بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اهل بیت, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - يادداشت مترجم بر چاپ اول
     02 - اهل بيت در قرآن
     03 - آيه تطهير در تفسير پيامبرصلى الله عليه وآله
     04 - تفسير معقول و مقبول
     05 - ظهور سياقى
     06 - دلالت و استدلال
     07 - نقد و بررسى
     08 - دلايل واهى در شمول همسران پيامبرصلى الله عليه وآله
     09 - از گفته‏هاى ضعيف تا دلايل ضعيف‏تر
     10 - تار عنكبوت
     11 - كتاب‏نامه
     fehrest -
 

 

 
 

فصل پنجم:

دلالت و استدلال

به منظور تكميل بحث مطالبى را برمى‏شماريم كه در غنى ساختن انديشه‏و گردآورى عناصرى مفيد است كهبدان قدرت، استوارى و رسوخ بيش‏ترى‏مى‏دهد و بر زيبايى آن مى‏افزايد; اين كار وقتى ضرورت بيش‏ترىمى‏يابد كه‏ناديده انگاشتن آن موجب توجه خواننده و برانگيختن اين احساس در وى‏شود كه بحث ناتمام وناقص است و چه بسا همين امر موجب شود كه وثوق‏خويش را بدان از دست داده و در اعتماد بدان دچار شك وترديد شود. به‏علاوه، اين كار، لازمه امانت علمى است و وظيفه شرعى و وجدانى هم بدان‏فرمان مى‏دهد.

زمان نزول

گاهى گفته مى‏شود روايات پيشين كه دلالت مى‏كرد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ماه‏هاو در بعضى تا زمانوفات، هر روز يا به هنگام هر نماز به در خانه فاطمه‏عليها السلام‏مى‏آمد و مى‏گفت: نماز! نماز! «انما يريد اللهليذهب عنكم الرجس‏» بر تاخرداستان كساء و در نتيجه تاخر نزول آيه تطهير به اواخر زندگانى آن حضرت‏دلالتدارد، در حالى كه مى‏دانيم آيات سوره احزاب در خطاب به زنان‏پيامبرصلى الله عليه وآله سال‏ها پيش از آن فرودآمد و آن هنگامى است كه عايشه ازپيامبرصلى الله عليه وآله درخواست اموالى كرد و در اين موقع بود كه آيهتخيير -كه اولين‏آيه از اين آيات است - فرود آمد.

ما در پاسخ اين سخن مى‏گوييم: هرچند اين گفته احتمال تاخير نزول آيه‏را قوى مى‏سازد، اما استدلال، اعتمادبدان كفايت نمى‏كند. آنچه شكى در آن‏نداريم، اين است كه حديث كساء مدتى پس از ولادت حسن وحسين‏عليهما السلام بود.

پس از ملاحظه انسجام آيات با آيه تطهير و ملاحظه اين كه آيه تطهيرجزئى از يك آيه است و نيز ملاحظه اينمطلب كه حديث كساء كه به طورقاطع، ثابت و صحيح دلالت دارد كه بخش هاى تطهير، جداى از بقيهبخش‏هاى آيه - كه اين آيه هم جزئى از آن است - فرود آمده و آن‏گاه با ملاحظه‏رواياتى كه مى‏گويد: پيامبرصلىالله عليه وآله چهل صبح به در خانه على مى‏آمد و پس ازوارد شدن بر فاطمه مى‏فرمود: «السلام عيكم اهلالبيت و رحمة الله وبركاته، نماز! خداى شما را رحمت كند، انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس‏اهل البيت ويطهركم تطهيرا.» (1) .

آرى، با ملاحظه همه اينها، اطمينان پيدا مى‏كنيم كه آيه تطهير در اوايل‏هجرت فرود آمد و پيامبرصلى اللهعليه وآله آن را بر آن عده از اهل بيت كه موجود بودندمنطبق مى‏كرد. سپس كه حسن و حسين‏عليهما السلامبه دنيا آمدند، آنان را زير پارچه(كساء) جمع مى‏كرد و اين آيه را مى‏خواند. ظاهرا اين كار پيامبرصلى الله عليهوآله بارهاتكرار شده است.

امكان دارد كه اين آيه چند بار كه اولين آن در اوايل هجرت بود نازل شده‏باشد. سپس هنگامى كه رسولاكرم‏صلى الله عليه وآله خاندان خود را زير پارچه جمع كرد،بار ديگر فرود آمده و جبرئيل آن را به حضرت ابلاغكرده باشد. شايد اين كارهم تكرار شده باشد كه جبرئيل در هر مورد اين آيه را مى‏آورد و به‏پيامبرصلى الله عليهوآله فرمان مى‏داد كه آن را تلاوت كند، هدف آن بوده كه اهل بيت‏مورد نظر را آن‏چنان بشناساند كه هيچ گونهعذرى براى احدى باقى نماند.شايد پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله هم آمدن به خانه فاطمه را به هنگام هر نمازيا هرصبحگاه تكرار كرده و هر بار مدتى ادامه داده و باز دوباره بدان پرداخته تااين كه از دنيا رفت. هدف از اينكار اين بود كه هرگونه اشكالى را برطرف‏نمايد و هرگونه شبهه‏اى را دور سازد. در اثر همين امر است كهمى‏بينيم آن‏مردى هم كه به انحراف از على و خاندانش معروف است، ناچار گرديده به‏صحت اين حديث كهمفسران و ديگر دانشمندان بر صحت آن اجماع دارنداعتراف نمايد.

آيه، زنان را از مدلول خود خارج مى‏كند

يكى از دانشمندان مى‏گويد: آيا مراد از زدودن پليدى از اهل بيت، دورساختن پليدى يا برداشتن آن است؟ اگرفرض اول باشد، در اين صورت تمام‏زنان پيامبرصلى الله عليه وآله از حكم آيه خارج هستند; زيرا اگر همه نباشنددست كم‏بيش‏تر آنان پيش از اسلام در پليدى بوده‏اند. و اگرفرض دوم باشد، چاره‏اى‏نداريم جز اين كه بگوييم:پيامبرصلى الله عليه وآله از حكم اين آيه خارج است; زيرا به‏اتفاق قاطبه امت اسلامى، هيچ گونه پليدى‏يى چهپيش از بعثت و چه پس ازآن در حضرت نبوده است. در حالى كه رسول خداصلى الله عليه وآله به اتفاق همهمسلمانان‏و به طور قطع در حكم آن داخل است.

بنابراين نمى‏توان گفت كه رسول خداصلى الله عليه وآله از حكم آن بيرون است. پس‏فرض اول ثابت و فرض دوممنتفى گشت و به طور قطع زنان پيامبرصلى الله عليه وآله ازحكم بيرون شدند. (2) .

مناسب بود كه اين نويسنده اين را هم بيفزايد كه به گفته ابن عباس (3) بعضى‏از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله،مثل عايشه پس از نزول آيه چنان كينه على را به دل داشت‏و آن چنان او را دشمن مى‏داشت كه هرگز حاضر نبوداز على به نيكى ياد كندو حال آن كه رسول خداصلى الله عليه وآله همگان را به طور قاطع، از بغض و كينهعلى‏عليه السلام‏نهى فرموده بود. هم‏چنان كه بر آن حضرت كه امام زمان او بود و پيامبرصلى الله عليه وآله‏دربارهوى فرموده بود: جنگ با تو، جنگ با من است، (4) خروج كرد و در اثرآن هزاران نفر از مسلمانان بى‏گناه كشتهشدند و نيز با فرمان خداوند سبحان‏هم مخالفت كرد كه دستور داده بود از خانه خود بيرون نرود. اين جداىازهم راى شدن او حفصه بر ضد پيامبرصلى الله عليه وآله بود. خداوند آن دو را فرمان داد كه‏از اين كار خود توبهكنند و اين گونه خطاب به آنان فرمود: ان تتوبا الى الله‏فقد صغت قلوبكما. (5) .

و آن گاه زن نوح و زن لوط را براى‏شان مثال زد. همه اينها نشان مى‏دهدكه او مورد نظر آيه نبوده، چرا كه اگرچنين بود خودش را از وقوع در اين‏لغزش ها و مهالك نگه مى‏داشت.

فلسفه رفتن زير پارچه

امام عبد الحسين شرف الدين‏رحمه الله مى‏گويد: «... آن گاه پارچه را روى خود وآنان كشيد تا از ديگرانمشخص شوند و هنگامى كه از ميان همه اهل خانه‏تنها اينان زير عبا رفتند و از ساير امت مشخص و جدا شدند،آيه را به آنان‏ابلاغ كرد تا ديگرى از اصحاب يا خاندان وى طمع مشاركت‏با آنان را در اين‏حكم ننمايد. در اينهنگام كه اين پنج تن از ديگران جدا شده بودند، آنان رامخاطب قرار داد و فرمود:

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا...» (6) .

اين گفته مرحوم شرف الدين كلام حق است كه نه راه گريزى از آن هست‏و نه چاره‏اى جز پذيرش آن. اما سخندهلوى معروف به تعصب كور درمخالفت‏با حق و صواب درست نيست كه مطلب را وارونه كرده و كوشيده‏آن رامشوه و دگرگون سازد. آن‏جا كه مى‏گويد: «وقتى تخصيص به كساء دال‏بر اين است كه اين افراد به حكم آيهاختصاص دارند، اين تخصيص [به كساء]را فايده آشكار ديگرى نباشد، اما اين فايده در اين جا عبارتند از دفع اينگمان‏كه اين اشخاص از اهل بيت نيستند; زيرا مخاطب در اين آيه فقط زنان‏پيامبرند.» (7) .

از ديدگاه ما اين سخن نادرست است; زيرا:

1. در فصل دوم همين بخش دانستيم كه پيامبرصلى الله عليه وآله ام سلمه، عايشه و زينب‏را از اين كه جزء اهلبيت‏باشند، خارج كرد.

2. دانستيم كه صدق عبارت اهل البيت‏بر زنان واضح نيست و بلكه بعضى‏از پيشوايان لغت و نيز زيدبن ارقم آنرا انكار كرده‏اند. اين مطلب از پرسش‏بعضى از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله هم استفاده مى‏شود كه در اين بارهاز آن حضرت‏سؤال كردند.

3. چرا پيامبرصلى الله عليه وآله تاكيد داشت كه فقط اهل كساء را در اهل بيت‏خودداخل كند، اما عباس، عقيلو فرزندان آن دو و نيز ديگر نزديكان خود راوارد نكرد؟

4. همان گونه كه به طور مشروح در فصل‏هاى گذشته بيان داشتيم اين‏مطلب كه در آيه تطهير زنان پيامبرصلىالله عليه وآله مورد نظر و مخاطب بوده‏اند با سياق‏آيات تناسب ندارد.

اين مطلب و ديگر مطالبى كه بيان داشتيم و در مباحث‏بعد خواهيم آورد،به صورت قاطع بيان مى‏دارد كهسخن دهلوى چيزى جز مكابره‏اى‏شكست‏خورده و مذبوحانه نبوده بر يك اساس علمى صحيح مستند نمى‏باشد،پس سخن برتر و بهتر همان گفته امام شرف الدين است.

اگر آيه درباره زنان بود

آنچه اين مساله را روشن مى‏سازد روايتى است از امام صادق‏عليه السلام كه‏فرمود:

«اگر رسول خداصلى الله عليه وآله سكوت مى‏كرد و نمى‏فرمود كه اهل بيتش چه كسانى‏هستند، هر آينه آلعباس، آل عقيل، آل فلان و آل فلان ادعا مى‏كردند كه مااهل بيت او هستيم، اما خداوند در تصديق پيامبرشاين آيه را در كتابش‏نازل فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت...». (8) .

علامه‏اى جليل القدر داستانى را برايم بيان كرد كه براى علامه امينى‏صاحب الغدير پيش آمده بود. خلاصهداستان چنين است: «علامه امينى بايكى از دانشمندان اهل سنت اجتماع كرده بود. آن عالم سنى درباره آيهتطهيراز وى پرسيد كه درباره چه كسانى نازل شده است؟ آيا درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏فرود آمده و يادرباره كسانى ديگر؟ علامه امينى پاسخ وى را با پرسشى داد كه‏مفاد آن چنين است: آيا به نظر شما، اگر آيهتطهير درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏فرود آمده آنان را اندك نصيبى از آن بود، ام المؤمنين عايشه اين امررا رهامى‏كرد و آن را بر پيشانى شترش (عسكر) كه در جنگ جمل بر آن سوار شد ومردمان را براى جنگ بر ضدعلى‏عليه السلام تشويق مى‏كرد; نمى‏نوشت؟! آن دانشمندپاسخ مثبت داد.» خداى بيامرزد علامه امينى را و آندانشمند منصف راپاداش نيكو دهد. چه عايشه نياز شديدى به اين احتجاجات داشت، خصوصادر مقابل برادر ووصى پيامبرصلى الله عليه وآله و كسى كه با حق است و حق با او، و هر آن‏جا كه او بچرخد حق همراه اومى‏چرخد.

آنچه در اين جا جلب نظر مى‏كند اين كه چند تن از زنان پيامبرصلى الله عليه وآله‏تصريح كرده‏اند كه اين آيهدرباره اصحاب كساء فرود آمده و حتى به اخراج‏تنى چند از زنان حضرت از دايره شمول حكم تصريح كرده‏اند واحدى ازآنان ادعا نكره كه به طور مشخص او و يا ساير زنان پيامبرصلى الله عليه وآله در مفاد آيه ويا در حديثكساء داخل هستند.

ام سلمه در مقابله با تهاجم تبليغاتى

هنگامى كه شهر بن حوشب به ام سلمه خبر داد كه اختاپوس اموى وكينه‏توزان دشمن على و خاندان اوعليهالسلام فعاليت گسترده‏اى را بر ضد آنان شروع‏كرده‏اند، اين بانوى گرامى با ايمان و اخلاص تمام به دفاع از حقپرداخت وتاييد كرد كه على و اهل بيت‏عليهم السلام در مفاد آيه تطهير داخل و زنان پيامبرصلى الله عليه وآلهازمفاد آن خارجند، در حالى كه به نظر بعضى اين گفته‏اش باعث كسر شان وكاهش احترام وى نزد ديگران است، اما او كسى نبود كه به اين احكام‏ستمگرانه و ناشى از نفوس شرور، كينه‏توز و بيمار اعتنا كند. شهر بن حوشب‏بهاو گفت: ام المؤمنين! مردمانى نزد ما درباره اين آيه چيزهايى مى‏گويند؟

ام سلمه گفت: چه مى‏گويند؟

- اين آيه را بيان مى‏كنند كه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» بعضىمى‏گويند: درباره زنان پيامبرصلى الله عليه وآله فرود آمده و بعضى‏مى‏گويند: درباره اهل بيتش.

- شهر بن حوشب! به خداى سوگند! اين آيه در اين خانه من و در اين‏سجده‏گاهم فرود آمد. روزى پيامبرصلىالله عليه وآله آمد و با من در اين سجده‏گاه و اين‏جانمازم نشست...

آن گاه ام‏سلمه حديث كساء و نزول آيه تطهير را بيان داشت و متذكر شدكه از پيامبرصلى الله عليه وآله درخواست كرد كه او همسرش را با آنان داخل كند، اماپيامبرصلى الله عليه وآله به او فرمود: ام سلمه! تو خوبهستى. (9) .

جبر الهى عذر بدتر از گناه

بيهقى و ديگران روايت كرده‏اند: از عايشه درباره اميرالمؤمنين على بن‏ابى‏طالب - رضى الله عنه - سؤال شد. اوپاسخ داد: ميل نداشتم كه درباره‏اش‏چيزى بگويم. او محبوب‏ترين مردمان نزد رسول خداصلى الله عليه وآله بود. ديدم كه‏رسول خداصلى الله عليه وآله عباى خود را بر سر على، فاطمه، حسن و حسين كشيد و گفت:اينان اهلبيت من هستند. خدايا! پليدى را از آنان دور ساز و آنان راپاكيزه گردان.

به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتى؟

پاسخ داد: من پشيمان هستم. آن كار مقدر شده بود. (10) .

ام المؤمنين با جبر الهى سرزنش را از خود دور مى‏سازد و به گمان خودتوانسته بدين وسيله خويشتن را تبرئه يادست كم تا حد زيادى از گناه‏خويش بكاهد. بسيارى از افراد در مسائلى كه نتوانسته‏اند برايش توجيه‏معقول وقابل قبولى دست و پا كنند، به جبر الهى استدلال نموده وبدين وسيله كار خود را به خداوند سبحان حواله دادهو تهمت را مستقيما به‏ذات حق متوجه ساخته‏اند.

عقيده جبر از بقاياى عقيده اهل كتاب است كه كتاب‏هاى آنان بدان‏تصريح دارد. در تورات به صورت كاملاآشكار و در تلمود و انجيل هم‏آمده است. (11) .

خداوند سبحان اين عقيده را از يهود حكايت كرده مى‏فرمايد:

وقالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه‏مبسوطتان ينفق كيف يشاء (12) ;

يهوديان گفتند: دست‏خدا بسته است، اين گفتار دروغ است، دست آنها بسته‏شده به لعن خدا گرفتار گرديدند،بلكه دو دست‏خدا [دست قدرت و رحمت‏او] گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مى‏كند.

آن‏گاه اين اعتقاد را از مشركان هم حكايت مى‏كند:

سيقول الذين اشركوا لو شاء الله ما اشركنا و لا آباؤنا ولا حرمنا من‏شى‏ء كذلك كذب الذين من قبلهم; (13) .

آنان كه شرك آوردند خواهند گفت: اگر خدا مى‏خواست ما و پدران مامشرك نمى‏شديم و چيزى را حرامنمى‏كرديم (بدين گفتار جاهلانه جبريان)پيشينيان آنان تكذيب رسل كردند.

پس از آن هم به رغم مبارزه جدى اسلام با اين عقيده و تلاش‏هاى‏ستودنى، اين دين جاودانى در جهت ريشه كنكردن آن از عقل و انديشه انسان‏عرب كه مغلوب اهل كتاب و متاثر از رسوبات شرك بود، هم‏چنان بر تفكروانديشه بسيارى از مردمانى كه به اسلام گراييدند، حاكم ماند. اما اين كارساده و آسان نبود. اين عقيده به حياتخود ادامه داد و در موضع‏گيرى‏ها وتصريحات، بسيارى از آنان آشكار گشت، حتى نزد كسانى هم كه سهمىدرحكومت و سلطنت داشتند و بلكه نزد بالاترين رده رهبرى كه زمام حكومت‏پس از رسول خداصلى الله عليهوآله را به دست گرفته بودند، ظهور يافت. به علاوه اين‏عقيده در بسيارى از مواضع و سخنان خلفاى پس ازپيامبرصلى الله عليه وآله به استثناى‏على‏عليه السلام و آن‏گاه در سخنان معاويه، عايشه، خالد بن وليد، عمربنسعد، منصورو افراد بسيار ديگرى آشكار شد كه با مراجعه به متون تاريخى روشن مى‏شود.

اين عقيده همان كليد جادويى بود كه به وسيله آن رمزها باز و گنج‏هاگشوده و تمامى اعتراضات دفع و كليه نقاطنفوذ بسته مى‏شد. همين عقيده بودكه عثمان، تمسك خويش به حكومت را توجيه كرد تا اين كه كشته شد.عايشه هم خروج خود را براى جنگ با اميرالمؤمنين على‏عليه السلام، و معاويه دربيعت‏براى فرزند شراب‏خوار وفاجرش براى خلافت‏بدان احتجاج كرد.عمربن سعد هم براى كشتن امام حسين‏عليه السلام سرور جوانان اهلبهشت وارتكاب فاجعه كربلا بدان استدلال كرد. خالد بن وليد هم در قتل مالك بن‏نويره و ياران مسلمانش بداناحتجاج نمود. همين عقيده بود كه معاويه ومنصور عباسى، بازداشتن مردمان از رسيدن به حقوق خود از بيتالمال رابدان توجيه كردند. موارد فراوان ديگرى هم هست كه ما در اين مختصرمجال برشمردن و تتبع آن رانداريم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقى‏معلوم مى‏شود. كار به همين جا ختم نشد، بلكه احاديث فراوانىهم در تاييداين عقيده و تاكيد، ترويج و نشر آن از زبان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله ساخته شد. بامراجعه بهمنابع، گوشه‏اى از آنچه بيان كرديم معلوم مى‏شود. (14) .

اميرالمؤمنين على‏عليه السلام با اين عقايد فاسد وارداتى مبارزه كرد و در مقابل آن‏ايستاد. خطبه‏ها و سخنانآن حضرت سرشار از مطالبى است كه بر تباهى وفساد اين عقيده دلالت مى‏كند. شهرت اين اقدام على‏عليهالسلام و اين كه او پرچم‏داراين مبارزه بود، ما را از بيان شواهد فراوان آن بى‏نياز مى‏گرداند.

پى‏نوشتها:

1) منابع اين روايت را در فصل دوم همين بخش ملاحظه كنيد.

2) جوامع الجامع، ص‏372 (پاورقى).

3) الطبقات الكبرى، ج‏2، ص‏232; مسند احمد، ج‏6، ص‏34 و 228; الجمل، ص‏82 - 83; انسان‏الاشراف،ص‏544 و 545 نيز ر.ك: ارشاد مفيد، ص‏107 و كتاب‏هاى گوناگونى كه از نماز ابوبكردر بيمارى پيامبرصلى اللهعليه وآله بحث كرده‏اند.

4) ينابيع الموده، ص‏55 و 130; مناقب خوارزمى، ص‏76.

5) تحريم (66) آيه 4.

6) الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص‏205; الاصول العامة للفقه المقارن، ص‏156.

7) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص‏152.

8) اصول كافى، ج‏1، ص‏287 و ر.ك: تفسير فرات، ص‏110; تفسير عياشى، ج‏1، ص‏250; بحار الانوار،ج‏35، ص‏211.

9) شواهد التنزيل، ج‏2، ص‏72 - 73.

10) المحاسن و المساوى، ج‏1، ص‏471 و ر.ك: شواهد التنزيل، ج‏2، ص‏38 - 39; تفسير نورالثقلين،ج‏4، ص‏276;مجمع البيان، ج‏8، ص‏357; بحار الانوار، ج‏35، ص‏222.

11) ذكر موارد آن موجب طولانى شدن بحث و خروج از موضوع مى‏گردد. خواننده گرامى به منابع‏آن مراجعهكند.

12) مائده (5) آيه 64.

13) انعام (6) آيه 148.

14) آنچه گذشت در منابع مختلف پراكنده است. كسانى كه مى‏خواهند بدان آگاهى يابند بعضى ازآن رامى‏توانند در اين منابع پيدا كنند:

تاويل مختلف الحديث، ص‏5 - 6، 29، 45، 48، 82، 83، 128 و 235، 236; الهدى الى دين‏المصطفى، ج‏2، ص‏162و 271; المصنف، ج‏1، ص‏119 - 122 و ج‏6، ص‏356; حياة الصحابه،ج‏2، ص‏12، 94 - 95 و 230 و ج‏3، ص‏487، 492، 501 و 529.