|
|
|
|
|
|
آيه و ترجمه
انما الصدقت للفقراء و المسكين و العملين عليها و المؤ لفة قلوبهم و فى الرقاب والغرمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم(60)
|
ترجمه :
60- زكات مخصوص فقراء و مساكين و كاركنانى است كه براى (جمع آورى ) آن كار مىكنند، و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مى شود، و براى (آزادى ) بردگان ، وبدهكاران ، و در راه (تقويت آئين خدا، و واماندگان در راه ، اين يك فريضه (مهم ) الهىاست و خداوند دانا و حكيم است . تفسير : مصارف زكات و ريزهكاريهاى آن در تاريخ اسلام دو دوران مشخص ديده مى شود، دوران مكه كه همت پيامبر (صلى الله عليهو آله و سلم ) و مسلمانان در آن مصروف تعليم و تربيت نفرات و آموزش و تبليغ مى شد،و دوران مدينه كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در آن دست بهتشكيل حكومت اسلامى و پياده كردن و اجراى تعليمات اسلام ، از طريق اين حكومت صالحزد. بدون شك يكى از ابتدائى و ضروريترين مساءله ، به هنگامتشكيل حكومت تشكيل (بيت المال ) است كه به وسيله آن نيازهاى اقتصادى حكومت بر آوردهشود، نيازهائى كه در هر حكومتى بدون استثناء وجود دارد. به همين دليل يكى از نخستين كارهائى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در مدينهانجام داد تشكيل بيت المال بود كه يكى از منابع آنرا (زكات )تشكيل ميداد، و طبق مشهور اين حكم در سال دوم هجرت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) تشريع شد. البتههمانگونه كه بعدا به خواست خدا اشاره خواهيم كرد، حكم زكات قبلا در مكهنازل شده بود، اما نه به صورت وجوب جمع آورى در بيتالمال ، بلكه خود مردم اقدام به پرداخت آن مى كردند، ولى در مدينه دستور جمع آورى و(تمركز) آن از ناحيه خداوند در آيه 103 توبه صادر گرديد. آيه مورد بحث كه مسلما بعد از آيه وجوب اخذ زكاتنازل شده ، (هر چند در قرآن از آن ذكر گرديده است ) مصارف گوناگون زكات را بيانمى كند. و جالب اينكه آيه ، با كلمه انما كه دليل بر انحصار است ، آغاز شده ، و اين نشان مىدهد كه بعضى از افراد خود خواه ، يا بيخبر، انتظار داشتند بدون هيچگونه استحقاق ،سهمى از زكات دريافت دارند كه با كلمه انما دست رد به سينه همه آنها زده شده است .در دو آيه قبل از اين آيه ، نيز اين معنى منعكس بود كه بعضى بر پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم خرده مى گرفتند كه چرا سهمى از زكات را در اختيار آنها نمى گذارد وحتى در صورت محروم شدن از آن خشمگين مى شدند، اما به هنگام برخوردارى ابرازرضايت مى كردند. به هر حال آيه فوق به روشنى مصارف واقعى زكات را بيان كرده ،و به تمام توقعات بيجا پايان مى دهد، و آنرا در هشت مصرف خلاصه مى كند: 1 - (فقراء) نخست مى گويد: (صدقات و زكات براى فقيران است ) (انماالصدقات للفقراء). 2- (مساكين ) (والمساكين ). در اينكه فقير و مسكين با هم چه تفاوتى دارند بحثى استكه در پايان تفسير آيه خواهد آمد. 3- (عاملان ) و جمع آورى كنندگان زكات (والعاملين عليها). اين گروه در حقيقت كارمندان و كاركنانى هستند كه براى جمع آورى زكات و اداره بيت المال اسلام تلاش و كوشش مى كنند، و آنچه به آنها داده مى شود درحقيقت به منزله مزد و اجرت آنها است ، و لذا فقر در اين گروه به هيچوجه شرط نيست . 4- (مؤ لفة قلوبهم ) يعنى كسانى كه انگيزه معنوى نيرومندى براى پيشبرد اهدافاسلامى ندارند، و با تشويق مالى ميتوان تاءليف قلب ، و جلب محبت آنان نمود (والمؤ لفةقلوبهم ). توضيح بيشتر درباره اين گروه بعدا خواهد آمد. 5- (آزاد ساختن بردگان ) (وفى الرقاب ). يعنى سهمى از زكات ، تخصيص به مبارزه با بردگى ، و پايان دادن به اين موضوعضد انسانى ، داده مى شود، و همانگونه كه در جاى خود گفتهايم برنامه اسلام در موردبردگان برنامه (آزادى تدريجى ) است كه نتيجه نهائيش آزاد ساختن همه بردگانبدون روبرو شدن به واكنشهاى نامطلوب اجتماعى آن مى باشد، و تخصيص سهمى اززكات ، به اين موضوع ، گوشهاى از اين برنامه راتشكيل ميدهد. 6- (اداء دين بدهكاران ) و آنها كه بدون جرم و تقصير زير بار بدهكارى مانده و ازاداى آن عاجز شده اند (والغارمين ). 7- (در راه خدا) (و فى سبيل الله ). همانگونه كه در پايان آيه اشاره خواهيم كرد منظور از آن تمام راههائى است كه بهگسترش و تقويت آئين الهى منتهى شود، اعم از مساءله جهاد و تبليغ و مانند آن . 8- (واماندگان در راه ) (وابن السبيل ). يعنى مسافرانى كه بر اثر علتى در راه مانده ، و زاد و توشه و مركب كافى براىرسيدن به مقصد ندارند، هر چند افراد فقير و بيبضاعتى نيستند، ولى بر اثر دزد زدگى ، يا بيمارى ، يا گم كردن اموال خود، و ياعلل ديگر، به چنين وضعى افتاده اند، اينگونه اشخاص را بايد از طريق زكات بهمقدارى كه براى رسيدن به مقصد لازم است بى نياز ساخت . در پايان آيه به عنوان تاءكيد روى مصارف گذشته مى فرمايد: (اين فريضه الهىاست ) (فريضة من الله ). و بدون شك اين فريضه ، حساب شده ، و كاملا دقيق ، و جامع مصلحت فرد و اجتماع است ،زيرا (خداوند دانا و حكيم است ) (و الله عليم حكيم ). در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: نكته ها 1- فرق ميان (فقير) و (مسكين ) در ميان مفسران گفتگو است كه آيا فقير و مسكين ، مفهوم واحدى دارند و به عنوان تاءكيد درآيه فوق ذكر شده اند؟ و بنابراين مصارف زكات ، هفت مصرف مى شود، و يا اينكه دومفهوم مخالف دارند؟ غالب مفسران و فقها احتمال دوم را پذيرفتهاند، ولى در ميان طرفداران اين عقيده ، نيز درتفسير اين دو كلمه ، گفتگوهاى زيادى است ، اما آنچه نزديكتر به نظر مى رسد اين استكه (فقير) به معنى كسى است كه در زندگى خود كمبود مالى دارد، هر چندمشغول كسب و كارى باشد و هرگز از كسى سؤال نكند، اما (مسكين ) كسى است كه نيازش شديدتر است و دستش از كار كوتاه است ، وبه همين جهت از اين و آن سؤ ال مى كند. شاهد اين موضوع ، نخست ريشه لغت مسكين است كه از ماده (سكون ) گرفته شده ،گويا چنين كسى بر اثر شدت فقر، ساكن و زمينگير شده است . ديگر اينكه ملاحظه موارد استعمال اين دو كلمه در قرآن معنى فوق را تاءييد مى كند، از جمله در آيه 16 سوره بلد ميخوانيم : او مسكينا ذا متربة : يا مسكين خاك نشينى رااطعام كند و در آيه 8 سوره نساء ميخوانيم : و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى والمساكين فارزقوهم : هر گاه خويشاوندان و يتيمان و مسكينان ، در موقع تقسيم ارث ،حضور يابند، چيزى از آن به آنها ببخشيد از اين تعبير استفاده مى شود كه منظور ازمساكين سائلانى است كه گاه در اين مواقع حضور مى يابند. و در آيه 24 سوره قلم ميخوانيم ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين : امروز هيچ مسكينى نبايددر محوطه زراعت شما حضور يابد! كه اشاره به - سائلان است . همچنين تعبير به اطعام مسكين يا طعام مسكين در آيات متعددى از قرآن نشان ميدهد كه مساكينافراد گرسنهاى هستند كه حتى نياز به يك وعده غذا دارند. در حالى كه از پارهاى از موارد استعمال كلمه (فقير) در قرآن به خوبى استفاده مىشود كه افراد آبرومندى كه هرگز روى سؤال ندارند اما گرفتار كمبود مالى هستند، در مفهوم اين كلمه واردند، مانند آنچه در آيه 273سوره بقره ديده مى شود للفقراء الذين احصروا فىسبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهمالجاهل اغنياء من التعفف : (انفاق براى فقيرانى است كه در راه خدا گرفتار شده اند، وآنچنان ظاهر خويش را حفظ مى كنند كه جاهل از شدت عفت نفس آنان ، چنين مى پندارد كه غنىو بى نيازند). از همه اينها گذشته در روايتى كه محمد بن مسلم از امام صادق (عليهالسلام ) يا امام باقر(عليهالسلام ) نقل كرده مى خوانيم كه از آن حضرت درباره (فقير) و (مسكين ) سؤال كردند، فرمود: الفقير الذى لا يسئل و المسكين الذى هو اجهد منه الذىيسئل : (فقير كسى است كه سؤ ال نمى كند، و مسكين حالش از او سخت تر است ، و كسى است كه از مردم سؤ ال و تقاضا مى كند) (1). همين مضمون در حديث ديگرى از ابو بصير از امام صادق (عليهالسلام )نقل شده است ، و هر دو صراحت در مفهوم فوق دارد. البته پارهاى از قرائن گواهى بر خلاف آنچه در بالا گفتيم مى دهد، ولى هر گاهمجموع قرائن موجود را در نظر بگيريم ، روشن مى شود كه حق همان است كه در بالا گفتهشد. 2- آيا لازم است زكات به هشت قسمت مساوى تقسيم شود؟ بعضى از مفسران يا فقهاء عقيده دارند كه ظاهر آيه فوق اين است كه بايد زكاتمال به هشت سهم مساوى تقسيم گردد، و هر كدام در مصرف خود صرف شود، مگر اينكهمقدار زكات بقدرى ناچيز باشد كه نتوان آنرا به هشت سهمقابل ملاحظه تقسيم كرد. ولى اكثريت قاطع فقها براينند كه اصناف هشتگانه فوق مواردى است كه صرف زكاتدر آنها مجاز است ، و تقسيم كردن در آن واجب نيست . سيره قطعى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و امامان اهلبيت (عليهمالسلام ) و يارانآنها نيز اين معنى را تاءييد مى كند، به علاوه با توجه به اينكه زكات يك مالياتاسلامى است و حكومت اسلامى موظف است آنرا از مردموصول كند، و هدف از تشريع آن رفع نيازمنديهاى گوناگون جامعه اسلامى مى باشد،طبعا چگونگى مصرف آن در اين مصارف هشتگانه بستگى به ضرورتهاى اجتماعى ازيكسو، و نظر حكومت اسلامى از سوى ديگر دارد. 3- در چه زمانى زكات واجب شد؟ از آيات مختلف قرآن از جمله آيه 156 سوره اعراف ، و آيه 3 سورهنمل ، و آيه 4 سوره لقمان ، و آيه 7 سوره فصلت كه همه از سورههاى مكى هستند، چنيناستفاده مى شود كه حكم وجوب زكات در مكه نازل شده است ، و مسلمانان موظف به انجام اينوظيفه اسلامى بوده اند، ولى به هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بهمدينه آمد و پايه حكومت اسلامى را گذارد و طبعا نياز بهتشكيل بيت المال پيدا كرد، از طرف خداوند ماموريت يافت كه زكات را از مردم شخصابگيرد (نه اينكه خودشان به ميل و نظر خود در مصارف آن صرف كنند). آيه شريفه خذ من اموالهم صدقة ... (سوره توبه 103) در اين هنگامنازل ، شد، و مشهور اين است كه اين در سال دوم هجرت بود، سپس مصارف زكات به طوردقيق در آيه مورد بحث كه آيه 60 سوره توبه است بيان گرديد، و جاى تعجب نيست كهتشريع اخذ زكات در آيه 103 باشد و ذكر مصارف آن كه مى گويند درسال نهم هجرت نازل شده در آيه 60، زيرا مى دانيم آيات قرآن بر طبق تاريخنزول جمع آورى نشده ، بلكه به فرمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر كدامدر مورد مناسب قرار داده شده است . 4-- منظور از مؤ لفة قلوبهم چه اشخاصى هستند؟ آنچه از تعبير مؤ لفة قلوبهم فهميده مى شود آن است كه يكى از مصارف زكات كسانىهستند كه به خاطر ايجاد الفت و محبت به آنها زكات داده مى شود، ولى آيا منظور از آنكفار و غير مسلمانانى است كه به خاطر استفاده از همكارى آنها در جهاد از طريق كمك مالىتشويق مى شوند ؟ يا مسلمانان ضعيف الايمان را نيزشامل ميگردد ؟ همانگونه كه در مباحث فقهى گفته ايم مفهوم آيه ، و همچنين پارهاى از روايات كه در اينزمينه وارد شده مفهوم وسيعى دارد، و تمام كسانى را كه با تشويق مالى ، از آنها به نفعاسلام و مسلمين جلب محبت مى شود، در بر مى گيرد، و دليلى بر تخصيص آن به كفارنيست . 5- نقش زكات در اسلام با توجه به اينكه اسلام به صورت يك مكتب صرفا اخلاقى ، و يا فلسفى و اعتقادى ،ظهور نكرد، بلكه به عنوان يك (آئين جامع ) كه تمام نيازمنديهاى مادى و معنوى در آنپيشبينى شده ، پا به عرصه ظهور گذاشت ، و نيز با توجه به اينكه اسلام ، از همانعصر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )، با تاءسيس حكومت همراه بود، و همچنين باتوجه به اينكه اسلام توجه خاصى به حمايت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتىدارد، روشن مى شود كه نقش بيت المال ، و زكات كه يكى از منابع درآمد بيتالمال است ، از مهمترين نقشها است . شك نيست كه هر جامعهاى داراى افرادى از كار افتاده ، بيمار، يتيمان بى سرپرست ،معلولين ، و امثال آنها مى باشد كه بايد مورد حمايت قرار گيرند. و نيز براى حفظموجوديت خود در برابر هجوم دشمن ، نياز به سربازان مجاهدى دارد كه هزينه آنها ازطرف حكومت پرداخته مى شود، همچنين كارمندان حكومت اسلامى ، دادرسان و قضات ، و نيزوسائل تبليغاتى و مراكز دينى ، هر كدام نيازمند به صرف هزينهاى است كه بدون يكپشتوانه مالى منظم ، و مطمئن ، سامان نمى پذيرد. به همين دليل در اسلام مساءله زكات كه در حقيقت يكنوع (ماليات بر - درآمد و توليد و(ماليات بر ثروت راكد) محسوب مى شود، از اهميت خاصى برخوردار است ، تا آنجاكه در رديف مهمترين عبادات قرار گرفته ، و در بسيارى از موارد با نماز همراه ذكر شده ، و حتى شرط قبولى نماز شمرده شده است ! حتى در روايات اسلامى ميخوانيم كه اگر حكومت اسلامى از شخص ، يا اشخاصى ،مطالبه زكات كند، و آنها در برابر حكومت ، ايستادگى كنند و سرباز زنند، مرتدمحسوب مى شوند، و در صورتى كه اندرزها در مورد آنها سود ندهد،توسل به نيروى نظامى ، در مقابل آنها جايز است ، داستان اصحاب رده (همان گروهى كهبعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سر از پرداخت زكات باز زدند و خليفه وقتبه مبارزه با آنها برخاست و حتى على (عليهالسلام ) اين مبارزه را امضاء كرد و شخصايكى از پرچمداران در ميدان جنگ بود) در تواريخ اسلام مشهور است . در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم : من منع قيراطا من الزكاة فليس هو بمومن، و لا مسلم ، و لا كرامة !: كسى كه يك قيراط از زكات را نپردازد نه مؤ من است و نه مسلمانو ارزشى ندارد. جالب توجه اينكه از روايات استفاده مى شود كه حدود و مقدار زكات آن چنان دقيقا دراسلام تعيين شده ، كه اگر همه مسلمانان زكاتاموال خويش را بطور صحيح و كامل بپردازند، هيچ فردى فقير و محروم در سرتاسركشور اسلامى باقى نخواهد ماند. در حديثى از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم ولو ان الناس ادوا زكاة اموالهم ما بقىمسلم فقيرا محتاجا!... و ان الناس ما افتقروا، و لا احتاجوا، و لا جاعوا، و لا عروا، الا بذنوبالاغنياء!: (اگر همه مردم زكات اموال خود را بپردازند مسلمانى فقير و نيازمند، باقىنخواهد ماند، و مردم فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نمى شوند مگر به خاطر گناهثروتمندان )! و نيز از روايات استفاده مى شود كه اداى زكات باعث حفظاصل مالكيت و تحكيم پايه هاى آنست ، بطورى كه اگر مردم ايناصل مهم اسلامى را فراموش كنند شكاف و فاصله ميان گروهها آنچنان مى شود كهاموال اغنياء نيز به خطر خواهد افتاد. در حديثى از امام موسى بن جعفر (عليهالسلام ) مى خوانيم حصنوا اموالكم بالزكاة :(اموال خود را بوسيله زكات حفظ كنيد). همين مضمون از پيامبر (صلى الله عليه و آله وسلم ) و امير مؤ منان على (عليهالسلام ) نيز در احاديث ديگرنقل شده است . براى اطلاع بيشتر از اين احاديث به ابواب يك و سه و چهار و پنج ازابواب زكات از جلد ششم وسائل مراجعه فرمائيد. نكته آخر 6- آخرين نكتهاى كه توجه به آن لازم است اين است كه در آيه مورد بحث در مورد چهارگروه كلمه (لام ) ذكر شده (انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها والمؤ لفة قلوبهم ) و اين تعبير معمولا نشانه (ملكيت ) است . ولى در مورد چهار گروه ديگر كلمه (فى ) آمده است (و فى الرقاب و الغارمين و فىسبيل الله و ابن السبيل ) و اين تعبير معمولا براى بيان مصرف است . در ميان مفسران در تفسير اين (اختلاف تعبير) گفتگو است ، بعضى معتقدند كه گروهچهارگانه اول ، مالك زكات ، مى شوند، و گروه چهارگانه دوم ، مالك ، نخواهند شد، وتنها جايز است زكات در مورد آنان مصرف گردد. بعضى ديگر معتقدند كه اين اختلاف تعبير اشاره به نكته ديگرى است و آن اينكه گروه چهارگانه دوم استحقاق بيشترى براى زكات دارند، زيرا كلمه (فى )براى بيان ظرفيت است ، گويا اين گروه چهارگانه ظرف زكات مى باشند و زكاتمظروف آنها است ، در حالى كه گروههاى نخستين چنين نيستند. ولى ما در اينجا احتمال ديگرى را انتخاب كردهايم و آن اينكه شش گروه (فقراء، مساكين، عاملين عليها، مؤ لفة قلوبهم ، غارمين ، و ابنالسبيل كه بدون فى ذكر شده اند يكسان مى باشند و عطف بر يكديگر و دو گروه ديگركه (فى الرقاب ) و (فى سبيل الله ) است و با كلمه (فى ) بيان گرديده ،وضع خاصى دارند، شايد اين تفاوت تعبير از اين نظر باشد كه گروههاى ششگانه مىتوانند مالك زكات شوند، و مى توان زكات را به خود آنها پرداخت (حتى بدهكاران وكسانى كه از اداى دين خود ناتوانند، البته در صورتى كه اطمينان داشته باشيم آنرادر مورد اداى دين خود مصرف مى كنند). ولى دو گروه مالك زكات نمى شوند، و نمى توان به آنها پرداخت ، بلكه بايد در موردآنها مصرف گردد، مثلا بردگان را بايد از طريق زكات خريد و آزاد كرد، روشن است كهآنها در اين صورت مالك زكات نمى شوند، و همچنين مواردى كه تحت عنوان (فىسبيل الله ) مندرج است ، از قبيل هزينه جهاد، تهيه اسلحه و يا ساختن مسجد و مراكز دينىو مانند آنها هيچيك مالك زكات نيستند، بلكه مصرف آنند. و به هر حال اين تفاوت در تعبير نشان ميدهد كه تا چه اندازه تعبيرات قرآن حساب شدهاست . آيه و ترجمه
و منهم الذين يؤ ذون النبى و يقولون هو اءذنقل اءذن خير لكم يؤ من بالله و يؤ من للمؤ منين و رحمة للذين اءمنوا منكم و الذين يؤ ذونرسول الله لهم عذاب اءليم (61)
|
ترجمه :
61- از آنها كسانى هستند كه پيامبر را آزار مى دهند، و مى گويند او خوشباور و گوشىاست !، بگو خوشباور بودن او به نفع شماست (ولى بدانيد) او ايمان به خدا دارد و(تنها) تصديق مؤ منان مى كند، و رحمت است براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند، وآنها كه فرستاده خدا را آزار مى دهند عذاب دردناكى دارند. شان نزول : اين حسن است نه عيب ! براى آيه فوق شاءن نزولهائى ذكر شده كه بيشباهت به يكديگر نيست ، از جمله اينكهگفته اند: اين آيه درباره گروهى از منافقاننازل شده ، كه دور هم نشسته بودند و سخنان ناهنجار، درباره پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم ) مى گفتند، يكى از آنان گفت : اين كار را نكنيد، زيرا، مى ترسيم به گوشمحمد برسد، و او به ما بد بگويد (و مردم را بر ضد ما بشوراند). يكى از آنان كه نامش (جلاس ) بود گفت : مهم نيست ، ما هر چه بخواهيم ميگوئيم ، واگر به گوش او رسيد نزد وى مى رويم ، و انكار مى كنيم ، و او از ما مى پذيرد، زيرامحمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) آدم خوشباور و دهنبينى است ، و هر كس هر چه بگويدقبول مى كند، در اين هنگام آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت : تفسير : در اين آيه همانگونه كه از مضمون آن استفاده مى شود سخن از فرد يا افرادى در ميان استكه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با گفته هاى خود آزار مى دادند و مى گفتنداو انسان خوشباور، و دهن بينى است (و منهم الذين يؤ ذون النبى و يقولون هو اذن ). (اذن ) در اصل به معنى گوش است ، ولى به اشخاصى كه زياد به حرف مردمگوش مى دهند، و به اصطلاح (گوشى ) هستند نيز اين كلمه اطلاق مى شود. آنها در حقيقت يكى از نقاط قوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را كه وجود آن دريك رهبر كاملا لازم است ، به عنوان نقطه ضعف نشان ميدادند و از اين واقعيتغافل بودند كه يك رهبر محبوب ، بايد نهايت لطف و محبت را نشان دهد، و حتى الامكانعذرهاى مردم را بپذيرد، و در مورد عيوب آنها پردهدرى نكند (مگر در آنجا كه اين كار موجبسوء استفاده شود). لذا قرآن بلافاصله اضافه مى كند كه : (به آنها بگو اگر پيامبر گوش به سخنانشما فرا مى دهد، و عذرتان را مى پذيرد، و به گمان شما يك آدم گوشى است اين بهنفع شما است )! (قل اذن خير لكم ). زيرا از اين طريق آبروى شما را حفظ كرده ، و شخصيت تان را خرد نمى كند عواطف شما راجريحهدار نمى سازد، و براى حفظ محبت و اتحاد و وحدت شما از اين طريق كوشش مى كند،در حالى كه اگر او فورا پردهها را بالا ميزد، و دروغگويان را رسوا مى كرد، دردسرفراوانى براى شما فراهم مى آمد، علاوه بر اينكه آبروى عدهاى به سرعت از بين مىرفت ، راه بازگشت و توبه بر آنها بسته مى شد، و افراد آلودهاى كهقابل هدايت بودند در صف بدكاران جاى مى گرفتند و از اطراف پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دور مى شدند. يك رهبر مهربان و دلسوز، و در عين حال پخته و دانا، بايد همه چيز را بفهمد، ولى بايدبسيارى از آنها را به روى خود نياورد، تا آنها كه شايسته تربيتند، تربيت شوند و ازمكتب او فرار نكنند و اسرار مردم از پرده برون نيفتد. اين احتمال نيز در معنى آيه وجود دارد كه خداوند در پاسخ عيب جويان مى گويد: چنان نيستكه او گوش به همه سخنان فرا، دهد، بلكه او گوش به سخنانى مى دهد كه به سود ونفع شما است ، يعنى وحى الهى را مى شنود، پيشنهاد مفيد را استماع مى كند و عذرخواهىافراد را در مواردى كه به نفع آنها و جامعه است مى پذيرد. سپس براى اينكه عيب جويان از اين سخن سوء استفاده نكنند، و آنرا دستاويز قرار ندهند،چنين اضافه مى كند: (او به خدا و فرمانهاى او ايمان دارد، و به سخنان مؤ منان راستينگوش فرا ميدهد، و آنرا مى پذيرد و به آن ترتيب اثر ميدهد) (يؤ من بالله و يؤ منللمؤ منين ). يعنى در واقع پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دو گونه برنامه دارد: يكىبرنامه حفظ ظاهر و جلوگيرى از پرده درى ، و ديگرى در مرحلهعمل ، در مرحله اول به سخنان همه گوش فرا ميدهد، و ظاهرا انكار نمى كند، ولى در مقامعمل تنها توجه او به فرمانهاى خدا و پيشنهادها و سخنان مؤ منان راستين است ، و يك رهبرواقعبين بايد چنين باشد، و تاءمين منافع جامعه جز از اين راه ممكن نيست لذا بلافاصله مى فرمايد: (او رحمت براى مؤ منان شما است ) (و رحمة للذين آمنوا منكم ). ممكن است در اينجا سؤ ال شود كه در پارهاى از آيات قرآن مى خوانيم پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) (رحمة للعالمين ) است (انبياء - 107). ولى آيه مورد بحث مى گويد: رحمت براى مؤ منان است ، آيا آن عموميت با اين (تخصيص) سازگار است ؟! اما با توجه به يك نكته ، پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود، و آن اينكه : رحمت ، درجات ومراتب دارد كه يكى از مراتب آن قابليت و استعداد است ، و مرتبه ديگر (فعليت ). مثلا باران رحمت الهى است ، يعنى اين قابليت و شايستگى ، در تمام قطرات آن وجود داردكه منشاء خير و بركت و نمو و حيات باشد، ولى مسلما ظهور و بروز آثار اين (رحمت )تنها در سرزمينهاى آماده و مستعد است ، بنابراين هم مى توانيم بگوئيم تمام قطرههاىباران ، رحمت است و هم صحيح است گفته شود اين قطرات در سرزمينهاى مستعد و آماده ،(مايه ) رحمت است ، جمله اول اشاره به مرحله اقتضا و قابليت است ، و جمله دوم اشارهبه مرحله وجود و فعليت . در مورد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) او بالقوه براى همه جهانيان مايه رحمتاست ، ولى بالفعل مخصوص مؤ منان مى باشد. تنها چيزى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه نبايد آنها كه پيامبر ع را با اينسخنان خود ناراحت مى كنند و از او عيب جوئى مى نمايند، تصور كنند كه بدون مجازاتخواهند ماند، درست است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در برابر آنها وظيفهاىدارد كه با بزرگوارى و وسعت روح خود با آنان روبرو شود، و از رسوا ساخت شانخوددارى كند، ولى مفهوم اين سخن چنين نيست كه آنها در ايناعمال خود بدون كيفر خواهند ماند، لذا در پايان آيه مى فرمايد: (آنها كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را آزار مى رسانند عذابى دردناك دارند) (والذين يؤ ذون رسول الله لهم عذاب اليم ). آيه و ترجمه
يحلفون بالله لكم ليرضوكم و الله و رسوله اءحق اءن يرضوه اءن كانوا مؤ منين(62) اءلم يعلموا اءنه من يحادد الله و رسوله فاءن له نار جهنم خلدا فيها ذلك الخزى العظيم(63)
|
ترجمه :
62- براى شما، سوگند به خدا ياد مى كنند تا شما را راضى كنند، در حالى كهشايسته تر اين است كه خدا و رسولش را راضى سازند، اگر (راست مى گويند و)ايمان دارند. 63- آيا نمى دانند هر كس با خدا و رسولش دشمنى كند، براى او آتش دوزخ است كهجاودانه در آن مى ماند، اين يك رسوائى بزرگ است ! شان نزول : از گفتار بعضى از مفسران چنين استفاده مى شود كه در آيه فوقمكمل آيه گذشته است ، و طبعا در همان شان نزولنازل شده ، ولى جمعى ديگر از مفسران ، شاننزول ديگرى براى اين دو آيه نقل كرده اند و آن اينكه : هنگامى كه در نكوهش تخلفكنندگان از غزوه تبوك آياتى نازل شد يكى از منافقان گفت : به خدا سوگند اين گروهنيكان و اشراف ما هستند، اگر آنچه را محمد در باره آنها مى گويد راست باشد، اينها ازچهارپايان هم بدترند، يكى از مسلمانان اين سخن را شنيد و گفت : به خدا آنچه او مىگويد حق است ، و تو از چهارپا بدترى ! اين سخن به گوش پيامبر (صلى الله عليه وآله و سلم ) رسيد به دنبال آن مرد منافق فرستاد و از او پرسيد چرا چنين گفتى ، او سوگند ياد كرد كه چنين سخنى نگفته است ، مرد مؤ منى كه با او طرف بود واين سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) گزارش داده بود گفت خداونداخودت راستگو را تصديق ، و دروغگو را تكذيب فرما. آيات فوقنازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت . تفسير: قيافه حق بجانب منافقان ! يكى از نشانه هاى منافقان و اعمال زشت و شوم آنها كه قرآن كرارا به آن اشاره كرده ،اين است كه آنها براى پوشاندن چهره خود بسيارى از خلافكاريهاى خود را انكار مىكردند و با توسل به سوگندهاى دروغين مى خواستند مردم را فريب داده و از خود راضىكنند. در آيات فوق قرآن مجيد پرده از روى اين عمل زشت برداشته ، هم آنها را رسوا مى كند، وهم مسلمانان را آگاه مى سازد كه تحت تاءثير اينگونه سوگندهاى دروغين قرار نگيرند. نخست مى گويد: (آنها براى شما سوگند به خدا ياد مى كنند تا شما را راضى كنند(يحلفون بالله لكم ليرضوكم ). روشن است كه هدف آنها از اين سوگندها، بيان حقيقت نيست ، بلكه مى خواهند با فريب ونيرنگ چهره واقعيات را در نظرتان دگرگون جلوه دهند، و به مقاصد خود برسند، و گرنه اگر هدف آنها اين است كه واقعا مؤ منان راستين را از خود خشنود سازند، لازم تر ايناست كه خدا و پيامبرش را راضى كنند، در حالى كه آنها با اعمالشان خدا و پيامبر را بهشدت ناراضى كردند. لذا قرآن مى گويد: اگر آنها راست مى گويند و ايمان دارند، شايسته تر اين است كه خدا و پيامبرش را راضى كنند)! (و الله و رسوله احق ان يرضوه ان كانوا مؤمنين ) جالب توجه اينكه در جمله فوق چون سخن از (خدا) و (پيامبر) در ميان است وقاعدتا بايد (ضمير) به صورت (تثنيه ) آورده شود، ولى با اينحال ضمير مفرد به كار رفته است (منظور ضمير (يرضوه ) مى باشد) اين تعبير درحقيقت اشاره به اين است كه رضايت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از رضايت خدا،جدا نيست ، و او همان مى پسندد كه خدا مى پسندد، و به تعبير ديگر اين اشاره به حقيقتتوحيد افعالى است ، چرا كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درمقابل خدا از خود استقلالى ندارد، و رضا و غضب او همه به خدا منتهى مى شود، همه براىاو و در راه او است . در پاره اى از روايات نقل شده كه در عصر پيامبر مردى ضمن سخنان خود چنين گفت : (مناطاع الله و رسوله فقد فاز، و من عصاهما فقد غوى ): (كسى كه خدا و پيامبرش رااطاعت كند رستگار است ، و كسى كه اين دو را مخالفت كند گمراه و نارستگار است ). هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين تعبير را شنيد كه او خدا و پيامبر رادر يك رديف قرار داده و با (ضمير) تثنيه ذكر كرده ، ناراحت شد، و فرمود: (بئسالخطيب انت ، هلا قلت و من عصى الله و رسوله )؟ (تو بد سخنگوئى هستى ! چرانگفتى هر كس نافرمانى خدا و پيامبرش را كند...) (بلكه با ضمير تثنيه آوردى وگفتى هر كه آن دو را مخالفت كند). در آيه بعد اين گونه افراد منافق را شديدا تهديد مى كند، و(مگر نمى دانند كسى كهبا خدا و رسولش دشمنى و مخالفت كند براى او آتش دوزخ است كه جاودانه در آن مىماند). (الم يعلموا انه من يحادد الله و رسوله فان له نار جهنم خالدا فيها). سپس براى تاءكيد اضافه مى كند (اين رسوائى و ذلت بزرگى است ) (ذلك الخزىالعظيم ). (يحادد) از ماده (محادة ) و از ريشه (حد) است كه به معنى طرف و نهايت چيزى مىباشد، و از آنجا كه افراد دشمن و مخالف در طرفمقابل قرار مى گيرند، اين ماده (محادة ) به معنى عداوت و دشمنى نيز آمده است ، همانگونهكه در گفتگوهاى روزمره كلمه (طرفيت ) را به معنى (مخالفت و دشمنى ) به كارمى بريم . آيه و ترجمه
يحذر المنفقون اءن تنزل عليهم سورة تنبئهم بما فى قلوبهمقل استهزءوا اءن الله مخرج ما تحذرون (64) و لئن سأ لتهم ليقولن اءنما كنا نخوض و نلعبقل اء بالله و ءايته و رسوله(65) كنتم تستهزءون لا تعتذروا قد كفرتم بعد إ يمنكم إ ن نعف عن طائفة منكم نعذب طائفة بأنهم كانوا مجرمين (66)
|
ترجمه :
64- منافقان از آن بيم دارند كه آيهاى بر ضد آنهانازل گردد و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد، بگو: استهزا كنيد، خداوند آنچه رااز آن بيم داريد آشكار مى سازد!. 65- و اگر از آنها بپرسى (چرا اين اعمال خلاف را انجام داديد) مى گويند ما بازى وشوخى مى كرديم ، بگو آيا خدا، و آيات او، و پيامبرش را مسخره مى كنيد. 66- (بگو) عذر خواهى نكنيد (كه بيهوده است ، چرا كه ) شما پس از ايمان آوردن كافرشديد، اگر گروهى از شما را (به خاطر توبه ) مورد عفو قرار دهيم ، گروه ديگرى راعذاب خواهيم كرد، زيرا آنها مجرم بودند. شان نزول : براى آيات فوق شان نزولهاى متعددى نقل شده كه همه مربوط به كارهاى منافقان پساز جنگ تبوك است . از جمله اينكه : گروهى از منافقان در يك جلسه سرى ، براىقتل پيامبر توطئه كردند كه پس از مراجعت از جنگ تبوك در يكى از گردنه هاى سر راه به صورت ناشناس كمين كرده ، شتر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را رم دهند، وحضرت را بقتل برسانند. خداوند پيامبرش را از اين نقشه آگاه ساخت ، و او دستور دادجمعى از مسلمانان مراقب باشند، و آنها را متفرق سازند، هنگامى كه پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) به آن عقبه (گردنه ) رسيد، عمار مهار مركب پيامبر (صلى الله عليهو آله و سلم ) را در دست داشت ، و حذيفه از پشت سر آنرا مى راند در اين هنگام گروهمنافقان كه گويا صورتهاى خود را پوشيده بودند فرا رسيدند، پيامبر (صلى اللهعليه و آله و سلم ) به حذيفه فرمود: به صورت مركبهاى آنها بزن و آنها را دور كن ،حذيفه چنين كرد. هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بدون خطر از عقبه گذشت به حذيفهفرمود: آنها را نشناختى ؟ عرض كرد نه ، هيچيك از آنها را نشناختم ، سپسرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نام همه آنها را براى او برشمرد، حذيفه عرضكرد: حال كه چنين است چرا گروهى را نمى فرستى آنها را بهقتل برسانند؟ فرمود: (دوست ندارم عرب بگويند هنگامى كه محمد بر يارانش پيروزشد به كشتن آنها پرداخت )! اين شاءن نزول از امام باقر (عليهالسلام ) نقل شده و در كتب متعددى از حديث و تفاسيرنيز آمده است ، در شاءن نزول ديگرى مى خوانيم : كه گروهى از منافقان هنگامى كه موضع پيغمبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) را در برابر دشمن در تبوك مشاهده كردند، از روىتمسخر گفتند: اين مرد گمان مى كند كه قصرهاى شام و دژهاى نيرومند شاميان را تسخيرخواهد كرد چنين چيزى محال است محال ، خداوند پيامبر خود را از اين واقعه آگاه ساخت ، وپيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد راه را بر اين گروه ببندند، سپس آنهارا صدا زد و ملامت كرد و فرمود: شما چنين و چنان گفتيد، آنها عذر آوردند كه ما قصد وغرضى نداشتيم ، مزاح و شوخى مى كرديم و بر اين موضوع سوگند ياد كردند! تفسير: برنامه خطرناك ديگرى از منافقان در آيات گذشته ديديم كه چگونه منافقان نقاط قوت را نقطه ضعف مى پنداشتند و براىايجاد تفرقه در ميان مسلمانان روى آن تبليغ مى كردند). در آيات مورد بحث به قسمت ديگرى از برنامه ها و روشهاى آنها اشاره شده است . از آيه نخست چنين استفاده مى شود كه خداوند براى دفع خطر منافقان از پيامبر، گهگاهپرده از روى اسرار آنها برمى داشت ، و آنان را به جمعيت معرفى مى كرد، تا مسلمانانبه هوش باشند، و به دام آنها گرفتار نشوند، و آنها نيز متوجه موقعيت خويش شوند، ودست و پاى خود را جمع كنند، روى اين جهت غالبا آنان در يك حالت ترس و وحشت به سرمى بردند، قرآن به اين وضع اشاره كرده ، مى گويد: (منافقان مى ترسند كه بر ضد آنها سورهاىنازل شود، و آنان را به آنچه در دل دارند آگاه سازد) (بحذر المنافقون انتنزل عليهم سورة تنبئهم بما فى قلوبهم ). ولى عجيب اينكه بر اثر شدت لجاجت و دشمنى باز هم دست از استهزاء و تمسخر نسبت بهكارهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گويد (به آنها بگو: هر چه مىخواهيد استهزاء و تمسخر نسبت به كارهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برنمىداشتند، لذا خداوند در پايان اين آيه به پيامبرش مى گويد (به آنها بگو: هر چه مىخواهيد استهزاء كنيد، اما بدانيد خدا آنچه را از آن بيم داريد آشكار ميسازد، و شما را رسوامى كند)! (قل استهزءوا ان الله مخرج ما تحذرون ). البته جمله استهزءوا (مسخره كنيد) از قبيل امر براى تهديد است ، همانند اينكه انسان به دشمنش مى گويد: هر قدر كارشكنى و اذيت و آزار در قدرت دارى بكن ،پاسخ آنها را يكجا خواهم داد اينگونه تعبيرات در مقام تهديد ذكر مى شود. ضمنا بايد توجه داشت كه از آيه فوق استفاده مى شود كه منافقان دردل از حقانيت دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با خبر بودند، و ارتباط او رابا خدا به خوبى مى دانستند، ولى با اين حال بر اثر لجاج و عناد و دشمنى با حق ، بهجاى اينكه در برابر او تسليم باشند، كارشكنى مى كردند، به هميندليل قرآن مى گويد: منافقان از اين بيم داشتند كه آياتى بر ضد آنهانازل شود، و مكنون خاطرشان را آشكار سازد. توجه به اين نكته نيز لازم است كه جمله ينزل عليهم مفهومش اين نيست كه اين گونه آياتبر منافقان نازل مى شد، بلكه منظور اين است كه درباره آنها و بر ضد آنها بوده ، هرچند بر شخص پيامبر نازل مى گرديد. در آيه بعد به يكى ديگر از برنامه هاى منافقان اشاره كرده ،(اگر از آنها بپرسىكه چرا چنين سخن نادرستى را گفته اند، و يا چنين كار خلافى را انجام داده اند، مىگويند: ما مزاح و شوخى مى كرديم و در واقع قصد و غرضى نداشتيم )! (و لئنسئلتهم ليقولن انما كنا نخوض و نلعب ) در واقع اين راه فرار عجيبى بود كه توطئه ها را مى چيدند، و سمپاشيها را مى كردند،به اين قصد كه اگر رازشان آشكار نشد و هدف شومشان تحقق يافت ، به مقصود جدىخود رسيده باشند، اما اگر پرده ها كنار رفت و رازشان فاش شد، خود را در زير نقاب مزاح و شوخى پنهان سازند، و با اين عذر و بهانه از مجازات پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) و مردم فرار كنند. منافقان امروز و منافقان هر زمان كه برنامه هاى يكنواختى دارند از اين روش بهرهبردارى فراوان مى كنند، حتى گاه مى شود جديترين مطالب را در لباس مزاحها وشوخيهاى ساده مطرح كنند، اگر به هدفشان رسيدند چه بهتر، و الا با عنوان كردنشوخى و مزاح از چنگال مجازات فرار مى كنند. اما قرآن با تعبيرى قاطع و كوبنده ، به آنها پاسخ مى گويد، و به پيامبر (صلىالله عليه و آله و سلم ) دستور ميدهد كه به آنها بگو: (آيا خدا، و آيات او، و رسولش ،را مسخره مى كنيد و به شوخى مى گيريد؟!(قل ا بالله و آياته و رسوله كنتم تستهزئون ) يعنى آيا با همه چيز مى توان شوخى كرد، حتى با خدا و پيامبر و آيات قرآن ؟! آيا اين امور كه از جديترين مسائل هستند شوخى پذيرند؟! آيا مساءله رم دادن شتر، و سقوط پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آن گردنهخطرناك ، چيزى است كه بتوان زير نقاب شوخى آنرا پوشاند؟ و يا استهزاء و مسخرهكردن آيات الهى ، و اخبار پيامبر از پيروزيهاى آينده مطلبى است كه به بازى گرفتهشود!. همه اينها گواهى مى دهد كه آنان اهداف خطرناكى داشتند كه در زير اين پوششهاقرار مى دادند. سپس به پيامبر دستور مى دهد صريحا به اين منافقان بگو: (دست از اين عذرهاى واهىو دروغين برداريد) (لا تعتذروا) چرا كه (شما بعد از ايمان راه كفر پيش گرفتيد) (قد كفرتم بعد ايمانكم ) اين تعبيرنشان مى دهد كه گروه بالا از آغاز در صف منافقان نبودند، بلكه در صف مؤ منان ضعيف الايمان بودند و پس از ماجراى فوق راه كفر پيش گرفتند. اين احتمال نيز در تفسير جمله فوق وجود دارد كه اين گروه پيش از اين هم در صف منافقانبودند، ولى چون ظاهرا مرتكب خلافى نشده بودند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم )و مسلمانان وظيفه داشتند با آنها معامله افراد مؤ من كنند، ولى هنگامى كه پس از ماجراى جنگتبوك پرده كنار رفت ، و كفر و نفاق آنها بر ملا شد، به آنها اخطار گرديد كه شما ازاين پس در صف مؤ منان نخواهيد بود. سرانجام ، آيه را با اين جمله پايان مى دهد كه (اگر ما گروهى از شما را ببخشيمگروه ديگرى را به خاطر اينكه مجرم بودند، مجازات خواهيم كرد (اءن نعف عن طائفة منكمنعذب طائفة بانهم كانوا مجرمين ). اينكه ميگويد گروهى را مجازات ميكنيم بخاطر جرم و گناهشان ،دليل بر آن است كه گروه مورد عفو افرادى هستند كه آثار جرم و گناه را با آب توبهاز وجود خود شسته اند. در آيات آينده مانند آيه 74 نيز قرينهاى بر اين مطلب وجود دارد. روايات متعددى درذيل اين آيه وارد شده كه حكايت از آن مى كند كه بعضى از اين منافقان كه وصف حالشاندر آيات بالا آمده ، از كرده خود پشيمان شدند، و توبه كردند، ولى بعض ديگر همچنانبر روش خود باقى بودند (براى توضيح بيشتر به تفسير نور الثقلين جلد 2 صفحه239 مراجعه شود). آيه و ترجمه
المنفقون و المنفقت بعضهم من بعض يأ مرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضوناءيديهم نسوا الله فنسيهم إ ن المنفقين هم الفسقون (67) وعد الله المنفقين و المنفقت و الكفار نار جهنم خلدين فيها هى حسبهم و لعنهم الله و لهم عذابمقيم (68) كالذين من قبلكم كانوا اءشد منكم قوة و اءكثر اءمولا و اءولدا فاستمتعوا بخلقهمفاستمتعتم بخلقكم كما استمتع الذين من قبلكم بخلقهم و خضتم كالذى خاضوا اءولئكحبطت اءعملهم فى الدنيا و الاخرة و اءولئك هم الخسرون (69) اء لم ياءتهم نباءالذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود و قوم إ برهيم و اءصحب مدين والمؤ تفكت اءتتهم رسلهم بالبينت فما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا اءنفسهم يظلمون (70)
|
ترجمه :
67- مردان منافق و زنان منافق همه از يك گروهند، آنها امر به منكر، و نهى از معروف ،ميكنند، و دستهايشان را (از انفاق و بخشش ) ميبندند، خدا را فراموش كردند و خدا آنها رافراموش كرده (رحمتش را از آنها قطع منافقان قطعا فاسقند. 68- خداوند به مردان و زنان منافق و كفار وعده آتش دوزخ داده ، جاودانه در آن خواهند ماند،همان براى آنها كافى است ، و خدا آنها را از رحمتش دور ساخته ، و عذاب هميشگى براىآنها است . 69- (شما منافقان ) همانند كسانى هستيد كه قبل از شما بودند (و راه نفاق پوئيدند) آنهااز شما نيرومندتر و اموال و فرزندانشان فزونتر بود، آنها از بهره خود (در دنيا در راههوسها و گناه ) استفاده كردند، شما نيز از بهره خود (در اين راه ) استفاده كرديد همانگونه كه آنها استفاده كردند شما (در كفر و نفاق و استهزاى مومنان فرو رفتيد همانگونهكه آنها فرو رفتند، (ولى سر انجام ) اعمالشان در دنيا و آخرت نابود شد و آنهازيانكارانيد. 70- آيا خبر كسانى كه پيش از آنها بودند به آنان نرسيده ، قوم نوح و عاد و ثمود وقوم ابراهيم و اصحاب مدين (قوم شعيب ) و شهرهاى زير و رو شده (قوم لوط) كهپيامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند (ولى نپذيرفتند) خداوند به آنها ستمنكرد اما خودشان بر خويشتن ستم مى كردند. تفسير : نشانه هاى منافقان در اين آيات نيز بحث همچنان درباره منافقان و رفتار و نشانه هاى آنها است . اما در نخستينآيه مورد بحث اشاره به يك مطلب كلى مى كند و آن اينكه ممكن است روح نفاق بهاشكال مختلف ظاهر شود، و در چهرههاى متفاوت خودنمائى كند كه در ابتدا جلب توجهنكند، مخصوصا خودنمائى روح نفاق در يك مرد با يك زن ممكن است متفاوت باشد، اما نبايدفريب تغيير چهره هاى نفاق را در ميان منافقان خورد، بلكه با دقت روشن مى شود كه همهدر يك سلسله صفات كه قدر مشترك آنان محسوب مى شود شرى كند، لذا مى گويد (مردان منافق و زنان منافق همه از يك قماشند) (المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض). سپس به ذكر پنج صفت از اوصاف آنان مى پردازد: اول و دوم : (آنها مردم را به (منكرات ) تشويق ، و از (نيكيها) باز مى دارند) (ياءمرونبالمنكر و ينهون عن المعروف ). يعنى درست بر عكس برنامه مؤ منان راستين كه دائما از طريق (امر به معروف ) و(نهى از منكر) در اصلاح جامعه و پيراستن آن از آلودگى و فساد كوشش دارند،منافقان دائما سعى مى كنند كه فساد همه جا را بگيرد، و معروف و نيكى از جامعه برچيدهشود، تا بهتر بتوانند در چنان محيط آلودهاى به اهداف شومشان برسند. سوم : آنها دست دهنده ندارند، بلكه دستهايشان را مى بندند، نه در راه خدا انفاق مى كنند، نه بهكمك محرومان مى شتابند، و نه خويشاوند و آشنا از كمك مالى آنها بهره مى گيرند (ويقبضون ايديهم ). روشن است آنها چون ايمان به آخرت و نتائج و پاداش (انفاق ) ندارند، دربذل اموال سخت بخى لند، هر چند آنها براى رسيدن به اغراض شوم خود،اموال فراوانى خرج مى كنند و يا به عنوان رياكارىبذل و بخششى دارند، اما هرگز از روى اخلاص و براى خدا دست به چنين كارى نميزنند. چهارم : تمام اعمال و گفتار و رفتارشان نشان مى دهد كه (آنها خدا را فراموش كرده اند) و نيزوضع زندگى آنها نشان مى دهد كه (خدا هم آنها را از بركات و توفيقات و مواهب خودفراموش نموده ) يعنى با آنها معامله فراموشى كرده است و آثار اين دو فراموشى درتمام زندگى آنان آشكار است (نسوا الله فنسيهم ). بديهى است نسبت (نسيان ) به خدا به معنى فراموشى واقعى نيست ، بلكه كنايه از اين است كه با آنها معامله شخص فراموشكار مى كند، يعنى هيچگونه سهمى ازرحمت و توفيق خود براى آنها قائل نمى شود. اين گونه تعبير حتى در سخنان روزمره نيز ديده مى شود كه مثلا ميگوئيم : چون تووظيفه خود را فراموش كردى ، ما هم به هنگام پرداختن مزد و پاداش تو را فراموش خواهيمكرد، يعنى مزد و پاداشى به تو نخواهيم داد. اين معنى در روايات اهلبيت (عليهمالسلام ) نيز كرارا وارد شده است .قابل توجه اينكه : موضوع نسيان پروردگار با فاء تفريع بر نسيان آنها عطف شدهاست ، يعنى فراموشكارى آنها نسبت به فرمان الهى و ذات پاك او اثرش اين است كه خداهم آنها را از مواهب خويش محروم مى سازد و اين نتيجهعمل آنها است . پنجم : اينكه منافقان فاسقند و بيرون از دائره اطاعت فرمان خدا (ان المنافقين هم الفاسقون ). آنچه در آيه فوق درباره صفات مشترك منافقان گفته شد در هر عصر و زمانى ديده مىشود. منافقان عصر ما با چهرههاى جديدى كه به خود گرفتهاند، دراصول فوق همانند منافقان قرون پيشين هستند، هم تشويق به فساد مى كنند، هم جلو كارنيك را مى گيرند، هم بخيل و ممسكيد، و هم خدا را در تمام زندگانيشان فراموش كرده اند،و هم قانونشكن و فاسقند. و عجيب اينكه با تمام اين اوصاف ، مدعى ايمان به خدا و اعتقادمحكم و مبرم به مبانى دينى و اسلامى نيز هستند! در آيه بعد، مجازات شديد و دردناك آنها، در اين جمله كوتاه بيان شده است : (خداوندمردان و زنان منافق و همه كفار و افراد بى ايمان را وعده آتش جهنم داده ) (وعد اللهالمنافقين و المنافقات و الكفار نار جهنم ). همان آتش سوزانى كه (جاودانه در آن خواهند ماند) (خالدين فيها) و (همين يك مجازاتكه تمام انواع عذابها و كيفرها را در بر دارد براى آنها كافى است ) (هى حسبهم ). و به تعبير ديگر آنها نياز به هيچ مجازات ديگرى ندارند، زيرا در دوزخ همه نوع عذابجسمانى و روحانى وجود دارد. و در پايان آيه اضافه كند: خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب هميشگىنصيبشان نموده است (و لعنهم الله و لهم عذاب مقيم ). بلكه اين دورى از خداوند، و بعد از پروردگار، خود بزرگترين عذاب و دردناكترينكيفر براى آنها محسوب مى شود. تكرار تاريخ و درس عبرت آيه بعد براى بيدار ساختن اين گروه از منافقان ، آينه تاريخ را پيش روى آنها مىگذارد، و با مقايسه زندگى آنان با منافقان و گردنكشان پيشين ، عبرت انگيزتريندرسها را به آنها مى دهد، و مى گويد: شما همانند منافقان پيشين هستيد، و همان مسير وبرنامه و سرنوشت شوم را تعقيب مى كنيد (كالذين من قبلكم ). (همانها كه از نظر نيرو از شما قويتر، و از نظراموال و فرزندان از شما افزونتر بودند) (كانوا اشد منكم قوة و اكثر اموالا و اولادا). (آنها از نصيب و بهره خود در دنيا، در طريق شهوات و آلودگى و گناه و فساد وتبهكارى ، بهره گرفتند، شما منافقان اين امت نيز از نصيب و بهره خود همان گونه كهمنافقان پيشين بهره گرفته بودند، بهره بردارى كرديد) (فاستمتعوا بخلاقهم فاستمتعتم بخلاقكم كما استمتع الذين من قبلكم بخلاقهم ) (خلاق ) در لغت به معنى نصيب و بهره است ، و چنانكه راغب در مفردات گويد: از ريشه (خلق ) گرفته شده است (گويا به اين جهت كه انسان بهرههاى خود را متناسب خلق و خوى خود در اين جهان دريافت مى دارد). سپس مى گويد: شما در كفر و نفاق و سخريه و استهزاء مؤ منان ، فرو رفتيد، همانگونهكه آنها در اين امور فرو رفتند (و خضتم كالذى خاضوا). سرانجام پايان كار منافقان پيشين را براى هشدار به گروه منافقان معاصر پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) و همه منافقان جهان ، با دو جمله بيان مى كند: نخست اينكه : آنها كسانى هستند كه همه اعمالشان در دنيا و آخرت بر باد رفته و مى رود،و هيچ نتيجه مثبتى از آن عائدشان نمى گردد (اولئك حبطت اعمالهم فى الدنيا و الاخرة ). ديگر اينكه آنها زيانكاران حقيقى ، و خسران يافتگان واقعى هستند (و اولئك هم الخاسرون ). آنها ممكن است استفاده هاى موقت و محدودى از اعمال نفاق آميز خود ببرند، ولى اگر درستبنگريم مى بينيم نه در زندگى اين دنيا از اين رهگذر طرفى مى بندند، و نه در جهانديگر بهره اى دارند، همانگونه كه تاريخ اقوام پيشين اين واقعيت را روشن مى سازد كهچگونه نكبتهاى نفاق دامانشان را گرفت و آنها را بهزوال و نابودى كشاند، و عاقبت شوم و شرشان روشنگر سرنوشت آنها در جهان ديگر است. هنگامى كه مى بينيم آنها با آنهمه امكانات ، واموال و فرزندان ، به جائى
|
|
|
|
|
|
|
|