|
|
|
|
|
|
(45) وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا كَمَآءٍ اءَنزَلْنَهُ مِنَ السَّمَآءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الاَْرْضِ فَاءَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَحُ وَكَانَ اللّهُ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ مُّقْتَدِراً ترجمه : و (اى پيامبر!) براى آنان زندگى دنيا را مثَل بزن كه (در ناپايدارى ) همچون آبى است كه از آسمان فرو فرستاديم ، پس گياه زمين به وسيله ى آن (چنان رشد كند وانبوه شود كه ) در هم فرو رود، پس ناگهان خشك شود، آن چنان كه بادها پراكنده اش كنند و خداوند بر هر چيزى تواناست . نكته ها O در آيه ، سخن از رويش وسرسبزى زمين وفرارسيدن قهر الهى وسوختن و خاكستر شدن آنهاست ، تا درس عبرتى براى مردمان مغرور وغافل از خدا باشد.(265) آرى ، دنيا همچون گياه بى ريشه اى است كه با اندك بارانى سبز و با اندك بادى خشك مى شود، البتّه آنچه باقى مى ماند، عمل انسان است . چنانچه در ديوان منسوب به اميرالمؤ منين عليه السلام مى خوانيم : يا مَن بدنياه اشتَغلggggg قد غَرّه طُول الا مل پيام ها : 1 پيامبر خدا براى تربيت مردم ، ماءمور به استفاده از تمثيل است . (واضرب لهم مثل الحياة الدنيا) 2 يكى از اصول تربيت و تبليغ ، استفاده از مثل هاى قابل فهم عموم و طبيعى باشد. (اضرب لهم مثل ... كماء انزلناه ... ) 3 هر بهارى را خزانى و هر وصالى را فراقى است . (نبات ... هشيما)للّه 4 به جلوه هاى زودگذر دنيا دلخوش و مغرور نشويم و به آينده ى پايدار بينديشيم . (فاصبح هشيما تذروه الرياح ) (46)الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَالْبَقِيَتُ الصَّلِحَتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ اءَمَلاً ترجمه : مال و فرزندان ، زينت زندگى دنيايند و كارهاى ماندگار شايسته ، نزد پروردگارت پاداشى بهتر دارند و اميد داشتن به آنها نيكوتر است . نكته ها O در روايات ، براى ((باقيات الصالحات )) نمونه هايى همچون ، نمازهاى پنجگانه ،(266) ذكر خدا(267) و محبّت اهل بيت عليهم السلام بيان شده است ،(268) ولى اينها مصاديقى است كه مفاهيم قرآن را مخصوص به خود نمى سازد. O همه ى نعمت هاى مادّى ، زينت دنيا هستند، ولى مال و فرزند جلوه ى بيشترى دارد و به همين دليل نام اين دو از ميان نعمت هاى بى شمار الهى مطرح شده است . و چون غالبا پسران نيروى فعّال اقتصادى هستند، نه دختران ، لذا در كنار ((مال ))، ((بنون )) آمده است ، نه ((بنات )). پيام ها : 1 جلوه ى مال وفرزند تنها در دنياست ، در آخرت ، ثروت وفرزند، سودى نمى بخشد. (زينة الحيوة الدنيا ) 2 آنان كه امكانات مادى دارند مغرور نشوند. آنان هم كه ندارند، ماءيوس نباشند. (المال والبنون زينة ... والباقيات الصالحات خير) 3 مال و فرزند، ماندگار نيست ، به چيزى بينديشيم و دل ببنديم كه باقى است . (الباقيات الصالحات خير ) 4 در پيشگاه خداوند، هيچ عمل صالحى محو نمى شود و پاداش ها تضمين شده است . (والباقيات الصالحات خير عند ربّك ثوابا) 5 ارزش كارهاى نيك را همه نمى دانند. بيشتر مردم خير و ارزش را در كاميابى هاى مادّى مى پندارند. (خيرٌ عند ربّك ) 6 پاداش و كيفر، لازمه ى تربيت و از شئون ربوبيّت است . (عند ربّك ) 7 تنها به پاداش فكر نكنيد، به آينده ى پايدار هم بينديشيد. (خير عند ربّك ثواباً و خير املاً ) 8 در ارشاد و تربيت ، از آرزوها واميدهاى مردم استفاده كنيم . (خير عند ربّك ثوابا و خير املا) (47) وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الاَْرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ اءَحَداً ترجمه : و(ياد كن ) روزى كه كوهها را به حركت درآوريم وزمين را آشكار (صاف وهموار) مى بينى در حالى كه همگان را برانگيخته يم ، پس هيچ يك از آنان را فروگذار نمى كنيم . نكته ها O قرآن وضعيّت كوهها را در آستانه ى برپايى رستاخيز، به صورت هاى گوناگونى بيان كرده است ، از قبيل : 1 زلزله و لرزش زمين وكوهها. (ترجف الارض والجبال ) (269) 2 حركت و جابجايى . (نُسيّر الجبال ) 3 تكّه تكّه شدن وبه صورت ريگ درآمدن . (بثّت الجبال بثاً فكانت هباءً منبثاً) (270) پيام ها : 1 براى دل نبستن به زندگى دنيا، يادآورى قيامت لازم است . (ويوم ...للّه ) 2 كارهاى نيك ، در جاهاى بسيار بكار مى آيد، از جمله در قيامت كه كوهها نيز به حركت درآيند. (و يوم نسيّر الجبال ) (271) 3 در سرزمين قيامت و عرصات محشر، هيچ پستى وبلندى وجود ندارد. (ترى الارض بارزةً ) 4 حشر و رستاخيز، حتمى است . (حشرنا) (فعل ماضى ، براى آينده آمده است ) 5 قيامت براى همه است و هيچ استثنايى در كار نيست . (فلم نغادر منهم احداًللّه ) (48) وَعُرِضُواْ عَلَى رَبِّكَ صَفّاً لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَكُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ اءَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِداً ترجمه : و(در آن روز) همه ى مردم صف كشيده ، بر پروردگارت عرضه مى شوند. (خدا به آنان مى فرمايد:) همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم ، (امروز هم ) به سوى ما آمديد، بلكه پنداشتيد كه هرگز ما برايتان موعدى مقرّر نخواهيم داشت ؟ نكته ها O ((صف )) نشانه ى نظم و ساماندهى و رمز ادب و تواضع است . در قرآن ، براى بيان اوصاف مجاهدان و همچنين فرشتگان ، تعبير ((صف )) آمده است و دو سوره ى از قرآن نيز به نام ((صف )) و ((صافّات )) مى باشد. O اگر در دنيا، قواى مسلّح با نظم خاصّى بر رؤ سا عرضه مى شوند، در قيامت ، همه ى انسان ها به طور قهرى و منظّم بر خداوند عرضه خواهند شد. پيام ها : 1 حضور در قيامت و عرضه بر پروردگار، قطعى است . (عرضوا على ربّك ) 2 طبقات دنيوى در قيامت از بين مى رود و همه ى مردم ، توانگر و فقير در يك صف قرار مى گيرند. (صفّاً) 3 نظم ، ارزشى است كه هم در دنيا مطرح است ، هم در آخرت ، هم در جامعه و هم در عبادت . (عُرضوا... صفّاً ) 4 نحوه ى حضور در قيامت ، مانند هنگام تولّد و حضور در دنياست ؛ عاجز، گريان و عريان .(272) (كما خلقناكم اوّل مرّة ) 5 معاد جسمانى است . (جئتمونا كما خلقناكم ... ) 6 آفرينش مجدّد در قيامت ، همچون آفرينش در دنياست . (كما خلقناكم اوّل مرّة ) 7 كافران ، دليلى بر انكار معاد ندارند. (بل زعمتم الن نجعل لكم موعدا ) (49) وَوُضِعَ الْكِتَبُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَوَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَبِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلا اءَحْصَهَا وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِراً وَلاَ يَظْلِمُ رَبُّكَ اءَحَداً ترجمه : و كتاب (و نامه ى اعمال ) در ميان نهاده مى شود، پس مجرمان را مى بينى كه از آنچه در آن است بيمناك اند و مى گويند: واى بر ما، اين چه نوشته اى است كه هيچ (گفتار و كردار) كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده مگر اينكه برشمرده است ! و آنچه را انجام داده اند (در برابر خود) حاضر مى يابند و پروردگارت به هيچ كس ستم نمى كند. نكته ها O بارها قرآن از مسئله ى كتاب و پرونده و نامه ى عمل در قيامت سخن به ميان آورده است و مى فرمايد: فرستادگان ما مى نويسند: (انّ رسلنا يكتبون )(273)، آثار كارها را هم مى نويسيم : (نكتب ما قدّموا و آثارهم ) (274)، نامه عمل آنان بر گردنشان آويخته مى شود: (الزمناه طائره فى عنقه )(275)، پرونده ها در قيامت گشوده مى شود: (و اذ الصُّحف نُشرت )للّه (276)، نامه ها به دست خود افراد داده مى شود؛ نامه ى خوبان به دست راست و نامه بدكاران به دست چپ آنان داده مى شود. همان گونه كه هر فردى پرونده اى دارد، هر امّتى نيز كتاب و پرونده اى دارد. (كل امّة تُدعى الى كتابها )(277) O پيامبراكرم صلى الله عليه و آله در بازگشت از جنگ حُنين ، در يك صحراى خشك فرود آمد. به اصحاب فرمود: بگرديد تا هر چه از چوب وخاشاك يافتيد گرد آوريد. اصحاب رفتند و هر كس چيزى آورد. روى هم ريختند و انباشته شد. پيامبر فرمود: ((هكذا تجتمع الذنوب ، اياكم و المحقّرات من الذنوب )) گناهان اينگونه جمع مى شوند، پس از گناهان كوچك پرهيز كنيد.(278) از اين برنامه اين درس را نيز مى توان گرفت كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آموزشى اردوئى و بيابانى تجسّمى ، نمايشى و عملى ، همراه با پركردن اوقات فراغت براى ياران خود داشتند، آن هم وقتى كه خطر غرور ناشى پيروزى در جنگ در كمين آنان بود، واصحاب خود را بى گناه يا كم گناه مى پنداشتند. O امام صادق عليه السلام فرمودند: در روز قيامت هنگامى كه كارنامه ى عمل انسان به او داده مى شود، پس از نگاه به آن و ديدن آنكه تمام لحظه ها و كلمه ها و حركات و كارهاى او ثبت شده ، همه ى آنها را به ياد مى آورد، مانند اينكه ساعتى قبل آنها را مرتكب شده است ، لذا مى گويد: ((يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لايغادر صغيرة ...)).(279) O آنان كه در دنيا بى خيال و بى تفاوت بوده و به هر كارى دست مى زنند، در آخرت هراس و دلهره خواهند داشت ، (مشفقين ) ولى مؤ منان كه در دنيا اهل تعهّد و خداترسى بودند در آنجا آسوده اند. (انّا كنّا قبل فى اهلنا مشفقين )(280) پيام ها : 1 در قيامت ، هم نامه ى عمل هر فرد به دستش داده مى شود، هم كتابى در برابر همه قرار داده مى شود. (و وضع الكتاب ) 2 نگرانى و هراس مجرمان ، از عملكرد ثبت شده ى خويش است ، نه از خداوند. (مشفقين ممّا فيه ) 3 قيامت ، روز حسرت و افسوس مجرمان است . (يا ويلتنا) 4 علم افراد به عملكرد خودشان در قيامت چنان است كه گويا همه با سواد مى شوند، چون كتاب و خواندن براى همه مطرح است . (وضع الكتاب ... مشفقين ممّا فيه للّه ) 5 عمل هاى انسان داراى درجات است . (صغيرةً ولا كبيرةً) 6 قيامت ، صحنه ى تجسّم عمل هاى انسان است . (وجدوا ما عملوا حاضراللّه ) 7 ظلم نكردن و به عدالت رفتار كردن ، لازمه ربوبيّت الهى است . (ولايظلم ربّك احدا) (50) وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لاَِدَمَ فَسَجَدُوَّاْ إِلا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ اءَمْرِ رَبِّهِ اءَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ اءَوْلِيَآءَ مِن دُونِى وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوُّ بِئْسَ لِلظَّلِمِينَ بَدَلاً ترجمه : و(ياد كن ) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد. پس همه به جز ابليس سجده كردند! او از جنّ بود و از فرمان پروردگارش سر بر تافت . آيا (با اين حال ) او و نسل او را به جاى من سرپرستان خود مى گيريد؟ در حالى كه آنان براى شما دشمنند! ستمگران بد چيزى را به جاى خدا برگزيدند. نكته ها O سجده سه نوع است : الف : سجده ى عبادت كه مخصوص خداست مثل سجده ى نماز. ب : سجده ى اطاعت ، مثل سجده ى فرشتگان بر آدم ، كه براى اطاعت فرمان خداوند بود. ج : سجده ى تحيّت و تكريم ، مثل سجده ى يعقوب بر يوسف . پيام ها : 1 سرگذشت سجده فرشتگان بر آدم و تمرّد ابليس ، قابل تاءمّل و مايه ى عبرت است . (واذ قلنا...) 2 فرشتگان پيش از انسان بوده اند. (قلنا للملائكة اسجدوا لآدم ) 3 انسان برتر از فرشته است كه مسجود او قرار گرفته است . (اسجدوا لآدم ) 4 فرشتگان مطيع امر خدايند. (اسجدوا... فسجدوا ) 5 آنان كه سجده اى ندارند، در خط ابليس اند. (فسجدوا الاّ ابليس )للّه 6 نبايد به سابقه ى خود مغرور شد. ابليس با سابقه ى طولانى عبادت ، فاسق شد. (كان من الجنّ ففسق ... ) 7 ابليس فرزند و ذريّه دارد. (و ذريّته ) 8 فاسقان را نبايد دوست خود گرفت . (ففسق ... افتتّخذونه و ذريّته اولياء ) 9 پيروان شيطان بايد در عملكرد خود بازنگرى كنند كه چه مى كنند. (افتتّخذونه و ذريّته اولياء) 10 شيطان و نسل او، دشمن انسانند. (وهم لكم عدوّ ) 11 آنان كه به جاى خدا پيرو شيطان مى شوند، ستمگرند. (بئس للظّالمين بدلا) 12 رها كردن خدا و پيروى از شيطان ، انتخاب بدترين جايگزين است . (بئس للظّالمين بدلا ) (51) مَاَّ اءَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَلاَ خَلْقَ اءَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً ترجمه : من آنان (ابليس و فرزندانش ) را نه در آفرينش آسمان ها و زمين و نه در آفرينش خودشان به شهادت نطلبيدم ومن گمراه گنندگان را دستيار خود نمى گيرم . نكته ها O به حضرت على عليه السلام گفتند: تا استقرار يافتن حكومتت ، معاويه را بر امارت ثابت نگهدار و پس از قدرت يافتن ، او را كنار بگذار. حضرت در جواب آنان فرمود: ((ما كنت متّخذ المضلّين عضدا))(281) O خداوند، بى نياز مطلق است وبه هيچ ياورى حتّى در آفرينش نياز ندارد و اگر امورى را به ديگران مى سپارد، مانند واگذارى تدبير به فرشتگان ، (و المدبّرات امرا )(282) از روى عجز و ناتوانى نيست ، بلكه از روى حكمت ودر مسير تربيت و رشد انسان است . پيام ها : 1 خداوند در آفرينش ، نيازى به شاهد ندارد. (ما اشهدتهم ) 2 اسرار هستى و آفرينش را جز خدا كسى نمى داند. (ما اشهدتهم خلق ...للّه ) 3 كسى كه آفريده ، حقّ ولايت دارد. (اءفتتخذونه اولياء... ما اشهدتهم خلق ...) 4 كارگزاران الهى بايد امين باشند. (ماكنت متخذّ المضلّين عضدا ) 5 آنان كه در راه و خط خدايند، نبايد از منحرفان كمك بگيرند و بايد استقلال سياسى و اقتصادى خود را حفظ كنند. (ماكنت متخذّ المضلّين عضدا)للّه (52) وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُواْ شُرَكَآءِىَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُواْ لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ مَّوْبِقاً ترجمه : و (ياد كن روز قيامتى را) روزى كه (خداوند به مشركان ) مى گويد: آنان را كه شريك من مى پنداشتيد فرا بخوانيد (تا كمكتان كنند)، پس (مشركان ) آنها را مى خوانند ولى پاسخى به آنان نمى دهند و ما ميانشان ورطه ى هلاكت قرار مى دهيم . نكته ها O آنان كه از خدا جدا شوند سرگردانند و به هر چيز روى مى آورند، از انسان تا جماد و حيوانات ، از خورشيد و ماه در آسمان تا گاو وگوساله در زمين ، از فرشتگان معصوم تا شياطين فاسق ، ولى هرچه بخوانند جوابى نمى شنوند، (فلم يستجيبوا لهم ) امّا اگر خدا را بخوانند، حتما پاسخشان داده مى شود. (ادعونى استجب لكم )(283) O سؤ ال : در قرآن مى خوانيم كه خدا با كتمان كنندگان حقّ وپيمان شكنان حرف نمى زند، (لا يكلّمهم الله ) (284) پس چرا در اين آيه بامشركان سخن مى گويد؟ پاسخ : شايد به خاطر اين است كه دانشمندانِ كتمان كننده از مشركان بدترند، يا آنكه قيامت مراحل مختلفى دارد، در يك مرحله خدا سخن نمى گويد، ولى در مرحله اى ديگر با آنان سخن گفته و مورد عتاب قرار مى دهد. و ممكن است مراد اين باشد كه سخنى محبّت آميز با آنان نمى گويد، ولى سخنان توبيخى و تحقيرآميز مى گويد. پيام ها : 1 در قيامت ميان مشركان و معبودهاى آنان ، فاصله زيادى است . (نادوا ) 2 خداوند در قيامت به مشركان فرصت استمداد از معبودها را مى دهد، ولى چه سود؟ (نادوا شركائى ...فلم يستجيبوا لهم ) 3 ريشه ى شرك ، جهل وپندارهاى بى اساس است . (زعمتم ) (53) وَرَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوَّاْ اءَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُواْ عَنْهَا مَصْرِفاً ترجمه : و گناهكاران (در قيامت ) آتش دوزخ را مى بينند، پس درمى يابند كه در آن خواهند افتاد و راه فرارى از آن نمى يابند. نكته ها O مجرمان در قيامت راه فرار ندارند، زيرا نجات يا در سايه ى ايمان است ، يا به خاطر عفو الهى براساس توبه وعمل صالح ، كه دستشان از اين موارد تهى است ، و يا شفاعت ، كه از بت ها كارى ساخته نيست ، پس دوزخ برايشان حتمى است . پيام ها : 1 مكان هلاكت بارى كه در آيه قبل وعده داده شده بود، (موبقا ) دوزخ است . (راءى المجرمون النار) 2 شرك ، جرم و مشرك مجرم است . (نادوا شركائى ... راءى المجرمون للّه ) 3 ديدن آتش ، عذاب است وسوختن در آن عذابى ديگر. (راءى المجرمون )للّه 4 در قيامت ، گرچه مجرمان آتش را از دور دست مى بينند(285)، ولى چنان با صدا و نفير است كه مى پندارند الا ن در آن مى افتند. (فظنّوا انهم مواقعوها) 5 شرك ، عذابى ابدى دارد. (لم يجدوا عنها مصرفاً ) 6 مجرم در قيامت اميدى به نجات و راه فرار ندارد. (لم يجدوا عنها مصرفاً) (54) وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الاِْنْسَنُ اءَكْثَرَ شَىْءٍ جَدَلاً ترجمه : والبتّه ما در اين قرآن از هر مثلى براى مردم متنوّع بيان كرديم ، و(لى ) انسان بيش از هر چيز جدال كننده است . نكته ها O ((صرّفنا)) به معناى بيان هاى گوناگون است ، يعنى ما به هر زبان و منطقى كه امكان اثر داشته ، با آنان سخن گفته ايم . ((جدال )) به معناى گفتگو به گونه ى نزاع و برترى طلبى است . O انسان در كنار زمينه هاى مثبتى كه دارد، همچون داشتن روح الهى ، برترى بر فرشتگان و سجود آنان بر او و قدرت نفوذ و تسخير هستى و مانند آن ، نقاط منفى زيادى نيز دارد كه در آيات قرآن به آن اشاره شده است ، از قبيل : ((ظلوما، جهولا، اكثر شى ءٍ جدلا، جزوعا، هلوعا، منوعا، لفى خسر، ليطغى ، و ...)). پيام ها : 1 تكرار و تنوّع وتمثيل ، شيوه ى ضرورى و مفيد براى ارشاد و هدايت و تربيت مردم است . (صرّفنا للنّاس من كل مثل ) 2 هدف قرآن ، هدايت همه ى مردم است و مثال هاى قرآن براى فهم عموم مردم است . (صرّفنا للنّاس من كل مثل ) 3 خداوند حجّت را به وسيله ى قرآن بر مردم تمام كرده است . (لقد صرّفنا للناس ) 4 در قرآن براى هر يك از اصول ارشاد و هدايت ، مثالى است . (كلّ مثل ) 5 اگر روحيّه ى پذيرش در انسان نباشد، مثال هاى بيشتر او را به جدال بيشتر مى كشاند. (كلّ مثل ، اكثر شئىٍ جدلا) 6 انسان موجودى تنوّع طلب و مجادله گر است . (صرّفنا... جدلا ) (55) وَمَا مَنَعَ النَّاسَ اءَن يُؤْمِنُوَّاْ إِذْ جَآءَهُمُ الْهُدَى وَيَسْتَغْفِرُواْ رَبَّهُمْ إِلا اءَن تَاءْتِيَهُمْ سُنَّةُ الاَْوَّلِينَ اءَوْ يَاءْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلاً ترجمه : و چه چيزى مردم را پس از آنكه هدايت براى آنان آمد، از ايمان آوردن و آمرزش خواهى از پروردگارشان باز داشت ؟ جز آنكه (خواستند) سنّت خداوند درباره ى پيشينيان (كه عذاب الهى بود) براى آنان (نيز) بيايد، يا آنكه عذاب ، روياروى آنان قرار گيرد! پيام ها : 1 سرباز زدن از ايمان با ديدن آن همه آيات ، نشانه جدال گرى انسان است . (جدلا و ما منع الناس ) 2 خداوند، حجّت را بر مردم تمام مى كند تا هيچ راه و بهانه اى براى كفر باقى نماند. (و ما منع النّاس ) 3 تنها ايمان كافى نيست ، استغفار از لغزش ها هم لازم است . (يؤ منوا، يستغفروا ) 4 لازمه ربوبيّت او، باز گذاردن راه توبه و استغفار است . (ويستغفروا ربّهم ) 5 تاريخ ، سنّت هاى ثابتى دارد كه بايد از آن درس گرفت . (سنّة الاوّلين ) 6 موعظه واستدلال همه جا كارساز نيست ، گاهى عقوبت لازم است . (ياءتيهم العذاب ) گاهى هيچ يك از عوامل تربيت از قبيل : وحى آسمانى ، تبليغ دائمى ، مشاهده تاريخ و عبرت ها، در انسان لجوج اثر ندارد. 7 ايمان و استغفار، مانع عذاب الهى است . (يؤ منوا... يستغفروا...ياتيهم العذاب ) 8 دست خدا براى عذاب باز است ، چه عذابى از نوع پيشينيان يا عذابى جديد. (سنّة الاءوّلين او ياءتيهم العذاب قبلا) (286) (56) وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَدِلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِالْبَطِلِ لِيُدْحِضُواْ بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوَّاْ ءَايَتِى وَمَآ اءُنذِرُواْ هُزُوَاً ترجمه : وما پيامبران را جز بشارت دهندگان (براى مؤ منان ) و بيم دهندگان (براى مجرمان ) نمى فرستيم ، ولى كافران به باطل مجادله و ستيز مى كنند تا به وسيله ى آن حقّ را در هم كوبند. و آنان نشانه ها و آيات مرا و آنچه را كه به آن بيم داده شدند، به مسخره گرفتند. پيام ها : 1 آگاهى بر سنّت خداوند و رسالت انبيا و عكس العمل مردم و سرنوشت اقوام لجوج ، نوعى تسلّى براى پيامبر است . (ومانرسل المرسلين ...) 2 كار انبيا بشارت و انذار است ، نه اجبار مردم بر پذيرش . (الا مبشّرين و منذرين ) 3 خداوند، حجّت را بر مردم تمام مى كند. (وما نرسل المرسلين ...) پذيرش آن مردم اجبارى نداشتند. (مبشرين و منذرين و يجادل الذين كفروا... ) 4 هدف كافران ، محو حق ، (ليدحضوا) و ابزار كارشان ، جدال و استهزا مى باشد. (يجادل الذين كفروا ) 5 درگيرى و جدال ميان حقّ و باطل هميشگى بوده است . (يجادل ) (فعل مضارع رمز تداوم كار است .) 6 كافران مى خواهند جلوى حقّ را با باطل بگيرند، (ليدحضوا به الحق للّه ) غافل از آنكه باطل رفتنى است . (انّ الباطل كان زهوقا) (287) 7 مژده ها و هشدارهاى انبيا، واقعيّت هايى است كه كفّار براى محو آن تلاش مى كنند. (مبشرين و منذرين ... ليدحضوا به الحق ) 8 مسخره كردن آيات خدا و احكام الهى ، كار كافران است . (واتخذّوا آياتى و ما انذروا هزوا) ءَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بَِايَتِ رَبِّهِ فَاءَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِىَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ اءَكِنَّةً اءَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْوَقْراً وَ إِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوَّاْ إِذاً اءَبَداً ترجمه : و كيست ستمكارتر از آنكه به آيات پروردگارش تذكّر دهند، پس (به جاى پذيرش ) از آنها اعراض كند و (گناهان و) دستاورد پيشينه ى خويش را فراموش كند؟! البتّه ما بر دلهايشان پرده هايى نهاديم تا آيات قرآن را نفهمند و در گوشهايشان سنگينى قرار داديم كه اگر به سوى هدايتشان فراخوانى ،هرگز به راه نخواهند آمد. نكته ها O ((تذكّر))، رمز آن است كه انسان در عمق روح و فطرت خود، خدا را يافته ، لكن از آن غافل شده است و تذكّر براى كنار زدن پرده ى غفلت است . حضرت على عليه السلام در توصيف انبيا مى فرمايد: هدف از بعثت انبيا آن است كه مردم را به وفا كردن به فراموش شده ها يادآورى كنند. ((و يذكّرهم منسىّ نعمته )).(288) O ((اَكنّة )) جمع ((كنان )) به معناى پرده و پوشش است . پيام ها : 1 بى اعتنايى به آيات الهى و درنگ نكردن در آنها، بزرگ ترين ستم است . (من اظلم ، ذكّر، اعرض ، نسى ) 2 ياد عملكرد بد، زمينه ساز توبه و عذرخواهى است و بر عكس غفلت از آن ، سبب تيرگى روح و كليد همه ى بدبختى هاست . (نسى ما قدّمت يداه ) 3 كيفر بى اعتنايى به آيات الهى و استهزا و غفلت از گناهان ، محروم شدن از درك حقايق است . (اعرض ... جعلنا) 4 عذاب الهى تنها در قيامت نيست ، گرفتن قوه ى درك حقايق ، نيز عذاب است . (اكنةً ان يفقهوه ) 5 در هدايت مردم ، تنها برهان ودليل كافى نيست ، پذيرش مخاطب هم لازم است . (و ان تدعهم الى الهدى فلن يهتدوا) 6 راه هدايت ، دل نرم و گوش شنواست ، وقتى اين دو دگرگون شد، حتّى در برابر دعوت شخص پيامبر، هدايت پذير نمى شود. (فلن يهتدوا اذا ابدا ) (58) وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُواْ مِن دُونِهِ مَوْئِلاً ترجمه : و پروردگارت آمرزنده ى صاحب رحمت است ، اگر مردم را به خاطر آنچه كسب كرده اند مجازات كند، هرچه زودتر عذاب برايشان مى فرستد، (ولى چنين نمى كند) بلكه براى آنان موعدى قرار داده كه (با فرارسيدنش ) جز به لطف خداوند هرگز راه بازگشتى نمى يابند. نكته ها O ((مَوئِل )) به معناى پناهگاه و وسيله ى نجات است . O خداوند هم عادل است ، هم غفور. به مقتضاى عدلش بايد گنهكار را عذاب كند، ولى به خاطر غفّار بودنش به انسان مهلت مى دهد تا توبه كنند، امّا اگر توبه نكرد با عدلش مؤ اخذه مى كند. پيام ها : 1 آمرزش ورحمت ، از شئون ربوبيّت الهى ولازمه ى تربيت است . (ربّك الغفور ) 2 خدا هم بسيار بخشنده است وهم داراى رحمت گسترده . (الغفور، ذوالرحمة ) 3 قهر و عذاب الهى نتيجه ى عمل خود مردم است . (يؤ اخذهم بماكسبوا ) 4 گناهانى زشت تر و عذابش بيشتر است كه انسان با انگيزه به سراغ آنها برود. (بماكسبوا) 5 سنّت الهى مهلت دادن به گنهكاران است . (بل لهم موعد ) 6 مهلت دادن و تاءخير در عذاب ، از نشانه هاى لطف الهى است . (الغفور ذو الرحمة ... لهم موعدٌ) 7 گنهكاران به مهلت دادن هاى الهى مغرور نشوند، چون موعد آن تمام و نوبت قهرى مى رسد كه هيچ راهى براى نجات آنان نيست . (لن يجدوا من دونه موئلا ) (59) وَتِلْكَ الْقُرَى اءَهْلَكْنَهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِداً ترجمه : و (مردمِ) آن آبادى ها را هنگامى كه ستم كردند، هلاكشان كرديم و براى نابود كردنشان (از پيش ) زمانى را قرار داديم . پيام ها : 1 از تاريخ و سرگذشت پيشينيان بايد درس گرفت . (تلك القرى اهلكناهم ) 2 رمز بدبختى و هلاكت مردم ، عملكرد ظالمانه ى خودشان است . (لمّا ظلموا) 3 زوال تمدن ها و جوامع ، تحت اراده الهى است . (اهلكناهم لمّا ظلموا ) 4 قهر الهى از روى حكمت بوده و داراى زمانى خاص است . (موعدا) 5 اگر ستمگران را در رفاه و آسايش ديديد، ماءيوس نشويد، آنان هم مهلتى دارند. (جعلنا لمهلكم موعدا ) (60) وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَهُ لاَ اءَبْرَحُ حَتَّىَّ اءَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ اءَوْ اءَمْضِىَ حُقُباً ترجمه : و(بيادآور) زمانى كه موسى به جوان (همراهش ) گفت : من دست از جستجو برنمى دارم تا به محلّ برخورد دو دريا برسم ، حتّى اگر سال ها (به راه خود) ادامه دهم . (61) فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ سَرَباً ترجمه : پس چون به محلّ تلاقى آن دو (دريا) رسيدند، ماهى خود را (كه براى غذا همراه داشتند) فراموش كردند. ماهى هم راه خود را به دريا برگرفت و رفت . نكته ها O كلمه ى ((موسى )) 136 بار در قرآن آمده و همه ى موارد مراد همان پيامبر اولواالعزم است . O بكار بردن كلمه ى ((فَتى )) كه به معناى جوان و جوانمرد است ، به جاى غلام و پسر، نشانه ى ادب ، مهربانى و نام نيك است . مراد از ((فتاه )) در آيه ، ((يوشع بن نون )) است كه مصاحب و ملازم حضرت موسى در آن سفر بوده است .(289) O ((حُقُب )) به معناى سال هاى طولانى است ، 70 الى 80 سال . O در تفاسير وروايات ، ماجراى موسى وخضر بيان شده است . چنانكه در كتاب صحيح بخارى از ابن عباس از اُبىّبن كعب آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: روزى حضرت موسى در حال خطبه خواندن ، مورد سؤ ال بنى اسرائيل قرار گرفت كه عالم ترين افراد كيست ؟ موسى گفت : من هستم . خداوند موسى را مورد عتاب قرار داد كه چرا نگفتى : خدا بهتر مى داند. خضر از تو عالم تر است . موسى گفت : خضر كجاست ؟ خطاب آمد: در منطقه ى مجمع البحرين است و رمز ونشانه ى آن اين است كه يك ماهى در سبدى قرار بده و حركت كن ، هرجا ماهى را نيافتى ، وعده گاه ملاقات خضر همان جا مى باشد.(290) موسى ماهى را در سبد قرارداده و به كسى كه همراهش بود فرمود: هركجا ماهى را نيافتى به من خبر بده . موسى و همراهش حركت كردند تا كنار دريايى رسيدند و براى استراحت كنار سنگى توقّف كردند. در حالى كه موسى در خواب بود و همراهش بيدار، ماهى حركتى كرده و از سبد به دريا پريد! همراه موسى چون او را در خواب ديد، او را صدا نزد. پس از بيدارى موسى نيز فراموش كرد به او خبر دهد و هر دو به راه خود ادامه دادند، پس از يك شبانه روز موسى گفت : غذايى بياور كه ما از اين سفر خسته شديم . همراه موسى ، ماجراى زنده شدن ماهى و پريدنش در آب را بازگو كرد. موسى گفت : بايد برگرديم به همان منطقه اى كه ماهى در آب پريده كه وعده گاه ما آنجاست . O امام باقر وامام صادق عليهما السلام فرمودند: همراه موسى ، ماهى نمك زده را كنار دريا برد تا بشويد، ماهى در دست او به حركت در آمد و به دريا رفت .(291) O بعضى مجمع البحرين را تلاقى دو درياى نبوّت (موسى و خضر) دانسته اند؛ موسى درياى حكمت ظاهرى و خضر، درياى حكمت باطنى است . O از آنجا كه پيامبران معصوم اند و فراموش نمى كنند، مراد از نسيان ماهى در آيه ، كنار گذاشتن ماهى و واگذاشتن آن است . مثل آياتى كه نسبتِ نسيان به خدا مى دهد، (اليوم نَنساكم ) (292) و (انّا نسيناكم )(293) به علاوه آن دو بزرگوار، ماهى را فراموش نكردند، بلكه با خود برده بودند و طبق آنچه نقل كرديم همراه موسى چون نخواست حضرت را از خواب بيدار كند، صبر كرد و بعد از بيدارى ، فراموش كرد ماجرا را بازگو كند. O در قرآن ، بارها حيوانات علامت ، يا الهام بخش و يا خبررسان بوده اند، مانند چگونگى دفن هابيل با الهام از كلاغ ، اطلاع از كفر مردم سباء با خبر دادن هدهد و زنده شدن ماهى ، در ماجراى ملاقات اين دو پيامبر، و نقش عنكبوت در حفاظت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در غار و نقش حفاظتى سگ براى اصحاب كهف . پيام ها : 1 تلاش موسى براى ملاقات خضر و تحصيل علم قابل ذكر است . (واذ...) 2 در مسافرت ، همراه و همسفر داشته باشيم . (قال موسى لفتاه ) 3 انتخاب عنوان زيبا، سفارش اسلام است . (قال ... لفتاه ) 4 سفرهاى علمى ، تاريخى بس طولانى دارد. (لاابرح ... ) 5 طالب علم بايد سراغ عالم برود، نه آنكه به انتظار عالم بنشيند. (لاابرح ) يعنى تا رسيدن به عالم ، دست از جستجو بر نمى دارم . 6 در طلب علم و عالم ، اگر عمرى جستجو كنيم جا دارد. (امضى حقبا ) 7 تحصيل علم پايان و حدّى ندارد. پيامبرى چون موسى نيز براى فراگيرى علم بايد آماده ى سفر طولانى شود. (امضى حقبا) 8 همسفر جوانمرد كسى است كه تا پايان سفر همراه انسان باشد. (حتى ابلغ مجمع البحرين ... فلمّا بلغا مجمع بينهما ) 9 دريا و كنار دريا مى تواند محلّ مناسب و سالم و آماده اى براى آموزش و ملاقات هاى معنوى باشد. (فلمّا بلغا مجمع بينهما) (62) فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَباً ترجمه : پس همين كه (از كنار دريا) گذشتند، موسى به جوان (همراه ) خود گفت : غذاى چاشت ما را بياور، به راستى كه از اين سفر رنج بسيار ديده ايم . (63) قَالَ اءَرَءَيْتَ إِذْ اءَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّى نَسِيتُ الْحُوتَ وَ مَآ اءَنسَنِيهُ إِلا الشَّيْطَنُ اءَنْ اءَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِى الْبَحْرِ عَجَباً ترجمه : (آن جوان ) گفت : آيا به ياد دارى وقتى كه به صخره پناه برديم و من (پريدن ) ماهى (به دريا) را فراموش كردم (كه براى تو بگويم ) و كسى جز شيطان آن را از ياد من نبرد، تا آن را يادآورى كنم . و (در كمال ) شگفتى ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و رفت ). نكته ها O ((غَداء)) به غذاى صبح و ((عَشاء)) به غذاى شب گفته مى شود. O به فرموده ى امام صادق عليه السلام ، حضرت موسى در سه نوبت از گرسنگى به خدا شكايت كرد: اوّل : پس از آنكه براى دختران شعيب آب آورد و به گوسفندان آنان كمك كرد، به گوشه اى رفت و گفت : پروردگارا! براى خيرى كه بر من نازل كنى نيازمندم .(294) دوّم : در اين آيه .(295) سوّم : آنجا كه از اهل روستا غذا خواستند و آنها ندادند، به خضر اعتراض كرد كه چرا براى مردمى كه غذا به ما ندادند، رايگان كار مى كنى ؟(296) O وعده گاه موسى و خضر نشانه اى داشت و آن اينكه آن ماهى كه غذاى موسى و همراهش بود، از ظرف غذا به دريا برود. وقتى به محلّ قرار رسيدند و ماهى به دريا پريد، همراه موسى فراموش كرد آن را به موسى بگويد. چون مقدار زيادى راه رفتند، همراه موسى ماجرا را نقل كرد. مقدار اضافه ى راه را برگشتند و در همان محلّ، خضر را ديدار كردند. O حضرت موسى عليه السلام چهار سفر داشت : 1 سفر هَرب . (ففررت منكم لمّا خقتكم )(297) 2 سفر طَلب . (فلما اتيها نودى من شاطى الوادى الاءيمن ) (298) 3 سفر طرَب . (ولمّا جاء موسى لميقاتنا )(299) 4 سفر تَعب . (لقد لقينا من سفرنا هذا نصبا) (300) پيام ها : 1 از آداب سفر، داشتن همسفر وتدارك غذا است . (آتنا غداءنا )(301) 2 در راه تحصيل علم و معرفت و رسيدن به آرمان ها، پيامبران نيز سختى ها را متحمّل شده اند. (لقينا من سفرنا هذا نصباً ) 3 شياطين ، مانع ملاقات موسى وخضرها هستند و به همين دليل همراه موسى را به فراموشى انداختند. (ما انسانيه الا الشيطان )للّه (64) قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى ءَاثَارِهِمَا قَصَصاً ترجمه : (موسى ) گفت : اين همان (محلّ قرارى ) بود كه در پى آن بوديم . پس از همان راه برگشتند، در حالى كه ردّ پاى خود را (به دقّت ) دنبال مى كردند. (65) فَوَجَدَا عَبْداً مِّنْ عِبَادِنَآ ءَاتَيْنَهُ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَهُ مِن لَّدُنَّا عِلْماً ترجمه : پس (در آنجا) بنده اى از بندگان ما را يافتند كه از جانب خود، رحمتى (عظيم ) به او عطا كرده بوديم و از نزد خود علمى (فراوان ) به او آموخته بوديم . نكته ها O چنانكه امام صادق عليه السلام فرمود: موسى در علم شرع از خضر آگاه تر بود، ولى خضر در رشته و ماءموريّت ديگرى غير از آن ، آگاه تر بود.(302) O مراد از ((عَبد)) در اين آيه ، حضرت خضر است كه به دلائل زير پيامبر بوده است : الف : كسى كه استاد پيامبرى همچون موسى مى شود حتما پيامبر است . ب : تعابير ((عبدنا، عبده ، عبادنا)) در قرآن ، غالبا مخصوص پيامبران است . ج : خضر به موسى گفت : تمام كارهاى خارق العاده كه از من ديدى و صبر نكردى ، همه طبق فرمان و راءى خدا بوده ، نه راءى من . (ما فعلته من امرى ) د: موسى قول داد كه من خلاف دستور تو كارى انجام نمى دهم . (لا اعصى لك امرا) وكسى كه پيامبر اولواالعزمى ، تسليم بى چون و چراى او مى شود، حتما معصوم و پيامبر است . ه : علم لدنّى ، مخصوص انبياست . خداوند درباره خضر فرمود: (علّمناه من لدنّاللّه ) و: بعضى از مفسّران نيز مراد از ((رَحمة )) را نبوّت دانسته اند. (آتيناه رحمة من لدنّا) پيام ها : 1 برخى علوم ، با تمرين و تجربه و آموزش به دست نمى آيد و علم لدنّى لازم دارد، مانند علم انبيا. (من لدنّا علما ) 2 سرانجام رنج و جويندگى ، يافتن و رسيدن است . (فوجدا عبداً) 3 در جامعه ، خضرهاى راهنما يافت مى شوند،(303) مهم گشتن و پيدا نمودن و شاگردى آنان است . (عبدا من عبادنا ) 4 كسى كه مى خواهد مردم را به عبوديّت خدا فرابخواند، بايد هم خودش و هم استادش عبد باشند. (من عبادنا) 5 دريافت رحمت و علم الهى ، در سايه ى عبوديّت است . (عبداً من عبادنا آتيناه رحمة ... وعلّمناه ) 6 بالاتر از هر دانايى ، داناترى است ، پس به علم خود مغرور نشويم . (عبداً... علّمناه من لدنا علماً) (66) قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ اءَتَّبِعُكَ عَلَى اءَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً ترجمه : موسى به او (خضر) گفت : آيا (اجازه مى دهى ) در پى تو بيايم ، تا از آنچه براى رشد وكمال به تو آموخته اند، به من بياموزى ؟ نكته ها O پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: هنگامى كه موسى ، خضر را ملاقات كرد، پرنده اى در برابر آنان قطره اى از آب دريا را با منقارش برداشت و برزمين ريخت . خضر به موسى گفت : آيا رمز اين كار پرنده را دانستى ؟ او به ما مى آموزد كه علم ما در برابر علم خداوند، همانند قطره اى در برابر دريايى بى كران است .(304) O در اين آيات كوتاه ، نكات متعدّدى در ادب و تواضع نسبت به استاد ديده مى شود، از جمله : الف : موسى شاگردى خود را با اجازه آغاز كرد. ((هل )) ب : خود را پيرو استاد معرّفى كرد. ((اتبعّك )) ج : خضر را استاد معرفى كرد. ((تعلّمن )) د: خود را شاگرد بخشى از علوم استاد دانست . ((ممّا)) ه : علم استاد را به غيب پيوند داد. ((علّمت )) و: تعليم استاد را اثربخش دانست . ((رشدا)) ز: همانگونه كه خداوند به تو آموخت تونيز به من بياموز. ((ممّا علمت رشدا)) ح : قول داد كه نافرمانى نكند. (دو آيه ى بعد): ((لا اعصى لك امرا)) ط: كارها و سخنان استاد را فرمان دانست . ((لا اعصى لك امرا)) ى : براى آينده و پايداريش وعده نداد و گفت : ((ان شاء اللّه )) پيام ها : 1 براى دريافت علم ، بايد در مقابل استاد، ادب و تواضع داشت . (هل اتبعّك ...) 2 تواضع نسبت به عالمان واساتيد، از اخلاق انبياست . (هل اتبعّك ... ) 3 كسى كه عاشق علم و آموختن است ، تلاش وحركت مى كند. (هل اتبعّك ) 4 مسافرت با عالم و تحمّل سختى ها در راه كسب علم و دانش و رسيدن به رشد و كمال ارزش دارد. (هل اتّبعك ) 5 طالب علم بايد هدف داشته باشد و شخصيّت زده نباشد. (على ان تعلّمن ) 6 كارهاى الهى گرچه گاهى با معجزه پيش مى رود، ولى قانون اصلى ، پيمودن مسير طبيعى است . موسى بايد شاگردى كند تا حكمت بياموزد. (ان تعلّمن ) 7 پيامبران اولواالعزم نيز از فراگيرى دانش دريغ نداشتند. (على ان تعلّمن ) 8 حضرت خضر، پيامبر و داراى علم لدنّى از سوى خدا بود. (علّمت ) 9 پيمودن راه تكامل ورسيدن به معارف ويژه ى الهى ، به معلّم و راهنما نياز دارد. (تعلّمن ممّا علّمت ) 10 علم انبيا، محدود و قابل افزايش است . (تعلّمن ممّا... ) (اعلم افراد زمان نيز محدوديّت علمى دارند.) 11 مراتب انبيا در بهره مندى از علم و كمال متفاوت است . (تعلّمن ممّا...)للّه 12 برخوردارى از تمام مراتب علم و كمال ، شرط نبوّت نيست . (تعلّمن للّه ) 13 آگاهى به معارف وعلوم الهى ، تضمين كننده رشد و كمال انسان است . (تعلّمن ممّا علّمت رشدا) 14 علم به تنهايى هدف نيست ، بلكه بايد مايه ى رشد باشد وانسان را به عمل صالح بكشاند و فروتنى آورد، نه غرور و مجادله .(305) (رشداللّه )
|
|
|
|
|
|
|
|