مزاحمت
مزاحمت
تعجب نكنيد اگر به جاى طرح يك موضوع ارزشى و مثبت، ازيك رفتار منفى و ضد ارزش به نام «مزاحمت»بحث مىكنيم; چرا كهتوجه به نقاط ضعف اخلاقى و پرهيز از آنها نيز، به اندازه همان نقاطقوت و فضايل، كارسازاست.
در معاشرتها، هيچ عاملى به اندازه خدمت و يارى، جلب كنندهدلها و محبتها نيست. هيچ عاملى هم به اندازهآزار و زحمت وآسيبرسانى، رشتههاى دوستى و علقههاى مودت را از هم نمىگسلد.
اين، طبيعت دلهاست كه اسير محبت مىشود و گريزان از دشمنىو بدخواهى. زندگى، جريانى از حوادثگذران است. انسانها نيز، نقشاصلى اين حوادث را ايفا مىكنند. هر چه بىدردسرتر و بىمانعتر باشد،دلها شادترو اميدها به زندگى افزونتر است.
برعكس، هر چه تصادم و تزاحم منافع و سلب آزاديها از هم وايجاد زحمت و مزاحمتبراى هم فراهم شود، بههمان مقياس،رابطهها تيرهتر، دلها جداتر از يكديگر، ديدها نسبتبه هم منفىتر وزندگيها به رنج و ياس وسرخوردگيها نزديكتر و آميختهتر خواهد بود.
اين است كه در «آداب معاشرت»، به فصلى تلخ برمىخوريم به نام«مزاحمت»، كه در پى نشناختن حق، حد وحريم يكديگر و عدممراعات آنها پيش مىآيد.
طرح مزاحمت در بحث آداب معاشرت، به اين معناست كه اين«ضد آداب» را هم بشناسيم و از مسير راهماندور كنيم، تا شيرينيهاىزندگى، به تلخكامى و كدورت نيانجامد. گويا مقدمه، اندكى طولانىشد. برويم سر اصلموضوع:
مزاحمت چيست؟
حتما افرادى را مىشناسيد كه وجودشان، رفتارشان و زبانشان،براى شما دردسر توليد مىكند و شما از دست وزبان آنان آسودهنيستيد.
آسايش در محيط كار و خانه، خواسته هر انسان است.
آنكه آسايش ديگران را به هم بزند، «مزاحم» است. به تعبير ديگرمىتوان گفت: مزاحم، از دايره اسلام بيروناست. اين كلام صاحبشريعت و رسالت محمدى(ص) است، آنجا كه به اصحاب خويشفرمود:
«الا انبئكم من المسلم؟ من سلم المسلمون من يده و لسانه»; (1) .
آيا شما را خبر دهم كه «مسلمان» كيست؟ مسلمان كسى است كهمسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند.
فرقى نمىكند كه اين «سلب آسايش» و «آزاررسانى»، با حرف باشد ياعمل، مادى باشد يا روحى، براى فرد باشديا جامعه، از سوى فرد باشديا جمع، شخصى باشد يا دولتى، در خانه باشد يا اجتماع، يا محيط كار ومطالعه واستراحت، آگاهانه باشد، يا غافلانه، با حسن نيتباشد يا سوءنيت.
نمونهها
شايد به تعداد انسانها بتوان مزاحمتبرشمرد. هر كسى به نحوى،در هر جا به گونهاى. زيرا رابطهها متنوع است،نوع ايجاد مزاحمت وزحمت هم بىشمار و رنگارنگ. ولى براى آنكه كسى تصور نكندمطلقا از مزاحمتبراىديگران دور است، و ... براى هشدار بيشتر، بهچند نمونه اشاره مىشود:
- ديرهنگام به خانه رسيدن و به جاى زدن زنگ در، با بوق زدناعلام اينكه: منم! در را باز كنيد. اين كار براىهمسايههايى كه در حالاستراحتند، ايجاد مزاحمت است.
- بنايى و ساختمانسازى داشتن و شن و ماسه و آجر و خاك را درمسير مردم ريختن و راه را بند آوردن و گرد وخاك به حلق و زندگىديگران رساندن.
ماموران شهردارى براى كسانى كه اين گونه سد معبر مىكنند ياشهر را كثيف مىكنند، هشدار و اخطارمىكنند. ولى ... كاش خودشهرداريها و ادارات و شركتهايى هم كه چنين تخريبهايى در خيابانها وكوچهها ومعابر دارند، سريع اقدام كنند و براى شهروندان اسبابزحمت و نيز ايجاد بدبينى نكنند.
- آبهاى اضافى خانه (فاضلاب) را از طريق لولهاى به كوچهسرازير كردن و لجنزار پديد آوردن، نمونه ديگرى ازمزاحمت است.
- صداى راديو، ضبط و بلندگو را در مراسم شادى و عزا و جشن وسوگوارى تا حدى بلند كردن كه سلب آسايشاز ديگران كند.مساجدى كه بلندگوهاى خود را در مجالس ختم يا شبهاى رمضان ومحرم تا ديروقت، به بيرون ازمسجد وصل مىكنند و همسايگان را ازدين و مسجد و عزادارى بيزار مىكنند، مسؤولند. فقهاى بزرگوار نيزدرپاسخ به استفتا از اين گونه مزاحمتها، از آن نهى كردهاند.
- پارك كردن ماشين و موتور در جاى نامناسب در كوچه و خيابانو «سد معبر» كردن،
- دود آبگرمكن حمام، بخارى و ... را به خورد خانههاى همسايهدادن،
- استفاده از اتومبيلهاى دودزا، كه هواى محيط را آلوده مىسازد،
- فرزندان خود را در نيمروز و هنگام استراحت مردم، براى بازىبه كوچه فرستادن،
- در خيابان، بساط فوتبال و واليبال راه انداختن،
- ديروقت، براى شبنشينى و مهمانى رفتن،
- وقت و بىوقت، از تلفن همسايه براى مكالمات غير ضرورى ومفصل استفاده كردن،
- در ميان منطقه مسكونى، گورستان و مقبره احداث نمودن،
- باز كردن مغازه تراشكارى و آهنگرى و ... در همسايگىخانههاى مردم،
- پخش مدام نوار نوحه و قرآن و سرود، از مغازه تكثير نوار ونوارفروشيهاى ثابت و سيار،
- در كتابخانه يا خانه، با ايجاد سر و صدا و شكستن سكوت، مانعمطالعه و درس خواندن ديگران شدن،
- مزاحمتهاى تلفنى براى ديگران و بىجهت تماس گرفتن، ياگوشى و تلفن را به عنوان سرگرمى و بازى دراختيار كودكان گذاشتن،
- گذرگاههاى عمومى را به معبر يا پاركينگ خصوصى تبديلكردن،
- پهن كردن كالا و اجناس در مقابل مغازه و پيادهرو را گرفتن وبراى عابران مشكل ايجاد كردن،
- سرزده و بىخبر، وارد محل كار يا زندگى ديگران شدن،
- در گرما يا سرما، بدون آمادگى صاحبخانه، به مهمانى و عيادت وزيارت ديگران رفتن،
- و ... دهها و صدها نمونه ديگر كه در زندگى و معاشرتهاىاجتماعى پيش مىآيد.
هدف از اين فهرستبلندبالاى مزاحمتها چه بود؟ ... اينكه بدانيممسلمانى، در پرهيز از اين گونه رفتارهاىخلقآزار نيز جلوه مىيابد.گرچه مراعات حقوق مردم و مواظبتبر عدم ايجاد مزاحمت، دشواراست، ليكندستور و ادب اسلامى چنين اقتضا مىكند.
گاهى بايد تحمل رنج كرد، تا ديگران مرفه باشند.
گاهى بايد خود را محدود ساخت، تا سلب آزادى از ديگراننشود.
گاهى بايد خويشتن را به زحمت افكند، تا سبب مزاحمتبراىديگران نشد.
اين نيز از اخلاقيات اسلام و از نشانههاى مؤمن است. كلاماميرالمؤمنين(ع) در اين زمينه چنين است:
«المؤمن نفسه منه فى تعب و الناس منه فى راحة»; (2) .
مؤمن كسى است كه خودش از دستخودش در سختى و رنجاست، ولى مردم از دست او در آسايشند.
خدا را بر آن بنده بخشايش استكه خلق از وجودش در آسايش است.
فرمان دين
فداكارى به صورتهاى مختلف است. اينكه انسان، «خودسوز»باشد، تا «مردمساز» گردد، - طبق حديثى كه ازامير مؤمنان گذشت -دستور دين است. «رنجخود و راحت مردم طلب». سعدى گويد:
من آن مورم كه در پايم بمالندنه زنبورم كه از دستم بنالند.
كجا خود شكر اين نعمت گزارمكه زور مردمآزارى ندارم (3) .
البته نبايد به «زير دست و پا بودن» افتخار كرد، چرا كه مسلمان عزيزاست. زور را هم نبايد تحمل كرد. اما اينكهانسان با زورى كه دارد، بهديگران آزار نرساند و با دست و زبان، زحمت و مزاحمتى براىديگران پيش نياورد،اصلى مهم در «ادب اسلامى» است.
هر چيزى مالياتى دارد. ماليات قدرت و نفوذ، پرهيز از مردمآزارىاست. در نهايت، سود اين خويشتندارى همبه خود انسان باز مىگردد.رسول اكرم(ص) فرمود:
«كف اذاك عن الناس فانه صدقة تصدق بها على نفسك»; (4) .
آزار خود را از مردم باز دار، كه اين «صدقه»اى است كه بر خويشتنانفاق و تصدق مىكنى.
يعنى پرهيز از عدم مزاحمتبراى ديگران، بيمه عافيت و سلامتخويش است. آن حضرت در حديث ديگرىفرموده است:
«شر الناس من تاذى به الناس و شر من ذلك من اكرمه الناس اتقاء شره»; (5) .
بدترين مردم كسى است كه مردم به خاطر او در اذيت و رنجباشند.بدتر از او كسى است كه مردم به خاطر ترساز شر او، احترامش كنند.
و مگر ايجاد مزاحمت، چيزى جز «مردمآزارى» است؟ و مسلمانىمگر چيزى جز آسودگى خلقالله از دست وزبان آدمى است؟
نمونهاى از تاريخ
گفتيم كه موارد ايجاد مزاحمتبراى ديگران فراوان است. بهنمونهاى كه در صدر اسلام اتفاق افتاد، توجه كنيد.اين حادثه، مبدا ومنشا يك قانون و مبناى يك حكم فقهى در اسلام شد و يك قاعدهفراگير فقهى پديد آورد كهبه «قاعده لاضرر» شهرت يافته است، و آنداستان «سمرة بنجندب» است.
سمرة بنجندب مردى از اهل مدينه بود و نخلستانى داشت.مردى از انصار، كنار در باغ و بوستان او خانهاىداشت كه درختخرماى سمرة بنجندب داخل آن قرار گرفته بود. سمره گاه و بيگاه،بىخبر و سرزده وارد آنخانه مىشد و سراغ رختخرمايش مىرفتو هنگام اين آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگى آنمردانصارى هم مىانداخت و اين خانواده از نگاهها و رفت و آمدهاى او درعذاب بودند.
آن مرد از رفتار سمره به رسول خدا شكايت كرد، چون تذكرهاىمكررش به صاحب درختسودى نبخشيد.
پيامبر اكرم(ص) كسى را نزد آن مرد فرستاد و شكايت مردانصارى را به اطلاع او رساند و فرمود: هنگام ورود،اجازه بگير. اما آنمرد، حاضر به اين كار نشد. نه حاضر بود آن درختخرما را بفروشد، ونه حتى به پيشنهادپيامبر(ص) حاضر شد با چندين درختخرما درجاى ديگر عوض كند.
رسول خدا(ص) فرمود: از آن درخت در گذر، تا خداوند دربهشت، سه درخت در مقابل آن به تو عطا كند. آنمرد باز هم حاضر بهاين معاوضه نشد.
آنگاه فرمود: اى سمره! مىبينم كه تو مردى آسيبرسان هستى.
سپس به آن مرد انصارى چنين خطاب فرمود: برو و درخت او رااز بيخ بكن و به طرف صاحبش بينداز، چرا كه(در دين اسلام) هيچضرر و زيانى نيست: «لا ضرر و لا ضرار.» (6) .
در فقه نيز نمونههاى متعددى از احكام شرعى وجود دارد كه درآن موارد، چون مزاحمتيا آزار يا آسيب بهديگران مىرسد، از آن نهىشده است، از قبيل چاه زدن كنار ديوار ديگرى، حفر چاه نزديك چاهديگران كه سببكاهش آب آن گردد، يا ممنوعيت ايجاد بالكن دررهگذر مردم; اگر براى تردد ديگران ايجاد مشقت كند، يا نصبناودانخانه به كوچه و قرار دادن آبريزگاهها بر سر راه مردم. (7) .
گرچه اين نكات، جزئى و كوچك است، ولى رعايت نكردن آنهاگاهى مفسدهها و ضايعات بزرگى پديد مىآورد.
نمونههاى ياد شده، گرچه اغلب، مزاحمتهاى اقتصادى و مالىبود، ولى به هر حال، مراعات حقوق و آسايشديگران، ايجاب مىكندبه عنوان يكى از آداب معاشرت اسلامى از هر گونه مزاحمتبراىديگران اجتناب كنيم.
سلب آسايش ديگران، تعدى به حريم «حقوق شخصى» آنان است ونارواست.
پىنوشتها:
1) بحارالانوار، ج72، ص148.
2) ميزان الحكمه، ج1، ص87، بحارالانوار، ج72، ص53.
3) گلستان سعدى، باب سوم، حكايت 2.
4) بحارالانوار، ج72، ص54.
5) همان، ص281.
6) وسائل الشيعه، ج17، ص340.
7) همان، به صفحات 338، 344 و 347 مراجعه شود.