بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نگاهی به قرآن, حجت الاسلام و المسلمین حاج سید على اکبر قرشى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     NEG00001 -
     NEG00002 -
     NEG00003 -
     NEG00004 -
     NEG00005 -
     NEG00006 -
     NEG00007 -
     NEG00008 -
     NEG00009 -
     NEG00010 -
     NEG00011 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

محتوا و مطالب قرآن كريم 
محتويات و مطالب قرآن مجيد را دو نوع مى توان بيان كرد: يكى به طور خلاصه وديگرى ، به طور مشروح . اما به طور خلاصه بدين قرار است كه : از مجموع(6236) آيه قرآن كريم ، حدود (1300) آيه درباره توحيد و خداشناسى است .اعم از وجود خدا، وحدانيت و صفات او. و اينكه خلقت عالم و اداره آن در دست خداست و جهان ،تك محورى ، يك قطبى و يك كانونى است : (( الله لا اله الا هو الحى القوم لا تاءخذهسنة و لا نوم له ما فى السموات و ما فى الارض ... )) (41).
و حدود (1400) آيه درباره معاد، قيامت ، مرگ و برزخ ، حشر و نشر، بهشت و جهنم وخلود است . حدود پانصد آيه درباره احكام است . ازقبيل حلال و حرام ، تجارت ، جنگ و صلح ، قصاص ، حدود نماز، روزه ، حج و غيره و حدود(2000) آيه در حالات انبياء، امتها و پيروزى حق برباطل مى باشد. و بقيه آيات ، درباره اخلاق ، مواعظ،امثال و نظير آنها است .
اما به طور مشروح همان است كه در مقدمه (تفسير احسن الحديث ) نوشته ام . و در اينجااز آن نقل مى كنم :
1 - بيان ذات خدا، صفات خدا، يگانگى خدا و آنچه بايد خدا از آن منزه باشد. و آنچهبايد خدا به آن متصف باشد (صفات ثبوتيه و سلبيه )
2 - معاد و قيامت ، حشر و نشر اموات ، زندگى در بهشت و جهنم . و ابديت و برزخ .
3 - ملائكه ، يعنى واسطه هاى فيض و نيروهاى با شعور و آگاه ، همچنين جن و شياطين .
4 - سرگذشت پيامبران يا انسانهايى كه وحى الهى را دريافت كرده و به انسانهاىديگر ابلاغ نموده اند. و ميدان حق و باطلى كه به وسيله آنها به وجود آمده است .
5 - ترغيب و تشويق براى ايمان به خدا و معاد،و ملائكه ، پيامبران و كتب آسمانى .
6 - خلقت آسمانها، زمين ، كوهها، درياها، گياهان ، حيوانات ، ابر، باد، باران ، شهابها، وغيره و خلقت همه عالم .
7 - دعوت به پرستش خداى يگانه و اخلاص در عبادت . و كسى و چيزى را براى خداشريك قرار ندادن .
8 - احتجاجها و استدلالها در مورد خدا، قيامت ، پيامبران ونقل خبرهاى عينى در ضمن احتجاجها.
9 - تقوى ، پارسى ، و تزكيه نفس ، توجه به نفس اماره و خطر وساوس ‍ نفسانى وشيطانى و نظير آن .
10 - اخلاق فردى از قبيل : شجاعت ، استقامت ، صبر، عدالت ، احسان ، محبت ، ذكر خدا، محبتخدا، شكر نعمت ، ترس از خدا، توكل به خدا، رضا به رضاى خدا، تسليم در برابر امرخدا، تعقل و تفكر، صدق و امانت و امثال آن .
11 - اخلاق اجتماعى ، از قبيل : اتحاد، توصيه بر حق و صبر، تعاون در نيكيها، امر بهمعروف و نهى از منكر، جهاد با مال و جان در راه خدا و تشويق بر اطعام مساكين و غيره .
12 - احكام از قبيل : نماز، روزه ، زكات ، خمس ، حج ، جهاد، نذر، سوگند، بيع ، رهن ، نكاح، هبه ، حقوق زوجين ، حقوق والدين ، طلاق ، ظهار، وصيت ، ارث ، قصاص ، حدود، قضاوت ،ثروت ، مالكيت ، حكومت ، شورا، حق فقرا و غيره .
13 - حوادث و وقايع 23 ساله بعثت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله .
14 - توصيف كلى در همه اعصار از سه گروه : مؤ منين ، كافرين و منافقين .
15 - توصيف قرآن در حدود پنجاه صفت : تسبيح موجودات جهان و نوع آگاهى درونموجودات ، تسبيح به خالق و آفريننده خودشان .
16 - جهان و قوانين پايدار جهان ، ناپايدارى زندگانى دنيا و عدم صلاحيت آن براىاينكه ايده آل مطلوب باشد.
17 - معجزات و خوارج عادات انبيا - عليهم السلام - و تاءييد كتب آسمانى مخصوصا(تورات ) و (انجيل ) و تصحيح اغلاط آن دو، وامثال اين مطالب .
انسان سازى قرآن 
(( كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور )) .(42)
يعنى : (اين قرآن كتابى است كه ما براى تو فرستاديم تا مردم را به امر خدا ازظلمات (جهل و كفر) بيرون آورى و به عالم نور رسانى ).
(( ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )) (43)
يعنى : (همانا اين قرآن ، مردم را به راست ترين و استوارترين طريق ، هدايت مى كند.)
كسى كه قرآن را بخواند و معانى آن را بداند و مفاهيم آن را درست درك نمايد، چنينشخصى ، اعتقاد به معاد پيدا مى كند. و مى داند كه جهان و خلقت ، بدون هدف و بدونحساب و كتاب نيست ، بلكه همه اعمال وى ، خوب يا بد، عكسالعمل و برگشتى خواهد داشت .
همچنين به وجود خداوند و صفات او آنچنان كه قرآن معرفى مى كند آشنا شده و يقينشافزون خواهد شد. و نيز به نبوت ، امامت و نظامهاى جهان و آنچه در قرآن آمده ، معتقد خواهدشد. و آنگاه كه چنين اصولى در قلب كسى جاى گرفت ، او را يك دنيا نورانيت داده و راهدنيا و آخرت را به او نشان خواهد داد. و او را يك انسان مؤ من ، متقى ، شجاع ايثارگر،فعال ، دلسوز و عابد، بار خواهد آمد.
چنانكه اين آثار، در طول تاريخ قرآن ، در ميلونها انسان ، جامهعمل پوشيده است و مكتب انسان ساز قرآن ، پيوسته چنين اشخاصى را تربيت كرده و مىكند (( ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )) آرى اثر قرآن چنين است .
حضرت آدم (ع ) 
خلقت حضرت آدم - عليه السلام - يك خلقت استقلالى است . آدم و همسرش ، به طورمستقل آفريده شده اند بى آنكه - نعوذ بالله - بگوييم از موجود ديگرى مشتق شدهباشند، خلقت آدم ، يك خلقت فوق العاده و معجزه بود؛ مانندمبدل شدن عصاى موسى به مار و اژدها.
به عبارت ديگر: خداوند متعال اراده فرموده و در اثر اراده او، يك مجسمه گلى ،مبدل به انسان كامل و عاقل شده است . در قرآن مجيد، كيفيت و ابتداى خلقت موجودات زنده ،مطرح نشده است اما خلقت حضرت آدم و همسرش ، به طورمستقل ، مطرح شده است .
اميرالمؤ منين - صلوات الله عليه - در خطبه اول نهج البلاغه ، مى فرمايد: (خداوند پساز خلقت آسمانها و زمين ، مقدارى خاك را از سخت و نرم و شيرين و شور زمين جمع كرد و آنرا با آب آميخت تا گل خالص شد (شورى ، شيرينى ، سختى و نرمى درهم فرو رفتند) وآن را با رطوبت عجين كرد تا گل چسبنده گرديد كه داراى اطراف ، پيوستگيها، اعضا وقسمتهاى متمايز... سپس آن را صلب و سخت گردانيد تا مانندسفال شد. و مدتى در همان حال نگاه داشت . و سپس روح در آن دميد. به محض دميدن روح ،آدم برخاست در حالى كه انسانى بود داراى قواىتعقل كه آنها را به كار مى برد و داراى فكر بود كه با آن در كارها تصرف مى كرد. واعضاى خويش را براى حل مشكلات به كار مى گرفت .)
عين عبارت مولا على - عليه السلام - چنين است :
(( ثم جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها و عذبها و سبخها تربة سنها بالماء حتىخلصت و لا طها بالبلة حتى لزبت ، فجبل منها صورة ذات احناء ووصول و اعضاء و فصول ، اجمدها حتى استمسكت و اصلدها حتى صلصلت لوقت معدود و امدمعلوم ثم نفخ فيها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان يجيلها و فكر يتصرف بها و جوارحيختدمها...(44)))
اين عبارت از آن حضرت - عليه السلام - به فهم آيات قرآن بسيار كمك مى كند. خداوندمى فرمايد: (( و اذ قال ربك للملائكة انى خالق بشرا منصلصال من حماء مسنون فاذا سويتة و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين )) (45).
يعنى : (و آنگاه كه پروردگار به فرشتگان عالم اظهار فرمود كه من بشرى از مادهگل و لاى كهنه متغير خلق خواهم كرد پس چون آن عنصر رامعتدل بيارايم و در آن از روح خويش بدمم ، همه بر او سجده كنيد).
(صلصال ) به معناى (سفال ) است . آن را بهگل خشك نيز معنا كرده اند كه به هنگام دست زدن ، صدا كند.
(مسنون ) به معناى ريخته شدن است يعنى مجسمهشكل گرفته شده .
(حماء) به معناى لجن سياه بد بوست .
(تسويه ) همان مجسمه ساختن است .
(نفخت فيه من روحى ) از زنده شدن و انسان شدن آن مجسمه ، حكايت دارد.
و همچنين است آيه شريفه (( اذ قال ربك للملائكة انى خالق بشرا من طين فاذا سويته ونفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين )) (46).
آرى ، نفخ روح ، مجسمه گلى را مبدل به انسان و مسجود ملائكه گردانيد. و (آدم ) علمشخص است نه علم نوع . چنانكه برخى چنين فكر كرده اند.
خلقت انسان در دو مرحله 
بنا به فرموده قرآن كريم خلقت انسان در دو مرحله صورت پذيرفته است ؛ يعنىخداوند متعال ابتدا حضرت آدم و حوا را از خاك آفريد: (( خلقكم من نفس واحدة و خلق منهازوجها )) (47) و آنگاه تكثير بشر را در توالد وتناسل قرار داد. چنانكه مى فرمايد:
(( الذى احسن كل شى ء خلقه و بداء خلق الانسان من طين ثم نسله من سلالة من ماء مهين ،ثم سواه و نفخ فيه من روحه و جعل لكم السمع و الابصار والافئده قليلا ما تشكرون)) (48)
يعنى : (آن خدايى كه هر چيز را به نيكوترين وجه خلقت نمود و انسان را نخست ازگل آغاز كرد. سپس نسل و ذريه او را چكيده اى از آب بى قيمت قرار داد. و بعد انسان را بهصورت مجسمه درآورد و از روح خود در آن دميد. و براى شما گوشها و چشمها قرار داد.(با وجود اين همه احسان ) باز بسيار اندك ، شكر و... سپاسگزارى حق مى كنيد).
نگارنده اين سطور، تقريبا يقين دارد. كه خلقت ساير موجودات زنده نيز همينطور بودهاست ؛ مثلا خداوند متعال ، ابتدا يك شتر نر و يك شتر ماده و يك اسب نر و يك است ماده وهكذا، از خاك آفريده و سپس نسل و تكثير آنها را (زاد و ولد) قرار داده است . ولى ازقرآن كريم براى اين سخن ، دليلى وجود ندارد. اما در روايات ، شواهدى در اين زمينهيافته است ؛ مثلا در بحارالانوار (49) از محاسن برقى از امام صادق - عليه السلام -نقل شده است كه از آن حضرت ، از خلقت درخت خرما سؤال نمودند، فرمود: (( ان الله تبارك و تعالى لما خلق آدم من الطينة التى خلقه منها،فضل منها فضلة فخلق نخلتين ذكرا و انثى فمناجل ذلك انها خلق من طين تحتاج الانثى الى اللقاح كما تحتاج المراءة الى اللقاح ...))
يعنى : (خداى تبارك و تعالى وقتى كه آدم را ازگل معروف آفريد، مقدارى از آن اضافه ماند، از آن ، دو درخت خرما آفريد، يكى نر و يكىماده . بدين جهت ، درخت ماده احتياج به تلقيح دارد، همانطور كه زن نياز به لقاح دارد،(گرده هاى درخت نر را به درخت ماده مى پاشند و به آن (تاءبير) گويند) و از درختخرما انواع درخت به وجود مى آيد؛ خرماى خوب و بد، نازك ، غليظ، نر، ماده ، زاينده ونازا (عقيم )...) .
و در روايت ديگر از محاسن برقى از امام صادق - عليه السلام - آمده است كه فرمود: ((عن ابى عبدالله عليه السلام قال : استوصوا بعمتكم النخلة خيرا فانها خلقت من طينة آدم... ))
يعنى : (به عمه خودتان درخت خرما، وصيت خير كنيد كه آن ازگل آدم آفريده شده ...).
اين دو حديث ، در محاسن برقى (50) نقل شده است ، اطلاق (عمه ) به درخت (خرما)از جهت ماده بودن است . گويى كه آن خواهر آدم - عليه السلام - و عمه بنى آدم مى باشد.روايت در حد خود، بسيار عجيب و قابل دقت مى باشد.
تكثير انسان در روى زمين 
در تكثير و گسترش انسانها در روى كره زمين ، جز حضرت آدم و همسرش موجود ديگرىدخالت نداشته است . و خداوند متعال مى فرمايد: (( يا ايها الناس اتقوا ربكم الذىخلقكم من نفس ‍ واحدة و خلق منها زوجها وبث منهما رجالا كثيرا و نساء(51).))
يعنى (اين مردم ! بترسيد از پروردگار خود، آن خدايى كه همه شما را از يك تنبيافريد و هم از آن جفت او را خلق كرد. و از آن دو تن ، خلقى بسيار در اطراف عالم از مردو زن برانگيخت ).
اين آيه شريفه صريح است در اينكه در انتشارنسل بشر، فقط آن دو سبب و وسيله بوده اند. همچنين است آيه 189 از سوره اعراف . آيه وششم از سوره زمر. و آيه : (( يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكمشعوبا و قبائل لتعارفوا... (52))) .
يعنى : (اى مردم ! ما همه شما را نخست ، از يك مرد و زنى آفريديم . و آنگاه شعبه هاىبسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد...).
و درباره مسئله ازدواج فرزندان حضرت آدم و حوا بايد گفت كه : خواهر را به برادر دادهاند، كه اين به حكم ضرورت جايز بود. و چاره اى غير از آن وجود نداشت .
در روايت احتجاج طبرسى (53) از امام سجاد - صلوات الله عليه - آمده است كه : نزدابوحمزه ثمالى به مردى از قريش فرمود: (( فزوجهما على ما خرج لهما من عندالله ،قال : ثم حرم الله نكاح الاخوات بعد ذلك .))
يعنى : (آدم - عليه السلام - خواهر را به برادر داد روى آن قرعه اى كه از جانب خدااصابت كرد. فرمود: پس خداوند تزويج خواهران را حرام فرمود).
در برخى از روايات نيز آمده است كه ازدواج برادر با خواهر، در شريعت حضرت نوح -عليه السلام - تحريم شده است .
در تفسير الميزان ، پس از اختيار اين طريق فرموده است : (حكم به حرمت در اسلام وساير شريعتها، حكم تشريعى و تابع مصالح و مفاسد است . حكم تكوينى نيست كهقابل تغيير نباشد. وقت آن در دست خداست . و اوفاعل مايشاء و حاكم ما يريد است . جايز است كه روزى براى داعى ضرورت ، مباح و سپسبراى برطرف شدن ضرورت ، و اينكه موجب انتشار فحشاست آن را تحريم نمايد).
نگارنده گويد: اين تنفر و تحريم اشدى كه فعلا در بين ما هست ، در اثر تحريمشريعتهاست . و اگر شريعتها نهى نكرده بودند، اكنون مردم اين كار را مى كردند و هيچتنفر و ناراحتى هم نداشتند.
تعليم اسماء 
در رابطه با تعليم اسماء به حضرت آدم - عليه السلام - كه مضمون (( و علم آدمالاسماء كلها )) مى باشد، لازم است آيات سوره بقره رانقل و بررسى كنيم تا - ان شاء الله - مطلب روشنتر شود:
(( و اذا قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالواتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لكقال : انى اعلم ما لا تعلمون و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكةفقال انبئونى باسماء هؤ لاء ان كنتم صادقين قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انتالعليم الحكيم قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباءهم باسمائهم .قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون .))
در آيات شريفه ، دو مطلب مطرح است : يكى اينكه خداوند از خلقت آدم و آدميان به ملائكهخبر داد، دوم اينكه ملائكه خواستند آنها خليفه و جانشين خداوند در روى زمين بشوند، اماخداوند را پيش آورد كه ملائكه دانستند كه سمت خلافت و جانشينى از آنها ساخته نيست .اينك اين جريان را تحت چند (بند) مى آوريم .
والله عالم :
1 - (( و اذ قال ربك للملائكة ... )) ؛ گفتگويى است ميان خدا و فرشتگان اما كيفيت آنمعلوم نيست . به هر حال ، خداوند متعال ، خلقت آدم را به ملائكه فهمانده است .
2 - (( قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء )) ؛ از اين سخن معلوم مى شودكه اولا: منظور از (خليفه ) تنها حضرت آدم - عليه السلام - نيست بلكه آدم و همهفرزندان او مى باشند. وگرنه تنها به وسيله حضرت آدم (يفسد و يسفك )قابل تحقق نيست . ثانيا: ملائكه از اينكه خليفه روى زمين ، از عالم ماده خواهد بود،فهميدند كه در ميان آدميان اصطكاك به وجود آمده و فساد و خونريزى به وجود خواهد آمد.
ولى در روايت عياشى از امام صادق - عليه السلام -نقل شده است كه ملائكه ، آن را نسلهاى قبل از انسان ديده بودند. ((قال ابوعبدالله عليه السلام و ما علم الملائكة بقولهماتجعل فيها و من يفسد فيها و يسفك الدماء لولا انهم قد كانوا راءوامن يفسد فيها و يسفكالدماء )) .
و ثالثا: اين قول آنان ، يك نوع مقدمه چينى براى خلافت خودشان است .
3 - (( و نحن نسبح بحمدك ... )) ؛ يعنى ما پيوسته در فرمان تو هستيم . و افساد وخونريزى هم نمى كينم . پس ما را خليفه خويش ‍ كن . ظاهرا (و نحن نسبح ) به جاى(آماده فرمانبرى هستيم ) مى باشد نه اينكه فقط با حمد و تسبيح ، كار خلافت تمامشود.
4 - (( قال انى اعلم ما لا تعلمون )) ؛ اين آيه شريفه به جاى آن است كه اين كار ازشما ساخته نيست . آنگاه علت (ساخته نبودن ) در آيه بعدى ، توضيح داده شده است .
5 - (( و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكةقال انبئونى باسماء هؤ لاء... )) ؛ منظور از تعليم اسماء، خلقت استعداد و زمينه ، دروجود حضرت آدم است نظير: (( خلق الانسان علمه البيان )) (54)
به عبارت ديگر: مثلا خداوند متعال استعداد خشت زدن را در وجود حضرت آدم قرار داد و آدمخشت زد و خانه اى ساخت آن وقت خداوند متعال به ملائكه گفت : شما هم اين كار را بكنيد.آنها گفتند: خدايا ما را طورى آفريده اى كه اين كار را نمى توانيم انجام بدهيم . خداوندفرمود: پس اذعان كنيد كه كار خلافت از شما ساخته نيست .
اگر منظور از (تعليم اسماء) مثلا اين باشد كه خداوند به آدم گفت : اين مداد، اين كاغذو اين پاكت است ، آن وقت استدلال تمام نبود؛ زيرا ملائكه حق داشتند كه بگويند: پس بهما هم ياد بده تا ما هم بگوييم ، بلكه منظور اين است كه ملائكه بفهمند كه در نهاد انسان، چيزى گذاشته شده كه در نهاد آنها نيست ؛ نظير اينكه خداوندمتعال به عقاب بگويد پرواز كن ، بعد به انسان نيز بگويد: تو هم اين كار را بكن . واو پاسخ دهد كه من بال ندارم .
6 - در عين حال ، خداوند منان (( يفسد فيها و يسفك الدماء )) را در خليفه ، مى پذيردولى مى فهماند كه آن ضررى به خليفه بودن ندارد. نهايت اين است كه خليفه بهخليفه خوب و خليفه بد، تقسيم مى شود.
7 - بنابر آنچه گفته شد، منظور از (الاسماء) تمام استعدادهاى انسانها براى همهكارهاست كه در نهاد انسان به تعليم تكوينى گذارده شده است .
8 - (( ثم عرضهم على الملائكة )) ضمير (هم ) و (هؤ لاء) راجع به انسانهاستو شايد ميان خبر دادن به ملائكه و خلقت آدم و زياد شدن انسانها، فاصله ، بسيار زيادبوده است آن وقت خداوند متعال كار آنها را به ملائكه نشان داده است . و اگر هم راجع بهآدم باشد، به علت آن است كه حضرت آدم ، نمونه همه آدمها بود. و بسيار بعيد وناسازگار است كه ضمير (هم ) به (مسميات ) برگردد. چنانكه گفته اند.
اين مطلب در سوره اعراف ، صريحتر نقل شده است ، مى فرمايد: (( و لقد خلقناكم ثمصورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لاءدم )) (55) چنانكه ملاحظه مى كنيم ، فرمان(اسجدوا) بعد از (خلقناكم ) آمده است . و خلاصه معناى آيه شريفه چنين است :
(سپس آدم يا آدميان را به ملائكه نشان داد و فرمود: از كارهاى اينها و از آنچه اينان مىتوانند انجام دهند، به من خبر دهيد، آنها كه قدرت آن را نداشتند گفتند: (( سبحانك لا علملنا... ))
9 - (( قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما انبئهم باسمائهمقال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات و الارض )) .
على الظاهر ضمير (انبئهم ) در هر دو مورد، راجع به ملائكه و نيز ضمير (اسمائهم) در هر دو مورد، راجع به انسانهاست ؛ يعنى خداوند به حضرت آدم فرمود: كار آدميان راانجام بده . او هم انجام داد. و ملائكه بار ديگر يقين كردند كه كار آدم ، از آنها ساختهنيست . و آدم بايد خليفه باشد نه آنها. شايد مراد از (غيب السموات و الارض ) همانكارهاى انسان و كشف رموز طبيعت باشد كه به دست انسان به وجود آمده و كشف شده و خواهدشد، كه آن وقت ، همه در عالم غيب بودند و هنوز به عالم شهودتنزل نكرده بودند.
10 - چون اين حقيقت براى ملائكه روشن گرديد و دانستند كه (خلافت ) از آنها ساختهنيست ؛ تسليم شدند و خداوند به ايشان فرمود: (( اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابىواستكبر و كان من الكافرين )) .
تا اينجا آيات شريفه گذشته به طور طبيعى ، تفسير گرديد، كه قلب انسان به آنمطمئن و آرام مى شود.
كيفيت نزول سوره علق 
تقريبا يقينى است كه اولين سوره نازل شده از قرآن مجيد، سوره مباركه علق ، (( اقرءباسم ربك الذى خلق )) مى باشد ولى آيا همه اين سوره ، يكدفعهنازل شده و يا در چند نوبت نازل گرديده است ؟
در مجمع البيان مى گويد: اكثر مفسران عقيده دارند كه (علق ) اولين سوره اى است كهنازل گرديده است . پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - در كوه (حرا) ايستاده بودكه جبرئيل آمد و پنج آيه از آيات آن را بر وى خواند.
ابن كثير نيز در تفسير خود گفته است كه : جبرئيل تا آيه (( علم الانسان ما لم يعلم)) را بر آن حضرت خواند.
واحدى در مقدمه اسباب النزول ، بعد از نقل مطلب فوق ، در روايت ديگرىنقل كرده است كه : ابتدا پنج آيه از صدر سوره ،نازل شد. دنبال آن نيز وقتى كه خداوند خواست ،نازل گرديد.
ولى ظهور روايات ائمه معصومين - عليهم السلام - آن است كه همه سوره ، يكدفعهنازل شده است ؛ مثلا در كافى از حضرت صادق - عليه السلام -نقل شده كه فرمود: (( اول ما نزل على رسول الله صلى الله عليه و آله ، اقرء باسمربك ، وآخره : اذا جاء نصرالله . )) (56)
و در روايت امام رضا- عليه السلام - است كه به حسين بن خالد، فرمود: (( سمعت ابىيحدث عن ابيه : ان اول سورة نزلت : بسم الله الرحمن الرحيم اقرء باسم ربك و آخرسورة نزلت : اذا جاء نصر الله و الفتح )) (57).
در اين صورت ، بايد گفت كه : رسول خدا - صلى الله عليه و آله -قبل از نزول وحى ، نماز مى خوانده است . مورد اذيت و آزار قرار گرفته و قرآن در اولينوحى ، از آن خبر داده است .
مرحوم علامه امينى در الغدير(58)، در رواياتىنقل كرده است كه : اولين كسى كه با رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نماز خواند(على بن ابيطالب ) بود. از جمله چنين نقل شده است .
(( عن حكيم مولى ذاذان ، قال : سمعت عليا يقول : صليتقبل الناس سبع سنين و كنا نسجد و لا نركع واول صلوة ركعنا فيه ، صلوة العصر )) .
يعنى : (هفت سال قبل از مردم ، نماز خوانده ام . ما، در آن نماز سجده مى كرديم ولى ركوعنداشت . و اولين نمازى كه در آن ركوع كرديم ، نماز عصر بود)
بنابراين ، رسول خدا (ص ) حتى قبل از نزول وحى ، يك نوع نماز بى ركوع مى خوانده ومورد اهانت نيز واقع شده است . اگر همه سوره ، يكدفهنازل شده باشد، چاره اى جز قبول اين روايات نداريم .
ولى اگر ابتدا، پنج آيه اولنازل شده و بعد از تشريع نماز، بقيه سورهنازل شده باشد، (( اراءيت الذى ينهى عبدا اذا صلى )) (59) را مى شود بر نمازمعمولى و متعارف حمل كرد.
بحثى پيرامون آيه الى المرافق 
آيه شريفه وضو در قرآن مجيد در سوره مباركه مائده ، چنين آمده است : (( يا ايها الذينآمنوا اذا قمتم الى الصلوة فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق وامسحو برؤ سكم وارجلكم الى الكعبين و ان كنتم جنبا فاطهروا )) (60)
يعنى : (اى اهل ايمان ! چون خواستيد براى نماز برخيزيد، صورت و دستها را تا مرفق(آرنج ) بشوييد و سر و پاها را تا برآمدگى پا مسح كنيد. و اگر جنب هستيد، پاكيزهشويد (غسل كنيد).
منظور از (قمتم ) اراده نماز است ، يعنى : چون اراده خواندن نماز كرديد، صورت ودستهايتان را بشوييد (وضو بگيريد) لفظ (ارجلكم ) عطف است بهمحل (روسكم ) كه مفعول (امسحوا) و منصوب است ، يعنى : (مسح كنيد سرها وپاهايتان را).
اكنون بايد ديد كه منظور از (الى المرافق ) چيست ؟ آيا اين جمله مى گويد: دستها را ازسر انگشتان تا مرفق بشوييد، همانطورى كهاهل سنت ، انجام مى دهند يا معنى ديگرى دارد؟
بايد دانست كه (الى المرفق ) حد (ايديكم ) است ، يعنى در (وضو) دستها تا حدمرفق ، منظور است . توضيح اينكه (يد) در قرآن مجيد، معناى و موارد متعدد دارد:
اول : به معناى (دست تا مچ انسان ) مى باشد،مثل ذيل همين آيه كه مى فرمايد: (( فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم و ايديكم منه.(61) ))
يعنى : (هنگام پيدا نكردن آب ، قصد كنيد خاك پاكى را و صورت و دستهايتان را با آنمسح كنيد). در اينجا منظور از (ايديكم ) دستها تا (مچ ) مى باشد.
دوم : به معناى (چهار انگشت ) است ، چنانچه در حد سارق ، مى فرمايد: (( و السارقو السارقة فاقطعوا ايديهما جزاء بما كسبا نكالا من الله (62))) مراد از (ايديهما)چهار انگشت دست راست ، قطع مى شود.
سوم : (از شانه تا سر انگشتان ) است . در اقرب الموارد آمده است : (( اليد: الكف اومن اطراف الاصابع ال الكتف )) در قرآن مجيد نيز مواردى از اين معنا را مى توان يافت .
چهارم : (از آرنج (مرفق ) تا سر انگشتان ) است ، چنانچه در آيه (الى المرافق )مى باشد. پس منظور از حرف (الى ) در آيه ، حدمغسول است نه حد غسل ، يعنى در وضو، آن دست را بشوييد كه تا مرفق است ، نه دستىكه تا مچ يا تا شانه است .
بنابراين ، آيه شريفه از اينكه از مرفق تا سر انگشتان بشوييم و يا بالعكس ، ساكتاست . و اگر ما باشيم و آيه شريفه ، هر دو نوع شستن جايز است . شيعه كه مى گويد:بايد از مرفق شسته شود، به روايات استدلال مى كند نه با آيه شريفه ،اهل سنت نيز كه از سر انگشتان تا مرفق مى شويند، به رواياتاستدلال مى كنند نه با آيه شريفه .
بيضاوى در تفسير خود مى گويد: (( و ايديكم الى المرافق ، الجمهور علىدخول المرفقين فى المغسول و لذلك قيل )) (الى ) يعنى (مع )؛ يعنى : جمهورعلما گفته اند كه : در شستن بايد مرفقها نيز شسته شود. و لذا گفته اند: (الى ) بهمعناى (مع ) مى باشد يعنى : (و ايديكم مع المرفق ) ملاحظه مى فرماييد كه تامرفق شستن را مطرح نمى كند. كلام زمخشرى نيز در كشاف نظير همين كلام است ).
ابن كثير (متوفاى 774) در تفسير خود مى گويد: (الى المرافق يعنى مع المرافق )بعد مى گويد: مستحب است وضو گيرنده از بازو شروع كند و آن را با دو ذراع خودبشويد؛ چنانكه بخارى نقل كرده است ... شرف الدين نورى در كتاب منهاج كه در فقهشافعيه است - در باب وضو(63) مى گويد: (( الثالثغسل يديه مع مرفقيه )) .
مرحوم سيد مرتضى علم الهدى در (الانتصار) (64) مى فرمايد: شيعه مى گويدشستن از مرفق است تا سر انگشتان ، ولى باقى فقهاء (فقهاىاهل سنت ) مى گويند: شخص مخير است در اينكه از مرفق شروع كند و يا از انگشتان .
مرحوم مغنيه در (الفقه على المذاهب الخمسة ) (65) فرموده است : (( ذهب الامامية الىوجوب البدئة بالمرفقين ... و قالت بقية المذاهب ، الواجب غسلهما كيف اتفق .))
بدينسان مى بينيم كه كسى از اهل سنت ، شروع از انگشتان را واجب ندانسته است . و اگرآيه شريفه دلالت مى كرد، حتما واجب مى دانستند. مرحوم امين الاسلام طبرسى - كه سخن اوحجت است - در تفسير آيه شريفه فرموده است : امت اسلامى اتفاق دارند بر اينكه شستندستها از مرفق جايز است . و وضو، صحيح مى باشد. عين عبارت ايشان چنين است : ((لكن الامة اجمعت على ان من بداء من المرفقين صح وضوئه )) .
بنابراين لفظ (الى المرافق ) قيد (ايديكم ) است نه قيد (فاغسلوا) بهعبارت ديگر: حد مغسول است نه حد غسل . و اگر آن قيد نبود، معلوم نمى شود منظور از(ايدى ) كدام يك از معانى چهارگانه سابق است . شيعه نيز به رواياتاستدلال كرده است .(66)
شيعه ، شروع از مرفق را واجب مى داند. مگر ابن ادريس كه از پايين شستن را مكروه دانستهاست و مگر سيد مرتضى كه در كتاب (انتصار) از بالا شستن را مستحب مى داند.
آياتى در شاءن اهل بيت (ع ) 
در اين فصل ، آياتى كه در رابطه با اهل بيت - عليهم السلام -نازل شده است . بررسى مى شود؛ اعم از آياتى كه درباره على بن ابيطالب - عليهالسلام - و يا مطلق اهل بيت مى باشد. آن آيات ، بسيارند ولى ما فقط به برخى از آنها -كه بسيار مشهور و مورد تصديق شيعه و اهل سنت است - مى پردازيم
آيه تطهير  
1 - (( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا )) . (67)
يعنى : (اراده خداوند به طور مدام آن است كه پليدى ، شرك و كفر و غيره را از شمااهل بيت ببرد. و شما را به طور كامل ، پاك و مطهر گرداند).
واژه (يريد) فعليت و استمرار اراده را مى فهماند؛ يعنى : اين اراده ، فعليت يافته وواقع شده و ادامه دارد.
روزى رسول خدا - صلى الله عليه و آله - درمنزل همسرش ام سلمه بود. فاطمه زهرا - عليهاالسلام - طعامى براى آن حضرت آورد.حضرت فرمود فاطمه جان ! برو و شوهرت على و فرزندانت حسن و حسين را نيز نزد منبياور. حضرت فاطمه رفت و بعد از ساعتى هر چهار نفر به محضر آن حضرت آمدند و ازآن طعام ميل فرمودند.
ام سلمه مى گويد: من در گوشه اطاق ، مشغول نماز بودم .رسول خدا بر روى رختخواب نشست و زيرش عبايى بافت خيبر قرار داشت . در آن هنگامآيه تطهير نازل گرديد: (انما يريد الله ...) حضرت فورا عبا را بر سر خود و آنچهار نفر كشيد و دست خويش را از زير عبا بالا كرد و گفت : (( اللهم هؤ لاءاهل بيتى و خاصتى فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا )) .
رسول خدا (ص ) با اين فعل خود اظهار كرد كه آيه ، فقطشامل آن پنج نفر است . ام سلمه مى گويد: من نيز سرم راداخل عبا كرده و گفتم : يا رسول الله ! من هم با شما هستم ؟ حضرت فرمود: (( انك علىخير، انك على خير )) ؛ يعنى : تو بر خير هستى ، تو بر خير هستى (يعنى از اينهانيستى ).
و در نقل ديگرى ، حضرت عبا را از دست او كشيد و فرمود: (تو بر خير هستى ، (و ازاينها نيستى )).
سيوطى در الدر المنثور، ذيل همين آيه شريفه ، از ابن عباسنقل كرده است كه مى گويد: نه ماه بود كه مى ديدمرسول خدا - صلى الله عليه و آله -هر روز، هنگام هر نماز به در خانه على بن بيطالبمى آمد و مى فرمود: (( السلام عليكم و رحمة الله و بركاتهاهل البيت . (( انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا )) .
پس بدين ترتيب ، آن حضرت ، اين آيه شريفه را حدود 1350 مرتبه در كنار درب خانهعلى ، فاطمه و حسنين - عليهم السلام - خوانده است : 1350 : 9 150* : 5 * 30 (يعنى اينآيه شريفه ، فقط درباره اهل بيت مى باشد).
در نزول اين آيه شريفه درباره پنج تن - عليهم السلام - شكى نيست . براى نمونهرجوع شود به مسند احمد، جلد 6، صفحه 293 و 323. و اسبابالنزول ، تاءليف واحدى ، ذيل همين آيه شريفه صوعق ، تاءليف ابن حجر،ذيل آيات نازله در شاءن اهل بيت . و تفسير الدر المنثور و تفسير ابن كثير،ذيل آيه شريفه ، و ديگر كتابهاى اهل سنت .
مرحوم شرف الدين در (الكلمة الغراء فى تفصيل الزهراء) بعد ازنقل آيه شريفه ، فرموده است : شكى نيست كه مراد ازاهل بيت در اين آيه (پنج تن آل عباست ...)جلال الدين سيوطى در تفسير الدر المنثور، بيست روايت از طرق مختلف در اين بارهنقل كرده .
ابن جرير طبرى در تفسير خود، پانزده روايت با سندهاى مختلفنقل كرده ... همه اهل قبله از اهل مذاهب ، اتفاق دارند كه چون وحى (تطهير) بر آن ،حضرت نازل گرديد، حسنين و پدر و مادر آنها خودش را زير عبا نمود، تا از ديگران جداشوند. و ديگران در آن طمع نكنند. و آنگاه آيه تطهير را خواند و به آن هم اكتفا نكرد،بلكه دستش را از زير عبا خارج نمود و به آسمان بالا برد و گفت : (( اللهم هؤ لاءاهل بيتى ، فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا )) . در حالى كه ام سلمه مى شنيد، گفت :يا رسول الله ! من نيز با شما هستم و عبا را بالا برد تا در زير آن بنشيند.حضرت عبا رااز دست او كشيد و فرمود: (انك على خير) درباره همه اينها، روايات صحيح و متواتر ازطريق اهل بيت - عليهم السلام - نيز وارد است .
در تفسير الميزان ،بعد از اشاره به رواياتاهل سنت ، فرموده است : شيعه آن را از على بن ابيطالب ، امام سجاد، امام باقر، امام صادق- عليهم السلام - و از ام سلمه ، ابوذر، ابى ليلى ، ابوالاسود، عمروبن ميمون و سعد بنابى وقاص ، نقل كرده است .
ناگفته نماند كه : (آيه تطهير) در ذيل آيه 33 از سوره احزاب واقع شده است كهآيات ماقبل و مابعد آن ، درباره زنان حضرترسول - صلى الله عليه و آله - مى باشد.از اين روى ، بعضى از دشمناناهل بيت ، مانند (عكرمه ) در بازار مدينه فرياد مى كشيد كه : هر كس ‍ بخواهد با اومباهله مى كنم ، كه (آيه تطهير) درباره زنان آن حضرت است .
ولى قطع نظر از روايات متواتر، خود (آيه تطهير) مى گويد كه درباره زنان آنحضرت نيست ؛ زيرا خطاباتى كه در آيات قبل و بعد آن آمده همه آنها با جمع مؤ نث آمدهاست ؛ مثلا در آيات قبل مى خوانيم : (كنتن )، (تعالين )، (امتعكن )، (اسرحكن ) ،(منكن )، (اتقيتن ).
و در آيات بعد آمده است : (واذكرن )، (فى بيوتكن )، آن وقت در وسط اينها، خطاب، مبدل به جمع مذكر شده و فرموده است : (ليذهب عنكم ... يطهركم ) اين كاملا مىرساند كه منظور از خطاب : (عنكم ... يطهركم ) جمعى است كه در ميان آنها اصلا زنوجود ندارد و يا در اقليت است .
وانگهى ، همه مفسران و محدثان آيه تطهير رامستقل مطرح كرده و مربوط به ماقبل و مابعد، ندانسته اند.رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نيز مستقل خوانده است .
آيه مودت  
در سوره مباركه (شورى ) چنين آمده است . توجه فرماييد: ((قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزدله فيها حسنا ان اللهغفور شكور )) . (68)
يعنى : (بگو (اى رسول خدا!) بر رسالت خويش از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستىقرابتم را هر كس كه حسنه اى به دست آورد، خوبى را در آن حسنه براى او افزون مىكنم ، خداوند آمرزنده و پاداش دهنده است ).
ابن حجر در صواعق (69)، از ابن عباس نقل كرده است كه : چون اين آيهنازل شد، گفتند: يا رسول الله ! قرابت شما - كه محبتشان بر ما واجب است - كدامند؟فرمود: (على ، فاطمه و دو پسران آنها)
(( عن ابن عباس ان هذه الآية لما نزلت قالوا: يارسول الله من قرابتك هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟قال على و فاطمة و ابناهما)) .
زمخشرى نيز آن را در كشاف ، ذيل آيه شريفه ،نقل كرده است : و آن اولين حديث از كتاب (احياء الميت ) سيوطى در حاشيه اتحافشبراوى صفحه 238 است . و محب الدين طبرى در ذخائر العقبى ، صفحه 25، و شبلنجىدر نور الابصار، صفحه 112 و صبان در اسعاف الراغبين ، صفحه 105، هامش نورالابصار صباغ در فصول المهمه ، صفحه 13نقل كرده اند. مرحوم امينى ، در الغدير، جلد 2 صفحه 307 را از بيشتر از بيست كتابنقل كرده است .
آيه ليلة المبيت  
(( و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ ف بالعباد )) . (70)
يعنى : ( بعضى از مردم هستند كه وجود خويش را براى طلب رضاى خدا مى فروشند،خدا به بندگان رئوف و مهربان است ).
اين آيه شريفه ، در شاءن اميرالمؤ منين - عليه السلام -نازل شده است ؛ آنگاه كه در شب هجرت رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در بستر آنحضرت خوابيد و پيامبر اكرم هجرت فرمود و از خطر نجات يافت .
سبط ابن جوزى در تذكرة ، صفحه 41 (الحديث ليلة الهجرة ) از تفسير ابواسحاقثعلبى نقل مى كند كه : چون رسول خدا - صلى الله عليه و آله - خواست به مدينههجرت كند على بن ابيطالب - عليه السلام - را در مكه گذاشت تا ديون آن حضرت رابپردازد و امانتهاى مردم را به خودشان رد نمايد. و به او فرمود كه در بستر اوبخوابد. و همچنين فرمود اين لباس سبز و حضرمى مرا به رخسار خويش انداز و ازدشمنان ، كسى به تو نمى رسد و مكروهى نخواهى ديد. اين هنگامى بود كه كفار، خانهپيامبر اكرم را احاطه كرده بودند.
خداوند متعال به جبرئيل و ميكائيل فرمود: (من در ميان شما پيوند برادرى نهاده ام و عمريكى از شما را از ديگرى افزون نموده ام ، كدام يك از شما حاضريد كه عمرش از رفيقشكمتر باشد؟ هر دوى آنها گفتند: ما مى خواهيم عمرمان زياد باشد. خداوند فرمود: چرامثل على بن ابيطالب نشديد، من ميان او و محمد پيوند برادرى برقرار نموده ام . اكنونعلى در فراش محمد خوابيده و خودش را فداى محمد مى كند. پس به زميننازل شويد و او را حفظ نماييد.
هر دوى آنها به زمين فرود آمدند و جبرئيل در بالاى سر وميكائيل در پايين پاى اميرالمؤ منين ايستادند و ملائكه مى گفتند: به به ! كيستمثل تو اى على بن ابيطالب ! خداوند با تو به ملائكه افتخار مى كند. آنگاهرسول خدا صلى الله عليه و آله به طرف مدينه رفت . ورسول خدا در راه بود كه خداوند اين آيه شريفه را در شاءن على بن ابيطالبنازل فرمود كه : (( و من الناس من يشترى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رءوفبالعباد )) (71)
نزول اين آيه شريفه درباره على بن ابيطالب - صلوات الله عليه - از مسلمات و موردتصديق شيعه و اهل سنت است . مرحوم علامه امينى ، در الغدير (72) آن را از كتابهاىبسيار از قبيل احياء العلوم غزالى ، كفاية الطالب ،فصول المهمة ، نورالابصال و... نقل كرده است . و از ابن ابى الحديد از ابوجعفراسكافى آورده كه مى گويد: حديث ليلة الفراش ، با تواتر ثابت شده است ، و كسى آنرا انكار نمى كند مگر ديوانه يا كافر باشد.
آيه خير البرية 
(( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية )) (73)
يعنى : (آنانكه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، آنها بهترين مردم مى باشند.)
خوارزمى در مناقب از جابر نقلكرده است كه مى گويد: نزد رسول خدا - صلى الله عليه و آله - كه على بن ابيطالبآمد. حضرت فرمود: برادرم آمد. بعد متوجه كعبه شد و دست به كعبه زد و فرمود: ((والذى نفسى بيده ان هذا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة ؛ يعنى قسم به خدايى كهجانم در دست اوست ! بدرستى كه اين على و شيعيانش ، در روز قيامت ، نجات يافتگانهستند.) .
سپس فرمود:او اولين كسى است كه به من ايمان آورد، و از همه شما به عهد خدا وفادارترو در امر خدا محكمتر و در رعيت ، عادلتر است و بهتر از شما بالسويه تقسيم كننده وبزرگتر از شما در مزيت در نزد خداوند است . در اين هنگام اين آيه شريفهنازل گرديد: (( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البرية )) .
بدين سبب ، هنگامى كه على - عليه السلام - مى آمد، صحابه مى گفتند: ( جاء خيرالبرية ؛ يعنى بهترين خلق آمد) (74)
ابن حجر در كتاب صواعق محرقه خود(75)، آن را آيه يازدهم شمرده است و از ابن عباسنقل مى كند كه : چون اين آيه شريفه نازل شد، پيامبر اكرم به على بن ابيطالب فرمود:
(( هو انت و شيعتك تاءتى انت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضين و ياءتى عدوك غضابامقمحين )) .
اين مطلب نيز از مسلمات است . مرحوم علامه امينى در الغدير (76)، محلهاى آن را از كتاباهل سنت ، به طور مشروح بيان كرده است .
آيات هل اتى  
منظور از آيات (هل اتى ) همه سوره (هل اتى ) و يا اين آيات شريفه مى باشد: ((ان الابرار يشربون من كاءس كان مزاجها كافورا عينا يشرب بها عباد الله يفجرونهاتفجيرا يوفون بالنذر و يخافون يوما كان شره مستطيرا و يطعمون الطعام على حبهمسكينا و يتيما و اسيرا... ان هذا كان جزاء و كان سعيكم مشكورا.
زمخشرى در كشاف نقل كرده است كه ابن عباس مى گويد: حسن و حسين - عليهما السلام -مريض شدند، رسول خدا - صلى الله عليه و آله - با جمعى از اصحاب به عيادت آنهاآمدند. آنها گفتند: يا اباالحسن ! بهتر است براى شفاى فرزندانت نذرى نمايى . على ،فاطمه و كنيزشان فضه نذر كردند كه اگر خدا به آن دو شفا دهد، سه روز را روزهبگيرند. آن دو از مرض شفا يافتند اما چيزى براى افطار نمودن درمنزل نبود. على - عليه السلام - سه صاع جو، از شمعون خيبرى قرض كرد. فاطمه زهرا- سلام الله عليها - يك صاع آن را آرد كرد و پنج عدد قرص نان پخت ، آنها را نزد خويشنهادند تا افطار كنند كه سائلى آمد و گفت : السلام عليكم يااهل بيت محمد صلى الله عليه و آله ! من مسكينى از مساكين مسلمانانم ، مرا اطعام كنيد، خداوندشما را از مائده هاى بهشتى اطعام كند. همه طعام را به او دادند و جز آب چيزى نچشيدند.روز بعد نيز روزه گرفتند، هنگام شب ، چون طعام را پيش خود گذاشتند، يتيمى بالاى سرآنها ايستاد و او را بر خود مقدم داشتند و طعام را به او داده و خود فقط با آب افطاركردند، شب سوم - كه بقيه طعام را آماده كرده بودند - اسيرى بر آنها وارد شد وتقاضاى طعام كرد، آنها نيز همه طعام را به او دادند.
چون صبح شد على - عليه السلام - دست حسنين - عليهما السلام - را گرفت و محضررسول خدا - صلى الله عليه و آله - رسيدند. وقتى پيامبر اكرم ديد كه آنها از شدتگرسنگى مى لرزند، با آنها به منزل فاطمه - عليها السلام - آمد...جبرئيل نازل گرديد و گفت : يا رسول الله ! بگير اين سوره را خداوند تو را دربارهاهل بيت تحيت فرموده است . آنگاه همه سوره را بر آن حضرت خواند.
امين الاسلام طبرسى (ره ) آن را با اندكى تفاوت ، در مجمعنقل كرده است و در آخر آن آمده است : (و نزولجبرئيل بسورة هل اتى ).
على بن ابراهيم قمى در تفسير خود مى گويد: پدرم على بن ابراهيم از عبدالله بن ميمونقداح از امام صادق - عليه السلام - نقل كرده است كه فرمود: (نزد فاطمه - عليهاالسلام- مقدارى جو بود. آن را عصيده (77) نمود. هنگامى كه پخته شد، آن را آورد تا بخورند،فقيرى آمد و گفت : خداوند شما را رحمت كند! مرا اطعام كنيد از آنچه خداوند روزيتان دادهاست . على - عليه السلام - برخاست و ثلث طعام را به او داد. كمى بعد يتيمى آمد و گفت :خداوند شما را رحمت كند! از آنچه خدا داده است ، مرا اطعام كنيد. على - عليه السلام -برخاست و ثلث طعام را به او داد. آنگاه اسيرى آمد و گفت : (( رحمكم الله اطعمونا ممارزقكم الله )) على - عليه السلام - برخاست و ثلث بقيه را نيز به او داد و از(عصيده ) چيزى نخوردند. خداوند در اين باره اين آيات شريفه رانازل فرمود: (( و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا تا: و كان سعيكممشكورا )) .
امام - صلوات الله عليه - افزود: اين درباره اميرالمؤ منيننازل شد. و اين درباره هر مؤ منى كه مثل اين كار را براى خدا انجام دهد، جارى است .
در اين روايت آمده است كه : اين جريان در يك شب انجام گرفته ولى روايات ديگر كه درتفسير برهان نقل شده است . و همچنين رواياتاهل سنت ، در آن است كه اين جريان در سه روز اتفاق افتاد. و در هر سه روز، آنبزرگواران ، با آب افطار كردند.
اين واقعه و نزول آيات هل اتى در اين باره ، مورد تصديق شيعه واهل سنت است . براى نمونه رجوع كنيد به كتاب : اسبابالنزول ، تاءليف واحدى ، در سوره انسان مناقب خوارزمى ، صفحه 188 به بعد (فصل سابع عشر) تذكره سبط ابن جوزى ، صفحه 281 (باب حادى عشرفى ذكر خديجةو فاطمه ) تفسير حافظ نسفى در هامش تفسير خازن . ابن حجر در الاصابه ( شرححال فضه ؛ خادمه فاطمه - عليهاالسلام ) و نور الابصار شبلنجى .
در الغدير (78)، آن را از 34 منبع معتبر نقل كرده است .

next page

fehrest page

back page