|
|
|
|
|
|
جـائى كـه اعـضـاى پـيـكـر انسان به سخن در آيند و شهادت و گواهى دهند تعجب نيست كهبهشت و دوزخ چنين باشند. بـلكـه بـه اعـتـقـاد بـعـضـى در ايـن دنـيـا نـيز تمام ذرات اين جهان از نوعى درك و شعوربـرخـوردارنـد، و لذا تـسـبـيـح و حمد خدا مى گويند، كه اين تسبيح و حمد در آيات مختلفقرآن منعكس است . ديگر اينكه مخاطب ماموران و خازنان دوزخند و همانها هستند كه پاسخ مى گويند. هـمـه ايـن تـفـسـيـرهـا قـابـلقبول است هر چند تفسير اول مناسبتر به نظر مى رسد. آيه و ترجمه
و اءزلفت الجنة للمتقين غير بعيد(31) هذا ما توعدون لكل اءواب حفيظ(32) من خشى الرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب (33) ادخلوها بسلام ذلك يوم الخلود(34) لهم ما يشاون فيها و لدينا مزيد(35) و كـم اءهـلكـنـا قـبـلهـم مـن قـرن هـم اءشـد مـنـهـم بـطـشـا فـنـقـبـوا فـى البـلادهل من محيص (36) إ ن فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب اءو اءلقى السمع و هو شهيد(37)
|
ترجمه :
31 - (در آن روز) بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود، و فاصله اى از آنها ندارد! 32 - ايـن چـيزى است كه به شما وعده داده مى شود و براى كسانى است كه به سوى خداباز مى گردند، و پيمانها و احكام او را حفظ مى كنند. 33 - آنـكـس كـه از خـداونـد رحـمـان در نـهـان بـترسد، و با قلبى پرانابه در محضر اوحاضر شود. 34 - (به آنها مى گويند) به سلامت وارد بهشت شويد، امروز روز جاودانى است . 35 - هـر چـه بـخـواهند در آنجا براى آنها هست و نزد ما نعمتهاى اضافى ديگرى است (كهبه فكر هيچكس نمى رسد). 36 - چه بسيار اقوامى را كه قبل از آنها هلاك كرديم ، اقوامى كه از آنها قويتر بودند، وشهرها (و كشورها) را گشودند، آيا راه فرارى وجود دارد؟ 37 - در اين تذكرى است براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرادهد و حضور يابد. تفسير : اى مجرمان ! راه فرارى نيست با توجه به اينكه بحثهاى اين سوره غالبا بر محور مساءله معاد و امورى كه در ارتباطبـا آن اسـت دور مـى زند و با توجه به اينكه در آيات گذشته از چگونگى افكندن كفارلجوج در جهنم و شدت عذاب آنها و صفاتى كه آنها را به دوزخ مى كشد سخن به ميان آمد،در آيـات مـورد بـحـث صـحـنـه ديـگـرى را تـرسـيـم مـى كـنـد، صـحـنـهداخـل شـدن پـرهـيـزگاران به بهشت با احترام كامل ، و اشاره به انواع نعمتهاى بهشتى وصـفـاتـى كـه انـسـان را در صـف بـهـشـتيان قرار مى دهد، تا در مقايسه با يكديگر حقايقروشنتر گردد. نـخـسـت مـى فرمايد: (در آن روز بهشت به پرهيزگاران نزديك مى شود و فاصله اى ازآنها ندارد)! (و ازلفت الجنة للمتقين غير بعيد). (ازلفت ) از ماده (زلفى ) (بر وزن كبرى ) به معنى قرب و نزديكى است . جالب اينكه نمى گويد پرهيزگاران را به بهشت نزديك مى كنند بلكه مى گويد بهشترا بـه آنـهـا نـزديـك مـى كـنـنـد! ايـن مـطـلبـى اسـت كـه در شـرائط ايـن دنـيـاقـابـل تـصـور نـيـسـت ، امـا از آنجا كه اصول حاكم بر سراى آخرت اصولى است كه باشرائط اين جهان بسيار متفاوت است به هيچوجه جاى تعجب نيست كه خـداونـد براى نهايت اكرام و احترام مؤ منان پرهيزگار بجاى آنكه آنها را به سوى بهشتبرد، بهشت را به سوى آنها مى آورد! در سـوره شـعراء آيات 90 و 91 نيز مى خوانيم : و ازلفت الجنة للمتقين و برزت الجحيمللغـاويـن : (در آن روز بـهـشـت را بـه پـرهـيـزگـاران نـزديك مى كنند و دوزخ را براىگمراهان آشكار). و اين نهايت لطف و احترام خدا به بندگان مؤ من است كه بالاتر از آن تصور نمى شود. تعبير به (غير بعيد) نيز به عنوان تاءكيد است . بـه هـر حـال مـفـهـوم آيـه ايـن اسـت كه اين مساءله در قيامت واقع مى شود هر چند تعبير بهفـعـل مـاضـى (ازلفـت ) شده است ، زيرا حوادث مسلمى كه در آينده رخ ميدهد در بسيارى ازتـعـبـيـرات بـه صورت فعل ماضى بيان مى شود، ولى بعضى آن را واقعا به صورتمـاضـى مـعـنـى كـرده انـد، و گـفـتـه انـد نـزديـك نـمـودن بـهـشت به پرهيزگاران در دنياحـاصـل شـده ، چـرا كـه بـهـشـت با آنها فاصله اى ندارد، بيرون رفتن از دنيا همان و گامنهادن در بهشت همان ! ولى با توجه به آيات قبل و بعد كه سخن از صحنه قيامت مى گويد اين معنى بعيد بهنظر مى رسد و مناسب همان تفسير اول است . سـپس در شرح اوصاف بهشتيان مى گويد: اين بهشتى است كه به شما وعده داده مى شودو از آن كـسانى است كه به اطاعت فرمان خدا باز مى گردند، و عهد و پيمانها و قوانين اورا حفظ مى كنيد (هذا ما توعدون لكل اواب حفيظ). در اينجا به دو وصف از اوصاف آنها اشاره شده (اواب ) و (حفيظ). (اواب ) از ماده (اوب ) (بر وزن ذوب ) به معنى بازگشت است كه ممكن است به معنىتوبه از گناهان كوچك و بزرگ باشد، و يا بازگشت به طاعت او و با توجه به اينكه(صـيـغـه مـبـالغـه ) اسـت نـشـان مى دهد كه بهشتيان پرهيزگارانى هستند كه هر عاملىبخواهد آنها را از اطاعت خدا دور سازد فورا متوجه مى شوند و به طاعت او باز مى گردندو از تقصيرات و غفلتهاى خود توبه مى كنند تا به مقام نفس مطمئنه برسند. (حفيظ) به معنى حافظ و نگاهدارنده است . آيا منظور حفظ عهد و پيمانهاى الهى است كهاز انـسـانـهـا گـرفـتـه كـه اطـاعـت او كنند و عبادت شيطان ننمايند. (يس - 60) و يا حفظ وقوانين و حدود الهى ؟، و يا به خاطر سپردن گناهان و ياد آورى آن براى توبه و جبران؟ يا همه اينها؟ با توجه به اينكه اين حكم به صورت مطلق ذكر شده تفسير اخير كه جامعيت دارد مناسبتربه نظر مى رسد. و در ادامـه ايـن اوصـاف در آيـه بـعـد بـه دو وصـف ديـگـر آنـها اشاره مى كند كه در حقيقتتوضيح و تفسيرى است براى اوصاف گذشته ، مى فرمايد: (همان كسى كه از خداوندرحـمـان در نـهـان بـتـرسـد و بـا قـلبـى تـوبه كار در محضر او حاضر شود) (من خشىالرحمن بالغيب و جاء بقلب منيب ). تعبير به ترسيدن از خدا در نهان ، اشاره به اين است كه آنها با اينكه خدا را هرگز باچـشـم نـمـى بـيـنـند از لابلاى آثارش و از طريق استدلال و برهان به او ايمان مى آورند،ايمانى تواءم با احساس مسؤ ليت كامل . اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور پنهان از چشم مردم است ، آنها نه فقط در حضور جمع كه در تنهائى و خلوت نيز مرتكب گناهى نمى شوند. اين خوف و خشيت سبب مى شود كه قلب آنها (منيب ) باشد، دائما متوجه خدا گردد، و بهطـاعـت او اقـبـال كـنـد، و از هـر گـنـاه و لغـزشـى تـوبـه نـمـايـد، و ايـنحال را تا پايان عمر ادامه دهد و با همين حالت وارد عرصه محشر گردد. سـپـس مـى افـزايد: كسانى كه داراى اين چهار صفتند هنگامى كه بهشت به آنها نزديك مىشود (فرشتگان الهى به عنوان احترام و اكرام به آنها مى گويند به سلامت وارد بهشتشويد) (ادخلوها بسلام ). سـلامـت از هـر گـونـه بـدى و نـاراحـتـى و آفـت و بـلا و كـيـفـر و عـذاب ، سـلامـتكامل از نظر جسم و جان . سـپس براى آرامش خاطر آنها اضافه مى كنند: (امروز، روز جاودانى است جاودانى نعمتها،و جاودانى بهشت با تمام مواهبش ) (ذلك يوم الخلود). و بـه دنـبـال ايـن دو مـوهبت (بشارت سلامت ، و بشارت خلود و جاودانگى در بهشت ) خداوندمنان دو بشارت ديگر به آنها مى دهد كه مجموعا چهار بشارت است همانند چهار وصفى كهآنـهـا داشـتـنـد، مـى فرمايد: (هر چه بخواهند در بهشت براى آنها هست ) (لهم ما يشاءونفيها). و علاوه بر آن (نزد ما نعمتهاى ديگرى است ) كه هرگز به فكر آنها نرسيده است تاتمنايش كنند (و لدينا مزيد). تـعـبـيـرى از ايـن زنـده تـر و رسـاتـر و دلانـگيزتر تصور نمى شود، نخست مى گويدبـهـشـتـيـان هـر چـه بـخـواهـنـد (بـا وسـعت معنى اين جمله ) از انواع مواهب بدون استثناء، دراختيارشان قرار مى گيرد، و افزون بر اين نعمتها و مواهبى است كه هـرگـز به فكر هيچ انسانى نرسيده ، و از خاطر هيچكس خطور نكرده ، اما خداوند رحمان ورحيم كه پرهيزگاران بهشتى را مشمول الطاف خاصش كرده از آن نعمتها نيز بهره مند مىسـازد، و بـه ايـن تـرتـيـب نـعـمـتهاى بهشتى ابعاد فوق العاده گسترده اى را كه با هيچبيانى قابل توصيف نيست پيدا مى كند. ضـمـنـا از ايـن تـعـبـيـر اسـتـفـاده مـى شـود كـه مـوازنـه اى مـيـان پـاداش الهـى واعـمـال مـؤ مـنـان نيست ، بلكه از آن افزون و بسيار برتر و بالاتر است ، و در اين مرحلههـمـه جـا بـا فـضـل او روبـرو هـسـتـيـم و در كـيـفـرش بـاعدل او. بـعـد از پـايـان گـرفتن گفتگوها پيرامون بهشت و دوزخ ، صفات بهشتيان و دوزخيان ، ودرجـات و دركـات آنـهـا، براى نتيجه گيرى كامل از اين بحث ، مجرمان را مورد توجه قرارداده ، مـى فـرمـايـد: (چـه بـسـيـار اقـوامـى را كـهقـبـل از آنـهـا هـلاك كـرديـم ، اقـوامـى كـه از آنـهـا قويتر و نيرومندتر بودند، كشورها راگـشـودنـد و بر شهرها تسلط يافتند، اما بر اثر كفر و ظلم و بيدادگرى و گناه نابودشدند) (و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم اشد منهم بطشا فنقبوا فى البلاد). (آيـا هـيـچ راه فـرارى از مـرگ و عـذاب الهـى بـراى ايـن گـونـه افـراد وجـود دارد)؟!(هل من محيص ). (قـرن ) و (اقـتـران ) در اصـل به معنى نزديك شدن دو چيز يا اشيائى با يكديگراسـت ، و بـه جماعتى كه در يك زمان زندگى مى كنند (قرن ) گفته مى شود، و جمع آن(قـرون ) اسـت ، سـپـس هـمـيـن لفـظ بـر بـخشى از زمان اطلاق شده كه گاه آن را سىسال ، و گاه صد سال گفته اند. بنابراين هلاك كردن (قرنها) به معنى هلاك كردن (اقوام پيشين ) است . (بطش ) به معنى برگرفتن چيزى است با قوة و قدرت ، و گاه به معنى جنگ و ستيزآمده است . (نـقـبوا) از ماده (نقب ) به معنى سوراخى است كه در ديوار يا پوست ايجاد مى كنند،اما (ثقب ) تنها سوراخى را گويند كه در چوب ايجاد مى كنند. ايـن (واژه ) هـنـگـامـى كـه به صورت فعلى به كار رود به معنى سير و حركت و بهاصـطـلاح شكافتن راه و پيشروى مى آيد، و به معنى كشورگشائى و نفوذ در مناطق مختلفنيز آمده است . (مـنـقـبـت ) نـيز از همين ماده است و به افعال و صفات اشخاص بر جسته مى گويند بهخاطر نفوذ و تاءثيرى كه در مردم دارد و يا طريق را براى ترقى صاحبش مى گشايد. (نـقيب ) به كسى مى گويند كه درباره جمعيتى بحث و بررسى مى كند و از اوضاع واحوال آنها باخبر است و در درون آنها نفوذ مى كند. (مـحـيـص ) از مـاده (حـيـص ) (بـر وزن حـيـف ) بـه مـعـنـى انـحـراف وعدول از چيزى است ، و به همين مناسبت به معنى فرار از مشكلات ، و هزيمت در ميدان جنگ نيزآمده است . به هر حال ، آيه به كفار لجوج معاصر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هشدار مى دهد كهسرى به تاريخ گذشتگان بزنند و آثار آنها را بر صفحات تاريخ و صفحه روى زمينبـنـگرند، ببينند خداوند با اقوام سركشى كه پيش از آنها بودند چه كرد؟ اقوامى كه ازآنها پرجمعيت تر و با قدرت تر بودند، آنگاه به آينده خود بينديشند. ايـن مـعـنـى بـارهـا در قـرآن مـجـيـد آمـده اسـت ، از جـمـله در آيه 8 سوره زخرف مى خوانيم :(فاهلكنا اشد منهم بطشا): (ما اقوامى را كه از آنها قويتر بودند هلاك كرديم ). بـعـضـى آيـه مـورد بـحـث را اشاره به (قوم ثمود) مى دانند كه در سرزمين كوهستانى(حجر) در شمال حجاز زندگى مى كردند، كوهها را مى شكافتند، و در آن خـانـه هاى باشكوه و قصرها مى ساختند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم گستردهاى دارد و آنها و غير آنها را شامل مى شود. جمله (هل من محيص ) آيا راه گريزى وجود دارد؟ ممكن است از زبان اقوام پيشين باشد كهبـه هـنـگـام گـرفـتـارى در چـنـگـال عـذاب ايـن مـطـلب را از هـم سـؤال مـى كردند، و يا از سوى پروردگار نسبت به كفار لجوج معاصر پيامبر اسلام (صلىالله عـليـه و آله ) يـعنى آيا اينها مى توانند از سرنوشت دردناكى كه اقوام متمرد پيشينداشتند فرار كنند؟! در آخرين آيه مورد بحث براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: (قطعا در سرگذشت پيشينيانتـذكـر و انـدرزى اسـت ، براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش فرا دهد، و حاضر باشد)!(ان فى ذلك لذكرى لمن كان له قلب او القى السمع و هو شهيد). مـنـظـور از (قـلب ) در ايـنـجـا و در ديـگـر آيـات قـرآن كـه بـحـث از دركمـسـائل مـى كند همان (عقل ) و شعور و ادراك است ، در كتب لغت نيز يكى از معانى (قلب) همان (عقل ) گفته شده ، (راغب ) در (مفردات ) قلب را در آيه مورد بحث به علمو فـهـم تـفـسـيـر كـرده ، در لسـان العـرب نيز مى خوانيم كه گاهى (قلب ) به معنىعقل به كار رود. در حـديـثـى از امـام مـوسـى بـن جـعـفـر (عليه السلام ) نيز در تفسير همين آيه آمده است كه(منظور از قلب عقل است ). ريـشـه ايـن لغـت (قـلب ) در اصـل بـه مـعـنـى تـغـيـيـر وتحول و به اصطلاح قلب و انـقـلاب اسـت ، و از آنـجـا كـه فـكـر و عـقـل انـسـان دائمـا درحـال دگـرگـونـى اسـت بـه آن (قـلب ) گـفـتـه شـده اسـت ، و بـه هـمـيـندليـل در آيـات قـرآن روى مـسـاءله سـكـيـنـه و آرامـشدل ، و يـا اطـمـيـنـان قـلب تـكـيـه شـده اسـت ، هـو الذىانـزل السـكـيـنـة فـى قـلوب المـؤ مـنـيـن : (او كـسـى اسـت كـه آرامـش را دردل مؤ منين نازل كرد) (فتح - 4) (الا بذكر الله تطمئن القلوب ): (آگاه باشيد يادخـدا مـايـه آرامـش دلهـا اسـت ) (رعـد - 28) آرى ايـن موجود نا آرام را تنها ياد خدا آرامش مىبخشد. (القـى السـمـع ) (گـوش را افكند) كنايه از گوش دادن و نهايت دقت در استماع است ،شـبـيـه تعبيرى كه در فارسى داريم مى گوئيم : (گوش ما نزد تو است ) يعنى بهخوبى به سخنانت گوش مى دهيم . (شهيد) در اينجا به معنى كسى است كه حضور قلب دارد، و به اصطلاح دلش در مجلساست ، و با دقت مطالب را پيگيرى مى كند. و بـه ايـن تـرتـيـب مـجـمـوع آيه چنين معنى مى دهد دو گروه مى توانند از اين مواعظ پند وانـدرز گـيـرنـد، نـخـسـت آنـهـا كـسـى كـه داراى ذكـاوت وعـقـل و هـوشـنـد، و خـود مـسـتـقـلا مـى تـوانـنـد مـسـائل راتحليل كنند، و ديگر كسانى كه در اين حد نيستند اما مى توانند (مستمع ) خوبى براىدانـشـمـنـدان باشند، و با حضور قلب به سخنان آنها گوش فرا دهند و حقايق را از طريقارشاد و راهنمائى آنها فرا گيرند. شـبـيـه ايـن سـخـن در آيـه 10 سـوره مـلك نـيـز آمـده اسـت كـه ازقـول دوزخـيـان چـنـيـن نـقـل مـى كـنـد: (لو كـنـا نـسـمـع اونـعـقـل مـا كـنـا فـى اصـحـاب السـعـيـر): (اگـر مـا گـوش شـنـوا يـاعقل و درك كافى داشتيم هرگز در صف دوزخيان قرار نمى گرفتيم ) چرا كه نشانه هاىراه حق آشكار است آنها كه خود اهل تحقيقند آن را به خوبى در مـى يـابـنـد، و آنـهـا كـه چـنـيـن نـيـسـتـنـد مـى تـوانـنـد از طـريـق رهـنـمـودهاى دانشمندانعـادل و دلسـوز راه خـود را بـيـابـنـد، بـنـابـرايـن بـايـد انـسـان يـا عـلم وعقل كافى داشته باشد يا گوش شنوا. آيه و ترجمه
و لقد خلقنا السماوات و الا رض و ما بينهما فى ستة اءيام و ما مسنا من لغوب (38) فـاصـبـر عـلى مـا يـقـولون و سـبـح بـحـمـد ربـك قـبـل طـلوع الشـمـس وقبل الغروب (39) و من اليل فسبحه و اءدبر السجود(40)
|
ترجمه :
38 - مـا آسـمـانـهـا و زمـيـن و آنچه را در ميان آنهاست در شش روز (شش دوران ) آفريديم وهـيـچـگـونـه رنـج و تـعـبـى بـه مـا نـرسـيـد (بـا ايـنحال چگونه زنده كردن مردگان براى ما مشكل است ؟). 39 - در بـرابـر آنـچـه آنـهـا مـى گـويـند شكيبا باش ، و تسبيح و حمد پروردگارت راقبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب بجا آور. 40 - و در بخشى از شب او را تسبيح كن ، و بعد از سجده ها! تفسير: آفريدگار آسمانها و زمين قادر بر احياى مردگان است در تـعـقـيـب آيـات گذشته و دلائل مختلفى كه درباره معاد در آن آمده بود، در اين آيات بهيكى ديگر از دلائل امكان معاد اشاره كرده ، و بعد از آن به پيامبر (صلى الله عليه و آله) دستور صبر و شكيبائى و تسبيح و حمد پروردگار مى دهد، تا كار- شكنيهاى مخالفان را از اين طريق تحمل و خنثى كند. نخست مى فرمايد: (ما آسمانها و زمين و آنچه را در ميان آن دو است در شش روز (شش دوران) آفـريـديـم ، و در خـلقـت آنـهـا هـيـچـگـونـه تعب و ضعفى به ما نرسيد)! (و لقد خلقناالسماوات و الارض و ما بينهما فى ستة ايام و ما مسنا من لغوب ). (لغوب ) به معنى تعب و خستگى است . بديهى است كسى كه قدرتش محدود است اگر بخواهد كارى انجام دهد كه بيش از توان اوبـاشـد خـسـتـه و درمـانـده و وامـانـده مـى شـود، ولى در مورد وجودى كه قدرتش نامحدود وتوانائيش بى نهايت است اين امور مفهومى ندارد. بـنـابـرايـن كـسـى كـه قـادر اسـت بـى هيچگونه تعب و رنج اين آسمان و زمين باعظمت ، وايـنـهـمـه كرات و كواكب و كهكشانها را ايجاد كند، توانائى دارد كه انسان را بعد از مردنبار ديگر به حيات بازگرداند و لباس زندگى در اندامش بپوشاند. بـعضى براى اين آيه شاءن نزولى نقل كرده اند كه : يهود چنين مى پنداشتند كه خداوندآسـمـانـهـا و زمـيـن را در شـش روز (شـش روز هـفـته !) آفريد، سپس روز شنبه به استراحتپـرداخـت و يـك پـاى خـود را بـه روى پـاى ديـگـر انـداخـت ! و بـه هـمـيـندليـل ايـنـطـور نـشـسـتـن را نـامـطـلوب مـى شـمـرنـد و مـخـصـوص خـدا مى دانند! آيه فوقنازل شد و به اين گونه خرافات مضحك پايان داد. ولى اين شاءن نزول مانع از اين نيست كه آيه مساءله امكان معاد را تعقيب كند، در عين اينكهدليـلى اسـت بـر تـوحـيـد و عـلم و قـدرت پروردگار كه آسمان و زمين با اينهمه عجائب وشگفتيها و ميليونها ميليون موجودات زنده ، و اسرار عجيب و نظامهاى ويژه اش آفريده است كه تفكر در يك گوشه اى از آن مى تواند ما را بهآفريننده توانائى كه دست قدرتش اين گردونه عظيم را به حركت در آورده ، و نور حياتو زندگى را همه جا پاشيده است ، رهنمون گردد. موضوع خلقت آسمانها و زمين در (شش روز) كرارا در آيات قرآن آمده است . كـلمـه (يـوم ) - چـنـانـكـه قـبـلا هـم گـفـتـه ايـم - در لغـت عـرب ومـعـادل آن (روز) در لغـت فـارسـى ، و يا در سائر لغات در بسيارى از موارد به معنىدوران اسـتـعـمـال مـى شـود، نـه بـه مـعـنـى بـيـسـت و چـهـار سـاعت و يا دوازده ساعت ، فىالمثل مى گوئيم : (يك روز مردم در سايه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) زندگىمى كردند، و روز ديگر جباران بنى اميه و بنى عباس بر مردم مسلط شدند). پـيـدا اسـت (روز) در ايـن تـعـبـيـرات بـه مـعـنـى (دوران ) اسـت ، خـواهيـكـسـال بـاشـد يـا صـد سـال يـا هـزاران و يـا مـيـليـونـهـاسـال . مـثـلا مى گوئيم يك روز كره زمين يكپارچه آتش بود، روز ديگرى سرد شد، و آمادهحيات ، تمام اين تعبيرات اشاره به دورانها است . بنابراين از آيه فوق استفاده مى شود كه خداوند آسمانها و زمين و تمامى موجودات آنها رادر شش دوران آفريده است . (مـشـروح ايـن سـخـن را در جـلد شـشـم صـفـحـه 200 تـا 204ذيل آيه 54 سوره اعراف بيان كرده ايم ). بـنـابـرايـن جـائى بـراى ايـن سـؤ ال بـاقـى نـمـى مـانـد كـهقـبـل از آفـريـنـش خـورشـيـد و كـره زمـيـن شـب و روزى نبود تا خداوند عالم را در شش روزآفريده باشد. بعد از ذكر دلائل مختلف معاد و ترسيم صحنه هاى مختلفى از قيامت چون بـه هـر حـال گـروهـى تـسـليـم حـق نـيـسـتـنـد و لجـاجـت و پـافـشـارى بـربـاطـل دارنـد پـيامبر (صلى الله عليه و آله ) را مخاطب قرار داده مى گويد: (در برابرآنچه آنها مى گويند شكيبا باش ) (فاصبر على ما يقولون ). چرا كه تنها با نيروى صبر و استقامت مى توان بر اين مشكلات پيروز شد، و توطئه هاىدشـمـن را در هـم شـكـسـت ، و نـسـبـتـهـاى نـارواى آنـهـا را در مـسـيـر حـقتحمل كرد. و از آنـجـا كـه صـبـر و اسـتـقـامت نياز به پشتوانه اى دارد، و بهترين پشتوانه ياد خدا وارتـبـاط بـا مـبـداء عـلم و قـدرت جـهـان آفـريـن اسـت دردنـبـال ايـن دسـتـور مـى افـزايـد: (و تـسـبـيـح و حـمـد پـروردگـارت راقـبـل از طـلوع آفـتـاب و پـيـش از غـروب آن بـجـا آور) (و سـبـح بـحـمـد ربـكقبل طلوع الشمس و قبل الغروب ). هـمـچـنـيـن (در قـسـمـتـى از شـب او را تـسـبـيـح كـن و بـعـد از سـجـدهـهـا) (و مـنالليل فسبحه و ادبار السجود). اين ياد مداوم و تسبيح مستمر همچون قطره هاى حياتبخش باران بر سرزمين قلب و جان تومـى ريـزد، و آن را سـيراب مى كند، دائما به تو نشاط و حيات مى بخشد و به استقامت درمقابل مخالفان لجوج دعوت مى كند. در ايـنـكـه مـنـظـور از تـسـبـيـح خـداونـد در ايـن مـواقـع چـهـارگـانـه(قـبـل از طـلوع آفـتـاب قـبـل از غـروب ، در شـب ، و بـعد از سجده ها) چيست ؟ در ميان مفسرانگفتگو بسيار است . بـعـضـى مـعـتـقـدنـد كـه ايـن تـعـبـيرات اشاره به نمازهاى پنجگانه روزانه و بعضى ازنوافل پرفضيلت است ، به اين ترتيب كه (قبل طلوع الشمس ) اشاره به نماز صبحاست ، زيرا آخر وقت آن طلوع آفتاب مى باشد. و (قبل غروب الشمس ) اشاره به نماز ظهر و عصر است ، چرا كه آخر وقت هر دو غروبآفتاب است . (و مـن الليل ) نماز مغرب و عشا را بيان مى كند، (و ادبار السجود) نظر به نافلههاى مغرب دارد كه بعد از مغرب بجا آورده مى شود. (ابـن عـبـاس ) هـمين تفسير را پذيرفته ، با اين قيد كه (ادبار السجود) را اشارهبه تمام نمازهاى نافله ، دانسته است كه بعد از فرائض انجام مى شود، ولى از آنجا كهدر مـيـان نـوافـل روزانـه بـه عـقـيده ما تنها نافله مغرب و عشاء است كه بعد از اين نمازهاانجام مى شود اين تعميم صحيح نيست . بـعـضـى ديـگـر (قـبـل طـلوع الشـمـس ) را اشـاره بـه نـمـاز صـبـح ، و(قـبـل الغـروب ) را اشـاره بـه نـمـاز عـصـر، و (مـنالليل فسبحه ) را اشاره به نماز مغرب و عشاء، دانسته اند، و به اين ترتيب بدون هيچدليـل روشـن سـخـن از نـمـاز ظـهـر بـه مـيـان نـيـامـده اسـت ، و ايـندليل بر ضعف اين تفسير است . در روايـتـى نـيـز از امـام صـادق (عـليـه السلام ) مى خوانيم : هنگامى كه از آيه (و سبحبـحـمـد ربـك قـبـل طـلوع الشـمـس و قـبـل الغـروب ) سـؤال كردند فرمود: تقول حين تصبح و حين تمسى عشر مرات لا اله الا الله وحده لا شريك له، له المـلك ، و له الحـمـد، يـحـيـى و يـمـيـت ، و هـو عـلىكل شى ء قدير: (هنگام صبح و عصر ده بار اين ذكر را مى گوئى لا اله الا الله ....) اين تفسير با تفسير اول منافاتى ندارد و ممكن است هر دو در معنى آيه جمع باشد. قابل توجه اينكه نظير همين معنى با تفاوت مختصرى در آيه 130 سوره طه نيز آمده است، آنجا كه مى فرمايد: (و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من اناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى ): (قبل از طلوع آفتاب ، و پيش از غروب آن ، و همچنين در اثناء شب ، و اطراف روز تسبيح وحمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوى ). جـمـله لعـلك تـرضـى نـشـان مـى دهـد كه اين عبادات و تسبيحات نقش مهمى در آرامش فكر ورضايت خاطر آدمى دارد، و به او در برابر حوادث سخت نيرو و توان مى بخشد. ايـن نـكـتـه نـيـز قـابـل تـوجـه اسـت كـه در آيـه 49 سـوره طـور چـنـيـن آمـده اسـت و مـنالليـل فـسبحه و ادبار النجوم : (برخى از شب را تسبيح خدا كن و به هنگام پشت كردنستارگان ). در حـديـث آمـده اسـت كه على (عليه السلام ) فرمود: (ادبار السجود) دو ركعت نافله اىاسـت كـه بعد از مغرب مى خوانند (توجه داشته باشيد نافله مغرب چهار ركعت است كه دراينجا فقط به دو ركعت آن اشاره شده ) و (ادبار النجوم ) دو ركعت نافله صبح است كهقبل از نماز صبح و به هنگام غروب ستارگان بجا مى آورند). در روايـتـى نـيز آمده است كه منظور از (ادبار السجود) همان نماز وتر است كه در آخرشب انجام مى شود. به هر حال تفسير اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد هر چند وسعت و گسترش مـفـهـوم تـسـبـيـح بـسـيـارى از تـفـسـيـرهـاى ديـگـر را كـه در روايـات بـه آن اشـاره شـدهشامل مى گردد. نكته : شكيبائى رمز هر پيروزى است ايـن نـخـسـتـيـن بـار نيست كه قرآن مجيد روى صبر و شكيبائى در برابر مشكلات و افرادلجـوج و مـعـانـد تكيه مى كند، مكرر در مكرر قرآن مجيد هم به پيامبر بزرگ اسلام ، و همبـه عموم مؤ منان اين مساءله مهم را خاطر نشان مى سازد، و تجربه هاى فراوان نيز نشانداده كه غلبه و پيروزى از آن كسانى است كه سهم بيشترى از صبر و استقامت دارند. در حـديـثـى مـى خـوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) به يكى از دوستانش (كه شايد درشـرائط سـخـت آن زمـان بـى تـابـى مـى كـرد) فرمود: عليك بالصبر فى جميع امورك :(بر تو لازم است كه در تمام كارها صبر و شكيبائى داشته باشى ). سـپـس افزود خداوند محمد (صلى الله عليه و آله ) را مبعوث كرد و او را به (صبر) ومـدارا دسـتـور داد، و او صـبر كرد تا نسبتهاى بسيار ناروا به او دادند، تا آنجا كه سينهاش تـنـگ شـد، خـداونـد ايـن آيـه را بـر او نـازل كـرد: و لقـد نعلم انك يضيق صدرك بمايـقـولون فـسـبـح بـحـمد ربك و كن من الساجدين : (ما مى دانيم كه به خاطر سخنان آنهانـاراحـت مـى گردى و سينه ات تنگ مى شود، تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور، و ازسجده كنندگان باش ). بـاز او را تـكـذيـب كردند و تيرهاى تهمت از هر سو به طرفش پرتاب نمودند، و از اينجـهـت مـحـزون و غـمـگـيـن شـد، بـاز خـداونـد بـراى دلداريـش ايـن آيـه رانـازل فـرمـود: قـد نـعـلم انـه ليـحـزنـك الذى يقولون فانهم لا يكذبونك و لكن الظالمينبايات الله يجحدون و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا على ما كـذبـوا و اوذوا حـتـى اتاهم نصرنا: (ما مى دانيم كه سخنان آنها تو را اندوهگين مى كند،ولى آنها تو را تكذيب نمى كنند بلكه ستمگران آيات خدا را تكذيب مى كنند، پيش از تونـيـز رسـولان خـدا را تـكـذيـب كـردند و آنها در برابر تكذيبها و آزارها صبر نمودند تايارى ما به كمكشان آمد). سـپـس امـام (عـليـه السـلام ) مى افزايد: پيامبر (صلى الله عليه و آله ) خود را وادار بهصـبـر و شـكـيـبائى كرد، اما در اين هنگام آنها از حد گذراندند و نام خدا را بردند، و نسبتبـه سـاحـت مـقـدسـش تـكذيب كردند، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود من در برابرناملايمات خود و خانواده و حيثيتم صبر كردم ، ولى در برابر بدگوئى به پروردگارمشـكـيـبـايـى نـدارم ، در ايـنـجـا خـداونـد عـزوجـل ايـن آيـه (آيـه مـورد بـحـث ) رانـازل فـرمـود: و لقد خلقنا السموات و الارض و ما بينهما... (ما آسمان و زمين و آنچه درمـيان اين دو است در شش دوران آفريديم (و در آفرينش جهان شتاب و عجله نكرديم ) و تعبو رنـجـى بـما نرسيد، بنابراين تو هم عجله مكن و در برابر سخنان آنان صابر باش ،اينجا بود كه پيامبر صبر و شكيبائى را در تمام حالات پيش گرفت ) (تا بر دشمنانشپيروز شد). آيه و ترجمه
و استمع يوم يناد المناد من مكان قريب (41) يوم يسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج(42) انا نحن نحى و نميت و الينا المصير(43) يوم تشقق الا رض عنهم سراعا ذلك حشر علينا يسير(44) نحن اءعلم بما يقولون و ما اءنت عليهم بجبار فذكر بالقران من يخاف وعيد(45)
|
ترجمه :
41 - گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد. 42 - روزى كه همگان صيحه رستاخيز را به حق مى شنوند، آن روز روز خروج است . 43 - مائيم كه زنده مى كنيم ، و مى ميرانيم ، و بازگشت تنها به سوى ما است . 44 - روزى كـه زمـيـن از روى آنـهـا شـكـافـتـه مـى شـود و بـه سرعت (از قبرها) خارج مىگردند، و اين جمع كردن براى ما آسان است . 45 - ما به آنچه آنها مى گويند آگاهتريم و تو ماءمور به اجبار آنها نيستى ، بنابراينبه وسيله قرآن كسانى را كه از عذاب من مى ترسند متذكر ساز. تفسير: با صيحه رستاخيز همه زنده مى شوند ايـن آيـات كـه آخـريـن آيـات سـوره (ق ) را تشكيل مى دهد همانند ساير آيات اين سورهتـكـيـه بـر مـسئله معاد و رستاخيز دارد، و باز گوشه ديگرى از آن را مطرح مى كند، و آنمساءله (نفخ صور) و (خروج مردگان از قبر) است . مى فرمايد: (گوش فرا ده و منتظر روزى باش كه منادى از مكان نزديك ندا مى دهد) (واستمع يوم يناد المناد من مكان قريب ). (روزى كـه صـيـحـه رسـتـاخـيـز را بـه حق مى شنوند، آن روز، روز خروج است )! (يوميسمعون الصيحة بالحق ذلك يوم الخروج ). مخاطب در (استمع ) (گوش فرا ده ) گرچه شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله ) استولى مسلما مقصود همه انسانها هستند. و مـنـظـور از (گـوش فـرا دادن ) يـا انـتـظـار كشيدن است ، زيرا كسانى كه در انتظارحادثه اى به سر مى برند كه با صداى وحشتناكى شروع مى شود دائما گوش فرا مىدهند، و منتظرند. و يا منظور گوش فرا دادن به اين سخن الهى است ، و معنى چنين مى شود:(اين سخن را بشنو كه پروردگارت درباره صيحه رستاخيز مى گويد). اما اين منادى كيست ؟ ممكن است ذات پاك خداوند باشد كه اين ندا را مـى دهـد، ولى بـه احـتـمال قويتر همان (اسرافيل ) است كه در (صور) مى دمد، و درآيات قرآن نه با نام بلكه با تعبيرات ديگرى به او اشاره شده است . تعبير به (مكان قريب ) اشاره به اين است كه اين صدا آنچنان در فضا پخش مى شودكـه گـوئى بـيـخ گـوش هـمـه اسـت ، و هـمه آنرا يكسان از نزديك مى شنوند امروز ما باوسـائل مـخـتـلف مـى تـوانيم سخن گوينده اى را كه در يك نقطه دوردست از جهان سخن مىگـويـد همگى از نزديك بشنويم ، گوئى در كنار دست ما نشسته و با ما سخن مى گويد،ولى آنـروز بدون نياز به اين وسائل همه صداى منادى حق را كه فرياد رستاخيز بر مىكشد در نزديكى خود مى شنوند. بـه هـر حـال ايـن صـيحه ، صيحه نخستين كه براى پايان گرفتن جهان است نيست بلكهصيحه دوم يعنى همان صيحه قيام و حشر است ، و در حقيقت آيه دوم توضيح و تفسيرى استبـراى آيه اول مى گويد: آنروز كه صيحه را به حق مى شنوند روز خروج از قبرها و ازميان خاكهاى زمين است . و بـراى اينكه روشن شود حاكم در اين دادگاه بزرگ كيست ؟ مى افزايد (مائيم كه زندهمـى كـنـيـم و مـى مـيـرانـيم بازگشت مردم فقط به سوى ما است ) (انا نحن نحيى و نميت والينا المصير). منظور از احياء همان زنده كردن نخستين در دنيا است ، و منظور از ميراندن در پايان عمر است، و جمله : (الينا المصير) اشاره به زنده شدن در رستاخيز است . در حـقـيقت آيه اشاره به اين نكته مى كند كه همانگونه كه مرگ و حيات نخستين به دست مااست ، بازگرداندن به زندگى و قيام قيامت نيز به دست ما و به سوى ما است . سـپس براى توضيح بيشتر مى فرمايد: (بازگشت آنها به سوى ما روزى است كه زميناز روى آنها شكافته مى شود، و آنها زنده مى شوند و به سرعت خارج مى گردند) (يومتشقق الارض عنهم سراعا). و در پـايـان آيـه مـى افـزايـد: (ايـن حـشـر و جـمـع كـردن مـردم در قـيـامـت بـراى مـاسهل و آسان است ) (ذلك حشر علينا يسير). (حشر) به معنى جمع و گردآورى از هر سو است . روشـن اسـت خـداونـدى كـه آفريننده آسمانها و زمين و آنچه در ميان آن دو است حشر و نشورمـردگـان بـراى او كـار سـاده اى مـى بـاشـد. اصـولامشكل و آسان براى كسى است كه قدرتش محدود است ، آن كسى كه قدرتش نامحدود است همهچيز براى او يكسان و آسان است . جـالب ايـنـكه در بعضى از روايات مى خوانيم : (اولين كسى كه زنده مى شود و از قبرخـارج گـشـتـه ، وارد صـحـنـه مـحـشر مى شود پيامبر (صلى الله عليه و آله ) است و على(عليه السلام ) همراه او است )!. و در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث كـه آخـريـن آيـه ايـن سـوره است بار ديگر به پيامبرش درمقابل مخالفان سرسخت و لجوج تسلى و دلدارى مى دهد و مى فرمايد: (ما به آنچه آنهامى گويند آگاهتريم ) (نحن اعلم بما يقولون ). (و تـو ماءمور نيستى كه آنها را مجبور به ايمان كنى و با قهر و اجبار به سوى اسلامبكشانى ) (و ما انت عليهم بجبار). وظـيـفـه تو تنها ابلاغ رسالت ، و دعوت به سوى حق و بشارت و انذار است (چون چنيناست آنها را كه از عذاب و عقاب من مى ترسند به وسيله قرآن متذكر ساز، و پند و اندرز ده) (فذكر بالقرآن من يخاف وعيد). در تـفـسـيـر (قـرطـبى ) آمده است كه (ابن عباس ) مى گويد: جمعى عرض كردند اىرسـول خـدا! مـا را انـذار كـن و بـيـم ده ، آيـه فـوقنازل شد و گفت : (فذكر بالقرآن من يخاف وعيد). اشـاره به اينكه قرآن براى انذار و بيدار ساختن افراد مؤ من كافى است هر صفحه اى ازآن يادآور قيامت ، و آيات مختلفش بازگوكننده سرنوشت پيشينيان و توصيفهايش از مواهببـهـشـتـى و عـذابـهـاى دوزخـى و حـوادثـى كـه در آسـتـانـه رسـتـاخـيـز و در دادگـاهعدل الهى واقع مى شود بهترين پند و اندرز براى همگان است . به راستى يادآورى آن صحنه كه زمينها از هم شكافته مى شود، و خاكها جان مـى گـيـرنـد، لبـاس حـيات در تن مى پوشند و به حركت در مى آيند و از قبرها خارج مىشـونـد، در حـالى كـه وحـشـت و اضـطراب سر تا پاى همه را فرا گرفته ، و به سوىدادگاه عدل الهى رانده مى شوند صحنه تكان دهنده اى است . بـه خـصـوص ايـنـكه گاهى يك قبر با گذشت زمان قبور انسانهاى مختلفى شده و افرادبـسـيـارى را در خود جاى داده است كه بعضى صالح و بعضى ناصالح و بعضى مؤ من وبعضى كافر بوده اند و به گفته شاعر: رب قبر قد صار قبرا مرارا ضاحك من تزاحم الاضداد! و دفين على بقايا دفين فى طويلالاجال و الاماد! (چه بسيار قبرى كه بارها قبر شد - قبرى كه از تزاحم اضداد مى خندد)! (و چـه بـسـيـار افـرادى كـه بـر بـقـايـاى انـسـانـهـاى ديـگـرى دفـن شـدنـد - درطول زمان و قرون و اعصار). پـروردگـارا! ما را از كسانى قرار ده كه از (وعيد) تو مى ترسند و از قرآنت پند مىگيرند. خـداونـدا! در آن روز كـه وحـشـت و اضـطـراب همگان را فرا گرفته ما را با رحمتت آرامشىعنايت فرما. بـارالهـا! روزهـاى عـمر هر چه باشد به سرعت سپرى مى شود آنچه جاويدان است سراىآخرت تو است ، به ما حسن عاقبت و نجات در آخرت مرحمت كن . آمين يا رب العالمين
مقدمه اين سوره در مكه نازل شده و داراى 60 آيه است محتواى سوره ذاريات مـحـور بـحث در اين سوره در درجه اول ، مسائل مربوط به معاد و رستاخيز و پاداش و كيفرمـؤ مـنان و مجرمان است ، ولى از اين نظر مانند (سوره ق ) نيست بلكه محورهاى ديگرىبراى بحث در اين سوره نيز ديده مى شود. به طور كلى مى توان گفت مباحث اين سوره بر پنج محور زير دور مى زند: 1 - چـنـانـكـه گـفـتـيـم قـسـمـت مـهـمـى از آن را مـبـاحـث مـعـاد و شـاخ و بـرگـهـاى آنتشكيل مى دهد، هم آغاز سوره با معاد است و هم پايان آن با معاد. 2 - بـخـش ديـگـرى از اين سوره ناظر به مساءله توحيد و آيات و نشانه هاى خدا در نظامآفرينش است كه طبعا بحثهاى معاد را تكميل مى كند. 3 - در بـخـش ديـگـر از داسـتـان فـرشـتـگانى كه ميهمان ابراهيم (عليه السلام ) شدند وماءمور در هم كوبيدن شهرهاى قوم لوط بودند بحث مى كند. 4 - آيـات ديـگرى از اين سوره اشارات كوتاهى به داستان موسى (عليه السلام ) و قومعاد و قوم ثمود و قوم نوح دارد، و به اين وسيله كافران و مجرمان ديگر را هشدار مى دهد. 5 - و بالاخره قسمت ديگرى از اين سوره ، مبارزه اقوام متعصب و لجوج را با انبياء گذشتهبـازگـو كـرده ، و پـيـامـبـر اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله ) را كـه در برابر مخالفينسرسخت قرار داشت از اين طريق دلدارى مى دهد، و دعوت به استقامت مى كند. فضيلت تلاوت اين سوره در حـديـثـى از امـام صـادق (عليه السلام ) آمده است : من قراء سورة الذاريات فى يومه اوليـلتـه اصـلح الله له معيشته و اتاه برزق واسع و نور له فى قبره بسراج يزهر الىيوم القيامة : (هـر كـس سـوره ذاريـات را در روز يـا شـب بـخـواند خداوند وضع زندگى و معيشت او رااصلاح مى كند، روزى وسيعى به او مى دهد، و قبر او را با چراغى روشن مى سازد كه تاروز قيامت مى درخشد)! كـرارا گـفـتـه ايـم تـنـها لقلقه زبان براى رسيدن به اينهمه پاداش عظيم كافى نيستبـلكـه هـدف تـلاوتـى اسـت انـديـشـه بـرانـگـيـز، و انـديـشـه اىعمل آفرين ! ضمنا نامگذارى سوره به (ذاريات ) به تناسب نخستين آيه اين سوره است . آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم و الذاريات ذروا(1) فالحاملات وقرا(2) فالجاريات يسرا(3) فالمقسمات اءمرا(4) انما توعدون لصادق(5) و ان الدين لواقع(6)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر 1 - سـوگـنـد بـه بادهائى كه ابرها را به حركت در مى آورند (و گرد و غبار و بذرهاىگياهان را). 2 - و سـپـس سـوگـنـد بـه ابـرهـائى كـه بـار سـنـگـيـنـى (از بـاران ) بـا خـودحمل مى كنند. 3 - و سپس سوگند به كشتيهائى كه به آسانى به حركت در مى آيند. 4 - و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى كنند. 5 - (آرى سوگند به همه اينها) كه آنچه به شما وعده داده شده است قطعا راست است . 6 - و بدون شك جزاى اعمال واقع شدنى است . تفسير: سوگند به طوفانها و ابرهاى باران زا! بـعـد از سـوره (والصافات ) اين دومين سوره اى است كه با سوگندهاى مكرر آغاز مىشود، سوگندهائى پرمعنى و تفكرآفرين ، سوگندهائى بيداركننده و آگاهى بخش . بـسيارى ديگر از سوره هاى قرآن كه به خواست خدا در بحثهاى آينده با آن روبه رو مىشويم چنين است ، و جالب اينكه اين سوگندها غالبا مقدمه اى است براى بيان مساءله معاد،جـز در مـوارد مـعـدودى كـه بـا مساءله توحيد و غير آن مربوط مى شود، و نيز جالب اينكهمـحـتـواى ايـن سـوگـنـدهـا ربـط خـاصى با محتواى رستاخيز دارد، و با ظرافت و زيبائىمخصوصى اين بحث مهم را از جوانب گوناگون تعقيب مى كند. حقيقت اين است كه سوگندهاى قرآن كه تعداد آن زياد است يكى از چهره هاى اعجاز اين كتابآسـمـانـى و از زيـباترين و درخشنده ترين فرازهاى آن است كه شرح هر كدام در جاى خودخواهد آمد. در آغـاز ايـن سوره خداوند به پنج موضوع مختلف سوگند ياد كرده است كه چهار مورد آنپشت سر هم و يك قسمت به صورت جداگانه آمده است . نخست مى فرمايد: (سوگند به بادهائى كه ابرها را در آسمان به حركت در مى آورند وگرد و غبارها و بذر گياهان و نطفه هاى گلها را در روى زمين به هر سو مى پراكند) (والذاريات ذروا). سـپـس مـى افـزايـد: (سـوگـنـد بـه ابـرهـائى كـه بـار سـنـگـيـنـى از بـاران بـا خـودحمل مى كنند) (فالحاملات وقرا). (و سـوگـنـد بـه كـشتيهائى كه بر رودخانه هاى عظيم و صفحه درياها به آسانى بهحركت درمى آيند) (فالجاريات يسرا). (و سوگند به فرشتگانى كه كارها را تقسيم مى كنند) (فالمقسمات امرا). در حـديـثـى كـه بـسـيـارى از مفسران در ذيل همين آيه آورده اند مى خوانيم : (ابن الكوا)روزى از عـلى (عـليـه السـلام ) در حـالى كـه بـر مـنـبـر خـطـبـه مـى خـوانـد سـؤال كرد منظور از (الذاريات ذروا) چيست ؟ فرمود: بادها است . عرض كرد: (فالحاملات وقرا) فرمود: ابرها است . عرض كرد: (فالجاريات يسرا) فرمود: كشتيها است . عرض كرد: (فالمقسمات امرا) فرمود: منظور فرشتگان است . بـا ايـن حـال تـفـسـيـرهـاى ديـگـرى اسـت كـه بـا ايـن تـفـسـيـرقـابـل جـمـع اسـت . از جمله اينكه منظور از (جاريات يسرا) نهرهائى است كه به وسيلهبارانها به جـريان مى افتد، و منظور از (فالمقسمات امرا) ارزاقى است كه بواسطه فرشتگان ازطريق كشاورزى تقسيم مى شود. به اين ترتيب سخن از بادها، سپس ابرها، و بعد از آن نهرها، و سرانجام روئيدن گياهاناسـت كـه تناسب نزديكى با مساءله معاد كه بعد از آن آمده دارد، زيرا مى دانيم كه يكى ازدلائل امـكـان مـعـاد مـسـاءله زنـده كـردن زمـيـنـهـاى مـرده بـه وسـيـلهنزول باران است كه بارها در قرآن به عبارات مختلف ذكر شده است . اين احتمال نيز داده شده كه اين چهار وصف همگى اوصاف بادها باشد، بادهائى كه ابرهارا تـوليـد مـى كـنـد، و بـادهـائى كـه آنـهـا را بـر دوش خـودحـمـل مى نمايد، و بادهائى كه آنها را به هر سو مى راند، و بادهائى كه دانه هاى بارانرا به هر طرف مى پاشد. با توجه به اينكه تعبيرات اين آيات جامع و كلى است مى تواند همه اين معانى را در خودجاى دهد ولى عمده همان تفسير اول است . در ايـنـجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه اگر منظور فرشتگان است ، فرشتگان چه امورى راتقسيم مى كنند؟ در پـاسـخ مـى گـوئيـم : ايـن تـقـسـيـم كـار مـمـكـن اسـت مـربـوط بـهكـل تـدبـير اين عالم باشد كه گروههائى از فرشتگان الهى به فرمان او تدبير امورآن را بر عهده دارند، و نيز ممكن است مربوط به تقسيم ارزاق ، و يا تقسيم قطرات بارانبر مناطق روى زمين باشد. بـعـد از ذكـر اين چهار سوگند كه همه بيانگر اهميت مطلبى است كه بعد از آن مى آيد مىفرمايد: (آنچه به شما وعده داده شده است قطعا راست است ) (انما توعدون لصادق ). و بـار ديـگـر بـه عـنـوان تـاءكـيـد مـى افـزايـد و بـدون شـك جـزاىاعمال واقع شدنى است (و ان الدين لواقع ). (ديـن ) در ايـنـجـا بـه مـعـنـى جزاء است ، همانطور كه در (مالك يوم الدين ) آمده ، واصـولا يـكـى از نـامـهـاى قـيامت (يوم الدين ) (روز جزااست ) و از آن روشن مى شود كهمـنـظـور از وعـده هـاى واقـع شدنى در اينجا وعده هاى مربوط به قيامت و حساب و پاداش وكـيـفـر و بـهـشـت و دوزخ و سـايـر امـور مـربـوط بـه مـعـاد اسـت ، بـنـابـرايـن جـمـلهاول تمام وعده هاى قيامت را شامل مى شود، و جمله دوم تاءكيدى است بر مساءله جزا. در چند آيه بعد نيز سخن از (يوم الدين ) به ميان آمده ، و همانگونه كه قبلا نيز اشارهكـرديـم سـوگـنـدهـائى كـه در آغـاز ايـن سوره آمده پيوند و تناسب روشنى با نتيجه اينقسمها دارد، چرا كه حركت ابرها و نزول بارانها و در نتيجه زنده شدن زمينهاى مرده ، خودصحنه اى از قيامت و معاد را در اين دنيا نشان مى دهد. بـعـضـى از مـفـسـران (ما توعدون ) را در اينجا به مفهوم وسيعترى تفسير كرده اند كهتمام وعده هاى الهى مربوط به قيامت و دنيا و تقسيم ارزاق و مجازات مجرمان در اين جهان وجهان ديگر، و پيروزى مؤ منان صالح را شامل مى شود، آيه 22 همين سوره كه مى گويد:(و فى السماء رزقكم و ما توعدون ) نـيـز مـمـكـن است تاءييدى بر اين معنى باشد، و چون لفظ آيه مطلق است اين عموميت بعيدنيست . بـه هـر حـال ، وعـده هـاى الهـى هـمـه صـادق اسـت ، چـرا كـه (خـلف وعده ) يا ناشى از(جـهـل ) است ، يا (عجز) جهلى كه باعث تغيير فكر وعده دهنده مى شود، و عجزى كهاو را از وفـاى بـه وعـده بـازمى دارد، اما خداوند (عالم ) و (قادر) وعده هايش تخلفناپذير است . آيه و ترجمه
و السماء ذات الحبك (7) انكم لفى قول مختلف (8) يؤ فك عنه من اءفك (9) قتل الخراصون(10) الذين هم فى غمرة ساهون(11) يسئلون ايان يوم الدين(12) يوم هم على النار يفتنون(13) ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون(14)
|
ترجمه :
7 - قسم به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيباست ! 8 - كه شما در گفتارى مختلف و گوناگون هستيد. 9 - كـسـانـى از ايـمـان بـه آن (روز جـزا) مـنـحـرف مـى شـونـد كـه ازقبول حق سر باز مى زنند. 10 - كشته شوند دروغگويان (و مرگ بر آنها!). 11 - همانها كه در جهل و غفلت فرو رفته اند. 12 - و پيوسته سؤ ال مى كنند روز جزا چه موقع است ؟! 13 - (آرى ) همان روزى است كه آنها را بر آتش مى سوزانند! 14 - بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه درباره آن عجله داشتيد! تفسير: سوگند به آسمان و چين و شكنهاى زيبايش ! ايـن آيـات نـيـز همچون آيات گذشته با سوگند شروع مى شود، و از اختلافات كافرانپـيـرامـون قـيامت و رستاخيز، و مسائل مختلف ديگر از جمله شخص پيامبر اسلام (صلى اللهعليه و آله ) و مساءله توحيد سخن مى گويد. نـخـسـت مى فرمايد: (سوگند به آسمان كه داراى چين و شكنهاى زيبا است ) (و السماءذات الحبك ). بـراى (حـبـك ) (بر وزن كتب ) جمع (حباك ) (بر وزن كتاب ) در لغت معانى بسيارىگفته شده ، از جمله : راهها و چين و شكنهائى كه بر اثر بادها روى رملهاى بيابان ، و ياصفحه آب ، و يا ابرهاى آسمان پيدا مى شود. به موهاى (مجعد) نيز (حبك ) گفته مى شود. گاه (حبك ) را به معنى زيبائى و زينت تفسير كرده اند. و همچنين به معنى شكل موزون و مرتب . و ريشه اصلى آن كه (حبك ) (بر وزن كبك ) است به معنى بستن و محكم كردن است . بـه نـظـر مـى رسـد كـه هـمـه ايـن مـعـانى به يك معنى باز مى گردد، و آن چين و شكنهاىزيبائى است كه در ميان امواج ، ابرهاى آسمان ، رملهاى بيابان و موهاى سر پيدا مى شود. و امـا تـطـبـيـق ايـن مـعـنـى بـر آسـمـان يـا بـه خـاطـراشكال مختلف توده هاى ستارگان و صـورتـهـاى فـلكـى (مـجـمـوعـه هـائى از سـتـارگـان ثـابـت را كـهشكل خاصى به خود گرفته صورت فلكى مى نامند). يـا بـه خاطر موجهاى جالبى است كه در ابرهاى آسمانى پيدا مى شود، و گاه به قدرىزيبا است كه مدتها چشمهاى انسان را متوجه خود مى سازد. و يـا تـوده هاى عظيم كهكشانها است كه همچون پيچ و خمهاى موهاى مجعد بر صفحه آسمانظاهر مى شود، مخصوصا عكسهاى جالبى كه دانشمندان وسيله تلسكوپها از اين كهكشانهابرداشته اند، كاملا موهاى مجعد و پيچيده را تداعى مى كند. بنابراين معنى ، قرآن به آسمان و اين كهكشانهاى عظيم كه در آن روز چشم تيزبين علم ودانش بشر هنوز به آن نيفتاده بود سوگند ياد مى كند. بـا تـوجـه بـه ايـنكه اين معانى منافاتى با هم ندارند ممكن است همه آنها در اين سوگندجـمـع بـاشـنـد در آيه 17 سوره مؤ منون نيز مى خوانيم و لقد خلقنا فوقكم سبع طرائق :(مـا بـر فـراز شما هفت راه آفريديم ) كه اشاره به تنوع و كثرت آسمانها و كرات وكهكشانها و عوالم مختلف است . ايـن نـكـتـه نـيز قابل توجه است كه ريشه اصلى (حبك ) مى تواند اشاره به استحكامآسـمانها و پيوند محكم كرات با يكديگر مانند سيارات منظومه شمسى با قرص خورشيدبوده باشد. آيه بعد به جواب قسم يعنى مطلبى كه به خاطر آن سوگند ياد شده است پرداخته ، مىافـزايـد: (هـمـه شـمـا در گـفـتـارى مـخـتـلف و گـونـاگـون هـسـتـيـد) (انـكـم لفـىقول مختلف ). پـيـوسـتـه ضـد و نـقـيـض مـى گـوئيـد، و هـمـيـن تـنـاقـض گـوئىدليل بر بى پايه بودن سخنان شما است . در مـورد مـعـاد، گـاه مـى گـوئيـد: مـا اصـلا باور نمى كنيم كه استخوانهاى پوسيده زندهشوند. و گاه مى گوئيد ما در اين باره شك و ترديد داريم . و گـاه مـى افـزائيـد پـدران و نـيـاكـان ما را بياوريد تا گواهى دهند بعد از مرگ قيامت ورستاخيزى در كار است تا قبول كنيم !. و در مـورد پـيـامـبـر اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله ) گـاه مـى گوئيد ديوانه است ، گاهشـاعـرش مـى خوانيد، گاه ساحرش مى ناميد، گاهى مى گوئيد معلم و استادى دارد كه اينسخنان را به او تعليم مى دهد. هـمچنين در مورد قرآن گاه آن را (اساطيرالاولين ) (افسانه ها و خرافات پيشينيان ) مىناميد گاهى شعرش مى خوانيد، و گاه سحر، و گاه دروغ ! سـوگـنـد بـه چـيـن و شكنهاى آسمانها كه سخنان شما پر از تناقض و پيچ و خم است ! واگـر پايه و مايه اى داشتيد لااقل روى يك مطلب مى ايستاديد و هر روز به سراغ مطلبىنمى رفتيد. ايـن تـعـبـيـر در حـقـيـقت استدلالى است بر بطلان ادعاهاى مخالفان در مورد توحيد و معاد وپـيـامـبـر و قـرآن (هـر چـند تكيه اصلى اين آيات به قرينه آياتى كه بعدا مى آيد روىمساءله معاد است ). و مـى دانـيـم هـمـواره بـراى كـشـف دروغ مـدعـيـان كـاذب چـه درمسائل قضائى و چه در مسائل ديگر به سخنان ضد و نقيض آنها استناد مى شود، قرآن نيزدرست بر اين مطلب تكيه مى كند. در آيـه بـعـد عـلت ايـن انـحـراف از حق را بيان كرده ، مى فرمايد: (كسانى از ايمان بهقـيـامـت مـنـحـرف مـى شـونـد كـه از قـبول دلائل حق ، و تسليم در برابر منطق سر باز مىزنند)، و گرنه دلائل زندگى بعد از مرگ آشكار است (يؤ فك عنه من افك ). بـايـد تـوجه داشت كه تعبير آيه كلى و سربسته است كه ترجمه تحت اللفظى آن چنينمى شود: (بازگردانده مى شوند از آن آنها كه بازگردانده شده اند). زيـرا (افـك ) در اصـل بـه معنى منصرف ساختن و بازگرداندن از چيزى است ، لذا بهدروغ كـه جـنـبـه انـحرافى دارد (افك ) گفته مى شود، همانگونه كه بادهاى مختلف را(مؤ تفكات ) مى گويند. ولى بـا توجه به اينكه در آيات قبل سخن از رستاخيز در ميان بوده معلوم است كه منظوراصلى انحراف از اين عقيده است ، و نيز از آنجا كه در آيه گذشته سخن از گفتگوهاى ضدو نـقـيـض كافران در ميان بود معلوم مى شود كه منظور در اينجا كسانى است كه از منطق ودليل روشن منحرف مى شوند. بـنـابـراين مجموع آيه چنين معنى مى دهد: كسانى از ايمان به معاد منحرف مى شوند كه ازمسير دليل عقل و منطق حق طلبى منحرف گشته اند. البته مانعى ندارد كه منظور انحراف از قبول هر گونه حق اعم از قرآن و توحيد و نبوتپيامبر و معاد (و از جمله مساءله ولايت امامان معصوم كه در بعضى از روايات وارد شده است )بـوده بـاشـد، امـا بـه هـر حـال مـسـاءله قـيـامـت كـه مـوضـوع اصـلى اسـت مـسـلمـا در آنداخل است .
|
|
|
|
|
|
|
|