|
|
|
|
|
|
اين جاى تعجب نيست كه انسان به چنين مرحله اى از عناد و لجاج برسد، براى اينكه روحپاك و فطرت دست نخورده انسان كه قادر به درك حقائق و مشاهده چهره اصلى واقعيات است ، بر اثر گناه و جهل و دشمنى با حق تدريجا به تاريكى مىگرايد، البته در مراحل نخستين پاك كردن آن كاملا امكان پذير است ، اما اگر خداى نكردهاين حالت در انسان راسخ شود و به صورت ملكه در آيد ديگر به آسانى نمى توان آنرا شست ، و در اينجا است كه چهره حق در نظر انسان ديگرگون مى شود تا آنجا كهمحكمترين دلائل عقلى ، و روشنترين دلائل حسى ، دردل او اثر نمى گذارد و كار او به انكار معقولات و محسوسات ، هر دو، مى رسد. نكته ها : 1 - (شيع ) جمع (شيعه ) به جمعيت و گروهى گفته مى شود كه داراى خط مشتركىهستند، (راغب ) در كتاب مفردات مى گويد: (شيع از ماده شياع به معنى (انتشار وتقويت ) است ، و شاع الخبر هنگامى گفته مى شود كه خبرى متعدد و قوى شود و شاعالقوم هنگامى گفته مى شود كه جمعيتى منتشر و فراوان گردند، و (شيعه ) بهكسانى مى گويند كه انسان بوسيله آنها قوى مى شود). مرحوم (طبرسى ) در مجمع البيان اصل آن را از مشايعت به معنى (متابعت ) دانسته ومى گويد شيعه به معنى پيرو و تابع است ، و شيعه على (عليهالسلام ) به پيروان اوو آنهائى كه اعتقاد به امامتش دارند گفته مى شود، و حديث معروف ام سلمه از پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) شيعة على هم الفائزون يوم القيامة (نجات يابندگان درقيامت ، پيروان على (عليهالسلام ) هستند) نيز اشاره به همين معنى مى كند. و به هر حال چه اصل اين كلمه را از شياع به معنى انتشار و تقويت بدانيم ، يا از مشايعتبه معنى متابعت ، دليل بر وجود يك نوع همبستگى فكرى و مكتبى در مفهوم شيعه و تشيعاست . ضمنا تعبير به شيع درباره اقوام گذشته دليل بر اين است كه آنها در مبارزه خود با پيامبران به صورت پراكنده عمل نمى كردند، بلكه داراى خط مشترك و برنامهواحدى بودند كه با عملكردهاى هماهنگ تقويت مى شد، جائى كه گمراهان براى خود چنينبرنامه اى داشته باشند آيا پيروان راستين راه حق نبايد در مسير خود از طرحهاى هماهنگ ومشترك پيروى كنند. 2 - مرجع ضمير در (نسلكه ) اين جمله اشاره به آن مى كند كه خداوند آيات خود را از طرق مختلف آنچنان به مجرمان ومخالفان تفهيم مى كند كه گوئى در دل آنها وارد شده است اما متاءسفانه عدم قابليت وناآمادگى محل ، سبب بيرون راندن آن و جذب نشدن در درون جانشان مى گردد، درست مانندغذاى مقوى و مفيدى كه معده ناسالم ، آنرا جذب نكرده و به بيرون باز مى گرداند (و اينحقيقت درست از ماده سلوك كه ماده اصلى نسلكه مى باشد فهميده مى شود). بنابراين ضمير (نسلكه ) به (ذكر) (قرآن ) كه در آياتقبل آمده باز مى گردد، و همچنين ضمير (به ) در جمله بعد، جمله (لا يؤ منون به )نيز به همين معنى باز مى گردد، يعنى با اينهمه آنها ايمان به اين آيات نمى آورند. بنابراين هماهنگى در ميان دو ضمير كاملا برقرار است ، نظير همين تعبير با همين معنى درسوره شعراء آيه 200 و 201 ديده مى شود). ولى بعضى احتمال داده اند كه ضمير در (نسلكه ) به استهزاء كه از آيهقبل استفاده مى شود باز گردد، بنابراين معنى جمله چنين مى شود ما اين استهزاء و مسخرهكردن را (به خاطر گناهان و لجاجتهايشان ) در قلب آنهاداخل مى كنيم . ولى اين تفسير اگر هيچ ايراد ديگرى نداشته باشدحداقل هماهنگى را در ميان دو ضمير از ميان مى برد و براى تضعيف آن همين كافى است (دقتكنيد). ضمنا از جمله بالا استفاده مى شود كه وظيفه مبلغان تنها اين نيست كه مسائلى را به گوش مردم بخوانند، بلكه بايد از تماموسائل استفاده كنند تا سخن حق را به دل آنها نفوذ دهند آنچنان كه دلنشين گردد، حقطلبان ارشاد شوند و نسبت به لجوجان اتمام حجت گردد. يعنى از تمام وسائل سمعى ، بصرى ، برنامه هاى عملى ، قصص ، داستانها، ادبياتشعر و هنر به معنى اصيل و سازنده بايد استفاده كرد تا كلمات حق به دلها راه يابد. 3 - سنت پيشينيان ! موضع گيريهاى طرفداران باطل در برابر پيامبران ، و طرح نقشه هاى همه جانبهبراى تحميق مردم ، و پراكندن آنها از اطراف مردان الهى نه چيز تازه اى است و نهمنحصر به زمان و مكان خاصى بوده است . بلكه همانگونه كه از تعبير بالا استفاده مى شود، از قديم الايام و دورترين زمانها، اينتوطئه ها در ميان اقوام گمراه بوده است . و به همين دليل هرگز نبايد از آن وحشت كرد و يا نوميدى و ياءس به خود راه داد، و يا ازانبوه مشكلاتى كه بدست دشمنان فراهم مى شود هراسيد، اين يك دلدارى مؤ ثر براى همهرهروان راه حق است . اگر تصور كنيم در زمان يا مكانى مى توانيم دعوت حق را نشر و گسترش دهيم ، و پرچمعدل و داد را برافرازيم ، بى آنكه با عكس العمل منفى دشمنان لجوج و مخالفان سرسخت مواجه باشيم سخت اشتباه كرده ايم ،پيامبران الهى و همه پيروان راستين آنها از اين مخالفتها هرگز ماءيوس نشدند و ما نيزبايد ماءيوس نگرديم ، بلكه بايد هر روز بر عمق دعوت خود بيفزائيم . 4 - تفسير جمله (فظلوا فيه يعرجون ) اين جمله و جمله هاى بعد كه در آيات فوق آمده به خوبى نشان مى دهد كه منظور آن است اگر درى از آسمان بر آنها گشوده شود (آسمان در اينجا ظاهرا اشاره بهجو متراكم اطراف زمين است كه خارج شدن از آن به سادگى ممكن نيست ) و مرتبا روزروشن در آن رفت و آمد كنند، باز هم از شدت لجاجت مى گويند چشم بندى و سحر شده ايم. توجه داشته باشيد (ظلوا) دليل بر استمرار كارى در روز مى باشد، و عرب اينتعبير را در مورد شب نمى كند، بلكه به جاى آن باتوا كه از ماده بيتوته است ، مىگويد. اين تفسير همان چيزى است كه غالب مفسرين آنرا برگزيده اند، ولى عجب اين است كهبعضى از مفسران احتمال داده اند كه ضمير در (ظلوا) به فرشتگان باز مى گردد،يعنى اگر آنان فرشتگان را با چشم خود ببينند كه به آسمان مى روند و باز مىگردند باز ايمان نمى آورند. اين تفسير علاوه بر اينكه با آيات قبل و بعد كه عموما سخن از مشركين مى گويدسازگار نيست (زيرا ملائكه تنها در شش آيهقبل آمده ، و بازگشت ضمير به آن بسيار بعيد است ) از بلاغت سخن نيز مى كاهد، زيراقرآن مى خواهد بگويد حتى اگر خودشان به صورت اعجازآميزى در روز روشن كرارا بهآسمان بروند و باز گردند باز هم تسليم حق نمى شوند. (دقت كنيد). 5 - معنى جمله (سكرت ابصارنا) (سكرت ) از ماده (سكر) به معنى پوشاندن است ، يعنى كافران لجوج مى گويندچشم حقيقت بين ما گوئى پوشانده شده و اگر ببينيم كه به آسمان عروج مى كنيم يكسلسله مسائل خيالى و توهمى است ، و اين درست همان چيزى است كه از آن در فارسىتعبير به چشم بندى مى كنيم ، كه بر اثر تردستى طرفمقابل ، انسان نمى تواند حقيقت را درست ببيند، بلكه خلاف آنرا احساس مى كند. و اينكه بعد از آن ، جمله بل نحن قوم مسحورون (بلكه ما گروهى هستيم كه سحر شده ايم) آمده با اينكه همين چشم بندى نيز از انواع سحر است شايد اشاره به اين باشد كه ازچشم بندى هم فراتر رفته ، سر تا پاى ما سحر شده ، نه تنها چشممان بلكه تماموجودمان بر اثر سحر احساس واقعى خود را از دست داده است و آنچه حس مى كند بر خلافواقعيت است . به عبارت ديگر هرگاه انسانى را با وسيله اى بالا ببريم و فرود بياوريم اين حالترا نه تنها با چشم خود بلكه با تمام وجود احساس مى كند، به هميندليل اگر چشم شخص را محكم هم ببنديم باز عروج ونزول خود را احساس مى كند. يعنى اگر، فرضا اين مشركان را به آسمان ببريم ، نخست مى گويند چشم بندى شدهايم بعد كه متوجه مى شوند كه اين حالت با غير چشم همقابل احساس است مى گويند اصولا ما سر تا پاى وجودمان سحر شده است . آيه و ترجمه
و لقد جعلنا فى السماء بروجا و زينها للنظرين(16) و حفظنها من كل شيطن رجيم(17) إ لا من استرق السمع فأ تبعه شهاب مبين(18)
|
ترجمه :
16 - ما در آسمان برجهائى قرار داديم ، و آنرا براى بينندگان تزيين كرديم . 17 - و آنرا از هر شيطان مطرودى حفظ نموديم . 18 - مگر آنها كه استراق سمع كنند كه شهاب مبين آنان را تعقيب مى كند (و مى راند) تفسير : شياطين با شهب رانده مى شوند؟ اين آيات اشاره به گوشه اى از نظام آفرينش به عنوان دليلى بر توحيد و شناخت خدااست و بحثهائى را كه در زمينه قرآن و نبوت در آيات گذشته آمدتكميل مى كند. نخست مى گويد: (ما در آسمان برجهائى قرار داديم ) (و لقد جعلنا فى السماءبروجا). (بروج ) جمع (برج ) در اصل به معنى (ظهور) است ، و به همين جهت آن قسمتمخصوصى از ديوار اطراف شهر يا محل اجتماع لشكر كه بروز و ظهور خاصى دارد،برج ناميده مى شود، و نيز به همين جهت هنگامى كه زن ، زينت خود را آشكار سازد تبرجتالمرئة مى گويند. به هر حال برجهاى آسمانى اشاره به منزلگاههاى خورشيد و ماه است ، و به تعبيردقيقتر هنگامى كه ما از كره زمين به ماه و خورشيد نگاه مى كنيم در هرفصل و موقعى از سال آنها را در مقابل يكى از صورتهاى فلكى (صورتهاى فلكى مجموعه ستارگانى است كه شكلخاصى را به خود گرفته اند) مى بينيم و مى گوئيم خورشيد مثلا در برجحمل يا ثور يا ميزان و عقرب و قوس است . بديهى است وجود اين برجهاى آسمانى و منزلگاههاى ماه و خورشيد و آن نظام خاصى كهبراى حركت آنها در اين برجها وجود دارد كه تقويم مجسم جهان هستى ما راتشكيل مى دهد دليل روشنى است بر علم و قدرت آفريدگار، اين نظام شگرف با اينحساب دقيق و مستمر بيانگر نقشه و هدفى است كه در آفرينش اين جهان بوده و هر چه درآن بيشتر بينديشيم ما را به آفريننده جهان نزديكتر مى سازد. سپس اضافه مى كند (ما آسمان و اين صورتهاى فلكى را براى بينندگان زينتبخشيديم ) (و زيناها للناظرين ). در يك شب تاريك و پر ستاره نظرى به آسمان بيفكنيد، ستارگانى كه در هر گوشه وكنار به صورت گروه گروه دور هم جمع شده اند، گوئى هر دسته براى خود انجمنىدارند، و آهسته نجوى مى كنند، بعضى خيره خيره به ما نگاه كرده اصلا چشمك نمى زنند وبعضى مرتبا چشمك مى زنند، گوئى ما را به سوى خود مى خوانند، بعضى آنچنان مىدرخشند كه خيال مى كنيم دارند به ما نزديك مى شوند، و بعضى با نور كمرنگ خودگوئى از آن اعماق آسمانهاى دور فرياد بى صدائى مى كشند كه ما هم اينجائيم ! اين منظره زيباى شاعرانه كه شايد براى بعضى بر اثر تكرار مشاهده ، عادى جلوه كندبيش از آنچه فكر كنيم ديدنى و جالب و شوق انگيز است . گاهى كه ماه با اشكال مختلفش در جمع آنها ظاهر مى شود، چهره تازه و اعجاب انگيزديگرى به خود مى گيرند. بعد از غروب آفتاب يكى بعد از ديگرى ظاهر مى شوند، گوئى از پشت پرده بيرون مىدوند و به هنگام طلوع صبح فرار كرده و در برابر نيروى خيره كننده آفتاب خود راپنهان مى كنند. از اين گذشته ، از نظر زيبائيهاى علمى و اسرار بسيار فراوان ، چهره آسمان آنچنانزيبا است كه هزاران سال است چشم همه دانشمندان را به خودمشغول داشته به ويژه امروز كه با نيرومندترين تلسكوبها و دوربينهاى عظيم نجومىبه سوى آن خيره مى شوند و هر زمان اسرار تازه اى از اين عالم پر غوغا، و در عينحال خاموش ، براى مردم جهان كشف مى كنند. راستى (چرخ با اين اختران نغز و خوش و زيباستى )!... در آيه بعد اضافه مى كند (ما اين آسمان را از هر شيطان رجيم و شوم و ملعون محفوظداشته ايم ) (و حفظناها من كل شيطان رجيم ). (مگر آن شيطانهائى كه هوس (استراق سمع ) (و خبرگيرى دزدكى ) كنند، كه شهابآشكار آنها را تعقيب مى كند و به عقب مى راند) (الا من استرق السمع فاتبعه شهاب مبين). چگونه شياطين بوسيله شهب از آسمان رانده مى شوند؟! آيه اخير از آياتى است كه مفسران در تفسير آن بسيار سخن گفته اند و هر يك مسيرخاصى را پيموده و برداشت معينى از آن دارند. و از آنجا كه عين همين مضمون در سوره صافات (آيه 6 و 7) و سوره جن (آيه 9) آمده و از مسائلى است كه ممكن است براى افراد نا آگاه سؤ الهاى بدون جوابىترسيم كند لازم است نخست نظرى به آراء مفسران بزرگ اسلامى بيفكنيم ، سپس آنچه راكه ترجيح مى دهيم بيان كنيم . 1 - بعضى مانند نويسنده (تفسير فى ظلال ) به راحتى از اين آيات و مانند آنگذشته و به عنوان اينكه اينها حقايقى است كه درك آن براى ما ممكن نيست و بايد بهآنچه در عمل واقعى ما در اين زندگى مؤ ثر است بپردازيم به تفسير اجمالى قناعت كرده، و از توضيح و تبيين اين مساءله صرف نظر نموده است . او چنين مى نويسد: شيطان چيست ؟ و چگونه مى خواهد استراق سمع كند؟ و چه چيز رااستراق مى كند؟ همه اينها از غيبهاى الهى است كه ازخلال نصوص نمى توان به آن دست يافت ، و پرداختن به آن نتيجه اى ندارد، زيرا برعقيده ما چيزى نمى افزايد، و جز اشتغال فكر انسان به امرى كه به او ارتباط خاصىندارد و او را از انجام عمل حقيقيش در اين زندگى باز مى دارد ثمره اى نخواهد داشت ، بهعلاوه درك تازه اى نسبت به حقيقت جديدى به ما نمى دهد!). ولى نبايد ترديد داشت كه قرآن يك كتاب بزرگ انسانسازى و تربيت و حيات است ،اگر چيزى ارتباط به حيات انسانها نداشته باشد مطلقا در آن مطرح نخواهد شد، همه آندرس است ، درس زندگى ، به علاوه هيچكس نمى تواند اين سخن را بپذيرد كه در قرآنحقايق ناگشودنى باشد، مگر قرآن نور و كتاب مبين نيست ؟ و مگر براى فهم و تدبر وهدايت مردم نازل نشده ؟ چگونه فهم اين آيات به ما ارتباط ندارد؟ به هر حال ما اين طرز موضعگيرى را در برابر اين گونه آيات و مانند آن نمى پسنديم. 2 - جمع قابل توجهى از مفسران ، مخصوصا مفسران پيشين ، اصرار دارند كه معنى ظاهرى آيات را كاملا حفظ كنند: (سماء) اشاره به همين آسمان است ، و (شهاب ) اشاره به همين شهاب است (همينسنگريزه هاى سرگردانى است كه در اين فضاى بيكران در گردشند و گاه گاه كه درحوزه جاذبه زمين قرار مى گيرند و به سوى زمين كشيده مى شوند و بر اثر سرعتبرخورد با امواج هوا، داغ و سوزان و شعله ور و خاكستر مى شوند). و (شيطان ) همان موجودات خبيثه متمردند كه مى خواهند به آسمانها بروند و گوشهاى از اخبار اين عالم ما كه در آسمانها منعكس است ، از طريق استراق سمع (گوش دادنمخفيانه ) در يابند، و به دوستان خود در زمين برسانند، ولى شهابها همچون تير بهسوى آنها پرتاب مى شوند و آنها را از رسيدن به اين هدف باز مى دارند. 3 - جمعى ديگر از مفسران مانند مفسر عاليقدر (مؤ لف الميزان ) و (طنطاوى ) درتفسير (الجواهر) تعبيرات آيات فوق را ازقبيل تشبيه و كنايه و ذكر امثال و به اصطلاح بيان (سمبوليك ) دانسته ، و اينتشبيه و كنايه را به صورتهاى گوناگونى بيان داشته اند: الف : در تفسير الميزان چنين مى خوانيم : (توجيهات مختلفى را كه مفسران براى استراقسمع كردن شياطين ، و رانده شدن آنها بوسيله شهب بيان كرده اند، مبتنى بر چيزى استكه احيانا از ظاهر آيات و روايات به ذهن مى رسد كه افلاكى محيط به زمين است و در آنهاگروههائى از فرشتگان قرار دارند و هر كدام از اين افلاك درهائى دارند كه جز از آنهانمى توان وارد شد، و گروهى از اين فرشتگان ، شهابها را بر دست دارند، و منتظر شياطين استراق سمع كننده هستند تا آنها را با آنبكوبند و برانند! در حالى كه امروز روشن شده است اين گونه نظريات بى اساس است ، نه چنان افلاكىوجود دارد و نه آن درها و نه مانند آن . آنچه به عنوان يك احتمال مى توان در اينجا گفت اين است اين گونه بيانات در كلام الهىاز قبيل امثالى است كه براى روشن شدن حقايق غير حسى در لباس حسى ذكر مى شود،همانگونه كه خداوند مى فرمايد و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون :(اينها مثلهائى است كه براى مردم مى زنيم و جز عالمان آنها را درك نمى كنند) (عنكبوت- 43) و امثال اين تعبيرات در قرآن فراوان است ، مانند عرش ، كرسى ، لوح ، كتاب . بنابراين منظور از آسمان كه جايگاه فرشتگان است ، يك عالم ملكوتى و ماوراء طبيعىاست ، كه از اين جهان محسوس ، برتر و بالاتر است ، و منظور از نزديك شدن شياطينبه اين آسمان براى استراق سمع و پرتاب كردن شهب به آنها آنست كه آنها مى خواهندبه جهان فرشتگان نزديك شوند تا از اسرار خلقت و حوادث آينده آگاهى يابند، ولىآنها شياطين را با انوار معنوى ملكوتى كه تابتحمل آن را ندارند مى رانند. ب : (طنطاوى ) در تفسير معروف خود، گاه مى گويد: (آن گروه از دانشمندان حيله گر و رياكار و مردم عوامى كه از آنها پيروى مى كنندشايستگى و اهليت آنرا ندارند كه از عجائب آسمانها و شگفتيهاى عالم بالا و كراتبيكرانش و نظم و حسابى كه بر آنها حكومت مى كند، آگاه شوند، خداوند اين علم و دانش را از آنها ممنوع ساخته ، و اين آسمان پر ستاره زيبا و مزين را با آنهمه اسرارش دراختيار كسانى گذاشته كه عقل و هوش و اخلاص و ايمان دارند. طبيعى است كه گروه اول از نفوذ در اسرار اين آسمان منع مى شوند، و هر شيطان راندهشده درگاه الهى ، خواه از جنس بشر باشد يا غير بشر، حقوصول به اين حقايق را ندارد، و هرگاه به آن نزديك شود رانده و مطرود مى گردد، اينگونه افراد ممكن است سالها زندگى كنند و بعد بميرند ولى هرگز به اين اسرار،دست نيابند، آنها چشمهاى باز دارند و ليكن چشم آنها قدرت ديد اين حقايق را ندارد، مگرنه اين است كه علم را جز عاشقانش و جمال را جز عارفانش درك نمى كنند و نمى بينند). در جاى ديگر مى گويد: (چه مانعى دارد اين تعبيرات كنايه باشد؟ منع حسى اشاره بهمنع عقلى گردد، در حالى كه كنايات از زيباترين انواع بلاغت است ، آيا نمى بينيمبسيارى از مردم كه در اطراف شما زندگى مى كنند در محدوده همين زمين محبوس و زندانيند وهيچگاه چشمشان به جهان بالا دوخته نمى شود، و به آواى آن گوش فرا نمى دهند، و ازامور اين جهان و شگفتيهايش خبرى ندارند، آنها بوسيله (شهاب ) خودخواهى و شهوت وكينه توزى و طمع و حرص و جنگهاى خانمانسوز از درك آن معانى والا مطرودند) (و اگرروزى هم چنين هوسى كنند به خاطر آن همه آلودگى كه بردل و جان دارند رانده مى شوند). ج - در جاى ديگر سخنى دارد كه خلاصه اش چنين است : ارواح انسانها هنگامى كه از ايندنيا به جهان برزخ منتقل مى شوند، علاقه و ارتباطى به ارواح زندگان دارند، و هرگاهميان آنها تناسب و همانندى باشد، و بتوانند از طريق احضار ارواح و غير آن با آنهاارتباط و تفاهم برقرار كنند، مسائلى را در اختيار آنان مى گذارند كه گاهى حق است وگاهى باطل زيرا آنها نمى توانند به عوالم اعلى دسترسى پيدا كنند بلكه تنها به عوالم پائين تر دسترسى مى يابند، مثلاهمانگونه كه ماهى نمى تواند از محيط خود بيرون بيايد و در هوا پرواز كند، آنها نيزقدرت ندارند از محدوده جهان خود بالاتر روند. د: بعضى ديگر گفته اند كه اكتشافات اخير نشان داده كه يك سلسله امواج نيرومندراديوئى از فضاهاى دور دست ، مرتبا پخش مى شود كه مى توان آنها را در كره زمين بادستگاههاى گيرنده مخصوص به خوبى گرفت ، هيچكس بدرستى نمى داند سرچشمه اينامواج فوق العاده نيرومند كجاست ؟ ولى دانشمندان مى گوينداحتمال قوى دارد كه در كرات دور دست آسمانى موجودات زنده فراوانى هستند كه از نظرتمدن از ما بسيار پيشرفته ترند و به هميندليل مى خواهند اخبارشان را در جهان پخش كنند و در آن اخبار مسائلى است كه براى ماتازگى دارد، موجوداتى كه آنها را پرى مى ناميم مى كوشند، از اين امواج استفاده كنند،ولى اشعه نيرومندى آنها را بدور مى راند. اين بود نظرات گوناگون مفسران و دانشمندان . نتيجه بحث : بحثها در تفسير اين آيات به درازا كشيد اكنون بايد براى نتيجه گيرىكامل مقدمتا به چند نكته توجه كنيم : 1 - كلمه (سماء) (آسمان ) در بسيارى از آيات قرآن به معنى همين آسمان مادى است درحالى كه در بعضى ديگر از آيات قطعا به معنى آسمان معنوى و مقام بالا است . مثلا در آيه 40 سوره اعراف مى خوانيم ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتحلهم ابواب السماء: (آنها كه آيات ما را تكذيب كردند و در برابر آن تكبر ورزيدند درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى شود. ممكن است منظور از آسمان در اينجا كنايه از مقام قرب خدا بوده باشد همانگونه كه در آيه10 سوره فاطر مى خوانيم اليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه : (سخنان پاكيزه به سوى او بالا مى روند وعمل صالح را ترفيع مى دهد). روشن است كه اعمال صالح و سخنان پاكيزه چيزى نيستند كه به سوى اين آسمان بالاروند بلكه به سوى مقام قرب خدا پيش مى روند و عظمت و رفعت معنوى مى يابند. اصولا تعبير به (انزل ) و (نزل ) در مورد آيات قرآن به روشنى اين معنى را مىرساند، كه منظور (نزول ) و (فرود آمدن ) از مقام قدس پروردگار بر قلب پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) است . در تفسير آيه 24 سوره ابراهيم الم تركيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلهاثابت و فرعها فى السماء خوانديم : كه اين درخت پاكيزه كه خداوند آن را به عنوانمثال بيان كرده ، پيامبر ريشه آن است ، و على (عليهالسلام ) شاخه آن (همان شاخه اى كهسر بر آسمان كشيده ) و امامان شاخه هاى كوچكترند. مخصوصا در يكى از آن احاديث مى خوانيم (كذلك الكافرون لا تصعد اعمالهم الىالسماء): (همين گونه هستند كافران ، اعمال به آسمان بالا نمى رود). روشن است كه آسمان در اين گونه احاديث ، اشاره به اين آسمان حسى نيست و از اينجانتيجه مى گيريم كه آسمان هم در مفهوم مادى آناستعمال مى شود و هم در مفهوم معنوى آن . 2 - نجوم (ستارگان ) نيز يك مفهوم مادى دارد كه همين ستارگانى هستند كه در آسمان ديده مى شوند، و يك مفهوم معنوى كه اشاره به دانشمندان و شخصيتهائىاست كه روشنى بخش جوامع انسانى هستند، و همان گونه كه مردم راه خود را در شبهاىتاريك در بيابانها و بر صفحه اقيانوسها بوسيله ستارگان پيدا مى كنند، توده هاىجمعيت در اجتماعات انسانى نيز راه زندگى و سعادت و حيات را به كمك اين دانشمندان ورهبران آگاه و با ايمان مى يابند. حديث معروفى كه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )نقل شده مثل اصحابى فيكم كمثل النجوم بايها اخذ اهتدى ...: (ياران من همچون ستارگانندكه به هر كدام اقتدا شود مايه هدايت است ) نيز اشاره به همين معنى مى كند. در تفسير على بن ابراهيم در ذيل آيه و هو الذىجعل لكم النجوم لتهتدوا بها فى ظلمات البر و البحر: (او كسى است كه ستارگان رابراى شما قرار داد تا در تاريكى هاى خشكى و دريا بوسيله آنها هدايت شويد) (آيه97 سوره انعام ) چنين نقل شده كه امام فرمود: النجومآل محمد: (منظور از ستارگان خاندان پيامبرند). 3 - از روايات متعددى كه در تفسير آيات مورد بحث وارد شده استفاده مى شود كه ممنوعشدن شياطين از صعود به آسمانها و رانده شدنشان بوسيله نجوم هنگام تولد پيامبربود، و از بعضى از آنها استفاده مى شود كه به هنگام تولد عيسى تا حدى ممنوع شدند وپس از تولد پيامبر بطور كامل ممنوع گشتند. از مجموعه آنچه گفتيم چنين مى توان حدس زد كه (سماء) در اينجا به مفهوم معنوىاشاره مى كند و كنايه از آسمان حق و ايمان و معنويت است . و همواره شياطين در تلاشند تا به اين محدوده راه يابند و از طريق انواع وسوسه ها در دل مؤ منان راستين و حاميان حق نفوذ كنند. اما مردان الهى و رهبران راه حق از پيامبران و امامان گرفته تا دانشمندان متعهد، با امواجنيرومند علم و تقوايشان بر آنها هجوم مى برند و آنانرا از نزديك شدن به اين آسمان مىرانند. و در اينجا است كه مى توان رابطه و پيوندى ميان تولد حضرت مسيح و از آن بالاترتولد حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و طرد اين شياطين از آسمان پيدا كرد. و نيز اينجا است كه مى توان ارتباط ميان صعود به آسمان و آگاهى از اسرار را يافت -زيرا مى دانيم در اين آسمان مادى اخبار خاصى وجود ندارد جز شگفتيهاى خلقت كه حتى ازروى زمين نيز قابل مطالعه است ، امروز ديگر اين مساءله قطعى شده است كه اين كراتآسمانى در اين فضاى بيكران پخش شده اند، قسمتى از آنها كرات مردهاى هستند، وبعضى زنده اند، و ساكنانى دارند، ولى شايد زندگى آنها با ما تفاوت بسيار داشتهباشد. اين موضوع نيز بسيار قابل ملاحظه است كه پيدايش شهاب تنها در جو زمين است كه براثر برخورد قطعات سنگ به هواى اطراف زمين و شعله ور شدن آنها پيدا مى شود و الا دربيرون جو زمين شهابى وجود ندارد البته در بيرون جو زمين سنگهاى سرگردانى درحركتند ولى به آنها شهاب گفته نمى شود مگر زمانى كه وارد جو زمين گردد و داغ وشعله ور شود، و در برابر چشم انسان به صورت خط آتشى نمايان گردد به گونهاى كه تصور مى شود ستاره اى است در حال حركت و اين را نيز مى دانيم كه انسان امروزبارها از اين جو زمين به خارج عبور كرده و بسيار از آن فراتر رفته و تا كره ماه رسيدهاست (توجه داشته باشيد كه جو زمين صد الى دويست كيلومتر بيشتر نيست ، در حالى كهكره ماه بيش از سيصد هزار كيلومتر با ما فاصله دارد). بنابراين اگر منظور همين شهاب مادى و آسمان مادى باشد، بايد پذيرفت كه اين منطقه براى دانشمندان بشر كشف شده و مطلب اسرار آميزى در آن وجود ندارد. كوتاه سخن اينكه با قرائن و شواهد فراوانى كه ذكر كرديم به نظر مى رسد كهمنظور از آسمان آسمان حق و حقيقت است ، و شياطين همان وسوسه گران هستند كه مى كوشندبه اين آسمان راه يابند و استراق سمع كنند و به اغواى مردم بپردازند، اما ستارگان وشهب يعنى رهبران الهى و دانشمندان با امواج نيرومند قلمشان آنها را به عقب مى رانند وطرد مى كنند. ولى قرآن درياى بيكران است و ممكن است دانشمندان آينده در زمينه اين آيات به حقايق تازهاى دست يابند كه امروز به آن دست نيافته ايم . آيه و ترجمه
و الا رض مددنها و اءلقينا فيها روسى و اءنبتنا فيها منكل شى ء موزون(19) و جعلنا لكم فيها معيش و من لستم له برزقين(20) و إ ن من شى ء إ لا عندنا خزائنه و ما ننزله إ لا بقدر معلوم(21)
|
ترجمه :
19 - و زمين را گسترديم ، و در آن كوههاى ثابتى افكنديم ، و از هر گياه موزون در آنرويانديم . 20 - و براى شما انواع وسايل زندگى در آن قرار داديم ، و همچنين براى كسانى كهشما نمى توانيد به آنها روزى دهيد. 21 - خزائن همه چيز نزد ما است ولى ما جز به اندازه معين آنرانازل نمى كنيم . تفسير : گنجينه همه چيز نزد ما است در اينجا به بخشى از آيات آفرينش ، و نشانه هاى عظمت خدا در زمين ، مى پردازد تا بحثپيشين تكميل گردد. نخست از خود زمين شروع كرده مى فرمايد: (ما زمين را گسترش داديم ) (و الارضمددناها). (مد) در اصل به معنى گسترده ساختن و بسط دادن است ، و بهاحتمال قوى در اينجا اشاره به سر برآوردن خشكيهاى زمين از زير آب است ، زيرا ميدانيم در آغاز تمام سطح كره زمين بر اثر بارانهاى سيلابى زير آب پنهان بود، و سالياندرازى بر اين منوال گذشت ، بارانهاى سيلابى فرو نشستند، آبها در گودالهاى زمينجاى گرفتند، و خشكيها تدريجا از زير آب نمايان گشتند، اين همان چيزى است كه درروايات اسلامى عنوان (دحو الارض ) معروف شده است . و از آنجا كه آفرينش كوهها با آن فوائد زيادى كه دارند يكى از نشانه هاى توحيد است، به ذكر آن پرداخته و اضافه مى كند (ما در زمين كوههاى مستقر و ثابتى انداختيم )(و القينا فيها رواسى ). تعبير به القاء (افكندن ) در مورد كوهها با اينكه مى دانيم كوهها همان چين خوردگيهاىزمين هستند كه بر اثر سرد شدن تدريجى پوسته زمين و يا به خاطر مواد آتشفشانىبه وجود آمده اند ممكن است از اين نظر باشد كه القاء به معنى ايجاد نيز آمده است ، درزبان روز مره خود نيز مى گوئيم كه ما براى فلان زمين طرحى ريختيم و چند اطاق در آنانداختيم يعنى بنا كرديم و ايجاد نموديم . به هر حال اين كوهها علاوه بر اينكه از ريشه به هم پيوسته اند و همچون زرهى زمين رادر برابر فشار درونى از لرزشها حفظ مى كنند، و علاوه بر اينكه قدرت طوفانها را درهم شكسته و وزش باد و نسيم را به دقت كنترل مى نمايند،محل خوبى براى ذخيره آبها به صورت برف و يا چشمه ها مى باشند. مخصوصا تكيه روى كلمه (رواسى ) جمع (راسيه ) به معنى ثابت و پا بر جا،اشاره لطيفى است به آنچه در بالا بيان كرديم كه آنها هم خودشان ثابتند و هم مايهثبات پوسته زمين و زندگى انسانها مى باشند. به سراغ مهمترين عامل زندگى بشر و همه جانداران يعنى گياهان مى رود، و مى فرمايد:(ما در روى زمين از هر گياه موزون رويانديم ) (و انبتنا فيها منكل شى ء موزون ). چه تعبير زيبا و رسائى اى است تعبير به (موزون ) كه دراصل از ماده (وزن ) به معنى شناسائى اندازه هر چيز گرفته شده است و اشاره بهحساب دقيق و نظم شگرف و اندازه هاى متناسب در همه اجزاى گياهان است كه هر يك از آنهابلكه هر يك از اجزاء آنها از ساقه و شاخه و برگ و گلبرگ و تخم و ميوه حساب وكتاب معينى دارد. در كره زمين شايد صدها هزار نوع گياه داريم با خواص مختلف و آثار متنوع و گوناگونكه شناخت هر يك دريچه اى است براى شناخت (الله ) و برگ هر كدام از آنها دفترىاست از معرفت كردگار. اين احتمال نيز در معنى اين جمله داده شده است كه منظور روئيدن معادن مختلف در كوهها مىباشد زيرا عرب كلمه (انبات ) را درباره معدن نيز به كار مى برد. در بعضى از روايات نيز اشاره به اين معنى شده است ، در روايتى از امام باقر(عليهالسلام ) مى خوانيم : كه تفسير اين آيه را از حضرتش پرسيدند، فرمود: (منظوراين است كه خداوند در كوهها معادن طلا و نقره و جواهرات و ساير فلزات آفريده است ). اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از انبات (روياندن ) در اينجا معنى وسيعى است كه همهمخلوقاتى را كه خداوند در زمين ايجاد كرده است ، فرا مى گيرد، در سوره نوح ازقول اين پيامبر بزرگ مى خوانيم كه به مردم مى گفت و الله انبتكم من الارض نباتا:(خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد) (نوح - 17). و به هر حال هيچ مانعى ندارد كه آيه مفهوم گسترده اى داشته باشد كه گياهان و انسانهاو معادن و مانند آن را شامل شود. و از آنجا كه وسائل زندگى انسان منحصر به گياهان و معادن نيست در آيه بعد به تماماين مواهب اشاره كرده مى گويد: (ما انواع وسائل زندگى را براى شما در زمين قرارداديم ) (و جعلنا لكم فيها معايش ). نه تنها براى شما بلكه براى همه موجودات زنده (و كسانى كه شما روزى آنها رانمى دهيد) و از دسترس شما خارجند (و من لستم له برازقين ). آرى براى همه آنها نيازمنديهايشان را فراهم ساختيم . (معايش ) جمع (معيشة ) و آن وسيله و نيازمنديهاى زندگى انسان است ، كه گاهىخود به دنبال آن مى رود، و گاهى آن به سراغ او مى آيد. گرچه بعضى از مفسران كلمه (معايش ) را تنها تفسير به زراعت و گياهان و ياخوردنيها و نوشيدنيها كرده اند، ولى پيدا است كه مفهوم لغت كاملا وسيع است و تماموسائل حيات را شامل مى شود. مفسران در جمله (من لستم له برازقين ) دو تفسير گفته اند: نخست اينكه همانگونه كه در بالا گفتيم خداوند مى خواهد مواهب خويش را هم درباره انسانهاو هم درباره حيوانات و موجودات زنده اى كه انسان توانائى تغذيه آنها ندارد بيان كند. ديگر اينكه خداوند مى خواهد به انسانها گوشزد نمايد كه ما هم وسيله زندگى براىشما در اين زمين قرار داديم و هم موجودات زنده اى در اختيارتان گذارديم (مانند چهارپايان ) كه شما توانائى بر روزى دادن آنها نداريد، خداوند آنها را روزى مى دهد هر چند اين كار بدست شما انجام پذيرد. ولى به نظر ما تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد ودليل ادبى آن را نيز در ذيل صفحه آوريم . در حديثى كه از تفسير على بن ابراهيم نقل شده نيز تاءييدى براى اين تفسير مى يابيمآنجا كه در معنى جمله (من لستم له برازقين ) مى گويد:لكل ضرب من الحيوان قدرنا شيئا مقدرا: (براى هر يك از حيوانات چيزى مقدر داشتيم ). و در آخرين آيه مورد بحث ، در حقيقت به پاسخ سؤ الى مى پردازد كه براى بسيارى ازمردم پيدا مى شود و آن اينكه چرا خداوند آنقدر از ارزاق و مواهب در اختيار انسانها نمىگذارد كه بى نياز از هر گونه تلاش و كوشش باشند. مى فرمايد: (خزائن و گنجينه هاى همه چيز نزد ما است ، ولى ما جز به اندازه معين آنرانازل نمى كنيم ) (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ). بنابراين چنان نيست كه قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق وحشتى داشته باشيم، بلكه منبع و مخزن و سرچشمه همه چيز نزد ما است ، و ما توانائى بر ايجاد هر مقدار درهر زمان داريم ، ولى همه چيز اين عالم حساب دارد و ارزاق و روزيها نيز به مقدار حسابشده اى از طرف خدا نازل مى گردد. لذا در جاى ديگر از قرآن مى خوانيم : و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض ولكن ينزل بقدر ما يشاء: (اگر خداوند روزى را بى حساب براى بندگانش بگسترانداز جاده حق منحرف مى شوند و لكن به اندازه اى كه مى خواهدنازل مى گرداند) (شورى - 27). كاملا روشن است كه تلاش و كوشش براى زندگى علاوه بر اينكه تنبلى و سستى ودل مردگى را از انسانها دور مى سازد: و حركت و نشاط مى آفريند، وسيله بسيار خوبىبراى اشتغال سالم فكرى و جسمى آنها است ، و اگر چنين نبود و همه چيز بى حساب دراختيار انسان قرار داشت معلوم نبود دنيا چه منظره اى پيدا مى كرد؟ يك مشت انسانهاى بيكار، با شكمهاى سير، و بدون هيچگونهكنترل ، غوغائى به پا مى كردند، چرا كه مى دانيم مردم اين جهان همچون انسانهاىبهشتى نيستند كه هر گونه شهوت و خودخواهى و غرور و انحراف ازدل و جانشان شسته شده باشد، بلكه انسانهائى هستند با همه صفات نيك و بد كه بايددر كوره اين جهان قرار گيرند و آبديده شوند، و چه چيز بهتر از تلاش و حركت واشتغال سالم مى تواند آنان را آبديده كند. بنابراين همانگونه كه فقر و نياز، انسان را به انحراف و بدبختى مى كشاند بىنيازى بيش از حد نيز منشاء فساد و تباهى است . نكته ها : 1 - خزائن خداوند چيست ؟ در آيات متعددى از قرآن مى خوانيم كه : خداوند خزائنى دارد، خزائن آسمانها و زمين از آنخدا است ، و يا خزائن هر چيز نزد او است . (خزائن ) جمع (خزانه ) به معنى محلى است كه انسان اموالش را براى حفظ در آنجمع آورى مى كند، و در اصل از ماده خزن (بر وزن وزن ) به معنى حفظ و نگاهدارى چيزىاست ، بديهى است ، كسى اقدام به جمع آورى و اندوختن و حفظ چيزى مى كند كه قدرتشنامحدود باشد و نتواند در هر عصر و زمانى آنچه مى خواهد فراهم سازد، لذا در موقعتوانائى ، آنچه لزومش را احساس مى كند براى موقع ضرورت مى اندوزد و در خزانهگردآورى مى كند. ولى آيا اين مفاهيم در مورد خداوند تصور مى شود؟ مسلماء نه ، به هميندليل جمعى از مفسران مانند طبرسى در مجمع البيان ، و فخر رازى در تفسير كبير، و راغبدر مفردات ، خزائن الله را به معنى مقدورات الهى تفسير كرده اند، يعنى همه چيز درخزانه قدرت خدا جمع است و هر مقدار از آن را لازم و صلاح بداند ايجاد مى كند. ولى بعضى ديگر از مفسران بزرگ گفته اند منظور از خزائن خداوند مجموعه امورى استكه در عالم هستى و جهان ماده وجود دارد، اعم از عناصر و اسباب ايجاد آنها، در اين مجموعههمه چيز به حد زياد وجود دارد، ولى هر يك از فرآورده ها و موجودات خاص اين عالم بهمقدار محدودى ايجاد مى شود، بى آنكه امكان وجود تنها منحصر به آن باشد. اين تفسير گرچه از نظر اصولى مساءله قابل قبوليست ، ولى تعبير به عندنا (نزد ما) بيشتر با تفسير اول هماهنگ است . و به هر حال انتخاب تعبيراتى مانند خزائن الله با اين كه با مفهوم معموليش در موردخداوند صادق نيست ، به خاطر آن است كه خداوند مى خواهد با زبان خود مردم با آنها سخنبگويد. از آنچه گفتيم ضمنا اين نكته روشن شد كه تفسير بعضى از مفسران ، خزائن را بهخصوص (آب و باران ) و محدود ساختن آن در اين مصداق معين ، نه تنها دليلى ندارد،بلكه متناسب با وسعت مفهوم آيه نيز نيست . 2 - نزول مقامى و نزول مكانى همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم ، نزول هميشه به معنىنزول مكانى يعنى از بالا به پائين آمدن بلكه گاهى به معنىنزول مقامى است ، مثلا هر گاه نعمتى از شخص بزرگى به زير دستان مى رسد از آنتعبير به نزول مى شود، به همين جهت در قرآن مجيد اين كلمه در مورد نعمتهاى خداوند بهكار رفته ، اعم از آنهائى كه از آسمان نازل مى شود، مانند باران ، و يا در زمين پرورش پيدا مى كند مانند حيوانات همانگونه كه در آيه 6 سوره زمر مى خوانيم : وانزل لكم من الانعام ثمانية ازواج و در مورد آهن در سوره حديد آيه 25 مى خوانيم و انزلناالحديد و مانند اينها. خلاصه (نزول ) و (انزال ) در اينجا به معنى وجود و ايجاد و خلقت است ، منتها چوناز ناحيه خداوند نسبت به بندگان مى باشد چنين تعبيرى از آن شده است . آيه و ترجمه
و اءرسلنا الريح لوقح فأ نزلنا من السماء ماء فأ سقينكموه و ما اءنتم له بخزنين(22) و إ نا لنحن نحى و نميت و نحن الورثون(23) و لقد علمنا المستقدمين منكم و لقد علمنا المستخرين(24) و إ ن ربك هو يحشرهم إ نه حكيم عليم(25)
|
ترجمه :
22 - ما بادها را براى تلقيح (ابرها و بهم پيوستن و بارور ساختن آنها) فرستاديم ، واز آسمان آبى نازل كرديم با آن سيراب ساختيم ، در حالى كه شما توانائى حفظ ونگهدارى آن را نداشتيد. 23 - مائيم كه زنده مى كنيم و مى ميرانيم و وارث (همه جهان ) ما هستيم . 24 - ما هم پيشينيان شما را دانستيم و هم متاخران را. 25 - پروردگار تو قطعا همه را (در قيامت ) جمع و محشور مى كند چرا كه حكيم و دانا است. تفسير : نقش باد و باران در تعقيب بيان قسمتى از اسرار آفرينش و نعمتهاى خدا در آيات گذشته ، مانند آفرينشزمين ، كوهها، گياهان ، وسائل زندگى ، در نخستين آيه مورد بحث به وزش بادها و نقش مؤثر آنها در نزول بارانها اشاره كرده مى گويد: (ما بادها را فرستاديم در حالى كهبارور كننده اند) (قطعات ابر را به هم مى پيوندند و بارور مى سازند) (و ارسلنا الرياح لواقح ). (و به دنبال آن از آسمان آبى فرو فرستاديم ) (فانزلنا من السماء ماء). (و بوسيله آن همه شما را سيراب كرديم ) (فاسقينا كموه ). (در حالى كه شما توانائى بر حفظ و نگهدارى آن نداشتيد) (و ما انتم له بخازنين ). (لواقح ) جمع (لاقح ) به معنى بارور كننده است ، و در اينجا اشاره به بادهائىاست كه قطعات ابر را به هم پيوند مى دهد، و آنها را آماده باران مى سازد. گرچه بعضى از دانشمندان معاصر خواسته اند اين آيه را اشاره به تلقيح گياهانبوسيله بادها و گردافشانى بگيرند: و از اين راه به يكى از مسائلى علمى كه در عصرنزول قرآن مورد توجه جوامع بشرى نبود تفسير كنند، و ازدلائل اعجاز علمى قرآن بشمارند، ولى در عينقبول اين واقعيت كه وزش بادها اثر عميقى در جابجا كردن گرده هاى نطفه نر و بارورساختن گياهان دارند نمى توان آيه فوق را اشاره به آن دانست . چرا كه بعد از اين كلمه بلافاصله ، نازل شدن باران از آسمان (آنهم با فاء تفريع )آمده است ، كه نشان مى دهد تلقيح كردن بادها مقدمه اى براىنزول باران است . به هر حال تعبير فوق از زيباترين تعبيراتى است در مورد ابرها و تولد باران از آنهاممكن است گفته شود. ابرها را به مادران و پدرانى تشبيه كرده كه به كمك بادها آميزشمى كنند و باردار مى شوند و فرزندان خود، دانه هاى باران ، را به زمين مى نهند. جمله : ما انتم له بخازنين (شما توانائى حفظ و ذخيره كردن اين آبها را نداريد) ممكن استاشاره به ذخيره كردن آب باران قبل از نزولش باشد، يعنى شما نمى توانيد اين ابرها كه منابع اصلى بارانند در اختيار بگيريد، و نيز ممكن استاشاره به ذخيره كردن باران بعد از نزولش باشد، يعنى شما نمى توانيد حتى بعد ازنزول باران آنرا بمقدار زياد گرد آورى و حفظ كنيد، اين خدا است كه از طريق منجمدساختن آنها در قله كوهها به صورت برف و يخ ، و يا فرستادن آنها به اعماق زمين كهبعدا به صورت چشمه ها و كاريزها و چاه ها ظاهر مى شوند، آنها را گردآورى و ذخيره مىكند. سپس به دنبال بحثهاى توحيدى به معاد و مقدمات آن اشاره كرده ، مى گويد: (مائيم كهزنده مى كنيم و مائيم كه مى ميرانيم ) (و انا لنحن نحيى و نميت ). (و وارث همه روى زمين و تمام اين جهان مائيم ) (و نحن الوارثون ). اشاره به مساءله حيات و مرگ كه در واقع مهمترين و قطعيترينمسائل است هم مى تواند مقدمه براى بحث معاد باشد و هم تكميلى براى بحث توحيد، چراكه پديده حيات شگرف ترين پديده عالم هستى است ، و بررسى اين پديده به خوبىمى تواند ما را به آفريننده حيات آشنا سازد، اصولا نظام مرگ و زندگى نظامى است كهبدون اتكاء بر يك قدرت و علم بى پايان امكان پذير نيست . از سوى ديگر وجود مرگ و زندگى خود دليل بر اين است كه موجودات اين عالم از خودچيزى ندارد و هر چه دارند از ناحيه ديگرى است ، و سرانجام وارث همه آنها خدا است !. بعد اضافه مى كند (ما هم پيشينيان شما را مى دانيم و هم متاخران را) (و لقد علمناالمستقدمين منكم و لقد علمنا المستاخرين ). بنابراين هم خود آنها و هم اعمالشان در برابر علم ما روشن و آشكارند، و از اين نظر معاد و رستاخيز و محاسبه اعمال همه آنها كاملا در برابر ماسهل است . و لذا بلافاصله به دنبال اين سخن مى گويد: (پروردگار تو به طور قطع همه آنهارا به زندگى جديد در رستاخيز باز مى گرداند و جمع و محشور مى كند) (و ان ربك هويحشرهم ). (چرا كه او هم حكيم است و هم عالم ) (انه حكيم عليم ). (حكمت ) او ايجاب مى كند كه مرگ پايان همه چيز نباشد، زيرا اگر زندگى منحصربه همين چند روز حيات اين جهان بود آفرينش جهان بيهوده و بى محتوا مى شد، و از خداوندحكيم دور است كه يك چنين آفرينش بى نتيجه اى داشته باشد. ولى هنگامى كه اين آفرينش مقدمه اى براى آمادگى جهت يك سير دائمى به سوى بىنهايت ، و يا به تعبير ديگر مقدمه اى براى زندگانى ابدى و جاويدان باشد كاملا مفهومو معنى پيدا مى كند، و هماهنگ با حكمت او است . زيرا حكيم بى حساب كارى نمى كند. و عليم بودنش سبب مى شود كه در امر معاد و حشر، مشكلى ايجاد نشود، هر ذره خاكى كه ازانسانى به گوشه اى پرتاب شده جمع آورى مى كند و حيات جديد به آن مى بخشد، واز سوى ديگر پرونده اعمال همگى هم در دل اين جهان طبيعت و هم در درون جان انسانها ثبتاست . و او از همه اينها آگاه است . بنابراين حكيم و عليم بودن خدا دليل فشرده و پر مغزى بر مساءله حشر و معاد محسوبمى شود. نكته ها : پيشينيان و متاخران كيانند؟ در تفسير آيه و لقد علمنا المستقدمين منكم و لقد علمنا المستاخرين مفسران احتمالات زيادىداده اند مرحوم طبرسى در مجمع البيان شش تفسير و قرطبى هشتاحتمال ، و ابو الفتوح رازى حدود ده احتمال ذكر كرده است ، ولى بررسى دقيق آنها نشانمى دهد كه همه را مى توان در يك تفسير واحد جمع كرد زيرا: كلمه (مستقدمين ) و (مستاءخرين ) معنى وسيعى دارد كه همشامل پيشگامان و متاءخران در زمان مى شود، و همشامل پيشگامان در اعمال خير، و يا جهاد و مبارزه با دشمنان حق ، و يا حتى صفوف نمازجماعت ، و مانند اينها. و با توجه به اين معنى جامع ، تمام احتمالاتى را كه در تقدم و تاخر در آيه بالا داده اندمى توان جمع كرد و پذيرفت . در حديثى مى خوانيم كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تاكيد فراوانى در زمينهشركت در صف اول نماز جماعت فرمود، و گفت : (خداوند و فرشتگان درود مى فرستند برآنهائى كه پيشگامند در اين صفوف ) و بهدنبال اين تاكيد مردم براى شركت در صف اول فشار آوردند، قبيله بنام (بنى عذره )بودند كه خانه هايشان از مسجد دور بود گفتند ما خانه هايمان را مى فروشيم و خانههائى نزديك مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خريدارى مى كنيم تا به صفاول برسيم ، آيه فوق نازل شد (و به آنها گوشزد كرد كه خدا نيات شما را مى داندحتى اگر در صف آخر قرار گيريد چون تصميم بر اين داريد كه در صفاول باشيد پاداش نيت خود را خواهيد داشت ). مسلم است كه محدوديت اين شاءن نزول هرگز سبب محدوديت مفهوم وسيع آيه نخواهد شد. آيه و ترجمه
و لقد خلقنا الانسن من صلصل من حمإ مسنون(26) و الجان خلقنه من قبل من نار السموم(27) و إ ذ قال ربك للملئكة إ نى خلق بشرا من صلصل من حمإ مسنون(28) فإ ذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له سجدين(29) فسجد الملئكة كلهم اءجمعون(30) إ لا إ بليس اءبى اءن يكون مع السجدين(31) قال يإ بليس ما لك اءلا تكون مع السجدين(32) قال لم اءكن لا سجد لبشر خلقته من صلصل من حمإ مسنون(33) قال فاخرج منها فإ نك رجيم(34) و إ ن عليك اللعنة إ لى يوم الدين(35) قال رب فاءنظرنى اءلى يوم يبعثون(36) قال فإ نك من المنظرين(37) اءلى يوم الوقت المعلوم(38) قال رب بما اءغويتنى لا زينن لهم فى الاءرض و لاءغوينهم اءجمعين(39) اءلا عبادك منهم المخلصين(40) قال هذا صرط على مستقيم ؟(41) اءن عبادى ليس لك عليهم سلطن اءلا من اتبعك من الغاوين(42) و اءن جهنم لموعدهم اءجمعين(43) لها سبعة اءبوب لكل باب منهم جز و مقسوم(44)
|
ترجمه :
26 - ما انسانرا از گل خشكيدهاى كه از گل بدبوى (تيره رنگى ) گرفته شده بودآفريديم . 27 - و جن را پيش از آن از آتش گرم و سوزان خلق كرديم . 28 - بخاطر بياور هنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت من بشر را ازگل خشكيدهاى كه از گل بدبوئى گرفته شده بود خلق مى كنم . 29 - هنگامى كه كار آنرا بپايان رسانيدم و در او از روح خود (يك روح شايسته و بزرگ) دميدم همگى براى او سجده كنيد. 30 - فرشتگان همگى و بدون استثناء سجده كردند. 31 - جز ابليس كه ابا كرد از اينكه با سجده كنندگان باشد. 32 - (خداوند) فرمود اى ابليس چرا با سجده كنندگان نيستى . 33 - گفت من هرگز براى بشرى كه او را از خاك خشكيدهاى كه ازگل بدبوئى گرفته شده است آفريدهاى سجده نخواهم كرد! 34 - فرمود از صف آنها (فرشتگان ) بيرون رو كه رانده درگاه مائى . 35 - و لعنت (و دورى از رحمت حق ) بر تو خواهد بود تا روز قيامت . 36 - گفتپروردگارا! مرا تا روز رستاخيز مهلت ده (و زنده بگذار). 37 - فرمود تو از مهلت يافتگانى . 38 - (اما نه تا روز رستاخيز بلكه ) تا روز و وقت معينى . 39 - گفت پروردگارا! بخاطر اينكه مرا گمراه ساختى من نعمتهاى مادى را در زمين در نظرآنها تزيين مى دهم و همگى را گمراه خواهم ساخت ! 40 - مگر بندگان مخلصت ، 41 - فرمود اين راه مستقيم من است (و سنت هميشگيم )... 42 - كه بر بندگانم تسلط نخواهى يافت مگر گمراهانى كه از تو پيروى مى كنند. 43 - و جهنم ميعادگاه همه آنها است . 44 - هفت در دارد و براى هر درى گروه معينى از آنها تقسيم شده اند! تفسير : آفرينش انسان
|
|
|
|
|
|
|
|