بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

از جمله بالا چنين استفاده مى شود كه اندرز دهندگان براى دو هدف اين كار را انجام مىدادند يكى به خاطر اين كه در پيشگاه خدا معذور باشند و ديگر اينكه شايد دردل گنهكاران مؤ ثر افتد، و مفهوم اين سخن چنين است كه حتى اگراحتمال تاثير هم ندهند بايد از پند و اندرز خوددارى ننمايند، در حالى كه معروف اين استكه شرط وجوب امر به معروف و نهى از منكر احتمال تاثير است .
ولى بايد توجه داشت كه گاهى بيان حقايق و وظائف الهى بدوناحتمال تاثير نيز واجب مى شود و آن در موردى است كه اگر حكم خدا گفته نشود و از گناهانتقاد نگردد كم كم بدست فراموشى سپرده مى شود و بدعتها جان مى گيرند و سكوتدليل بر رضايت و موافقت محسوب مى شود، در اين گونه موارد لازم است حكم پروردگارآشكارا همه جا گفته شود هر چند اثرى در گنهكاران نگذارد.
اين نكته نيز شايان توجه است كه نهى كنندگان مى گفتند مى خواهيم در پيشگاه(پروردگارتان ) معذور باشيم ، گويا اشاره به اين است كه شما هم در پيشگاه خدامسئوليت داريد و اين وظيفه تنها وظيفه ما نيست ، وظيفه شما نيز مى باشد.
آيه بعد مى گويد: سرانجام دنياپرستى بر آنان غلبه كرد (و فرمان خدا را به دستفراموشى سپردند، در اين هنگام آنها را كه از گناه نهى مى كردند رهائى بخشيديم ولىستمكاران را به كيفر سختى به خاطر فسق و گناهشان مبتلا ساختيم )
(فلما نسوا ما ذكروا به انجينا الذين ينهون عن السوء و اخذنا الذين ظلموا بعذاب بئيسبما كانوا يفسقون ).
شك نيست كه اين فراموشى ، فراموشى حقيقى كه موجب عذر است نبود، بلكه آنچنان بىاعتنائى به فرمان خدا كردند كه گوئى به كلى آنرا فراموش نموده اند.
سپس مجازات آنها را چنين شرح مى دهد: هنگامى كه (در برابر آنچه از آن نهى شدهبودند، سركشى كردند به آنها گفتيم به شكل ميمونهاى طرد شده در آئيد) (فلما عتواعما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين )
روشن است كه امر (كونوا) (بوده باشيد) در اينجا يك فرمان تكوينى است ، همانندانما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (سوره يس آيه 28
نكته ها
در اينجا به چند موضوع بايد توجه كرد:
1 - چگونه دست به گناه زدند؟
در اينكه اين جمعيت ، قانونشكنى را از كجا شروع كردند، در ميان مفسران گفتگو است ، ازبعضى از روايات چنين استفاده مى شود كه نخست دست به حيله به اصطلاح شرعى زدند،در كنار دريا حوضچه هائى ترتيب دادند و راه آنرا به دريا گشودند، روزهاى شنبه راهحوضچه ها را باز مى كردند، و ماهيان
فراوان همراه آب وارد آنها مى شدند، اما به هنگام غروب كه مى خواستند به دريابازگردند راهشان را محكم مى بستند، سپس روز يكشنبه شروع به صيد آنها مى كردند ومى گفتند خداوند به ما دستور داده است صيد ماهى نكنيد، ما هم صيد نكردهايم بلكه تنهاآنها را در حوضچهها محاصره نموده ايم !
بعضى از مفسران گفته اند آنها روز شنبه قلابها را به دريا مى افكندند، سپس روز بعدآنرا از دريا بيرون مى كشيدند و به اين وسيله صيد ماهى مى نمودند.
و از بعضى از روايات ديگر برمى آيد كه آنها بدون هيچ حيلهاى با بى اعتنائىكامل روزهاى شنبه مشغول صيد ماهى شدند.
ولى ممكن است همه اين روايات صحيح باشد به اين ترتيب كه در آغاز از طريق حيله بهاصطلاح شرعى - به وسيله كندن حوضچه ها و يا انداختن قلابها - كار خود را شروعكردند، اين كار، گناه را در نظر آنها كوچك و آنان را در برابر شكستن احترام روز شنبهجسور ساخت ، كم كم روزهاى شنبه علنا و بى پروا به صيد ماهىمشغول شدند و از اين راه مال و ثروت فراوانى فراهم ساختند.
2 - چه كسانى رهائى يافتند؟
ظاهر آيات فوق اين است كه از آن سه گروه (گنهكاران ، ساكتان و اندرز دهندگان ) تنهاگروه سوم از مجازات الهى مصون ماندند و به طورى كه در روايات آمده است آنها هنگامىكه ديدند اندرزه ايشان مؤ ثر واقع نمى شود ناراحت شدند و گفتند ما از شهر بيرون مىرويم ، شب هنگام به بيابان رفتند و اتفاقا در همان شب كيفر الهى دامان دو گروه ديگررا گرفت .
و اما اينكه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه تنها گروه گنهكار گرفتار
عذاب شدند و ساكتان نيز رهائى يافتند با ظاهر آيات فوق به هيچوجه سازگار نيست .
3 - آيا هر دو گروه يك نوع كيفر داشتند؟
از آيات فوق چنين برمى آيد كه كيفر مسخ شدن ، منحصر به گنهكاران بود زيرا ميگويدفلما عتوا عما نهوا عنه ... (هنگامى كه در برابر آنچه نهى شده بودند سركشىكردند...) ولى از طرفى از آيات فوق نيز استفاده كه تنها اندرز دهندگان از مجازاترهائى يافتند، زيرا مى گويد انجينا الذين ينهون عن السوء (آنها را كه نهى از منكر مىكردند رهائى بخشيديم ).
از مجموع اين دو چنين استفاده مى شود كه هر دو گروه مجازات شدند ولى مجازات مسخ ،تنها مربوط به گنهكاران بود، و مجازات ديگران احتمالا هلاكت و نابودى بوده است ، هرچند گنهكاران نيز چند روزى پس از مسخ شدن - طبق روايات - هلاك شدند.
4 - آيا مسخ جسمانى بوده يا روحانى ؟
(مسخ ) يا به تعبير ديگر تغيير شكل انسانى به صورت حيوان مسلما موضوعى برخلاف جريان عادى طبيعت است ، البته (موتاسيون ) و جهش و تغييرشكل حيوانات به صورت ديگر در موارد جزئى ديده شده است ، و پايه هاى فرضيهتكامل در علوم طبيعى امروز بر همان بنا نهاده شده ، ولى مواردى كه در آن موتاسيون وجهش ديده شده صفات جزئى حيوانات است ، نه صفات كلى ، يعنى هرگز ديده نشده استكه نوع حيوانى بر اثر (موتاسيون ) تبديل به نوع ديگر شود، بلكه
خصوصياتى از حيوان ممكن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهائى كه به وجودمى آيند ديده مى شود، نه اينكه حيوانى كه متولد شده است با جهش تغييرشكل دهد، بنابراين دگرگون شدن صورت انسان يا حيوانى به صورت نوع ديگرامرى است خارق العاده .
اما بارها گفته ايم مسائلى بر خلاف جريان عادى طبيعى وجود دارد، گاهى به صورتمعجزات پيامبران و زمانى به صورت اعمال خارق العادهاى كه از پارهاى از انسانها سرميزند، هر چند پيامبر نباشند (كه البته با معجزات متفاوت است ) بنابراين پس ازقبول امكان وقوع معجزات و خارق عادات ، مسخ و دگرگون شدن صورت انسانى بهانسان ديگر مانعى ندارد.
و همانطور كه در بحث اعجاز انبياء گفته ايم ، وجود چنين خارق عاداتى نه استثناء درقانون عليت است نه بر خلاف عقل و خرد بلكه تنها يك جريان عادى طبيعى در اينگونهموارد شكسته مى شود كه نظيرش را در انسانهاى استثنائى كرارا ديده ايم .
بنابراين هيچ مانعى ندارد كه مفهوم ظاهر كلمه (مسخ ) را كه در آيه فوق و بعضىديگر از آيات قرآن آمده است بپذيريم و بيشتر مفسران هم همين تفسير را پذيرفته اند.
ولى بعضى از مفسران كه در اقليت هستند معتقدند كه مسخ به معنى (مسخ روحانى ) ودگرگونى صفات اخلاقى است ، به اين معنى كه صفاتى همانند ميمون
يا خوك در انسانهاى سركش و طغيانگر پيدا شد، رو آوردن به تقليد كوركورانه وتوجه شديد به شكم پرستى و شهوترانى كه از صفات بارز اين دو حيوان بود درآنها آشكار گشت .
اين احتمال از يكى از قدماى مفسرين به نام (مجاهد)نقل شده است .
و اينكه بعضى ايراد كرده اند كه مسخ بر خلاف قانونتكامل و موجب بازگشت و عقبگرد در خلقت است ، درست نيست ، زيرا قانونتكامل مربوط به كسانى است كه در مسير تكاملند، نه آنها كه از مسير انحراف يافته واز محيط شرائط اين قانون به كنار رفته اند، فىالمثل يك انسان سالم در سنين طفوليت مرتبا رشد و نمو مى كند اما اگر نقائصى در وجوداو پيدا شود، ممكن است نه تنها رشد و نموش متوقف گردد بلكه رو به عقب برگردد، ونمو فكرى و جسمانى خود را تدريجا از دست بدهد.
ولى در هر حال بايد توجه داشت كه مسخ و دگرگونى جسمانى متناسب با اعمالى استكه انجام داده اند، يعنى چون عده اى از جمعيتهاى گنهكار بر اثر انگيزه هواپرستى وشهوترانى دست به طغيان و نافرمانى خدا مى زدند و جمعى با تقليد كوركورانه كردناز آنها، آلوده به گناه شدند، لذا به هنگام مسخ هر گروه به شكلى كه متناسب با كيفيتاعمال او بوده ظاهر مى شده است .
البته در آيات مورد بحث تنها سخن از قرده (ميمونها) به ميان آمده است و از خنازير(خوكها) سخنى نيست ، ولى در آيه 60 سوره مائده گفتگو از جمعيتى به ميان آمده است كهبه هنگام مسخ به هر دو صورت فوق (بعضى قرده و بعضى خنازير) تغيير چهره دادند،كه به گفته بعضى از مفسران مانند ابن عباس ، آن آيه نيز در باره همين اصحاب سبتاست كه پير مردان سرجنبانان شكم پرست و شهوتپرستشان به خوك و جوانان مقلد چشم وگوش بسته كه اكثريت را تشكيل مى دادند به ميمون تغيير چهره دادند.
ولى در هر حال ، بايد توجه داشت كه طبق روايات ، مسخ شدگان تنها چند روزى زنده مىماندند و سپس از دنيا مى رفتند، و نسلى از آنها به وجود نمى آمد.
5 - خلافكارى زير پوشش كلاه شرعى
گرچه در آيات فوق اشارهاى به حيلهگرى اصحاب سبت در زمينه گناه نشده است ولىهمانطور كه اشاره كرديم ، بسيارى از مفسران در شرح اين آيات اشاره به داستان كندنحوضچه ها و يا نصب قلابها در دريا در روز شنبه كرده اند، و در روايات اسلامى نيز اينموضوع ديده مى شود بنابراين مجازات و كيفر الهى كه با شدت درباره اين گروه جارىشد، نشان مى دهد كه چهره واقعى گناه هرگز با دگرگون ساختن ظاهر آن و بهاصطلاح كلاه شرعى درست كردن ، دگرگون نمى گردد، حرام ، حرام است ، خواه صريحاانجام گيرد، يا زير لفافه هاى دروغين و عذرهاى واهى .
آنها كه تصور مى كنند، گناه را مى توان با تغيير چهره صورىتبديل به يك عمل مجاز كرد در حقيقت خود را فريب مى دهند، و بدبختانه اين كار در ميانبعضى از بى خبرانى كه خود را به دين منتسب مى كنند، فراوان ديده مى شود، و همانستكه چهره مذهب را در نظر افراد دور افتاده سخت بدنما كرده است .
عيب بزرگى كه اين عمل دارد - علاوه بر زشت نشان دادن چهره مذهب - اين است كه گناه را درنظرها كوچك مى كند و از اهميت آن مى كاهد و افراد را چنان جسور در برابر گناه مى سازدكه پس از انجام اينگونه كارها كم كم آماده براى انجام گناهان بطور صريح و آشكار مىشوند.
در نهج البلاغه مى خوانيم كه على (عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) چنين نقل مى كند:
(روزى فرا مى رسد كه مردم به وسيله اموالشان آزمايش مى شوند، بر خدا منت
مى گذارند كه ديندارند، و در عين حال در انتظار رحمت اويند و از مجازات او خود را در امانمى بينند يستحلون حرامه بالشبهات الكاذبة و الاهواء الساهية فيستحلون الخمر بالنبيذو السحت بالهدية و الربا بالبيع : (حرام خدا را با شبهات دروغين و خيالات واهىحلال مى شمرند، شراب را تحت عنوان نبيذ و رشوه را به عنوان هديه (و حق و حساب وربا را به نام بيع ، براى خود حلال مى پندارند (نهج البلاغه آخر خطبه 156).
بايد توجه داشت كه انگيزه اينگونه حيله ها يا پوشيدن چهره زشت باطنى خود در افكارعمومى است ، و يا فريب دادن وجدان و كسب آرامش كاذب درونى .
6 - اءشكال مختلف آزمونهاى الهى
درست است كه ماهى گرفتن از دريا براى ساحلنشينان كار خلافى نيست گاهى ممكن استخداوند براى امتحان و آزمايش ، جمعيتى را موقتا از اين موضوع نهى كند، تا مقدار فداكارىآنها روشن شود، و اين يكى از اءشكال امتحان خداوند است به علاوه روز شنبه در آئينيهود، روز مقدسى بود و دستور داشتند براى احترام آن روز و رسيدن به عبادت و برنامههاى مذهبى دست از كسب و كار بكشند، ولى ساحلنشينان ايله همه اينمسائل را ناديده گرفتند و آنچنان مجازات شدند كه زندگينامه آنها درس عبرتى براىآيندگان شد.
آيه و ترجمه


و إ ذ تاءذن ربك ليبعثن عليهم إ لى يوم القيمة من يسومهم سوء العذاب إ ن ربك لسريعالعقاب و إ نه لغفور رحيم (167)
و قطعنهم فى الا رض اءمما منهم الصلحون و منهم دون ذلك و بلونهم بالحسنت و السياتلعلهم يرجعون (168)


ترجمه :
167 - و (نيز بخاطر بياور) هنگامى را كه پروردگارت اعلام كرد تا دامنه قيامت كسى رابر آنها مسلط خواهد ساخت كه آنها را به طور مداوم در عذاب سختى قرار دهد، زيراپروردگارت مجازاتش سريع (در عين حال درمقابل توبهكاران آمرزنده و مهربان است .
168 - و آنها را در زمين به صورت گروههائى پراكنده ساختيم ، گروهى از آنها صالحو گروهى غير آن هستند و آنها را به نيكيها و بديها آزموديم شايد بازگردند.
تفسير :
پراكندگى يهود
اين آيات در حقيقت اشاره به قسمتى از كيفرهاى دنيوى آن جمع از يهود است كه در برابرفرمانهاى الهى قد علم كردند و حق و عدالت و درستى را به زير پا گذاردند.
نخست مى گويد: به خاطر بياور زمانى كه پروردگار تو اعلام داشت كه بر اين جمعيتگنهكار عده اى را مسلط مى كند، كه به طور مداوم تا دامنه قيامت
آنها را در ناراحتى و عذاب قرار دهند) (و اذ تاذن ربك ليبعثن عليهم الى يوم القيامة منيسومهم سوء العذاب )
(تاذن ) و (اذن ) هر دو به معنى اعلام كردن است ، و نيز به معنى سوگند ياد كردنآمده است ، در اين صورت معنى آيه چنين مى شود كه خداوند سوگند ياد كرده است كه تادامنه قيامت چنين اشخاصى در ناراحتى و عذاب باشند.
از اين آيه استفاده مى شود كه اين گروه سركش ، هرگز روى آرامشكامل نخواهند ديد، هر چند براى خود حكومت و دولتى تاسيس ‍ كنند، باز تحت فشار وناراحتى مداوم خواهند بود، مگر اينكه براستى ، روش خود را تغيير دهند، و دست از ظلم وفساد بكشند.
و در پايان آيه اضافه مى كند كه پروردگار تو هم مجازاتش براى مستحقان ، سريعاست ، و هم نسبت به خطاكاران توبهكار آمرزنده و مهربان . (ان ربك لسريع العقاب وانه لغفور رحيم )
و اين جمله نشان مى دهد كه خداوند راه بازگشت را به روى آنان باز گذارده ، تا كسىگمان نبرد كه سرنوشت اجبارى تواءم با بدبختى و كيفر و مجازات براى آنها تعيينشده است .
در آيه بعد به پراكندگى يهود در جهان اشاره كرده ميگويد: ما آنها را در زمين متفرقساختيم و به گروههاى مختلفى تقسيم شدند، بعضى از آنها صالح بودند به هميندليل هنگامى كه فرمان حق و دعوت پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) راشنيدند، ايمان آوردند، و جمعى ديگر چنين نبودند و حق را پشت سر انداختند و براى تامينزندگى مادى خود از هيچ كارى فروگذار نكردند (و قطعناهم فى الارض امما منهمالصالحون و منهم دون ذلك ).
باز در اين آيه ، اين حقيقت تجلى مى كند كه اسلام هيچگونه خصومتى با نژاد يهود نداردو به عنوان پيروان يك مكتب و يا وابستگان به يك نژاد، آنها را محكوم نمى نمايد بلكهمقياس و معيار سنجش را اعمال آنها قرار ميدهد.
سپس اضافه مى كند ما آنها را با وسائل گوناگون ، نيكيها و بديها آزموديم شايدبازگردند (و بلوناهم بالحسنات و السيئات لعلهم يرجعون )
گاهى آنها را تشويق كرديم و در رفاه و نعمت قرار داديم ، تا حس شكر گزارى در آنهابرانگيخته شود و به سوى حق باز آيند، و گاهى به عكس آنها را در شدائد و سختيها ومصائب فرو برديم ، تا از مركب غرور و خود پرستى و تكبر فرود آيند و به ناتوانىخويش پى برند، شايد بيدار شوند و به سوى خدا بازگردند، و هدف در هر دوحال مساله تربيت و هدايت و بازگشت به سوى حق بوده است .
بنابراين حسنات هر گونه نعمت و رفاه و آسايشى راشامل مى شود همانطور كه سيئات هر گونه ناراحتى و شدت را فرا ميگيرد، و محدودساختن مفهوم اين دو در دايره معينى هيچگونه دليل ندارد.
آيه و ترجمه


فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتب يأ خذون عرض هذا الا دنى و يقولون سيغفر لنا و إ نيأ تهم عرض مثله يأ خذوه اءلم يؤ خذ عليهم ميثق الكتب اءن لا يقولوا على الله إ لا الحق ودرسوا ما فيه و الدار الاخرة خير للذين يتقون اء فلا تعقلون (169)
و الذين يمسكون بالكتب و اءقاموا الصلوة إ نا لا نضيع اءجر المصلحين (170)


ترجمه :
169 - بعد از آن فرزندانى جانشين آنها شدند كه وارث كتاب (آسمانى ، تورات )گشتند (اما با اين حال ) متاع اين دنياى پست را گرفته (بر حكم و فرمان خدا ترجيحدادند) و ميگفتند (اگر ما گنه كاريم ) خداوند به زودى ما را ميبخشد (ما از كرده خودپشيمانيم ) اما اگر متاع ديگرى همانند آن به دستشان بيفتد آنرا ميگيرند (و باز حكم خدارا پشت سر ميافكنند) آيا پيمان كتاب (خدا) از آنها گرفته نشده كه بر خدا (دروغ نبندندو) جز حق نگويند و آنان بارها آنرا خوانده اند، و سراى آخرت براى آنها كه پرهيزگارىپيشه كنند بهتر است آيا نمى فهميد؟!
170 - و آنها كه به كتاب (خدا) تمسك جويند و نماز را برپا دارند (پاداش بزرگىخواهند داشت زيرا) ما پاداش مصلحان را ضايع نخواهيم كرد.
تفسير :
در آيات گذشته سخن از نياكان آنها بود، ولى در آيه فوق ، بحث از فرزندان و اخلافآنها به ميان آمده است . نخست يادآور مى شود كه فرزندانى جانشينشان شدند كه كتابآسمانى
يعنى تورات را از پيشينيان خود به ارث بردند، اما با اينحال فريفته متاع بى ارزش اين جهان ماده شدند، حق و هدايت را با منافع مادى خويشمعاوضه ميكردند (فخلف من بعدهم خلف ورثوا الكتاب ياخذون عرض هذا الادنى ).
خلف (بر وزن حرف ) چنانكه بعضى از مفسران گفته اند غالبا به معنى فرزندانناصالح است در حالى كه خلف (بر وزن شرف ) به معنى فرزند صالح مى آيد.
سپس اضافه مى كند هنگامى كه آنها در كشمكش وجدان از يك سو، و منافع مادى از سوىديگر قرار ميگيرند، دست به دامن اميدهاى كاذب زده ، ميگويند ما اين منفعت نقد را مشروع يانامشروع به چنگ مى آوريم ، خداوند رحيم و مهربان است و بزودى ما را خواهد بخشيد (ويقولون سيغفر لنا ). اين جمله نشان مى دهد كه آنها بعد از انجام چنين كارى يكنوعپشيمانى زودگذر و حالت توبه ظاهرى به خود مى گرفتند، ولى بطورى كه قرآنميگويد: اين ندامت و پشيمانى آنها به هيچوجه ريشه نداشت به هميندليل اگر سود مادى ديگرى همانند آن به دستشان مى آمد، آنرا ميگرفتند (و ان ياتهمعرض مثله ياخذوه ).
عرض (بر وزن غرض ) به معنى موجود عارضى و كم دوام و ناپايدار است ، و به متاعجهان ماده از اينرو عرض گفته اند كه معمولا ناپايدار است ، روزى به سراغ انسان مىآيد، آنچنان كه حسابش از دست ميرود، و روزى آنچنان از دسترس انسان دور مى شود كه درانتظار ذرهاى از آن ، آه ميكشد، بعلاوه اصولا همه نعمتهاى اين جهان ناپايدار و فناپذيراست .
در هر حال اين جمله اشاره به رشوه خواريهاى جمعى از يهود، و تحريف آيات آسمانى بهخاطر آن ، و فراموش كردن احكام پروردگار به خاطر تضاد با منافع آنها مى كند.
لذا به دنبال آن ميفرمايد: آيا اينها به وسيله كتاب آسمانيشان تورات پيمان نبستهبودند كه بر خدا دروغ نبندند و احكام او را تحريف نكنند و جز حق چيزى نگويند؟! (الم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ان لا يقولوا على الله الا الحق ).
سپس ميگويد: اگر آنها از آيات الهى آگاهى نداشتند و دست به ايناعمال خلاف ميزدند ممكن بود براى خودشان عذرى بسازند، ولىاشكال كار اين است كه آنها كرارا محتويات تورات را ديده و فهميده بودند در عينحال آنرا ضايع ساختند و فرمانش را پشت سر انداختند (و درسوا ما فيه ).
درس در لغت به معنى تكرار چيزى است و از آنجا كه به هنگام مطالعه و فرا گرفتنچيزى از استاد و معلم ، مطالب تكرار ميگردد به آن ، درس گفته شده است ، و نيز اگر مىبينيم كهنگى و فرسودگى را درس و اندراس ميگويند به خاطر آن است كه باد و بارانو حوادث ديگر پيدرپى بر بناهاى كهنه گذشته و آنها را فرسوده ساخته است .
سرانجام مى فرمايد: اينها اشتباه ميكنند، و ايناعمال و متاعها سودى براى آنها نخواهد داشت ، بلكه سراى ديگر براى پرهيزكارانبهتر است (و الدار الاخرة خير للذين يتقون ).
آيا شما حقايقى را به اين روشنى درك نميكنيد (ا فلا تعقلون ).
در برابر گروه فوق اشاره به گروه ديگر مى كند كه آنها نه تنها از هر
گونه تحريف و كتمان آيات الهى بر كنار بودند، بلكه به آن تمسك جسته و مو به موآنها را اجرا كردند، قرآن اين جمعيت را مصلحان جهان نام نهاده و اجر و پاداش مهمى براىآنها قائل شده و در باره آنها چنين ميگويد: كسانى كه تمسك به كتاب پروردگار جويندو نماز را برپا دارند پاداش بزرگى خواهند داشت زيرا ما پاداش مصلحان را ضايعنخواهيم ساخت (و الذين يمسكون بالكتاب و اقاموا الصلوة انا لا نضيع اجر المصلحين ).
در اينكه منظور از اين كتاب تورات است يا قرآن مجيد مفسران دو گونه تفسير دارند ولىبا توجه به آيات گذشته ، ظاهر اين است كه اشاره به گروهى از بنىاسرائيل باشد كه حساب خودشان را از افراد گمراه جدا ساختند.
البته شك نيست كه تمسك جستن به تورات ياانجيل - با توجه به بشاراتى كه در آنها راجع به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) آمده است - از ايمان به اين پيامبر جدا نخواهد بود
تعبير به يمسكون كه به معنى تمسك جستن است ، نكته جالبى را در بر دارد، زيراتمسك به معنى گرفتن و چسبيدن به چيزى براى حفظ و نگهدارى آن ميباشد، و اينصورت حسى آن است ، و صورت معنوى آن اين است كه انسان باكمال جديت پايبند به عقيده و برنامه اى باشد و در حفظ و حراست آن بكوشد، تمسك بهكتاب الهى اين نيست كه انسان صفحات قرآن و تورات و يا كتاب ديگرى را محكم در دستبگيرد و در حفظ و حراست جلد و كاغذ آن بكوشد، بلكه تمسك واقعى آن است كه اجازه ندهدكمترين مخالفتى با آن از هيچ سو انجام شود و در تحقق يافتن مفاهيم آن از جان ودل بكوشد.
آيات فوق به خوبى نشان مى دهد كه اصلاح واقعى در روى زمين بدون
تمسك به كتب آسمانى و فرمانهاى الهى امكانپذير نميباشد، و اين تعبير بار ديگر اينحقيقت را تاكيد مى كند كه دين و مذهب تنها يك برنامه مربوط به جهان ماوراء طبيعت و ياسراى آخرت نيست ، بلكه آئينى است در متن زندگى انسانها، و در طريق حفظ منافع تمامافراد بشر و اجراى اصول عدالت و صلح و رفاه و آسايش و بالاخره هر مفهومى كه درمعنى وسيع اصلاح جمع است .
و اينكه مى بينيم از ميان فرمانهاى خدا مخصوصا روى نماز تكيه شده است به خاطر آناست كه نماز واقعى پيوند انسانرا با خدا چنان محكم مى كند كه در برابر هر كار و هربرنامه او را حاضر و ناظر مى بيند و مراقب اعمال خويش و اين همان است كه در آياتديگر از آن تعبير به تاثير نماز در دعوت به امر به معروف و نهى از منكر شده است ،و ارتباط اين موضوع با اصلاح جامعه انسانى روشنتر از آن است كه نياز به بيانداشته باشد.
از آنچه گفته شد روشن مى شود كه اين يك برنامه ويژه قوم يهود نبوده است بلكهاصلى است در زندگى امتها و ملتها، بنابراين آنان كه با كتمان كردن حقايق و تحريفآنها متاعى ناپايدار و منافعى زودگذر براى خود فراهم ميسازند و به هنگامى كه نتائجشوم كار خود را مى بينند، حالت يك توبه دروغين به خود مى گيرند توبه اى كه دربرابر لبخند يك منفعت مادى ديگر همچون برف در آفتاب تابستان آب مى شود، در حقيقتمخالفان اصلاح در جوامع انسانى هستند و منافع جمع را فداى منافع شخص خود ميكنند،خواه اين كار از يك يهودى سر بزند يا يك مسيحى و يا يك مسلمان !
آيه و ترجمه


و إ ذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة و ظنوا اءنه واقع بهم خذوا ما ءاتينكم بقوة و اذكروا مافيه لعلكم تتقون (171)


ترجمه :
171 - و (نيز بخاطر بياور) هنگامى را كه كوه را بر فراز آنها همچون سايبانى بلندكرديم ، آنچنان كه گمان كردند بر آنها فرود خواهد آمد (و در اينحال از آنها پيمان گرفتيم و گفتيم ) آنچه را به شما (از احكام و دستورات ) داده ايم باقدرت (و جديت ) بگيريد و آنچه را در آن است به ياد داشته باشيد (وعمل كنيد) تا پرهيزگار شويد.
تفسير :
آخرين سخن درباره قوم يهود
نتقنا از ماده نتق (بر وزن قلع ) در اصل به معنى كندن چيزى از جايش و به سوى ديگرىپرتاب كردن است ، به زنانى كه زياد فرزند مى آورند نيز ناتق ميگويند، زيرا بهآسانى فرزند را از محيط رحم جدا كرده و به خارج ميگذارند.
اين آيه آخرين آيه اى است كه در اين سوره پيرامون زندگى بنىاسرائيل سخن ميگويد و در آن سرگذشت ديگرى را به جمعيت يهود يادآورى مى كند،سرگذشتى كه هم درس عبرت است و هم دليل بر سپردن يك پيمان ميگويد: به خاطربياوريد هنگامى كه كوه را بالاى سر آنها قرار داديم ، آنچنان كه گوئى سايبانى برسر آنها بود (و اذ نتقنا الجبل فوقهم كانه ظلة
و آنچنان كه آنها گمان مى بردند بر سرشان سقوط خواهد كرد وحشت و اضطرابسراسر وجودشان را گرفت ، و به تضرع افتادند (و ظنوا انه واقع بهم ).
در همان حال به آنها گفتيم آنچه را از احكام به شما داده ايم با جديت و قوت بگيريد(خذوا ما آتيناكم بقوة ).
و آنچه در آن آمده است به خاطر داشته باشيد تا پرهيزگار شويد از كيفر خدا بترسيد وبه پيمانهائى كه در آن از شما گرفته ايمعمل كنيد (و اذكروا ما فيه لعلكم تتقون ).
اين آيه با تفاوت مختصرى در سوره بقره آيه 63 گذشت ، و همانطور كه در آنجا گفتيمطبق گفته مفسر معروف طبرسى در مجمع البيان ازقول ابن زيد، اين جريان هنگامى بود كه موسى (عليه السلام ) از كوه طور باز مى گشتو احكام تورات را با خود مى آورد، موقعى كه وظايف واجب و دستوراتحلال و حرام را به قوم خود اطلاع داد، آنها تصور كردندعمل به اينهمه وظائف كار مشكلى است و به همين جهت بناى مخالفت و نافرمانى گذاردند،در اين هنگام قطعه عظيمى از كوه بالاى سر آنها قرار گرفت آنها چنان در وحشت فرورفتند كه دست به دامن موسى (عليه السلام ) زدند، موسى (عليه السلام ) در همانحال گفت : اگر پيمان وفادارى به اين احكام ببنديد اين خطر برطرف خواهد شد، آنهاتسليم شدند و در پيشگاه خدا سجده كردند و بلا از سر آنها گذشت .
نكته ها
در اينجا دو سؤ ال پيش مى آيد كه در سوره بقره به آنها و پاسخ آنها اشاره كرده ايم وفشرده آنرا در اينجا مى آوريم .
سؤ ال اول - آيا پيمان گرفتن در اين حال جنبه اجبارى ندارد؟
پاسخ - شك نيست كه در آن حال يكنوع اضطرار بر آنها حكومت ميكرده ، ولى مسلما بعدا كهخطر برطرف شد ادامه راه را با اختيار خود مى توانستند انتخاب كنند.
به علاوه اجبار و اكراه در عقيده معنى ندارد ولى در برنامه هاى عملى كه ضامن خير وسعادت انسان است چه مانعى دارد كه با اجبار مردم را به آن وادار كنند، آيا اگر كسى رابه اجبار وادار به ترك اعتياد و يا رفتن از راه امن و امان و خوددارى از راه خطرناك كنندعيب دارد؟
سؤ ال دوم - چگونه كوه بالاى سر آنها قرار گرفت ؟
پاسخ - بعضى از مفسران معتقدند كه به فرمان خدا كوه طور از جا كنده شد و همچونسايبانى بر سر آنها قرار گرفت .
بعضى ديگر مى گويند بر اثر يك زلزله شديد چنان كوه تكان خورد كه افرادى كهپاى كوه بودند، سايه قسمت بالاى آنرا بر سر خود مشاهده كردند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه قطعه عظيمى از كوه كنده شد و در يك لحظه زودگذر برفراز سر آنها قرار گرفت ، سپس از آنجا گذشت و به كنارى افتاد.
و در هر حال شك نيست كه اين يك موضوع خارق العاده بوده است نه يك جريان طبيعى .
موضوع ديگرى كه بايد در آيه مورد توجه قرار گيرد اين است كه نمى گويد كوه برسر آنها سايبان شد، بلكه ميگويد همانند سايبانى گرديد (كانه ظلة ).
اين تعبير يا به خاطر آن است كه سايبان را معمولا براى اظهار محبت بالاى سر افرادقرار مى دهند، در حالى كه در آيه مورد بحث اين كار به عنوان يك بلا و تهديد بود و يابه خاطر اين است كه سايبان امرى است پايدار در حالى كه قرار گرفتن كوه بالاى سرآنها جنبه موقتى و ناپايدار داشت .
گفتيم با اين آيه آيات مربوط به سرگذشت بنىاسرائيل و حوادث گوناگون و خاطرات شيرين و تلخ در مورد آنها (در اين سوره ) پايانمى پذيرد، و اين سرگذشت آخرين سرگذشت انبياء است كه در اين سوره آمده است .
ذكر اين آيه در پايان سرگذشت آنها در اين سوره - با اينكه آخرين جريان مربوط بهاين جمعيت نيست - ممكن است به خاطر اين باشد كه هدف نهائى از تمام اين ماجراها همانتمسك به آيات پروردگار و عمل به پيمانهاى او و براى رسيدن به تقوا وپرهيزكارى است كه در اين آيه و آيه پيش از آن بيان شده است .
يعنى تمام رسالت موسى (عليه السلام ) و ساير انبياء و مبارزات و درگيريهاى مستمرو سخت آنان ، و ناراحتيها و شدائد طاقتفرسائى كه تن به آن دادند، همه براى آن بودهاست كه فرمان خدا و اصول حق و عدالت و پاكى و تقوا در ميان همه به طوركامل اجرا گردد.

fehrest page

back page