|
|
|
|
|
|
مخير كرد پيامبر اكرم (ص ) همسران خود را بين دو امر
يا ايها النبى قل لازواجك ...اجرا عظيما
|
سياق اين دو آيه اشاره دارد به اينكه گويا از زنانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) يا از بعضى ايشان سخنى و يا عملى سرزدهكه دلالت مى كرده بر اينكه از زندگى مادى خود راضى نبوده اند، و در خانهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ايشان سخت مى گذشته ، و نزدرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از وضع زندگى خود شكايت كرده اند وپيشنهاد كرده اند كه كمى در زندگى ايشان توسعه دهد، و از زينت زندگى مادى بهرهمندشان كند. دنبال اين جريان خدا اين آيات را فرستاده ، و به پيغمبرش دستور داده كه ايشان را بينماندن و رفتن مخير كند، يا بروند و هر جورى كه دلشان مى خواهد زندگى كنند، و يابمانند و با همين زندگى بسازند، چيزى كه هست اين معنا را چنين تعبير كرد، كه اگرحيات دنيا و زينت آن را مى خواهيد، بياييد تا رهايتان كنم . و اگر خدا ورسول و دار آخرت را مى خواهيد بايد با وضع موجود بسازيد، و از اين تعبير بر مى آيدكه : اولا جمع بين وسعت در عيش دنيا، و صفاى آن ، كه از هر نعمتى بهره بگيرى و به آنسرگرم شوى ، با همسرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و زندگى در خانهاو ممكن نيست ، و اين دو با هم جمع نمى شوند. ثانيا دلالت مى كند بر اينكه هر يك از دو طرف تخيير مقيد بهمقابل ديگرش است ، و مراد از اراده حيات دنيا و زينت آن ، اين است كه انسان دنيا و زينت آنرا اصل و هدف قرار دهد، چه اينكه آخرت را هم در نظر بگيرد يا نه ، و مراد از اراده حياتآخرت نيز اين است كه آدمى آن را هدف و اصل قرار دهد، و دلش همواره متعلق بدان باشد،چه اينكه حيات دنياييش هم توسعه داشته باشد، و به زينت و صفاى عيشنائل بشود، يا آنكه از لذائذ مادى به كلى بى بهره باشد. تنها ملاك سعادت و كرامت (تقوى ) است و هيچ حسب و نسب از آن جمله همسرىپيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) (ص ) ملاك نيست مطلب ديگر اينكه جزاء يعنى نتيجه اختيار كردن يكى از اين دو طرف ترديد مختلف است ،اگر حيات دنيا و زينت آن را اختيار كنند، يعنى همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از همسرى او صرفنظر نمايند، نتيجه و جزايشاين است كه آن جناب ايشان را طلاق دهد، و هم ازمال دنيا بهره مندشان سازد و اما بر فرضى كه به همسرى آن جناب باقى بمانند وآخرت را بر حيات دنيا و زينت آن ترجيح دهند نتيجه اش اجر عظيمى است در نزد خدا، اما نهبه طور مطلق ، بلكه به شرطى كه احسان وعمل صالح هم بكنند. پس چنين نيست كه صرف همسرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اجر عظيمداشته باشد، و خدا براى هر كس كه همسر آن جناب شود كرامتى و حرمتىقائل باشد، بلكه كرامت و احترام براى همسرى توام با احسان و تقوى است ، و به همينجهت است كه مى بينيم وقتى براى بار دوم علو مقام ايشان را ذكر مى كند، آن را مقيد بهتقوى نموده و مى فرمايد: (لستن كاحد من النساء ان اتقيتن ). و اين تقييد نظير تقييدى است كه نسبت به كرامت اصحابرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده ، و فرموده : (محمدرسول الله و الذين معه اشداء على الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا... وعد اللهالذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظيما)، پس معلوم مى شود همه كسانىكه صحابى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودندمشمول اين وعده نيستند، بلكه تنها شامل آن عده است كه ايمان وعمل صالح داشته اند، (پس اگر از يك نفر صحابى انحراف و گناه و ظلمى سرزدهباشد، ما نمى توانيم صحبت با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را كفاره آنحساب كنيم ). و كوتاه سخن اينكه اطلاق جمله : (ان اكرمكم عند الله اتقيكم ) با اين حرفها تقييد نمىشود، و همچنان به قوت خود باقى است ، و به حكم اطلاق آن حسب و نسب و يا هيچ سببىديگر ملاك كرامت نزد خدا نخواهد بود. پس اينكه فرمود (يا ايها النبى قل لازواجك ) دستور به آن جناب است كه اين دو آيه رابه همسران خود ابلاغ كند، و لازمه اش اين است كه اگر شق اول را اختيار كردند، طلاقشان داده ، مهريه شان رابپردازد، و اگر شق دوم يعنى خدا و رسول و خانه آخرت را اختيار كردند، بر همسرى خودباقيشان بدارد. (ان كنتن تردن الحيوه الدنيا و زينتها)- اراده حيات دنيا و زينت آن به قرينه مقابله ،كنايه است از اختيار دنيا، و دلدادگى به تمتعات آن ، و روى آوردن بدان ، و روىگرداندن از آخرت .
فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا
|
در كشاف گفته : كلمه (تعال ) در اصل براى اين وضع شده كه هر وقت در مكانى بلندقرار داشتى ، و خواستى كسى را كه در مكانى پايين تر قرار دارد صدا بزنى ، وبگويى بيا، اين كلمه را بكار ببرى ، و ليكن در اثر كثرتاستعمال ، كار آن به جايى رسيده كه در همه جااستعمال مى شود، چه مكان بلند، و چه پست ، و معناى كلمه (تعالين )، آمدن با پا نيست، بلكه روى آوردن بكارى است ، (در فارسى هم مى گوييم بياييد فلان كار را انجامدهيم )، يعنى بياييد با اراده و اختيارتان يكى از دو پيشنهادم را عملى كنيد، نه اينكه باپاى خود بياييد، همچنان كه مى گوييم : فلانى دارد مى آيد تا با من مخاصمه كند، و يافلانى رفت در باره من حرف بزند، و يا برخاست تا مرا تهديد كند، كه در اين موارد هيچيك از كلمات مى آيد، رفت و برخاست به معناى لغوى خوداستعمال نشده بلكه همه آنها كنايه است . و تمتيع عبارت است از اينكه وقتى يكى از ايشان را طلاق مى دهد مالى به او بدهد كه باآن زندگى كند، و كلمه (تسريح ) به معناى رها كردن است ، و سراحجميل به اين معنا است كه بدون خصومت و مشاجره و بد و بيراه گفتن او را طلاق دهد. در اين آيه شريفه بحث هايى از نظر فقه هست ، كه مفسرين آن را ايراد كرده اند، و ليكنحق مطلب اين است كه احكامى كه در اين آيه آمده شخصى است ، و مربوط به شخصرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و هيچ دليلى از جهت لفظ در آيه نيست ،كه دلالت كند بر اينكه شامل غير از آن جناب نيز هست ، وتفصيل همين مطلب در كتب فقهى آمده . (و ان كنتن تردن الله و رسوله و الدار الاخره ) - در سابق گذشت كه مقابله بين اينجمله و جمله (ان كنتن تردن الحيوه الدنيا و زينتها...)، هر يك از دو كلام را مقيد مى كندبه مخالف آن ديگرى ، و نبودن آن ، و در نتيجه معناى جمله مورد بحث چنين مى شود (و اگر طاعت خدا ورسول ، و سعادت خانه آخرت را اختيار كرديد، و به همين جهت درمقابل تنگى و سختى زندگى صبر كرديد، و نيز محروميت از زينت زندگى دنيا راتحمل نموديد، چنين و چنان مى شود) كه به طورى كه ديديد مقيد شد، به مخالف مضمونجمله ديگر، و در عين حال كنايه است از اينكه در همسرىرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) باقى بمانند و در برابر تنگى معيشت صبركنند، چون اگر جز اين بود، صحيح نبود كه قيد احسان را هم در آن اجر موعود شرط كند، واين خود روشن است . پس معناى آيه اين مى شود كه : و اگر بقاء نزدرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و همسرى او را اختيار كرديد، و بر تنگىزندگى صبر نموديد، خداوند برايتان اجرى عظيم آماده كرده ، اما به شرطى كه نيكوكار باشيد، و خلاصه علاوه بر اين گزينش ، يعنى گزينش خدا ورسول و خانه آخرت ، در عمل هم نيكو كار باشيد، چه اگر به صرف اين گزينش اكتفاءنموده و در عمل نيكو كار نباشيد، هم در دنيا زيانكار شده ايد و از لذائذ آن محروم مانده ايد،و هم در آخرت ، و هر دو را از دست داده ايد. اشاره بر مضاعف بودن پاداش و كيفر، زنان پيامبر(ص ) دربرابرعمل خوب و بد خود
يا نساء النبى من يات منكن بفاحشه مبينه يضاعف لها العذاب ضعفين ...
|
در اين آيه از خطابى كه قبلا به خود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در بارههمسران او داشت ، عدول نموده ، روى سخن را متوجه خود آنان كرده ، تا تكليفى را كهمتوجه ايشان است مسجل و موكد كند، و اين آيه و آيه بعدش به نحوى تقرير و توضيحجمله (فان الله اعد للمحسنات منكن اجرا عظيما) مى باشد، و هم اثباتا آن را توضيحمى دهد، كه چگونه اجرى عظيم داريد، و هم نفيا كه چرا غير از محسنات از شما آن اجر عظيمرا ندارند. كلمه (فاحشه ) در جمله (من يات منكن بفاحشه مبينه - هر يك از شما كه گناهى آشكارمرتكب شود) به معناى عملى است كه در زشتى و شناعت به نهايت رسيده باشد، مانندآزار دادن به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) افتراء، غيبت ، وامثال اينها، و كلمه (مبينه ) به معناى آشكار است ، يعنى گناهى كه زشتى اش براىهمه روشن باشد. (يضاعف لها العذاب ضعفين ) - يعنى عذاب براى او دو چندان مى شود، در حالى كهمضاعف هم باشد، و (ضعفين ) به معناى دو مثل است و مويد آن اين است كه در طرف ثوابفرموده : (نوتها اجرها مرتين )، اجرش را دوبار مى دهيم ، و بنابراين ديگر نبايد بهگفتار بعضى اعتناء كرد كه گفته اند: مراد از مضاعفه عذاب ضعفين ، اين است كه چنينهمسرى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) سه بار عذاب دارد، به اين بيان كهمضاعفه عذاب به معناى زياد شدن عذاب است ، و چون بر اين عذاب دو برابر افزوده شود مجموع سه برابر مى گردد. آيه شريفه با جمله (و كان ذلك على الله يسيرا) ختم شده ، تا اشاره كند به اينكهصرف همسرى پيغمبر جلوگير عذاب دو چندان نمى شود، هيچ ملاكى براى احترام نيست مگرتقوى ، و همسرى پيغمبر وقتى اثر نيك دارد كه توام با تقوى باشد، و اما با معصيتاثرى جز دورتر شدن ، و وبال بيشتر آوردن ندارد.
و من يقنت منكن لله و رسوله و تعمل صالحا نوتها اجرها مرتين ...
|
كلمه (قنوت ) به معناى خضوع است و بعضى گفته اند: به معناى اطاعت است ، بعضىديگر به معناى ملازمت و مداومت در اطاعت و خضوع گرفته اند، و كلمه (اعتاد) به معناىتهيه كردن است ، و رزق كريم مصداق بارزش بهشت است . و معناى آيه اين است كه هر يك از شما همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى خدا ورسول او خاضع شود، و يا ملازم اطاعت و خضوع براى خدا ورسول باشد، و عمل صالح كند، اجرش را دو باره مى دهيم ، يعنى دو برابر مى دهيم ، وبرايش رزقى كريم ، يعنى بهشت آماده مى كنيم . در اين آيه التفاتى از غيبت (و اين براى خدا آسان است ) به تكلم با غير (مى دهيم - وآماده مى كنيم ) به كار رفته ، تا اعلام بدارد: كه چنين افرادى به درگاه خدا نزديكند، وخدا برايشان احترام قائل است ، همچنان كه سياق غيبت قبلى مى فهماند كه آنهايى كهمرتكب فاحشه مبينه مى شوند، از خدا دورند، و خدا هيچ ارزشى برايشانقائل نيست ، و همسرى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كمترين اثرى برايشانندارد.
يا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعنبالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض
|
اين آيه برابرى زنان پيغمبر با ساير زنان را نفى مى كند، و مى فرمايد: شما باساير زنان برابر نيستيد اگر تقوى به خرج دهيد، و مقام آنها را به همان شرطى كهگفته شد بالا مى برد، آنگاه از پاره اى از كارها نهى ، و به پاره اى از كارها امر مىكند، امر و نهيى كه متفرع بر برابر نبودن آنان با ساير زنان است ، چون بعد از آنكهمى فرمايد شما مثل ساير زنان نيستيد، با كلمه (فاء - پس ) آن امر و نهى را متفرعبر آن نموده ، فرموده ، پس در سخن خضوع نكنيد، (و چون ساير زنان آهنگ صدا رافريبنده نسازيد)، و در خانه هاى خود بنشينيد، و كرشمه و ناز مكنيد...، با اينكه اين امور بين زنان پيغمبر وساير زنان مشترك است . پس از اينجا مى فهميم كه آوردن جمله (شما مثل ساير زنان نيستيد) براى تاكيد است ،و مى خواهد اين تكاليف را بر آنان تاكيد كند، و گويا مى فرمايد شما چونمثل ديگران نيستيد، واجب است در امتثال اين تكاليف كوشش و رعايت بيشترى بكنيد، و در دينخدا بيشتر از ساير زنان احتياط به خرج دهيد. مويد و بلكه دليل بر اننكه تكليف همسران آن جناب سخت تر و شديدتر است ، اين استكه پاداش و كيفرشان دو چندان است ، همان طور كه ديديد آيه قبلى آن را مضاعف خواند، ومعقول نيست تكليف از همه يكسان باشد، ولى كيفر و پاداش از بعضى مضاعف ، پس اگركيفر و پاداش بعضى مضاعف بود، بايد بفهميم كه تكليف آنان موكد، و مسئووليتشانسنگين تر است . دستوراتى چند به همسران پيامبر اكرم (ص ) (فلا تخضعن بالقول فيطمع الذى فى قلبه مرض ) - بعد از آنكه علو مقام ، ورفعت منزلت همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به خاطر انتسابشانبه آن جناب بيان نموده ، اين علو مقامشان را مشروط به تقوى نموده ، و فرموده كهفضيلت آنان به خاطر اتصالشان به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ،بلكه به خاطر تقوى است ، اينك در اين جمله ايشان را از خضوع در كلام نهى مى كند، وخضوع در كلام به معناى اين است كه در برابر مردان آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند،تا دل او را دچار ريبه ، و خيالهاى شيطانى نموده ، شهوتش را بر انگيزانند، و در نتيجهآن مردى كه در دل بيمار است به طمع بيفتد، و منظور از بيمارىدل ، نداشتن نيروى ايمان است ، آن نيرويى كه آدمى را ازميل به سوى شهوات باز مى دارد. (و قلن قولا معروفا) - يعنى سخن معمول و مستقيم بگوييد، سخنى كه شرع و عرفاسلامى (نه هر عرفى ) آن را پسنديده دارد، و آن سخنى است كه تنهامدلول خود را برساند، (نه اينكه كرشمه و ناز را بر آن اضافه كنى ، تا شنوندهعلاوه بر درك مدلول آن دچار ريبه هم بشود).
و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى ... و اطعن الله و رسوله
|
كلمه (قرن ) امر از ماده (قر) است ، كه به معناى پا بر جا شدن است ، واصل اين كلمه (اقررن ) بوده ، كه يكى از دو تا (راء) آن حذف شده است ، ممكن همهست از ماده (قار، يقار) به معناى اجتماع ، و كنايه از ثابت ماندن در خانه ها باشد، ومراد اين باشد كه اى زنان پيغمبر! از خانه هاى خود بيرون نياييد. و كلمه (تبرج ) به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است ، همان طور كه برج قلعهبراى همه هويدا است ، و كلمه (جاهليه اولى ) به معناى جاهليتقبل از بعثت است ، پس در نتيجه مراد از آن ، جاهليت قديم است ، و اينكه بعضى گفته اندمراد از آن دوران هشتصدساله ما بين آدم و نوح است ، و يا گفته اند: زمان داوود و سليماناست ، و يا گفتار آنانكه گفته اند زمان ولادت ابراهيم است ، و يا گفتار آنانكه گفته اندزمان فترت بين عيسى و محمد (صلوات الله عليهما) است ، اقوالى است بدوندليل . (و اقمن الصلوه و اتين الزكوه و اطعن الله و رسوله ) - اين آيه دستور مى دهد كهاوامر دينى را امتثال كنند، و اگر از بين همه اوامر فقط نماز و زكات را ذكر نمود، براىاين است كه اين دو دستور ركن عبادت ، و معاملات است ، و بعد از ذكر اين دو به طور جامعفرمود: و خدا و رسولش را اطاعت كنيد. و طاعت خدا عبارت است از امتثال تكاليف شرعى او، و اطاعت رسولش به اين است كه آنچهبا ولايتى كه دارد امر و نهى مى كند، امتثال شود، چون امر و نهى او نيز از ناحيه خداجعل شده ، خدا او را به حكم (النبى اولى بالمؤ منين من انفسهم ) ولى مؤ منين كرده ، وفرمان او را فرمان خود خوانده .
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
|
كلمه (انما) در آيه انحصار خواست خدا را مى رساند، و مى فهماند كه خدا خواسته كهرجس و پليدى را تنها از اهل بيت دور كند، و به آنان عصمت دهد، و كلمه(اهل البيت ) چه اينكه صرفا براى اختصاص باشد، تا غير ازاهل خانه داخل در حكم نشوند، و چه اينكه اين كلمه نوعى مدح باشد، و چه اينكه نداء، و بهمعناى (اى اهل بيت ) بوده باشد، على اى حال دلالت دارد بر اينكه دور كردن رجس وپليدى از آنان ، و تطهيرشان ، مساله اى است مختص به آنان ، و كسانى كه مخاطب در كلمه(عنكم - از شما) هستند. بنابراين در آيه شريفه در حقيقت دو قصر و انحصار بكار رفته ، يكى انحصار اراده وخواست خدا در بردن و دور كردن پليدى و تطهيراهل بيت ، دوم انحصار اين عصمت و دورى از پليدى دراهل بيت . (اهل البيت ) و مخاطب آيه (يريد الله ليذهب عنكمالرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا) چه كسانى هستند؟ حال بايد ديد اهل بيت چه كسانى هستند؟ بطور مسلم فقط زنان آن جناباهل بيت او نيستند، براى اينكه هيچگاه صحيح نيست ضمير مردان را به زنان ارجاع داد، وبه زنان گفت (عنكم - از شما) بلكه اگر فقط همسراناهل بيت بودند، بايد مى فرمود: (عنكن )، بنابراين ، يا بايد گفت مخاطب همسرانپيامبر و ديگران هستند همچنان كه بعضى ديگر گفته اند: مراد ازاهل البيت ، اهل بيت الحرام است ، كه در آيه (ان اولياوه الا المتقون ) آنان را متقى خوانده، و بعضى ديگر گفته اند: مراد اهل مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ،و بعضى گفته اند: همه آن كسانى است كه در عرف جزو خاندان آن جناب به شمار مىروند، چه همسرانش ، و چه خويشاوندان و نزديكانش ، يعنىآل عباس ، آل عقيل ، آل جعفر، و آل على ، و بعضى ديگر گفته اند: مراد خودرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و همسران اوست ، و شايد آنچه به عكرمه وعروه نسبت داده اند همين باشد، چون آنها گفته اند: مراد تنها و تنها همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . تا اينكه مخاطب همچنانكه بعضى ديگر گفته اند: غير از همسران آن جناب هستند و خطاب در(عنكم - از شما) متوجه اقرباى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ،يعنى آل عباس ، آل على ، آل عقيل ، و آل جعفر. و به هر حال ، مراد از بردن رجس و تطهير اهل بيت تنها همان تقواى دينى ، و اجتناب ازنواهى ، و امتثال اوامر است ، و بنابر اين معناى آيه اين است كه خداى تعالى از اينتكاليف دينى كه متوجه شما كرده سودى نمى برد، و نمى خواهد سود ببرد، بلكه مىخواهد شما را پاك كند، و پليدى را از شما دور سازد، و بنابر اين آيه شريفه در حد آيه(ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج و لكن يريد ليطهركم و ليتم نعمته عليكم ) مىباشد، و اگر معنا اين باشد، آن وقت آيه شريفه ، با هيچ يك از چند معنايى كه گذشت نمى سازد، چون اين معنا بااختصاص آيه بهاهل بيت منافات دارد، زيرا خدا اين گونه تطهير را براى عموم مسلمانان و مكلفين باحكامدين مى خواهد، نه براى خصوص اهل بيت ، و حال آنكه گفتيم آيه شريفه دو انحصار را مىرساند، كه انحصار دوم تطهير اهل بيت است . و اگر بگويى مراد از بردن رجس ، و تطهير كردن ، همانا تقواى شديد وكامل است ، و معناى آيه اين است كه اين تشديدى كه در تكاليف متوجه شما كرديم ، و دربرابر اجر دو چندان هم وعده تان داديم ، براى اين نيست كه خود ما از آن سودى ببريم ،بلكه براى اين است كه مى خواهيم پليدى را دور نموده و تطهيرتان كنيم . و در اين معنا هم اختصاص رعايت شده ، و هم عموميت خطاب به همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و به ديگران ، چيزى كه هست دراول ، خطاب را متوجه خصوص همسران آن جناب نمود، و در آخر يعنى در كلمه (عنكم )متوجه عموم . ليكن اين حرف هم صحيح نيست ، براى اينكه در آخر، خطاب متوجه غير از ايشان شده ، واگر بگويى خطاب متوجه همه است چه همسران و چه غير آنان ، مى گوييم : اين نيزباطل است ، براى اينكه غير از همسران شريك در تشديد تكليف نبودند، و اجر دو چندان همندارند، و معنا ندارد خداى تعالى بفرمايد: اگر به شما همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) تكاليف دشوارترى كرديم ، براى اين است كهخواستيم عموم مسلمانان و شما را پاك نموده و پليدى را از همه دور كنيم . خواهى گفت : چرا جايز نباشد كه خطاب متوجه همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و خودرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد، با اينكه تكليف خودرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) هم مانند تكاليف همسرانش شديد است ؟ در پاسخ مى گوييم : نبايد همسران آن جناب را با خود آن جناب مقايسه كرد، چون آن جنابمويد به داشتن عصمت خدايى است ، و اين موهبتى است كه باعمل و اكتساب به دست نمى آيد، تا بفرمايد تكليف تو را تشديد كرديم ، و اجرت رامضاعف نموديم ، تا پاكت كنيم ، چون معناى اين حرف اين است كه تشديد تكليف ، و دوچندان كردن اجر مقدمه و يا سبب است براى بدست آمدن عصمت ، و به همين جهت هيچ يك ازمفسرين اين احتمال را نداده اند كه خطاب متوجهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و همسرانش باشد و بس . و اگر ما آن را جزواقوال ذكر كرديم ، به عنوان اين است كه اين هم يكاحتمال است ، و خواستيم با ايراد اين احتمال نظريه آن مفسرينى كه گفته اند: مرادخصوص همسران آن جناب است تصحيح كنيم ، نه اينكه بگوييم : كسى از مفسرين اين احتمال را هم داده . و اگر مراد بردن رجس و پاك كردن ، به اراده خدا باشد، و در نتيجه مراد اين باشد كهخدا مى خواهد به طور مطلق ، و بدون هيچ قيدى شما را تطهير كند، نه از راه توجيهتكاليف ، و نه از راه تكليف شديد، بلكه اراده مطلقه اى است از خدا كه شما پاك و ازپليديها دور باشيد، چون اهل بيت پيغمبريد، در اين صورت معناى آيه منافى با آنشرطى است كه كرامت آنان مشروط بدان شد، و آن عبارت بود از تقوى ،حال چه اينكه مراد از اراده ، اراده تشريعى باشد، و چه تكوينى ، هر يك باشد با شرطنمى سازد، پس معلوم مى شود اراده مطلقه نيست . اثبات اينكه مراد از (اهل البيت ) و مخاطب آيه تطهير، خمسه طيبه (پيغمبر، على،فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ) هستند با اين بيانى كه گذشت آن رواياتى كه در شاننزول آيه وارد شده تاييد مى شود، چه در آن روايت آمده كه آيه شريفه در شانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على و فاطمه و حسن و حسين (عليهماالسلام )نازل شده است ، و احدى در اين فضيلت با آنان شركت ندارد. و اين روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است ، كه بيشتر آنها از طرقاهل سنت است ، و اهل سنت آنها را از طرق بسيارى ، از ام سلمه ، عايشه ، ابى سعيد خدرى ،سعد، وائله بن الاسقع ، ابى الحمراء، ابن عباس ، ثوبان غلام آزاد شدهرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عبد الله بن جعفر، على ، و حسن بن على(عليهماالسلام ) كه تقريبا از چهل طريق نقل كرده اند. و شيعه آن را از حضرت على ، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا (عليه السلام)، و از ام سلمه ، ابى ذر، ابى ليلى ، ابى الاسود دولى ، عمرو بن ميمون اودى ، و سعدبن ابى وقاص ، بيش از سى طريق نقل كرده اند. حال اگر كسى بگويد: اين روايات بيش از اين دلالت ندارد كه على و فاطمه و حسنين(عليهم السلام ) نيز مشمول آيه هستند، و اين منافات ندارد با اينكه همسرانرسول خدا نيز مشمول آن باشند، چون آيه شريفه در سياق خطاب به آنان قرار گرفته. در پاسخ مى گوييم : بسيارى از اين روايات و بخصوص آنچه از ام سلمه - كه آيه درخانه او نازل شده - روايت شده است ، تصريح دارد بر اينكه آيه مخصوص همان پنجتن است ، و شامل همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ، كه ان شاء اللهروايات مزبور كه بعضى از آنها داراى سندى صحيح هستند، از نظر خواننده خواهد گذشت. و اگر كسى بگويد: آن روايات بايد به خاطر ناسازگارى اش با صريح قرآن طرحشود، چون روايت هر قدر هم صحيح باشد، وقتى پذيرفته است كه با نص صريح قرآنمنافات نداشته باشد، و روايات مذكور مخالف قرآن است ، براى اينكه آيه مورد بحثدنبال آياتى قرار دارد كه خطاب در همه آنها به همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، پس بايد خطاب در اين آيه نيز بهايشان باشد. آيه تطهير بدنبال آيات مربوط به زنانپيامبرنازل شده است در پاسخ مى گوييم : همه حرفها در همين است ، كه آيا آيه مورد بحثمتصل به آن آيات ، و تتمه آنها است يا نه ؟ چون رواياتى كه بدان اشاره شد، همين رامنكر است ، و مى فرمايد آيه مورد بحث به تنهايى ، و در يك واقعه جداگانهنازل شده ، و حتى در بين اين هفتاد روايت ، يك روايت هم وجود ندارد، كه بگويد آيهشريفه دنبال آيات مربوط به همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )نازل شده ، و حتى احدى هم از مفسرين اين حرف را نزده اند، حتى آنها هم كه گفته اند آيهمورد بحث مخصوص همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، مانند عكرمه وعروه ، نگفته اند كه : آيه در ضمن آيات نازل شده . پس آيه مورد بحث از جهت نزول جزو آيات مربوط به همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و متصل به آن نيست ،حال يا اين است كه به دستور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )دنبال آن آيات قرارش داده اند، و يا بعد از رحلترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) اصحاب در هنگام تاليف آيات قرآنى در آنجانوشته اند، مويد اين احتمال اين است كه اگر آيه مورد بحث كه درحال حاضر جزو آيه (و قرن فى بيوتكن ) است ، از آن حذف شود، و فرض كنيم كهاصلا جزو آن نيست ، آيه مزبور با آيه بعدش كه مى فرمايد: (و اذكرن )كمال اتصال و انسجام را دارد، و اتصالش بهم نمى خورد. پس معلوم مى شود جمله مورد بحث نسبت به آيهقبل و بعدش نظير آيه (اليوم يئس الذين كفروا) است كه در وسط آياتى قرارگرفته كه آنچه خوردنش حرام است مى شمارد، كه در جلد پنجم اين كتاب در سوره مائدهگفتيم كه : چرا آيه مزبور در وسط آن آيات قرار گرفته ، و اين بى نظمى از كجاناشى شده است . بنابر آنچه گفته شد، كلمه (اهل البيت ) در عرف قرآن اسم خاص است كه هر جا ذكرشود، منظور از آن ، اين پنج تن هستند، يعنىرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على و فاطمه و حسنين (عليهم السلام )، و برهيچ كس ديگر اطلاق نمى شود، هر چند كه از خويشاوندان و اقرباى آن جناب باشد،البته اين معنا، معنايى است كه قرآن كريم لفظ مذكور را بدان اختصاص داده ، و گر نهبه حسب عرف عام ، كلمه مزبور بر خويشاوندان نيز اطلاق مى شود. مفاد آيه تطهير عصمت اهل بيت (ع ) به اراده تكوينى خداوند است كلمه (رجس ) - به كسره را، و سكون جيم - صفتى است از ماده رجاست ، يعنى پليدى، و قذارت ، و پليدى و قذارت هياتى است در نفس آدمى ، كه آدمى را وادار به اجتناب ونفرت مى نمايد، و نيز هياتى است در ظاهر موجود پليد، كه باز آدمى از آن نفرت مىنمايد اولى مانند پليدى رذائل ، دومى مانند پليدى خوك ، همچنان كه قرآن كريم اينلفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده ، در باره پليدى ظاهرى فرموده : (او لحم خنزيرفانه رجس ) و هم در پليديهاى معنوى ، مانند شرك و كفر واعمال ناشايست به كار برده و فرموده : (و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجساالى رجسهم و ماتوا و هم كافرون )، ونيز فرموده : (و من يرد ان يضلهيجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء كذلكيجعل الله الرجس على الذين لا يومنون ). و اين كلمه به هر معنا كه باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراكى نفسانى ، و اثرىشعورى ، كه از علاقه و بستگى قلب به اعتقادىباطل ، يا عملى زشت حاصل مى شود، وقتى مى گوييم (انسان پليد، يعنى انسانى كه بهخاطر دل بستگى به عقايد باطل ، يا عمل باطل دلش دچار پليدى شده است ). و با در نظر گرفتن اينكه كلمه رجس در آيه شريفه الف و لام دارد، كه جنس را مىرساند، معنايش اين مى شود كه خدا مى خواهد تمامى انواع پليديها، و هياتهاى خبيثه ، ورذيله ، را از نفس شما ببرد، هياتهايى كه اعتقاد حق ، وعمل حق را از انسان مى گيرد، و چنين ازاله اى با عصمت الهى منطبق مى شود، و آن عبارت استاز صورت علميه اى در نفس كه انسان را از هر باطلى ، چه عقايد و چهاعمال حفظ مى كند، پس آيه شريفه يكى از ادله عصمتاهل بيت است . براى اينكه قبلا گفتيم اگر مراد از آيه ، چنين معنايى نباشد، بلكه مراد از آن تقوى و ياتشديد در تكاليف باشد، ديگر اختصاصى بهاهل بيت نخواهد داشت ، خدا از همه بندگانش تقوى مى خواهد، نه تنها از اهل بيت ، و نيز گفتيم كه يكى از اهل بيت خودرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و با اينكه آن جناب معصوم است ، ديگرمعنا ندارد كه خدا از او تقوى بخواهد. پس چاره اى جز اين نيست كه آيه شريفه را حمل بر عصمتاهل بيت كنيم ، و بگوييم : مراد از بردن رجس ، عصمت از اعتقاد وعمل باطل است ، و مراد از تطهير در جمله (يطهركم تطهيرا) كه با مصدر تطهير تاكيدشده ، زايل ساختن اثر رجس به وسيله وارد كردنمقابل آن است ، و آن عبارت است از اعتقاد به حق ، پس تطهيراهل بيت عبارت شد، از اينكه ايشان را مجهز به ادراك حق كند، حق در اعتقاد، و حق درعمل ، و آن وقت مراد از اراده اين معنا، (خدا مى خواهد چنين كند)، نيز اراده تكوينى مى شود،چون قبلا هم گفتيم اراده تشريعى را كه منشا تكاليف دينى و منشا متوجه ساختن آن تكاليفبه مكلفين است ، اصلا با اين مقام سازگار نيست ، (چون گفتيم اراده تشريعى را نسبت بهتمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بيت ). پس معناى آيه اين شد كه خداى سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به اين موهبت يعنىموهبت عصمت اختصاص دهد به اين طريق كه اعتقادباطل و اثر عمل زشت را از شما اهل بيت ببرد، و در جاى آن عصمتى بياورد كه حتى اثرى ازآن اعتقاد باطل و عمل زشت در دلهايتان باقى نگذارد.
و اذكرن ما يتلى فى بيوتكن من آيات الله و الحكمه ان الله كان لطيفا خبيرا
|
از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از (ذكر)، معناىمقابل فراموشى باشد، كه همان ياد آورى است ، چون اين معنا مناسب تاكيد و تشديدى استكه در آيات شده است پس در نتيجه اين آيه به منزله سفارش و وصيتى است بعد از وصيتبه امتثال تكاليف كه قبلا متوجه ايشان كرده است ، و در كلمه (فى بيوتكن ) تاكيدىديگر است ، (چون مى فهماند مردم بايد امتثال امر خدا را از شما ياد بگيرند، آن وقتسزاوار نيست شما كه قرآن در خانه هايتان نازل مى شود، اوامر خدا را فراموش كنيد). و معناى آيه اين است كه شما زنان پيغمبر بايد آنچه را كه در خانه هايتان از آيات خدا وحكمت تلاوت مى شود، حفظ كنيد، و همواره به خاطرتان بوده باشد، تا از آنغافل نمانيد، و از خط سيرى كه خدا برايتان معين كرده تجاوز مكنيد. اين است معناى آيه ، نه آنكه ديگران گفته اند كه : مراد از ذكر، شكر خدا است ، و معناى آيه اين است كه خدا را شكر كنيد، كه شما را در خانه هايى قرار داد كه در آنقرآن و سنت خوانده مى شود، چون اين معنا از سياق آيه و بخصوص با در نظر گرفتنجمله (ان الله كان لطيفا خبيرا) دور است . اشاره به فرق بين اسلام و ايمان و اشاره به اينكه در شريعت اسلام از نظر حرمتوكرامت بين زن و مرد فرق نيست
ان المسلمين و المسلمات و المؤ منين و المومنات ... اجرا عظيما
|
شريعت مقدسه اسلام دركرامت و حرمت اشخاص از نظر دين دارى فرقى بين زن و مرد نگذاشته ، و در آيه (ياايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا وقبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقيكم )، به طوراجمال به اين حقيقت اشاره مى نمايد، و در آيه (انى لا اضيععمل عامل منكم من ذكر اوانثى )، به آن تصريح ، و سپس در آيه مورد بحث با صراحتبيشترى آن را بيان كرده است . پس مقابله اى كه در جمله (ان المسلمين و المسلمات و المؤ منين و المومنات ) بين اسلام وايمان انداخته ، مى فهماند كه اين دو با هم تفاوت دارند، و نوعى فرق بين آن دو هست ، وآن آيه اى كه بفهماند آن نوع تفاوت چيست ؟ آيه (قالت الاعراب آمنا) است ، كه اينكهمه آن از نظر خواننده مى گذرد: (قالت الاعراب آمناقل لم يومنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم ... انما المومنون الذينآمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فىسبيل الله )، كه مى فهماند اولا اسلام به معناى تسليم دين شدن از نظرعمل است ، و عمل هم مربوط به جوارح و اعضاى ظاهرى بدن است ، و ايمان امرى است قلبى، و ثانيا اينكه گفتيم ايمان امرى است قلبى ، عبارت است از اعتقاد باطنى ، به طورى كهآثار آن اعتقاد در اعمال ظاهرى و بدنى نيز ظاهر شود. پس اسلام عبارت شد از تسليم عملى براى دين ، به اينكه همه تكاليف آن را بياورى ، وآنچه از آن نهى كرده ترك كنى ، و (مسلمون ) و (مسلمات ) مردان و زنانى هستند كهاين طور تسليم دين شده باشند، و اما (مؤ منين ) و (مومنات ) مردان و زنانى هستند كه دين خدا را دردل خود جاى داده باشند، به طورى كه وقتى بهاعمال آنان نگاه مى كنى ، پيداست كه اين شخص دردل به خدا ايمان دارد، پس هر مومنى مسلمان هست ، ولى هر مسلمانى مومن نيست . (و القانتين و القانتات ) - كلمه (قنوت ) به طورى كه گفته اند به معناى ملازمتدر اطاعت و خضوع است ، و در نتيجه معناى دو كلمه مورد بحث مردان و زنانى است كه ملازماطاعت خدا، و همواره در برابر او خاضعند. (و الصادقين و الصادقات ) - كلمه (صدق ) به معناى هرفعل و قولى است كه مطابق با واقع باشد، و مرد و زن با ايمان هم در ادعاى دين دارىصادقند، و هم در گفتار راست مى گويند، و هم خلف وعده نمى كنند. (و الصابرين و الصابرات ) - اينان كسانى هستند كه هم در هنگام مصيبت و بلاء،صبر مى كنند، و هم در هنگام اطاعت ، و هم آنجا كه گناهى پيش آمده ، در ترك آن صابرند. (و الخاشعين و الخاشعات ) - كلمه (خشوع ) به معناى خوارى وتذلل باطنى و قلبى است ، همچنان كه كلمه (خضوع ) به معناىتذلل ظاهرى ، و با اعضاى بدن است . (و المتصدقين و المتصدقات ) - كلمه (صدقه ) به معناى خرج كردنمال است در راه خدا، كه يكى از مصاديق آن زكات واجب است . (و الصائمين و الصائمات ) - مراد از (صوم ) روزه هاى واجب و مستحب هر دو است ،(و الحافظين فروجهم و الحافظات ) - يعنى كسانى كه فروج خود را حفظ مى كنند،و آن را در غير آنچه خدا حلال كرده به كار نمى بندند. (و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات ) - يعنى (و الذاكرات الله ) كه كلمه (الله) به خاطر اينكه معلوم بوده حذف شده يعنى ، و كسانى كه ذكر خدا را بسيار مى كنند،هم با زبان و هم با قلب ، و اين ذكر شامل نماز و حج نيز هست .
اعد الله لهم مغفره و اجرا عظيما نكره
|
آمدن مغفرت و اجر، به منظور تعظيم آن است . بحث روايتى شاءن نزول آيه (يا ايها النبى قل لازواجك ...) در تفسير قمى در ذيل آيه (يا ايها النبى قل لازواجك ) آمده كه سببنزول اين آيه اين بود كه چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از جنگ خيبربرگشت ، و در آن جنگ گنجينه هاى آل ابى الحقيق نصيب مسلمانان شد، همسرانش به آن جناب عرضهداشتند اين گنجينه ها را به ما بده ، حضرتش فرمود: بر طبق دستور خداى تعالى در بينهمه مسلمانان تقسيم كردم ، همسران از وى در خشم شدند، و گفتند تو چنان گمان كرده اىكه اگر ما را طلاق دهى ديگر در همه فاميل ما يك همسر كفو پيدا نمى شود كه ما رابگيرد؟ خداى تعالى از اين سخن ايشان براى رسول گرامى اش غيرت كرد، و به آنجناب دستورداد از ايشان كناره گيرى كند، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيست و نه روزاز ايشان كناره گيرى نموده و در مشربه ام ابراهيممنزل گزيد، تا آن كه يك نوبت حيض ديدند، و پاك شدند، آنگاه آيه (يا ايها النبىقل لازواجك ... اجرا عظيما) را فرستاد، كه در آن همسرانرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخير كرد بين باقى ماندن بر همسرى آنجناب ، و بين طلاق گرفتن . و اولين كسى كه در بين همسران برخاست ام سلمه بود، عرضه داشت : من خدا ورسول را اختيار مى كنم ، دنبال او ساير همسران يكى يكى برخاستند، و بارسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از در آشتى معانقه كردند، و كلام ام سلمه راهمى گفتند. مؤ لف : قريب به اين معنا از طرق اهل سنت نيز روايت شده ، و در آن آمده : اولين كسى كهبرخاست و گفت من خدا و رسولش را اختيار كردم عايشه بود. رواياتى در ذيل آيات مربوط به همسران پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) و در كافى به سند خود از داوود بن سرحان از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كهفرمود: زينب دختر جحش گفت : رسول خدا پنداشتند اگر ما را طلاق دهد شوهر براى ماقحطى است ، و اين در هنگامى بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيست ونه روز از آنان كناره گيرى كرده بود، وقتى زينب اين حرف را زد، خداى تعالىجبرئيل را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرستاد، و گفت :(قل لازواجك ...) پس همسران گفتند: ما خدا ورسول او را و خانه آخرت را برگزيديم . و در همان كتاب به سند خود از عيص بن قاسم ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كردهكه گفت : از آن جناب اين مساله را پرسيدم كه مردى همسر خود را مخير مى كند، و همسرشجدايى را مى گزيند، آيا به صرف اين گزينش جدا مى شود يا نه ؟ فرمود: نه ، اين حكم تنها مخصوص رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، كه از ناحيه خدامامور شد همسرانش را مخير كند، و او هم از بابامتثال امر خدا اين كار را كرد، تازه اگر همسرانش جدايى را اختيار مى كردندرسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) طلاقشان مى داد، و صرف اختيار زنان طلاقنمى شود، خداى تعالى هم به مساله طلاق تصريح كرده ، و فرموده :(قل لازواجك ان كنتن تردن الحيوه الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحاجميلا). و در مجمع البيان آمده كه واحدى به سند خود از سعيد بن جبير، از ابن عباس روايت كردهكه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با حفصه (دختر عمر) نشسته بودندبا هم مشاجره كردند و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد:ميل دارى مردى بين من و تو حكم شود؟ حفصه عرضه داشت : آرى . پس كسى را فرستاد نزد عمر، عمر وقتى آمد به دخترش گفت : حرف بزن ، حفصه گفت :يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) تو سخن بگو، ولى غير از حق چيزى مگو،عمر چون اين بشنيد، دست بلند كرد و محكم به صورت دخترش زد، و اين سيلى را دو بارهتكرار كرد . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عمر فرمود: دست نگه دار، پس عمر بهدخترش گفت : اى دشمن خدا، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) جز حق نمى گويد،به آن خدايى كه او را به حق مبعوث كرده ، اگر احترام محضر او نبود دست خود را نگهنمى داشتم ، آن قدر مى زدم تا بميرى ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم )برخاست و به بالا خانه اى كه داشت رفت ، و تا يك ماه با احدى از همسرانش نياميخت ، ودر همان غرفه صبحانه و شام مى خورد، پس خداى تعالى اين آيات را فرو فرستاد. نام و مشخصات همسران و كنيزان رسول الله (ص ) و در خصال از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه فرموده :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با پانزده زن ازدواج كرد، و با سيزده نفر ازآنان در آميخت ، و چون از دنيا رفت نه نفر از آنان همسرش بودند، و اما آن دو نفرى كه آنجناب با ايشان آميزش نكرد، يكى عمره بود، و ديگرى سنا، و اما آن سيزده نفرى كه باايشان بياميخت ، اول خديجه دختر خويلد بود، و بعد از او با سوده دختر زمعه ازدواج كرد،و سپس با ام سلمه كه نامش هند، و دختر ابى اميه بود، و سپس با ام عبدالله عايشه دخترابى بكر، و آن گاه با حفصه دختر عمر، و سپس با زينب دختر خزيمه بن حارث ام المساكين ، و بعد از او با زينب دختر جحش ، آنگاه با ام حبيب رمله دختر ابى سفيان ، و بعد از او با ميمونه دختر حارث ، و سپس با زينبدختر عميس ، آن گاه با جويريه دختر حارث ، و بعد از او با صفيه دختر حيى بن اخطب ، وآنكه خود را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بخشيد خوله دختر حكيم سلمىبود. و آن جناب علاوه بر اين همسران ، دو كنيز داشت ، يكى ماريه قبطيه ، و ديگرى ريحانهخندفيه ، كه با آنان نيز معامله همسران آزاد را مى كرد، يعنى شبهاى خود را بين همسران واين دو كنيز تقسيم مى كرد. و آن نه نفرى كه در هنگام رحلت آن جناب همسرش بودند، عبارت بودند از عايشه ، حفصه، ام سلمه ، زينب دختر جحش ، ميمونه دختر حارث ، ام حبيب دختر ابو سفيان ، جويريه ،سوده ، صفيه ، كه از همه فاضلتر خديجه ، و بعد از او ام سلمه و سپس ميمونه بود. و در مجمع البيان در ذيل آيه (يا نساء النبى من يات منكن ...) آمده كه محمد بن ابىعمير، از ابراهيم بن عبد الحميد، از على بن عبد الله بن الحسين ، از پدرش ، از على بنالحسين (عليهماالسلام ) روايت كرده ، كه مردى در حضورش گفت : شما ازاهل بيتى هستيد كه خدا شما را آمرزيده ، امام سجاد غضب كرد و فرمود: ما سزاوارتريم بهاينكه آنچه خدا در همسران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عملى كرد درباره ماعملى كند، ما معتقديم كه نيكوكار از ما را دو برابر اجر داد، و بد كار از ما را دو برابرعذاب ، نه آنكه تو پنداشته اى (كه چون آمرزيده شده ايم ، دست از عبادت برداريم ، وهر كارى خواستيم بكنيم ). و در تفسير قمى روايتى با سند از امام صادق از پدرش (عليهماالسلام ) درذيل آيه (و لا تبرجن تبرج الجاهليه الاولى ) آورده ، و آن اين است كه حضرت فرمود:بعد از جاهليت اول ، جاهليت ديگرى نيز خواهد آمد. مؤ لف : اين روايت نكته اى جالب و لطيف را از آيه شريفه استفاده كرده . اغصار اهل بيت (ع ) در پنج تن بنقل از ام سلمه و در الدر المنثور است كه طبرانى از ام سلمه روايت كرده كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به فاطمه فرمود: همسرت و دو پسرانت رانزدم حاضر كن ، فاطمه ايشان را به خانه ما آورد، پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عبايىبافت فدك بر سر ايشان انداخت ، و دست خود را روى سر همگى آنان گذاشت ، و گفت :بارالها! اينهايند اهل محمد، - و در نقلى ديگر آمده اينهايندآل محمد - پس صلوات و بركات خود را برآل محمد قرار ده ، همانطور كه بر آل ابراهيم قرار دادى ، و تو حميد و مجيدى ، ام سلمه مىگويد: پس من عبا را بلند كردم كه من نيز جزو آنان باشم ،رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عبا را از دستم كشيد، و فرمود: تو عاقبت بخيرهستى . مؤ لف : اين روايت را صاحب غايه المرام هم از عبد الله بن احمد بنحنبل ، از پدرش احمد، و او به سند خود از ام سلمهنقل كرده است . روايات متعدد درباره نزول آيه تطهير درباره پنج تن (عليهم السلام ) كه درزيركساى پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم ) جمع شده بودند و در همان كتاب است : كه ابن مردويه ، از ام سلمه روايت كرده كه گفت : آيه (انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) در خانه مننازل شد، و در خانه هفت نفر بودند، جبرئيل ،ميكائيل ، على ، فاطمه ، حسن ، و حسين ، و من كه دم در ايستاده بودم ، عرضه داشتم : يارسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيا من ازاهل بيت نيستم ؟ فرمود تو عاقبت بخيرى ، تو از همسران پيغمبرى . باز در همان كتاب است كه ابن جرير، و ابن منذر، و ابن ابى حاتم ، و طبرانى ، و ابنمردويه همگى از ام سلمه همسر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده اندكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه او عبايى بافت خيبر به روى خودكشيده ، و خوابيده بود، كه فاطمه از در درآمد، در حالى كه ظرفى غذا با خود آورده بود،رسول خدا فرمود: همسرت و دو پسرانت حسن و حسين را صدا بزن ، فاطمه برگشت وايشان را با خود بياورد، در همان بين كه داشتند آن غذا را مى خوردند اين آيهنازل شد: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا). پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) زيادى جامه اى كه داشت بر سر آنانكشيد، آن گاه دست خود را از زير كسا بيرون آورد، به آسمان اشاره كرد، و عرضه داشت :بار الها اينها اهل بيت من ، و خاصگان من هستند، پس پليدى را از ايشان ببر، و تطهيرشانكن ، و اين كلام را سه بار تكرار كرد. ام سلمه مى گويد: من سر خود را در زير جامه بردم ، و عرضه داشتم : يارسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) منهم با شمايم ، حضرت دو بار فرمود: توعاقبت بخيرى . مؤ لف : اين حديث را صاحب غايه المرام از عبدالله پسر احمد بنحنبل ، به سه طريق از ام سلمه نقل كرده ، و همچنين تفسير ثعلبى نيز آن را روايت كردهاست . و در همان كتاب است كه ابن مردويه ، و خطيب ، از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه گفت :روزى كه نوبت ام سلمه بود، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خانه اوقرار داشت ، جبرئيل بر آن جناب نازل شد، و آيه (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) را نازل كرد، ابى سعيد سپس مى گويد:رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) حسن و حسين و على و فاطمه را خواست ، بعد ازآنكه نزدش حاضر شدند، ايشان را به خود چسبانيد، و جامه اى رويشان افكند، و اين درحالى بود كه ام سلمه در پشت پرده قرار داشت ، آن گاه گفت : بار الها ايناناهل بيت منند، پروردگارا پليدى را از ايشان ببر، و آن طور كه خودت مى دانى پاكشان كن، ام سلمه گفت : اى پيغمبر خدا! آيا من نيز با ايشان هستم ؟ حضرت فرمود: تو جاى خوددارى ، و عاقبتت بخير است . باز در آن كتاب آمده كه ابن جرير، و ابن ابى حاتم ، و طبرانى ، از ابى سعيد خدرىروايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: آيه (انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) درباره پنج نفرنازل شد، من ، على ، فاطمه ، حسن و حسين . مؤ لف : اين روايت را صاحب غايه المرام نيز از تفسير ثعلبىنقل كرده . و نيز در آن كتاب آمده كه ترمذى (وى حديث را صحيح دانسته )، و ابن جرير، ابن منذر، وحاكم (وى نيز حديث را صحيح دانسته )، و ابن مردويه ، و بيهقى ، در سنن خود، از چندطريق از ام سلمه روايت كرده اند كه گفت آيه (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت ) در خانه من نازل شد، و آن روز در خانه من فاطمه ، على ، حسن و حسين ،بودند، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايشان را با عبايى پوشانيد آنگاه گفت : خدايا اينهايند اهل بيت من ، پس پليدى را از ايشان ببر، و پاكشان گردان .) و در غايه المرام از حميدى روايت كرده كه گفت : شصت و چهارمين حديث متفق عليه از احاديثبخارى و مسلم ، از مسند عايشه ، از مصعب بن شيبه ، از صفيه دختر شيبه ، از عايشه اينحديث است كه گفت : روزى صبح رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از اطاق بيرونشد در حالى كه بر تن خود مرط مرحل از مو و رنگ سياه داشت ، در اين هنگام حسن بن على(عليه السلام ) وارد شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) او راداخل جامه برد، پس از او حسين آمد، او را هم داخل كرد، سپس فاطمه آمد، او را هم درون برد،در آخر على آمد، او را نيز داخل برد،آنگاه فرمود: (انما يريد الله ليذهب عنكم الرجساهل البيت و يطهركم تطهيرا). مؤ لف : اين حديث به طرق مختلفه از عايشه روايت شده .
|
|
|
|
|
|
|
|