بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نجاشی راوی شناس بزرگ‏, محمدحسن امانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     fehrest -
 

 

 
 

بخش دوم: استادان و راويان

مكتب بغداد

دست تقدير اين گونه اقتضا كرد كه از آوازه حوزه علميه قم و رى، كه‏در قرن سوم و چهارم هجرى به علت وجودچهره‏هاى فقيه و محدثان‏بنام، از رونق فراوانى برخوردار بود، كاسته شود و از اين پس اين آوازه وشهرت پايگاهفرهنگى شيعه به بغداد منتقل گردد.

در قرن پنجم هجرى مكتب بغداد درخشيد و محققان و دانش پژوهان‏و دوستداران اهل‏بيت عصمت وطهارت‏عليهم السلام به سوى آن مجذوب‏شدند. اين تغيير بدين سبب بود كه از سويى حاكمان آل بويه كهشيعه ودوستدار فرهنگ و دانش بودند در اواخر قرن چهارم سيطره حكومتشان‏را تا عراق گسترش دادند و برپايتخت عباسيان مسلط شدند. خلفاى‏عباسى نيز بر حكومت آنان گردن نهاده، با وجود بويهيان دچارضعف‏گرديدند و چندان چيرگى بر شيعيان و بغداد نداشتند و از ديگرسوشخصيت‏هاى فقهى و عالمان بزرگظهور كردند و اين فرصتى شد كه‏شيعيان نفسى بكشند و در مجامع و نشست‏هاى علمى، سخن از دانش‏هاومعارف بر اساس مذهب اهل‏بيت‏به ميان آورند. دانشوران و محققان‏سختكوشى كه مثل شيخ مفيد، سيد رضى،سيدمرتضى و شيخ طوسى درنهضت فكرى و حيات فقه شيعه نقش محورى داشتند.

مدرسه اهل‏بيت‏عليهم السلام

در محيط فرهنگى بغداد مدارس بسيارى وجود داشت و دانشمندان‏مذاهب مختلف هر كدام براى خويشحوزه درسى فراهم كرده بودند وباب بحث و استدلال و مناظرات علمى باز بود. خانه هر دانشمند و فقيهى‏كلاسدرس و آموزشگاهى بود كه شيفتگان و علاقه‏مندان به علم و ادب‏را به خود جذب مى‏كرد.

بيش از هر مدرسه‏اى، مدرسه «اهل بيت‏» در محله شيعه‏نشين كرخ‏بغداد زبانزد بود و آوازه جهانى داشت. وجوددانشمندان بزرگ و صالح‏در اين مدرسه موجب گشته بود تا عميق‏ترين و دقيق‏ترين مباحث علمى ودينى در آنرواج داشته باشد. آنان با نبوغ فكرى و ابتكارات خودشيوه‏هاى نوينى را در تدريس و استدلال علمى گشودهبودند. همين‏ويژگى‏هاى برجسته و ممتاز باعث جذب طلاب و علاقه‏مندان به سوى‏مدرسه اهل‏بيت‏شد.دانش‏پژوهان پروانه‏وار به گرد آن جمع شده وتشنگان از آبشخور زلال اخبار و سخنان خاندان رسالت‏سيرابمى‏شدند. (1) .

نجاشى از كودكى وارد اين محيط فرهنگى و مدرسه غنى و پرآوازه‏شد و به دنبال گمشده خويش، فضايل،كرامت‏هاى انسانى و علم حديث‏مى‏گشت. براى رسيدن به اين هدف، با مردان و فرزانگانى آشنا شد كه‏خويشتنرا به تقوا و شب زنده‏دارى آراسته بودند و از ابرار و محدثان‏بزرگ به شمار مى‏آمدند.

وى در خردسالى با فرزندان علماى بنام و بى‏نظير دوست و صميمى‏مى‏گشت و همراه آنان به محضر بزرگانمى‏رفت. از نزديك مطالب‏زيادى را مى‏شنيد و گفتار و سخنانشان در ذهن پاك او نقش مى‏بست. او به‏منزلهارون‏بن‏موسى تلعكبرى كه از چهره‏هاى برجسته شيعه و محدث‏بلند مرتبه‏اى بود رفت و آمد داشت و با فرزنداين استاد بزرگ رفيق بود.نجاشى در اين باره مى‏گويد:

«ابومحمد هارون‏بن موسى تلعكبرى از بنى‏شيبان و از شخصيت‏هاى‏درخشان در بين اصحاب ما است. راستگفتار و مورد اعتماد محدثان‏بود و كسى بر او خرده نگرفت. وى صاحب چند كتاب و از جمله،كتاب الجوامع درعلوم دين است. من با فرزندش، ابوجعفر در منزل اين‏استاد حضور مى‏يافتيم و مى‏ديديم كه دانشمندان ازمحضرش استفاده‏مى‏كردند.». (2) .

هنوز سيزده بهار از طلوع ستاره بغداد نگذشته بود كه هارون‏بن‏موسى‏تلعكبرى در سال 385قمرى، از دنيا رفتو غبار اين حادثه غم‏انگيز درذهن نجاشى تا آخر عمر باقى ماند. (3) .

با بزرگان

بى‏شك نقش استادان آگاه به حديث و مطلع از زندگى شخصيت‏هاى‏ناقل حديث، در زندگى علمى كسى كهبخواهد در فن و رشته شناخت‏راويان اخبار مهارت و تخصص لازم را به دست‏بياورد بسيار مهم وحياتى است;چون اين رشته از علوم اسلامى، مبتنى بر شنيدنى‏هاى زياداست و مراجعه به اساتيد بزرگ اين فن را مى‏طلبد.

نجاشى نيز بيش از هر علمى در دانش رجال و راويان حديث مهارت‏پيدا كرد و براى كسب مهارت در اين فن ازخرمن اساتيد بسيارى‏خوشه‏چيد و شاگردى دانشمندان بزرگى را نمود و از دست مبارك آنان به‏دريافت اجازهنقل روايت مفتخر شد كه ما به اختصار از آن بزرگان نام‏مى‏بريم:

1- على‏بن‏احمدبن‏عباس نجاشى (پدر نجاشى). نجاشى از نوباوگى‏زير نظر پدر تربيت‏شد و از محضرش بهره برد. على‏بن‏احمد از علما ومحدثان بغداد است كه در درس ابن بابويه قمى (شيخ صدوق متوفى‏381ق.) حاضر شد واز او استفاده كرد و مطالب زيادى را شنيد. نجاشى‏تعدادى از كتاب‏هاى شيخ صدوق را نزد پدرش خوانده است.وى در اين‏باره مى‏نويسد:

«بعضى از كتاب‏هاى شيخ صدوق را نزد پدرم - كه رحمت‏خدا بر اوباد - خواندم و به من اجازه نقل تمام اينكتاب‏ها را كه در بغداد از اوشنيده بود، داد.». (4) .

2- احمدبن‏محمدبن عمران(305 - 396). كنيه وى ابوالحسن ومعروف به «ابن‏جندى‏» است. علامه حلى گرچهتصريح به وثاقت اين‏دانشمند نمى‏كند ولى او را در شمار كسانى نام مى‏برد كه به روايات آن‏هااعتماد مى‏شود. (5) .

نجاشى به واسطه اين استاد روايت‏هاى زيادى نقل مى‏كند و درباره اومى‏نويسد:

«احمد بن محمد، معروف به ابن‏جندى استاد ما است و در زمان خويش‏ما را از اساتيد اجازه قرار داد كه ازطريق او از اساتيد بزرگ روايت نقل‏كنم و نيز به ديگران چنين اجازه‏اى را دهم. كتاب الانواع كه كتاببزرگى‏است از او است و اين كتاب را نزدش خواندم. كتاب‏هاى الرواة والفلج،خط، غيبت، عقلاءالمجانين، هواتف،العين والورق و فضايل‏الجماعه‏به قلم او نوشته شده است.». (6) .

3- احمدبن‏محمدبن‏موسى(324 - 409). ابوالحسن احمد معروف به‏ابن‏صلت اهوازى دانشمندى شايسته ونيكوكار و از استادان اجازه نجاشى‏است كه از او روايت نقل مى‏كند. او در بغداد متولد شد و در همان جا ازدنيارفت. وى يكى از اساتيد شيخ طوسى نيز بوده است. (7) .

4- ابوعبدالله احمدبن‏عبدالواحدبن احمد بزاز (330 - 423). وى‏معروف به «ابن عبدون‏» يا «ابن حاشر» است.علامه حلى به وثاقت اوتصريح نمى‏كند، ولى در شمار كسانى ذكر مى‏كند كه به روايت آن‏هااعتماد مى‏شود و يكىاز استادان شيخ طوسى است. (8) .

نجاشى درباره اين استادش مى‏نويسد:

«ابوعبدالله احمد، معروف به ابن‏عبدون، استاد ما و دانشمندى‏بلندمرتبه بود. كتاب‏هايى از جمله: اخبارسيدبن‏محمد، تاريخ، تفسيرخطبه فاطمه زهرا(س)، عمل‏الجمعه، حديثين‏المختلفين و... از اواست. در ادبياتقوى بود و كتاب‏هاى ادبيات را نزد اساتيد بزرگ اين‏علم خواند.». (9) .

5- احمد بن على بن عباس سيرافى (10) معروف به ابن نوح سيرافى فقيه ومحدث آگاه كه در حديث ووايت‏بصيرت و تخصص ويژه‏اى داشت. (11) .

نجاشى مى‏نويسد:

«من كتاب يحيى‏بن عمران بن على (12) را در محضر ابن نوح سيرافى‏خواندم. (13) اين دانشمند در بصره منزلداشت. و شخصى مورد اعتماد وفقيه و آگاه به حديث و در نقل روايت، صريح و قاطع بود. وى ازاستادان بزرگ مااست كه از اندوخته‏هايش بهره جستم. كتاب‏هاى‏زيادى به خامه قلم او مزين شده كه معروف‏ترين آن‏ها عبارتاست از:المصابيح (در رابطه با كسانى كه از ائمه‏عليهم السلام روايت نقل كرده‏اند)،القاضىبين‏الحديثين‏المختلفين، التعقيب و التعفير و مستوفى‏اخبارالوكلاءالاربعه.». (14) .

6- ابواسحاق ابراهيم بن مخلد (325 - 410). نجاشى از طريق اين‏استاد با دو واسطه از شاعر شهير شيعى،دعبل خزاعى (متوفى 245ق.)روايت نقل مى‏كند. (15) .

7- ابوالحسن اسد بن ابراهيم بن كليب (متوفى 400ق.) (16) .

8- القاضى ابوعبدالله جعفى، از استادان اجازه نجاشى است كه به‏واسطه او از ابان سندى بن محمد (17) روايتنقل مى‏كند. (18) .

9- ابوالحسين بن محمد بن ابى سعيد. نجاشى به واسطه اين استادش ازوهيب بن خالد بصرى (19) روايت نقلمى‏كند. (20) .

10- حسن بن احمد بن ابراهيم (339 - 426). نجاشى از طريق وى ازمحمد بن تميم نهشلى (21) روايت نقلمى‏كند. (22) .

11- حسن بن احمد بن محمد، معروف به ابن هيثم عجلى. وى موردوثوق و از چهره‏هاى سرشناس شيعى است.جدش، محمد هيثم عجلى نيزاز دانشمندان بنام و از شهر رى بوده است. (23) .

نجاشى درباره اين استادش مى‏نويسد:

«وى ثقه و از چهره‏هاى شناخته شده در بين اصحاب ما است. پدر و جداو مورد اعتماد بودند و همه اهل رى. ايناستاد در آخر عمرش در كوفه‏منزل گزيد و من در آن‏جا او را زيارت كردم. كتاب‏هاى المثانى و الجامع‏از او است.». (24) .

12- حسن بن محمد بن يحيى فحام (متوفى 408ق.). گرچه مذهب‏شافعى داشته ولى شخص مورد اعتمادىبوده است. نجاشى از طريق اين‏استاد از ابوموسى عيسى بن احمد بن عيسى (25) روايت نقل مى‏كند. (26) .

13- ابوعبدالله حسين‏بن‏عبيدالله غضائرى (متوفى 411ق.). وى يكى‏از استادان برجسته نجاشى است و علامهحلى درباره او مى‏نويسد:

«حسين‏بن عبيدالله غضائرى، شنيدنى‏هاى زياد دارد و آگاه به زندگى‏راويان حديث است. او به شيخ طوسى ونجاشى اجازه نقل حديث داد». (27) .

نجاشى در ستايش استادش چنين مى‏نويسد:

«ابوعبدالله حسين‏بن‏عبيدالله فرزند ابراهيم غضائرى، از اساتيد مااست. كتاب‏هاى كشف‏التمويه والغمه،التسليم على‏اميرالمؤمنين‏عليه السلام، تذكرالعاقل و تنبيه الغافل در فضيلت علم، عددالائمه‏عليهم السلام،البيان عن حياة الرحمن، النوادر درفقه، مناسك حج،مختصر مناسك حج، يوم‏الغدير، الرد على الغلاة والمفوضه،سجدة‏الشكر، مواطن اميرالمؤمنين‏عليه السلام، كتابى در فضيلت‏بغداد وكتابى در يكى از سخنان مولا على‏عليهالسلام از اين دانشمند است.

وى به من اجازه تمام اين كتاب‏ها را و تمام رواياتى كه از استادش نقل‏كرده است داد و در نيمه صفر411 سر برآستان معبودش نهاد.». (28) .

نجاشى بسيارى از كتاب‏هاى فقها و محدثان بزرگ شيعه را نزد اين‏استاد خوانده است و در اين باره مى‏گويد:

«بيشتر كتاب‏هاى جعفر بن محمد بن قولويه (متوفى 368ق.) را نزداستادم حسين بن عبيدالله غضائرى -رحمت‏خدا بر او باد - خواندم.». (29) .

و در جاى ديگر مى‏گويد:

«كتاب الجامع (30) را نزد غضائرى خواندم. (31) و نيز كتاب الكوفه از محمدبن على بن فضل، معروف به سكين رانزد غضائرى خواندم.». (32) .

و در جاى ديگر مى‏نويسد:

«من و احمد بن حسين(فرزند استادم) كتاب النوادر را نزد پدرش(غضائرى) خوانديم. اين كتاب از احمد بنحسين بن عمر صيقل‏است. وى چهره‏اى سرشناس از محدثان شهر كوفه است كه از امام‏جعفر صادق و امامموسى كاظم‏عليهما السلام روايت نقل مى‏كند.

اين دانشمند كتاب‏هايى دارد كه تنها كتاب النوادر او را مى‏شناسم وبدان دسترسى پيدا كردم، ولى احمد بنحسين مى‏گفت: كتابى نيزدرباره امامت دارد.». (33) .

14- حسين بن احمد بن موسى. نجاشى از وى و او از جعفربن‏محمدبن قولويه روايت نقل مى‏كند. (34) .

15- حسين‏بن جعفربن محمد مخزومى. نجاشى مى‏نويسد:

«ابوعبدالله حسين‏بن‏جعفر معروف به ابن خمرى استاد شايسته‏اى بودكه در سال 400قمرى، در نجف اشرف بهمن اجازه روايت از ابوعبدالله‏بوشنجى داد.». (35) .

16- سلامة‏بن ذكاء ابوالخير موصلى. نجاشى از وى و او ازعلى‏بن‏محمد شمشاطى (متوفى 377ق.) كه در زمانخويش دانشمند،اديب و شاعر برجسته‏اى بوده است روايت نقل مى‏كند. (36) .

17- عباس‏بن عمربن عباس نجاشى مى‏نويسد:

«كتاب تفسير و قرائات (37) را كه كتاب بزرگى است نزد ابوالحسن عباس‏بن عمر معروف به ابن‏ابى‏مروان خواندمو او به خط خويش به من اجازه‏روايت داد.». (38) .

ابن‏ابى‏مروان از شاگردان ابن‏بابويه قمى است و از دست مبارك او به‏دريافت اجازه نقل روايت نايل آمده است. (39) .

18- عبدالواحدبن مهدى (318 - 410 ق.). وى از دانشمندان‏اهل‏سنت است كه در شمار اساتيد شيخ طوسىنيز آمده است. (40) .

نجاشى مى‏نويسد:

«من كتاب مسند عماربن ياسر را نزد ابوعمر عبدالواحدبن‏مهدى‏خواندم.». (41) .

19- عبدالسلام‏بن حسين اديب(329 - 405 ق.). ابواحمد، عبدالسلام‏از دانشمندان بغداد است كه در ادبياتمهارت داشته و به فنون قرائات‏قرآن آگاه بوده است. وى به خوبى قرآن را قرائت مى‏كرد و مسؤوليت‏كتابخانهبغداد را به عهده گرفت تا اين كه در 19 محرم 405 سر بر آستان‏معبودش نهاد و در مقبره شونيزى، نزد قبرابى‏على فارسى دفن گرديد.

نجاشى مى‏نويسد:

«ابواحمد عبدالسلام، استاد ادبيات بود و نوشته‏اى به دست مبارك‏خويش به من داد كه در آن نوشته، اجازهروايت تمام رواياتى را كه ازاستادش احمدبن‏عبدالله دورى شنيده، داده است.». (42) .

«من كتاب مهدى(عج) (43) را نزد اين استادم خواندم.». (44) .

20- عبدالله‏بن محمدبن عبدالله، معروف به ابومحمد حذاء دعلجى. (45) وى يكى از اساتيدى است كه نجاشىنزدش درس خوانده است، ولى ازاو روايت نقل نمى‏كند. نجاشى مى‏گويد:

«ابومحمد حذاء دعلجى، فقيهى آگاه بود كه نزدش مواريث را خواندم‏و كتاب حج نيز از اين دانشور است.». (46) .

21- عثمان‏بن حاتم منتاب. نجاشى مى‏گويد:

«عثمان بن حاتم منتاب تغلبى استاد ما است.». (47) .

علامه سيدمحسن امين مى‏نويسد:

«وى يكى از اساتيد نجاشى است و بسيار بعيد است كه با عثمان‏بن‏احمد واسطى يكى باشد.». (48) .

22- عثمان‏بن احمد واسطى. وى از اساتيد نجاشى است كه از اومطالب زيادى را شنيده و بهره برده است، ولىروايتى از او نقل نمى‏كند. (49) .

23- ابوالحسين‏على‏بن‏احمدبن‏محمد قمى، معروف به ابن‏ابى‏جيد(متوفى 408ق.). نجاشى از وى و او ازمحمدبن‏حسن‏بن‏وليد و احمدبن‏محمدبن يحيى العطار روايت نقل مى‏كند. (50) .

24- ابوالقاسم على‏بن‏شبل‏بن‏اسد. نجاشى از وى روايت نقل مى‏كند ومى‏نويسد:

«كتاب اخبار ابى‏ذر را نزد او خواندم.». (51) .

25- ابوالحسن محمدبن‏احمد قمى. وى پسرخواهر جعفربن‏قولويه‏است و فرزند فقيه بيداردل، ابوالعباس فامىقمى. نجاشى از وى روايت‏نقل مى‏كند و مى‏گويد:

«اين استاد به دو كتاب زادالمسافر و الامالى كه از پدرش هست‏به ماخبر داد.». (52) .

26- محمدبن‏جعفر اديب، معروف به ابوالحسن تميمى (303-402ق.). وى در ادبيات عرب تخصص داشت وحديث‏شناس خوبى بود.كتاب الموازنه درباره امامت، از اين دانشمند محقق است. نجاشى از اوحديث نقلمى‏كند. (53) .

27- محمدبن عثمان‏بن حسن، معروف به نصيبى معدل. نجاشى از اين‏استادش در مواردى به قاضى‏ابوالحسينمحمد ياد مى‏كند و مى‏نويسد:

«عبدالله‏بن على (54) از امام رضاعليه السلام حديث نقل مى‏كند. اين دانشمندمحدث داراى نوشته‏اى است كهتمام آن را از امام رضاعليه السلام روايت‏كرده است. من نوشته ايشان را نزد قاضى محمدبن‏عثمان خواندم.». (55) .

«من كتاب مارووا من‏الحديث (56) را نزد قاضى ابوالحسين‏محمد خواندم‏و از نسخه اصلى آن كتاب نوشتم.» (57) .

28 - ابوعبدالله محمدبن‏على‏بن شاذان قزوينى. نجاشى از وى حديث‏نقل مى‏كند. (58) .

29- محمدبن على‏بن يعقوب، معروف به ابوالفرج قنائى كاتب. وى‏دانشمند مورد اعتمادى بود. او شنيدنى ونوشته‏هاى زيادى داشت و براى‏دانشوران شيعى نامه مى‏نوشت. در نشست‏هاى علماى شيعه حضور پيدامى‏كردو مدام با ما بود. كتاب‏هاى عمل‏يوم‏الجمعه، عمل الشهور، معجم‏رجال ابى‏المفضل والتهجد از او است. او به مناجازه تمام كتاب‏هايش راداد. (59) .

در محضر مفيد

محمدبن‏محمدبن نعمان در 11 ذى‏قعده سال 336 يا 338 در عكبرا (60) متولد شد. وى در زمان كودكى با پدربزرگوار خويش به بغداد آمد و درخدمت ابوعبدالله، معروف به جعلى كه در دروازه رياح بغداد منزل داشت‏بهاستفاده علوم مشغول شد. بعد از آن به درس ابوياسر كه در دروازه‏خراسان بغداد به تدريس اشتغال داشت رفت.ابوياسر چون از عهده بحث‏با او بيرون نيامد به محمد گفت: چرا نزد على‏بن‏عيسى رمانى كه از بزرگان‏علماىكلام است درس نمى‏خوانى و از وى بهره‏مند نمى‏شوى؟ در پاسخ‏گفت: او را نمى‏شناسم و كسى را ندارم كهوسيله معرفى من به او گردد.

ابوياسر يكى از شاگردان خود را همراه محمد به خدمت رمانى‏فرستاد. چون مجلس درس استاد شلوغ بود،محمد جلوى در نشست و به‏تدريج كه شاگردان از مجلس برمى‏خاستند، نزديك مى‏رفت و هدفش‏اين بود كهخود را به استاد برساند و مسائلى را يادآور شود.

در نهايت، نزديك رفت و مناظره علمى و انتقادى درباره كسانى كه‏عليه امام عادل خروج كرده و با او جنگ كنندو نيز درباره امامت‏اميرالمؤمنين على‏عليه السلام و طلحه و زبير كه عليه آن حضرت جنگ جمل رابه راهانداختند، بين شاگرد و استاد شروع شد.

آن گاه كه مقام علمى و استعداد و تيزهوشى محمدجوان براى رمانى‏روشن گشت و اشكال و انتقاد وى راپذيرفت، پرسيد تو كيستى و نزد كدام‏يك از علماى شهر درس مى‏خوانى؟

محمد مى‏گويد: خودم را معرفى كردم و گفتم: نزد استاد ابوعبدالله‏جعلى درس مى‏خوانم. گفت: لحظه‏اىدرنگ كن و سپس به اندرون خانه‏رفت و نامه‏اى آورد و فرمود: اين نامه را به استاد خود، ابوعبدالله برسان!

گفتم: چشم! نامه را گرفته و نزد استادم بردم. استاد نامه را گشود و به‏خواندن آن مشغول گشت. در حالى كهنامه را مى‏خواند، خنده بر لبانش‏نقش بسته بود. در پايان نامه با خوشحالى گفت: جريان مناظره‏اى را كهدرمجلس درس واقع شده نوشته است و سفارش حضرت عالى را به من‏كرده و لقب «مفيد» به تو داده است. (61) .

شيخ مفيد پيشوا و استاد علماى شيعه، معروف به «ابن معلم‏» بود.زعامت‏شيعيان به او منتهى گرديد و تمامكسانى كه بعد از او آمدند ازمحضرش و از آثار ماندگارش بهره‏ها بردند. در فقه، كلام و حديث،برترى و شهرتشنياز به توصيف ندارد. وى موثق‏ترين و داناترين‏دانشمند زمانش بود و به عنوان چهره خوشفكر شيعى، دقيق،مبتكر دردانش‏ها مطرح بود و از حضور ذهن بسيار بالايى برخوردار بود. حدوددويست كتاب و اثر ماندنى از اينفقيه و محقق ژرفنگر به جاى مانده است‏كه براى استفاده اساتيد و دانش‏پژوهان حوزه‏هاى فرهنگى، بهمنزله‏دائرة‏المعارف بزرگ اسلامى و شيعى محسوب مى‏شود. (62) .

نجاشى در محضر چنين عالمى ساليان متمادى زانو زد و ازاندوخته‏هاى علمى وى خوشه‏ها چيد و بهره كافىبرد. او در ستايش ازاستادش چنين مى‏نويسد:

«بزرگ‏ترين استاد ما است - رضوان الله تعالى عليه - در فقه، كلام،حديث، راست گفتارى و دانش، فضيلت وبرترى‏اش مشهورتر از اين‏است كه قلم ناقص ما توصيف وى نمايد.».

آن‏گاه 75 كتاب و رساله در موضوعات مختلف اسلامى كه از او به‏يادگار مانده است نام مى‏برد; نظير: المقنعه،الاركان (در فقه)، الايضاح،الافصاح و الارشاد (در امامت). (63) .

و در جاى ديگر مى‏نويسد:

«بيشتر كتاب‏هاى جعفربن‏محمد قولويه(استاد شيخ مفيد) را نزداستادم شيخ مفيد خواندم.». (64) .

«كتاب حسن‏بن على‏بن‏ابى‏عقيل (65) را كه معروف به «الكر والفر» درباره‏امامت است، نزد استادم، شيخ مفيد -رحمت‏خدا بر او باد - خواندم. (66) ونيز كتاب‏هاى فرزانه شيعى و استاد كلام، اسماعيل‏بن‏على نوبختى، رانزداستادم شيخ مفيد - رحمة‏الله عليه - خواندم.». (67) .

سرانجام پس از 77 سال عمر پربار در شب جمعه آخر ماه مبارك‏رمضان سال 413 سر بر آستان معبود نهاد. بادرگذشت او شريعت در طول‏تاريخ عزادار گشت و دين و آيين در فراقش گريست.

بغداد در عزايش قيامت‏بر پا كرد و دوست و دشمن در غم فقدان او برسر و سينه زدند. چنين روزى را تا آن موقعشهر بغداد به خود نديده بود.جمعيت انبوهى كه پيشاپيش آنان سيدمرتضى، نجاشى، شيخ طوسى وديگر فقها وعلما و دست پروردگان مكتب فقهى و كلامى شيخ مفيدحركت مى‏كردند جسم مطهرش را تشييع كردند و درميدان اشنان،سيدمرتضى بر او نماز گذارد و در خانه‏اش به خاك سپرده شد. پس از دوسال پيكر پاك او را بهكاظمين نزديك قبر امام جوادعليه السلام پايين پاى آن‏حضرت به سمت قبر استادش، ابوالقاسم جعفربنقولويه، منتقل كردند. (68) .

مرگ شيخ مفيد و از دست دادن استاد بزرگى چون او، براى نجاشى‏بسيار گران و سنگين بود و با حالت ناباورانهدر سوگ استاد نشست. تحمل‏فراق او كه در شخصيت وى نقش مهمى داشت‏سخت‏بود، ولى نجاشى‏دشوارى اينمصيبت را به جان خريد و بعدها اشعارى را كه حضرت‏مهدى(عج) در رثاى نايب و جانشين خود، يعنى شيخمفيد سرود و نوشته‏آن‏ها را بر روى قبرش ديده‏اند با خود زمزمه مى‏كرد:

صدايى نبود كه خبر مرگ تو را اعلام كند، چون روز فقدانت‏برخاندان رسالت‏بس بزرگ است.

اگر چه در آرامگاه ابدى‏ات پنهان گشتى ولى دانش و توحيد درسينه‏ات جايگاه هميشگى دارد.

قائم آل محمدصلى الله عليه وآله حضرت مهدى(عج) شادمان مى‏شد، هرگاه‏شخص بسيار دانايى چون تو بركرسى تدريس مى‏نشست و دانش پژوهان‏از محضرت بهره مى‏بردند. (69) .

در محضر سيدمرتضى

على بن حسين بن موسى، معروف و ملقب به: «المرتضى‏»،«علم‏الهدى‏» و «ذوالمجدين‏» كه با پنج واسطه، فرزندامام‏موسى‏بن‏جعفرعليه السلام بود، (70) پس از درگذشت استادش، شيخ مفيد زعامت وپيشوايى شيعيان را بهعهده گرفت.

وى در دانش‏هاى مختلف يگانه عصر خود و در فضل و كرم زبانزدبود و همه دانشمندان در برترى و بزرگوارى اواتفاق نظر داشتند. در علم‏كلام، فقه، اصول فقه، ادبيات، شعر، لغت و ديگر دانش‏ها پيشگام بود وديوان شعرى ازاو به يادگار مانده است كه مشتمل بر بيست هزار بيت‏است. (71) .

سيدمرتضى پرچمدار هدايت و مجدد و احياگر اسلام در قرن پنجم‏بود و در عصر خويش منصب نقابت طالبيينرا داشت و در علم كلام وادبيات و شعر پيشوا بود. كتابخانه‏اى براى تحقيقات و استفاده خويش و نيزبراىاستفاده ديگر محققان و دانش‏پژوهان بنيان‏گذارى كرد كه در آن‏هشتاد هزار جلد كتاب وجود داشت. او بسيارىاز اين كتاب‏ها را خوانده‏يا تاليف كرده بود و مطالب آن‏ها را به خاطر داشت. پس از اين‏كه‏سيدمرتضى تعدادزيادى از آن‏ها را به حاكمان و وزراء هديه دادباقى‏مانده كتاب‏ها را سى‏هزار دينار قيمت گذاشتند. (72) .

نجاشى ساليان دراز در محضر درس سيدمرتضى حاضر شد و ازدانش‏ها و روح بلند اين استاد بزرگ، كه تجسمتقوا و پاك رايى بود،بهره‏ها برد. نجاشى گرچه از استادش سيدمرتضى در كتاب ارزشمندش‏«رجال‏» روايتى نقلنمى‏كند ولى به فرموده محقق خوانسارى، نزدسيدمرتضى بيشترين درس را خوانده است. (73) .

نجاشى در ستايش از سيدمرتضى چنين مى‏نويسد:

«ابوالقاسم‏المرتضى، دانش‏هاى زيادى را به دست آورد كه در عصرخويش نظيرش نبود. حديث زيادى شنيدهاست و شخصيتى كلامى،شاعر و اديب بود. در دانش، دين و دنيا جايگاه و مرتبه بلندى داشت.».

سپس 37 كتاب و رساله در موضوعات مختلف اسلامى كه به خامه‏قلم او تدوين شده است نام مى‏برد كه از جملهآنها است: تفسير سوره‏حمد و بخشى از سوره بقره، الموضح عن جهة اعجازالقرآن،الملخص،الذخيره در اصولدين، الشافى درباره امامت(كه نقد كتاب امامت‏عبدالجباربن‏احمد است و در موضوع خود نظير ندارد.)، المقنعدرباره‏غيبت امام زمان(عج)، الخلاف در اصول فقه، امالى در موضوع فقه وتفسير و حديث و شعر و نيز كتاب‏هاىديگر ومسائلى كه در پاسخ به‏سؤال‏هاى افراد شهرهاى مختلف اسلامى در روزگار خويش نگاشته است. (74) .

سيدمرتضى، پرچمدار علم و سياست (75) در نيمه اول قرن پنجم هجرى،پس از عمرى پربار و خدمات ارزندهعلمى و اجتماعى در ربيع‏الاول سال‏436 در شهر بغداد به جوار حق شتافت و ستاره عمرش افول كرد.مصيبت‏فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد و عالم سخت‏كوشى چون‏سيدمرتضى براى نجاشى كه زمانطولانى با او مانوس بوده و از محضر واندوخته‏هاى علمى‏اش خوشه‏ها چيده بسيار سنگين بود ولى چاره‏اىجزصبر و بردبارى نبود. از اين رو خود را مهياى غسل و تدفين استاد كرد.

نجاشى در اين باره مى‏نويسد:

«پس از ارتحال سيدمرتضى - رضوان خدا بر او باد - عهده‏دار غسل‏دادن بدن مطهرش شدم و در اين جهت،ابويعلى محمدبن حسن‏جعفرى (76) و سلاربن عبدالعزيز (77) با من همكارى مى‏كردند. پس ازغسل، فرزندش بروى نمازگزارد و در خانه‏اش مدفون گرديد.». (78) .

ستارگان كم سو

ابوالعباس نجاشى، دانشمندان و چهره‏هاى شناخته شده علمى ومحدث را كه تخصص و آگاهى‏هاى گسترده‏اىداشتند ملاقات كرده‏است و از اندوخته‏ها و تجربه‏هاى آنان بهره برده است، ولى به سبب اين‏كه خط مشى ثابتفكرى نداشتند و گاهى لغزش‏هايى از نظر اعتقادى ومذهبى از آنان سرمى‏زد، كناره‏گيرى مى‏كرد و مطلبى نيزاز آنان روايت‏نمى‏كرد. در اين‏جا به برخى از اين اساتيد نجاشى كه زير ابرهاى تيره‏همچنان پنهان باقى مانده‏اند،اشاره مى‏كنيم:

1- احمدبن محمدبن عبيدالله جوهرى (متوفى 401ق.). وى چون درآخر عمرش تشويش فكرى داشت و اساتيدبزرگ نجاشى، او را ثقه ودرست گفتار نمى‏دانستند، بدين سبب از وى دورى جسته و روايت نقل‏نكرده است.نجاشى مى‏نويسد:

«من اين استاد را زيارت كردم و با من و پدرم دوست‏بود و از او مطالب‏زيادى شنيدم، ولى ديدم استادانم او راتاييد نكردند، دورى جسته وروايت نقل نكردم. او دانشمندى بود كه در ادبيات قوى بود، ذوق‏شعرى و خطزيبايى نيز داشت.» (79) .

2- ابومحمدحسن‏بن‏احمدبن‏قاسم. نجاشى با او ملاقات و ازمحضرش استفاده كرده و مى‏گويد:

«وى بزرگوار و از سادات علوى است، جز اين كه از بعضى دانشمندان‏شيعى ديدم كه از بعضى رواياتشچشم‏پوشى كرده‏اند. او داراى‏كتاب‏هايى است و من بهره زيادى از علومش بردم و مطالب زيادى ازوى شنيدم.». (80) .

3- على‏بن عبدالله‏بن عمران قرشى، معروف به ابوالحسن مخزومى‏ميمونى. نجاشى مى‏نويسد:

«او از نظر مذهبى و نقل روايت مورد تاييد نيست، ولى عالمى بود كه به‏فقه آگاهى داشت. كتابى درباره «حج‏»نوشت و نيز كتابى در رد اهل‏قياس. كتاب حج را به من سپرد و از روى آن نسخه‏اى نوشتم. وى‏ساليان زيادى درمكه، سمت قضاوت داشت.». (81) .

4- محمدبن عبدالله‏بن محمد، معروف به «ابوالمفضل‏» (297- 387ق.).وى از دانشمندان كوفه و در طول عمربه دنبال حديث در مسافرت بود. درآغاز، ثبات و استوارى فكرى داشت، ولى به تدريج اين حالت را از دست‏داد.گروه زيادى از دانشمندان شيعه را ديدم كه از وى چشم پوشى‏مى‏كردند و ضعيف مى‏شمردند. كتاب‏هاى زيادىنوشته است و من اين‏استاد را زيارت كردم و مطالب زيادى از او شنيدم، ولى در نقل روايت‏مستقيم از او درنگكردم گرچه در مواردى با واسطه از وى حديث نقل‏كرده‏ام. (82) .

پى‏نوشتها:

1) مقدمه شرح لمعه، ج‏1، ص‏52.

2) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏407.

3) خلاصة‏الاقوال، ص‏87.

4) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏220; ج‏2، ص‏316; طبقات اعلام‏الشيعه ج‏2، ص‏19.

5) خلاصة‏الاقوال، ص‏11.

6) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏224.

7) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏102 و 115; مقدمه‏التبيان، ج‏1، ص از.

8) خلاصة الاقوال، ص‏12; مقدمة‏التبيان، ص از.

9) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏228; رجال طوسى، ص‏413.

10) منسوب به سيراف شيلاب، ناحيه‏اى است در جنوب فارس كه از شمال و مشرق به‏بلوك گله‏دار (فال قديم)و از جنوب و مغرب به خليخ فارس و بلوك دشتى محدود است.مركز آن بندركنگان در 236 كيلومترى شرقبوشهر است. سيراف در دوره پيش ازاسلام يكى از شهرها و بنادر مشهور و معتبر خليج فارس بود و تا قرن‏هاىسوم وچهارم نيز شهرت داشت. خرابه‏هاى آن نزديك بندر طاهرى هنوز باقى است.

فرهنگ معين، ج‏5، ص‏838; حدودالعالم من‏المشرق الى‏المغرب، ص‏131.

11) خلاصة الاقوال، ص‏12.

12) وى از امام صادق و امام موسى كاظم‏عليهما السلام روايت نقل مى‏كند و نجاشى بر وثاقت اوتاكيد دارد.كتابى برايش يادآور مى‏شود كه گروهى از دانشمندان از آن كتاب روايت‏مى‏كنند، ولى نام كتاب معلوم نيست.

13) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏417.

14) همان، ج‏1، ص‏226; رجال طوسى، ص‏417.

15) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏372.

16) همان، ص‏185.

17) وى از دانشمندان و محدثان كوفه و از اصحاب امام هادى‏عليه السلام است.

18) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏83.

19) وى از محدثانى است كه از امام جعفر صادق‏عليه السلام روايت نقل مى‏كند.

20) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏339.

21) وى كتابى دارد و از امام موسى كاظم‏عليه السلام روايت نقل مى‏كند.

22) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏269.

23) خلاصة الاقوال، ص‏23.

24) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏183; فوائد الرجاليه، ج‏2، ص‏73.

25) ابوموسى عيسى از علما و محدثان سامرا است كه از امام دهم امام على‏النقى‏عليه السلام‏روايت نقل مى‏كند.

26) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏150.

27) خلاصة الاقوال، ص‏26; رجال طوسى، ص‏425.

28) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏190.

29) همان، ج‏1، ص‏306.

30) كتاب الجامع از احمد بن محمد، معروف به ابونصر بزنطى است. وى از محدثان‏برجسته شهر كوفه و ازاصحاب و راويان امام موسى كاظم و امام رضاعليهما السلام است. رجال‏طوسى، ص‏332 و 351; رجال نجاشى،ج‏1، ص‏202.

31) همان، ج‏1، ص‏203.

32) همان، ج‏2، ص‏306.

33) همان، ج‏1، ص‏220.

34) همان، ج‏1، ص‏154; ج‏2، ص‏76.

35) وى حسين‏بن‏احمد مغيره از علما و محدثان عراق است. او گرچه خط فكرى پابرجا واستوار نداشت ولى درنقل روايت راست‏گفتار بود. كتاب «عمل‏السلطان‏» از اين دانشمنداست. رجال نجاشى، ج‏1، ص‏190.

36) همان، ج‏2، ص‏94; رجال طوسى، ص‏427.

37) اين كتاب از حصين‏بن مخارق معروف به ابوجناده سلولى است.

38) همان، ج‏1، ص‏343.

39) همان، ج‏2، ص‏90.

40) مقدمة‏التبيان، ص اط.

41) كتاب مسند عماربن‏ياسر نوشته يعقوب‏بن شيبه است. وى از دانشمندان اهل سنت‏است كه كتاب ديگرىبه نام «مسند اميرالمؤمنين‏عليه السلام‏» نيز نوشته است. رجال نجاشى،ج‏2، ص‏428.

42) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏224.

43) كتاب مهدى(عج) يكى از كتاب‏هاى عيسى‏بن مهران است كه از دانشمندان بغداد بوده‏است.

44) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏151.

45) دعلجى منسوب به محله‏اى پشت دروازه كوفه، در بغداد، معروف به دعالجه.

46) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏36; خلاصة الاقوال، ص‏55.

47) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏430.

48) اعيان‏الشيعه، ج‏3، ص‏35.

49) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏113.

50) همان، ج‏1، ص‏69; فوائدالرجاليه، ج‏2، ص‏72.

51) كتاب اخبار ابى‏ذر، از دانشمند شيعى ظفربن‏حمدون است.رجال نجاشى، ج‏1، ص‏95 و458.

52) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏223; رجال طوسى، ص‏447.

53) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏61 و 65; خلاصة الاقوال، ص‏80.

54) عبدالله‏بن‏على از سادات حسينى است كه با سه واسطه به سيدالساجدين، امام‏زين‏العابدين‏عليه السلامپيوند مى‏خورد و نجاشى نسبش را چنين مى‏نويسد: عبدالله، على،حسين، زيد، على‏بن‏الحسين‏عليهم السلام.رجال نجاشى، ج‏2، ص‏32.

55) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏98.

56) اين كتاب از فارسى‏بن‏سليمان، معروف به ابوشجاع ارجانى است. وى محدثى است كه‏حديث‏بسيار نقلكرده است.

57) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏175.

58) همان، ج‏1، ص‏81.

59) همان، ج‏2، ص‏326; خلاصة الاقوال، ص‏80; اعيان‏الشيعه، ج‏3، ص‏33; بحارالانوار،ج‏صفر، ص‏201;فوائدالرجاليه; ج‏2، ص‏71; مشيخة‏النجاشى، ص‏98.

60) شهرى است در شصت كيلومترى شمال بغداد كه در شرق دجله قرار دارد و منطقه‏آبادى است‏فقها ومحدثان به نام شيعى، همچون: هارون‏بن‏موسى تلعكبرى، استادشيخ مفيد، و ديگران از آن‏جا برخاستند.معجم‏البلدان، ج‏4، ص‏142; حدود العالم من‏المشرق الى المغرب، ص‏154.

61) مجالس المؤمنين، ج‏1، ص‏464.

62) خلاصة الاقوال، ص‏72; فهرست‏شيخ طوسى، ص‏186; فهرست ابن‏نديم، ص‏178.

63) ر. ك: رجال نجاشى، ج‏2، ص‏327.

64) همان، ج‏1، ص‏306.

65) وى معروف به ابن‏ابى‏عقيل عمانى، فقيه، متكلم و از چهره‏هاى مورد اعتماد است كه‏كتاب‏هاى زيادى درفقه و كلام از او به يادگار مانده است. رجال طوسى، ص‏425; رجال‏نجاشى، ج‏1، ص‏153.

66) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏154.

67) همان، ص‏121.

68) همان، ج‏2، ص‏331; خلاصة الاقوال، ص‏72; فهرست‏شيخ طوسى، ص‏187.

69) متن عربى اشعار چنين است:

لاصوت‏الناعى بفقدك انه.

يوم على آل‏الرسول عظيم.

ان كان قد غيبت‏فى جدث‏الثرى.

فالعلم والتوحيد فيك مقيم.

والقائم‏المهدى(عج) يفرح كلما.

تليت عليك من‏الدروس عليم.

مجالس‏المؤمنين، ج‏1، ص‏477.

70) نجاشى نام پدر و نياكان وى را چنين ذكر مى‏كند: حسين، موسى، محمد، موسى،ابراهيم، امام موسى‏بنجعفرعليه السلام.

رجال نجاشى، ج‏2، ص‏102.

71) فهرست‏شيخ طوسى، ص‏125; خلاصة الاقوال، ص‏46.

72) امل‏الآمل، ج‏2ص‏184.

73) روضات‏الجنات، ج‏1، ص‏63.

74) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏103.

75) عنوان كتابى‏است از مجموعه «ديدار با ابرار» نوشته محمود شريفى.

76) از فقها و فرزانگان شيعه و داماد شيخ مفيد است (متوفى 463ق.).

77) از شاگردان شيخ مفيد و سيدمرتضى و از چهرهاى برجسته در فقه و ادبيات است. وى‏نيز در سال463قمرى به ديدار معشوق شتافت.

78) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏104; خلاصة الاقوال، ص‏46.

79) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏226.

80) فوائدالرجاليه، ج‏2، ص‏93; رجال نجاشى، ج‏1، ص‏183.

81) فوائدالرجاليه، ص‏94; رجال نجاشى، ج‏2، ص‏99.

82) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏322.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation