در ايـنجا مناسب است داستانى را كه (غزالى ) در كتاب (بحر المحبة ) از (اصمعى) نقل كرده است و شاهد سخنان گذشته و حاوى نكته هاى لطيفى است بياوريم :
(اصـمـعـى ) مـى گـويـد: (در مـكه بودم ، شبى بود ماهتابى ، به هنگامى كه اطرافخـانـه خـدا طـواف مـى كـردم صـداى زيـبـا و غـم انـگـيـزى گـوش مـرا نـوازش داد بـهدنبال صاحب صدا مى گشتم كه چشمم به جوان زيبا و خوش قامتى افتاد كه آثار نيكى ازاو نمايان بود، دست در پرده خانه كعبه افكنده و چنين مناجات مى كرد:
يا سيدى و مولاى نامت العيون و غابت النجوم ، و انت ملك حى قيوم ، لا تاخذك سنة و لا نوم، غـلقـت المـلوك ابـوابـهـا و اقـامـت عـليـهـا حـراسـهـا و حـجـابـهـا و قـد خـلىكـل حـبـيـب بحبيبه ، و بابك مفتوح للسائلين ، فها انا سائلك ببابك ، مذنب فقير، خاطئىمسكين ، جئتك ارجو رحمتك يا رحيم ، و ان تنظر الى بلطفك يا كريم !:
(اى بـزرگ و اى آقـاى مـن ! اى خـداى مـن ! چـشـمـهـاى بـنـدگـان در خواب فرو رفته ، وسـتـارگـان آسـمـان يكى بعد از ديگرى سر به افق مغرب گذارده و از ديده ها پنهان مىگردند، و تو خداوند حى و قيومى ، هرگز خواب سنگين و خفيف
دامان كبريائى تو را نمى گيرد.
در ايـن دل شب پادشاهان درهاى قصرهاى خويش را بسته و حاجيان بر آنها گمارده اند، هردوستى با دوستش خلوت كرده ، تنها در خانه اى كه براى سائلان گشوده است ، در خانهتو است .
هم اكنون به در خانه تو آمده ام ، خطاكار و مستمندم ، آمده ام از تو اميد رحمت دارم اى رحيم !،آمده ام نظر لطفت را مى طلبم اى كريم !).
سپس به خواندن اين اشعار مشغول شد.
يا من يجيب دعاء المضطر فى الظلم |
يا كاشف الكرب و البلوى مع السقم |
قد نام و فدك حول البيت و انتبهوا |
و عين جودك يا قيوم لم تنم |
ان كان جودك لا يرجو الا ذووا شرف |
فمن يجود على العاصين بالنعم ... |
هب لى بجودك فضل العفو عن شرف |
يا من اشار اليه الخلق فى الحرم : |
(اى كسى كه دعاى گرفتاران را در تاريكيهاى شب اجابت مى كنى
اى كسى كه دردها و رنجها و بلاها را بر طرف مى سازى .
ميهمانان تو بر گرد خانه ات خوابيده اند و بيدار مى شوند.
اما چشم جود و سخاى تو اى قيوم هرگز به خواب فرو نمى رود.
اگر جود و احساس تو تنها مورد اميد شرافتمندان درگاهت باشد.
گنهكاران به در خانه چه كسى بروند، و از كه اميد بخشش داشته باشند؟
سپس سر به سوى آسمان بلند كرد و چنين ادامه داد:
الهـى سـيـدى و مـولاى ! ان اطـعـتـك بـعـلمـى و مـعرفتى فلك الحمد و المنة على و ان عصيتكبجهلى فلك الحجة على :
خـداى مـن ! آقا و مولاى من ! اگر از روى علم و آگاهى تو را اطاعت كرده ام حمد شايسته تواست و رهين منت توام .
و اگـر از روى نـادانـى مـعـصـيـت كـرده ام حـجـت تو بر من تمام است ... بار ديگر سر بهآسمان برداشت و با صداى بلند گفت : يا الهى و سيدى و مولاى ما طابت الدنيا
الا بـذكرك ، و ما طابت العقبى الا بعفوك ، و ما طابت الايام الا بطاعتك ، و ما طابت القلوبالا بـمـحـبـتـك و ما طابت النعيم الا بمغفرتك !: (اى خداى من و اى آقا و مولاى من ! دنيا بىذكـر تـو پـاكـيزه نيست ، و آخرت بى عفو تو شايسته نيست ، روزهاى زندگى بى طاعتتبى ارزش است ، و دلهاى بى محبتت آلوده ، و نعمتها بى آمرزشت ناگوار...).
(اصـمـعى مى گويد: آن جوان باز هم ادامه داد و اشعار تكان دهنده و بسيار جذاب ديگرىدر هـمـيـن مـضـمون بيان كرد و آنقدر خواند و خواند كه بى هوش شد و به روى زمين افتادنـزديـك او رفـتـم بـه صورتش خيره شدم (نور ماهتاب در صورتش افتاده بود) خوب دقتكردم ناگهان متوجه شدم او زين العابدين على بن الحسين امام سجاد (عليه السلام ) است .
سرش را به دامان گرفتم و سخت به حالاو گـريـسـتـم ، قـطـره اشـكـم بر صورتش افتاد به هوش آمد و چشمان خويش را گشود وفـرمـود: مـن الذى اشـغـلنـى عـن ذكـر مـولاى ؟! (كـيـسـت كـه مـرا از يـاد مـولايـممـشـغـول داشـتـه ) عرض كردم اصمعى هستم اى سيد و مولاى من ، اين چه گريه و اين چهبـى تـابـى اسـت ؟ تـو از خـانـدان نـبـوت و معدن رسالتى ، مگر آيه تطهير در حق شمانـازل نـشـده ؟ مـگـر خـداونـد دربـاره شـمـا نـفـرمـوده : انـمـا يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا.
امـام بـرخـاست و نشست و فرمود: اى اصمعى ! هيهات هيهات ! خداوند بهشت را براى مطيعانآفـريـده ، هـر چـنـد غـلام حـبـشـى بـاشـد و دوزخ را بـراى عـاصيان خلق كرده هر چند فردبـزرگـى از قـريـش بـاشـد مـگـر قـرآن نـخـوانـده اى و اين سخن خدا را نشنيده اى كه مىفرمايد: فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لايتسائلون ... (هنگامى كه نفخصـور مـى شـود و قـيـام قـيـامـت ، نـسـبـهـا بـه درد نـمـى خـورد بـلكـه تـرازوى سـنـجـشاعمال بايد سنگين وزن باشد، اصمعى مى گويد: هنگامى كه چنين ديدم
او را به حال خود گذاشتم و كنار رفتم ).
3 - تناسب مجازات و گناه
در گـذشـتـه نـيـز اشـاره كـرده ايـم كـه عذاب الهى در قيامت و حتى در اين جهان متناسب باجـرمـهـائى اسـت كـه انـجـام مـى گـيريد و چنان نيست كه هر نوع عذاب را نسبت به هر نوعمـجرمى اعمال كنند، در آيات فوق سوختگى شديد صورتها بر اثر شعله هاى آتش دوزختـا آنـجـا كـه چـهره ها در هم كشيده شود و لبها از هم باز بماند به عنوان مجازات براىسـبـك و زنـان بـى ارزش و بـى ايـمـان ذكـر شده است ، و با توجه به اين معنى كه آنهاغـالبـا كسانى هستند كه چهره هاى خود را از شنيدن آيات الهى در هم مى كشند و گاه ، برآنـهـا لبـخند تمسخرآميز مى زنند، و با استهزاء و سخريه مى نشينند، تناسب اين مجازاتبا اعمال آنها روشن مى شود.
آيه و ترجمه
اءلم تكن اءياتى تتلى عليكم فكنتم بها تكذبون(105) قالوا ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ضالين(106) ربنا اءخرجنا منها فإ ن عدنا فإ نا ظالمون(107) قال اخسوا فيها و لا تكلمون(108) إ نه كان فريق من عبادى يقولون ربنا اءمنا فاغفر لنا و ارحمنا و اءنت خير الرحمين(109) فاتخذتموهم سخريا حتى اءنسوكم ذكرى و كنتم منهم تضحكون(110) إ نى جزيتهم اليوم بما صبروا اءنهم هم الفائزون(111)
|
ترجمه :
105 - آيا آيات من بر شما خوانده نمى شد و آن را تكذيب مى كرديد؟!
106 - مى گويند: پروردگارا! شقاوت ما بر ما چيره شد و ما قوم گمراهى بوديم .
107 - پروردگارا! ما را از آن بيرون بر، اگر بار ديگر تكرار كرديم قطعا ستمگريم(ومستحق عذاب ).
108 - مى گويد دور شويد در دوزخ ، و با من سخن مگوئيد.
109 - (فراموش كرده ايد) گروهى از بندگان من مى گفتند: پروردگارا! ما ايمان آورديم، ما را ببخش و بر ما رحم كن ، و تو بهترين رحم كنندگانى .
110 - امـا شـمـا آنـهـا را بـه بـاد مـسـخـره گـرفـتـيـد و آنـهـا شـمـا را از يـاد مـنغافل كردند و شما از آنها مى خنديديد!
111 - ولى مـن امـروز آنـان را بـه خـاطـر صـبـر و اسـتـقـامـتـشان پاداش دادم آنها پيروز ورستگارند.
تفسير:
با من سخن نگوئيد!
در آيـات گـذشـتـه سـخـن از مـجـازات دردنـاك دوزخيان بود، و در تعقيب آن آيات مورد بحثگـوشـه اى از گفتگوى پروردگار را با آنها بازگو مى كند نخست اينكه خداوند آنها رابـا ايـن سخن عتاب آميز مخاطب ساخته مى گويد: (آيا آيات من بر شما خوانده نمى شد وشما آن را تكذيب مى كرديد)؟ (الم تكن آياتى تتلى عليكم فكنتم بها تكذبون ).
آيـا بـه انـدازه كافى آيات و دلائل روشن وسيله پيامبرانم براى شما نفرستادم آيا اتمامحجت به شما نكردم و شما پيوسته راه انكار و تكذيب را پيش مى گرفتيد!.
مـخـصـوصـا بـا تـوجـه بـه جـمـله (تـتـلى ) و (تـكـذبـون ) كـه هـر دوفـعـل مـضـارع اسـت و دليـل بـر اسـتـمـرار، روشن مى شود كه تلاوت آيات الهى بر آنهاتداوم داشته همانگونه كه تكذيب آنها در برابر اين آيات !
آنـهـا در پـاسـخ اين سؤ ال اعتراف مى كنند و مى گويند: آرى چنين است اى پروردگار ما!ولى شـقـاوت و بـدبختى ما، بر ما چيره شد، و ما قوم گمراهى بوديم (قالوا ربنا غلبتعلينا شقوتنا و كنا قوما ضالين ).
(شقوة ) و (شقاوة ) ضد سعادت است ، و به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى ومـجـازات و بلا است ، و به تعبير ديگر شر و آفتى است كه دامان انسان را مى گيريد درحـالى كـه سـعـادت بـه مـعـنـى فـراهـم بـودن اسـبـاب نـعـمـت و نـيـكـى اسـت ، و در هـرحـال هـر دو (شـقـاوت و سـعـادت ) چـيـزى جـز نـتـيـجـهاعمال و گفتار و نيات ما نمى باشد، و اعتقاد به اينكه سعادت و شقاوت يك امر ذاتى استكـه هـمـراه انـسـان مـتـولد مـى شـود پـنـدارى بـيـش نـيست كه بر خلاف دعوت همه انبياء وتـلاشـهـاى هـمـه راهـنمايان و معلمان بشر است ، پندارى است كه براى فرار از زير بارمسئوليتها و توجيه اعمال خلاف و تبهكاريها درست شده ، يا براى تفسير موارد ناآگاهيها.
بـر ايـن اسـاس گـنهكاران دوزخى صريحا اعتراف مى كنند كه از ناحيه خداوند اتمام حجتشد اما ما به دست خودمان وسائل بدبختيمان را فراهم ساختيم و معترفيم كه قوم گمراهىبوديم .
شايد با اين اعترافات مى خواهند جلب رحمت پروردگار كنند لذا بلا فاصله اضافه مىكـنـنـد: پـروردگـارا! مـا را از ايـن آتـش بـيـرون بـبـر و بـه دنـيـا بـاز گـردان تـاعمل صالح انجام دهيم (ربنا اخرجنا منها).
(هر گاه بار ديگر برنامه هاى سابق را تكرار كرديم ما قطعا ستمگريم ) و شايستهعفو تو نخواهيم بود (فان عدنا فانا ظالمون ).
آنها اين سخن را در حالى مى گويند كه گوئى از اين واقعيت بى خبرند كه سراى آخرتدار جزا است نه عمل ، و بازگشت به دنيا ديگر امكان پذير نيست .
بـه هـمـيـن دليـل بـا قـاطـعـيـت تمام به آنها پاسخ داده (خداوند مى گويد: دور شويد وهـمـچـنـان در دوزخ بـمـانـيـد، خـامـوش شـويـد و بـا مـن سـخـن مـگـوئيـد)!(قال اخسئوا فيها و لا تكلمون ).
جمله (اخسئوا) كه به صورت فعل امر است معمولا براى دور كردن سگ به كار مى رود،و هر گاه در مورد انسانى گفته شود به معنى پستى او و مستحق مجازات بودن است .
سپس دليل اين سخن را چنين بيان مى كند: (آيا فراموش كرده ايد كه گروهى از بندگانخاص من مى گفتند: پروردگارا ما ايمان آورديم ، ما را ببخش بر ما رحم كن ، و تو بهترينرحـم كـنندگانى )؟! (انه كان فريق من عبادى يقولون ربنا آمنا فاغفر لنا و ارحمنا و انتخير الراحمين ).
(امـا شـمـا آنـهـا را به باد مسخره گرفتيد و آنقدر در اين كار اصرار كرديد كه استهزاكـردن آنـهـا شـمـا را بـه كـلى از يـاد من غافل كرد) (فاتخذتموهم سخريا حتى انسوكمذكرى ).
(و شـمـا پـيـوسـتـه از آنـهـا مـى خـنديديد) و بر سخنان و عقائد و رفتار و كردارشانپوزخند مى زديد (و كنتم منهم تضحكون ).
(ولى امـروز بـه خـاطـر آن صـبـر و اسـتـقـامـت و پـايـمـردى درمقابل آنهمه استهزا و عدم تزلزل در برنامه هاى الهيشان آنها را پاداش دادم ، آنها پيروزو رستگارند) (انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون ).
و امـا شـمـا... شـمـا امـروز در بـدتـرين حالات و دردناكترين عذاب گرفتاريد و كسى بهفريادتان نمى رسد و بايد هم چنين باشيد كه مستحق اين كيفريد.
و بـه ايـن تـرتـيـب در چـهـار آيـه اخـيـر عـامـل اصـلى بـدبـخـتـى دوزخـيـان وعامل پيروزى و رستگارى بهشتيان با صراحت بيان شده است .
گروه اول كه عوامل بدبختى و گمراهى را بدست خود فراهم ساختند
بـا مـسـخـره كـردن يـاران حق و تحقير عقائد پاك آنها به سرنوشتى گرفتار شدند كهحـتـى درخـور خـطـابـى كـه بـه يـك انـسان مى شود نيستند، آرى آنها كه مؤ منان را تحقيركردند بايد گرفتار بدترين تحقير شوند.
و اما گروه دوم به خاطر صبر و پايمرديشان در برابر دشمنان مغرور و از خود راضى وبى منطق و استقامت در ادامه راه الله بزرگترين پيروزى را در پيشگاه خدا كسب كردند.
آيه و ترجمه
قل كم لبثتم فى الا رض عدد سنين(112) قـالوا لبـثـنـا يـومـا اءو بـعـض يـوم فـسـئلالعادين(113) قل إ ن لبثتم إ لا قليلا لو اءنكم كنتم تعلمون(114) اءفحسبتم اءنما خلقناكم عبثا و اءنكم إ لينا لا ترجعون(115) فتعالى الله الملك الحق لا إ له إ لا هو رب العرش الكريم(116)
|
ترجمه :
112 - (خداوند) مى گويد چند سال در روى زمين توقف كرده ايد.
113 - در پاسخ مى گويند: تنها به اندازه يك روز يا قسمتى از يك روز! از آنها كه مىتوانند بشمارند سؤ ال فرما.
114 - مى گويد (آرى ) شما مقدار كمى توقف كرديد اگر مى دانستيد!
115 - ولى آيـا گـمان كرده ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازگشتنخواهيد كرد!
116 - پس بزرگتر و برتر است خداوندى كه فرمانرواى حق است (از اينكه شما را بىهدف آفريده باشد) معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است .
تفسير:
كوتاهى عمر اين جهان
از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از مجازات دردناك دوزخيان آمده بود در تعقيب آن در اينقسمت از آيات نوعى ديگر از مجازاتهاى روانى آنها كه به صورت سرزنشهاى الهى استمطرح شده :
نـخـسـت مـى گـويـد: (در آن روز خـداونـد آنـهـا را مـخـاطـب قـرار داده مـى گـويد: شما چندسال روى زمين توقف و زندگى كرديد)؟ (قال كم لبثتم فى الارض عدد سنين ).
كـلمـه (ارض ) در ايـن آيه و همچنين قرائنى كه در آيات بعد خواهد آمد نشان مى دهد كهمنظور سؤ ال از مقدار عمر آنها در دنيا با مقايسه به ايام آخرت است .
و ايـنـكـه جـمـعـى از مـفسران گفته اند منظور سؤ ال از مقدار توقف آنها در جهان برزخ مىبـاشد بعيد به نظر مى رسد، هر چند شواهد مختصرى در بعضى ديگر از آيات براى آنديده مى شود.
امـا آنها در اين مقايسه زندگى دنيا را بقدرى كوتاه مى بينند كه در پاسخ مى گويند ماتـنها به اندازه يك روز، يا حتى كمتر از آن ، به اندازه بعضى از يك روز، در دنيا توقفداشتيم (قالوا لبثنا يوما او بعض يوم ).
در حقيقت عمرهاى طولانى در دنيا گوئى لحظه هاى زودگذرى هستند در
برابر زندگى آخرت ، كه هم نعمتهايش جاويدان است و هم مجازاتهايش نامحدود.
سـپـس بـراى تـاءكـيـد سخن خود، يا براى اينكه پاسخ دقيقترى گفته باشند، عرض مىكـنـند: خداوندا! از آنها كه مى توانند درست بشمارند و اعداد را در مقايسه با يكديگر بهخوبى تشخيص دهند سؤ ال كن (فسئل العادين ).
مـمـكـن اسـت منظور از (عادين ) (شمرندگان ) همان فرشتگانى باشد كه حساب و كتابعـمـر آدمـيـان و اعـمـال آنـهـا را دقيقا نگاه داشته اند، زيرا آنها بهتر و دقيقتر از هر كس اينحساب را مى دانند.
ايـنـجا است كه خداوند به عنوان سرزنش و توبيخ به آنها (مى فرمايد: آرى شما مقداركـمـى در دنـيـا تـوقـف كـرديـد اگـر مـى دانـسـتيد) (قال ان لبثتم الا قليلا لو انكم كنتمتعلمون ).
در واقـع آنـهـا روز قـيـامت به اين واقعيت پى مى برند كه عمر دنيا در برابر عمر آخرتروز يا ساعتى بيش نيست ، ولى در اين جهان كه بودند آنچنان پرده هاى غفلت و غرور برقـلب و فـكـرشـان افتاده بود كه دنيا را جاودانى مى پنداشتند، و آخرت را يك پندار و ياوعـده نـسـيـه !، لذا خـداوند مى فرمايد: آرى اگر شما آگاهى داشتيد به اين واقعيت كه درقيامت پى برديد در همان دنيا آشنا مى شديد.
در آيـه بـعـد از راهـى ديـگر، راهى بسيار مؤ ثر و آموزنده براى بيدار ساختن اين گروهوارد بحث مى شود و مى گويد: (آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده
آفريده ايم ، و به سوى ما بازگشت نخواهيد كرد)؟! (افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكمالينا لاترجعون ).
ايـن جـمـله كـوتـاه و پـر مـعـنـى يـكـى از زنـده تـريـندلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را بيان مى كند، و آن اينكه اگر راستى قيامت و معادىدر كـار نـبـاشـد زنـدگـى دنـيـا عـبث و بيهوده خواهد بود، زيرا زندگى اين جهان با تماممـشـكـلاتـى كـه دارد و با اينهمه تشكيلات و مقدمات و برنامه هائى كه خدا براى آن چيدهاست اگر صرفا براى همين چند روز باشد بسيار پوچ و بى معنى مى باشد، چنانكه درنكته ها شرح داده خواهد شد.
و از آنـجـا كـه ايـن گـفـتـار يـعـنـى عـبـث نـبـودن خـلقـت ، سـخـن مـهـمـى اسـت كـه نـيـاز بهدليل محكم دارد در آيه بعد اضافه مى كند خداوندى كه فرمانرواى حق است هيچ معبودى جزاو نـيـسـت و پـروردگار عرش كريم است برتر از آن است كه جهان هستى را بيهوده و بىهدف آفريده باشد (فتعالى الله الملك الحق لا اله الا هو رب العرش الكريم ).
در واقـع كـسـى كـار پـوچ و بـى هـدف مـى كـنـد كـهجـاهـل و نـاگـاه ، يـا ضـعـيـف و نـاتـوان ، يـا ذاتـا وجـودىباطل و بيهوده باشد، اما خداوندى كه جامع تمام صفات كماليه است (الله ).
خداوندى كه فرمانروا و مالك همه عالم هستى است (الملك ).
و خـداونـدى كه حق است و جز حق از او صادر نمى شود (الحق ) چگونه ممكن است آفرينش اوعبث و بى هدف باشد.
و اگر تصور شود كه ممكن است كسى او را از رسيدن به هدفش باز دارد با جمله لااله الاهـو (هـيـچ خـدائى جـز او نـيـسـت ) آن را نـفى مى كند و با تاءكيد بر ربوبيت خداوند (ربالعرش الكريم ) كه مفهومش مالك مصلح است هدفدار
بودن جهان را مشخصتر مى سازد.
خـلاصـه ايـنكه در اين آيه علاوه بر ذكر كلمه (الله ) كه خود اشاره اجمالى به تمامصـفـات كماليه خدا است بر چهار صفت به طور صريح تكيه شده : مالكيت و حاكميت خدا،سـپـس حقانيت وجود او، و ديگر عدم وجود شريك براى او، و سرانجام مقام ربوبيت ، و اينهاهـمـه دليـلى اسـت بـر ايـنـكـه او كـارى بـى هـدف انـجـام نـمى دهد و دنيا و انسانها را عبثنيافريده است .
كـلمـه (عرش ) چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اشاره به مجموعه جهان هستى است كه درحـقـيـقـت تـحـت حـكـومت خداوند محسوب مى شود (زيرا عرش در لغت به معنى تخته اى پايهبـلنـد مـخـصـوصـا تـخـت حـكومت زمامداران است ، و اين تعبير كنايه اى است از قلمرو حكومتپـروردگار) براى توضيح بيشتر درباره معنى عرش در قرآن مجيد به جلد ششم تفسيرنمونه صفحه 204 به بعد (ذيل آيه 54 سوره اعراف ) مراجعه فرمائيد.
و امـا ايـنـكـه (عـرش ) تـوصـيـف بـه (كـريم ) شده است به خاطر اين است كه واژه(كـريـم ) در اصـل بـه مـعـنـى شـريـف و پـرفـايـده و نـيـكـو اسـت و از آنـجا كه عرشپروردگار داراى اين صفات است توصيف به كريم شده است .
ذكـر ايـن نـكـتـه نـيـز لازم اسـت كـه تـوصـيـف بـه كـريـم مـخـصـوص وجـودعـاقـل مـانـنـد خـداونـد يـا انسانها نيست ، بلكه به غير آن نيز در لغت عرب گفته مى شودچـنـانـكـه در سـوره حـج ذيـل آيـه 50 در مـورد مؤ منان صالح مى خوانيم : لهم مغفرة و رزقكريم : (براى آنها آمرزش و روزى كريم (پر ارزش و پر بركت ) است و به طورى كهراغـب در مـفـردات مـى گـويـد: ايـن صـفـت در مورد نيكيهاى كوچك و كم اهميت گفته نمى شودبلكه مخصوص مواردى است كه خير و نيكى پر اهميتى وجود دارد.
نكته :
مرگ نقطه پايان زندگى نيست
گـفـتيم از جمله دلائلى كه در بحث معاد براى اثبات وجود جهان ديگر مطرح شده (مساءلهمـطـالعه نظام اين جهان ) است ، و به تعبير ديگر مطالعه اين نشاه اولى گواهى مى دهدكه (نشاه اخرى ) بعد از آن است .
در اينجا لازم مى دانيم توضيح بيشترى در اين زمينه بياوريم :
ما از يكسو مى بينيم جهان آفرينش ، هم از نظر عظمت و هم از نظر نظم ، فوق العاده وسيعو پـرشـكـوه و اعـجـاب انـگـيـز اسـت ، اسـرار ايـن جـهـان بقدرى است كه دانشمندان بزرگمعترفند تمام معلومات بشر در برابر آن همچون يك صفحه كوچك است از يك كتاب بسياربزرگ ، بلكه همه آنچه را از اين عالم مى دانيم در حقيقت الفباى اين كتاب است .
هـر يـك از كـهـكـشـانـهـاى عـظيم اين عالم شامل چندين ميليارد ستاره است و تعداد كهكشانها وفـواصـل آنـهـا آنـقـدر عـظـيم است كه حتى محاسبه آن با سرعت سير نور كه در يك ثانيهسيصد هزار كيلومتر راه را طى مى كند وحشت آور است .
نـظـم و دقـتـى كـه در ساختمان كوچكترين واحد اين جهان به كار رفته همانند نظم و دقتىاست كه در ساختمان عظيمترين واحدهاى آن ديده مى شود.
و انـسـان در ايـن مـيـان ، لااقـل كـامـلتـريـن مـوجـودى اسـت كـه مـا مـى شـنـاسيم و عاليترينمحصول اين جهان است تا آنجا كه ما مى دانيم اينها همه از يكسو.
از سـوى ديگر مى بينيم كه اين عاليترين محصول شناخته شده عالم هستى يعنى انسان دراين عمر كوتاه خود در ميان چه ناراحتيها و مشكلاتى بزرگ مى شود؟
او هنوز دوران طفوليت را با همه رنجها و مشكلاتش پشت سر نگذاشته و نفسى تازه نكردهدوران پر غوغاى جوانى با طوفانهاى شديد و كوبنده اش فرا مى رسد.
و هـنـوز جـاى پـاى خـود را در فـصـل شـبـاب مـحكم نكرده دوران كهولت و پيرى با وضعرقتبارش در برابر او آشكار مى شود.
آيـا بـاور كـردنـى است كه هدف اين دستگاه بزرگ و عظيم ، و اين اعجوبه خلقت كه نامشانـسـان اسـت هـمـيـن بـاشد كه چند روزى در اين جهان بيايد اين دورانهاى سه گانه را بارنـجـهـا و مـشكلاتش طى كند، مقدارى غذا مصرف كرده ، لباسى بپوشد، بخوابد و بيدارشود و سپس نابود گردد و همه چيز پايان يابد.
اگـر راستى چنين باشد آيا آفرينش مهمل و بيهوده نيست ؟ آيا هيچ عاقلى اين همه تشكيلاتعظيم را براى هدفى به اين كوچكى مى چيند؟!
فـرض كـنـيـد مـليـونـهـا سـال نـوع انسان در اين دنيا بماند، و نسلها يكى پس از ديگرىبـيـايـنـد و بـرونـد، عـلوم مـادى آنـقـدر تـرقـى كند كه بهترين تغذيه و لباس و مسكن وعـاليـتـريـن درجـه رفـاه را بـراى بـشـر فـراهـم سـازد، ولى آيا اين خوردن و نوشيدن وپـوشيدن و خوابيدن و بيدار شدن ، ارزش اين را دارد كه اينهمه تشكيلات براى آن قراردهند؟
بـنـابـرايـن مـطـالعـه ايـن جـهـان بـا عـظـمـت بـه تـنـهـائىدليل بر اين است كه مقدمه اى است براى عالمى وسيعتر و گسترده تر، جاودانى و ابدى ،تـنـهـا وجود چنان جهانى است كه مى تواند به زندگى ما مفهوم بخشد، و آن را از هيچى وپوچى در آورد.
به همين دليل عجيب نيست فلاسفه ماديگرا كه اعتقاد به قيامت و جهان ديگر ندارند اين عالمرا بى هدف و پوچ بدانند، و براستى اگر ما نيز اعتقاد به چنان جهانى نداشتيم با آنهاهـمـصـدا مـى شـديـم ، اين است كه مى گوئيم اگر مرگ نقطه پايان باشد آفرينش جهانبيهوده خواهد بود، لذا در آيه 66 سوره واقعه
مـى خوانيم و لقد علمتم النشاة الاولى فلو لا تذكرون : (شما كه اين جهان نشاه اولى ـرا ديديد چرا متذكر نمى شويد و به عالمى كه پس از آن است ايمان نمى آوريد؟!)
آيه و ترجمه
و مـن يـدع مـع الله إ لهـا اءخـر لا بـرهـان له بـه فـانـمـا حـسـابـه عـند ربه إ نه لا يفلحالكافرون(117) و قل رب اغفر و ارحم و اءنت خير الرحمين(118)
|
ترجمه :
117 - و هـر كـس مـعـبـود ديـگـرى با خدا بخواند و مسلما هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت ـحساب او نزد پروردگار شما خواهد بود، مسلما كافران رستگار نخواهند شد.
118 - و بـگـو پـروردگـارا! مـرا بـبـخـش و مـشـمـول رحـمـتـت قرار ده ، و تو بهترين رحمكنندگانى .
تفسير:
رستگاران و نارستگاران
از آنـجـا كه در آيات گذشته سخن از مساءله معاد بود و تكيه بر صفات پروردگار، درنـخـستين آيه مورد بحث اشاره به توحيد و نفى هر گونه شرك كرده و بحث مبدء و معاد رابـه ايـن وسـيله تكميل كرده مى فرمايد: (هر كس با خدا معبود ديگرى را بخواند و مسلماهيچ دليلى بر مدعاى خود نخواهد داشت حساب او نزد پروردگارش خواهد بود ) (من يدعمع الله الها آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه )
آرى مشركان تنها روى ادعا تكيه دارند و دليلهاى آنها همچون تقليد كوركورانه از نياكانو خـرافـاتـى هـمـانـنـد آن ، مـطـالبـى واهـى و بـى اسـاس اسـت ، آنـهـا مـعـاد را بـا آندلائل روشـن انـكـار مـى كـنـنـد امـا شـرك را بـا نـداشـتـن هـيـچـگـونـهدليـل پـذيـرا مـى شـونـد و مـسـلم اسـت كـه خداوند به حساب اين گونه افراد كه فرمانعقل را زير پا گذارده و آگاهانه در بيراهه هاى كفر و شرك سرگردان شده اند مى رسد.