|
|
|
|
|
|
مى دارند و روز را - مخصوصا صبحگاهان نشاطانگيز را - در خواب فرو مى روند و بههمين دليل همواره اعصابى نامتعادل و ناراحت دارند. 2 - با توجه به اينكه ماده (ابصار) به معنى (بينائى ) است ، مفهوم جمله(والنهار مبصرا) اين مى شود كه خدا روز را بينا قرار داد در حالى كه روز بينا كنندهاست نه بينا، اين يك تشبيه و مجاز زيبا از قبيل توصيف سبب به اوصاف مسبب استهمانگونه كه در مورد شب نيز مى گويند (ليل نائم ) يعنى (شبى كه به خوابرفته ) در حالى كه شب به خواب نمى رود بلكه شب سبب مى شود كه مردمان به خوابروند. 3 - آيات فوق يكبار ديگر ظن و گمان را محكوم كرده و مردود شناخته ، ولى با توجه بهاينكه سخن از پندارهاى خرافى و بى پايه بت پرستان است ، (ظن ) در اينجا بهمعنى گمانهاى حساب شده عقلائى نيست كه در بعضى از موارد - مانند شهادت شهود و ظاهرالفاظ و اقرارها و مكاتبه ها - حجت است ، بنابراين آيات فوق دليلى بر عدم حجيت ظننمى تواند باشد. آيه و ترجمه
قالوا اتخذ الله ولدا سبحنه هو الغنى له ما فى السماوات و ما فى الارض ان عندكممن سلطان بهذا اءتقولون على الله ما لا تعلمون(68) قل ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون(69) متع فى الدنيا ثم الينا مرجعهم ثم نذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون(70)
|
ترجمه :
68 - گفتند خداوند فرزندى براى خود انتخاب كرده ، منزه است (از هر عيب و نقص واحتياجى ) او بى نياز است ، از آن او است آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است ، شماهيچگونه دليلى بر اين ادعا نداريد، آيا بخدا نسبتى مى دهيد كه نمى دانيد؟! 69 - بگو آنها كه به خدا دروغ مى بندند (هرگز) رستگار نمى شوند. 70 - (حداكثر) بهره اى از دنيا دارند سپس بازگشتشان به سوى ماست و بعد، مجازاتشديد در برابر كفرشان به آنها مى چشانيم !. تفسير: اين آيات نيز همچنان بحث با مشركان را ادامه داده يكى از دروغها و تهمتهاى آنها را نسبتبه ساحت مقدس خداوند بازگو، نخست مى گويد: (آنها گفتند خداوند براى خود فرزندى اختيار كرده است )! (قالوا اتخذ الله ولدا). اين سخن را در درجه اولمسيحيان در مورد حضرت مسيح ، سپس بت پرستان عصر جاهلى در مورد فرشتگان كه آنهارا دختران خدا مى پنداشتند، و يهود در مورد (عزير) گفتند. قرآن از دو راه به آنها پاسخ مى گويد: نخست اينكه (خداوند از هر عيب و نقص منزه است ، و از همه چيز بى نياز است ) (سبحانههو الغنى ). اشاره به اينكه نياز به فرزند يا به خاطر احتياج جسمانى به نيرو، و كمك او است ، ويا به خاطر نياز روحى و عاطفى ، و از آنجا كه خداوند از هر عيب و نقصى و از هر كمبودوضعى منزه است و ذات پاكش يك پارچه غنا و بى نيازى است ممكن نيست براى خودفرزندى انتخاب كند. (او مالك همه موجوداتى است كه در آسمانها و زمين است ) (له ما فى السموات و ما فىالارض ). و با اينحال چه معنى دارد كه او فرزندى براى خود انتخاب كند تا او را آرامش ببخشد ويا به او كمك كند؟! جالب اينكه در اينجا تعبير به (اتخذ) (انتخاب و اختيار كرد) شده است و اين نشان مىدهد كه آنها معتقد بودند فرزندى از خداوند متولد نشده بلكه مى گفتند خدا موجوداتى رابه فرزندى خود برگزيده است ، درست همانند كسانى كه از آنها فرزند نمى شود وكودكى را از پرورشگاه و مانند آن براى خود انتخاب مى كنند، به هرحال اين جاهلان كوته بين گرفتار اشتباه مقايسه خالق و مخلوق بودند، و ذات بى نيازخدا را به وجود محدود و نيازمند خويش مقايسه مى كردند. دومين پاسخى را كه قرآن به آنها مى گويد اين است كه : هر كس ادعائى دارد بايددليلى بر مدعاى خود اقامه كند (آيا شما بر اين سخن دليلى داريد؟ نه ، هيچ دليلىنزد شما براى اين ادعا وجود ندارد) (ان عندكم من سلطان بهذا). با اينحال (آيا به خدا نسبتى مى دهيد كه حداقل از آن آگاهى نداريد) (اتقولون علىالله ما لا تعلمون ). يعنى به فرض كه دليل روشن نخست را نپذيريد، بالاخره اين حقيقت را نمى توانيد انكاركنيد كه گفتار شما يك تهمت و قول به غير علم است . در آيه بعد سرانجام شوم افترا و تهمت بر خدا را بازگو مى كند: روى سخن را متوجه پيامبرش كرده مى گويد: (به آنها بگو: كسانى كه بر خدا افترامى بندند و دروغ مى گويند هرگز روى رستگارى را نخواهند ديد)(قل ان الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون ). فرضا كه آنها بتوانند با دروغها و افتراهاى خود چند صباحى بهمال و منال دنيا برسند (اين تنها يك متاع زودگذر اين جهان است ، سپس به سوى ما باز -مى گردند و ما عذاب شديد را در مقابل كفرشان به آنها مى چشانيم ) (متاع فى الدنياثم الينا مرجعهم ثم نذيقهم العذاب الشديد بما كانوا يكفرون ). در واقع اين آيه و آيه قبل دو نوع مجازات براى اين دروغگويان كه به خدا نسبت نارواىاختيار فرزند مى دهند بيان مى كند يكى اينكه هيچگاه اين دروغ و تهمت مايه فلاح ورستگارى آنها نيست ، و هرگز آنان را به هدفشان نمى رساند، بلكه در بيراهه هاسرگردان مى شوند و بدبختى و شكست دامنشان را مى گيرد. ديگر اينكه فرضا كه با اين حرفها چند روزى مردم رااغفال كنند و از آئين بت پرستى به نوائى برسند، ولى اين تمتع و بهره گيرى دوام وبقائى ندارد و عذاب جاودان الهى در انتظار آنها است . نكته ها در آيات فوق به مفهوم چند كلمه بايد درست توجه كرد: 1 - كلمه (سلطان ) در اينجا به معنى دليل است ، اين كلمه از كلمهدليل هم پرمعنى تر و هم رساتر است ، زيرا دليل به معنى راهنما است اما سلطان به معنى چيزىاست كه انسان را برطرف مقابل مسلط مى سازد و متناسب موارد بحث و مجادله و گفتگو است، و اشاره به دليل كوبنده است . 2 - (متاع ) به معنى چيزى است كه انسان از آن بهره مى گيرد، و مفهوم آن بسيار وسيعاست و تمام وسائل زندگى و مواهب مادى را شامل مى شود، راغب در كتاب (مفردات ) مىگويد: (كلما ينتفع به على وجه ما، فهو متاع و متعة ): هر چيزى كه به نحوى انساناز آن بهره مى گيرد به آن متاع يا متعه گفته مى شود. 3 - تعبير به (نذيقهم ) (به آنها مى چشانيم ) كه در مورد عذاب الهى به كار رفتهاشاره به اين است كه اين مجازات چنان به آنها مى رسد كه گوئى با زبان و دهانخويش آن را مى چشند، اين تعبير بسيار رساتر از مشاهده و حتى لمس كردن عذاب است . آيه و ترجمه
و اتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يقوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايت اللهفعلى الله توكلت فاءجمعوا اءمركم و شركاءكم ثم لايكن اءمركم عليكم غمة ثم اقضواالى و لا تنظرون(71) فان توليتم فما ساءلتكم من اءجر ان اءجرى الا على الله و اءمرت اءن اءكون منالمسلمين(72) فكذبوه فنجينه و من معه فى الفلك و جعلنهم خلائف و اءغرقنا الذين كذبوا بايتنافانظر كيف كان عقبة المنذرين(73)
|
ترجمه :
71 - بخوان بر آنها سرگذشت نوح را، آن هنگام كه به قوم خود گفت اى قوم من اگرموقعيت و يادآورى من نسبت به آيات الهى بر شما سنگين (و غيرقابل تحمل ) است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خداتوكل كرده ام فكر خود و قدرت معبودهايتان را جمع كنيد و هيچ چيز بر شما مستور نماندسپس به حيات من پايان دهيد (و لحظه اى ) مهلتم ندهيد! (اما توانائى نداريد). 72 - و اگر از قبول دعوتم روى بگردانيد (كار نادرستى كرده ايد چه اينكه ) من از شمامزدى نمى خواهم مزد من تنها بر خدا است و من ماءمورم كه از مسلمين (تسليم شدگان دربرابر فرمان خدا) باشم . 73 - اما آنها او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با او در كشتى بودند نجات داديم، آنها را جانشين (و وارث كافران ) قرار داديم و كسانى را كه آيات ما را تكذيب كردندغرق نموديم پس ببين عاقبت كار آنها كه انذار شدند (و به انذار الهى اهميت ندادند)چگونه بود؟! تفسير : گوشه اى از مبارزات نوح آيات فوق آغازى است براى شرح قسمتى از تاريخ انبياء و سرگذشت اقوام پيشينبراى بيدارى مشركان و گروههاى مخالف ، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد گفتارىرا كه با مشركان داشت با شرح تاريخ عبرت انگيز پيشينيانتكميل كند. نخست سرگذشت (نوح ) را عنوان كرده مى گويد: (سرگذشت نوح را بر آنها تلاوت كن ، هنگامى كه به قومش گفت : اى قوم من اگرتوقفم در ميان شما و يادآورى كردن آيات الهى برايتان سخت و غيرقابل تحمل است ، هر كار از دستتان ساخته است انجام دهيد و كوتاهى نكنيد) (واتل عليهم نبا نوح اذ قال لقومه يا قوم ان كان كبر عليكم مقامى و تذكيرى بايات الله ) (چرا كه من بر خدا تكيه كرده ام ) و به هميندليل از غير او نمى ترسم و نمى هراسم ! (فعلى الله توكلت ). سپس تاكيد مى كند (اكنون كه چنين است فكر خود را جمع كنيد و از بتهاى خود نيز دعوتبه عمل آوريد تا در تصميم گيرى به شما كمك كنند) (فاجمعوا امركم و شركائكم ). (آنچنان كه هيچ چيز بر شما مكتوم نماند و غم و اندوهى از اين نظر بر خاطر شمانباشد، بلكه با نهايت روشنى تصميم خود را درباره من بگيريد (ثم لا يكن امركم عليكمغمة ). (غمة ) از ماده غم به معنى پوشاندن چيزى است و اينكه به اندوه نيز غم گفته مى شود، به خاطر آنست كه قلب انسان را مى پوشاند. سپس مى گويد: اگر مى توانيد (برخيزيد، و به زندگى من پايان دهيد، و لحظه اىمرا مهلت ندهيد) (ثم اقضوا الى و لا تنظرون ). نوح فرستاده بزرگ پروردگار با قاطعيتى كه ويژه پيامبران اولواالعزم است ، درنهايت شجاعت و شهامت با نفرات كم و محدودى كه داشت درمقابل دشمنان نيرومند و سرسخت ايستادگى مى كند و قدرت آنها را به باد مسخره مىگيرد، و بى اعتنائى خويش را به نقشه ها و افكار و بتهاى آنها نشان مى دهد و به اينوسيله يك ضربه محكم روانى بر افكارشان وارد مى سازد. با توجه به اينكه اين آيات در مكه نازل شده در آن زمانى كه پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) نيز در شرائطى مشابه نوح زندگى مى كرد و مؤ منان در اقليت بودند، قرآنمى خواهد به پيامبر نيز همين دستور را بدهد كه بايد به قدرت دشمن اهميت ندهد، بلكهبا قاطعيت و شهامت پيش برود، چرا كه تكيه گاهش خدا است و هيچ نيروئى تاب مقاومت دربرابر قدرت او ندارد. گر چه بعضى از مفسران اين تعبير نوح و يا شبيه آن را در تاريخ ساير انبياء يك نوعاعجاز گرفته اند چرا كه آنها با نبودن امكانات ظاهرى دشمن را تهديد به شكست كرده واز پيروزى نهائى خود خبر داده اند، و اين جز از طريق اعجاز امكانپذير نيست ، ولى به هر حال اين يك درس است براى همه رهبران اسلامى كه دربرابر انبوه دشمنان هرگز نهراسند، بلكه با اتكاء وتوكل بر پروردگار و با قاطعيت هر چه بيشتر آنها را به ميدان فراخوانند، و قدرتشانرا تحقير كنند كه اين عامل مهمى براى تقويت روحى پيروان و شكست روحيه دشمنان خواهدبود. در آيه بعد بيان ديگرى از نوح براى اثبات حقانيت خويشنقل شده ، آنجا كه مى گويد (اگر شما از دعوت من سرپيچى كنيد، من زيانى نمى برمچرا كه من از شما اجر و پاداشى نخواستم ) (فان توليتم فما سئلتكم من اجر). (چرا كه اجر و پاداش من تنها بر خدا است ) (ان اجرى الا على الله ). براى او كار مى كنم و تنها از او پاداش مى خواهم . (و من ماءمورم كه فقط تسليم فرمان خدا باشم ) (و امرت ان اكون من المسلمين ). اينكه نوح مى گويد: من هيچ پاداشى از شما نمى خواهم درس ديگرى است براى رهبرانالهى كه در دعوت و تبليغ خود، هيچگونه انتظار پاداش مادى و معنوى از مردم نداشتهباشند، زيرا اينگونه انتظارها يكنوع وابستگى ايجاد مى كند كه جلو تبليغات صريح وفعاليتهاى آزادانه آنها را سد خواهد كرد، و طبعا تبليغات و دعوتشان كم اثر خواهد شد،به همين دليل راه صحيح دعوت به سوى اسلام و تبليغ آن نيز اين است كه مبلغان اسلامىتنها براى امرار معاش خود متكى به بيت المال باشند، نه نيازمند به مردم !. در آخرين آيه مورد بحث سرانجام كار دشمنان نوح و صدق پيشگوئيش را به اين صورت بيان مى كند: (آنها نوح را تكذيب كردند ولى ما، او و تمام كسانى را كه با او در كشتى بودند نجاتداديم ) (فكذبوه فنجيناه و من معه فى الفلك ). نه فقط آنها را نجات داديم بلكه ، آنها را جانشين قوم ستمگر ساختيم (و جعلناهم خلائف ). (و كسانى را كه آيات ما را انكار كرده بودند غرق نموديم ) (و اغرقنا الذين كذبواباياتنا). و در پايان روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده مى گويد(اكنون بنگر عاقبت آن گروهى كه انذار شدند ولى تهديدهاى الهى را به چيزىنگرفتند به كجا كشيد) (فانظر كيف كان عاقبة المنذرين ). آيه و ترجمه
ثم بعثنا من بعده رسلا الى قومهم فجاءوهم بالبينت فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا بهمن قبل كذلك نطبع على قلوب المعتدين(74)
|
ترجمه :
74 - سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قومشان فرستاديم آنها بادلايل روشن به سراغ آنها رفتند، اما آنان به چيزى كه پيش از آن تكذيب كرده بودندايمان نياوردند اينچنين بر دلهاى تجاوزكاران مهر مى نهيم (تا چيزى را درك نكنند!) تفسير : رسولان بعد از نوح پس از پايان بحث اجمالى پيرامون سرگذشت نوح ، اشاره به پيامبران ديگرى كه بعد از نوح و قبل از موسى (مانند ابراهيم و هود و صالح و لوط و يوسف )براى هدايت مردم آمدند كرده مى گويد: (سپس بعد از نوح رسولانى به سوى قوم و جمعيتشان فرستاديم ) (ثم بعثنا من بعدهرسلا الى قومهم ). (آنها با دلائل روشن و آشكار به سوى قومشان آمدند) و مانند نوح با سلاح منطق واعجاز و برنامه هاى سازنده مجهز بودند (فجائوهم بالبينات ). (ولى آنها كه راه عناد و لجاج را مى پوئيدند و در گذشته به تكذيب پيامبران پيشينبرخاسته بودند، اين پيامبران را نيز تكذيب كردند و به آنها ايمان نياوردند) (و فماكانوا ليؤ منوا بما كذبوا به من قبل ). اين به خاطر آن بود كه بر اثر عصيان و گناه و دشمنى با حق پرده بر دلهاى آنهاافتاده بود آرى اين چنين بر دلهاى متجاوزان مهر مى زنيم (كذلك نطبع على قلوب المعتدين). نكته ها در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: 1 - جمله (فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا به منقبل ) اشاره به اين مى كند كه گروهى در ميان امتها بوده اند كه در برابر دعوت هيچپيامبر و مصلحى سر تسليم فرود نمى آوردند، و همچنان بر سر حرف خود ايستادهبودند، و تكرار دعوت انبياء در آنها كمترين اثرى نمى گذاشت ، بنابراين جمله مزبوراشاره به گروهى مى كند كه در دو زمان در برابر دعوت پيامبران مختلف قرار گرفتند،(زيرا ظاهر جمله اين است كه مرجع همه ضمائر يكى است ). اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده است كه اشاره به دو گروه مختلف مى كند گروهى درزمان نوح بودند و دعوت او را تكذيب كردند و گروهى كه بعد از آنها به وجود آمدند باانكار و تكذيب پيامبران راه آنان را پيمودند، بنابراين معنى جمله چنين مى شود: (تجاوز كاران اقوام ديگر، از ايمان آوردن به چيزىكه اقوام پيشين ، خود دارى كرده بودند سرباز زدند) البته با توجه به اينكهمخالفان دعوت نوح در طى طوفان از ميان رفتند، ايناحتمال در تفسير آيه قوت پيدا مى كند، ولى به هرحال لازمه آن اين است كه در ميان مرجع ضميرهاى جمله (واو جمع در كانوا، و ليؤ منوا، وكذبوا) تفكيك قائل شويم . 2 - روشن است كه جمله (كذلك نطبع على قلوب المعتدين )دليل بر جبر نيست و تفسير آن در خودش نهفته است زيرا مى گويد ما بر دلهاى(تجاوزكاران ) مهر مى نهيم تا چيزى را درك نكنند، بنابراين قبلا تجاوزهاى پى درپى به حريم احكام الهى و حق و حقيقت از آنها صادر مى شود، و تدريجا بر دلهاى آنهااثر مى گذارد و قدرت تشخيص حق را از آنان مى گيرد و كارشان به جائى مى رسد كهسركشى و عصيان و گناه براى آنها خوى و طبيعت ثانوى مى شود، چنانكه درمقابل هيچ حقيقتى تسليم نمى شوند. آيه و ترجمه
ثم بعثنا من بعدهم موسى و هارون الى فرعون و ملايه بايتنا فاستكبروا و كانواقوما مجرمين(75) فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا ان هذا لسحر مبين(76) قال موسى اءتقولون للحق لما جاءكم اءسحر هذا و لا يفلح السحرون(77) قالوا اءجئتنا لتلفتنا عما وجدنا عليه ءاباءنا و تكون لكما الكبرياء فى الا رض وما نحن لكما بمؤ منين(78)
|
ترجمه :
75 - بعد از آنها موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و اطرافيانشفرستاديم ، اما آنها تكبر كردند (و زير بار حق نرفتند چرا كه ) آنها گروهى مجرمبودند. 76 - و هنگامى كه حق از نزد ما به سراغ آنها آمد گفتند اين سحر آشكارى است ! 77 - (اما) موسى گفت آيا حق را كه به سوى شما آمده سحر مى شمريد؟ اين سحر است ؟در حالى كه ساحران رستگار (و پيروز) نمى شوند؟. 78 - گفتند آيا آمده اى كه ما را از آنچه پدرانمان را بر آن يافتيم منصرف سازى ، وبزرگى (و رياست ) در روى زمين از آن شما باشد؟ ما به شما ايمان نمى آوريم !. تفسير : بخشى از مبارزات موسى و هارون در ذكر داستانهاى انبياء و امتهاى پيشين به عنوان الگوها و نمونه هاى زنده نخست سخن ازنوح ، و سپس پيامبران بعد از نوح ، به ميان آمد، اكنون در اين آيات نوبت موسى و هارونو مبارزات پيگيرشان با فرعون و فرعونيان است . در نخستين آيه مى گويد: (سپس بعد از رسولان پيشين ، موسى و هارون را به سوىفرعون و ملا او همراه با آيات و معجزات فرستاديم ) (ثم بعثنا من بعدهم موسى وهارون الى فرعون و ملائه باياتنا). (ملا) همانگونه كه سابقا هم اشاره كرده ايم به اشراف پر زرق و برق گفته مىشود كه ظاهرشان چشم پر كن و حضورشان در اجتماع در همه جا ديده مى شود، و معمولا درآياتى از قبيل آيات مورد بحث به معنى دار و دسته و اطرافيان و مشاوران مى آيد. و اگر مى بينيم تنها سخن از بعثت موسى به سوى فرعون و ملا به ميان آمده در حالىكه موسى مبعوث به همه فرعونيان و بنى اسرائيل بود، به خاطر آن است كه نبضجامعه ها در دست هيئتهاى حاكمه و دارو دسته آنها است ، بنابراين هر برنامه اصلاحى وانقلابى اول بايد آنها را هدف گيرى كند، چنانكه آيه 12 سوره توبه نيز مى گويدفقاتلوا ائمة الكفر: (با سردمداران كفر پيكار كنيد). اما فرعون و فرعونيان از پذيرش دعوت موسى و هارون سرباز زدند، و از اينكه دربرابر حق سر تسليم فرود آورند، تكبر ورزيدند) (فاستكبروا). آنها به خاطر كبر و خود برتربينى و نداشتن روح تواضع ، واقعيتهاى روشن را دردعوت موسى ناديده گرفتند و به همين دليل اين قوم مجرم و گنهكار همچنان به جرم وگناهشان ادامه دادند (و كانوا قوما مجرمين ). آيات بعد، از مبارزات چند مرحله اى فرعونيان با موسى و برادرش هارون سخن مى گويدكه مرحله نخستين آن انكار و تكذيب و افترا و متهم ساختن آنان به سوء نيت و به هم ريختنسنت نياكان و اخلال در نظام اجتماعى بوده است ، چنانكه قرآن مى گويد: (هنگامى كه حق از نزد ما به سوى آنها آمد (با اينكه آنرا از چهره اش شناختند) گفتند اينسحر آشكارى است )! (فلما جائهم الحق من عندنا قالوا ان هذا لسحر مبين ). جاذبه و كشش فوق العاده دعوت موسى از يك طرف و معجزات چشمگيرش از طرف ديگر، ونفوذ روز افزون و خيره كننده اش از طرف سوم ، سبب شد كه فرعونيان به فكر چارهبيفتند و وصله اى بهتر از اين پيدا نكردند كه او را ساحر و عملش را سحر بخوانند، واين تهمت چيزى است كه در سرتاسر تاريخ انبياء مخصوصا پيامبر اسلام (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) ديده مى شود. اما (موسى ) (عليه السلام ) در مقام دفاع از خويش برآمد، با بيان دودليل پرده ها را كنار زده و دروغ و تهمت آنها را آشكار ساخت . نخست (به آنها گفت آيا شما نسبت سحر به حق مى دهيد؟ آيا اين سحر است و هيچ شباهتىبا سحر دارد) (قال موسى اتقولون للحق لما جائكم اسحر هذا). يعنى درست است كه (سحر) و (معجزه ) هر دو نفوذ دارند اين (حق ) و(باطل ) هر دو ممكن است مردم را تحت تاءثير قرار دهند ولى چهره سحر كه امر باطلىاست با چهره معجزه كه حق است كاملا از هم متمايز مى باشد، نفوذ پيامبران با نفوذساحران قابل مقايسه نيست ، اعمال ساحران كارهائى بى هدف ، محدود و كم ارزش است ،ولى معجزات پيامبران هدفهاى روشن اصلاحى و انقلابى و تربيتى دارد و در شكلىگسترده و نا محدود، عرضه مى شود. به علاوه (ساحران هرگز رستگار نمى شوند) (و لا يفلح الساحرون ). اين تعبير در واقع دليل ديگرى بر تمايز كار انبياء از سحر است ، دردليل سابق از تفاوت سحر و معجزه و چهره و هدف اين دو، جدائيشان از يكديگر اثبات شده، اما در اينجا از تفاوت حالات و صفات آورندگان سحر و آورندگان معجزه براى اثباتمطلب استمداد مى شود. ساحران به حكم كار و فنشان كه جنبه انحرافى و اغفالگرانه دارد، افرادى سود جو،منحرف ، اغفالگر و متقلبند كه آنها را از خلال اعمالشان مى توان شناخت اما پيامبرانمردانى حق طلب ، دلسوز، پاكدل ، باهدف و پارسا و بى اعتنا به امور مادى هستند. ساحران هرگز روى رستگارى را نمى بينند و جز براىپول و ثروت و مقام و منافع شخصى كار نمى كنند، در حالى كه هدف انبياء هدايت ومنافع خلق خدا و اصلاح جامعه انسانى در تمام جنبه هاى معنوى و مادى است . سپس سيل تهمت خود را به سوى موسى ادامه دادند، و صريحا به او گفتند: (آيا تو مىخواهى ما را از راه و رسم پدران و نياكانمان منصرف سازى )؟ (قالوا اجئتنا لتلفتنا عماوجدنا عليه آبائنا). در واقع بت (سنتهاى نياكان و عظمت خيالى و افسانه اى آنها را پيش كشيدند تا افكارعامه را نسبت به موسى و هارون بدبين كنند كه آنها مى خواهند با مقدسات جامعه و كشورشما بازى كنند. سپس ادامه دادند دعوت شما به دين و آئين خدا دروغى بيش نيست ، اينها همه دام است ، ونقشه هاى خائنانه (براى اينكه در اين سرزمين حكومت كنيد) (و تكون لكما الكبرياءفى الارض ). در حقيقت آنها چون خودشان هر تلاش و كوششى داشتند براى حكومت ظالمانه بر مردم بود، ديگران را نيز چنين مى پنداشتند و تلاشهاى مصلحان و پيامبران راهمينگونه تفسير مى كردند. اما بدانيد (ما به شما دو نفر هرگز ايمان نمى آوريم ) زيرا دست شما را خوانده ايم واز نقشه هاى تخريبيتان آگاهيم (و ما نحن لكما بمؤ منين ). و اين نخستين مرحله مبارزه آنها با موسى بود. آيه و ترجمه
و قال فرعون ائتونى بكل سحر عليم(79) فلما جاء السحرة قال لهم موسى اءلقوا ما اءنتم ملقون(80) فلما اءلقوا قال موسى ما جئتم به السحر ان الله سيبطله ان الله لا يصلحعمل المفسدين(81) و يحق الله الحق بكلمته و لو كره المجرمون(82)
|
ترجمه :
79 - فرعون گفت هر جادوگر (و ساحر) آگاهى را نزد من آوريد. 80 - هنگامى كه ساحران آمدند موسى به آنها گفت آنچه (ازوسايل سحر) مى توانيد بيفكنيد، بيفكنيد! 81 - هنگامى كه افكندند موسى گفت آنچه شما آورديد سحر است ، كه خداوند به زودىآنرا ابطال مى كند، چرا كه خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمى كند. 82 - و حق را به وعده خويش تحقق مى بخشد هر چند مجرمان اكراه داشته باشند. تفسير : مرحله دوم مبارزه با موسى اين آيات مرحله ديگر مبارزه را تشريح مى كند و سخن از اقدامات عملى فرعون بر ضد موسى و برادرش هارون مى گويد. هنگامى كه فرعون قسمتى از معجزات موسى مانند يد بيضاء و حمله مار عظيم را ملاحظهكرد و ديد ادعاى موسى بدون دليل هم نيست و ايندليل كم و بيش در جمع اطرافيان او و يا ديگران اثر خواهد گذاشت ، به فكرپاسخگوئى عملى افتاد، چنانكه قرآن مى گويد: فرعون صدا زد، تمام ساحران آگاه ودانشمند را نزد من آوريد، تا بوسيله آنها زحمت موسى را از خود دفع كنم (وقال فرعون ائتونى بكل ساحر عليم ). او مى دانست هر كارى را بايد از طريقش وارد شد و از كارشناسان آن فن بايد كمك گرفت. آيا براستى فرعون در حقانيت دعوت موسى شك داشت و مى خواست از اين طريق او رابيازمايد؟ و يا مى دانست او از سوى خدا است ولى فكر مى كرد، بوسيله غوغاى ساحرانمى تواند مردم را آرام سازد، و موقتا از خطر نفوذ موسى در افكار عمومى جلوگيرى كند،به مردم بگويد اگر او كار خارق عادتى انجام مى دهد، ما نيز از انجاممثل آن نا توان نيستيم ! و اگر اراده ملوكانه ما تعلق گيرد، چنين چيزى براى ماسهل و آسان است . احتمال دوم به نظر نزديكتر مى رسد و ساير آيات مربوط به داستان موسى كه درسوره طه و امثال آن است اين نظر را تاءييد مى كند، كه او آگاهانه به مبارزه با موسىبرخاست . به هر حال (هنگامى كه ساحران در روزى كه براى اين مبارزه تاريخى تعيين شده بودو دعوت عمومى نيز از مردم به عمل آمده بود، گرد آمدند، موسى رو به آنها كرد و گفت :نخست شما آنچه مى توانيد به ميدان آوريد) (فلما جاء السحرةقال لهم موسى القوا ما انتم ملقون ). جمله (القوا ما انتم ملقون ) معنى اصليش اين است كه آنچه شما مى توانيد بيفكنيد،بيفكنيد، و اين اشاره به طنابها و عصاه اى مخصوصى است كه درون آنها خالى بود، ومواد شيميائى مخصوصى در آن ريخته بودند كه درمقابل تابش آفتاب موجب حركت و جنب و جوش آنها مى شد. شاهد اين گفتار آياتى است كه در سوره اعراف و شعراء آمده است ، در آيه 43 و 44سوره شعراء مى خوانيم قال لهم موسى القوا ما انتم ملقون فالقوا حبالهم و عصيهم وقالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون : (موسى به آنها گفت آنچه مى توانيد بيفكنيدبيفكنيد و سپس آنها طنابها و عصاه اى خود را افكندند و گفتند به عزت فرعون ماپيروزيم . ولى البته اين معنى را نيز در درون دارد كه هر چه در قدرت داريد به ميدان بياوريد. به هر حال آنها آنچه را در توان داشتند بسيج كردند و همه وسائلى را كه با خود آوردهبود به وسط ميدان افكندند، (در اين هنگام موسى به آنها گفت : آنچه را شما در اينميان آورده ايد سحر است و خداوند بزودى آنراابطال مى كند) (فلما القوا قال موسى ما جئتم به السحر ان الله سيبطله ) شما افرادى فاسد و مفسديد چرا كه در خدمت يك دستگاه جبار و ظالم و طاغى هستيد و علم ودانش خود را براى تقويت پايه هاى اين حكومت خودكامه ، فروخته ايد، و اين خود بهتريندليل بر مفسد بودن شما است ، (و خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمى كند) (ان الله لايصلح عمل المفسدين ). در واقع هر كس در آنجا عقل و هوش و دانشى داشت ، حتى پيش از غلبه موسى بر ساحرانمى توانست اين حقيقت را دريابد كه عمل ساحرانعمل بى اساسى است ، به دليل اينكه در راه تقويت پايه هاى ظلم و ستم قرار گرفتهبود، چه كسى نمى دانست كه فرعون غاصب و غارتگر و ظالم و مفسد است ، آيا خدمتگزاران چنين دستگاهىشريك در ظلم و فساد او نبودند؟ و آيا ممكن بودعمل آنها يك عمل صحيح و الهى باشد؟ هرگز نه ، بنابراين پيدا بود كه خداوند اينتلاش مفسدانه را باطل خواهد كرد. آيا تعبير به (سيبطله ) (خداوند بزودى آنراباطل مى كند) دليل بر اين است كه سحر واقعيت دارد اما خدا مى تواند آنراابطال كند؟ و يا اينكه منظور از اين جمله آن است كه خداوندباطل بودن آن را آشكار مى سازد؟ آيه 116 سوره اعراف مى گويد سحر ساحران در چشمهاى مردم اثر گذاشت و آنها را بهوحشت افكند (فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم ) ولى اين تعبير منافات با آنندارد كه آنها با يك سلسله وسائل مرموز آنچنان كه در مفهوم و معنى لغوى (سحر)افتاده است ، مخصوصا با استفاده از خواص فيزيكى و شيميائى اجسام مختلف ، يك رشتهحركات واقعى در آن طنابها و عصاها ايجاد كرده باشند، ولى مطمئنا اين طنابها و عصاهاموجودات زنده اى آنچنان كه در چشم ظاهر بينان جلوه مى كرد نبودند، چنانكه قرآن درسوره طه آيه 66 مى گويد: فاذا حبالهم و عصيهميخيل اليه من سحرهم انها تسعى : (در آن هنگام طنابها و عصاهاى جادوگران بر اثرسحر خيال مى شد كه موجودات زنده اى است و مى دود)! بنابراين بخشى از تاءثير سحر واقعيت دارد و بخشى وهم وخيال است . و در آخرين آيه مى فرمايد: موسى به آنها گفت در اين درگيرى و مبارزه مطمئنا پيروزىبا ما است ، چرا كه (خداوند وعده داده است كه حق را آشكار سازد و بوسيله منطق كوبنده ومعجزات قاهره پيامبرانش ، مفسدان و باطلگرايان را رسوا كند، هر چند مجرمانى همچونفرعون و ملاش اكراه داشته باشند) (و يحق الله الحق بكلماته و لو كره المجرمون ). منظور از بكلماته يا وعده خدا در زمينه پيروزى رسولان بر حق است و يا معجزات قاهره ونيرومند او است . آيه و ترجمه
فما ءامن لموسى إ لا ذرية من قومه على خوف من فرعون و ملايهم اءن يفتنهم و إ نفرعون لعال فى الا رض و إ نه لمن المسرفين(83) و قال موسى يقوم إ ن كنتم ءامنتم بالله فعليه توكلوا إ ن كنتم مسلمين(84) فقالوا على الله توكلنا ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظلمين(85) و نجنا برحمتك من القوم الكفرين(86)
|
ترجمه :
83 - (در آغاز) هيچكس به موسى ايمان نياورد مگر گروهى از فرزندان قوم او، (آن هم )با ترس از فرعون و اطرافيانش مبادا آنها را (با فشار و يا تبليغات گمراه كننده ) ازآئينشان منحرف سازند، فرعون برترى جوئى (و طغيان ) در زمين داشت ، و او ازاسرافكاران بود. 84 - موسى گفت : اى قوم من ! اگر شما ايمان به خدا آورده ايد بر اوتوكل كنيد اگر تسليم فرمان او هستيد. 85 - گفتند تنها بر خدا توكل داريم پروردگارا ما را تحت تاءثير گروه ستمگر قرارمده . 86 - و ما را به رحمتت از (دست ) گروه كافران رهائى بخش . تفسير: سومين مرحله مبارزه موسى با طاغوت مصر در اين آيات مرحله ديگرى از داستان مبارزات انقلابى موسى و فرعون منعكس شده است . در آغاز وضع نخستين گروه ايمان آورندگان به موسى را بيان مى كند و مى گويد(بعد از اين ماجرا تنها گروهى كه به موسى ايمان آوردند، فرزندانى از قوم اوبودند) (فما آمن لموسى الا ذرية من قومه ). اين گروه كوچك و اندك كه به مقتضاى ظاهر كلمه ذريه ، بيشتر از جوانان و نوجوانانتشكيل مى شدند، تحت فشار شديدى از ناحيه فرعون و اطرافيانش قرار داشتند، و هرزمان (از اين بيم داشتند كه دستگاه فرعونى با فشارهاى شديدى كه روى مؤ منان واردمى كرد، آنان را وادار به ترك آئين و مذهب موسى كند) (على خوف من فرعون و ملائهم انيفتنهم ). چرا كه (فرعون مردى بود كه در آن سرزمين برترى جوئى داشت ) (و ان فرعونلعال فى الارض ). (و اسرافكار و تجاوز كار بود و هيچ حد و مرزى را به رسميت نمى شناخت ) (و انهلمن المسرفين ). در اينكه اين ذريه كه به موسى ايمان آوردند چه گروهى بودند و ضمير من قومه بهچه كسى (به موسى يا به فرعون ) بازگشت مى كند، در ميان مفسران گفتگو است . بعضى خواسته اند بگويند اين گروه نفرات اندكى از قوم فرعون و قبطيان بودند،مانند مؤ من آل فرعون ، و همسر فرعون و مشاطه او و كنيزش ، و ظاهرا دليل انتخاب اين نظر آن است كه بنى اسرائيل ، بيشتر نفراتشان ايمان آوردند، و اينمتناسب با تعبير (ذريه من قومه ) نيست ، زيرا اين گروه كوچكى را مى رساند. ولى بعضى ديگر معتقدند كه اين گروه از بنىاسرائيل بودند، و ضمير به موسى بر مى گردد، چرا كهقبل از آن نام موسى ذكر شده ، و طبق قواعد ادبى ضمير بايد به او باز گردد. شك نيست كه معنى دوم با ظاهر آيه موافقتر است ، شاهد ديگرى كه آن را تاءييد مى كندآيه بعد است كه مى گويد: و قال موسى يا قوم ... (موسى به گروه مؤ منان گفت اىقوم من ...) يعنى مؤ منان را به عنوان قوم من خطاب مى كند. تنها ايرادى كه ممكن است بر اين تفسير بماند، اين است كه تمام بنىاسرائيل به موسى ايمان آوردند نه گروه كوچكى . ولى با توجه به يك نكته اين ايراد قابل دفع است ، چرا كه مى دانيم در هر انقلابىنخستين گروهى كه به آن جذب مى شوند، جوانان هستند، گذشته از اينكه قلبهائىپاكتر و افكارى دست نخورده دارند، شور و جوشش انقلابى در آنها بيشتر است ، بهعلاوه وابستگيهاى مادى كه بزرگسالان را به محافظه كارى و ملاحظات مختلف دعوت مىكند در آنها نيست ، نه مال و ثروتى دارند كه از ضايع شدن آن بترسند، و نه پست ومقامى ، كه از به خطر افتادنش وحشت كنند! بنابراين طبيعى است كه اين گروه بسيار زود جلب و جذب به موسى بشوند، و تعبير(ذريه ) بسيار با اين معنى متناسب است . به علاوه بزرگسالانى هم بعدا به اين گروه ملحق شدند به خاطر اينكه نقشى در جامعهآن روز نداشتند و ضعيف و نا توان بودند، اين تعبير - چنانكه از ابن عباسنقل شده - در مورد آنان چندان بعيد نيست ، درستمثل اين است كه وقتى افراد عادى و معمولى از دوستان خود را دعوت مى كنيم ، مى گوئيم برو بچه هادعوت داشتند، هر چند بزرگسال بوده باشند! و اگر اين تعبير را بعيد بدانيماحتمال اول به قوت خود باقى است . علاوه بر اين ذريه گر چه معمولا به فرزندان اطلاق مى شود ولى از نظر ريشه لغوى- چنانكه (راغب ) در كتاب مفردات گفته : صغير و كبير هر دو راشامل مى گردد. نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه كرد اين است كه منظور از (فتنه ) كه ازجمله ان يفتنهم استفاده مى شود، منحرف ساختن از دين و آئين موسى بر اثر تهديد و ارعابو شكنجه بوده است و يا به معنى هر گونه توليد ناراحتى و درد سر اعم از دينى و غيردينى . به هر حال موسى براى آرامش فكر و روح آنها با لحنى محبت آميز به آنان گفت : (اىقوم من اگر شما به خدا ايمان آورده ايد، و در گفتار خود و ايمان و اسلام خود صادقيد،بايد بر او توكل و تكيه كنيد) از امواج و طوفان بلا نهراسيد، چرا كه ايمان ازتوكل جدا نيست (و قال موسى يا قوم ان كنتم آمنتم بالله فعليه توكلوا ان كنتم مسلمين ). حقيقت(توكل ) واگذارى كار به ديگرى و انتخاب او به وكالت است . مفهوم توكل اين نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش بردارد، و به گوشه انزوا بخزدو بگويد تكيه گاه من خدا است ، بلكه مفهوم آن اين است كه هرگاه نهايت تلاش و كوششخود را به كار زد و نتوانست مشكل را حل كند و موانع را از سر راه خود كنار زند، وحشتىبه خود راه ندهد، و با اتكاء به لطف پروردگار و استمداد از ذات پاك و قدرت بىپايان او، ايستادگى به خرج دهد، و به جهاد پيگير خود همچنان ادامه دهد، حتى در جائىكه توانائى دارد نيز خود را بى نياز از لطف خدا نداند، چرا كه هر قدرتى هست بالاخره از ناحيه او است . اين است مفهوم توكل كه از ايمان و اسلام نمى تواند جدا باشد، چرا كه يك فرد مؤ من وتسليم در برابر فرمان پروردگار، او را بر هر چيز قادر و توانا، و هر مشكلى را دربرابر اراده او سهل و آسان مى داند، و به وعده هاى پيروزى او اعتقاد دارد. اين مؤ منان راستين دعوت موسى را به توكل اجابت كردند، (و گفتند ما تنها بر خداتوكل داريم ) (فقالوا على الله توكلنا). سپس از ساحت مقدس خدا تقاضا كردند كه از شر دشمنان و وسوسه ها و فشارهاى آنان درامان باشند، و عرضه داشتند (پروردگارا ما را وسيله فتنه و تحت تاءثير و نفوذظالمان و ستمگران قرار مده ) (ربنا لا تجعلنا فتنة للقوم الظالمين ). (پروردگارا ما را به رحمت خود از قوم بى ايمان رهائى بخش ) (و نجنا برحمتك منالقوم الكافرين ). جالب اينكه فرعون در آيه نخست از (مسرفين ) و در سومين آيه او و اطرافيانش بهعنوان (ظالمين ) و در آخرين آيه به عنوان (كافرين ) توصيف شده اند. اين تفاوت تعبيرها شايد به خاطر اين باشد كه انسان در مسير گناه و خطا نخست از(اسراف ) يعنى تجاوز از حدود و مرزها شروع مى كند، بعد بناى ستمكارى مى گذاردو سرانجام كارش به كفر و انكار منتهى مى گردد! آيه و ترجمه
و اءوحينا إ لى موسى و اءخيه اءن تبوءا لقومكما بمصر بيوتا و اجعلوا بيوتكم قبلةو اءقيموا الصلوة و بشر المؤ منين(87) و قال موسى ربنا إ نك ءاتيت فرعون و ملا ه زينة و اءمولا فى الحيوة الدنيا ربناليضلوا عن سبيلك ربنا اطمس على اءمولهم و اشدد على قلوبهم فلا يؤ منوا حتى يرواالعذاب الا ليم(88) قال قد أ جيبت دعوتكما فاستقيما و لا تتبعانسبيل الذين لا يعلمون(89)
|
ترجمه :
87 - و به موسى و برادرش وحى كرديم كه براى قوم خود خانه هائى در سرزمين مصرانتخاب كنيد، و خانه هايتان را مقابل يكديگر (و متمركز) قرار دهيد، و نماز را بر پاداريد، و به مؤ منان بشارت ده (كه سرانجام پيروز مى شوند). 88 - موسى گفت پروردگارا تو فرعون و اطرافيانش را زينت و اموالى (سرشار) درزندگى دنيا داده اى و نتيجه اش اين شده كه (بندگانت را) از راه تو گمراه مى سازند،پروردگارا! اموالشان را نابود كن و دلهايشان را سخت (و سنگين ) ساز، تا عذاب دردناكرا نبينند ايمان نياورند. 89 - فرمود: دعاى شما پذيرفته شد، استقامت بخرج دهيد و از راه (و رسم ) كسانى كهنمى دانند تبعيت نكنيد تفسير: مرحله چهارم دوران سازندگى براى انقلاب در اين آيات مرحله ديگرى از قيام و انقلاب بنىاسرائيل بر ضد فراعنه تشريح شد نخست اينكه خداوند مى فرمايد: (ما به موسى و برادرش وحى فرستاديم كه براى قومخود خانه هائى در سرزمين مصر انتخاب كنيد) (و اوحينا الى موسى و اخيه ان تبوآلقومكما بمصر بيوتا). و مخصوصا (اين خانه ها را نزديك به يكديگر ومقابل هم بسازيد) (و اجعلوا بيوتكم قبلة ). سپس به خود سازى معنوى و روحانى بپردازيد (و نماز را بر پا داريد) و از اينطريق روان خود را پاك و قوى نمائيد (و اقيموا الصلوة ). و براى اينكه آثار ترس و وحشت از دل آنها بيرون رود، و قدرت روحى و انقلابى رابازيابند (به مؤ منان بشارت ده بشارت به پيروزى و لطف و رحمت خدا) (و بشرالمؤ منين ). از مجموع اين آيه استفاده مى شود كه بنى اسرائيل در آن زمان به صورت گروهىپراكنده ، شكست خورده ، وابسته و طفيلى ، و آلوده و ترسان بودند، نه خانه اى از خودداشتند و نه اجتماع و تمركزى ، نه برنامه سازنده معنوى داشتند و نه شهامت و شجاعتلازم براى يك انقلاب كوبنده ! لذا موسى و برادرش هارون ماموريت يافتند كه براى بازسازى اجتماع بنىاسرائيل مخصوصا از نظر روحى برنامه اى را در چند ماده پياده كنند: 1 - نخست به امر خانه سازى و جدا كردن مسكن خويش از فرعونيان همت بگمارند، اين كارچند فايده داشت : يكى اينكه آنها با مالك شدن مسكن در سرزمين مصر علاقه بيشترى به دفاع از خود و ازآن آب و خاك پيدا مى كردند. ديگر اينكه از زندگى طفيلى گرا در خانه هاى قبطيان به يك زندگىمستقل ، منتقل مى شدند. و ديگر اينكه اسرار كارها و نقشه هاى آنها به دست دشمنانشان نمى افتاد. 2 - خانه هايشان را مقابل يكديگر و نزديك به هم بسازند، زيرا قبله دراصل به معنى حالت تقابل مى باشد، و اطلاق كلمه قبله بر آنچه امروز معروف است درحقيقت معنى ثانوى براى اين كلمه است . اين كار كمك مؤ ثرى به تمركز و اجتماع بنىاسرائيل مى كرد، و مى توانستند مسائل اجتماعى را بطور عمومى مورد بررسى قرار دهند،و به عنوان انجام مراسم مذهبى دور هم جمع شوند و براى آزادى خويش نقشه هاى لازم راطرح نمايند. 3 - توجه به عبادت و مخصوصا نماز كه انسان را از بندگى بندگان جدا، و به خالقهمه قدرتها پيوند مى دهد، قلب و روح او را از آلودگى گناه مى شويد و حس اتكاى بهنفس را در آنان زنده مى كند و با تكيه بر قدرت پروردگار، روح تازه اى به كالبدانسان مى دمد. 4 - به موسى به عنوان يك رهبر دستور مى دهد كه دست در درون زواياى روح بنىاسرائيل بيفكند و زباله هاى ترس و وحشت را كه يادگار ساليان دراز بردگى و ذلتبوده است بيرون بكشد، و از طريق (بشارت دادن به مؤ منان ) به فتح و پيروزىنهائى و لطف و رحمت پروردگار اراده آنها را قوى و شهامت و شجاعت را در آنها پرورشدهد. جالب اينكه بنى اسرائيل از فرزندان يعقوبند و گروهى از آنها طبعا از فرزندانيوسفند كه او و برادرانش ساليان دراز بر مصر حكومت داشتند و در آبادى و عمران اينسرزمين كوشيدند، اما بر اثر نافرمانى خدا و بى خبرى و اختلافات داخلى روزگارشانبه چنين وضع رقت بارى رسيده بود، اين جامعه فرسوده مصيبت زده بايد نوسازى شود، و نقاط منفى خود را پاك كند، و به جاى آنخصائل روحى سازنده بنشاند تا عظمت گذشته را باز يابد. سپس به يكى از علل طغيان فرعون و فرعونيان اشاره كرده و از زبان موسى چنين مىگويد: (پروردگارا تو فرعون و اطرافيانش را زينت واموال در زندگى دنيا بخشيده اى ) (و قال موسى ربنا انك آتيت فرعون و ملاه زينة واموالا فى الحيوة الدنيا). (اما سرانجام اين ثروت و تجملات و عاقبت كارش اين شده كه آنها بندگانت را از راهتو منحرف و گمراه مى سازند) (ربنا ليضلوا عن سبيلك ). (لام ) در (ليضلوا) به اصطلاح (لام عاقبت ) است ، يعنى يك جمعيت ثروتمنداشرافى تجمل پرست ، براى گمراه ساختن مردم از راه خدا خواه ناخواه كوشش خواهند كردو پايان كارشان چيزى جز اين نخواهد بود، چرا كه دعوت پيامبران و برنامه هاى الهىمردم را بيدار و هشيار و متحد و متشكل مى سازد، و با اينحال مجال بر غارتگران و چپاولگران تنگ خواهد شد و روزگار بر آنها سياه ، آنها نيزاز خود واكنش نشان مى دهند و به مخالفت با پيامبران بر مى خيزند. سپس موسى (عليهالسلام ) از پيشگاه خدا تقاضا مى كند و مى گويد: (پروردگارا!اموال آنها را محو و بى اثر ساز) تا نتوانند از آن بهره گيرند (ربنا اطمس على اموالهم). (طمس ) در لغت به معنى محو كردن و بى خاصيت نمودن چيزى است ، و جالب اينكه دربعضى از روايات وارد شده كه پس از اين نفرين ،اموال فرعونيان به صورت سفال و سنگ در آمد، شايد كنايه از اين باشد كه آنچنانبحران اقتصادى دامانشان را گرفت كه ارزش ثروتهايشان به كلى سقوط كرد، و همچونسفال بى قيمت شد! بعد اضافه كرد: (پروردگارا علاوه بر اين ، قدرت تفكر و انديشه را نيز از آنان بگير) (و اشدد علىقلوبهم ). چه اينكه با از دست دادن اين دو سرمايه ، آمادهزوال و نيستى خواهند شد و راه ما به سوى انقلاب و وارد كردن ضربه نهائى بر آنانباز مى گردد. خداوندا! اگر من از تو درباره فرعونيان چنين مى خواهم نه به خاطر روح انتقام جوئى وكينه توزى است ، بلكه به خاطر اين است كه آنها ديگر هيچگونه آمادگى براى ايمانندارند (و تا عذاب اليم تو فرا نرسد ايمان نياورند) (فلا يؤ منوا حتى يرواالعذاب الاليم ). البته پيداست كه ايمان بعد از مشاهده عذاب - چنانكه بزودى خواهد آمد - نيز براى آنهاسودى نخواهد داشت . خداوند به موسى و برادرش خطاب كرد كه اكنون كه شما آماده تربيت و سازندگىجمعيت بنى اسرائيل شده ايد، (دعايتان نسبت به دشمنانتان اجابت شد)(قال قد اجيبت دعوتكما). (پس محكم در راه خود بايستيد و استقامت به خرج دهيد) و از انبوه مشكلات نهراسيد و دركار خود قاطع باشيد (فاستقيما). و هرگز در برابر پيشنهادهاى افراد نادان و بى خبر تسليم نشويد (و از راه جاهلاننرويد) بلكه كاملا آگاهانه برنامه هاى انقلابى خود را ادامه دهيد (و لا تتبعانسبيل الذين لا يعلمون ). آيه و ترجمه
و جوزنا ببنى إ سرءيل البحر فأ تبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا حتى إ ذا اءدركهالغرق قال ءامنت اءنه لا إ له إ لا الذى ءامنت به بنوا إسرءيل و اءنا من المسلمين(90) ءالن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين(91) فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك ءاية و إ ن كثيرا من الناس عن ءايتنا لغفلون(92) و لقد بواءنا بنى إ سرءيلمبواء صدق و رزقنهم من الطيبت فما اختلفوا حتى جاءهم العلم إ ن ربك يقضى بينهم يومالقيمة فيما كانوا فيه يختلفون(93)
|
ترجمه :
90 - بنى اسرائيل را از دريا (رود عظيم نيل ) عبور داديم ، و فرعون و لشكرش از سرظلم و تجاوز بدنبال آنها رفتند، تا هنگامى كه غرقاب دامن او را گرفت گفت ايمان آوردمكه هيچ معبودى جز كسى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند وجود ندارد، و من از مسلمينهستم ! 91 - (اما به او خطاب شد) الان ؟! در حالى كه قبلا عصيان كردى و از مفسدان بودى ؟! 92 - ولى امروز بدنت را (از آب نجات مى دهيم تا عبرتى براى آيندگان باشى ، وبسيارى از مردم از آيات ما غافلند. 93 - ما بنى اسرائيل را در جايگاه صدق (و راستىمنزل داديم و از روزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم ، (اما آنها به نزاع و اختلافبرخاستند) و اختلاف نكردند مگر بعد از آن كه علم و آگاهى يافتند، پروردگار تو درروز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف كردند داورى خواهد كرد. تفسير: آخرين فصل مبارزه با ستمگران در اين آيات آخرين مرحله مبارزه بنى اسرائيل با فرعونيان و سرنوشت آنها، در عباراتىكوتاه اما دقيق و روشن ، ترسيم شده است ، و آنچنانكه روش قرآن است ، مطالب اضافىرا كه از جمله هاى قبل و بعد فهميده مى شود، ترك نموده . نخست مى گويد: (ما بنى اسرائيل را به هنگام مقابله با فرعونيان در حالى كه تحتفشار و تعقيب آنها قرار گرفته بودند از دريا (شط عظيمنيل كه به خاطر عظمتش كلمه (بحر) بر آن اطلاق شده ) عبور داديم ) (و جاوزناببنى اسرائيل البحر). (فرعون و لشگرش براى كوبيدن بنى اسرائيل و ظلم و ستم و تجاوز بر آنان بهتعقيب آنها پرداختند، اما بزودى همگى در ميان امواجنيل غرق شدند) (فاتبعهم فرعون و جنوده بغيا و عدوا). (بغى ) به معنى ستم و (عدو) به معنى تجاوز است ، يعنى آنها به خاطر ستم وتجاوز به بنى اسرائيل به تعقيبشان پرداختند. جمله فاتبعهم نشان مى دهد كه فرعون و لشكرش به اختيار خود به تعقيب بنىاسرائيل پرداختند، بعضى از روايات نيز اين معنى را تاءييد مى كند و پاره اى ديگرچندان با آن سازگار نيست ، ولى به هر حال آنچه از ظاهر آيه استفاده مى شود براى مامدرك است . اما اينكه چگونه بنى اسرائيل از دريا گذشتند و چه اعجازى در اين موقع به وقوعپيوست شرح آن بخواست خدا در ذيل آيه 63 سوره شعراء خواهد آمد. به هر حال اين جريان ادامه يافت (تا اينكه غرقاب دامن فرعون را فرو گرفت ، و او همچون پر كاهى بر روى امواج عظيمنيل مى غلطيد، در اين هنگام پرده هاى غرور و بى خبرى ازمقابل چشمان او كنار رفت ، و نور توحيد فطرى درخشيدن گرفت ، فرياد زد: من ايمانآوردم كه معبودى جز آنكس كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده اند، وجود ندارد) (حتى اذاادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنواسرائيل ). نه تنها با قلب خود ايمان آوردم بلكه عملا هم (در برابر چنين پروردگار توانائىتسليم ) (و انا من المسلمين ). در واقع هنگامى كه پيشگوئيهاى موسى يكى پس از ديگرى بوقوع پيوست و فرعونبيش از پيش از صدق گفتار اين پيامبر بزرگ آگاه شد، و قدرتنمائى او را مشاهده كرد،ناچار اظهار ايمان نمود، به اميد اينكه همانگونه كه (خداى بنىاسرائيل ) آنها را از اين امواج كوه پيكر رهائى بخشيد، او را نيز رهائى بخشد، لذا مىگويد: به همان خداى بنى اسرائيل ايمان آوردم !. ولى بديهى است چنين ايمانى كه به هنگام نزول بلا و گرفتار شدن درچنگال مرگ اظهار مى شود، در واقع يكنوع ايمان اضطرارى است ، كه هر جانى و مجرم وگنهكارى دم از آن مى زند، بى آنكه ارزشى داشته باشد و يادليل بر تكامل و حسن نيت و صدق گفتار او گردد.
|
|
|
|
|
|
|
|