|
|
|
|
|
|
آيه و ترجمه
و قال الذى اءمن يقوم اتبعون اءهدكم سبيل الرشاد(38) يقوم إ نما هذه الحيوة الدنيا متع و إ ن الاخرة هى دار القرار(39) من عمل سيئة فلا يجزى إ لا مثلها و من عمل صلحا من ذكر اءو اءنثى و هو مؤ من فاءولئكيدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب (40)
|
ترجمه :
38 - كسى كه (از قوم فرعون ايمان آورده بود گفت : اى قوم ! از من پيروى كنيد تا شمارا به راه صحيح هدايت كنم . 39 - اى قوم من ! اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است ، و آخرت سراى هميشگى است . 40 - هر كس عمل بدى انجام دهد جز به مانند آن كيفر داده نمى شود، ولى كسى كهعمل صالحى انجام دهد، خواه مرد يا زن ، در حالى كه مؤ من باشد وارد بهشت مى شود وروزى بى حسابى به او داده خواهد شد. تفسير: از من پيروى كنيد تا راه راست را به شما نشان دهم گفتيم (مؤ من آل فرعون سخنان خود را در چند مقطع بيان كرد، آيات كه چهارمين مقطع از سخنان او آمده است كه مقصود خود را از طريق ديگرىدنبال مى كند، و آن توجه دادن به (ناپايدارى زندگى دنيا) و (مساءله معاد و حشر ونشر) است و توجه به آنها بدون شك تاءثير عميقى در تربيت انسانها دارد. نخست مىگويد: (كسى كه ايمان آورده بود صدا زد اى قوم من ! از من پيروى كنيد تا من شما رابه راه حق ارشاد كنم ) (و قال الذى آمن يا قوم اتبعون اهدكمسبيل الرشاد). در چند آيه قبل از اين خوانديم كه فرعون مى گفت : آنچه من مى گويم راه رشد و صلاحاست ، مؤ من آل فرعون با اين سخنش به مقابله و تكذيب فرعون پرداخته ، و به جمعيت مىفهماند كه فريب سخنان وسوسه انگيز فرعون را نخوريد كه برنامه هاى او به شكستو بدبختى مى انجامد، راه اين است كه من مى گويم ، راه تقوا و خدا پرستى . سپس افزود: (اى قوم من ! به اين دنيا دل نبنديد كه اين زندگى دنيا متاع زودگذرى است، و آخرت سراى هميشگى و ابدى شما است ) (يا قوم انما هذه الحيوة الدنيا متاع و انالاخرة هى دار القرار). گيرم كه با هزار مكر و فسون ما پيروز شويم و حق را پشت سر اندازيم ، دست به انواعظلم و ستم دراز كنيم ، و دامان ما به خونهاى بى گناهان آغشته شود، مگر عمر ما در اينجهان چه اندازه خواهد بود؟ اين چند روز عمر به سرعت مى گذرد، وچنگال مرگ گريبان همه را مى گيرد، و از فراز قصرهاى با شكوه به زير خاك مىكشاند، قرارگاه زندگى ما جاى ديگرى است . مساءله تنها فانى بودن اين دنيا و باقى بودن سراى آخرت نيست ، مساءله مهم مساءلهحساب و جزاست : هر كس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او كيفر داده مى شود، اماكسى كه عمل صالحى انجام دهد خواه مرد باشد يا زن در حالى كه مؤ من باشد وارد بهشتمى شود و روزى بى حسابى به او داده خواهد شد) (منعمل سيئة فلا يجزى الا مثلها و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤ من فاولئك يدخلونالجنة يرزقون فيها بغير حساب ). او در اين سخنان حساب شده اش از يكسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مى كندكه تنها به مقدار جرمشان جريمه مى شوند. و از سوى ديگر اشاره به فضل بى انتهاى او كه درمقابل يك عمل صالح پاداش بى حساب به مؤ منان داده مى شود و هيچگونه موازنه اى در آنرعايت نخواهد شد، پاداشى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و حتى به فكرانسانى خطور نكرده است . و از سوى سوم لزوم توام بودن ايمان و عمل صالح را ياد آور مى شود. و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پيشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى . به هر حال او با اين سخن كوتاه خود اين واقعيت را بيان مى كند كه متاع اين جهان گرچهناچيز است و ناپايدار، ولى مى تواند وسيله رسيدن به پاداش بى حساب گردد، چهمعامله اى از اين پرسودتر؟! ضمنا تعبير به (مثلها) اشاره به اين است كه مجازاتهاىعالم ديگر شبيه همان كارى است كه انسان در اين دنيا انجام داده است ، شباهتىكامل و تمام عيار. تعبير به (غير حساب ) ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه نگاه داشتن حسابعطايا مخصوص كسانى است كه مواهب محدودى دارند و مى ترسند اگر حساب را نگهندارند گرفتار كمبود شوند، اما كسى كه خزائن نعمتهاى او نامحدود و بى پايان است وهر قدر ببخشد كاستى در آن پيدا نمى شود (زيرا هر قدر از بينهايت بر دارند باز همبينهايت است !نياز به حسابگرى ندارد. در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا اين آيه با آيه اى كه مى گويد: هر كس كارنيكى انجام دهد ده برابر پاداش به او عطا مى شود منافات ندارد؟ من جاء بالحسنه فلهعشر امثالها (انعام 160). در پاسخ بايد به اين نكته توجه كرد كه ده برابرحداقل پاداش الهى است و لذا در مورد انفاق به هفتصد برابر و بيشتر ارتقا مى يابد، وسرانجام به مرحله پاداش بى حساب مى رسد كه هيچكس جز خدا حد آن را نمى داند. آيه و ترجمه
و يا قوم ما لى اءدعوكم إ لى النجوة و تدعوننى إ لى النار(41) تدعوننى لا كفر بالله و اءشرك به ما ليس لى به علم و اءنا اءدعوكم إ لى العزيزالغفار(42) لا جرم اءنما تدعوننى إ ليه ليس له دعوة فى الدنيا و لا فى الاخرة و اءن مردنا إ لىالله و اءن المسرفين هم اءصحب النار(43) فستذكرون ما اءقول لكم و اءفوض اءمرى إ لى الله إ ن الله بصير بالعباد(44) فوقئه الله سيات ما مكروا و حاق بال فرعون سوء العذاب (45) النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة اءدخلواءال فرعون اءشد العذاب (46)
|
ترجمه :
41 - اى قوم ! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم ، اما شما مرا به سوى آتش مىخوانيد؟! 42 - مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافر شوم ، و شريكهائى كه به آن علمندارم براى او قرار دهم ، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفار دعوت مىكنم . 43 - قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوت (و حاكميتى ) در دنيا دارند و نه درآخرت ، و تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است ، و مسرفاناهل دوزخند. 44 - و به زودى آنچه را مى گويم به خاطر خواهيد آورد، من كار خود را به خداوند يكتاواگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بيناست . 45 - خداوند او را از نقشه هاى سوء آنها نگهداشت ، و عذابهاى شديد برآل فرعون نازل گرديد. 46 - عذاب آنها آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند، و روزى كه قيامتبر پا مى شود دستور مى دهد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد. تفسير: آخرين سخن ! در پنجمين و آخرين مرحله ، مؤ من آل فرعون پرده ها را كنار زد، و بيش از آن نتوانست ايمانخود را مكتوم دارد، آنچه گفتنى بود گفت ، و آنها نيز - چنانكه خواهيم ديد - تصميمخطرناكى درباره او گرفتند. از قرائن بر مى آيد كه آن قوم لجوج و مغرور و خودخواه در برابر سخنان اين مرد شجاعو با ايمان سكوت نكردند، و متقابلا از مزاياى شرك سخن گفتند، و او را به بت پرستىدعوت نمودند. لذا او فرياد زد و گفت : (اى قوم ! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مى كنم اما شمامرا به سوى آتش مى خوانيد)؟! (و يا قوم مالى ادعوكم الى النجاة و تدعوننى الىالنار). من سعادت شما را مى طلبم ، و شما بدبختى مرا، من شما را به شاهراه هدايت مى خوانم وشما مرا به بيراهه مى خوانيد آرى (شما مرا دعوت مى كنيد كه به خداى يگانه كافرشوم و شريكهائى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم ، در حالى كه من شما را بهسوى خداوند عزيز غفار دعوت مى كنم ) (تدعوننى لا كفر بالله و اشرك به ما ليسلى به علم و انا ادعوكم الى العزيز الغفار). از آيات مختلف قرآن و نيز تاريخ مردم مصر به خوبى استفاده مى شود كه آنها علاوه برپرستش فراعنه بتهاى فراوانى نيز داشتند، چنانكه در آيه 127 سوره اعراف مى خوانيمكه اطرافيان فرعون به او گفتند: (اتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك وآلهتك ): (آيا اجازه مى دهى كه موسى و قومش در زمين فساد كنند و تو و خدايانت را تركگويند)؟! يوسف نيز در زندان فراعنه به هم بنده اى خود گفت : (اءارباب متفرقون خير ام اللهالواحد القهار): (آيا معبودهاى پراكنده بهترند يا خداوند يگانه قهار)؟! يوسف آيه39). به هر حال مؤ من آل فرعون در يك مقايسه روشن به آنها ياد آورى كرد كه دعوت شمادعوت به سوى شرك است ، چيزى كه حداقل دليلى بر آن وجود ندارد، و راهى است تاريكو خطرناك ، اما من شما را به راهى روشن ، راه خداوند عزيز و توانا، راه خداوند غفار وبخشنده دعوت مى كنم . تعبير به (عزيز) و (غفار) از يكسو اشاره به اين مبدا بزرگ بيم و اميد است و ازسوى ديگر اشاره اى به نفى الوهيت بتها و فراعنه كه نه عزتى در آنان است و نه عفوو گذشتى ! سپس افزود: (قطعا آنچه مرا به سوى آن مى خوانيد نه دعوتى در دنيا دارد و نه درآخرت (اين بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستاده اند تا آنها را به سوى خوددعوت كنند و نه در آخرت مى توانند حاكميت بر چيزى داشته باشند) (لا جرم انماتدعوننى اليه ليس له دعوة فى الدنيا و لا فى الاخرة ). اين موجودات بى حس و شعور، هرگز مبدا حركتى نبوده اند و نخواهند بود، نه سخنى مىگويند، نه رسولانى دارند و نه دادگاه و محكمه اى ، خلاصه نه گرهى از كار كسى مىگشايند نه مى توانند گرهى در كار كسى بزنند. و به هميندليل ، بايد بدانيد تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خدا است (و ان مردنا الى الله ). او است كه رسولان خود را براى هدايت انسانها فرستاده ، و او است كه آنها را در برابراعمالشان پاداش و كيفر مى دهد. و نيز بايد بدانيد كه (اسرافكاران و متجاوزاناهل دوزخند) (و ان المسرفين هم اصحاب النار). به اين ترتيب (مؤ من آل فرعون ) سرانجام ايمان خود را آشكار ساخت ، و خط توحيدىخويش را از خط شرك آلود آن قوم جدا كرد، دست رد بر سينه آن نامحرمان زد و يك تنه بامنطق گويايش در برابر همه آنها ايستاد. و در آخرين سخنش با تهديدى پر معنى گفت : (به زودى آنچه را من امروز به شما مىگويم به خاطر خواهيد آورد، و هنگامى كه آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در اين جهان وآن جهان مى گيرد به صدق گفتار من پى مى بريد) (فستذكرون مااقول لكم ). اما افسوس كه آن زمان دير است ، اگر در آخرت باشد راه بازگشت وجود ندارد، و اگر دردنيا باشد به هنگام نزول عذاب تمام درهاى توبه بسته مى شود. سپس افزود: (منتمام كارهاى خود را به خداوند يگانه يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بينااست ) (و افوض امرى الى الله ان الله بصير بالعباد). و به همين دليل نه از تهديدهاى شما مى ترسم ، و نه كثرت و قدرت شما و تنهائى منمرا به وحشت مى افكند، چرا كه سرتاپا خود را به كسى سپرده ام كه قدرتش بى انتهااست و از حال بندگانش به خوبى آگاه است اين تعبير ضمنا دعاى مؤ دبانه اى بود ازاين مرد با ايمان كه در چنگال قومى زورمند و بيرحم گرفتار بود، تقاضائى بود مؤدبانه از پيشگاه پروردگار كه در اين شرائط او را در كنف حمايت خويش قرار دهد. خداوند هم اين بنده مؤ من مجاهد را تنها نگذاشت ، و چنانكه در آيه بعد مى خوانيم : خداونداو را از نقشه هاى شوم و سوء آنها نگه داشت ) (فوقاه الله سيئات ما مكروا). تعبير به (سيئات ما مكروا) نشان مى دهد كه اجمالا توطئه هاى مختلفى بر ضد اوچيدند، اما اين توطئه ها چه بود؟ قرآن سر بسته بيان كرده است ، طبعا انواع مجازاتها وشكنجه ها و سرانجام قتل و اعدام بوده است ، اما لطف الهى همه آنها را خنثى كرد. در بعضى از تفاسير آمده است كه او با استفاده از يك فرصت مناسب خود را به موسىرسانيد، و همراه بنى اسرائيل از دريا عبور كرد و نيز گفته شده است كه وقتى تصميمبر قتل او گرفتند او به كوهى متوارى شد و از نظرها پنهان گشت . اين دو منافاتى با هم ندارند ممكن است نخست در بيرون شهر مخفى شده باشد، تا بعدابه بنى اسرائيل ملحق گردد جزئى از اين توطئه ها ممكن است توطئهتحميل بت پرستى و بيرون كردن او از خط توحيد بوده كه خداوند اين را هم از او برطرف ساخت ، و او را در مسير ايمان و توحيد و تقوا راسخ قدم كرد. ولى در مقابل (عذابهاى شديدى بر آل فرعوننازل گرديد) (و حاق بال فرعون سوء العذاب ). عذاب و مجازات الهى همه اش دردناك است ، اما تعبير به (سوء العذاب ) نشان مى دهدكه خداوند عذاب دردناك ترى براى اين گروه انتخاب فرمود اين همان چيزى است كه درآيه بعد به آن اشاره مى كند. و مى فرمايد (مجازات دردناك آنها همان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مىشوند) (النار يعرضون عليها غدوا و عشيا). (و روزى كه قيامت برپا مى گردد دستور مى دهدآل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد) (و يوم تقوم الساعة ادخلواآل فرعون اشد العذاب ). قابل توجه اين كه اولا تعبير به آل فرعون مى كند كه اشاره به خاندان و اطرافيان واصحاب گمراه او است ، جائى كه آنها گرفتار چنين سرنوشتى شوند تكليف خودفرعون روشن است . ثانيا: مى گويد آنها صبح و شام بر آتش عرضه مى شوند اما در قيامت آنها را وارد اشدعذاب مى كند، اين به خوبى دلالت دارد كه عذاباول عذاب برزخى است كه بعد از اين دنيا و قبل از قيام قيامت است و كيفيت آن عرضه ونزديكى به آتش دوزخ است ، عرضهاى كه هم روح و جان را به لرزه در مى آورد و هم جسمرا تحت تاءثير قرار مى دهد. ثالثا: تعبير به (غدو) و (عشى ) (صبح و شام ) يا اشاره به دوام اين عذاب استچنانكه ميگوئيم فلان كس صبح و شام مزاحم ما است ، يعنى همواره و هميشه ، و يا اشارهبه انقطاع عذاب برزخى است كه تنها در مواقع صبح و شام كه مواقع قدرتنمائىفراعنه و عيش و نوش آنها بوده به آن گرفتار مى شوند. از تعبير (غدو) و (عشى ) (صبح و شام نيز نبايد تعجب كرد كه مگر در عالم برزخچنين امورى هست زيرا از آيات قرآن استفاده مى شود كه حتى در قيامت صبح و شام نيز وجوددارد، چنانكه در آيه 62 سوره مريم مى خوانيم : و لهم رزقهم فيها بكرتا و عشيا:(براى آنها (بهشتيان ) صبح و شام روزهاى مخصوصى است ). اين منافات با دائمى بودن نعمتهاى بهشتى ندارد، چنانكه در آيه 35 سوره رعد آمده است(اكلها دائم و ظلها)، زيرا ممكن است در عين دوام نعمت روزيها و الطاف مخصوصى در ايندو وقت نصيب بهشتيان گردد. نكته ها: 1 - سرگذشت مؤ من آل فرعون يك درس بزرگ مبارزه با طاغوتها اديان الهى و مكتبهاى آسمانى كه در برابر طاغوتها و جباران ظاهر شدند در آغاز بوسيلهگروه اندكى عرضه شد آنها اگر مى خواستند از كمى نفرات وحشت كنند و كثرتمخالفان را دليل بر حقانيت آنها بشمرند هرگز اين مكتبها رشد نمى كرد. اصل اساسى كه بر تمام برنامه هاى آنها حاكم بود همان است كه امير مؤ منان على (عليهالسلام ) در گفتار پرمحتوايش بيان فرموده : ايها الناس لا تستوحشوا فى طريق الهدىلقلة اهله : (اى مردم در طريق هدايت از كمى نفرات هرگز وحشت نكنيد). مؤ من آل فرعون سمبلى بود از اين مكتب ، و رهروى بود از پيشقدمان اين راه ، و نشان داد كهيك انسان با عزم و اراده راسخ ناشى از ايمان مى تواند حتى در اراده فراعنه جبار اثربگذارد و پيامبر بزرگى را از خطر برهاند. تاريخ زندگى اين مرد شجاع و هوشيار نشان مى دهد كه هميشه بايد حركات طرفدارانحق حساب شده باشد، گاه بايد ايمان را اظهار كرد و فرياد كشيد، گاه بايد براىهدفهاى (كوتاه مدت ) و (دراز مدت ) ايمان را مكتوم داشت . و تقيه چيزى جز اين نيست كه انسان به خاطر هدفهاى مقدسش اعتقاد خود را در مقطع خاصىمكتوم دارد. همانگونه كه مجهز بودن به سلاح ظاهرى براى درهم كوبيدن دشمن لازم است سلاحبرنده منطق نيز ضرورى است كه تاءثيرش از سلاح ظاهر به مراتب بيشتر است : لذاكارى را كه مؤ من آل فرعون با منطق خود انجام داد در آن شرائط خاص از هيچ سلاحىساخته نبود. و بالاخره داستان مؤ من آل فرعون نشان مى دهد كه خدا اينگونه افراد با ايمان را تنهانمى گذارد و در برابر خطرات در پناه لطف خودش قرار مى دهد. اين نكته نيزقابل توجه است كه (مؤ من آل فرعون ) طبق بعضى از روايات سرانجام به شهادترسيد، و اينكه قرآن مى گويد خداوند او را از توطئه هاى شوم فرعونيان رهائى بخشيد،منظور اين است كه او را از انحراف عقيده و تحميل كفر و شرك بر او حفظ كرد. 2 - تفويض كار به خدا درباره اهميت واگذارى كار خويش به خدا و توكل بر پروردگار همين بس كه در حديثىاز امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : الايمان له اربعة اركانالتوكل على الله و تفويض الامر الى الله عز وجل و الرضا بقضاء الله و التسليم لامر الله : ايمان چهار ركن دارد:توكل بر خدا، واگذارى كار خويش به او و راضى بودن به قضاى الهى و تسليم دربرابر فرمان خداوند. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: (المفوض امره الى الله فى راحة الابد، و العيشالدائم الرغد، و المفوض حقا هو العالى عن كل همة دون الله : (كسى كه كار خود را بهخدا واگذارد در راحت ابدى و زندگى جاودانه پر بركت است ، و كسى كه حقيقتا كار خودرا به خدا واگذارد برتر از آن است كه به غير او بينديشد). (تفويض ) چنانكهراغب در مفردات مى گويد: به معنى (رد كردن ). است ، بنابر اين (تفويض امر به خدا) به معنى واگذار نمودن كار خويش به او است، نه به اين معنى كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد كه اين بطور مسلم تحريفىاست در معنى (تفويض ) بلكه به اين معنى است كه نهايت كوشش و تلاش و جهاد رابه كار گيرد، و هنگامى كه در برابر موانع سخت قرار گرفت وحشت نكند دستپاچه نشودو دلسرد نگردد بلكه كار خود را به خدا واگذارد، و با عزمى راسخ به جهاد و تلاشادامه دهد (تفويض ) گرچه از نظر مفهوم با (توكل ) شباهت زيادى دارد ولى مرحله اىبرتر از آن است ، چرا كه (حقيقت توكل ) خدا راوكيل خويش دانستن است ، ولى تفويض مفهومش واگذارى مطلق به او است ، زيرا بسيار مىشود كه انسان وكيلى انتخاب مى كند ولى به نظارت خويش نيز ادامه مى دهد، اما در مقامتفويض هيچ نظرى از خود ندارد. 3 - عالم برزخ برزخ (چنانكه ) از نامش پيدا است عالمى است واسطه در ميان اين جهان و جهان ديگر، در قرآنمجيد به همان اندازه كه درباره عالم قيامت فراوان صحبت شده درباره برزخ بحث كمىديده مى شود، به همين دليل هالهاى از ابهام آنرا فرا گرفته ، و خصوصيات و جزئياتآن چندان روشن نيست . حقيقت اين است كه آگاهى بر خصوصيات برزخ تاءثير زيادى برمسائل اعتقادى نمى گذارد و شايد به همين جهت كمتر درباره آن در كتاب الله بحث شده است، ولى اين نكته را نبايد فراموش كرد كه قرآناصل وجود عالم برزخ را با صراحت بيان داشته است . از جمله آياتى كه به وضوح از وجود چنين عالمى خبر مى دهد آيات مورد بحث است آنجا كهمى گويد: (آل فرعون قبل از قيام قيامت هر صبح و شام از طريق عرضه شدن بر آتشمجازات مى شوند) اين چيزى جز عذاب برزخى نيست . از سوى ديگر آياتى كه درباره حيات جاويدان شهيدان بعد از مرگ سخن مى گويد، و ازپاداشهاى فوق العاده آنها بحث مى كند گواه بر وجود (نعمتهاى برزخى ) است . قابل توجه اينكه در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىخوانيم كه فرمود: ان احدكم اذا مات عرض عليه مقعده بالغداة و العشى ، ان كان مناهل الجنة فمن الجنة ، و ان كان من اهل النار فمن النار،يقال هذا مقعدك حيث يبعثك الله يوم القيامة !: (هنگامى كه يكى از شما از دنيا مى رود جايگاه او را هر صبح و شام به او نشان مى دهند،اگر بهشتى باشد جايگاهش را در بهشت ، و اگر دوزخى باشد جايگاهش را در آتش ، وبه او مى گويند: اين جايگاه تو در روز قيامت است ) (و همين امر باعث شادى يا عذاب روحاو مى شود). امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ذلك فى الدنياقبل يوم القيامة لان فى نار القيامه لا يكون غدو و عشى ، ثمقال ان كانوا يعذبون فى النار غدوا و عشيا ففيها بين ذلك هم من السعداء، لا و لكن هذافى البرزخ قبل يوم القيامة الم تسمع قوله عز وجل : و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب : اين در دنياقبل از روز قيامت است ، زيرا آتش قيامت صبح و شام ندارد سپس فرمود: اگر آنها در قيامتتنها صبح و شام در آتش دوزخ عذاب شوند در ميان اين دو بايد سعادتمند باشند، چنيننيست ، اين مربوط به برزخ است پيش از روز. قيامت ، آيا سخن خدا را (بعد از اين جمله ) نشنيده اى كه مى فرمايد: (هنگامى كه قيامتبرپا مى گردد فرمان داده مى شود آل فرعون را در اشد عذاب وارد كنيد). امام نمى فرمايد: در قيامت صبح و شام نيست ، بلكه مى فرمايد آتش دوزخ جاودانه است وصبح و شام ندارد، آنچه مجازاتش صبح و شام دارد عالم برزخ است ، سپس به جمله بعدكه سخن از قيامت مى گويد به عنوان قرينه اى بر اينكه جملهقبل مربوط به برزخ است استدلال مى فرمايد. درباره برزخ و دلائل آن در جلد 14 صفحه 314 به بعد(ذيل آيه 100 سوره مؤ منون ) به طور مشروح بحث كرده ايم . آيه و ترجمه
و إ ذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفؤ ا للذين استكبروا إ نا كنا لكم تبعافهل اءنتم مغنون عنا نصيبا من النار(47) قال الذين استكبروا إ نا كل فيها إ ن الله قد حكم بين العباد(48) و قال الذين فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربكم يخفف عنا يوما من العذاب (49) قالوا اء و لم تك تاءتيكم رسلكم بالبينت قالوا بلى قالوا فادعوا و ما دعؤ ا الكفرين إلا فى ضلل(50)
|
ترجمه :
47 - به خاطر بياور هنگامى را كه در آتش دوزخ با هم محاجه مى كنند، ضعفا بهمستكبران مى گويند: ما پيرو شما بوديم آيا (امروز) سهمى از آتش را بجاى ما پذيرا مىشويد؟! 48 - مستكبران مى گويند: ما همگى در آن هستيم ، خداوند در ميان بندگانش (به عدالت )حكم كرده است . 49 - و آنها كه در آتشند به خازنان جهنم مى گويند: از پروردگارتان بخواهيد يك روزعذاب را از ما بردارد. 50 - آنها مى گويند: آيا پيامبران شما با دلائل روشن به سراغتان نيامدند؟ مى گويند:آرى آنها مى گويند: پس هر چه مى خواهيد دعا كنيد، ولى دعاى كافران (به جائى نمىرسد و) جز در ضلالت نيست . تفسير: محاجه ضعفا و مستكبران در دوزخ ! از آنجا كه مؤ من آل فرعون در پايان سخنانش جمعيت فرعونيان را به مساءله قيامت و عذابدوزخ توجه داد، آيات مورد بحث رشته سخن را در همين زمينه به دست گرفته ودنبال مى كند، و صحنه هايى از گفتگوى پرخاشگرانه دوزخيان را دردل آتش منعكس مى سازد. نخست مى فرمايد: (بخاطر بياور هنگامى را كه آنها در آتش دوزخ محاجه و گفتگو مىكنند، (ضعفا) به (مستكبران ) مى گويند: ما پيروان شما بوديم ، آيا اكنون سهمىاز عذاب و نصيبى از آتش دوزخ را بجاى ما پذيرا مى شويد؟) (و اذ يتحاجون فى النارفيقول الضعفاء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعافهل انتم مغنون عنا نصيبا من النار). منظور از (ضعفا) كسانى هستند كه علم كافى واستقلال فكرى نداشتند، چشم و گوش بسته بهدنبال سردمداران كفر حركت مى كردند كه قرآن از آنها. به عنوان مستكبران ياد كرده است : بدون شك اين پيروان در آنجا مى دانند كه رهبران آنها نيز خود گرفتار عذابند، وكمترين توانائى براى دفاع از آنها ندارند اما چرا اين پيروان به آنها پناه ميبرند وتقاضا مى كنند سهمى از عذابشان را بپذيرند؟! بعضى گفته اند اين به خاطر آن است كه در اين جهان عادت كرده بودند در حوادث سختبه آنها پناه برند، در آنجا نيز ناخودآگاه به سوى اين امر كشيده مى شوند. ولى بهتر اين است كه گفته شود اين يك نوع سخريه و ملامت و سرزنش نسبت به آنهااست ، تا معلوم شود تمام ادعاهاى آنها پوشالى و خالى از حقيقت بوده است قابل توجه اين كه از امير مؤ منان على (عليه السلام )نقل شده در يكى از روزهاى غدير خطبه اى خواند و ضمن دعوت مردم به توحيد الهى آنهارا به طاعت كسانى كه خداوند امر به اطاعت آنها كرده است توجه داد و آيه فوق را يادآورشد، سپس افزود: افتدرون الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن امروا بطاعته ، و الترفععلى من ندبوا الى متابعته ، و القرآن ينطق من هذا كثيرا، ان تدبره متدبر زجره ، و وعظه!: (آيا ميدانيد استكبار چيست ؟ ترك اطاعت كسانى كه ماءمور به اطاعت آنها هستيد و خودبرتربينى نسبت به آنها، قرآن از اين مقوله سخن بسيار مى گويد، به گونه اى كهاگر انسان در آن بينديشد او را اندرز مى دهد و از خلاف باز مى دارد) (در حقيقت امام(عليه السلام ) با اين تعبيرات زنده و روشن مى خواهد راه عذر را بر كسانى كهوصاياى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در روز غدير فراموش كردند ودنبال دگران رفتند. هشدار دهد). به هر حال مستكبران در پاسخ اين سخن سكوت نمى كنند اما جوابى مى گويند كه ازنهايت ضعف و زبونى آنها حكايت دارد، چنانكه قرآن در آيه بعد به آن اشاره كرده مىفرمايد: (مستكبران مى گويند: ما و شما همگى در اين آتش دوزخيم ، و سرنوشت مشتركىداريم ، خداوند در ميان بندگانش به عدالت حكم كرده است )!(قال الذين استكبروا انا كل فيها ان الله قد حكم بين العباد). اگر مى توانستيم مشكلى را از شما حل كنيم از خودمانحل مى كرديم ، هيچ كارى از ما در اينجا ساخته نيست ، نه دفع عذاب از شما و نه از خودمان، و نه حتى پذيرش بخشى از مجازات شما. قابل توجه اينكه در آيه 21 سوره ابراهيم همين پيشنهاد ضعفا در برابر مستكبران مطرحشده و در آنجا مى خوانيم : مستكبران در جواب مى گويند: لو هدانا الله لهديناكم سواءعلينا اجزعنا ام صبرنا ما لنا من محيص : (اگر خدا ما را (به سوى راه رهائى از عذاب )هدايت كرده بود ما نيز شما را هدايت مى كرديم (كار از اينها گذشته است ) چه بى تابىكنيم و چه شكيبائى تفاوتى ندارد)! پيدا است كه اين دو جواب منافاتى با هم ندارد ومكمل يكديگر است اينجا كه دست آنها از هر وسيله اى كوتاه مى شود رو به سوى خازنان دوزخ و ماءمورانعذاب مى كنند (و اين دوزخيان به خازنان جهنم مى گويند شما از پروردگارتانبخواهيد يك روز عذاب را از ما بر دارد) (و قال الذين فى النار لخزنة جهنم ادعوا ربكميخفف عنا يوما من العذاب ). آنها مى دانند كه مجازات الهى بر طرف شدنى نيست ، تنها تقاضايشان اين است كه يكروز عذاب الهى از آنان برداشته شود يك روز تخفيف بگيرند نفسى تازه كنند، و اندكىبياسايند، و به همين قانع هستند! ولى مراقبان دوزخ (مى گويند: آيا پيامبران شما بادلائل روشن به سراغتان نيامدند)؟ و آيا بقدر كافى براى شما اتمام حجت نشد؟ (قالوااو لم تك تاتيكم رسلكم بالبينات ). در پاسخ (مى گويند: آرى ) (قالوا بلى ). ولى خازنان دوزخ به آنان (مى گويند: حال كه چنين است هر چه مى خواهيد دعا كنيد، امابدانيد دعاى كافران بجائى نمى رسد و ضايع و نابود مى شود) (قالوا فادعوا و مادعاء الكافرين الا فى ضلال ). شما خود معترفيد كه پيامبران الهى با دلائل روشن آمدند، اما به آنها اعتنا نكرديد و كافرشديد، بنابراين هر چه دعا كنيد سودى ندارد، چرا كه خدا دعاى كافران را نمى پذيرد. جمعى از مفسران در تفسير جمله اخير گفته اند منظور اين است كه شما خودتان دعا كنيدزيرا ما بدون اذن پروردگار نمى توانيم دعا كنيم ، اشاره به اين كه وقتى ما چنين اجازهاى نداشته باشيم بايد بدانيد درهاى نجات به روى شما بسته است ، درست است كهكافر در قيامت مؤ من مى شود، اما اين ايمان چيزى از آثار كفر او نمى كاهد، لذا همچنان نامكافر بر او مى ماند. ولى تفسير اول مناسبت به نظر مى رسد. آيه و ترجمه
إ نا لننصر رسلنا و الذين ءامنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الا شهد(51) يوم لا ينفع الظلمين معذرتهم و لهم اللعنة و لهم سوء الدار(52) و لقد ءاتينا موسى الهدى و اءورثنا بنى إسرءيل الكتب (53) هدى و ذكرى لا ولى الا لبب (54) فاصبر إ ن وعد الله حق و استغفر لذنبك و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكر(55)
|
ترجمه :
51 - ما به طور مسلم رسولان خود، و كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا وروزى كه گواهان به پا مى خيزند، يارى مى دهيم 52 - روزى كه عذر خواهى ظالمان سودى نمى بخشد، و لعنت خدا از آن آنها و خانه (وجايگاه ) بد نيز براى آنها است . 53 - ما به موسى هدايت بخشيديم و بنى اسرائيل را وارثان كتاب (تورات ) قرار داديم 54 - كتابى كه مايه هدايت و تذكر براى صاحبانعقل بود. 55 - صبر و شكيبائى پيشه كن كه وعده خدا حق است و براى گناهت استغفار نما و تسبيح وحمد پروردگارت را هر صبح و شام بجا آور. تفسير: ما مؤ منان را يارى مى دهيم . از آنجا كه در آيات گذشته سخن از محاجه و گفتگوهاى دوزخيان بود كه نمى تواننديكديگر را يارى كنند، و نه كسى به يارى آنها مى شتابد، و از آنجا كه در آيات پيش ازآن نيز سخن از (مؤ من آل فرعون ) آن مرد مجاهد و مبارز كم نظير و حمايت خداوند از اومطرح بود، در آيات مورد بحث به عنوان يك قانون كلى حمايت خويش را از پيامبران و مؤمنان در دنيا و آخرت بيان مى دارد. مى فرمايد: (ما بطور مسلم رسولان خود و كسانى را كه ايمان آورده اند در زندگى دنياو روز قيامت كه گواهان بر پا مى خيزند يارى مى دهيم ) (انا لننصر رسلنا و الذينآمنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد). حمايتى بى دريغ و مؤ كد به انواع تاءكيد، حمايتى كه بى قيد و شرط است و به همينجهت انواع پيروزيها را به دنبال دارد، و اعم از پيروزى در منطق و بيان ، يا پيروزى درجنگها، يا فرستادن عذاب الهى بر مخالفان و نابود كردن آنان و يا امدادهاى غيبى كهقلب را تقويت و روح را به لطف الهى نيرومند و قوى مى سازد. در اينجا به تعبير تازهاى درباره روز قيامت برخورد مى كنيم و آن (يوم يقوم الاشهاد)(روزى كه گواهان قيام مى كنند) مى باشد. (اشهاد) جمع (شاهد) يا شهيد است (همانگونه كه اصحاب جمع (صاحب ) و(اشراف ) جمع (شريف ) است ) و به هرحال به معنى گواهان است . در اينكه اين گواهان كيانند تفسيرهاى مختلفى شده است كه همهقابل جمع است : 1 - منظور فرشتگان مراقب اعمال آدمى است . 2 - منظور پيامبران مى باشد كه گواهان امتها هستند. 3 - مقصود فرشتگان و پيامبران و مؤ منانند كه گواهاناعمال انسانها مى باشند. اما احتمال اينكه اعضاء پيكر انسان نيز داخل در اين بحث باشد بعيد به نظر مى رسد،زيرا واژه (اشهاد) هر چند معنى گسترده اى دارد اما تعبير به (يوم يقوم الاشهاد)(روزى كه گواهان قيام مى كنند) با آن متناسب نيست . اين تعبير اشاره به نكته جالبى است و مى خواهد بگويد آن روزى كه همه خلائق در آنجمعند گواهان در آن محضر بزرگ قيام مى كنند، و رسوائى در آنجا بدترين رسوائىاست ، و پيروزى نيز برترين پيروزى است ، ما در آن روز مؤ منان و رسولان خود را يارىمى كنيم و بر آبروى آنها در آن محضر بزرگ مى افزائيم . اما آن روز روز رسوائى و بدبختى كافران و ظالمان است ، چنانكه در آيه بعد مىافزايد: (همان روزى كه عذرخواهى ظالمان سودى نمى بخشد، و لعنت خدا مخصوص آنهااست ، و خانه و جايگاه بد نيز به آنها تعلق دارد) (يوم لا ينفع الظالمين معذرتهم و لهماللعنة و لهم سوء الدار). از يكسو عذر خواهى آنها در برابر گواهان به جائى نمى رسد و رسوائى در آن محضربزرگ دامانشان را مى گيرد. از سوى ديگر از رحمت خدا دورند و لعنت كه همان بعد معنوى از رحمت است گريبانگيرشانمى شود. و از سوى سوم از نظر جسمانى نيز در شكنجه و عذابند، و در بدترين جايگاه در آتشدوزخ ! سوال : در اينجا سؤ ال مهمى مطرح مى شود و آن اينكه : اگر خداوند وعده پيروزى پيامبران و مؤمنان را به صورت مؤ كد داده ، پس چرا ما درطول تاريخ شاهد كشتار جمعى از پيامبران و مؤ منان به دست كفار بى ايمان هستيم ؟ چراگاه آنها شديدا در تنگنا واقع مى شدند؟ و يا از نظر نظامى شاهد شكست بودند؟ مگروعده الهى تخلف پذير است ؟! پاسخ اين سؤ ال با توجه به يك نكته روشن مى شود، و آن اينكه : مقياس سنجشبسيارى از مردم در ارزيابى مفهوم پيروزى بسيار محدود است ، آنها پيروزى را تنها دراين مى دانند كه انسان دشمن را به عقب براند و چند روزى حكومت را به دست گيرد. آنها پيروزى در هدف ، و برترى مكتب را به حساب نمى آورند، آنها الگو شدن يك مجاهدشهيد را براى نسلهاى موجود و آينده در نظر نمى گيرند، آنها عزت و سربلندى در نزدهمه آزادگان جهان و جلب خشنودى و رضايت خدا را به هيچ مى انگارند. بديهى است در چنان ارزيابى محدودى اين ايراد پاسخ ندارد، اما اگر ديد خود را وسيعترو افق فكر خود را بازتر كنيم و ارزشهاى واقعى را در نظر بگيريم آنگاه به معنى عميقآيه پى خواهيم برد. (سيد قطب ) در تفسير (فى ظلال ) در اينجا سخنى دارد كه شاهد ارزنده اى بر اينمقصود است . او قهرمان ميدان كربلا حسين عزيز (عليه السلام ) رامثال مى زند و چنين مى گويد: (حسين رضوان الله عليه در چنان صحنه بزرگ از يكسو، و دردناك از سوى ديگر،شربت شهادت نوشيد، آيا اين پيروزى بود يا شكست ؟! در مقياس كوچك و صورت ظاهر شكست بود، اما در برابر حقيقت خالص و مقياسهاى بزرگپيروزى عظيمى به شمار مى آيد. براى هر شهيدى در روى زمين قلوب پاك انسانها مى لرزد، عشق و عواطف را بر مى انگيزد،و غيرت و فداكارى را در نفوس به جنب و جوش مى آورد، همانگونه كه حسين (رضوان اللهعليه ) چنين كرد. اين سخنى است كه هم شيعيان و هم غير شيعيان از سائر مسلمين ، و هم گروه عظيمى از غيرمسلمانان در آن متفق و هم عقيده اند. چه بسيار شهيدانى كه اگر هزار سال زنده مى ماندند نمى توانستند به مقدارشهادتشان عقيده و مكتب خود را يارى كنند، و قدرت نداشتند اينهمه مفاهيم بزرگ انسانى رادر دلها به يادگار گذارند، و هزاران انسان را با آخرين سخنان خود كه با خونشان مىنويسند به كارهاى بزرگ وادار كنند. آرى اين سخنان و خطبه هاى آخرين كه با خط خونين نوشته شده است پيوسته زنده مىماند، و فرزندان و نسلهاى آينده را به حركت در مى آورد، و اى بسا تمام تاريخ را درطول قرون و اعصار تحت تاءثير خود قرار مى دهد. بايد بر اين سخن بيفزائيم كه ما شيعيان همهسال با چشم خود آثار حيات امام حسين عزيز (عليه السلام ) و دوستان شهيدش را دركربلا مى بينيم كه جلسات سوگوارى آنها سرچشمه چه جنبشهاى عظيمى مى شود؟! ما با چشم خود شاهد و ناظر حركت ميليونها نفر مسلمان بيدار در ايام عاشوراى حسينىبراى ريشه كن ساختن كاخ ظلم و استبداد و استعمار بوديم . ما با چشم خود ديديم كه اين نسل فداكار كه درس خويش را در مكتب امام حسين (عليه السلام ) و مجالس يادبود و ايام عاشوراى او خوانده بود چگونه با دستخالى از هر گونه سلاح قدرتمندترين سلاطين جبار را از تخت خود پائين كشيده اند. آرى ما با چشم ديديم چگونه خون حسين در عروق آنها به جريان افتاد و تمام محاسباتسياسى و نظامى ابرقدرتها را بر هم زد. آيا اين پيروزى حسين (عليه السلام ) و يارانش نبود كه توانستند بعد از 13 قرن چنانقدرتنمائى كنند؟ سؤ ال ديگر سؤ ال ديگرى نيز در اينجا مطرح مى شود، و آن اينكه آيه فوق مى گويد: در روز قيامتعذر خواهى ظالمان مؤ ثر نيست ، در حالى كه در آيه 36 سوره مرسلات مى خوانيم در آنروز اصلا به آنها اجازه عذر خواهى داده نمى شود و لا يوذن لهم فيعتذرون اين دو چگونهبا هم سازگار است ؟ در پاسخ بايد به دو نكته توجه كرد: نخست اينكه روز قيامت مواقفى دارد كه شرائط آنبا هم متفاوت است ، در پاره اى از مواقف زبان از كار مى افتد و دست و پا و اعضاء وجوارح به سخن مى آيند و گواهى مى دهند، اما در پاره اى ديگر از مواقف زبان گشوده مىشود و انسان سخن مى گويد (چنانكه آيات 65 سوره يس از يكسو، و آيات گذشته همينسوره درباره گفتگوها و مشاجرات دوزخيان شاهد اين مدعا است ). بنابراين هيچ مانعى ندارد كه در بعضى از مواقف اجازه عذرخواهى به آنها داده نشود؟ درحالى كه در مواقف ديگر عذرخواهى مى كنند اما سودى ندارد. نكته ديگر اينكه : گاه انسان سخنى مى گويد اما بى فايده و بيهوده است ، در چنين مواردگوئى اصلا سخنى نگفته ، بنابراين جمله (به آنها اجازه عذر خواهى داده نمى شود)ممكن است به اين معنى باشد كه عذر خواهى آنها بيهوده است . سپس قرآن يكى از موارد يارى رسولان و پيروزى آنها را در پرتو حمايت الهى بردشمنان عنوان كرده مى گويد: ما به موسى هدايت بخشيديم و بنىاسرائيل را وارثان كتاب آسمانى (تورات ) قرار داديم (و لقد آتينا موسى الهدى واورثنا بنى اسرائيل الكتاب ). هدايتى كه خداوند به موسى ارزانى داشت معنى گسترده اى دارد كه هم مقام نبوت و وحى راشامل مى شود، و هم كتاب آسمانى يعنى تورات ، و هم هدايتهائى كه در مسير انجامرسالتش به او داده شد، و معجزاتى كه در اختيار او قرار گرفت . تعبير به ميراث در مورد تورات بخاطر اين است كه بنىاسرائيل نسلى بعد از نسل ديگر آنرا در اختيار گرفتند، و مى توانستند از آن بهرهگيرى كنند بى آنكه زحمتى براى آن كشيده باشند، همچون ميراثهاى معمولى كه بدونزحمت در اختيار انسان قرار مى گيرد، هر چند آنها اين ميراث بزرگ الهى را ضايع كردند. در آيه بعد مى افزايد: (اين كتاب آسمانى هم مايه هدايت بود، هم يادآورى براىصاحبان عقل ) (هدى و ذكرى لاولى الالباب ). تفاوت (هدايت ) و (ذكرى ) در اين است كه هدايت در آغاز كار است ، اما تذكر بهعنوان يادآورى در برابر مسائلى است كه انسان قبلا شنيده و به آن ايمان آورده اما ازصفحه خاطرش محو شده است ، و به تعبير ديگر كتب آسمانى هم آغازگر هدايت است همتداوم بخش آن . ولى هم در آغاز، و هم در ادامه كار، بهره واقعى را (اولوالالباب )) و صاحبان مغز وانديشه مى برند، نه نابخردان لجوج و نه متعصبان چشم و گوش بسته . در آخرين آيه مورد بحث سه دستور مهم به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مى دهد كه در حقيقت دستوراتى است عمومى و همگانى هر چند مخاطب شخص پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) است . نخست مى گويد: (صبر و شكيبائى پيشه كن كه وعده خدا حق است ) (فاصبر ان وعدالله حق ). در برابر عناد و لجاجت دشمنان و كارشكنى آنان صبر كن . در مقابل نادانى جمعى از دوستان و سستى وسهل انگارى و احيانا آزار آنان صبر كن . و در برابر تمايلات نفس و هوسهاى سركش و خشم و غضب نيز شكيبائى نما. خلاصه كليد پيروزى تو در تمام زمينه ها صبر و استقامت است . بدان كه وعده خداوند در مورد پيروزى تو و امتت تخلف ناپذير است ، اين ايمان بهحقانيت وعده الهى تو را در مسيرت دلگرم و پر استقامت مى كند، وتحمل ناملايمات را بر تو و مؤ منان آسان مى سازد. در قرآن مجيد بارها پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ماءمور به صبر شده كهگاهى به صورت مطلق است ، همانند آيه مورد بحث ، و بعضى آيات ديگر، و گاه دربعضى موارد مخصوص ذكر شده است مانند آيه 39 و 40 سوره ق (فاصبر على مايقولون ): (در برابر آنچه آنها مى گويند و نسبتهاى ناروائى كه به تو مى دهندصبر كن ) در جاى ديگر مى گويد: (با آن دسته از يارانت كه (ظاهرا فقيرند اما هرصبح و شام پروردگار خويش را مى خوانند و عبادت مى كنند صبر و شكيبائى كن و ازآنها جدا مشو) (كهف - 28). تمام پيروزيهائى كه نصيب پيامبر و مسلمانان نخستين شد در سايه همين صبر و استقامتبود، و امروز نيز بدون آن غلبه بر دشمنان فراوان و مشكلات زياد ممكن نيست . در دستور دوم مى فرمايد: (و براى گناهت استغفار كن ) (و استغفر لذنبك ). مسلم است پيامبر بخاطر مقام عصمت مرتكب گناهى نمى شد، ولى چنانكه گفته ايم اينگونه تعبيرات در قرآن مجيد در مورد پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وساير انبياء (عليهمالسلام ) اشاره به گناهان نسبى است ، چرا كه گاهى اعمالى كه درمورد افراد عادى عبادت و حسنات است در مورد انبياى بزرگ گناه محسوب مى شود چرا كه(حسنات الابرار سيئات المقربين ). يك لحظه غفلت و حتى يك ترك اولى در مورد آنها سزاوار نيست ، و به خاطر مقام والا وسطح عالى معرفتشان بايد از همه اين امور بركنار باشند و هرگاه از آنها سر زند از آناستغفار مى كنند. اما اين كه بعضى گفته اند منظور گناهان امت است ، يا گناهانى كه ديگران در موردپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) انجام دادند، و يا استغفار در اينجا تعبدى است ،بعيد به نظر مى رسد. در آخرين دستور مى فرمايد: (تسبيح و حمد پروردگارت را هر عصر و صبح بجا آور)(و سبح بحمد ربك بالعشى و الابكار). (عشى ) به معنى بعد از ظهر تا قبل از غروب آفتاب است و (ابكار) بين الطلوعين رامى گويند. ممكن است (عشى ) و (ابكار) اشاره به دو وقت معين عصرگاهان و صبحگاهان باشدكه انسان آمادگى براى حمد و تسبيح الهى دارد، چرا كه هنوزمشغول كار روزانه نشده ، و يا آن را به پايان رسانيده است . و ممكن است به معنى دوام حمد و تسبيح در مدت تمام شبانه روز باشد، و اين تعبيرمعمول است كه فى المثل مى گوئيم : (صبح و شام از او مراقبت كنيد، يعنى هميشه . بعضى اين حمد و تسبيح را اشاره به نمازهاى صبح و عصر يا تمام نمازهاى پنجگانهدانسته اند، در حالى كه ظاهر تعبير آيه مفهومى وسيعتر از آن دارد و نمازها مى تواندفقط مصداقى از آن باشد. به هر حال اين سه دستور جامع در زمينه خودسازى و آمادگى براى پيروزيها در سايهلطف الهى است ، و اين زاد و توشه اى است در مسيروصول به اهداف بزرگ . قبل از هر چيز تحمل و شكيبائى در برابر شدائد و موانع ، سپس پاك ساختن صفحهدل از زنگار گناه و از هر گونه آلودگى ، و بعد آراستن آن با ياد پروردگار، آراستنىكه تسبيح و حمد به معنى منزه دانستن خداوند از هر گونه عيب و نقص و ستايش او بر هرحسن و كمال را شامل مى گردد. حمد و تسبيحى كه در مورد خالق است ولى پرتوش دردل مخلوق نيز مى افتد، و او را از عيوب پاك كرده ، به صفات كماليه آراسته مى سازد. آيه و ترجمه
إ ن الذين يجادلون فى ايات الله بغير سلطان اءتئهم إ ن فى صدورهم إ لا كبر ما همببالغيه فاستعذ بالله إ نه هو السميع البصير(56) لخلق السموات و الا رض اكبر من خلق الناس و لكن اكثر الناس لايعلمون(57) و ما يستوى الا عمى و البصير و الذين ءامنوا و عملوا الصالحات و لاالمسى ء قليلا ماتتذكرون(58) إ ن الساعة لاتية لا ريب فيها و لكن اكثر الناس لا يؤ منون(59)
|
ترجمه :
56 - كسانى كه در آيات خداوند بدون دليلى كه از سوى خدا براى آنها آمده باشدستيزه جوئى مى كنند در دلهايشان فقط تكبر (و غرور) است ، و هرگز به منظور خودنخواهد رسيد، بنابراين به خداوند پناه بر كه او شنوا و بينا است . 57 - آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر است ولى اكثر مردم نمى دانند 58 - هرگز نابينا و بينا مساوى نيستند، همچنين كسانى كه ايمان آورده وعمل صالح انجام داده اند با بدكاران يكسان نخواهند بود، اما كمتر متذكر مى شويد. 59 - روز قيامت به طور مسلم خواهد آمد، شكى در آن نيست ، ولى اكثر مردم ايمان نمىآورند. تفسير: (نابينا) و (بينا) يكسان نيست ، همچنين (كافر) و (مؤ من ) در آيات گذشته خداوند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به صبر و شكيبائىدر مقابل مخالفان و نغمه هاى ناموزون و توطئه هاى شوم آنها دعوت مى كرد، و آيات موردبحث انگيزه مجادله و ستيزه جوئيهاى آنان را درمقابل حق شرح مى دهد. در نخستين آيه مى گويد: (كسانى كه بدون منطق و دليلى كه از سوى خدا براى آنهاآمده باشد در آيات الهى مجادله مى كنند، و در سينه هاشان جز تكبر نيست (ان الذينيجادلون فى آيات الله بغير سلطان اتاهم ان فى صدورهم الاكبر). (مجادله ) - چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم - به معنى مخاصمه و ستيزه جوئى در سخنو جر و بحثهاى بى منطق است . هر چند گاهى در معنى وسيع اعم از گفتگوىباطل و حق نيز به كار مى رود، و تعبير (بغير سلطان اتيهم ) تاءكيدى است بر آنچهمعمولا از معنى مجادله استفاده مى شود، چرا كه (سلطان ) به معنىدليل و برهانى است كه مايه سلطه انسان برطرفمقابل مى شود. و تعبير (اتاهم ) اشاره به دلائلى است كه از طريق وحى از سوى خدانازل مى گردد، و چون وحى مطمئنترين طريق براى اثبات حقائق است در اينجا روى آنتكيه شده است . منظور از (آيات الله ) كه آنها در مورد آن مجادله مى كردند (معجزات و آيات قرآن وبحثهاى مربوط به مبدء و معاد است كه گاه آنرا سحر مى خواندند، گاه نشانه جنون وگاه اساطير الاولين و افسانه هاى پيشينيان ! و به اين ترتيب آيه گواه زنده اى بر اين حقيقت است كه سرچشمه اصلى مجادله كبر وغرور و خودمحورى است ، چرا كه افراد متكبر و خود محور به خاطر علاقه شديد بهخويشتن ، به ديگران اعتنا ندارند، افكار خود را حق و نظرات ديگران را هر چه باشدباطل مى پندارند، لذا روى سخنان باطل خود ايستادگى به خرج مى دهند. تعبير به ان اشاره به اين است كه عامل منحصر در اينگونه موارد همان كبر و خودبرتربينى است و الا چگونه ممكن است انسان بدوندليل و مدرك اينهمه بر گفتار خود ايستادگى به خرج دهد. (صدور) (سينه ها) در اينجا اشاره به قلبها است و منظور از قلب روح و جان و فكراست كه در آيات قرآن كرارا به اين معنى آمده است . بعضى از مفسران (كبر) را در آيه فوق به معنى (حسد) تفسير كرده اند، وعامل مجادله آنها را حسادتشان نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مقام معنوىو ظاهرى او مى دانند، در حالى كه كبر در لغت به اين معنى نيست ، ولى ممكن است ملازم آنباشد، چرا كه افراد متكبر و خود محور معمولا حسود نيز هستند، همه مواهب را براى خود مىخواهند و از اينكه ديگران از آن بهره گيرند ناراحت مى شوند. سپس مى افزايد: (آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسيد) (ما هم ببالغيه ). هدف آنان اين است كه خود را بزرگ ببينند، فخر بفروشند و بر جامعه حكومت كنند، اما جزذلت و زير دست بودن بهره اى نخواهند گرفت ، نه به هدفى كه از كبر و غرور دارندمى رسند، و نه به هدفى كه براى مجادله هاىباطل و بى اساس دارند كه حق را ابطال كنند وباطل را بر كرسى بنشانند. در پايان آيه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه از شراينگونه افراد مغرور و خود خواه و بى منطق به خدا پناه ببرد، مى فرمايد: اكنون كهچنين است به خدا پناه ببر كه او شنوا و بينا است (فاستعذ بالله انه هو السميعالبصير). هم سخنان بى اساس آنها را مى شنود و هم توطئه ها واعمال زشتشان را مى بيند. نه تنها پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه همه رهروان راه حق بايد درطوفانهاى حوادث و در برابر ستيزه جويان بى منطق خود را به خدا بسپارند. لذا يوسف پيامبر بزرگ خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامى كه در برابر طوفانسخت هوسهاى زليخا قرار مى گيرد مى گويد: معاذ الله انه ربى احسن مثواى : (به خداپناه مى برم ، عزيز مصر صاحب نعمت من است ، مقام مرا گرامى داشته ، چگونه ممكن استبه او خيانت كنم )؟ و در آيات گذشته همين سوره نيز از زبان موسى (عليه السلام )خوانديم : انى عذت بربى و ربكم من كل متكبر لا يومن بيوم الحساب : (من بهپروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمىآورد) (مؤ من 27).
|
|
|
|
|
|
|
|