بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 13, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     TAFSIR01 -
     TAFSIR02 -
     TAFSIR03 -
     TAFSIR04 -
     TAFSIR05 -
     TAFSIR06 -
     TAFSIR07 -
     TAFSIR08 -
     TAFSIR09 -
     TAFSIR10 -
     TAFSIR11 -
     TAFSIR12 -
     TAFSIR13 -
     TAFSIR14 -
     TAFSIR15 -
     TAFSIR16 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

آيه و ترجمه


و لا تـمـدن عـينيك إ لى ما متعنا به اءزوجا منهم زهرة الحيوة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربكخير و اءبقى(131)
و اءمر اءهلك بالصلوة و اصطبر عليها لا نسلك رزقا نحن نرزقك و العقبة للتقوى(132)
و قالوا لو لا يأ تينا باية من ربه اء و لم تأ تهم بينة ما فى الصحف الا ولى(133)
و لو اءنـا اءهلكنهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا اءرسلت إ لينا رسولا فنتبع ءايتك منقبل اءن نذل و نخزى(134)
قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من اءصحب الصرط السوى و من اهتدى(135)


ترجمه :

131 - و هـرگـز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههائى از آنها دادهايم ميفكن كهايـنـهـا شـكـوفـه هـاى زنـدگى دنياست و براى آنست كه آنان را با آن بيازمائيم و روزىپروردگارت بهتر و پايد
132 - و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شكيبا باش ما از تو روزى نمىخواهيم بلكه ما به تو روزى ميدهيم و عاقبت نيك براى تقوا است .
133 - و آنـهـا گـفتند چرا (پيامبر) معجزه و نشانهاى از سوى پروردگارش براى ما نمىآورد بـگـو آيـا خبرهاى روشن اقوام پيشين كه در كتب آسمانى نخستين بوده است براى آنهانيامد.
134 - و اگـر ما آنها را قبل از آن (قبل از نزول قرآن ) با عذابى هلاك ميكرديم (در قيامت )مـيـگفتند پروردگارا چرا براى ما پيامبرى نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم پيش ازآنـكـه ذليـل و رسـوا شـويـم .
135 - بـگو همه (ما و شما) در انتظاريم (ما در انتظار وعدهپـيـروزى بـر شـمـا هـسـتـيـم و شـمـا در انـتـظـار شـكـسـت مـا)حـال چـنـين است انتظار بكشيد اما به زودى ميدانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم است وچه كسى هدايت يافته است .
تفسير:
در اين آيات دستوراتى به پيامبر داده شده كه در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است ، وتكميلى است براى بحثى كه در زمينه (شكيبائى ) در آيات گذشته خوانديم .
(نخست مى گويد هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههائى از آنها (كفار ومخالفان ) داده ايم ميفكن ) (و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم ).
آرى (اين نعمتهاى ناپايدار كه شكوفه هاى زندگى دنيا است ) (زهرة الحيوة الدنيا).
شـكـوفـه هـائى كـه زود مـيـشـكـفـد و پـژمـرده مى شود و پرپر مى گردد و بر روى زمينميريزد، و چند صباحى بيشتر پايدار نمى ماند.
در عين حال (اينها همه براى آن است كه ما آنان را با آن بيازمائيم ) (لنفتنهم فيه ).
و بـه هـر حـال(آنـچـه پـروردگـارت به تو روزى داده بهتر و پايدارتر است ) (و رزق ربك خير وابقى ).
خـداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشيده است ، ايمان و اسلام ، قرآن و آيات الهى ،روزيهاى حلال و پاكيزه و سرانجام نعمتهاى جاودان آخرت اين روزيها پايدارند و جاودانى.
در آيـه بـعـد بـراى تـلطـيـف روح پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و تقويت قلب اومـيـفرمايد: (خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامتباش ) (و اءمر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها).
چـرا كـه ايـن نـماز براى تو و خاندانت مايه پاكى و صفاى قلب و تقويت روح و دوام يادخدا است .
بدون شك ظاهر اهل در اينجا خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بطور كلى است، ولى از آنـجـا كـه ايـن سـوره در مـكـه نـازل شـده در آن زمـان مـصـداقاهل ، خديجه و على (عليهماالسلام ) بوده اند، و ممكن است بعضى ديگر از نزديكان پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را نيز شامل شود، ولى با گذشت زمان دامنه خاندان پيامبرگسترده شد.
سـپس اضافه مى كند اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و بركاتشتـنـهـا متوجه خود شما است ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه به تو روزى مى دهيم ) (لانسئلك رزقا نحن نرزقك ).
ايـن نـمـاز چـيـزى بـر عـظـمـت پـروردگـار نـمى افزايد، بلكه سرمايه بزرگى براىتكامل شما انسانها و كلاس عالى تربيت است .
يا به تعبير ديگر خداوند همچون پادشاهان و اميران نيست كه از ملت خود باج ميگرفتند وزنـدگـى خـود و اطـرافـيـان را اداره مـيـكـردند، خداوند از همگان بينياز است و همگان به اونيازمند.
در حـقيقت اين تعبير شبيه همان چيزى است كه در سوره ذاريات آيه 56 - 58 وارد شده است(و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون و ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون ان الله هوالرزاق ذو القـوة المـتين ): من جن و انس را نيافريدم مگر بخاطر اينكه عبادتم كنند، من ازآنـهـا روزى نـمـى طـلبـم ، و نمى خواهم طعامم دهند، خداوند روزى دهنده همگان است و صاحبقدرت مستحكم ).
و به اين ترتيب نتيجه عبادات مستقيما به خود عبادت كنندگان باز مى گردد. و در پايانآيه اضافه مى كند (عاقبت و سرانجام نيك از آن تقوا است )
(و العاقبة للتقوى ).
آنـچـه بـاقـى مـيماند و سرانجامش مفيد و سازنده و حياتبخش است همان تقوا و پرهيزكارىاست ، پرهيزكاران سرانجام پيروزند و بيتقوايان محكوم به شكست .
ايـن احـتـمـال در تـفـسـيـر جـمـله اخـير نيز وجود دارد كه هدف آن تاكيد در زمينه روح تقوا واخلاص در عبادات است ، چرا كه اساس ‍ عبادت همين است ، در آيه 37 سوره حج ، ميخوانيم :(لن يـنـال الله لحـومـها و لا دماؤ ها و لكن يناله التقوى منكم ): (گوشتهاى حيواناتقربانى و خونهاى آنها به خدا نمى رسد، ولى تقواى شما به او ميرسد) آنچه به مقامقـرب او از اعـمـال شـمـا واصـل مـى گـردد پـوسـتـه و ظاهر آن نيست ، بلكه مغز و باطن واخلاصى كه در آن است به مقام قربش راه مى يابد.
آيه بعد به يكى از بهانهجوئيهاى كفار اشاره كرده مى گويد: (آنها گفتند چرا پيامبرمعجزهاى از سوى پروردگارش - آنچنان كه ما ميخواهيم - نمى آورد)
(و قالوا لو لا ياتينا باية من ربه ).
بلافاصله به آنها پاسخ مى گويد : (آيا خبرهاى روشن اقوام پيشين كه
در كـتـب آسـمـانـى گـذشـتـه بـوده اسـت بـراى آنها نيامده )؟ (كه پيدرپى براى آوردنمـعجزات بهانهجوئى ميكردند و پس از مشاهده معجزات به كفر و انكار ادامه ميدادند و عذابشـديـد الهـى دامـنـشـان را مـيـگـرفت ، آيا نمى دانند اگر اينها نيز همين راه را بروند همانسرنوشت در انتظارشان است ) (او لم تاتهم بينة ما فى الصحف الاولى ).
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از (بينه ) خود قرآن است كه بيانگرحقايق كتب آسمانى گذشته در سطحى عاليتر است ، آيه فوق مى گويد: اينها چرا معجزهمـيـطـلبـنـد و بـهانهجوئى ميكنند مگر همين قرآن با اين امتيازات بزرگ كه حاوى حقايق كتبآسمانى پيشين است براى آنها كافى نيست .
تـفـسـيـر ديـگـرى نـيـز بـراى ايـن آيه گفته شده و آن اينكه پيامبر اسلام با اينكه درسنـخـوانـده بود آنچنان كتاب روشن و آشكارى آورده كه با آنچه در متون كتب آسمانى بودههـمـاهـنـگ اسـت ، و ايـن خود نشانه بر اعجاز آن ميباشد، بعلاوه صفات پيامبر و كتابش ‍ بانـشـانـه هـائى كـه در كـتـب آسـمـانـى پـيـشـيـن آمـده اسـت كـامـلا تـطـبـيـق مـى كـنـد، و ايـندليل حقانيت او است .
بـه هـر حـال ايـن بـهـانـه جـويـان مـردمى حق طلب نيستند بلكه دائما در فكر بهانهگيرىتازهاى ميباشند حتى (اگر ما آنها را قبل از نزول اين قرآن و آمدن پيامبر اسلام مجازات وهـلاك مـيـكـرديم در قيامت ميگفتند پروردگارا چرا پيامبرى براى ما نفرستادى ، تا از آياتتو پيروى كنيم پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم )؟!
(و لو انـا اهـلكـنـاهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك منقبل ان نذل و نخزى ).
ولى اكنون كه اين پيامبر بزرگ با اين كتاب با عظمت به سراغ آنها آمده هر روز سخنىمى گويند و براى فرار از حق بهانهاى مى تراشند.
بـه آنـهـا اخـطـار كـن و (بـگـو هـمـه مـا و شـمـا در انـتـظـاريـم )(قل كل متربص ).
مـا انـتـظار وعده هاى الهى را در مورد شما داريم ، شما هم در انتظار اين هستيد كه مشكلات ومصائب دامان ما را بگيرد.
(اكنون كه چنين است در انتظار باشيد) (فتربصوا).
(اما به زودى خواهيد دانست چه كسانى اهل راه مستقيم و آئين حقند و چه كسانى به منزلگاهحق ، و نعمت جاودان الهى هدايت يافتند (فستعلمون من اصحاب الصراط السوى و من اهتدى ).
و بـا ايـن جـمـله قاطع و پرمعنى گفتگوى خود را با اين منكران لجوج و بهانهجو در اينجاپايان مى دهد.
خـلاصـه از آنـجـا كـه اين سوره در (مكه ) نازل شده ، و در آن زمان پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) و مسلمانان تحت فشار شديدى از ناحيه دشمنان قرار داشتند خداوند درپـايـان ايـن سـوره بـه آنـهـا دلدارى مـى دهـد: گـاه مـى گـويـد:اموال و ثروتهاى آنها كه سرمايه زودگذر اين دنيا است و براى آزمايش و امتحان است چشمشما را بخود متوجه نكند.
و گـاه دستور به نماز و استقامت مى دهد تا نيروى معنوى آنان را در برابر انبوه دشمنانتقويت كنند.
و سرانجام به مسلمانان بشارت مى دهد كه اين گروه اگر ايمان نياورند
سرنوشت شوم و تاريكى دارند كه بايد در انتظار آن باشند.
پـروردگـارا! مـا را از هـدايـتيافتگان و اصحاب صراط مستقيم قرار ده . خداوندا! به ما آنقدرت و شهامت عطا فرما كه نه از انبوه دشمنان بترسيم ، و نه از حوادث سخت و مشكلاتدر هراس بيفتيم .
روح لجاجت و بهانهجوئى را از ما برگير و توفيق پذيرش حق را به ما مرحمت كن .
پايان سوره طه
پـنـجـشنبه 20 جمادى الثانيه (روز ميلاد مسعود بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليهاالسلام )سال 1402 هجرى قمرى


سوره انبياء


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده ، و داراى 112 آيه است
(آغاز جزء هفدهم قرآن مجيد)
فضيلت سوره انبياء
از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در فضيلت تلاوت اين سوره چنيننـقـل شـده : مـن قـرء سـورة الانـبـيـاء حـاسـبـه الله حـسـابا يسيرا، و صافحه و سلم عليهكـل نـبـى ذكر اسمه فى القرآن : هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند حساب او را آسانمى كند (و در محاسبه اعمالش روز قيامت سختگيرى نخواهد كرد) و هر پيامبرى كه نام او درقـرآن ذكـر شـده بـا او مـصـافـحـه كـرده و سـلام مـيفرستد. و از امام صادق (عليهالسلام )مـيـخـوانيم : من قرء سورة الانبياء حبا لها كان كمن رافق النبيين اجمعين فى جنات النعيم ، وكان مهيبا فى اعين الناس حياة الدنيا: هر كس سوره انبياء را از روى عشق و علاقه بخواند،بـا هـمه پيامبران در باغهاى پر نعمت بهشت ، رفيق و همنشين مى گردد، و در زندگى دنيانيز در چشم مردم پر ابهت خواهد بود).
جـمـله (حـبـا لهـا) (از روى عشق و علاقه به اين سوره ) در واقع كليدى است براى فهممـعـنـى روايـاتـى كـه در زمـيـنـه فـضيلت سوره هاى قرآن به ما رسيده ، يعنى هدف تنهاتـلاوت و خـوانـدن الفـاظ نـيست ، بلكه عشق به محتوى است و مسلما عشق به محتوى بدونعمل معنى ندارد و اگر كسى چنين ادعائى كند كه من عاشق فلان سورهام ، اما عملش بر ضدمفاهيم آن باشد دروغ مى گويد.
بـارهـا گـفـتـه ايـم قـرآن كتاب عقيده و عمل است و خواندن مقدمهاى است براى انديشيدن ، وانديشيدن مقدمهاى است براى ايمان و عمل !.
محتواى سوره
1 - اين سوره چنانكه از نامش پيدا است ، سوره پيامبران است ، چرا كه نام شانزده پيامبر،بـعضى ، با ذكر فرازهائى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سورهآمده است (موسى - هارون - ابراهيم - لوط - اسحاق - يعقوب - نوح - داود - سليمان - ايوب- اسماعيل - ادريس - ذا الكفل - ذا النون (يونس ) - زكريا و يحيى (عليهماالسلام ).
بنابراين تكيه بحثهاى مهم اين سوره بر روى برنامه هاى انبياء است .
عـلاوه بـر ايـنـها پيامبران ديگرى هستند كه نامشان صريحا در اين سوره برده نشده ولىپيرامون آنها سخنى آمده است (مانند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و حضرتمسيح ).
2 - از ايـن گـذشـتـه ويـژگى سوره هاى مكى كه از عقائد دينى ، مخصوصا از مبدء و معادسخن مى گويد، كاملا در اين سوره منعكس ‍ است .
3 - در اين سوره از وحدت خالق و اينكه جز او معبود و آفريدگارى نيست و نيز از آفرينشجـهـان بـر اسـاس هـدف و بـرنـامـه ، و وحـدت قـوانـيـن حـاكم بر اين عالم و همچنين وحدتسـرچـشمه حيات و هستى ، و نيز وحدت موجودات در برنامه فنا و مرگ ، بحث به ميان آمدهاست .
4 - بـخـش ديـگـرى از ايـن سـوره ، از پـيـروزى حـق بـرباطل ، توحيد بر شرك و لشكريان عدل و داد بر جنود ابليس ، سخن گفته شده است .
5 - جـالب ايـنـكـه ايـن سـوره بـا هـشـدارهـاى شـديـد نـسـبـت بـه مـردمغـافـل و بـيـخـبـر از حساب و كتاب آغاز شده ، و پايان آن نيز با هشدارهاى ديگرى در اينزمينه تكميل مى گردد.
پـيـامبرانى كه نامشان در اين سوره آمده بعضا بيان زندگى و برنامه هاى مشروحشان درسـوره هـاى ديـگـر ذكـر شـده اسـت ولى در اين سوره بيشتر روى اين بخش از حالات انبياءتـكـيـه شـده كـه آنـهـا هـنـگـامـى كـه در تـنـگـنـاهـاى سـخـت گـرفـتار ميشدند چگونه دستتـوسـل بـه دامـان لطـف حـق مـيـزدنـد و چـگـونه خداوند اين بنبستها را بر آنها ميگشود و ازطوفان و گرداب نجاتشان مى بخشيد.
(ابراهيم ) به هنگامى كه در آتش نمرود گرفتار شد.
(يونس ) هنگامى كه در شكم ماهى فرو رفت .
(زكـريا) هنگامى كه آفتاب عمر خود را نزديك به غروب ديد ولى جانشينى نداشت كهبرنامه هايش را تكميل كند.
و همچنين ساير پيامبران به هنگام گرفتارى در طوفانهاى سخت .
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون .(1)
ما يأ تيهم من ذكر من ربهم محدث إ لا استمعوه و هم يلعبون .(2)
لاهـيـة قـلوبـهـم و اءسـروا النجوى الذين ظلموا هل هذا إ لا بشر مثلكم اء فتأ تون السحر واءنتم تبصرون(3)
قال ربى يعلم القول فى السماء و الا رض و هو السميع العليم(4)
بـل قـالوا اءضـغـث اءحـلم بـل افـتـرئه بـل هـو شـاعـر فـليـأ تـنـا بـايـة كـمـااءرسل الا ولون(5)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حساب مردم به آنها نزديك شده اما آنها در غفلتند و رويگردانند!
2 - هـر يـادآورى تازهاى از طرف پروردگارشان براى آنها بيايد با لعب و شوخى بهآن گوش فرا ميدهند.
3 - در حـالى كـه قـلوبـشـان در لهو و بيخبرى فرو رفته است ، و اين ستمگران پنهانىنـجـوى مـيكنند (و مى گويند) آيا جز اينست كه اين يك بشرى همچون شماست ؟ آيا شما بهسراغ سحر ميرويد با اينكه مى بينيد؟!
4 - (اما پيامبر) گفت پروردگار من همه سخنان را چه در آسمان باشد و چه در زمين ميداند واو شنوا و داناست .
5 - آنـهـا گـفتند (آنچه را محمد آورده وحى نيست ) بلكه خوابهاى آشفته است ، اصلا او بهدروغ آنـرا بـه خـدا بـسـته ، نه او يك شاعر است ! (اگر راست مى گويد) بايد معجزهاىبراى ما بياورد، همانگونه كه پيامبران پيشين با معجزات فرستاده شدند .
تفسير:
بهانه هاى رنگارنگ
اين سوره - همانگونه كه اشاره كرديم - با يك هشدار نيرومند به عموم مردم آغاز مى شود،هـشدارى تكاندهنده و بيداركننده ، مى گويد: (حساب مردم به آنها نزديك شده ، در حالىكه در غفلتند و روى گردانند) (اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون ).
عـمـل آنـهـا نـشـان مـى دهـد كـه ايـن غـفلت و بيخبرى سراسر وجودشان را گرفته است ، وگـرنـه چگونه ممكن است انسان ايمان به نزديكى حساب ، آنهم از حسابگرى فوق العادهدقـيـق ، داشـتـه بـاشـد و ايـنـچـنـيـن همه مسائل را سرسرى بگيرد و آلوده هر گونه گناهباشد؟.
كلمه (اقترب ) تاكيد بيشترى از قرب دارد، و اشاره به اين است كه اين حساب بسيارنزديك شده .
تـعـبـيـر بـه (نـاس ) گـر چـه ظـاهـرا عـمـوم مـردم راشـامـل مـى شـود و دليـل بـر آن اسـت كه همگى در غفلتند ولى بدون شك هميشه موقعى كهسـخـن از تـوده مـردم گفته مى شود استثناهائى وجود دارد، و در اينجا گروه بيدار دلى راكه هميشه در فكر حسابند و براى آن آماده ميشوند بايد از اين حكم مستثنى دانست .
جـالب ايـن كـه مى گويد حساب به مردم نزديك شده ، نه مردم به حساب ، گوئى حساببـا سـرعـت بـه اسـتـقـبال مردم ميدود! ضمنا فرق ميان غفلت و اعراض ممكن است از اين نظرباشد كه
آنـهـا از نـزديـكـى حـساب غافلند، و اين غفلت سبب مى شود كه از آيات حق اعراض كنند درحـقـيـقـت (غـفـلت از حـسـاب ) عـلت اسـت ، و (اعـراض از آيـات حـق )مـعـلول آن ، و يـا مـنـظـور اعراض از خود حساب و آمادگى براى پاسخگوئى در آن دادگاهبزرگ است ، يعنى چون غافلند خود را آماده نمى كنند و رويگردان مى شوند.
در اينجا اين سؤ ال پيش مى آيد كه نزديك شدن حساب و قيامت به چه معنى است ؟
بـعـضى گفته اند: منظور آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است ، وبـه هـمـيـن دليـل رسـتاخيز نزديك خواهد بود (نزديك نسبى ) به خصوص اينكه از پيامبراسـلام (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نقل شده كه فرمود: بعثت انا و الساعة كهاتين !:بـعـثـت من و روز قيامت مانند اين دو است ! (اشاره به انگشت سبابه و وسطى كه در كنار همقرار دارند فرمود).
بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: اين تعبير به خاطر بودن رستاخيز است ، همانگونه كه درضرب المثل معروف عرب ميخوانيم : كل ما هو آت قريب (هر چه قطعا مى آيد نزديك است ).
در عـيـن حـال ايـن دو تـفـسـيـر منافاتى با هم ندارند و ممكن است آيه اشاره به هر دو نكتهباشد.
بعضى از مفسران مانند (قرطبى ) اين احتمال را نيز داده كه (حساب ) در اينجا اشارهبـه (قـيـامـت صـغـرى ) يعنى مرگ است ، زيرا به هنگام مرگ نيز قسمتى از محاسبه وجزاى اعمال به انسان ميرسد. ولى ظاهرا آيه فوق ناظر به قيامت كبرى است .
آيـه بـعـد يكى از نشانه هاى اعراض و رويگردانى آنها را به اين صورت بيان مى كند:هـر ذكـر و يـادآورى تـازه پروردگار كه به سراغ آنها بيايد با شوخى و بازى و لعببه آن گوش فرا ميدهند)! (ما ياتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون ).
هـرگـز نـشـده اسـت كـه در بـرابر سوره يا آيه ، و خلاصه سخن بيداركنندهاى از ناحيهپـروردگـار، بـه طـور جـدى بـا آن بـرخـورد كـنـنـد، سـاعـتـى در آن بـيـنـديـشـنـد وحداقل احتمال بدهند كه اين سخن در حيات و سرنوشت آنها اثر دارد آنها نه به حساب الهىفكر ميكنند و نه به هشدارهاى پروردگار.
اصـولا يـكـى از بـدبـخـتـيـهـاى افـراد جاهل و متكبر و خودخواه اين است كه هميشه نصائح وانـدرزهـاى خـيـرانديشان را به شوخى و بازى ميگيرند، و همين سبب مى شود كه هرگز ازخـواب غـفـلت بيدار نشوند، در حالى كه اگر حتى يكبار به صورت جدى با آن برخوردكنند چه بسا مسير زندگانى آنها در همان لحظه تغيير پيدا مى كند.
كلمه (ذكر) در آيه فوق اشاره به هر سخن بيداركننده است ، و تعبير به (محدث )(تـازه و جـديـد) اشـاره بـه ايـن اسـت كـه كـتـب آسـمـانـى ، يـكـى پـس از ديـگـرىنازل مى گردد و سوره هاى قرآن و آيات آن هر كدام محتواى تازه و نوى دارد، كه از طرقمـختلف براى نفوذ در دلهاى غافلان وارد مى شود، اما چه سود براى كسانى كه همه اينهارا به شوخى ميگيرند.
اصـولا گـويا آنها از تازهها وحشت دارند، با همان خرافات قديمى كه از نياكان خود بهارث برده اند دل خوش كرده اند، گوئى پيمان جاودانه بسته اند كه با هر حقيقت تازهاىمـخـالفـت كـنـنـد، در حـالى كـه اسـاس قـانـون تـكامل بر اين است كه هر روز انسان را بامسائل تازه و نوينى مواجه ميسازد.
بـاز بـراى تاءكيد بيشتر مى گويد: آنها در حالى هستند كه دلهايشان در لهو و بيخبرىفرو رفته است (لاهية قلوبهم ).
زيـرا آنـهـا از نـظـر ظـاهـر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى ميپندارند (چنانكه جملهيـلعـبـون بـه صورت فعل مضارع و مطلق به آن اشاره مى كند) و از نظر باطن گرفتارلهو و اشتغال فكر به مسائل بيارزش و غافل كننده هستند. و طبيعى است چنين كسانى هرگزراه سعادت را نخواهند يافت .
بـعد به گوشهاى از نقشه هاى شيطانى آنها اشاره كرده ميفرمايد: اين ظالمان گفتگوهاىدرگـوشى خود را كه براى توطئه انجام ميدهند پنهان ميدارند، و مى گويند اين يك بشرعـادى هـمـچـون شـمـا اسـت (و اسـروا النـجـوى الذيـن ظـلمـواهل هذا الا بشر مثلكم ).
حال كه او يك بشر عادى بيش نيست لابد اين كارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چيزى جزسـحـر نـمـى تـوانـد باشد آيا شما به سراغ سحر ميرويد با اينكه ميبينيد؟! (ا فتاتونالسحر و انتم تبصرون ).
گفتيم اين سوره در (مكه ) نازل شده ، و در آن ايام دشمنان اسلام كاملا نيرومند بودند،پـس چـه لزومـى داشـت كـه سـخـنـان خود را مخفى كنند، حتى نجواهايشان را، (توجه داشتهباشيد كه قرآن مى گويد سخنان درگوشى را پنهان مى كردند).
ايـن مـمـكـن اسـت بـه خـاطـر آن باشد كه آنها در مسائلى كه جنبه توطئه و نقشه داشت بهمـشـورت ميپرداختند تا در برابر توده مردم با طرح واحدى در برابر پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) بايستند.
بـعـلاوه آنـها از نظر قدرت و زور مسلما جلو بودند ولى از نظر منطق و قدرت نفوذ كلام ،بـرتـرى با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان بود، و همين برترى سببمـيشد كه آنها براى انتخاب برچسبها و پاسخهاى ساختگى در برابر پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) به مشورتهاى نهانى بنشينند.
بـه هـر حـال آنـهـا در ايـن گـفـتـارشان روى دو چيز تكيه داشتند، يكى بشر بودن پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ديگرى برچسب سحر، و در آيات بعد برچسبهاى ديگرىنيز خواهد آمد كه قرآن به پاسخ آنها مى پردازد.
ولى قرآن نخست به صورت كلى به آنها از زبان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )چـنـيـن پـاسـخ مـى گـويـد: (پـروردگـار من هر سخنى چه در آسمان باشد و چه در زمينميداند)
(قال ربى يعلم القول فى السماء و الارض ).
چـنـيـن تـصـور نـكـنـيـد كـه سخنان مخفيانه و توطئه هاى پنهانى شما بر او مخفى باشد،(چرا كه او هم شنوا است و هم دانا) (و هو السميع العليم ).
او همه چيز را ميداند و از همه كار با خبر است ، نه تنها سخنان را ميشنود، از انديشه هائىكه از مغزها ميگذرد، و تصميمهائى كه در سينه ها پنهان است آگاه است .
بـعـد از ذكـر دو قـسـمت از بهانه جوئيهاى مخالفان ، به چهار قسمت ديگر از آن پرداختهچنين مى گويد: (آنها گفتند آنچه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به عنوان وحىآورده خـوابـهـاى آشـفـتـه و پـراكـنـدهاى بيش نيست ) كه او آنها را حقيقت و واقعيت ميپندارد!(بل قالوا اضغاث احلام ).
و گـاه اين سخن خود را عوض ميكنند و مى گويند: (او مرد دروغگوئى است كه اين سخنانرا به خدا افترا بسته )! (بل افتراه ).
و گـاه مـى گـويـنـد: (نه او يك شاعر است و اين آيات مجموعهاى از تخيلات شاعرانه اواست ) (بل هو شاعر).
و در آخـريـن مـرحـله مـى گـويـنـد: از همه اينها كه بگذريم (اگر او راست مى گويد كهفرستاده خدا است بايد معجزهاى براى ما بياورد همانگونه كه پيامبران پيشين با معجزاتفرستاده شدند) (فلياتنا باية كما ارسل الاولون ).
بـررسـيـهـاى ايـن نـسـبـتـهاى ضد و نقيض به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خودبـهـتـريـن دليـل بـر آن اسـت كـه آنـهـا حقطلب نبودند، بلكه هدفشان بهانه جوئى و بهاصطلاح بيرون كردن حريف از ميدان به هر قيمت و به هر صورت بوده است .
گاه ساحرش ميخواندند، زمانى شاعر، گاه مفترى ، و گاه (العياذ بالله ) يك آدم خيالاتىكه خوابهاى پريشانش را وحى به حساب آورده !
گاه مى گويند چرا تو انسانى ؟! و گاه با ديدن آنهمه معجزات باز بهانه معجزه ديگرمى گيرند.
اگـر مـا دليلى بر بطلان سخنانشان جز اين پراكندهگوئى نداشتيم به تنهائى كافىبـود، ولى در آيـات بعد خواهيم ديد كه قرآن از طرق ديگر نيز به آنها پاسخ قاطع مىگويد.
نكته :
آيا قرآن ، حادث است ؟
جـمـعـى از مـفسران در ذيل اين آيات به تناسب كلمه (محدث ) كه در دومين آيه مورد بحثبـود، گـفـتـگوى فراوانى پيرامون حادث يا قديم بودن (كلام الله ) مطرح كرده اند،همان مسالهاى كه در زمان خلفاى بنى عباس ساليان دراز مورد
جر و بحث بود و مدتى طولانى افكار گروهى از دانشمندان را به خود جلب كرده بود.
ولى مـا امـروز به خوبى ميدانيم كه اين بحث بيشتر جنبه سرگرمى سياسى داشته ، تاعـلمـاى اسـلام را بـه خـود مشغول دارند و از مسائل اصولى و اساسى كه تماس با وضعحكومت و طرز زندگى مردم و حقايق اصلى اسلام دارد منصرف سازند.
امـروز بـراى ما كاملا روشن است كه اگر منظور از كلام الله محتوا و مضمون آنست ، بطورقـطـع قديم است يعنى هميشه در علم خدا بوده و علم واسع پروردگار هميشه به آن احاطهداشته است .
و اگـر مـنـظـور اين الفاظ و اين كلمات و اين وحى است كه بر پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) نازل شده ، آن هم بدون شك (حادث ) است .
كـدام عـاقـل مـى گـويـد الفـاظ و كـلمـات ازلى اسـت ؟ يـانـزول وحـى بـر پـيـامـبـر (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از آغاز فرمان رسالت نبوده ؟بنابراين ملاحظه ميكنيد هر طرف بحث را بگيريم مساله آفتابى و روشن است .
بـه تـعـبـيـر ديـگـر قرآن الفاظى دارد و معانى ، الفاظش قطعا حادث است و معانيش قطعاقديم ، بنابراين جائى براى جر و بحث نيست .
وانـگـهـى ايـن بـحـث كـدام مـشـكـل عـلمـى و اجـتماعى و سياسى و اخلاقى از جامعه اسلامى راحـل مى كند؟ و چرا بعضى از دانشمندان پيشين فريب شگردهاى حاكمان مكار توطئه گر راخورده اند؟!
لذا مـى بينيم بعضى از امامان اهلبيت (عليه مالسلام ) ضمن بيان روشن اين مساله عملا بهآنها هشدار دادند كه از اين گونه بحثها بپرهيزيد.
آيه و ترجمه


ما ءامنت قبلهم من قرية اءهلكنها اء فهم يؤ منون(6)
و مـا اءرسـلنـا قـبـلك إ لا رجـالا نـوحـى إ ليـهـم فـسـلوااءهل الذكر إ ن كنتم لا تعلمون(7)
و ما جعلنهم جسدا لا يأ كلون الطعام و ما كانوا خلدين(8)
ثم صدقنهم الوعد فأ نجينهم و من نشاء و اءهلكنا المسرفين(9)
لقد انزلنا اليكم كتبا فيه ذكركم افلا تعتلون(10)


ترجمه :

6 - تمام آباديهائى را كه پيش از اينها هلاك كرديم (تقاضاى معجزات گوناگون كردندو پيشنهادشان عملى شد، ولى ) هرگز ايمان نياوردند، آيا اينها ايمان مى آورند؟!
7 - ما پيش از تو جز مردانى كه به آنها وحى ميكرديم نفرستاديم (همه انسان بودند و ازجنس بشر) اگر نمى دانيد از اهل اطلاع بپرسيد.
8 - ما آنها را پيكرهائى كه غذا نخوردند قرار نداريم ، آنها عمر جاويدان هم نداشتند.
9 - سـپـس وعـدهـاى را كه به آنها داده بوديم وفا كرديم ، آنها و هر كس را ميخواستيم (ازچنگال دشمنانشان ) نجات داديم ، و مسرفان را هلاك نموديم .
10 - مـا بـر شـمـا كـتـابـى نـازل كرديم كه وسيله تذكر (و بيدارى ) شما در آنست ، آياانديشه نمى كنيد؟
تفسير:
پيامبران همه از نوع بشر بودند
گـفـتـيـم در آيـات گـذشته شش نمونه از ايرادهاى ضد و نقيض دشمنان اسلام به پيامبر(صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) بـازگو شده است ، آيات مورد بحث نيز به پاسخ آنهاپـرداخـتـه ، گـاهـى بـه صـورت كـلى و جـمعى و گاه بعضى را بالخصوص پاسخ مىگويد.
نـخـسـتـيـن آيـه مـورد بـحـث اشاره به (معجزات اقتراحى ) آنان كرده (منظور از معجزاتاقـتـراحى ، پيشنهاد معجزات دلبخواه به عنوان بهانه گيرى است ) و مى گويد: (تمامشـهـرهـا و آبـاديـهـائى كـه پـيش از اينها هلاكشان كرديم تقاضاى اين گونه معجزات راكـردنـد، ولى هنگامى كه پيشنهادشان عملى شد هرگز ايمان نياوردند، آيا اينها ايمان مىآورند؟!) (ما آمنت قبلهم من قرية اهلكناها ا فهم يؤ منون ).
در ضـمـن بـه آنـهـا اخـطـار مـى كـند كه اگر به تقاضاى شما در زمينه معجزات اقتراحىپاسخ گفته شود و ايمان نياوريد، نابودى شما حتمى است !
ايـن احـتـمـال نـيـز در تـفـسير آيه وجود دارد كه قرآن در اين آيه به تمام ايرادهاى ضد ونـقـيـض آنـهـا اشـاره مـى كـنـد و مـى گـويد: اين طرز برخورد با دعوت پيامبران راستين ،تـازگـى نـدارد، هميشه افراد لجوج ، متوسل به اين گونه بهانه ها ميشدند، و سرانجامكارشان نيز چيزى جز كفر و سپس هلاكت و مجازات دردناك الهى نبود.
آيه بعد به پاسخ نخستين ايراد آنها در زمينه بشر بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سـلّم ) بـالخـصـوص پـرداخـتـه مـى گـويـد: تـنـهـا تـو نـيـسـتـى كه پيامبرى و در عينحال انسان ، تمام پيامبرانى
كه پيش از تو آمدند، مردانى بودند كه وحى به آنها ميفرستاديم ) (و ما ارسلنا قبلك الارجالا نوحى اليهم ).
ايـن يـك واقـعـيـت تـاريـخـى اسـت كـه همگان از آن آگاهند و اگر شما نمى دانيد از آگاهانبپرسيد) (فاسئلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون ).
اهل ذكر كيانند؟
بدون شك (اهل ذكر) از نظر مفهوم لغوى ، تمام آگاهان و مطلعان را در بر ميگيرد و آيهفـوق بـيـانـگـر يـك قـانـون كـلى عـقـلائى در مـورد (رجـوعجـاهـل بـه عـالم ) اسـت ، هـر چـنـد مـورد و مـصـداق آيـه ، دانـشـمـنـداناهل كتاب بودند ولى اين مانع كليت قانون نيست .
بـه هـمـيـن دليـل دانـشمندان و فقهاى اسلام به اين آيه براى مساله جواز تقليد از مجتهداناسلامى استدلال كرده اند.
و اگـر مـى بـيـنـيـم در روايـاتـى كـه از طـرق اهـلبـيـت (عـليـهـمـالسـلام ) به ما رسيده ،اهل ذكر به على (عليهالسلام ) يا ساير امامان اهلبيت (عليهمالسلام ) تفسير شده به معنىانحصار نيست ، بلكه بيان واضحترين مصداقهاى اين قانون كلى است .
تـوضـيـح بـيـشـتـر را در ايـن بـاره ، در تـفـسـيـر آيـه 43 سـورهنحل (جلد 11 صفحه 240 تا 246) مطالعه فرمائيد.
آيـه بـعـد تـوضـيـح بـيـشـتـرى در مـورد بـشـر بودن پيامبران مى دهد و مى گويد: (ماپيامبران را پيكرهائى كه غذا نخورند قرار نداديم و آنها هرگز عمر جاويدان نداشتند)(و ما جعلناهم جسدا لا ياكلون الطعام و ما كانوا خالدين ).
جـمله (لا ياكلون الطعام ) اشاره به چيزى است كه در جاى ديگر از قرآن در ارتباط باهـمـيـن ايـراد آمـده اسـت : و قـالوا مـا لهـذا الرسـولياكل الطعام
و يمشى فى الاسواق : چرا اين پيامبر غذا ميخورد و در بازارها راه مى رود؟! (فرقان - 7).
جـمـله (مـا كانوا خالدين ) نيز تكميلى بر همين معنى است ، چرا كه مشركان ميگفتند: خوببود بجاى بشر فرشتهاى فرستاده ميشد، فرشتهاى كه عمر جاودان داشته باشد و دستمـرگ به دامان او دراز نشود! قرآن در پاسخ آنها مى گويد: هيچيك از پيامبران پيشين عمرجاويدان نداشتند كه پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشته باشد.
بـه هـر حـال بـدون شـك - هـمـانـگـونـه كـه بـارها گفته ايم - رهبر انسانها بايد از جنسخـودشـان بـاشـد، با همان غرائز، عواطف ، احساسها، نيازها، و علاقه ها، تا دردهاى آنها رالمـس كـنـد، و بـهـتـريـن طـريـق درمان را با الهام گرفتن از تعليماتش انتخاب نمايد، تاالگو و اسوهاى براى همه انسانها باشد و حجت را بر همه تمام كند.
سـپـس بـه عـنـوان تـهـديـد و هـشـدارى بـه منكران سرسخت و لجوج چنين مى گويد: ما بهپيامبرانمان وعده داده بوديم كه آنها را از چنگال دشمنان رهائى بخشيم و نقشه هاى آنها رانـقـش بـر آب كـنيم ، آرى (ما سرانجام به اين وعده خود وفا كرديم و صدق آن را آشكارسـاخـتيم ، آنها و تمام كسانى را كه ميخواستيم نجات داديم و مسرفان را هلاك نموديم )!(ثم صدقناهم الوعد فانجيناهم و من نشاء و اهلكنا المسرفين ).
آرى همانگونه كه سنت ما انتخاب كردن رهبران بشر از ميان افراد بشر بود، اين هم سنت مابـود كه در برابر توطئه هاى مخالفان از آنها حمايت كنيم و اگر اندرزهاى پيدرپى درآنها مؤ ثر نيفتاد، صفحه زمين را از لوث وجودشان پاك سازيم .
پـيـدا اسـت كـه مـنـظور از (و من نشاء) (هر كه را بخواهيم ) خواستنى است كه بر معيارايـمـان و عـمـل صـالح دور مـيـزنـد، و نـيز روشن است كه منظور از (مسرفان ) در اينجاكـسـانـى اسـت كـه در مورد خويشتن و جامعهاى كه در آن زندگى داشتند، اسراف كردند، ازطريق انكار آيات الهى و تكذيب پيامبران .
لذا در جـاى ديگر قرآن ميخوانيم : كذلك حقا علينا ننجى المؤ منين : (اين گونه بر ما حقو لازم بود كه مؤ منان را نجات دهيم ) (يونس - 103).
در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث در يك جمله كوتاه و پرمعنى ، به اكثر ايرادهاى مشركان مجدداپاسخ داده مى گويد: (ما بر شما كتابى نازل كرديم كه وسيله بيدارى شما در آن استآيا تعقل نمى كنيد؟!) (و لقد انزلنا اليكم كتابا فيه ذكركم ا فلا تعقلون ).
هـر كـس آيـات ايـن كـتـاب را كـه مـايـه تـذكـر و بـيـدارىدل و حركت انديشه و پاكى جامعه ها است بررسى كند به خوبى ميداند يك معجزه روشن وجـاويـدان است ، با وجود اين معجزه آشكار كه از جهات مختلف آثار اعجاز در آن نمايان است(از جـهـت جـاذبه فوق العاده ، از جهت محتوى ، احكام و قوانين ، عقائد و معارف و...) آيا بازدر انـتـظـار ظـهور معجزه ديگرى هستيد؟ كدام معجزه بهتر از اين ميتواند حقانيت دعوت پيامبراسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ثابت كند؟!
از ايـن گـذشـتـه آيـات ايـن كـتـاب فـرياد ميزند، كه سحر نيست ، واقعيت است و تعليماتپرمحتوا و جذاب ، آيا باز هم ميگوئيد سحر است ؟!
آيـا مـيـتوان نسبت (اضغاث احلام ) به اين آيات داد؟ خوابهاى پريشان و بيمعنى كجا واين سخنان موزون و منسجم كجا؟
آيا ميتوان آن را دروغ و افترا شمرد؟ با اينكه آثار صدق از همه جاى آن نمايان است ؟
و آيـا آورنـده آن (شـاعـر) بـوده ، در حـالى كـه شـعـر بـر مـحـورتخيل دور مى زند و آيات اين كتاب همه بر اساس واقعيتها است ؟!
كوتاه سخن اينكه دقت و بررسى در اين كتاب ثابت مى كند كه اين نسبتهاى ضد و نقيض ،وصله هائى است ناهمرنگ و سخنانى است مغرضانه و نابخردانه .
در ايـنكه كلمه ذ(كركم ) در آيه فوق به چه معنى است ، مفسران بيانات گوناگونىدارند:
بعضى گفته اند: منظور اين است كه آيات قرآن ، مايه تذكر و بيدارى انديشه هاى شمااسـت ، چـنـانـكـه در جاى ديگر مى گويد: فذكر بالقرآن من يخاف وعيد: (به وسيله اينقرآن كسانى را كه از مجازات الهى مى ترسند تذكر ده ) (ق - 45).
گـروهى گفته اند: منظور اين است كه اين قرآن ، نام و آوازه شما را در دنيا بلند مى كند،يـعنى مايه عز و شرف شما است ، شما مؤ منان و مسلمانان ، و يا شما قوم عرب ، كه قرآنبـه زبـان شـمـا نـازل شده ، و اگر از شما گرفته شود، نام و نشانى در جهان نخواهيدداشت .
بـعـضى ديگر گفته اند: منظور اين است كه در اين قرآن آنچه مورد نياز شما در امر دين ودنـيـا است و يا در زمينه مكارم اخلاق است ، يادآورى شده . گرچه اين تفاسير منافاتى بايـكـديـگـر ندارد و ممكن است همه در تعبير ذكركم جمع باشند اما تفسير نخست روشنتر بهنظر مى رسد.
و اگـر گـفـته شود چگونه اين قرآن مايه بيدارى است ؟ در حالى كه بسيارى از مشركانشـنـيـدنـد و بـيـدار نـشدند، در پاسخ مى گوئيم : بيدار كننده بودن قرآن جنبه اجبارى والزامى ندارد بلكه مشروط است به اينكه انسان خودش بخواهد و دريچه هاى قلبش را بهروى آن بگشايد.
آيه و ترجمه


و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة و اءنشأ نا بعدها قوما ءاخرين(11)
فلما اءحسوا بأ سنا إ ذا هم منها يركضون(12)
لا تركضوا و ارجعوا إ لى ما اءترفتم فيه و مسكنكم لعلكم تسلون(13)
قالوا يويلنا إ نا كنا ظلمين(14)
فما زالت تلك دعوئهم حتى جعلنهم حصيدا خمدين(15)


ترجمه :

11 - چـه بسيار مناطق آباد ستمگرى را كه ما درهم شكستيم و بعد از آنها قوم ديگرى روىكار آورديم .
12 - آنها هنگامى كه احساس عذاب ما را كردند ناگهان پا به فرار گذاشتند!.
13 - فرار نكنيد و بازگرديد به زندگى پرناز و نعمتتان ، و به مسكنهاى پر زرق وبرقتان ! تا سائلان بيايند و از شما تقاضا كنند (شما هم آنها را محروم بازگردانيد)!
14 - گفتند: اى واى بر ما كه ظالم و ستمگر بوديم .
15 - و همچنان اين سخن را تكرار مى كردند تا ريشه آنها را قطع كرديم و آنها را خاموشساختيم !.
تفسير:
چگونه ستمگران در چنگال عذاب گرفتار شدند؟
در آيـات مـورد بـحـث بـه دنـبال گفتگوهائى كه در باره مشركان و كافران لجوج گذشتسرنوشت آنها را با مقايسه با سرنوشت اقوام پيشين ، مشخص مى كند.
نخست مى گويد: (چه بسيار شهرها و آباديهاى ظالم و ستمگرى را كه درهم شكستيم )(و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة ).
(و بـعـد از آنـهـا قـوم و جـمـعـيت ديگرى را به روى كار و به ميدان آزمايش آورديم ) (وانشانا بعدها قوما آخرين ).
بـا تـوجـه بـه اينكه (قصم ) به معنى شكستن تواءم با شدت است و حتى گاهى بهمـعـنـى خـرد كـردن آمـده ، و بـا توجه به اينكه تكيه روى ظلم و ستمگرى اين اقوام شده ،نـشـان مـى دهـد كـه خـداونـد شـديـدتـريـن انتقام و مجازات را در مورد اقوام ظالم و ستمگرقائل است .
ضـمـنـا اشـاره بـه ايـن مـى كـنـد كه اگر تاريخ گذشتگان را مورد بررسى قرار دهيد،خواهيد دانست كه تهديدهاى پيامبر اسلام شوخى و بى حساب نيست ، واقعيت تلخى است كهبايد دقيقا به آن بينديشيد.
آنـگـاه شرح حال آنها را به هنگامى كه دامنه عذاب در آبادى آنها گسترده مى شد، و وضعبـيـچـارگـى آنـان را در مـقـابل مجازات الهى مشخص مى كند، مى گويد: (هنگامى كه آنهااحساس كردند عذاب الهى مى خواهد دامنشان را بگيرد،
پا به فرار گذاردند) (فلما احسوا باسنا اذا هم منها يركضون ).
درست همانند يك لشگر شكست خورده كه شمشيرهاى برهنه دشمن را پشت سر خود مى بيندبه هر سو پراكنده مى شوند.
امـا به عنوان توبيخ و سرزنش به آنها گفته مى شود: (فرار نكنيد و بازگرديد بهسـوى زنـدگـانـى پـرنـاز و نـعـمـتـتـان ! و به سوى كاخها و قصرها و مسكنهاى پرزر وزيـورتـان ، شـايد سائلان بيايند و از شما تقاضا كنند) (لا تركضوا و ارجعوا الى مااترفتم فيه و مساكنكم لعلكم تسئلون ).
ايـن عـبـارت مـمـكـن اسـت اشاره به آن باشد كه همواره در اين زندگى پرناز و نعمتى كهداشتند سائلان و تقاضاكنندگان بر در خانه هايشان رفت و آمد داشتند، با اميد مى آمدند ومـحـروم بـازمـى گشتند به آنها مى گويد: بازگرديد و همان صحنه هاى نفرت انگيز راتكرار كنيد، و اين در حقيقت يكنوع استهزاء و سرزنش است .
بـعـضـى از مـفسران نيز احتمال داده اند كه (جمله لعلكم تسئلون ) اشاره اى به دستگاهپـر زرق و بـرق و كـبـريائى آنها است كه خود شخصا در گوشه اى مى نشستند و مرتبافـرمـان مـى دادنـد، و خـدمـتـگـذاران ، پـى در پـى نـزد آنـهـا مـى آمـدنـد و سـؤال از امر و فرمانشان مى كردند.
اما اينكه گوينده اين سخن كيست ؟ در آيه صريحا نيامده .
ممكن است ندائى وسيله فرشتگان خدا يا پيامبران و رسولانشان باشد
يا از درون ضمير مخفى و وجدانشان .
در حـقـيـقـت ايـن نـداى الهـى بـوده اسـت كـه بـه آنـهـا گـفـتـه مـى شـد: (فـرار نـكـنـيد وبازگرديد) كه از يكى از اين سه طريق به آنها مى رسيده است .
جالب اينكه در اينجا از ميان تمام نعمتهاى مادى بالخصوص روى (مسكن ) انگشت گذاردهشـده ، شـايـد بـه خـاطـر ايـنكه نخستين وسيله آرامش انسان وجود يك مسكن مناسب است ، و ياايـنـكـه انسان غالبا بيشترين درآمد زندگى خود را صرف مسكنش مى كند، و نيز بيشترينعلاقه او به آن است .
بـه هـر حـال آنـهـا در ايـن هـنـگـام بـيدار مى شوند، آنچه را قبلا شوخى مى پنداشتند بهجـديـتـرين صورت در برابر خويش مى بينند و فريادشان بلند مى شود (مى گويند:اى واى بر ما كه ظالم و ستمگر بوديم !) (قالوا يا ويلنا انا كنا ظالمين ).
اما اين بيدارى اضطرارى كه در برابر صحنه هاى جدى عذاب براى هر كس پيدا مى شودبى ارزش است ، و اثرى در تغيير سرنوشت آنها ندارد، لذا قرآن در آخرين آيه مورد بحثاضـافـه مـى كـنـد: (و همچنان اين سخن را (واى بر ما ظالم و ستمگر بوديم ) تكرار مىكـردنـد تـا آنـهـا را از ريـشـه ، قـطع كرديم و آنها را خاموش ساختيم ) (و ما زالت تلكدعواهم حتى جعلناهم حصيدا خامدين ).
همچون زراعتى درو شده (حصيد) بر زمين مى ريزند ، و شهر پر جوش و خروش و آبادشانبه قبرستان ويران و خاموشى مبدل مى گردد (خامدين )
آيه و ترجمه


و ما خلقنا السماء و الا رض و ما بينهما لعبين(16)
لو اءردنا اءن نتخذ لهوا لاتخذنه من لدنا إ ن كنا فعلين(17)
بـل نـقـذف بـالحـق عـلى البـطـل فـيـدمـغـه فـإ ذا هـو زاهـق و لكـمالويل مما تصفون(18)


ترجمه :

16 - ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان آنهاست براى بازى نيافريديم .
17 - بـه فرض محال اگر مى خواستيم سرگرمى انتخاب كنيم چيزى متناسب خود انتخابمى كرديم .
18 - بـلكـه مـا حـق را بـر سـر بـاطـل مـى كـوبـيـم تا آنرا هلاك سازد، و به اين ترتيبباطل محو و نابود مى شود، اما واى بر شما از توصيفى كه مى كنيد.
تفسير:
آفرينش آسمان و زمين بازيچه نيست
از آنـجـا كـه در آيـات گـذشـتـه ايـن حـقـيقت منعكس بود كه ظالمان بى ايمان هدفى براىآفرينش خود جز عيش و نوش قائل نبودند، و در واقع عالم را بى هدف مى پنداشتند، قرآنمـجـيد در آيات مورد بحث براى ابطال اين طرز فكر و اثبات وجود هدف با ارزشى براىآفرينش كل جهان مخصوصا انسانها چنين مى گويد:
(مـا آسـمـان و زمـيـن و آنـچـه مـيـان آن دو است بيهوده نيافريديم ) (و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما لاعبين )
ايـن زمـيـن گـسـترده ، اين آسمان پهناور، و اين همه موجودات متنوع و بديعى كه در صحنهآنـهـا اسـت نـشـان مـى دهـد، غـرض مهمى در كار بوده است ، آرى هدف اين بوده كه از يكسوبـيـانـگر آن آفريننده بزرگ باشند و نشانه اى از عظمتش ، و از سوى ديگر دليلى بر(معاد) باشد و گرنه اين همه غوغا براى اين چند روز معنى نداشت .
آيـا مـمـكـن اسـت انـسـانـى در وسـط بـيـابـانـى ، كـاخ مـجـهـزى بـا تـمـاموسـائل فـراهـم كـنـد، تـنـهـا بـراى ايـنـكه در تمام عمر يك ساعت از آنجا مى گذرد، در آناستراحت مى كند؟
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه : اگر اين جهان با عظمت را از دريچه چشم مردم بى ايمان بنگريمپوچ و بى هدف است ، تنها ايمان به (مبدء) و (معاد) است كه آن را هدفدار مى كند.
آيـه بـعد مى گويد: اكنون كه مسلم شد عالم بى هدف نيست ، اين هم مسلم است كه هدف اينآفرينش ، سرگرمى خدا به امر خلقت نبوده است كه اين سرگرمى نامعقولى است : (بهفـرض محال كه ما مى خواستيم وسيله اى براى سرگرمى خود انتخاب كنيم چيزى انتخابمى كرديم كه متناسب ما باشد) (لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان كنا فاعلين ).
در حـقـيـقـت (لعـب ) بـه مـعـنـى كـار بـى هـدف اسـت ، و (لهـو) اشـاره بـه هـدفـهـاىنامعقول يا سرگرميهاست .
آيه مورد بحث بازگوى دو حقيقت است : نخست با توجه به كلمه (لو) كه در لغت عرببراى امتناع است ، اشاره به اين مى كند كه محال است هدف پروردگار سرگرمى خويشتنباشد.
سپس مى گويد: به فرض كه هدف سرگرمى بود بايد سرگرمى مناسب ذات او باشد،از عالم مجردات و مانند آن ، نه عالم محدود ماده .
سـپـس بـا لحـن قـاطـعـى بـراى ابـطال اوهام بيخردانى كه دنيا را بى هدف يا تنها مايهسـرگـرمـى مـى پـنـدارنـد چنين مى گويد: اين جهان ، مجموعه اى است از حق و واقعيت ، چنيننـيـسـت كـه اسـاس آن بـر بـاطـل بـوده بـاشـد (بـلكـه مـا حـق را بـر سـربـاطـل مـى كـوبـيـم تـا آنـرا نـابـود و هـلاك سـازد وبـاطـل مـحـو و نـابـود مـى شـود) (بـل نـقـذف بـالحـق عـلىالباطل فيدمغه فاذا هو زاهق ).
و در پايان آيه مى گويد: (اما واى بر شما از اين توصيفى كه از بى هدفى عالم مىكنيد) (و لكم الويل مما تصفون ).
يـعنى ما همواره دلائل عقلى و استدلالات روشن و معجزات آشكار خود را در برابر پندارها واوهـام بـيـهـوده گـرايـان قـرار مـى دهـيـم ، تـا در نـظـر انـديـشـمـنـدان و صـاحـبـانعقل ، اين پندارها درهم كوبيده و نابود شود.
دلائل شناسائى خدا روشن است ، دلائل وجود معاد آشكار، براهين حقانيت انبياء، واضح ، و درحـقـيـقـت بـراى آنـهـا كـه لجـوج و بـهـانـه گـيـر نـيـسـتـنـد، حـق ازباطل كاملا قابل شناسائى است .
قـابـل تـوجـه ايـنـكـه : جمله (نقذف ) از ماده (قذف ) به معنى پرتاب كردن است ،مخصوصا پرتاب كردن از راه دور، و از آنجا كه پرتاب از راه دور، شتاب
و سـرعـت و قـوت بـيـشـتـرى دارد، ايـن تـعـبـيـر بـيـانـگـر قـدرت پـيـروزى حـق بـربـاطـل اسـت ، كـلمـه (عـلى ) نـيـز مـؤ يـد ايـن مـعنى است ، زيرا اين كلمه معمولا در موارد(علو) به كار مى رود.
جمله (يد مغه ) كه به گفته راغب به معنى شكستن جمجمه و مغز سر است كه حساستريننـقـطـه بـدن انـسـان مـحسوب مى شود، تعبير رسائى است براى غالب بودن لشگر حق ،غلبه اى چشمگير و قاطع .
تعبير به (اذا) نشان مى دهد كه حتى در آنجائى كه انتظار نمى رود حق پيروز شود مااين برنامه را انجام مى دهيم .
تـعـبـيـر بـه (زاهـق ) كـه بـه مـعـنـى چـيـزى اسـت كـه بـه كـلىمضمحل شده نيز تاكيد ديگرى است بر اين منظور.
و ايـنـكـه جـمـله (نـقـذف ) و (يـدمـغ ) بـه صـورتفعل مضارع آمده دليل بر استمرار اين برنامه است .
نكته :
هدف آفرينش
در حالى كه ماديها هدفى براى آفرينش قائل نيستند، چرا كه مبدء آفرينش را طبيعت فاقدعـقـل و شـعـور و بـى هـدف مـى دانند، و به همين دليل طرفدار پوچى در مجموعه هستى مىبـاشـنـد، فـلاسـفـه الهـى و پـيـروان اديـان هـمـگـى مـعـتقد به وجود يك هدف عالى براىآفرينشند، زيرا مبدء قادر و حكيم عالم ، محال است كارى بى هدف انجام دهد.
اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين هدف چيست ؟
گـاهـى بـه خـاطـر مقايسه كردن خداوند به خود گرفتار اين توهم مى شويم كه آيا خداكمبودى داشته كه مى خواسته با آفرينش هستى و از جمله انسان ، آن كمبود را جبران كند؟!
آيـا او نـيـازى به عبادت و نيايشهاى ما دارد؟ آيا او مى خواسته است شناخته شود و خلق راآفـريـده اسـت تا شناخته گردد؟! ولى همانگونه كه گفتيم اين يك اشتباه بزرگ است كهاز مقايسه خدا و خلق ناشى مى گردد، در حالى كه در بحث شناخت صفات خدا، بزرگترينسـد و مـانع همين مقايسه نادرست است ، (لذا اصل اولى در اين بحث آنست كه ما بدانيم او درهيچ چيز به ما شباهت ندارد).
مـا مـوجـودى هـسـتـيـم از هـر نـظـر مـحـدود، و بـه هـمـيـندليـل تـمـام تـلاشـهـايـمان براى رفع كمبودهايمان است ، درس مى خوانيم ، تا با سوادشـويـم و كـمـبـود عـلمـمان از بين برود، بدنبال كسب و كار مى رويم تا با فقر و نادارىمـبـارزه كنيم ، لشكر و عسكر و نيرو تهيه مى كنيم تا كمبود قدرتمان را در برابر حريفجـبـران كـنـيم حتى در مسائل معنوى و تهذيب نفس و سير و مقامات روحانى ، باز تلاشها درجهت رفع كمبودها است .
ولى آيا آن وجودى كه از هر نظر بينهايت است ، علم و قدرت و نيروهايش بيانتها، و از هيچنـظـر كـمـبـودى نـدارد، مـعـقـول اسـت كـارى بـراى رفـع كـمـبـودش انـجـام دهـد؟ از ايـنتحليل روشن به اينجا مى رسيم كه از يكسو آفرينش بى هدف نيست و از سوى ديگر اينهدف به آفريدگار باز نمى گردد.
در ايـنـجـا به آسانى مى توان نتيجه گرفت كه هدف حتما و بدون شك چيزى مربوط بهخود ماست .
بـا تـوجـه بـه ايـن مـقـدمـه مـى تـوان دريـافـت كـه هـدف آفـريـنـش چـيـزى جـزتـكـامـل و تـعـالى مـا نـيـسـت ، بـه تـعـبـيـر ديـگـر عـالم هـسـتـى ، دانـشـگـاهـى است براىتكامل ما در زمينه علم .
پرورشگاهى است از نظر تربيتى براى تهذيب نفوس ما.
تجارتخانه اى است براى كسب درآمدهاى معنوى .
سـرزمـيـن زراعـت پـربارى است براى پرورش انواع محصولات انسان . آرى (الدنيا مزرعةالاخرة ... الدنيا دار صدق لمن صدقها و دار غنى لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ منها).
ايـن قـافـله از عـالم عـدم بـه حـركـت درآمـده و بـه سـوى بـيـنـهـايـت دائمـا درحال پيشروى است .
قـرآن مـجـيـد بـا اشـارات كـوتـاه و بـسـيـار پـر مـعـنـى در آيـات مـخـتـلف از يـكـسـو بـهاصل وجود هدف در آفرينش اشاره مى كند، و از سوى ديگر اين هدف را مشخص مى سازد.
در قـسـمـت اول مـى گـويـد: ا يـحـسـب الانـسـان ان يـتـرك سدى : (آيا انسان گمان مى كندمـهـمل آفريده شده و بيهوده رها مى شود) (قيامت - 36) ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكماليـنـا لا تـرجـعـون : (آيـا چـنـين پنداشتيد كه ما بيهوده شما را آفريديم و به سوى مابازگشت نمى كنيد) (مؤ منون - 115).
و مـا خـلقـنـا السـمـاء و الارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الذين كفروا: (ما آسمان و زمين وآنچه ميان آنها است بيهوده نيافريديم ، اين گمان و پندار كافران است ) (ص - 27).
و در قسمت دوم گاه در آيات قرآن ، هدف آفرينش ، عبوديت و بندگى خدا قرار داده شده ، وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون : (من انسانها و جن را نيافريدم مگر براى اينكه عبادتمكنند) (ذاريات - 56) بديهى است عبادت مكتبى است براى پرورش ‍ انسان در ابعاد مختلف، عـبـادت بـه مـعـنـى وسـيع كلمه كه تسليم فرمان خدا بودن است روح و جان انسان را درزمـيـنـه هـاى گـونـاگـون تـكـامـل مـى بـخـشـد كـه شـرح آن را درذيل آيات مربوط به عبادات مختلف بيان كرده ايم .

next page

fehrest page

back page