى از شيوه نگارش اوليه قرآن
مثال : كلمه مرضات در همه مصاحف به تاء كشيده نوشته شده : 1-
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاتالله(74)
| 2- و در آيه ديگر: مثل
الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله .(75)
|
3-
و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نوتيه اجراعظيما (76)
|
4-
يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك (77)
|
كلمه نعمت نيز در مصاحف به تاء كشيده نوشته شده :
|