|
|
|
|
|
|
عقب نشينى تاكتيكى با مطرح كردن ((رعايت تاكتيك هاى جنگى )) روشن گرديد كه هرعمل و كارى كه خلاف شرع و مخالفان قانون نباشد، و در پيشرفت جنگ نقش داشته وموثر باشد، نه تنها اشكال و مانع ندارد كه انجامش لازم و ضرورى است . يكى از اين گونه اعمال ، اقدام به ((عقب نشينى تاكتيكى )) است كه هنگام لزوم صلاحديد براى مدتى از موضع خود به عقب بر مى گردد و فرصت كوتاهى از جايش دست مىكشد و آن را رها مى كند تا دشمن را اغفال نموده به وى بيشتر، بهتر و آسان تر ضربهوارد كند و در نتيجه متلاشى ، ريشه كن و نابود سازد. كه چنانچه اگر به وسيله اى يك گام عقب نشينى بتوانند چند گام پيش روى ، و با رهاكردن يك سنگر سنگرها را تصرف نمايند، يا به سبب فى الجمله عقب نشينى موفقگردند دشمن را به طمع انداخته از سنگرهاشان خارج كنند كه به مجرد رها كردن سنگرو بيرون آمدن از استتار، اقدام لازم و به موقع را انجام دهند و يا... چه كار درست ،عمل به جا و اقدام مناسب است . لذا امام عليه السلام ضمن سفارش به استفاده از اين شيوه و تاكتيك ، از ناخوشايندى اينعمل ، نهى و توصيه به تحرك و ادا نمودن حق اسلحه را چنانكه بايد، سخن به ميان مىآورند: ((لا تشتدن عليكم فره بعدها كره ، و لا جوله بعدها حمله ، و اعطوا السيوف حقوقها، ووطنوا للجنوب مصارعها)) (186) از گريز و عقب نشينى كه در پى آن بازگشت ، و از شكستى كه پيامدش هجوم و حمله اىبه دشمن است ، ناراحت نشويد و بر شما ناگوار نيايد. و حق شمشيرها را ادا كنيد وپهلوهاى دشمن را بر زمين برسانيد و به خاك مذلت افكنيد. عقب نشينى و پيشروى ، شكست و پيروزى دو يار و دوست ديرينه هستند كه گاهى در سايهعقب نشينى مى توان به پيشروى نائل گشت ، و گاهى شكست محرك رسيدن به پيروزىمى گردد، يا چه بسا كه شكست پل پيروزى واقع مى شود. قرآن وقتى كه رزمندگان سلحشور و جان بركف اسلام را از رها نمودن سنگر و فرار ازميدان رزم منع مى دارد، عقب نشينى تاكتيكى را استثناء مى نمايد: ((يا ايها الذين امنوا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الادبار و من يولهم يومئذدبره الا متحرفا لقتال او متحيزا فئه فقد باء بغضب من الله و ماويه جهنم و بئسالمصير)) (187) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه با كافران در ميدان جهاد روبرو شديد به آنهاپشت مكنيد و فرار اختيار ننمائيد. كسانى كه به هنگام مبارزه با دشمن پشت به آنها كنند - مگر در صورتى كه هدف كنارهگيرى از ميدان براى انتخاب يك روش جنگى بوده باشد و يا به قصد پيوستن بهگروهى از مسلمانان و حمله مجدد چنين كسى گرفتار غضب پروردگار خواهد شد. گاهى شكست و گاهى پيروزى انگيزه و هدف در جهت به ثمر رساندن كارى ، و تلاش در انجام عملى از دوحال خارج نيست : يا به نيت رسيدن به هدفى ، تلاش و فعاليت مى نمايد، يا با انگيزهانجام رسالت و مسووليت دست به كار مى شود، كه در صورتاول اگر به مقصد از پيش تعيين شده نرسد و در وسط راه بماند شكست خورده است ، و درصورت دوم تا هر جا كه توانست عمل را اطلاق كرد. زيرا همين اندازه كه در توانش بودهمسووليت داشته نه بيشتر، چون به قول طلبگى : تكليف مالايطاق لازم مى آيد. در جنگ هم اين دو صورت قابل تصور است : كسانى كه براى اهداف شوم مادى و دنيوى مىجنگند و غرض شان نائل شدن به اهداف سياسى ، نابود ساختن رقيب و رسيدن بهرياست و از اين قبيل است ، اگر پيش از رسيدن به هدف با شكست و ناكامى مواجه گردند،مغلوب و شكست خورده هستند. ولى كسانى كه با دل آكنده از عشق و قلب مالامال و مملو از محبت و ايمان به ((الله ))براى اعتلاى كلمه توحيد، جهت پياده كردن نظام اسلامى يا پاسدارى از آن دفاع از كشورو استقلال ، ((فى سبيل الله )) مبارزه و جهاد مى نمايند و مى جنگند، تا هر جا كهعمل كنند و بتوانند روند حركت شان را ادامه دهند، پيروزاند و شكست مفهوم ندارد، اگر چهدر بين راه بمانند و نتوانند مسير را تا آخر ادامه دهند چه اينكه در جبهه اى رويا با دشمنكه با موانع و مشكلات مواجه گرديده ، اگر بر اثر كوتاهى و قصور نباشد جاىتاثر و ناراحتى نيست ، زيرا در همان حد كه توان عمل را داشته وظيفه به دوشش بوده ، كه مخلصانه تلاشنموده و عمل كرده ، كه خود بزرگترين پيروزى و موفقيت است . به علاوه شايد مشيت الهى در شكست قرار گرفته است زيرا در سايه شكست و پيروزىگوهر افراد به طور كامل نمايان مى شود و در سختى ها و شدائد است كه افراد محكم واستوار مى گردد، و در سايه شكست و پيروزى است كه انسان هاى نمونه وكامل از ديگران تشخيص داده مى شود، و به فرموده على عليه السلام : ((فى تقلب الا حوال علم جواهر الرجال )) (188) در دگرگونى احوال (پيروزى و شكست ، فقر و ثروت ، بيمارى و تندرستى ، نصب وعزل از رياست و مقام و...) جوهر و مردانگى مردها شناخته مى شود. كه انسان كامل آن فردى است كه در شكست خود را نبازد، روحيه را از دست ندهد و هدف رارها نكند كه سرانجامش پيروزى خواهد بود، و در پيروزى دچار غرور و خود برتر بينى نگردد كه پيامدش شكست و ذلت خواهد شد. گذشته از اين ، بسيارى از انسان ها در حالت عادى استعدادهاى نهفته خويش را بروز نمىدهد، اما به هنگام پيش آمدهاى سخت ، استعدادش را به كار مى اندازد، و لذا بيشتر اختراعاتو اكتشافات در زمان هاى جنگ صورت گرفته است . در جاى ديگر امام عليه السلام در مقام ترغيب لشكريانش به جهاد، به آنها مى فهماند كهدر جنگ ، شكست و پيروزى وجود دارد ولى سرانجام با پايمردى ، ثبات ، استقامت وصداقت ، امداد و يارى ((الله )) نصيب تان خواهد گرديد و پيروز خواهيد شد: ((فمره لنا من عدونا ومره لعدونا منا فلما راى الله صدقناانزل بعدونا الكبت ، و انزل علينا النصر)) (189) گاهى دشمن از ما ضربه مى خورد و پيروز مى شديم ، و زمانى ما از دشمن ضربه مىديديم ، اما هنگامى خداوند راستى و اخلاص ما را ديد خوارى و ذلت را به دشمنان مانازل كرد و نصرت و پيروزى را به ما عنايت فرمود. حضرت بدين وسيله از مايوس شدن جلوگيرى مى نمايد، زيرا همانگونه كه مايوس ونااميد شدن از رحمت خدا سبب بيشتر كشيده شدن به سوى گناه ، مهصيت و جنايت است ،مايوس شدن در جنگ عامل بى تحركى و سبب شكست است ، و لذا در اسلام به همان اندازهكه از ((طول الامل )) آروزهاى دور و دراز و از ياد برنده مرگ قيامت باز مى دارد، از ناميد ومايوس شدن نهى مى فرمايد: قرآن قصه يعقوب را نقل مى نمايد كه وى در عينحال خبر گرگ خوردن حضرت يوسف را شنيده و مدتچهل سال از وى اطلاعى نداشت ، پسرانش را امر به تفحص و جستجوى يوسف فرمود و آنهارا از مايوس شدن از رحمت خدا، نهى كرد و گوشزد نمود كه ناميدى از رحمت الهى ازكافران و افراد بى ايمان و بى اطلاع از قدرت ((الله )) سر مى زند: ((يا نبى اذهبوا فتحسسوا من يوسف و احيه وال تايسوا من روح الله انه لا يايس من روح الله الا القوم الكافرون )) (190) پسرانم ! برويد و از يوسف و برادرش تفحص كنيد، و از رحمت خدا مايوس نشويد كه ازرحمت خدا جز قوم كافر مايوس نمى شوند. به علاوه بايد رنج شكست را به جان خريد وقبول كرد، تا موفق به شكست دادن شد، و بهقول يكى از بزرگان : آنقدر شكست مى خوريم تا راه شكست دادن را بياموزيم . نباختن روحيه هنگام شكست يكى از مسائل بسيار خطرناك كه زيانش از زيان شكست نظامى از دشمن ، زيان بارتر،سنگين تر و دشوارتر مى باشد، از دست دادن و باختن روحيه هنگام شكست نظامى است . كهاگر چاره اى اساسى برايش نسجند و راه علاج يا جبران درست برايش در نظر نگيرند،عواقب و پيامدهاى فاجعه آفرين و جبران ناپذير در پى و بهدنبال خواهد داشت . زيرا اگر پس از ضربه و شكست خوردن ، روحيه را ببازد دچار ياس و نااميدى مى گرددكه در اين حالت مجبور مى شود يا دست به خودكشى و و انتحار زند، يا در برابر دشمنتسليم گردد و به اسارت و خوارى تن دهد و ذلت را بپذيرد، كه اين اولين نتيجه وپيامد از دست دادن روحيه است . اما اگر روحيه را نباخت جراءات و شهامت را حفظ كرد، از تلاش ، كوشش ، و فعاليت دستبر نمى دارد، مى رود فكر مى كند و مى انديشد كه چرا شكست خورديم ؟ چه عواملى سببشكست ما و غلبه دشمن شد؟ چه كندى ، سستى و مهمل كارى از ما سر زد؟ و...تحليل ، بررسى ، ارزيابى و مطالعه دقيق مى نمايد تا به اشتباهات خود پى ببرد وآنها را جبران كند و از تكرارش جلوگيرى نمايد،عوامل پيروزى دشمن را درك كند تا تصميم قاطع و اقدام لازم را بگيرد وعمل كند، كه در اين صورت اميد مى رود رفته رفته و آهسته آهسته شكست را جبران و آبروىرفته را بازيابد. امام عليه السلام به طور ضمنى و با اشاره ، مطلب را مى رساند كه : از شكستى كهتحرك و حمله به دنبال دارد ناراحت نباشيد. از ((باختن روحيه )) كه براى بعضى پس ازشكست به وجود مى آيد، متاثر باشيد و بر شما ناگوار و سخت تمام شود: ((لا تشتدن عليكم فره بعدها كره ، و لا جوله بعدها حمله )) (191) از عقب نشينى كه در پى آن بازگشت ، و از شكستى كه پيامدش هجوم به دشمن است ،ناراحت نشويد. برخوردارى از روحيه قوى در جنگ ، عامل اصلى موفقيت بوده است ، و ثابت شده اگربهترين و مدرن ترين سلاح ها در اختيار جنگجويان فاقد روحيه قرار گيرد، نتيجه مطلوبنخواهد داشت ، زيرا مسلم تاست كه عامل روحى از ابزار و تكنيك ، برترى دارد. وقتى جنگ اعراب و اسرائيل را ارزيابى كرده اند به اين نتيجه رسيده اند:عامل شكست اعراب در تمام جنگ ها به خصوص در جنگ سوم (1967) پائين بودن روحيهسربازان اعراب و بالا بودن روحيه اسرائيلى ها بوده است . (192) ولى تلاش پى گير اعراب پس از اين شكست و جبران نقايص گذشته ، پيروزى جنگرمضان (1393 مهر 1352) نصيب شان گرديد. لذا يك سرباز و رزمنده در هيچ حالىنبايد روحيه را از دست بدهد، و وظيفه فرماندهان و مسولين است به هر وسيله ممكن كه درتوان و اختيار دارند سربازان را تقويت روحى نمايند. پيكارى كه در آن شكست راه ندارد مطلبى كه در كنار موضوع ((نباختن روحيه ))قابل طرح مى باشد، اين است كه بايد بررسى و محاسبه كرد كه در جنگى كه اسلام آنرا تجويز و بر آن صحه گذاشته است ؛ در نبردى كه براى نابودى ظلم و ستم وجايگزين نمودن عدل و داد، صورت مى پذيرد؛ در پيكارى كه به جهت براندازى طاغوتو حاكميت ((الله )) شكل مى گيرد؛ در جهادى كه به خاطر ريشه كن كردن فساد، بى بند وبارى و قطع زنجير اسارت انسان انجام مى پذيرد؛ در درگيرى كه با انگيزه اى دفاعاز كشور، ناموس ، شرف و حثيت خويش و جامعه تحقق مى يابد و پوزه ممتجاوز را به خاكمذلت مى مالد تا براى هميشه چنين طمع و آرزو را نكند و اين گونهخيال خام را در مغز و انديشه اش خطور ندهد؛ و در مبارزه اى كه هدفش حمايت از محرومين وبه دست آوردن حقوق مستضعفين است ، آيا شكست معنى دارد تا با پيش آمدهاى ناگوارروحيه را از دست داد؟ حتما پاسخ منفى است . زيرا چنين جنگى كه شركت در آن افتخار و مصداق فرموده امام على عليه السلام : ((اغزوا تورثواابنائكم مجدا)) (جهاد كنيد و به بازماندگانتان عظمت و افتخار بهارث بگذاريد) و هدف و انگيزه اش رضايت ((الله )) و انجام رسالت و مسووليت است ،كه چه بكشد و چه كشته شود، جز نفع متصور نيست ، و در هر صورت به ((احدى الحسنيين)) مى رسد، آيا مى توان شكست تصور كرد؟ پس در صحنه نبرد حق و باطل ، شرك و ايمان و اسلام و كفر و... هر شخص را كه سعادتيارى كند و لياقت ، شايستگى و اهل بيت مقام و منزلت ((مجاهد فىسبيل الله )) را ادارا گردد و در ميدان رزم شركت جويد، شركت نمودنش عبادت ، كشتن و بههلاكت رساندن دشمنانش كه دشمنان خدا و بندگان است داراى اجر و ثواب ، و كشته شدنش((شهادت )) كه درجه و مرتبه اش را خدا مى داند چون ((عند ربهم يرزقون )) است . امام عليه السلام زمانى كه در ميدان جنگ صفين تصميم به جنگ مى گيرد، در سخنانى كهاز خدا كمك و يارى مى جويد، و سپس لشكريانش را به جهاد تشويق مى نمايد، اين مطلبرا ضمن دعا و نيايش باز گو مى فرمايد: ((اللهم رب ... ان اظهرتنا عدونا فجنبنا البغى ، و سددنا للحق ، و ان اظهرتهمعلينا فارزفنا الشهاده و اعصمنا من الفتنه )) (193) اى پروردگار... اگر ما را بر دشمنان غلبه دادى و پيروز نمودى ستمگرى و ظلم را از مادور گردان ، و به راه حق و درستكارى استوارمان فرما، و اگر دشمنان را بر ما مسلطكردى شهادت را روزى و نصيب ما گردان و از تباهكارى و فساد حفظ و نگاه مان دار. بنابراين ، كه پيروزى در دو سوى قضيه قابلتحقق است ، كه چه با نابودى دشمن ، در ظاهر پيروز شود، و چه به حسب ظاهر از دشمنشكست خورد ولى در واقع دشمن را شكست دهد، چرا يك رزمنده و جهادگر از شركت در ميدانرزم و جهاد در راه خدا واهمه و هراس به دل راه دهد؟ كه غير از پيروزى شكست مفهوم ندارد،و غير از برد، باخت راه ندارد، و غير از نفع متصور نيست . امدادهاى غيبى در جنگ كسانى كه به امدادهاى غيبى اعتقاد ندارند و كمك هاى الهى را باور نمى كنند، و اينمعتقدات را به باد مسخره و استهزاء مى گيرند، هميشه پيروزى و شكست را به گردنداشتن وسايل پيش رفته و مدرن جنگى ، رعايت يا عدم توجه به تاكتيك هاى جنگى ، كميت وكيفيت نيروى رزمنده ، كارايى يا عدم لياقت و توانائى فرماندهان ، نادرست بودناستراتژيك جنگى و منطقه سوق الجيشى و... مى اندازند، و پيروزى ، كشتن ، نابود كردناز بين بردن و از پا در آوردن دشمن را به خويش نسبت مى دهند، و قلع و قمع و تار و ماركردن ارتش و قواى دشمن را مرهون فعاليت ، تلاش و زحمات خود قلم داد مى كنند و... ولى اسلام ، ضمن اينكه به وسايل و ابزار جنگى و ساير فنون و شيوه هاى مؤ ثر دررزم اهميت ، احترام و ارزش قائل است و هر فرد رزمنده مسلمان را سفارش و توصيه بهانجام مسووليت و رسالتش و رعايت مسائل مربوط به جنگ مى نمايد؛ پيروزى را تنها درگرو اين ابزار و تلاش بشرى ندانسته و امدادهاى غيبى را نيز سهيم مى داند، و حتىشكست را اگر در اثر كوتاهى و قصور و سهل انگارى سربازان و نيروهاى رزمندهنباشد، آن را خالى از مصلحت نمى داند. دليل بر مدعا و شاهد بر نوشتار، علاوه بر نهج البلاغه ، آيات و روايات فراوان است، كه چون در مقام بررسى و توضيح اين مسائل از نظر نهج البلاغه هستيم به جملاتدل نشين و آموزنده اميرالمومنين عليه السلام كه اشاره به مطلب دارد، بسنده مى شود. امام عليه السلام وقتى به فرزندش ((محمد بن حنفيه )) در جنگجمل سفارش و تاءكيد به مقاومت ، صبر و رعايت تاكتيك هاى رزمى و... مى نمايد، سپس مىفرمايد: ((و اعلم ان النصر من عندالله سبحانه )) (194) و بدان نصرت و پيروزى از جانب خداى سبحان است . و هنگامى كه حضرت لشكريانش را به جهاد تشويق و ترغيب و به جهت سستى نكوهش مىنمايد، نمونه هائى از مقاومت و پايمردى خويش و همرزمانش در ركاب پيامبر صلى اللهعليه و آله را بيان مى دارد، و سپس از امدادهاى غيبى و يارى حق در آن غزوات خبر مى دهد: ((و لقد كنا مع رسولالله صلى الله عليه و آله ... فلما راى الله صدقناانزل بعدونا الكبت و انزل علينا النصر)) (195) در ركاب پيامبر خدا بوديم ... هنگامى كه خداوند راستى و اخلاص ما را ديد و پاكى رامشاهده فرمود، خوارى و ذلت را به دشمنان مانازل كرد و نصرت و پيروزى را به ما عنايت فرمود. در اين جمله حضرتش مى فهماند، امداد غيبى نتيجه صداقت ، خلوص و زير پا نگذاشتنضوابط انسانى و متوسل نشدن به كارهاى ناشايست و رعايت كردناصول جنگى است . و در جاى ديگر: وقتى كه ((عمر ابن الخطاب )) در دوران خلافتش براى رفتن به جنگروميان آماده مى شد، آمد با حضرت مشورت و از ايشان نظر خواست ، كه حضرت ضمنارائه اى رهنمائى ها، وى را تشويق و از امدادهاى غيبى و كمك پاسدار دين و يارى حافظشريعت ، مطالبى فرمود: ((و قد توكل الله لاهل هذا الدين باعزاز الحوزه و ستر العوره ، و الذى نصرهم و همقليل لا ينتصرون و منعهم و هم قليل لا يمتنعون حى لا يموت )) (196) خداوند به پيروان اين دين وعده داده و بر عهده گرفته كه اسلام را سربلند، و نقاطضعف آنها را بر طرف سازد. آن كس كه آنان را در آن هنگام كه اندك بودند و نمى توانستند از دشمن انتقام بگيرند،يارى كرد؛ و در آن موقع كه در اثر كمى نفرات نمى توانستند از خود دفاع كنند از آنهادفاع نموده و از شكست حفظ فرمود، هموزنده است ، هرگز نمى ميرد. حضرت ضمن اينكه اشاره به امدادهاى غيبى مى نمايد، مددهاى الهى را در گذشته بهيادشان مى آورد تا اين مساءله را درست بفهماند و نگرانى را رفع و دلگرمى شان رابيشتر كند. مورد ديگرى كه امام از امدادهاى غيبى سخن به ميان مى آورند، زمانى است كه ((عمر ابنالخطاب )) در دوران خلافتش عازم جنگ با ايران بود، خدمت حضرت مشرف شد و در اينزمينه مشورت نمود، حضرت ضمن بيان مطالب بسيار لازم و حياتى ، از يارى پروردگارنويد داد و اميدوار فرمود و گوشزد نمود كه نبايد از بسيارى لشكر كفار و كمى سپاهخود بهراسيم و نگران باشيم : ((ان هذا الامر لم يكن نصره و لا خدلانه بكثره و لا بقله ، و هو دين الله الذى اظهره وجند الذى اعده و امده ، حتى بلغ ما بلغ و طلع حيث ما طلع ، و نحن على موعود من الله و اللهمنجز وعده و ناصر جنده )) (197) پيروزى و شكست اين امر (جنگ در راه خدا) بستگى به فزونى و كمى جمعيت نداشته ايندين خدا است كه آن را پيروز ساخت و سپاه اوست كه آن را آماده و يارى كرد تا به آن جاكه بايد برسد رسيد، و به هر جا كه بايد طلوع كند، طلوع نمود، از ناحيه خداوند بهوعده خود جامه عمل خواهد پوشانيد، و سپاه خويش را يارى خواهد فرمود. در فراز ديگرى از سخنانش كه سخن از امداد غيبى به زبان آورده ، هنگامى است كه((طلحه )) و ((زبير)) به سوى بصره حركت كردند و حضرت را تهديد به جنگ نمودند،كه امام مى فرمايد تا هنوز كسى مرا به جنگ تهديد نكرده و من به وعده كمك و يارى خداايمان دارم ، از كسى بيم و هراس به دل راه نمى دهم : ((قد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب ، و انا على ما قد وعدنى ربى منالنصر)) (198) من هيچگاه تهديد به جنگ نمى شدم ، و هرگز كسى نمى توانست از ضرب شمشير من رابه وحشت اندازد، من به همان وعده نصرتى كه پروردگارم به من باقى هستم . وقتى امدادهاى غيبى تا اين حد در سرنوشت جنگدخيل و اين اندازه نقش دارد، جهادگران و فدائيان راه ((الله )) بايد در هيچ حالى چشم ازامدادهاى الهى نپوشند و زياد بودن نيرو، يا به حد كافى در اختيار داشتن ابزار جنگى ،آنها را از حالت نياز به كمك الهى باز ندارد. خطر عوام فريبى دشمن يكى از توطئه هاى دشمن ، پس از شكست در جبهه نظامى و زمان به مخاطره يافتن موجوديتخويش . ((خطر عوام فريبى )) است . هنگامى كه دشمن تمام راهها را به رويش مسدود و بسته ديد، به نيرنگ ، حيله و تبليغاتدروغ متوسل مى گردد كه گاهى از راه ادعاى صلح دوستى و طرفدارى آتش بس وجلوگيرى از خون ريزى پيش مى آيد، گاهى مساءله مخالفت اسلام با جنگ را يدك مىنمايد، گاهى اقدام به خريدن روحانى نمايان غير مسؤول مى كند و فتاواى غير اسلامى آنها را مخالف شرف و حيثيت انسانى مى زند، و گاهىموضوع پيروى از قطعنامه سازمان ملل و ميانجيگرى كشورها وتشكيل كنفرانس هاى فرسايشى را مطرح مى دارد، و از اينقبيل كارها... تا اذهان عامه مردم و جهانيان را مخدوش نمايد و بتواند به اين بهانه ها وسر و صداى مخالف واقع و خلاف حقيقت ، شكست و رسوائى خود را جبران يالااقل تحت الشعاع قرار دهد و به فراموشى سپارد. كه تنها با هوشيارى ، آگاه نمودن مردم ، افشاگرى و بازگو نمودن نقشه هاى شومشان ، امكان خنثى ساختن توطئه ها و دفع خطراتى كه از اين ناحيه است ، اميد مى رود. وقتى كه خوارج نهروان موضوع حكمين در جنگ صفين را انكار نمودند، امام عليه السلاميادآورى مى فرمايد كه چه اندازه گفتم و اسرار نمودم كه فريب حيله و نيرنگ معاويه وعمر و عاص را نخوريد و به مبارزه و جنگ تان ادامه دهيد كه راه رسيدن به پيروزى وسعادت همين است كه نپذيرفتيد و به تقاضاى صلح و آتش بس معاويه كه با سر نيزهكردن قرآن از شما خواست ، تن داديد و به اين روز افتاديد و به اين بدبختى وگرفتارى مبتلا شديد. ((الم تقولوا عند رفعهم المصاحف - حيله و غيله و مكرا و خديعه - اخواننا واهل دعوتنا: استقالونا و استراحوا الى كتاب الله سبحانه ، فالراىالقبول منهم و التنفيس عنهم ؟ فقلت لكم : هذا امر ظاهره ايمان ، و باطنه عدوان و اولهرحمه و اخره ندامه فاقيموا على شانكم و الزموا طريقتكم و عضوا على الجهاد بنواجذ كم ولا تلتفتوا الى ناعق نعق ان اجيب اضل و ان تركذل )) (199) مگر آن وقت كه از روى حيله و مكر و خدعه و فريب قرآن ها را بر سر نيزه بلند كردندنگفتيد: برادران ما هستند و اهل آئين ما؟ از ما مى خواهند كه از آنان بگذريم و راضى به حكومت كتابخدا شده اند، پس نظر ما اين است كه حرف شان راقبول كنيم و دست از آنان برداريم ، اما من به شما گفتم كه اين امر ظاهرش ايمان است وباطنش دشمنى و عدوان ، آغازش رحمت است و پايانش ندامت ؛ بر همينحال باقى باشيد و از راهى كه پيش گرفته ايد منحرف نشويد، و در جهاد دندان ها راروى هم فشار دهيد؛ و به هر صدائى اعتنا نكنيد؛ چه اينكه اينها صداهائى است كه اگرپاسخش گوئيد گمراه مى كند، و اگر رهايش سازيد خوار وذليل مى گردد. يعنى به شما گفتم فريب شيطنت معاويه و لشكريانش را نخوريد، آنهاچون شكست خويش را حتمى مى بينند، اظهار دوستى و يگانگى مى نمايند ولى اگر تسلطيابند، به شما ظلم و ستم خواهند نمود، و آنگاه از اين دلسوزى بر آنها پشيمان خواهيدشد، فائده و نتيجه نخواهد داشت كه قبول نكرديد. پس وقتى ككه اين خطر اين اندازه قدرت دارد كه مى تواند با تاءثير روى انديشهافراد ساده انديش ، مسير جنگ را عوض كند، وظيفه سربازان دقت و هوشيارانه بامسائل برخورد نمودن و رسالت دانشمندان دلسوز به اسلام ، دولت مردان و افراد آگاه ،افشاى توطئه و پرده برداشتن از روى نقشه هاى دشمنان است . توجه به حركات دشمن در هر كارى به هر اندازه كه اهميت داده شود و رويش دقت ، فكر و مطالعه اى بيشتر انجامپذيرد، اشتباهات و نقايص آن كمتر و از امتيازات و مزاياى زيادتر برخوردار است . در مساءله جنگ كه يك بخش قابلارزيابى آن ، مطالعه قواى دشمن است كه هر مقدار از خصوصيات آنها اطلاع داشته باشيمو حركات و كارهايشان زير نظر ما باشيد، هنگام ضربه وارد كردن و لطمه زدن يا دروقت دفاع ، موفق تر و مسلطتر خواهيم بود. از اين رو يكى از وظايف اساسى و اصيل ما در ميدان جنگ و صحنه درگيرى اين است كه باكمال دقت و با تمام وجود، همه حركات رفت و آمد، جابجائى ونقل و انتقالات دشمن را زير نظر بگيريم تا در وقت تصميم گيرى بتوانيم از روىآگاهى و علم نقشه بريزيم . اهميت اين مطلب از سخنان امام عليه السلام استنباط مى شود كه به ((مالك اشتر)) مىنويسد كه اگر صلح را صلاح دانستى بپذير، لكن پس از صلح حركات و كارهاى دشمنرا زير نظر داشته باش ، و به دشمن اطمينان و اعتماد نكن ! كه مبادا به شما زيانبرساند: ((و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه فان العذور بما قاربليتغفل فخذ بالحزم و اتهم فى ذلك حسن الظن )) (200) زنهار! زنهار! سخت از دشمنت پس از بستن پيمان صلح بر حذر باش ! چرا كه دشمنگاهى نزديك مى شود كه غافلگير سازد، بنابراين دور انديشى را به كار گير، واحتياط را رعايت كن ؛ و در اين موارد روح خوش بينى را كنار بگذار و زير بار حسن ظن مرو. روشن مى شود هنگامى كه در شرايط صلح بايد نسبت به دشمن اطمينان نداشت و مراقبحركاتش بود، در ميدان جنگ درگيرى حتما كنترل حركات دشمن واجب و لازم است . استقامت رمز پيروزى اكثر عمل ها و كارها را اگر درست و با دقت ارزيابى كنيم و جوانب مثبت و منفى قضيه راناديده نگيريم خواهيم ديد يا به اين نتيجه خواهيم رسيد كه خالى از ضرر و نفع ، فايدهو زيان نيست ، كه بعضى ضررش بيشتر از نفعش ، و برخى فائده اش زيادتر از زيانشاست ، كه انسان هاى هوشيار و دور انديش پس از مطالعه و بررسى ، طرفى را انتخابمى كنند و جانبى برمى گزينند كه ثمره و نتيجه اش چشم گير، قناعت بخش و صلاح درآن باشد. در جنگ هم ، وقتى تشخيص داده شد كه صلاح ، سرنوشت و آبروى اسلام يا ميهن اسلامىبه پيروزى يا شكست جنگ بستگى دارد و در موقعيتى قرار گرفت كه راه چاره اى غير ازشكست وارد كردن به دشمن وجود ندارد؛ بايد به هر قيمت كه تمام شود و به هر سختى وپيشامدى كه منتهى گردد، پاسخ دشمن را در ميدان جنگ و با اسلحه داد و در همان وادىدشمن را به زانو در مى آورد و به سزايش رساند، زيرا حيثيت اسلام يا نظام اسلامىارزشمندتر از دادن تلفات و خسارات مالى و جانى است . لذا وقتى اراده بر اين قرارگرفت كه بايد دشمن را جواب دندان شكن داد و رسوا نمود، بايد مردانه جنگيد، قاطعانهبرخورد كرد و از كشتن و از بين بردن دريغ ننمود، و از كشته شدن و ((شهادت ))نهراسيد كه تنها راه شكست دشمن و رمز پيروزى ((استقامت )) است . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در جنگ احزاب (خندق ) سربازانش را سفارش به((استقامت )) مى نمايد و خطاب به آنها مى فرمايد: ((ايها الناس اذا لقيتم العدو فاصبروا و اعملوا ان الجنه تحتظلال السيوف )) (201) هان اى سربازان اسلام در برابر دشمن استقامت ورزيد و بدانيد كه بهشت زير سايه هاىشمشيرهائى است كه در راه حق ، عدالت و آزادى كشيده شود. و در جاى ديگر رسول الله صلى الله عليه و آله خير و نيكى را منحصر به شمشير كهعلامت و سنبل استقامت است مى شمارد، و اسلحه را راه گشا و كليد بهشت و دوزخ مى خواند: ((الخير كله فى السيف و تحت ظلالسيف و لايقيم الناس الا بالسيف و السيوف مقاليد الجنه و النار)) (202) خير همه اش در شمشير (اسلحه ) است و هيچ چيز مايه نظام گيرى مردم ، بدون شمشير نمىشود و شمشيرها كليدهاى بهشت و دوزخند. امام عليه السلام ضمن سفارش درباره تهيه ابزار جنگى ، به استقامت در ميدان رزمتوصيه مى فرمايد: ((فخذوا للحرب اهبتها، و اعدوا لها عدتها، فقد شب لظاها، و علاسناها، واستشعرواالصبر، فانه ادعى الى النصر)) (203) شما آماده پيكار شويد و ساز و برگ آن را فراهم سازيد كه آتش آن زبانه كشيده وشعله هاى آن بالا گرفته است ، صبر و استقامت را شعار خويش سازيد كه نصرت وپيروزى را به سوى شما فرا مى خواند. در جاى ديگر، تاءكيد به اين مطلب ، امام عليه السلام به يارانش دستور مى دهد كه بادشمن جدى برخورد نمايند و مردانه از خود استقامت نشان دهند: ((انهم لن يزولوا عن مواقفهم دون طعن دراك ، يخرج منه النسيم ، ضرب يفلق الهام ، ويطيح العظام و يندر السواعد و الاقدام ، و حتى يرموا بالمناسر)) (204) بدانيد دشمنان شما هرگز از جاى خود بدون نيزه هاى پى در پى كه بدن شان راسوراخ كند، آنچنان كه نسيم از آن بگذرد، ضربه هائى كه سرها را بشكافد و استخوانها را خرد كند و بازو و قدم ها را جدا سازد، تكان نمى خورند، آنها همچنان ايستادگى مىكنند تا آنگاه كه گروهها پشت سر هم آنان را تير باران كنند. انسان وقتى جنگ را برگزيد، بايد مردانه بجنگد، مردانه تا آخرين نفس در راه عقيده وهدفش جان فشانى كند، نوشته اند: در سقوط اندلس (اسپانيا) از دست مسلمين ، همين كه ((ابوعبدالله )) آخرين پادشاه ((بنىالاحمر)) شهر را تخليه و ترك كرده و كليدش راتحويل داد، با وزيران و اميران و حرمسرا و... پس از خروج از دروازه شهر، به تپه اىكه مشرف به شهر بود رسيد، شاه معزول وقتى به شهر نگاه كرد، دور نماى شهر((غرناطه )) و ((قصرالحمراء)) را در ميان درختان مشاهده كرد، حسرتش تجديد شد، شاه ووزيران اشك بر رخسارشان سرازير شد و هر چه خواستند از صداى گريه خوددارىكنند، نتوانستند، حتى صداى گريه حرمسرا بلند شد، مادر پادشاهمعزول به فرزندش چنين گفت : گريه كن ! گريه كن ! كه حق تو گريه است ، كسى كهمثل مردان در ميدان جنگ شمشير در دست نگيرد بايدمثل زنان براى گريه دستمال در دست بگيرد و گريه كند. (205) راستى كسى كه به جنگ متوسل مى گردد يا جنگ راقبول مى نمايد و بعد مهمل كارى و سستى از خود نشان مى دهد، سزاوار چنين سرنوشت است. گرم نگاه داشتن جبهه موضوع جنگ مانند ساير كارها به يك سرى عوامل مربوط است كه آنعوامل نيز به هم پيوند و رابطه دارند كه اگر يكى از آنها بااشكال برخورد نمايد در بقيه نيز تاءثير مى نمايد و دچاراشكال مى شود كه حتى خطر مشكلات و پيشامدهاى ناگوار مى رود. چنانچه مثلا: اگر تمام سربازان ، لايق ، مخلص و مقاوم باشند سلاح كافى ، پيشرفته وخوب هم در اختيارشان باشد، ولى فرماندهان اشخاص ناتوان و ضعيف باشند، بر اثربى لياقتى و طرح غلط آنها با شكست مواجه مى گردند، يا به عكس : فرماندهان افرادلايق ، شايسته و كاردان هستند و نقشه اى بسيار عالى و جالب مى ريزند ولى ارتش بىتحرك و بى هدف مى باشند كه به خاطر سستى يا بى تحركى آنها شكست مى خورند،يا فرماندهان و سربازان انسان هاى جدى ، پر تلاش ، لايق و متعهدند، اما به جهت نداشتناسلحه و مهمات لازم و به قدر ضرورت ، چنانچه بايدعمل نمى توانند، يا از اين جهات در وضع خوبى هستند و نقص و كمبودى ندارند ولى درمنطقه اى قرار دارند كه از نظر سوق الجيشى و موضع جنگ در وضع بسيار بدى هست كهسعى و تلاش بى نتيجه است و... يكى از اين عوامل كه در پيروزى و سرنوشت جنگ نقش بزرگ دارد ((گرم نگاه داشتن جبهه)) و جلوگيرى از سرد شدن افراد رزمنده است كه اين مساءله به مثابه هرعامل مهم ديگر از اهميت برخوردار و در سرعت بخشيدن و يكسره نمودن جنگدخيل و مؤ ثر است . در جنگ ((بدر)) وقتى حمله عمومى آغاز شد، پيامبر بزرگ اسلام به عنوان فرماندهكل قوا، گاه از مقر فرماندهى مى آيد و مسلمانان و رزمندگان فداكار و ايثارگر را براىنبرد در راه خدا و حمله به دشمن تحريك و تحريص مى نمود و يكبار آمد، در ميان مسلمانانبا صداى بلند فرمود: به خدائى كه جان محمد در دست او است هر كس امروز با بردبارى نبرد كند و نبرد اوبراى خدا باشد، و در اين راه كشته شود خداوند او را وارد بهشت مى كند. سخنان آن حضرت چنان تاءثير مى كرد كه برخى براى اينكه زودتر شهيد شوند زرهرا از تن بيرون مى كردند و مشغول جنگ مى شدند، ((عمير حمام )) ازرسول خدا پرسيد: فاطمه من تا بهشت چيست ؟ فرمود: نبرد با سران كفر، وى (عمير) چندعدد خرمائى كه در دست داشت به دور ريخت ومشغول نبرد گشت . اين عمل پيامبر صلى الله عليه و آله ضمن اينكه بيان يك سرى حقايق است ، جنبه گرمنگاه داشتن جبهه نيز دارد. امام عليه السلام مى فرمايد كه پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى كه مى ديد جنگ داغتر و شديدتر گرديده با فرستادن عزيزان و بستگانش در صف مقدم جبهه ، مردم وسربازان را تحريك و به رسالت شان آشنا و از سستى و تنبلى باز مى داشت . ((و كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا احمر الباس ، و احجم الناس قدماهل بيته فوقى بهم اصحابه حر السيوف و الاسنه )) (206) هرگاه آتش جنگ شعله مى كشيد و شدت مى گرفت ، و مردم حمله مى كردند پيامبر اسلامصلى الله عليه و آله اهل بيت خود را پيشاپيش لشكر قرار مى داد كه اصحابش از آتششمشير و نيزه مصون بمانند. لذا بايد ميدان جنگ را گرم نگاه داشت و عشق و علاقه اى به رزم سربازان را حفظ كرد واز خسته شدن و حاكميت ياس بر رزمندگان جلوگيرى بهعمل آورد. كه مى توان اين كار را با شيوه هاى گوناگون و مختلف انجام داد: گاه با سرزدن و ديدار مسوولين و مقامات مملكتى از جبهه ها، يا با سخنرانى و خطابههاى حماسى ، مهيج و حركت آفرين چهره ها و شخصيت هاى معروفى و محبوب مذهبى درسنگرها، گاه با تشويق ، ارزش دادن و روحيه بخشيدن به سربازان از طريق ، راديو،تلويزيون ، مجله ، روزنامه و پوستر و... به وسيله شعر، سرود و برنامه هاى حماسىديگر، و گاه از راه ترفيع رتبه ، بالا بردن درجه و امتيازقائل شدن و... راه ديگر: روشن نمودن ، بالا بردن سطح معلومات و آگاهى و آشنا ساختن رزمندگان رابه رسالت و مسووليت اسلامى و انسانى شان و به خصوص بيان و بازگو كردنوظيفه يك سرباز متعهد و وظيفه شناس و دادن انگيزه و هدف . به عبارت ديگر: نيرومندترين و شكست ناپذيرترين راه بيمه و تضمين سپاه را ازحوادث و شكست اين است كه لشكر را پاى بند به مكتب و مؤ من به هدف بار آورد، تا باانگيزه بجنگد نه با فشار. ندادن امتياز به دشمن يكى از امورى كه انسان در جنگ با آن مواجه و گرفتار خواهد شد اين است كه دشمن ناحق خواستار امتياز مى شود كه هم امتيازى به دست آورد و هم بهانه اىبراى عقب نشينى داشته باشد كه رزمندگان اسلام و مدافعان حق در اين گونه مواقع و دربرابر اين جور خواسته ها، ظاهرا دو راه بيشتر در پيش ندارند: 1 - از نظر شرع جنگيدن چه حكم دارد؟ واجب يا حرام است ؟ اگر واجب است ، بايد جنگيد وامتياز و صلح به هيچ وجه معنى ندارد، اگراشكال دارد چون اداكه جنگ به زيان اسلام و مسلمين است و در موقعيتى قرار دارد كه اگرپا فشارى و اصرار بر جنگ نمايد به گونه اى ضربه بخورد كه ديگر اثرى از وىنباشد، مانند موقعيت امام حسن مجتبى عليه السلام كه چاره اى جز صلح شرافتمندانه نداشت، در اين صورت پافشارى در جنگ نادرست است . ولى بايد به شكل و گونه اى جنگ را پايان داد كه در عين خاتمه دادن به جنگ ، حيثيتاسلام ، و ابهت و آبروى امت اسلامى نرود و ضعيف ، ناتوان و شكست خورده قلمداد نگردد ونكند با دادن امتياز، دشمن را جرى تر و به طمع اندازد. البته تشخيص اين گونه وضعيت و شرايط در نظام اسلامى در زمان معصومين عليهمالسلام با آنها و در عصر غيبت با ((ولايت فقيه )) است ، و در جاهائى كه براى اسلامىكردن نظام ، مشغول مبارزه هستند، اين رسالت بسيار مهم و خطير، به دوش عالمان باتقوا، متعهد، مسؤ ول ، دلسوز، آشنا به مسائل سياسى و آگاه از اوضاع جهان است ، كهپيدا است هر عالم و دانشمندى اين صفات در وى نيست ، و به فرموده امام عليه السلام : ((رب عالم قد قلته جهله و علمه معه لا ينفعه )) (207) بسا دانشمندى كه جهلش او را كشته در حالى كه علمش به حالش مفعى و سودى نمى دهد. 2 - اگر چه مؤ من و معتقد به امدادهاى غيبى هستيم ولى در عينحال ، وضعيت و قدرت خويش و حال دشمن را در نظر بگيرد و رويش دقت و مطالعه كند كهاگر توان ادامه جنگ شكست نمى خورد و صلاح هم در ادامه است بايد بجنگند، و اگرندارد، نه . لذا هنگامى كه امام عليه السلام در موقعيتى قرار مى گيرد كه نبايد امتياز داد، در برابرخواسته و تقاضاى بى مورد و امتيازطلبى معاويه قاطعانه مى ايستد و راضى نمى شودكوچكترين امتيازى به وى بدهد: ((و اما طلبك الى الشام ، فانى لم اكن لا عطيك اليوم ما منعتك امس )) (208) اما اينكه خواسته اى شام را به تو واگذارم ، من چيزى را كه ديروز از تو منع كردم بهتو نخواهم بخشيد (و امتياز نخواهم داد). بى جهت نيست كه حضرت تمام گرفتارى ها و مشكلات را به جان مى پذيرد و حاضرنمى شود به معاويه امتياز دهد، زيرا امتياز مساوى با امضاء و صحه گذاشتن عملكردهاىنادرست او است ، و امتياز سوژه درست جلوه دادن كارهاى ناشايستش خواهد شد. برخورد با غير نظامى ها، مجروحين انگيزه بعضى كارها از شيوه عمل آن آشكار مى شود و در زمان جنگ و ميدان رزم عملى كهبيانگر انگيزه و هدف جنگ است ، نحوه برخورد و رفتار با غير نظامى ها و مردم بى دفاعاست . زيرا كسانى كه براى اهداف غير انسانى مى جنگند نسبت به هيچ كس و هيچ چيز رحم وعاطفه ندارند و از هيچ جنايت دريغ و خوددارى نمى كنند و با بمباران مناطق مسكونى ، خانهها را روى مردان ، زنان و كودكان خراب و هزاران انسان بى گناه را زير آوارها زنده زندهدفن مى كنند و بيمارستان را روى بيماران ، مدارس را به سر دانشجويان ويران مىنمايند. روى اين اساس يهوديان مدعى فلسطين از قول خداى ملى خويش (يهود) مى نويسند: وقتى به شهرى وارد شديد، فراموش نكنيد كه بايد ساكنين آن را با لبه تيز تيغ بهقتل رسانيد، آنها را ريشه كن نمائيد، خون شان را به هدر دهيد هرچه در آنجا يافتيدنابود كنيد، و حتى حيوانات را هم زنده نگذاريد. (209) كه البته اين اعمال و دستورالعمل اختصاص به يهود ندارد و تنها آنها در فلسطين مرتكبنشده اند كه از مشخصات و خاصيت هاى تمام جنايت كاران است ، كه : ديروز امريكا در((ژاپن )) و ((ويتنام ))، انگليس در ((ايرلند))، فرانسه در ((الجزاير)) و شوروى ديروزدر تاجكستان ، بخارى و قفقاز و... امروز در افغانستان انجام مى دهد، كه يك شاهد عينىچنين بيان داشته : روس ها پستى و زبونى را به جائى رسانده اند كه نه تنها انسان ، بلكه هر موجودزنده را كه ببينند به سويش آتش مسلسل و راكت مى گشايند، چهارپايان ازقبيل گاو، گوسفند، اسب و... نيز از آتش رگبارهاىمسلسل و راكت هليكوپترها در امان نيستند، چهارپايان را با شليكمسلسل مى كشند زيرا اين چهارپايان مورد استفاده مبارزين مسلمان قرار دارند. (210) البته مبارزين مسلمان افغانى هم بحمدالله چنان ضربات كوبنده اى بر پيكر خرسقطبى (شوروى ) وارد نموده اند كه اگر اين بار از دست اين ملت بتواند جان به سلامتببرد، ديگر براى ابد چنين هوسى نخواهد كرد، كه به فرموده امام خمينى دام ظله العالى : افغانستان هجوم ناجوانمردانه شوروى آن قدرت اسطوره اى و ارتش قدرتمند حكومتغاصب و حزب خائن را با قدرت ايمان و اتكال به خداى بزرگ و اعتماد به خويش درهمكوبيد. به طورى كه بايد گفت شوروى با پريشانى و پشيمانى از هجوم ظالمانه خود به سرمى برد و در حيرت است كه چگونه از افغانستان بدون آبروريزى جا خالى كند.(211) يا اينكه ديروز ((فرانسه )) به ارتش خود نسبت به نحو برخورد با انقلابيونالجزائرى دستور مى داد: مدخل و مخرج غارهائى كه جنگ جويان الجزائرى در آنها مخفى مى شوند با هيزم و موادمحرقه ديگر پر كنيد و آنها را به آتش بكشيد و اين روباهان را بسوزانيد. (212) كه شبيه همين كار را امروز شوروى متجاوز در افغانستان انجام مى دهد. ولى كسانى كه در راه خدا مى جنگند و براى خدا مبارزه مى نمايند و هدف و انگيزه شان ازجنگ دفاع از حق ، پياده كردن نظام اسلامى يا پاسدارى از آن ، گسترشعدل و قسط و برچيدن ظلم و ستم و به دست آوردن حقوق از دست رفته و... مى باشند، بههيچ وجه حاضر نمى شوند بدون جهت كوچكترين ظلم و ستمى به افراد غير نظامى انجامبدهند و در صورت قدرت اجازه نمى دهند كسى به ديگران اين گونه جنايات را انجامدهند. چون از ديدگاه اميرالمؤ منين عليه السلام قرار دادن ظلم و بى عدالتى را((پل )) براى رسيدن به پيروزى محكوم است ، لذا هيچگاه مسلمانى حاضر نمى گردد بهجهت پيروز شدن بر دشمن به اين رذالت ها و پستى ها تن دهد كه حضرت چنين مىفرمايد: ((ما ظفر من ظفر الا ثم به والغالب بالشر مغلوب )) (213) كسى كه با توسل به گناه پيروز شود، پيروز نيست ؛ و كسى كه با ستم غلبه كند درواقع مغلوب است . با اينكه همين جمله آموزنده امام عليه السلام در اين زمينه كفايت مى نمايد و مطلب را مىرساند، علاوه بر آن امام در نامه اى به لشكريانش در جنگ صفينقبل از آغاز درگيرى ، مطلب را به صراحت بيان داشته و از ايناعمال مخالف شوون انسانى نهى و باز داشته : ((فاذا كانت الهزيمه باذن الله فلا تقتلوا مدبرا، و لا تصيبوا معورا، و لا تجهزواعلى جريح ، و لا تهيجوا النساء باذى و ان شتمن اعراضكم ، و سببن امرء كم ، فانهنضعيفات القوى و الانفس و العقول ، ان كنا لنومر بالكف عنهن و انهن لمشركات )) (214) آنگاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد فراريان را نكشيد، و ناتوان ها را ضربت نزنيدو زخمى نكنيد! و مجروحان را به قتل نرسانيد و از پا در ميادريد! با اذيت و آزار زنان رابه هيجان نياوريد، گرچه آنها به شما دشنام دهند و متعرض آبروى شما گردند و بهسران تان بد گويى كنند و بزرگان تان را ناسزا گويند، زيرا نيروىتحمل آنها كمتر است و به همين دليل زودتر تحت تاءثير واقع مى شوند و به هيجان مىآيند (در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله ) به ما دستور داده شده بود كه دست از آزارآنها برداريم با اينكه مشرك بودند. البته اگر شرايط پيش آيد كه دشمن بخواهد از افراد غير نظامى و مناطق مسكونى و...به عنوان سنگر و سپر استفاده كند و آنها را وسيله لطمه وارد كردن به لشكريان حققرار دهد، و بدين طريق بخواهد مانع پيروزى يا سبب شكست ارتش اسلام گردند،مسوولين نظام اسلامى مى توانند در حد نياز و با احتياطكامل افراد بى گناه را از بين ببرند تا دشمن را نابود سازند.
|
|
|
|
|
|
|
|