|
|
|
|
|
|
(105) وَبِالْحَقِّ اءَنزَلْنَهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَآ اءَرْسَلْنَكَ إِلا مُبَشِّراً وَنَذِيراً ترجمه : و ما قرآن را به حقّ نازل كرديم و به حقّ نازل شد و ماتورا جز به عنوان بشارت دهنده و بيم رسان نفرستاديم . پيام ها : 1 سلامت قرآن تضمين شده است . هم خداوند قرآن را به حقّ نازل كرد، هم وحى الهى به سلامت به مقصد رسيد و شياطين نتوانستند آسيبى به آن رسانند. (بالحق انزلناه و بالحق نزل ) 2 محور كار پيامبران ، بشارت و انذار است و حقِّ كاستن و افزودن بر وحى را ندارند. (بشيرا و نذيرا) 3 مسئوليّت پذيرش يا نپذيرفتن مردم با پيامبر نيست و كسى حقّ تحميل عقيده بر ديگران را ندارد. (ما ارسلناك الاّ مبشّرا و نذيرا ) 4 بشارت و انذار در كنار هم مؤ ثّر است . (مبشّرا و نذيرا) (106) وَقُرْءَاناً فَرَقْنَهُ لِتَقْرَاءَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى مُكْثٍ وَنَزَّلْنَهُ تَنزِيلاً ترجمه : و قرآنى كه آن را بخش بخش كرديم تا آن را با تاءنّى ودرنگ بر مردم بخوانى و آن را آنگونه كه بايد به تدريج نازل كرديم . نكته ها O يكى از اعتراض هاى كفّار اين بود كه چرا قرآن يكباره نازل نمى شود، (لولا نزّل القرآن جملة واحدة ) (222) اين آيه پاسخى به گفته ى آنان است . O آيات قرآن چون با حوادث مختلف ارتباط دارد و براى رفع نياز همه ى طبقات در طول تاريخ است ، بخش بخش نازل شده تا با رويدادهاى گوناگون ، تطبيق داشته و براى منتظران دلچسب تر باشد. مثلاً اگر آيات جهاد در زمان صلح نازل مى شد، در جايگاه واقعى خود نبود. O تدريج ، يكى از سنّت هاى الهى است ، چه در آفرينش ، كه جهان را در شش روز آفريد و چه در نزول قرآن ، با آنكه مى توانست يكباره نازل كند يا بيافريند. نزول تدريجى آيات قرآن براى آن بود كه علم به آن تواءم با عمل به آن شود. البتّه از نزول تدريجى قرآن ، ارتباط دائمى پيامبر صلى الله عليه و آله با مبداء وحى نيز استفاده مى شود. پيام ها : 1 بخش بخش شدن قرآن به اراده خداوند است . (فرقناه ) 2 تعليم و تربيت و ارشاد، بايد تدريجى باشد. (فرقناه ، على مكثٍ)للّه 3 تلاوت تدريجى قرآن ، شنونده را براى آيات ديگر تشنه و منتظر مى كند. (على مكثٍ ) ((مُكث )) آرامش همراه اطمينان است . 4 يك مربّى و مصلح ، بايد براى دراز مدّت برنامه داشته باشد و از زمان و نيازمندى هاى جديد غافل نباشد. (على مكثٍ) 5 گرچه روح بزرگ پيامبر ظرفيّت دريافت همه ى وحى را يكجا دارد، امّا مردم كم ظرفيّتند و بايد به تدريج آن را دريابند. (لتقراءه على الناس على مكثٍللّه ) 6 قرآن ، علاوه بر جنبه ى تعليمى ، جنبه ى اجرايى هم دارد كه بايد به تدريج اجرا شود. اجراى صدها دستور در جامعه اى كه صدها فساد دارد، يكباره محال است . (نزّلناه تنزيلا) (107) قُلْ ءَامِنُواْ بِهِ اءَوْ لاَ تُؤْمِنُوَّاْ إِنَّ الَّذِينَ اءُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ سُجَّداً ترجمه : بگو: به قرآن ايمان آوريد يا ايمان نياوريد (براى خداوند فرقى ندارد)، قطعا آنان كه پيش از اين علم داده شده اند، هرگاه برآنان تلاوت مى شود، سجده كنان بر چانه ها به زمين مى افتند. نكته ها O ((يَخرّون ))، از ((خَرير))، به معناى صداى آبى است كه از بلندى سرازير مى شود. همچنين به كسانى كه براى خدا بى اختيار به سجده مى افتند در حالى كه صدايشان به تسبيح بلند است نيز گفته مى شود. O به چانه افتادن ، كنايه از نهايت تواضع و تسليم است كه علاوه بر پيشانى ، همه ى صورت و چانه هم بر روى خاك قرار مى گيرد. پيام ها : 1 ايمان و كفر مردم ، در حقانيّت قرآن اثرى ندارد. (آمنوا به او لا تؤ منوا) 2 علم ، هديه اى الهى است . (اوتوا العلم ) 3 برخلاف آنان كه جهل را منشاء ايمان به خدا و مذهب مى دانند، قرآن علم و دانايى را ريشه ى ايمان مى داند. (اوتوا العلم ... يخرّون ) 4 جمعى از علماى اهل كتاب ، به قرآن ايمان آوردند و قرآن در روح آنان اثرى عميق گذاشت . (اوتوا العلم من قبله ... يخرّون ) 5 علم واقعى آن است كه انسان را در برابر حق ، به خضوع وادار كند. (اوتوا العلم ، يخرّون للاذقان سجّدا) 6 هنگام لجاجتِ گروهى در برابر حق ، بايد يادآور گروهى شد كه اهل اطاعت بودند، تا سرسختى مخالفان در روحيه ى ما اثر بدى نگذارد. (من قبله ، يخرّون للاذقان سجّدا ) 7 قرآن به قدرى بلندمرتبه و پر محتواست كه هنگام تلاوت خضوع دانشمندان را به دنبال دارد. (اذا يتلى ... يخرّون للاذقان سجّدا) (108) وَيَقُولُونَ سُبْحَنَ رَبِّنَآ إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولاً ترجمه : و مى گويند: پروردگارمان منزّه است ، همانا وعده ى پروردگار ما انجام شدنى است . (109) وَيَخِرُّونَ لِلاَْذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً ترجمه : و گريه كنان بر چانه ها (به سجده ) مى افتند وهمواره بر خشوعشان افزوده مى شود. نكته ها O تكرار تعبير ((يخرّون ))؛ يا براى تكرار سجده ى آنان است ، يا براى ارج نهادن به آن كمال ، و يا براى آنكه در مرحله ى اوّل ، سجودشان براى معرفت آيات قرآن و رسيدن به وعده ى تورات و انجيل بوده و در مرحله ى دوّم ، به خاطر اشك و روحيّه ى خشوع بوده است . واللّه العالم . O در تورات و انجيل ، بارها وعده ى آمدن پيامبر خاتم داده شده بود. اين آيه اشاره به آن است كه برخى اهل كتاب ، چون تحقّق وعده ى الهى را مى ديدند، به تسبيح خدا و سجود خاشعانه مى پرداختند. پيام ها : 1 بازگويى گفتار و رفتار خوبان و مؤ منان ، در تربيت ديگران مؤ ثر است (و يقولون ... ) 2 عالمان ، خدا را از هر عيبى منزّه مى دانند، (اوتوا العلم ... يقولون سبحان ربّنا) (عقيده به نقص خداوند، برخاسته از جهل انسان است .) 3 تلاوت قرآن ، در بعضى از چند جهت تاءثير مى گذارد: عمل ، بيان وقلب . (سجّدا، يقولون ، يبكون و يزيدهم خشوعا ) 4 معرفت و خشوع ، محدوديّتى ندارد. هرچه معرفت بيشتر شود، خشوع هم بيشتر است . (يزيدهم خشوعا) 5 تلاوت قرآن ، انسان را دائما بالا مى برد. (اذا يتلى ، يزيدهم خشوعاللّه ) 6 گريه در حال عبادت و سجود، ارزشمند است . (يخرّون للاءذقان يبكون ) 7 ذكر خدا در سجده ، نشان دهنده ى ارزش سجده است . (يخرّون للاءذقان سجّدا، يخرّون للاءذقان يبكون ) 8 گريه از بركات و آثار علم است . (اوتوا العلم ، يبكون ) 9 اشكى ارزشمند است كه دائمى باشد، نه لحظه اى . (يبكون ) (110) قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اءَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ اءَيّاً مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الاَْسْمَآءُ الْحُسْنَى وَ لاَ تَجْهَرْ بِصَلاَ تِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَ لِكَ سَبِيلاً ترجمه : بگو: نام اللّه را بخوانيد يا نام رحمان را، هر كدام را بخوانيد، پس بهترين نامها از آن اوست . ونمازت را خيلى بلند يا خيلى آهسته نخوان وميان اين دو، راهِ (معتدلى ) را انتخاب كن . نكته ها O در بعضى تفاسير آمده است : پيامبر در مسجدالحرام دعا مى خواند و مى گفت : ((ياالله ، يارحمان )) عدّه اى پنداشتند كه او دو خدا را مى خواند كه يكى ((اللّه )) است و ديگرى ((رحمان )). آيه نازل شد و اين شبهه را زدود.(223) O بعضى نام ها تنها علامت و نشان است و كارى به تطابق معنا با مسمّى ندارد، مثل شناسايى افراد از طريق صدا، لباس ، ماشين ، يا شناسايى كشور يا مؤ سسه اى از راه آرم و نشان . امّا گاهى اسامى تنها آرم نيستند، بلكه محتوا و پيام دارند، مثل نام هاى مبارك خدا كه هر يك ، گوياى كمالى از ذات اوست . O هرگاه پيامبر بلند نماز مى خواند، كفّار با شعر خواندن بلند، مزاحم مى شدند و هرگاه آهسته مى خواند، اصحاب نمى شنيدند. نزول اين آيه ، دستور به قرائتى بين بلند و آهسته بود.(224) O در روايات شيعه و سنّى آمده است : خداوند 99 اسم دارد كه هر كه در دعا خداوند را به آنها بخواند، رستگار وپيروز مى شود.(225) پيام ها : 1 پيامبر بايد شبهات را برطرف كند. (قل ) 2 نام هاى خدا، همه به يك حقيقت برمى گردد و عين ذات اوست . (ايّاما تدعوا) 3 اسماى حُسنى وبرترين صفات ، مخصوص خداوند است . (فله الاسماء الحسنى ) 4 چون از سويى خدا و كمالاتش بى نهايت است ، و از سوى ديگر عقل و كلمات انسان محدود، بهترين راه آن است كه خدا را به نام هايى بخوانيم كه از خود او و قرآن گرفته ايم ، وگرنه انسان ممكن است به انحراف افتد واسم هاى نامناسب براى خدا بتراشد.(الاسماء الحسنى ) 5 در دعا خواندن ، انسان آزاد است كه خدا را به هر يك از نام هايش كه مى خواهد، بخواند. (اياما تدعوا ... ) 6 در همه ى نام هاى خدا، بهترين معانى و مقدّس ترين مفاهيم به كار رفته است . (فله الاسماء الحسنى ) 7 اسلام ، دينى ميانه و معتدل است ، حتّى قرائت نمازش بايد با صدايى ميانه باشد. (وابتغ بين ذلك سبيلا ) 8 اسلام ، غير از نيّت و عمل ، به شيوه و كيفيّت عمل هم نظر دارد. نماز بايد روى آداب خاصّ خوانده شود. (لاتجهر، لاتخافت ، ابتغ بين ذلك ) (111) وَقُلْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَّهُ وَلِىُّ مِّنَ الذُّلِّ وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرا ترجمه : و بگو: ستايش از آنِ خداوندى است كه نه فرزندى براى خود گرفته است ، و نه در حاكميّت ، شريكى براى او بوده و نه هرگز به خاطر ذلّت و ضعف ، ياورى گرفته است . و او را به طور شايسته ، بزرگ بشمار. نكته ها O اين سوره ، با تسبيح خداوند آغاز شد و با حمد و تكبير او پايان گرفت ، چنانكه سوره ى مؤ منون نيز با رستگارى مؤ منان آغاز شده ، (قد افلح المؤ منون ) و با رستگار نشدن كفّار، پايان گرفته است . (لا يفلح الكافرون ) O در روايات ، تلاوت اين آيه ، براى اداى دين و رفع وسوسه و برطرف شدن فقر و بيمارى ، مؤ ثرّ شمرده شده است . O نفى فرزند از خداوند، در مقابل يهود و مسيحيّت است ، و نفى شريك در مقابل قريش و نفى ولىّ در مقابل برخى از مجوسان و ستاره پرستان است .(226) پيام ها : 1 ستايش خدا را از خدا بياموزيم . (قل الحمدللّه ...) 2 دليل اختصاص ستايش ها به خدا، بى نيازى اوست . (الحمدلله الذى لم يتّخد ولدا ) 3 عظمت و بزرگى خدا را عظمتى ويژه دانسته و او را بى نياز مطلق بدانيم . (كبّره تكبيرا) تصحيح شده سيماى سوره كهف اين سوره ، يكصد وده آيه دارد، و جز آيه ى 28، همه ى آن در مكّه نازل شده است . در اين سوره از داستان اصحاب كهف و داستان موسى و خضر و داستان ذوالقرنين (227) و مسائل مبداء و معاد بحث شده است . مشركان قريش افرادى را از مكّه به مدينه فرستادند تا ماجراى بعثت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و نشانه ى صداقت او را از علماى يهود بپرسند. علماى يهود به فرستادگان مشركان گفتند: از او سه چيز سؤ ال كنيد؛ اگر دو چيز را جواب داد و يكى را بى پاسخ گذاشت ، او صادق است . درباره ى اصحاب كهف ، ذوالقرنين و روح بپرسيد. اگر از اصحاب كهف و ذوالقرنين جواب داد، ولى از روح جواب نداد، او پيامبر است .(228) در فضيلت اين سوره و آثار تلاوت آن ، احاديث بسيارى است كه به چند نمونه آن اشاره مى شود: هركه اين سوره را بخواند از فتنه ى دجّال بيمه است . تلاوت آن در شب جمعه ، سبب آمرزش گناهان تا جمعه ى ديگر و سه روز بعد از آن مى شود. تلاوت آيه ى آخر آن سبب بيدار شدن در هر ساعتى از شب كه بخواهيد مى گردد. تلاوت اين سوره مانع از عذاب دوزخ و مانع ورود شيطان به خانه اى است كه در آن شب ، اين سوره خوانده شده است . به هر حال خواندن و تلاوت همراه با فهميدن و عمل كردن ، رمز رسيدن به بركات قرآن است . بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم به نام خداوند بخشنده ى مهربان . (1)الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِى اءَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَبَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجاً ترجمه : ستايش مخصوص خدايى است كه كتاب (آسمانى قرآن را) بر بنده ى خود نازل كرد و براى آن هيچ گونه انحرافى قرار نداد. (2) قَيِّماً لِّيُنذِرَ بَاءْساً شَدِيداً مِّن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّلِحَتِ اءَنَّ لَهُمْ اءَجْراً حَسَناً ترجمه : (كتابى كه ) استوار و نگهبانِ (كتاب هاى آسمانى ديگر) است ، تا از عذاب شديدى كه از سوى اوست بترساند و به مؤ منانى كه كارهاى شايسته انجام مى دهند، بشارت دهد كه براى آنان پاداشى نيكوست . نكته ها O از ميان سوره هاى قرآن ، حمد، انعام ، سباء، فاطر و كهف ، باجمله ى ((الحمدللّه )) شروع شده است و در سه سوره از آنها سخن از آفرينش هستى است . در سوره ى حمد از تربيت و در اينجا از كتاب آسمانى سخن به ميان آمده است . گويا هستى و آفرينش ، همراه با كتاب و قانون ، دو بال براى تربيت انسان ها هستند. O ((اِعوجاج )) يعنى انحراف و كجى . ((عَوَج )) در مورد محسوسات و ((عِوَج )) در غير محسوسات به كار مى رود.(229) و ((قيّم )) به معناى برپادارنده وسامان بخش است . O سوره ى قبل با ((سبحان الّذى )) شروع شده بود و اين سوره با ((الحمدللّه ))، تسبيح و تحميد معمولاً در كنار هم اند. O كلمه ى ((عبده )) در قرآن هرجا به طور مطلق آمده ، مراد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است ، مثل (انزل الفرقان على عبده )(230)، (فاوحى الى عبده ) (231)، (ينزّل على عبده )(232)، (اءليس اللّه بكاف عبده ) (233). پيام ها : 1 نعمت كتاب وقانون ، به قدرى مهم است كه خداوند، خود را به خاطر آن ستوده است . (الحمدلِلّه الّذى انزل ... ) 2 بندگى خدا، زمينه ساز دريافت كمالات معنوى است . (انزل على عبده ) 3 نه در كتاب خدا اعوجاج است ، نه در رسول او، نه از حقّ به باطل مى گرايد، نه از مفيد به غير مفيد و نه از صحيح به فاسد. (لم يجعل له عوجاً ) 4 قرآن تا قيامت ، استوار وغيرقابل نسخ است . (قيّماً) 5 قرآن ، نگهبان كتب آسمانى ودر بردارنده تمام مصالح بندگان است . تناقض ، اختلاف ، افراط و تفريط در آن نيست ، هم دعوت به قيام مى كند، هم قيام به دعوت دارد. (قيّماً ) 6 شرط قيام به مصالح ديگران ، اعوجاج نداشتن مصلح است . (لم يجعل له عوجاً، قيّماً) 7 دفع ضرر، مهم تر از جلب منفعت است . لذا انذار قبل از بشارت آمده است . (لينذر، يبشّر ) 8 ايمان همراه با عمل صالح كارساز است . (المؤ منين ، يعملون الصالحات ) 9 عمل صالح بايد استمرار داشته باشد. (يعملون ) (3) مَكِثِينَ فِيهِ اءَبَداً ترجمه : براى هميشه در آن (اجر الهى و بهشت ) ماندگارند. (4) وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً ترجمه : و تا (كتاب الهى و پيامبر) به آنان كه گويند: خداوند براى خود فرزندى گرفته است ، هشدار دهد. (5) مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلاَ لاَِبَآئِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ اءَفْوَ هِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلا كَذِباً ترجمه : آنان و پدرانشان هيچ علمى به اين سخن (يا به خداوند) ندارند. اين كلمه اى كه از دهانشان بيرون مى آيد، تهمت بزرگى است و جز دروغ نمى گويند. نكته ها O با آنكه هشدار در آيه ى قبل نيز آمده بود، امّا به خاطر اهميّت انحراف مشركان در مورد فرزند گرفتن خدا، انذار تكرار شده است . O با توجّه به آيات ديگر قرآن ، اتّهام فرزند داشتن خدا، تهمتى بزرگ و شايع ميان مشركان بوده است . مسيحيان هم ((اءب ، اِبن و روح القدس )) مى گفتند. يهوديان نيز ((عُزير)) را فرزند خدا مى دانستند و مشركان ، فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند. در حالى كه اين عقيده نه موافق با واقعيّت است و نه منطبق با عقل . پيام ها : 1 عمل دائم ، پاداش دائم دارد. در آيه ى قبل ((يعملون الصالحات )) نشانه دوام عمل بود و در اين آيه ((ماكثين )) يعنى پاداش دائم مى باشد. 2 انسان علاقه به زندگى هميشگى وماندگار دارد، و خداوند آن را در قيامت قرار داده است . (ماكثين فيه ابدا ) 3 از ويژگى نعمت هاى الهى در آخرت ، جاودانگى آنهاست و در قيامت ، مرگ و فنا نيست . (ماكثين فيه ابداً) 4 اصلاح عقيده ى مردم ، از وظايف انبياست . (ينذر الذين قالوا ) 5 جهل و ناآگاهى ، بستر انحراف است . (قالوا... مالهم به من علم ) 6 عقايد بايد بر اساس علم باشد و از عقيده بدون علم انتقاد شده است . (ما لهم به من علم ) 7 كسى كه ايمان نداشته باشد، به خالق خود نيز تهمت مى زند. (كَبُرت كلمة ...) 8 فرزند داشتن خداوند، تهمتى بى اساس است . (ما لهم به من علم ) 9 نسبت دادن فرزند به خدا، هم شرك است ، هم تشبيه نابجا و هم نيازمند دانستن خدا به جانشين و همكار. (كَبُرت ...) (6) فَلَعَلَّكَ بَخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَرِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ اءَسَفاً ترجمه : پس بيم آن مى رود كه اگر به اين حديث (قرآن ) ايمان نياورند، تو در پى آنان خود را هلاك كنى !. نكته ها O ((اءَسَف ))، مرحله اى شديدتر از حُزن است . O تعبير ((لعلّك باخع نفسك على آثارهم )) نهايت دلسوزى پيامبر را مى رساند. گويا پيامبر به شخصى تشبيه شده كه مى بيند عزيزترين افرادش از او جدا مى شوند و او با حسرت از پشت سرشان به آنان نگاه مى كند. پيام ها : 1 دلسوزى وتاءسّف بر گمراهى ديگران يك ارزش است و پيامبر دلسوزترين افراد است . (باخعٌ نفسك ) 2 رهبر بايد در فكر اصلاح عقايد واعمال مردم وپيگير آن باشد. (على آثارهم ) 3 قرآن حرف تازه و پيام نو دارد. (حديث ) مبلّغ نيز بايد نوآورى داشته باشد. (حديث به معناى جديد و نو است .) (7) إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الاَْرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ اءَيُّهُمْ اءَحْسَنُ عَمَلاً ترجمه : البتّه ما آنچه را روى زمين است ، زينت براى آن قرار داديم تا آنان را بيازماييم كه كدامشان بهتر و نيكوتر عمل مى كنند. (8) وَإِنَّا لَجَعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيداً جُرُزاً ترجمه : و ما (سرانجام ) آنچه را روى آن است ، به صورت خاك وزمينى بى گياه قرار مى دهيم . نكته ها O ((صَعيد)) به خاك و مطلق روى زمين گفته شده است . ((جُرُز))، زمين بى گياه است . O خداوند، كلمه ى ((لِيَبلوَكم )) مربوط به مسئله ى آزمايش مردم را در ميان دو كلمه ى ((جعلنا)) و ((جاعِلون )) قرارداد كه يكى مربوط به سرسبزى زمين است و ديگرى مربوط به بى گياهى آن ، تا اشاره باشد به اينكه آزمايش و امتحان مردم در لابلاى سبزى و شادابى و خشكى و غم ها مى باشد، امّا آنچه مهم است عملكرد انسان و پيروزى اوست . O در روايات مراد از ((احسن عملا)) كار عاقلانه و همراه با تقواست كه ذخيره ى قيامت نيز شده باشد.(234) پيام ها : 1 دليل ايمان نياوردن كفّار، سرمستى به جلوه هاى دنياست . (لم يؤ منوا... جعلنا ما على الارض زينة ) 2 همه ى آنچه روى زمين است ، باغها، گل ها، ميوه ها، حيوانات ، آبها، معادن ، رنگ ها، بوها، زينت زمين است . (زينةًلها) امّا براى انسان هاى رشد يافته ، ايمان ، زينت و آرايش است .(235) 3 زينت ها، وسيله ى آزمايش است . (زينةًلها لنبلوكم ) تا معلوم شود چه كسى فريفته شده و خود را مى فروشد و چه كسى با قناعت و زهد و برخورد كريمانه ، آنها را مقدّمه ى عمل صالح قرار مى دهد. 4 آزمايش ، نشانه ى اختيار انسان است .(236) (ليبلوكم ) 5 كيفيّت عمل مهم است ، نه مقدار و كمّيت آن . (احسن عملاً) ، نه ((اكثرعملاً)) 6 زيبايى گل ها و طبيعت فانى است ، ولى كار نيك ماندگار است . (ايّكم احسن عملاً... صعيدا جرزا ) 7 به زيبايى هاى ظاهرى دنيا مغرور نشويم ، كه همه با خاك يكسان مى شود. (صعيداً جرزا) (9) اءَمْ حَسِبْتَ اءَنَّ اءَصْحَبَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُواْ مِنْ ءَايَتِنَا عَجَباً ترجمه : آيا نپنداشته اى كه اصحاب كهف و رقيم ، از نشانه هاى شگفت ما بودند؟ نكته ها O ((رَقِيم )) به معناى نوشته و لوحى است كه داستان اصحاف كهف برآن نوشته شده و نام آنان برآن رقم خورده است . ((كَهف )) به غار بزرگ گفته مى شود. O آيه مى گويد: مهم تر از خواب كردن چند نفر در غار و سپس بيدار كردن آنها، ايجاد زيبايى هاى متعدد و فراوان در روى زمين و سپس محو كردن آنهاست . زيرا ماجراى اصحاب كهف ، در برابر قدرت الهى چندان شگفت انگيز نيست . O ماجراى اصحاب كهف ، بعد از زمان حضرت عيسى و قبل از بعثت پيامبر اسلام و در سرزمين روم و شهر افسوس بوده و طاغوتشان دقيانوس نام داشته است . درس عبرتى كه از اين حادثه مى توان گرفت ، درسِ هجرت و پايمردى و امدادهاى الهى است و نبايد كارى به مكان وزمان و تعداد و... داشت . O ظاهراً اصحاب كهف و رقيم ، نام يك گروه باشد. وبرخى رقيم را نام منطقه ى اصحاب كهف دانسته اند. گرچه در برخى تفاسير، اصحاب رقيم را آن سه نفرى دانسته اند كه براى كسب و كار و زندگى ، از خانه بيرون رفتند، در راه باران گرفت و به غارى پناهنده شدند. با ريزش قطعه سنگى از كوه ، دَرِ غار بسته شد و آنان زندانى شدند. آنان هر يك كار خير و خالصانه اى را كه انجام داده بودند يادآور شدند و از خدا خواستند به خاطر آن عمل ، آنان را نجات دهد. در هر نوبت ، كمى سنگ كنار مى رفت ، تا سرانجام نجات يافتند. پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نقل اين داستان فرمودند: هركه با خدا باشد نجات مى يابد.(237) (10) إِذْ اءَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَ هَيِّى ءْ لَنَا مِنْ اءَمْرِنَا رَشَداً ترجمه : آنگاه كه آن جوانمردان به غار پناه بردند، گفتند: پروردگارا! از سوى خود رحمتى به ما عطا كن و براى ما رشدى در كارمان فراهم ساز. (11) فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَداً ترجمه : پس ما تا چند سالى كه در آن غار بودند، بر گوش هاى آنان (پرده ى خواب و بيهوشى ) زديم . نكته ها O ((فِتيَة )) جمع ((فَتى )) به معناى جوانمرد است . امام صادق عليه السلام فرمودند: ((فتى ))، به انسان با ايمان گفته مى شود، زيرا خداوند آنان را با آنكه سالمند بودند، ولى به سبب ايمانشان ، ((فتى )) معرفى كرده است .(238) O ((رَشَد)) به معناى رُشد، نجات و رضاى الهى آمده است (239) و در اين سوره سه مورد كلمه ى رشد به كار رفته است : در داستان اصحاب كهف ، داستان موسى و خضر (آيه 66) و پيامبر اسلام (آيه 23). O در حديثى آمده كه مراد از ((ضربنا فى آذانهم )) زدن بر گوشهاى آنان ، خواب سيصد و نه ساله و زنده شدن مجدّد آنان است .(240) پيام ها : 1 براى حفظ دين ، جوانمردى ، گذشت از رفاه و آسايش و هجرت لازم است . (اوى الفتية الى الكهف ) 2 دعا همراه با تلاش و حركت مؤ ثّر است . (اوى ... ربّنا ) 3 هجرت براى حفظ مكتب لازم است . (اوى الفتية الى الكهف ) 4 هجرت و قيام براى خدا، زمينه ى دريافت امدادهاى الهى است . (اوى الفتية الى الكهف فضربنا ) (12) ثُمَّ بَعَثْنَهُمْ لِنَعْلَمَ اءَىُّ الْحِزْبَيْنِ اءَحْصَى لِمَا لَبِثُوَّاْ اءَمَداً ترجمه : سپس آنان را برانگيختيم (و بيدارشان كرديم ) تا معلوم سازيم كدام يك از آن دو گروه ، مدّت خواب و درنگ خود را دقيق تر شماره مى كند. نكته ها O اينكه كدام گروه دقيق تر مى شمارند، شايد اشاره به آيه ى 19 همين سوره باشد كه اصحاب كهف نسبت به مدّت خواب ودرنگ خود اختلاف داشتند. (قال قائل منهم كم لبثتم ... ) O خداوند همه چيز را از آغاز مى داند و عالم است ، بنابراين مراد از ((لنعلم )) يا اين است كه خدا به زبان مردم سخن گفته و يا اينكه آنچه را خدا مى داند، تحقق بخشيده وبه صحنه آورد. (13) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَاءَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَهُمْ هُدىً ترجمه : ما داستان آنان (اصحاب كهف ) را به درستى براى تو حكايت مى كنيم . آنان جوانمردانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم . نكته ها O مردم نسبت به فساد و جامعه ى فاسد سه دسته اند: الف : گروهى در فساد جامعه هضم مى شوند. (آنان كه هجرت نكنند و ايمان كامل نداشته باشند.) (كنّا نخوض مع الخائضين ) ب : گروهى كه در جامعه ى فاسد، خود را حفظ مى كنند. (مثل اصحاب كهف ) (انّهم فتية آمنوا) ج : گروهى كه جامعه ى فاسد را تغيير مى دهند و اصلاح مى كنند. (مثل انبيا و اوليا) (يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة ) O در روايات آمده است كه اصحاب كهف ، جزء اصحاب وياران حضرت مهدى عليه السلام خواهند بود.(241) پيام ها : 1 داستان سرايى و قصه ى حق وحقيقى گفتن ، كار هر كس نيست . (نحن نقصّ) 2 داستان اصحاب كهف مهم و مفيد است . (نباء )، خبر مهم و مفيد است . 3 بهره گيرى از حقايق و عبرت هاى تاريخ ، از روشهاى تربيتى قرآن است . (نحن نقصّ نباءهم بالحقّ) 4 قصه هاى قرآن ، حقيقت دارد و ساختگى يا آميخته به اوهام و تحريف شده نيست . (بالحقّ ) 5 حركت وتلاش انسان ، سبب رشد وهدايت اوست . (آمنوابربّهم وزدناهم هدى ) 6 ايمان و هدايت مراتبى دارد. (زدناهم هدىً ) (14) وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ السَّمَوَ اتِ وَ الاَْرْضِ لَن نَّدْعُوَاْ مِن دُونِهِ إِلَهاً لَّقَدْ قُلْنَآ إِذاً شَطَطاً ترجمه : و ما به دلهايشان نيرو و استحكام بخشيديم ، آنگاه كه آنان بپاخاستند و (برخلاف عموم مردم ) گفتند: پروردگار ما همان پروردگار آسمان ها وزمين است ، هرگز جز او (كسى را به ) خدايى نخواهيم خواند، چرا كه در اين صورت حرف خطايى گفته ايم . نكته ها O ((شَطَط))، به معناى افراط در دورى از حقّ و گفتنِ حرف باطلى است كه به هيچ وجه قابل قبول نباشد. پيام ها : 1 آرامش و پايدارى دلها به دست خداست . (ربطنا ) 2 در برابر انحرافات جامعه ، نشستن جايز نيست ، بايد قيام كرد. (اذقاموا) 3 امدادهاى الهى ، در سايه ى ايمان ، وحدت ، قيام و توكّل بر اوست . (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا ) 4 قيام در برابر ستمگر، نياز به ايمانى استوار و دلى مطمئن دارد. (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا) 5 ايمان واقعى همراه با قيام است . (ربطنا على قلوبهم اذ قاموا ) 6 موحّد واقعى ، هرگز سراغ شرك نمى رود. (لن ندعوا من دونه الها)للّه 7 ثمره ى توحيد در ربوبيّت ، (ربّنا ربّ السموات و الارض ) توحيد در بندگى است . (لن ندعوا من دونه الها) 8 شرك ، انحراف بعيد و فاحشى است كه هرگز قابل عفو نيست . (شططا ) (15) هََّؤُلاَ ءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَّوْلاَ يَاءْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَا نٍ بَيِّنٍ فَمَنْ اءَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً ترجمه : آنان قوم مايند كه به جز او، خدايان ديگرى گرفته اند. چرا آنان دليل آشكارى بر خدايان خود نمى آورند؟ پس كيست ستمكارتر از كسى كه بر خداوند، دروغى افترا بندد؟ نكته ها O با اينكه در كلمه ى ((افتراء)) نسبت دروغ نهفته است ، ولى بازهم كلمه ((كذبا)) در آيه مطرح شده است . اين شايد به خاطر آن باشد كه افترا دو گونه است : گاهى امكان نسبت هست ، ولى گاهى امكان نسبت هم نيست و شرك از نوع دوّم است . زيرا شريك براى قدرت و علم بى نهايت محال است . پيام ها : 1 بى تفاوتى نسبت به گمراهى وانحراف ديگران ، ممنوع است . (هؤ لاء قومنا ) (اصحاب كهف ، از انحراف قوم خود ناراحت بودند.) 2 بزرگ ترين دغدغه ى مردان خدا، انحراف عقيدتى مردم است . (اتّخذوا من دونه آلهة ) 3 تقليد و تبعيّت از محيط در عقايد، منطق صحيحى نيست ، براى عقايد، بايد دليل روشن داشت . (قومنا اتخّذوا ... لولا ياءتون عليهم بسلطان مبين للّه ) 4 شرك ، افترا بر خدا و بى دليل است . (ممن افترى على الله ) 5 دروغ ، ظلم است و دروغگو ظالم ، و كسى كه به خدا دروغ بربندد، ظالم تر است . (فمن اظلم ) (16) وَإِذْ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلا اللّهَ فَاءْوُ وَّاْ إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَيُهَيِّى ءْ لَكُم مِّنْ اءَمْرِكُم مِّرْفَقاً ترجمه : و آنگاه كه از مشركان و آنچه جز خداى مى پرستند فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار (و سرنوشت ) شما گشايشى فراهم آورد. نكته ها O اين آيه از قول رهبر اصحاب كهف است كه به جوانمردانِ همراه خويش ، اميد رحمت الهى و گشايش مى دهد.(242) پيام ها : 1 موحّد واقعى ، هم بت ها را رها مى كند، هم از بت پرستان جدا مى شود. (اعتزلتموهم و ما يعبدون ) 2 خداپرستان از سوى مشركان در معرض تهديد هستند. (فاءووا الى الكهف ) 3 غارنشينى در فضاى توحيد، بهتر از شهرنشينى در فضاى شرك است . (فاءووا الى الكهف ) حضرت يوسف نيز زندان را بر كاخ ترجيح داد و گفت : (ربّ السجن احبّ الى ) (243) 4 آنكه براى خدا قيام كند و با هجرت ، دست از مسكن و جامعه ى خود بكشد، مشمول الطاف الهى مى شود. (ينشر لكم ) 5 سختى ها زودگذر و مقدّمه ى آسايش است . (يهيّى ء لكم من امركم مرفقا) الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَ وَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِى فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَ لِكَ مِنْ ءَايَتِ اللّهِ مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيّاًمُّرْشِداً ترجمه : و (اگر آنجا بودى ) خورشيد را مى ديدى كه هنگام طلوع ، به سمت راست آنان متمايل مى شود وچون غروب كند، ايشان را وامى گذارد وبه چپ متمايل مى گردد و آنان در محلّى وسيع از آن غار قرار داشتند. اين از آيات و نشانه هاى خداست . هر كس را خدا هدايت كند، او هدايت يافته ى واقعى است و هر كه را به بيراهه واگذارد وگمراه كند،هرگز براى او ياورى راهنما نخواهى يافت . نكته ها O غار اصحاب كهف ، از نظر جغرافيايى نه رو به شرق بود، نه غرب ، بلكه در شمال شرقى بود كه هيچگاه نور خورشيد تا عمق غار نمى تابيد. در مورد مكان غار اختلاف است ؛ بعضى مى گويند در كوههاى اطراف دمشق بوده كه به غار اصحاب كهف مشهور است . برخى هم آن را در اطراف شهر عمان پايتخت اردن مى دانند كه تعدادى قبر در آنجاست ونقش يك سگ نيز بر ديوار آن است ، وبالاى غار، صومعه اى قديمى است ومسلمانان نيز مسجدى ساخته اند.(244) به هر حال ويژگى هاى غار، نمونه اى از رحمت الهى است كه در آيه قبل به آن وعده داده شده بود. پيام ها : 1 هميشه حفاظت الهى به صورت معجزه نيست ، گاهى هم عوامل طبيعى ابزار و زمينه ى حفاظت است ، آنگونه كه در حفاظت اصحاب كهف بود. (ترى الشمس ...) (نتابيدن مستقيم خورشيد و وجود نسيم و وسعت مكان غار، از عوامل طبيعى براى سلامت اصحاب كهف بود.) 2 توفيق ايمان ، رها كردن قوم مشرك و پناهندگى به غارى با آن خصوصيات ، جز با اراده و هدايت الهى نمى شود. (ذلك من آيات ا للّه ) (18) وَتَحْسَبُهُمْ اءَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَ كَلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَاراً وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْباً ترجمه : و (اگر به آنان نگاه مى كردى ) آنان را بيدار مى پنداشتى (زيرا چشمانشان باز بود،) در حالى كه آنان خواب بودند و ما آنان را به پهلوى راست و چپ مى گردانديم (تا بدنشان سالم بماند) و سگشان دست هاى خود را بر آستانه ى غار نهاده بود (و نگهبانى مى داد) اگر نگاهشان مى كردى ، پشت كرده و از آنان مى گريختى و سرتاپا، پراز ترس از آنان مى شدى . نكته ها O به گفته ى تفسير مجمع البيان ، ظاهر جمله ى ((وكَلبُهم باسِط زراعيه )) آن است كه سگ 309 سال زنده بود و پاسبانى مى داد. آرى ، اگر خدا اراده كند، در يك غار، با تار عنكبوتى پيامبرش را حفاظت و كافران را ماءيوس و پشيمان مى كند، و در غار ديگر، با نشستن و نگهبانى سگى ، مؤ منانى را از دست ظالمى حفظ مى كند. پيام ها : 1 يكى از نعمت هاى خدا، غلتيدن انسان در خواب است . (نقلّبهم ) 2 خداوند سبب ساز و سبب سوز است وتغيير عوامل وآثار، از آيات الهى است . خداوند خواب اصحاب كهف را از نظر كمّى از چند ساعت به 309 سال و از نظر كيفى نيز به خوابى كه چشم ها باز و در حدقه مى چرخد، تغيير داد. (تحسبهم ايقاظا و هم رقود) 3 گاهى حيوانات نيز ماءمور اهداف الهى اند. از نقش حيوانات در زندگى بشر غافل نباشيم . (وكلبهم باسط ) 4 شكل وقيافه ى افراد، معيار شناخت صحيح نيست ، چه بسا قيافه اى كه مردم از آن مى گريزند، ولى از اولياى خدا باشد.(245) (لو اطلعت عليهم لولّيت منهم فرارا) َقَآئِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُواْ لَبِثْنَا يَوْماً اءَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُواْ رَبُّكُمْ اءَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوَّاْ اءَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ اءَيُّهَآ اءَزْكَى طَعَاماً فَلْيَاءْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُترجمه : وَلْيَتَلَطَّفْ وَلاَ يُشْعِرَنَّ بِكُمْ اءَحَداً وما آنگونه (كه خوابشان كرديم )، آنان را (از خوابى كه شبيه مرگ بود) برانگيختيم تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. يكى از آنان گفت : چه مدّت (در اين غار) مانده ايد؟ گفتند: يك روز يا بخشى از روز. (سرانجام ) گفتند: پروردگارتان داناتر است كه چه مقدار مانده ايد. پس يكى از خودتان را با اين پولتان به شهر بفرستيد تا ببيند كدام يك غذاى پاكيزه ترى دارد، پس غذايى از آن برايتان بياورد و بايد (در اين كار) زيركى و دقّت به خرج دهد، ومبادا كسى را از شما آگاه كند! نكته ها O ((وَرِق ))، درهم هايى بوده كه نقش پادشاه برآن بوده است . O عبارت ((وَلْيَتلَطّف )) وسط قرآن قرار دارد كه به معناى مدارا و هوشيارى همراه با مهربانى است و اين خود لطفى است كه كلمه ى وسط قرآن را لطف و تلطّف و مهربانى تشكيل داده است . O در مبارزات بر عليه جوامع فاسد، وحدت بين نيروها عامل مهمى است . در اين آيه چهار مرتبه كلمه ((كُم )) مطرح شده است : الف : در تهيه غذا همه يكى هستيم . ((احدكم )) ب : پول براى همه است . ((بورقكم )) ج : غذايى كه تهيه مى شود براى همه است . ((فلياءتكم )) د: حفاظت از جان همه لازم است . ((لايشعرنّ بكم )) پيام ها : 1 براى خداوند، هيچ كارى مشكل نيست ، نه خواب كردن 309 ساله ، نه بيدار ساختن آنچنانى . (كذلك بعثناهم ) 2 از حشر وبرانگيخته شدن در قيامت تعجّب نكنيد، هر بيدار شدن از خواب ، نوعى بعث و نشور است . (بعثنا ) 3 بيدار شدن از خواب نيز به اراده ى الهى است . (بعثنا) 4 بيدار كردن اصحاب كهف دو ثمر داشت ، يكى براى خودشان كه طرح سؤ ال بود، (ليتسائلوا ) يكى براى ديگران كه نمونه اى از رستاخيز وبعث قيامت بود. (كذلك بعثناهم ) 5 در آنچه نمى دانيم ، اظهار نظر نكنيم . (ربّكم اعلم بما لبثتم ) 6 حتّى يك گروه كوچك نيز بايد مسئول ورهبر داشته باشد. (در ميان اصحاب كهف يك نفر بود كه امر و نهى وپرسش مى كرد.) (قال قائل ... فابعثوا) 7 اقدام براى معاش زندگى ، منافات با توكّل ندارد. اصحاب كهف هم پول و نقدينه داشتند، هم براى تهيه غذا حركت كردند. (فابعثوا احدكم بورقكم هذه ) 8 وكالت و پذيرش وكالت از گروه جايز است . (فابعثوا احدكم )للّه 9 پول و نقدينگى ، سابقه اى تاريخى و كهن دارد. (بوَرقكم ) 10 هر پولى نمى تواند بهاى جنس قرار گيرد. (بورقكم هذه ) 11 وارستگان مؤ من هر غذايى را نمى خورند، نوع غذا و مقدار برايشان مطرح نيست ، پاك و حلال بودن مهم است (ازكى طعاما، رزقٍ منه ) 12 مؤ من بايد رازدار وهوشيار باشد وبا مدارا وتقيّه واصول ايمنى ، دشمن را از وجود خود آگاه نكند. (ليتلطّف ) كسى كه مسئوليّت مى پذيرد بايد مراقبت هاى لازم را داشته باشد.
|
|
|
|
|
|
|
|