بسم الله الرحمن الرحيم
اصلاحات، اصلى كه ريشه در فطرت كمال جويى و كمال خواهى انسان دارد و رسالت بلند انبياى الهى هم اصلاح مادى و معنوى زندگى بشر بوده است. اسلام دين ناظر به فطرت آدمى و مكمل اديان آسمانى گذشته، اصلاحات واقعى را در انجام دستورهاى خالق هستى و تحقق عدالت و عبوديت حق مىداند كه متناسب با شرايط زمان بر محور ولايت اجرا مىگردد. و به گفته شهيد استاد مطهرى (ره):
((اصلاحطلبى يك روحيه اسلامى است، هر مسلمانى به حكم اين كه مسلمان است، خواه ناخواه اصلاح طلب است و لااقل طرفدار اصلاحطلبى است، زيرا اصلاحطلبى هم به عنوان يك شأن پيامبرى در قرآن مطرح و هم مصداق امر به معروف و نهى از منكر است كه از اركان تعليمات اجتماعى اسلام است.))
بعلاوه منتظر مصلح حقيقى و عدالت جهانى حضرت مهدى (عج) و لزوم مراقبت و محاسبه نقش، اصلاحطلبى و پالايش مستمر خود و جامعه را به همراه دارد، در واقع موضوع اصلاحات در همه زمينهها و زمانها به عنوان يك اصل ارزشى ريشه در دين داشته و نه نتها در كلام امامان معصوم عليه السلام آمده كه حتى در طول حيات خود براى تحقق آن تا پاى فدا شدن پيش رفتند و امام حسين عليه السلام مىفرمايد:
((قيام من براى كامجويى يا جاهطلبى و آشوبگرى و ستم نبوده بلكه براى ايجاد اصلاحات در امت جدم قيام كردم...))
و انقلاب اسلامى ايران به رهبرى امام خمينى (ره) نهضتى اصلاح طلبانه عليه رژيم ستمشاهى بود.
اكنون اين حقيقت را به اختصار از كتاب و كلام شهيد عدالت، امام على عليه السلام (نهجالبلاغه) كه ترجمان وحى است جويا مىشويم.
در اين بخش از بيانات حضرت على عليه السلام نه تنها اصلاحطلبى و انجام اصلاحات راستين در همه ابعاد زندگى توصيه شده و كارشكنان و كوتاهى كنندگان را سرزنش نموده، بلكه استفاده مىشود وظيفه حاكم و رهبرى پرداختن به اصلاح امور ملت است.
((كوشش در صلاح و سامان دهى جامعه و امور مردم از كمال سعادت و نيكبختى است.))
((در آنچه صلاح است و اصلاحات بشمار مىآيد كوتاهى و سستى مكنيد))
((كدورتها و مسائل (شخصى و جناحى) بين خود را اصلاح كنيد)).
((وظيفه من جز تلاش و كوشش در اصلاح امور شما نيست.))
امام على عليه السلام در بيانات متعدد تصريح مىفرمايد كه ايجاد اصلاحات همه جانبه از اهداف بلند فعاليتها و دستيابى ما، به امارت و حكومت مىباشد؛ از جمله مىفرمايد:
((پروردگار!تو مىتوانى آنچه انجام داديم نه براى كسب سلطنت و نه جهت تحصيل متاع پست دنيا بود، بلكه بدان خاطر بود كه معيارها و نشانههاى از بين رفته دين دنيا را بازگردانيم و اصلاحات را در شهرها و سرزمينهايت آشكار و محقق نماييم تا بندگان ستمديدهات در امنيت (سياسى، اقتصادى، قضايى، بهداشتى و...) و آسايش قرار گيرند (روابط اجتماعى و عدالت زندگى عمومى مردم از نظر مسكن، تغذيه، آموزش و پرورش و...بهبود آشكار يابد) و قوانين و مقرراتى كه به فراموشى سپرده و احكام تعطيل مانده خدا، اقامه و اجرا گردد)).
و نيز در دستور العمل خود به مالك اشتر (استاندار بزرگ مصر) مىنويسد:
(( به آن سرزمين مامور و اعزام شدى تا خراج و مالياتهاى آنجا را جمع آورى نمود و با دشمنانش جهاد كنى و به اصلاحات جامعه و اهل مصر همت گمارى، به عمران و آبادى شهرها و مناطق آن بپردازى...))
از آنجا كه در هر كار و راهى، موفقيتها، مرهون ميزان معرفت و آگاهى است، حركت اصلاحى هم نيازمند شناخت لازم و علم و اطلاع مصلح نسبت به ابعاد و اهداف آن به طور شفاف و تبيين حدودش براى جامعه مىباشد.
و لذا در نهج البلاغه غير از توصيههاى مكر به كسب دانش و تجربه و فرهيختگى و اينكه راس و سر آغاز تمام فضائل، علم است، در خصوص اصلاحات نيز امام على عليهالسلام به عنوان مصلحى يگانه، مىفرمايد:
(( به راستى من به آنچه شما را به اصلاح مىرساند و كاستى و كژى هايتان را بر طرف مىنمايد آگاهى كامل دارم و مىدانم چگونه شما و جامعه را اصلاح كنم.)) و همچنين در عهد نامه خود به (( مالك اشتر)) رسما مىكند تا آگاهى و شناخت خود را در زمينه سامان دادن كشور و اصلاحات (در بخشهاى مختلف) با بحث و گفتمان و مشاوره با متخصصان و عالمان متعهد تكميل و تقويت نمايد:
((... و با كارشناسان و دانشمندان بسيار به بحث و مشورت پرداز و اين بررسى و بحثها در باره امورى كه وضع مملكت را در همه زمينهها اصلاح مىكند... )) و در نامه خود به امام حسن عليهالسلام مىنويسد:
(( پس بايد خواستها و برنامه هايت از روى درك قوى و آگاهى باشد نه و نه ورود در شبهات...))
اصلاحات وقتى مفيد، فراگير و ماندگار خواهد بود كه با انگيزه و در جهت ارزشهاى الهى، ايمان و باورهاى دينى جامعه و سنتهاى ملى صالح مردم باشد و بطور كلى آنچه در راستاى بسط عدالت، ديانت و زندگى جاويد عالم آخرت قرار دارد (نه فقط در جهت هواهاى نفسانى و تمايلات حيوانى و لذتهاى زود گذر و محدود دنيا) تا انسان را به كمال لايق به حال خود برساند و نظام و كشور را استقلال، عزت و اقتدار بخشد و از اين رو سرور آزادگان و عارفان، امام على عليهالسلام مىفرمايد:
(( مبادا اصلاحات دنيويت را به بهاى نابودى دينت انجام دهى)).
و نيز به (( مالك اشتر)) كارگزار بزرگ خود مىنويسد:
(( هرگز آداب و سنتهاى پسنديدهاى كه بزرگان اين امت به آن عمل كردهاند و عامل وحدت و انسجام بوده و ملت به وسيله آن به صلاح سامان رسيده است مشكن و از بين مبر و هيچگاه آداب و مقرراتى پديد نياور كه به سنتهاى خوب گذشته زيان وارد كند چرا كه پاداش براى آورنده و كيفر و بدبختى براى تو خواهد بود كه آنرا شكستى.)) (( مردم چيزى از امور دينشان را براى اصلاح دنياى خود ترك نمىكنند مگر آنكه خدا زيانبارتر از آنان پيش خواهد آورد.
حتى از منظر نهج البلاغه، تباه نمودن آخرت (زندگى ابدى انسان كه بعد از مرگ آغاز مىشود) فساد به شمار آمده و اصلاح طلبان بايد در برنامه ريزهاى خود از اين حدود و جهت را بشناسند و رعايت كنند، كه امام على عليهالسلام مىفرمايد:
(( از موارد فساد، ضايع نمودن زاد و توشه (( انديشه نيك و عمل صالح) و تباه ساختن آخرت و معاد است))
و در اينكه اصلاحات بايد در جهت حق و عدل باشد، حضرت على عليهالسلام به (( عبدالله بن عباس)) (وقتى از او پرسيد اين كفش وصله دار من چقدر ارزش دارد و (( ابن عباس)) پاسخ داد بهايى ندارد) مىفرمايد:
(( بخدا سوگند همين كفش بىارزش، برايم از حكومت بر شما محبوبتر است مگر اينكه با آن حقى را به پا دارم و يا باطلى را دفع كنم))
هر كار و امرى اگر بعد از تحقق مقدماتش انجام گيرد به نتيجه مطلوب خواهد رسيد و انجام آن قبل از حصول شرايط و زمان مناسب غير خردمندانه و نا موفق خواهد بود، و همچنين با وجود مقدمات و فرصت لازم، تاخير و سستى در آن، تنبلى و زيانبار مىباشد، در واقع اين خود نوعى زمانشناسى و پاسخ به نياز زمان است.
بر اين اساس، امام على عليهالسلام در عهد نامه مشهور خود به (( مالك اشتر)) نوشته است:
(( از تعجيل در كارهايى كه وقت انجام داد نشان نرسيده بپرهيز و از درنگ نمودن در اموريكه وقت آن رسيده دورى كن و لجاجت مكن در چيزى كه مبهم است (حقيقت آن روشن نيست) و سستى و كوتاهى در كارهاى روشن، پس هر كارى را در جاى خود و زمان خاص خود انجام بده))
و در بيانى ديگر مىفرمايد:
(( شتاب كردن پيش از توانايى بر كار و سستى و درنگ ورزيدن بعد از بدست آوردن فرصت، از بىخردى است))
اصلاحات بخشى، فصلى و انحصارى، غير مفيد و ناپايدار است و بايد در همه ابعاد و گروهها و به نفع اصناف جامعه خاصه فرودستان و اقشار آسيبپذير انجام گيرد، چرا كه حق و عدل و ارتباط نزديك انسانها و زندگى اجتماعى و تاثير پذيرى آنها و... همه گوياى اين حقيقت است كه حضرت على عليهالسلام مىفرمايد:
(( و بدان و آگاه باش، ملت و مردم از گروهها و اقشار مختلفاند كه اصلاح هر يك جز با ديگرى ناممكن است و هيچ يك از گروهها و سازمانها از يكديگر بىنياز نمىباشند))
و در مقام و بيانى ديگر اصلاحات را در صلح و آشتى بين اصناف امت دانسته مىفرمايد:
(( اميد آنكه در اين مدت صلح، خداوند امور امت را اصلاح كند))
و نيز از امتياز خواهى خويشان و خواص زمامدار كشور بشدت انتقاد نموده، مىفرمايد:
(( همانا زمامدار را خواص و نزديكانى است كه امتياز خواه و چپاولگرند و در معاملات كم انصافند، پس ريشه اينها را با بريدن اسباب آن بخشكان و بركن و به هيچيك از اطرافيان و خويشانت زمين وا مگذار و...))
و آنگاه على عليهالسلام در همين نامه با بيانى خاص در اهتمام به امور محرومان مىفرمايد:
(( خدا را خدا را در خصوص طبقات پائين و محروم جامعه كه هيچ چارهاى ندارند، زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران و دردمندان... ))