بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اسلام، آئین رحمت, آیت الله ناصر مکارم شیرازى ( )
 
 

بخش های کتاب

     001 - اسلام، آئين رحمت
     002 - اسلام، آئين رحمت
     003 - اسلام، آئين رحمت
     FEHREST - اسلام، آئين رحمت - فهرست
 

 

 
 

 

 

[ 31 ]

 

رأفت و رحمت اسلامى در روايات متعدّد و فراوانى منعكس شده، كه به نمونه هايى از آن اشاره مى كنيم:

 

1ـ اساس دين محبّت است

امام صادق(عليه السلام) در روايت زيبايى چنين مى فرمايد:

«هَلِ الدّينُ اِلاَّ الْحُبُّّ! اِنَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: قُلْ اِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونى يَحْبِبْكُمُ اللّه»(1);

آيا دين جز محبّت و رحمت چيز ديگرى است؟! (سپس دليل كلامش را اين گونه بيان مى كند: زيرا) خداوند متعال مى فرمايد: اگر خدا را دوست داريد از دستورات من (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) اطاعت كنيد تا محبوب خداوند شويد.

يعنى انگيزه عمل به دستورات الهى، عشق و محبّت به خداوند است.

در روايت ديگرى از امام باقر(عليه السلام) چنين مى خوانيم:


1 . ميزان الحكمة، باب 658، حديث 3097 (جلد دوم، ص 215).

[ 32 ]

«الدّين هُوَ الْحُبُّ وَ الْحُبُّ هُوَ الدّينُ»(1);

دين محبّت است و محبّت دين است.

گاه استدلال عقلى انگيزه انسان براى انجام كارى مى شود; و گاه عشق و محبّت، او را وادار به كارى مى كند. آيا اين دو انگيزه يكسان هستند؟

خداوند براى بقاء نسل بشر علاقه اى بين زن و مرد ايجاد كرد تا نسل بشر ادامه يابد; حال اگر قرار بود منطق و استدلال عقلى انگيزه انسان براى بقاء نسل باشد، مثل اين كه بگويد:

«براى بقاء نسل بايد ازدواج كرد و فرزندانى به وجود آورد و تمام زحمتها و ناراحتيهاى آن را تحمّل كرد» يا بگويد: «چون در پيرى و ناتوانى عصاى دستى لازم دارم و كسى را مى خواهم كه مرا كمك كند و حمايتم نمايد، پس بناچار بايد ازدواج كنم و فرزندانى داشته باشم.»

اگر واقعاً انگيزه انسان اين امور بود، از هر 100 نفر چند نفر حاضر به ازدواج و تحمّل سختيها و ناكاميها و مشكلات فراوان زندگى مشترك و بچّه دار شدن مى شد؟ فكر نمى كنيم بيش از 10 نفر آنها حاضر به چنين كارى مى شدند.

امّا جاذبه جنسى و عشق و محبّت، انسانها را به سمت ازدواج ـ با همه مشكلاتش ـ سوق مى دهد; به گونه اى كه آنها عاشقانه تمام سختيها را به جان مى خرند; بلكه تمام عمرشان را به پاى فرزندشان مى ريزند تا نوزادشان كم كم بزرگ شود و راه رفتن بياموزد، و سخن بگويد. آرى،


1 . نورالثّقلين، جلد 5، صفحه 285، حديث 49.

[ 33 ]

انگيزه عشق و محبّت اين قدرت و قوّت عجيب و خيره كننده را دارد.

همين مطلب در مورد برنامه هاى دينى نيز صادق است و لهذا در روايات فوق بر عشق و محبّت تأكيد شده، نه بر راه پرسنگلاخ برهان منطقى و استدلالهاى عقلى، تا آدمى زودتر به سر منزل مقصود برسد. اگر عاشق شدى خود به خود به سوى اطاعت الهى گام برمى دارى، و مشكلات آن را به جان مى خرى. اگر عاشق امام زمان شدى اطاعت اوامرش و مبارزه با فساد و منكرات، كارى بس آسان خواهد بود. آرى، عشق و محبّت كارها را سهل مى كند. آيا دين و آئينى كه انگيزه حركت پيروانش محبّت و عشق است، و تمام دينش را محبّت و عشق معرّفى مى كند، آئين خشونت است؟!

 

2ـ رحمت اسلامى در ميدان نبرد!

رحمت و رأفت اسلامى بقدرى وسيع و فراگير است كه در ميدان جنگ نيز بروز و ظهور دارد; به تعبير ديگر، اسلام آن قدر به محبّت و عطوفت و رحمت اهمّيّت مى دهد كه حتّى در كانون خشونت و تندى، پيروانش را نسبت به آن سفارش مى كند! بدين جهت در روايات مربوط به آداب جنگ، نكات جالبى در اين زمينه به چشم مى خورد، كه به يك نمونه آن اشاره مى كنيم:

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «هنگامى كه رسول مكرّم اسلام(صلى الله عليه وآله)تصميم مى گرفت سربازان اسلام را به سوى ميدان جنگ روانه كند، آنها را فرا

[ 34 ]

مى خواند و اين نكات(1) را به آنها گوشزد مى كرد (به گونه اى كه اگر سربازى از اين آداب تخلّف مى كرد مورد مؤاخذه قرار مى گرفت):

«سيرُوا بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ فى سَبيل اللّهِ وَ عَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ»;

به سوى ميدان جنگ حركت كنيد، امّا نه از سر هوى و هوس، بلكه با نام و ياد خدا و براى رضاى او، و با نيّتى پاك و خالى از هر گونه انگيزه غير خدائى، و بر طبق برنامه هاى اسلامى (كه شرح آن مى آيد) عمل كنيد.

«لا تَغُلُّوا» : در جنگ هرگز خيانت نكنيد. اين كه: منظور از اين جمله چيست؟ سه احتمال وجود دارد:

نخست اين كه، در تقسيم غنيمتهاى جنگى خيانت ننماييد. همانگونه كه در برخى از آيات قرآن به اين مطلب اشاره شده كه: آنچه مربوطه به حكومت و رهبرى است جدا شود. و آنچه مربوط به رزمندگان است در ميان آنها تقسيم شود، و هر كس به آنچه حقّ اوست برسد و در غنيمت خيانت نشود.

احتمال ديگر اين كه، رزمندگان گذشته از غنائم جنگى، در ساير امور هم به همديگر خيانت نكنند.

احتمال سوم اين كه، نه تنها به همرزمانتان، بلكه به دشمنان هم خيانت نكنيد و با آنها جوانمردانه بجنگيد.


1 . وسائل الشّيعه، جلد 11، صفحه 43 .

[ 35 ]

«وَ لا تُمَثِّلُوا» : پس از اين كه دشمن را از پاى درآورديد، بر پيكر بى جان او هجوم نياوريد، و آن را مُثله (قطعه قطعه) نكنيد.

در برخى روايات به نقل از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله)آمده است كه حتّى اگر سگ درنده اى به شما حمله كرد و آن را از پاى در آورديد، پس از كشتنش حقّ قطعه قطعه نمودن پيكرش را نداريد!(1)

«وَ لا تَغْدِروا» : اهل مكر و فريب و غدر و پيمان شكنى نباشيد. اگر با دشمن از درِ صلح وارد شديد، و با او پيمان آتش بس امضا كرديد، عهد و پيمانتان را محترم بشمريد، و آن را زير پا ننهيد. مسلمان كسى است كه حتّى نسبت به عهد و پيمانى كه با دشمنانش مى بندد وفادار باشد; بدين جهت حضرت على(عليه السلام) در عهدنامه مالك اشتر خطاب به آن فرمانده شجاع خويش مى فرمايد:

«اگر پيمانى بين تو و دشمن منعقد گرديد، يا او را در پناه خود امان دادى، به عهد خود وفادار باش، و آنچه بر عهده گرفتى امانت دار باش، و جان خود را بر سر پيمانت بنه، زيرا هيچ يك از واجبات الهى همانند وفاى به عهد نيست، كه همه مردم جهان با تمام اختلافاتى كه در افكار و تمايلات دارند، در آن اتّفاق نظر دارند.(2)»

«وَ لا تَقْتُلُوا شَيْخاً فانِياً وَ لا صَبيّاً وَ لا امْرَأَةً»;

به افراد ضعيف و ناتوان، كه دخالتى در جنگ ندارند، حمله


1 . بحارالانوار، جلد 42، صفحه 246 و 257.

2 . نهج البلاغه، نامه 53.

[ 36 ]

نكنيد، و پيرمردهاى ناتوان و بچّه ها و زنها را به قتل نرسانيد.

«وَ لا تَقْطَعُوا شَجَراً اِلاّ اَنْ تَضْطَرُّوا اِلَيْها»;

و درختان را قطع نكنيد، مگر كه ناچار شويد!

انسان با مطالعه اين قوانين متعالى و دستورات حساب شده و مترقّى، به عظمت اسلام و گستره رحمت اسلامى پى مى برد و انگشت حيرت به دهان مى گيرد; چرا كه رحمت اسلامى در كانون خشونت، حتّى شامل درختان نيز مى گردد; و لهذا پيامبرِ رحمةٌ للعالمين به سربازان خويش دستور مى دهد كه هيچ درختى را در هنگام جنگ و نبرد قطع نكنند و به محيط زيست احترام بگذارند; مگر اين كه درخت يا درختانى مانع پيشروى سربازان اسلام و لشكريان قرآن باشد، كه در اين صورت قطع آن از باب ضرورت ـ و البتّه به مقدارى كه ضرورت اقتضا مى كند ـ مانعى ندارد.

دستورات بعدى حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) نشانگر اوج رأفت و رحمت اسلامى در ميدان جنگ و نبرد است، توجّه بفرماييد:

«وَ اَيُّما رَجُل مِنْ اَدْنَى الْمُسْلِمينَ اَوْ اَفْضَلِهُمْ نَظَرَ اِلى اَحَد مِنَ الْمُشْرِكينَ فَهُوَ جار حَتّى يَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ، فَاِنْ تَبِعَكُمْ فَاَخُوكُمْ فِى الدّين وَ اِنْ اَبى فَاَبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ»;

هر گاه يكى از لشكريان اسلام، چه برترين مقام باشد و چه پايين ترين سرباز، به يكى از دشمنان اسلام پناه داد، آن

[ 37 ]

شخص در أمان است; بايد او را به پشت جبهه منتقل كنند، و با صبر و حوصله و زبان خوش و سعه صدر، معارف اسلام و دستورات و احكام اسلامى را برايش بيان كنند، اگر اسلام را پذيرفت و به سلك مسلمانان وارد شد، او هم مسلمانى است همانند شما، و از تمام حقوق مسلمانان برخوردار خواهد شد; و اگر اسلام را نپذيرفت، يا مهلتى براى تفكّر پيرامون دستورات اسلامى درخواست كرد، بايد او را صحيح و سالم به كشورش بازگردانيد، و به هيچ عنوان حق نداريد او را اذيّت و آزار كنيد.

البتّه انجام اين دستورات كار سهل و آسانى نيست، و سينه اى گشاده و ايمانى قوى مى طلبد. بدين جهت پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) در پايان سخنرانى به سربازانش دستور مى دهد كه براى انجام اين دستورات ـ كه بيانگر اوج رأفت و رحمت اسلامى است ـ از خداوند بزرگ و قادر كمك بطلبند.

آيا دنيايى كه دم از رعايت حقوق بشر مى زند، و شعارهاى بشر دوستانه اش گوش جهانيان را كر كرده، هيچ يك از اين امور را در ميدان جنگ رعايت مى كند! در جنگ اسرائيل و فلسطين، نه تنها اين امور رعايت نمى شود، بلكه اين جنايتكاران بى رحم و سنگدل، خانه هاى مردم فلسطين را ويران، بيمارستانهاى آنها را بر سر بيمارانش خراب، و مزارع را به آتش كشيده، و درختان را نابود مى نمايند، و به كوچك و بزرگ، پير زن و پير مرد ترحّم نمى كنند; و با اين حال، مدّعيان حقوق بشر از آنها

[ 38 ]

دفاع، و ما را متّهم به خشونت مى نمايند!

 

3ـ رحمت اسلامى و ساير جانداران!

رأفت و رحمت اسلامى نه تنها تمام انسانها را ـ باقطع نظراز كيش وآيين آنها ـ شامل مى شود،بلكه ساير موجودات وجانداران را نيز در بر مى گيرد!

بر همين اساس در تعاليم اسلامى، رواياتى(1) وجود دارد كه پيرامون حقوق حيوانات سخن مى گويد، به يك نمونه آن اشاره مى كنيم، تا هر چه بيشتر با گستره رحمت و محبّت اسلامى آشنا شويم:

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) براى چهارپايان شش حق بيان فرموده،(2) كه صاحبان اين حيوانات بايد اين حقوق را محترم بشمارند، و آن را رعايت كنند:

«يَبْدَءُ بِعَلَفِها اِذا نَزَلَ»;

هنگامى كه به منزل مى رسد، اوّل به سراغ آب و غذاى حيوان برود; آن را سيراب كند و غذايش دهد; سپس به فكر غذاى خويش باشد.

«وَ يَعْرِضُ عَلَيْهَا الْماءَ اِذا مَرَّ بِه»;

به هنگام سفر و در بين راه، هر جا به نهر آبى رسيد، حيوان


1 . رواياتى كه در اين زمينه وارد شده بسيار زياد است، به گونه اى كه فقط در كتاب وسائل الشّيعه، جلد هشتم، بيش از پنجاه باب در فصل «احكام الدّواب» گردآورى شده است!

2 . وسائل الشّيعه، جلد 8 ، صفحه 35 .

[ 39 ]

را به كنار آب ببرد (تا اگر تشنه بود آب بخورد).

«وَ لا يَضْرِبُ وَجْهَها فَاِنَّها تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّها»;

(اگر مى خواهد حيوان با سرعت بيشتر حركت كند) با تازيانه بر سر و صورتش نزند; زيرا حيوانات نيز به ذكر و تسبيح خداوند مشغول هستند، و سزاوار نيست بر سر و روى حيوانى كه تسبيح خدا مى گويد تازيانه زده شود.(1)

«وَ لايَقِفُ عَلى ظَهْرِها اِلاّ فى سَبيِلِ اللّهِ»;

بر پشت حيوانِ متوقّف، سوار نگردد، مگر در راه خدا (مثلا در ميدان جنگ، كه در آنجا سوار بودن بر حيوان در حال توقّف هم اشكالى ندارد، چون اگر به خاطر رعايت حال حيوان پياده شود، احتمال غافلگيرى توسّط دشمن مى رود).

«وَلا يَحْمِلُها فَوْقَ طاقَتِها»;

حيوانات هم قدرت و تحمّل محدودى دارند، بايد توانايى حيوان را در نظر بگيرد، و بيش از توانش بر او حمل نكند.

«وَ لا يُكَلِّفُها مِنَ الْمَشْىِ اِلاّ ما تُطيقُ»;

نه تنها در مورد باركشى، بلكه در طىّ مسافتها و سفرها نيز بايد مراعات حيوانات را نمود، و به اندازه طاقت و تحمّلشان از آنها سوارى گرفت.


1 . با استفاده از قرآن مجيد، معتقديم كه تمام جهان هستى مشغول تسبيح و تقديس پروردگار عالم است.

[ 40 ]

اين امور، دستورات ظريفى است كه در دنياى امروز به آن عمل نمى شود و كسى به آن توجّهى نمى كند، بلكه بسيارى قدرت درك و تحليل آن را ندارند; امّا آيين رحمت گستر اسلام به تمام اين ريزه كاريها توجّه دارد و پيراوانش را به آن دعوت مى كند. آيا چنين آيين مقدّسى، آيين خشونت است؟

 

4ـ دعاهاى مسلمانان براى همه انسانها!

دعاهايى كه در ماه مبارك رمضان بعد از نمازهاى واجب زمزمه مى شود، و عطر آن تمام مساجد و مراكز عبادى مؤمنان را در سراسر جهان فراگرفته، نشانه اى ديگر از رحمت و عطوفت اسلامى است. بدين شكل كه مسلمانان براى رفع مشكلات همه انسانها (نه فقط مسلمانها) دست نياز به سوى آن احد بى نياز دراز مى كنند. يك بار ديگر بخشى از اين دعاها را مطالعه و بررسى كنيم:

«اللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورِ»;

خداوندا ! بر تمام مردگان شادى و سرور نازل كن!

«اللّهُمَّ اَغْنِ كُلَّ فَقير»;

خداوندا ! تمام نيازمندان و محتاجان جامعه انسانى را بى نياز كن!

«اللّهُمَّ اشْبِعْ كُلَّ جائِع»;

خداوندا ! تمام گرسنگان جهان را سير بگردان!

«اللّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيان»;

خداوندا ! همه برهنگان عالم را بپوشان!

[ 41 ]

«اللّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدين»;

خداوندا ! وام همه وامداران جهان هستى را ادا كن!

«اللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ كُلِّ مَكْروب»;

خداوندا ! گره از كار همه اندوهناكان باز فرما!

«اللّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَريب»;

خداوندا ! تمام دور از وطنان را (سالم) به اوطانشان باز گردان!

«اللّهُمَّ فُكَّ كُلَّ اسير»;

خداوندا ! تمام اسيران را (در هر كجاى دنيا هستند) آزاد فرما!

«اللّهُمَّ اشْفِ كُلَّ مَريض»;

خداوندا ! همه بيماران را شفا ده!

حقيقتاً انسان از اين رحمت گسترده اسلامى لذّت مى برد، و بر اين سعه صدر مسلمين، آفرين مى گويد، و از اين كه بيشترين دعاهاى مسلمين جهانگير و عام است و شامل تمام انسانهاى نيازمندِ دعا، با هر نوع گرايش فكرى مى گردد، خوشوقت مى شود.

آيا اين دعاهاى جالب و عام و فراگير، نشانه رحمت و عطوفت اسلامى نيست؟!

آيا هيچ انسان بى غرض و با انصافى به خود اجازه مى دهد كه چنين آيينى را آئين خشونت معرّفى كند!

[ 42 ]

[ 43 ]

 

فصل چهارم

محبّت و رحمت اسلامىدر سيره پيشوايان دين

 

[ 44 ]

[ 45 ]

 

 

سيره عملى، و رفتار و معاشرتهاى اجتماعى بزرگان دينى و رهبران و پيشوايان اسلامى، مملوّ از رحمت و عطوفت و محبّت با پيروان خويش، بلكه با دشمنان اسلام است! به ذكر دو نمونه بسنده مى شود:

 

1ـ ريزش رحمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از فتح مكّه

برخورد پيامبر(صلى الله عليه وآله) با دشمنانش پس از فتح مكّه يك نمونه از اين سيره عملى است; برخورد آن حضرت را بصورت فشرده نقل نموده، سپس آن را با برخورد غربيهاى مدّعى تمدّن با دشمنانشان، پس از جنگ جهانى دوم مقايسه مى نماييم:

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)سيزده سال قبل از هجرت به مدينه، در مكّه مكّرمه بسيار آزار ديد، به گونه اى كه مكّه يادآور آلام و مصيبتها و نامردميها و مشكلات و گرفتاريهاى فراوانى براى آن حضرت بود; چرا كه سرسخت ترين دشمنان آن حضرت در مكّه بودند; ولى هنگامى كه سپاه اسلام مكّه را فتح كرد و پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر آن دشمنان لجوج و عنود، كه منشأ

[ 46 ]

تمام مصيبتها و مشكلات بودند پيروز شد، با يك جمله زيبا همه آنها را مشمول عفو و رحمت اسلامى قرار داد و خطاب به آنها فرمود:

اِذْهَبُوا اَنْتُمُ الطُّلَقاء

پس از فتح مكّه برخورد پيامبر(صلى الله عليه وآله) با دشمنانش پس از فتح مكّه يك نمونه از اين سيره عملى است; برخورد آن حضرت را بصورت فشرده نقل نموده، سپس آن را با برخورد غربيهاى مدّعى تمدّن با دشمنانشان، پس از جنگ جهانى دوم مقايسه مى نماييم:

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)سيزده سال قبل از هجرت به مدينه، در مكّه مكّرمه بسيار آزار ديد، به گونه اى كه مكّه يادآور آلام و مصيبتها و نامردميها و مشكلات و گرفتاريهاى فراوانى براى آن حضرت بود; چرا كه سرسخت ترين دشمنان آن حضرت در مكّه بودند; ولى هنگامى كه سپاه اسلام مكّه را فتح كرد و پيامبر(صلى الله عليه وآله)بر آن دشمنان لجوج و عنود، كه منشأ

[ 46 ]

تمام مصيبتها و مشكلات بودند پيروز شد، با يك جمله زيبا همه آنها را مشمول عفو و رحمت اسلامى قرار داد و خطاب به آنها فرمود:

اِذْهَبُوا اَنْتُمُ الطُّلَقاء

تمام شما آزاديد، به هر كجا مايليد برويد!

حتّى وقتى خبر دادند كه يكى از سربازان اسلام پرچمى به دست گرفته، و شعار انتقام جويى سر مى دهد، حضرت ناراحت شد، و پرچم را از دست آن سرباز گرفت و به جاى شعار انتقام، شعار صلح و دوستى سرداد:

«اَلْيَوْمَ يَوْمُ الْمَرْحَمَةِ»;

امروز روز رحمت و محبّت است!

امّا هنگامى كه سربازان متّفقين وارد پايتخت آلمان (برلين) شدند، قتل و عام عجيبى به راه انداخته، و مرتكب جنايات فراوان و بى شمارى شدند، به عنوان نمونه، بچّه هاى شيرخوار قنداقه اى را به آسمان پرتاب كرده، و در وسط زمين و آسمان با شليك گلوله آنها را كشتند!

و اكنون نسل همان جانيان به دور از عاطفه، در فلسطين اشغالى هر روز جنايت تازه اى مى آفرينند، جناياتى كه قلم از بيان آن شرم مى كند، و گاه انسان طاقت ديدن و شنيدن آن را ندارد!

آيا ما اهل خشونتيم، يا اين متمدّن نماهاى بى تمدّن!

 

[ 47 ]

2ـ على (عليه السلام) و سفارش براى قاتلش!

نمونه ديگر، برخورد حضرت على(عليه السلام) با قاتل خويش، عبدالرّحمن بن ملجم مرادى، است.

آن حضرت به تبع دستورات دينى آنقدر رحيم و مهربان بود كه حتّى دشمنش و كسى كه به قصد كشتن بر او شمشير زده بود، نيز از رحمتش بى نصيب نگرديد. بدين جهت سفارش هاى آن امام رؤوف از لحظه دستگيرى آن موجود پست آغاز مى گردد و تا دم مرگ ادامه مى يابد:

فرزندانم! قاتل من فقط ابن ملجم است، مبادا پس از من عدّه اى سودجو و فرصت طلب، شمشيرهايشان را از نيام بركشند، و به جان مردم بى گناه بيفتند، و خون آن ها را به بهانه اين كه اينها با قاتل على همدست بوده اند، بريزند و در لباس اين شعار مقدّس به تصفيه حسابهاى شخصى خود بپردازند! و سفارش براى قاتلش!

نمونه ديگر، برخورد حضرت على(عليه السلام) با قاتل خويش، عبدالرّحمن بن ملجم مرادى، است.

آن حضرت به تبع دستورات دينى آنقدر رحيم و مهربان بود كه حتّى دشمنش و كسى كه به قصد كشتن بر او شمشير زده بود، نيز از رحمتش بى نصيب نگرديد. بدين جهت سفارش هاى آن امام رؤوف از لحظه دستگيرى آن موجود پست آغاز مى گردد و تا دم مرگ ادامه مى يابد:

فرزندانم! قاتل من فقط ابن ملجم است، مبادا پس از من عدّه اى سودجو و فرصت طلب، شمشيرهايشان را از نيام بركشند، و به جان مردم بى گناه بيفتند، و خون آن ها را به بهانه اين كه اينها با قاتل على همدست بوده اند، بريزند و در لباس اين شعار مقدّس به تصفيه حسابهاى شخصى خود بپردازند!

عزيزانم! از همين غذايى كه براى من تهيّه مى كنيد، به قاتلم نيز بدهيد!

نور چشمانم! اگر من زنده ماندم خود مى دانم با قاتلم چه كنم، و اگر به ملاقات خدا نائل شدم شما حق داريد قصاص كنيد، ولى همانگونه كه او يك ضربت شمشير بر من وارد كرد، شما هم بيش از يك ضربت بر او نزنيد!

فرزندان رسول خدا! پس از مرگ، بدنش را قطعه قطعه نكنيد!

 

[ 48 ]

اينها سفارشاتى است كه على(عليه السلام) در بستر مرگ نسبت به قاتل خويش بيان مى كند. آيا در سراسر جهان و در طول تاريخ، هيچ يك از رؤساى كشورها را سراغ داريد كه به نفع قاتل خويش اين گونه سفارش كند!

آيا اسلامى كه جانشنين پيامبرش اينقدر رؤوف و مهربان است، آيين خشونت است!

 

[ 49 ]

 

فصل پنجم

سؤالها و ايرادها

 

[ 50 ]

[ 51 ]

 

پس از اين كه رحمت و رأفت اسلامى را در آيينه آيات قرآن، و روايات معصومان(عليهم السلام)و سيره پيشوايان دين مطالعه كرديم، و با تمام وجود تصديق نموديم كه دين مقدّس و هماهنگ با فطرت بشرى اسلام، آئين محبّت و رحمت است و نه آئين خشونت، لازم است به بررسى مسائلى كه دستاويز دشمنان اسلام گشته، و آنها را نشانه وجود خشونت در اسلام مى دانند، بپردازيم:

 

1ـ آيا قانون قصاص مظهر خشونت دينى است؟

چرا اسلام قانون قصاص را تصويب كرد؟

آيا قصاص نوعى خشونت نيست؟

آيا گرفتن جان يك انسان، هر چند گناهكار باشد، خشونت محسوب نمى شود؟

در پاسخ به اين سؤال توجّه به نكات دقيقى لازم است كه توجّه به آن، شبهه را حل، و اشكال را برطرف مى كند:

[ 52 ]

نكته اوّل ـ خداوند پس از بيان قانون قصاص در آيه 178 سوره بقره، مى فرمايد:

«اگر قصاص نكنيد، و جانى را مورد عفو و بخشش قرار دهيد، بهتر است.»

يعنى قصاص واجب نيست، بلكه مستحب هم نمى باشد; امّا براى جلوگيرى از جنايت جنايتكاران و تكرار موارد مشابه، اين حق به اولياء مقتول داده شده، و آنها مجاز به اين كار هستند; ولى قصاص نه واجب است و نه مستحب. (دقّت فرماييد)

نكته دوم ـ در آيه 179 همان سوره، فلسفه قصاص را ادامه زندگى و حيات، و حمايت از زندگى زندگان بيان فرموده است، نه كينه و عداوت و انتقامجويى. اگر بر قاتل شرورى كه جان و مال و ناموس مردم در نظر او هيچ ارزش و احترامى ندارد، ترحّم شود، و رحمت اسلامى او را فرا گيرد، و او با سوء استفاده از اين رحمت و رأفت، روز به روز به جنايات گسترده ترى دست بزند، آيا اين كار ترحّم بر پلنگ تيز دندان و خيانت در حقّ گوسفندان نمى باشد! برخورد با اراذل و اوباش جامعه، كه هيچ راه ديگرى براى جلوگيرى از شرّ آنها جز قصاص باقى نمانده، خشونت نمى باشد. بلكه مصداق روشن رحمت است، تا ديگران بتوانند با آرامش به زندگى خويش ادامه دهند.(1)


1 . علاوه بر دو نكته مذكور، خداوند متعال اين حكم را خطاب به «اولى الالباب» بيان مى كند; يعنى، مسأله قصاص يك مسأله احساساتى و انتقامجويى نيست، بلكه قانونى است كه با تكيه بر عقل و درايت وضع شده، و يك حكم عقلانى و منطقى است. و صاحبان عقلهاى سالم با انديشه و تفكّر تصديق خواهند كرد كه اين قانون منشأ حيات اجتماعى و امنيّت جامعه خواهد بود. تعبير به «لعلّكم تتقون» در پايان اين آيه شريفه نيز تأكيد ديگرى بر مدّعاى ماست; زيرا معناى جمله مذكور اين است كه هدف از قصاص حفظ و حراست و نگهدارى جامعه از آلودگيها و شرارتها و كينه توزى هاست. بنابراين، بند بند آيه قصاص نكته هاى جالب و پيامهاى صلح و زندگى و محبّت دارد، و به روشنى شهادت مى دهد كه قصاص مصداقى از مصاديق خشونت نيست.

توجّه به اين نكته نيز جالب است كه در سراسر قرآن مجيد چهار بار كلمه «قصاص» تكرار شده است، در حالى كه كلمه «رحمت» هفتاد و نه بار، و كلمه «رحمان» صدو شصت مرتبه، و كلمه «رحيم» صد و نود و هشت مرتبه، تكرار شده است! و اينها همه دلالت روشنى دارد كه قصاص يك استثناء است، و اصل بر رحمت و رأفت و عطوفت اسلامى است.

[ 53 ]

جالب است كه صداى اعتراض مدّعيان رأفت و رحمت، و مناديان حقوق بشر، به هنگام اجراى قصاص اين انسانهاى جنايتكار سراسر جهان را پر مى كند; امّا زمانى كه دوستان جنايتكار آنها در فلسطين، افغانستان، بوسنى هرزگوين، چچن، جنوب لبنان، عراق و ديگر نقاط دنيا هولناكترين جنايات را مرتكب مى شوند، هيچ صداى اعتراضى از آنها بلند نمى شود. گويا همه آنها كر و كور و خواب هستند!

اگر انگشت دست بيمارى فاسد گردد، و طبيب حاذق و دلسوز تمام سعى خويش را براى درمان و بهبودى آن به كار گيرد، و موفّق بر اين كار نگردد، و چاره اى جز قطع آن براى حفظ ساير انگشتان و جلوگيرى از سرايت بيمارى به قسمتهاى ديگر بدن نداشته باشد، و آن را قطع كند، آيا چنين طبيبى خشونت طلب است! آيا مقتضاى رحمت و عطوفت اين است كه اين عضو فاسد به حيات خود ادامه دهد و بتدريج ساير اعضاى بدن را نيز فاسد كند، و حتّى پيام آور مرگ براى تمام اعضاى كشور تن باشد! آيا هيچ عقل و منطقى اين نوع تفكّر را مى پسندد!

نتيجه اين كه، قصاص نوعى درمان است و براى جلوگيرى از سرايت فساد به ساير اعضاى جامعه، و حفظ امنيّت و ايمنى ديگر اعضا، ضرورى و لازم است. و با اين تحليل، قانون قصاص نه تنها خشونت محسوب نمى شود، بلكه با توجّه به مصلحت كلّ جامعه، شعبه اى از

[ 54 ]

رحمت و رأفت الهى محسوب مى گردد. (دقّت كنيد)

تصوّر نمى كنيم هيچ انسان عاقلى ـ هر چند تابع دين مقدّس اسلام نباشد ـ معتقد باشد كه افراد شرور و قاتل و كسانى كه با قتل و غارت، امنيّت جامعه را به خطر مى اندازند، و به هيچ كس رحم نمى كنند، و پايبند به هيچ اصلى از اصول دينى و انسانى نيستند، در جامعه آزادانه رفت و آمد كنند و مرتكب هر جنايتى شوند; بلكه تمام عقلاى دنيا قصاص را به عنوان آخرين درمان اين اعضاء فاسد اجتماعى مى پذيرند، و از آن استقبال مى كنند.

 

[ 55 ]

 

2ـ آيا حدود اسلامى با رأفت و رحمت دينى سازگار است؟

از جمله امورى كه بهانه گيران آن را دستاويز قرار داده اند،«حدود و تعزيرات اسلامى» است. آنها مى گويند:

چگونه حدود و تعزيرات اسلامى با رحمت و رأفت سازگارى دارد؟

آيا نواختن صد ضربه تازيانه بر بدن شخص كه مرتكب گناهى شده، خشونت نيست؟

آيا سنگسار كردن مرد يا زنى كه بر اثر غلبه هوى و هوس، لحظه اى از جاده عفّت خارج گشته، با عطوفت اسلامى سازگار است؟

آيا بريدن دست و پاهاى سارقان و دزدان، با رحمت دينى مى سازد؟

آيا مجازاتهاى غليظ و شديد، نوعى خشونت محسوب نمى شود؟

پاسخ : نكته هاى ظريفى در گوشه و كنار احكام «حدود و تعزيرات» به چشم مى خورد كه به ما در پاسخ اين سؤالات كمك مى كند، و با دقّت و مطالعه در آن نكات روشن مى شود كه حدود و تعزيرات نيز چشمه اى

[ 56 ]

ديگر از رحمت و عطوفت اسلامى است ـ هرچند ظاهر آن براى عدّه اى در برخورد اوّليه خشونت آميز به نظر مى رسد.

 

اوّل: بررسى فلسفه حدود و تعزيرات

رواياتى در مورد فلسفه اجراى حدود و تعزيرات وجود دارد كه مطالعه آنها به ما بينش تازه اى در باره اين مجازتهاى اسلامى مى دهد. به دو نمونه آن توجّه كنيد:

1ـ پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمودند:

«اِقامَةُ حَدٍّ خَيْرٌ مِنْ مَطَرِ اَرْبَعينَ صَباحاً»(1);

اجراى هر نوع حدّ يا تعزيرى (به هر مقدار كه باشد) از بارش چهل شبانه روز باران بهتر است.

همانگونه كه ملاحظه مى فرماييد حدود و تعزيرات در اين روايت نبوى به باران تشبيه شده، و اجراى كمترين مقدار آن از چهل روز باران بهتر شمرده شده است; مفهوم اين روايت اين است كه همانطور كه باران، رحمت(2) پروردگار است و خداوند آن را بر اهل زمين نازل و منتشر مى نمايد، حدود الهى نيز نوعى رحمت الهى است. حقيقتاً اجراى مجازاتهاى اسلامى همچون باران جامعه را شستشو مى دهد و اجتماع را از آلودگيها پاك مى كند.


1 . وسائل الشّيعه، جلد 18، صفحه 308.

2 . در آيه شريفه شانزدهم سوره كهف از باران به رحمت الهى تعبير شده است.

[ 57 ]

به عنوان نمونه، اگر شخصى باعث سلب امنيّت عمومى از جامعه شود و بر جان و مال و ناموس مردم هجوم برد، به گونه اى كه رعب و وحشت قسمتى از جامعه را فراگيرد، محارب خواهد بود و اجراى حدّ محارب بر اين شخص ضامن ثبات امنيّت در جامعه است و همچون باران، رعب و وحشت و ناامنى حاصل از جنايات او را از فضاى جامعه مى شويد. كسانى كه در يك جامعه اسلامى دست به توليد و پخش مواد مخدّر مى زنند، و با اين جنايت بزرگ جوانان آن كشور را نابود مى كنند، و براى رسيدن به منافع و مطامع خويش كشور را به فساد مى كشند، بايد به عنوان مفسد فى الارض مجازات شوند. تا با دفع آفت، زمينه رشد فراهم گردد.

آيا حدود اسلامى كه تشبيه به باران رحمت الهى شده، خشونت ناميده مى شود!

ما معتقديم كه چنين افراد و گروههايى كه مستحقّ مجازات هاى اسلامى هستند، اگر مشمول اين مجازاتها نشوند خداوند آنها را رها نخواهد كرد، و همان عوارض و ناملايماتى كه سوغات كارهاى فاسد آنها بوده، دامنگير خود آنها خواهد شد.

2ـ امام هفتم شيعان، حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)، در تفسير آيه شريفه (يُحْىِ الاَْرْضَ بَعْدِ مَوْتِها)(1) مى فرمايد:

«لَيْسَ يُحْيِيْهَا بِالْقِطَرِ، وَ لكِنْ يَبْعَثُ اللّهُ رِجالا فَيُحْيُونَ


1 . سوره حديد، آيه 17.

[ 58 ]

الْعَدْلَ فَتُحْيِى الاَْرْضَ لاِحْياءِ الْعَدْلَ، وَ لاَقامَةُ الْحَدِّ فيهِ اَنْفَعُ فِى الاَْرضِ مِنَ الْقِطَرِ اَرْبَعينَ صَباحاً»(1);

منظور (فقط) اين نيست كه زمين هاى خشك را با بارانهاى پر بركت زنده مى كند، بلكه منظور اين است كه خداوند مردانى (بزرگ و مخلص و بلند همّت را) مبعوث مى كند، كه آنها عدالت را در جهان زنده مى كنند، و زمين بر اثر زنده شدن عدالت احياء مى گردد; و بدون شك اقامه و اجراى حدود و تعزيرات بر روى زمين، پر منفعت تر است از اين كه چهل شبانه روز بر آن باران ببارد.

توجّه مى كنيد در اين روايات، كه فلسفه اجراى حدود را بيان مى كند، سخنى از انتقام و خشونت و مانند آن نيست; بلكه سخن از محبّت و رحمت و اقامه عدل و سيراب كردن جامعه اسلامى و مانند آن است.

 

دوم: راههاى اثبات حدود شرعى

مطالعه چگونگى اثبات حدود شرعى، جلوه هاى ديگرى از رحمت و رأفت اسلامى را در آئينه حدود و مجازاتهاى اسلامى به نمايش مى گذارد.

بسيارى از حدود با چهار شاهد، يا چهار بار اقرار ثابت مى شود; بدين معنى كه بايد چهار نفر انسان عادل شهادت دهند فلان زن و مرد را در حال انجام عمل منافى عفّت ديده اند، تا بتوان حدّ شرعى بر آنها جارى كرد.


1 . وسائل الشّيعه، جلد 18، صفحه 308، حديث 3.

[ 59 ]

آيا چنين امرى امكان پذير است! ما در روايات و كتابهاى تاريخ، حتّى يك مورد نيافتيم كه عمل منافى عفّت با شهادت شهود ثابت شده باشد، تا بر اساس آن، حد جارى شود. بنابراين، راه فوق عملا بسته است و اين خود نوعى رحمت اسلامى محسوب مى شود، كه شامل اين نوع گنهكاران گرديده است.

راه ديگر، كه اقرار خود گناهكار است، شرايط متعدّدى دارد. از جمله اين كه بايد چهار بار اقرار كند، و هر اقرار در مجلس جدا گانه اى باشد، به طورى كه اگر در يك مجلس چهار بار اقرار كند، يك مرتبه محسوب مى شود!(1) علاوه بر اين، اگر مجرم قبل از اثبات جرمش نزد حاكم شرع توبه كند، و از كار خود نادم و پشيمان گردد، و آثار ندامت و پشيمانى در افعال و كردارش ظاهر گردد، اجراى حد بر او مشكل است!(2)

اين مطالب در روايات متعدّدى آمده كه به يك نمونه آن اشاره مى شود، تا شاهد رأفت و رحمت اسلامى جانشين حقيقى پيامبر(صلى الله عليه وآله) با مجرمى كه با پاى خويش به پشت ميز محاكمه آمده بود، باشيم:

«زن آلوده اى خدمت حضرت على(عليه السلام) رسيد، و از آن حضرت خواست كه با اجراى حدّ زنا بر وى، او را از آلودگى پاك كند; زيرا عذاب دنيا از مجازات مداوم و قطع نشدنى جهان آخرت آسان تر است! حضرت


1 . مى توانيد رويات مذكور را در جلد 18 وسائل الشّيعه، صفحه 377 به بعد، مطالعه فرماييد.

2 . مرحوم شيخ حرّ عاملى اين روايات را در جلد 18 وسائل الشّيعه، صحفه 327 به بعد، نقل كرده است.

[ 60 ]