|
|
|
|
|
|
جنگ راه رسيدن به هوى و هوس نباشد با بحثى اگر چه كوتاه و فشرده در زمينه ((هدف داشتن جنگ )) معلوم گرديد كه ارزشجنگ بستگى به هدف آن ، و عظمت مبارزه مربوط به نيت آن است ، كه اگر به جهت هواىنفس ، جايگزين نمودن باطل ، رسيدن به مقام ، سلطه بر ديگران ... به دست آوردنمدال افتخار و گسترش خاك و از اين قبيل باشد، نه تنها ارزش و اهميت ندارد كه ستم ((ظلمو جنايت )) محسوب مى شوند. لذا مى بينيم افرادى يك عمر مى جنگند، تلاش مى نمايند، شب و روز، گرما و سرما نمىشناسند. و در عين حال به عنوان انسان هاى جانى و ظالم در تاريخ ثبت مى گردند، زيرابراى هواى نفسى بوده و انسان هايى هم مشاهده مى گردد كه تنها چند صباحى يا چندساعتى مى رزمند ولى در تاريخ به عنوان انسان هاى فداكار، ايثارگر، مبارز و انقلابىبه شمار مى آيند و براى ديگران الگو، اسوه ، نمونه و سرمشق قرار مى گيرند، چونبراى خدا و ((فى سبيل الله )) جنگيده اند و هدفشان رهائى ازچنگال ستمگران و حاكميت قانون ((الله )) بوده است . و بدين جهت است كه امام عليه السلام از جنگ براى رسيدن به خواسته هاى نفسانى واهداف ناشى از خود خواهى ، نهى مى دارد: ((و لا تحركوا بايد كم و سيوفكم فى هوى السنتكم ، و لا تستعجلوا بما يعجله اللهلكم )) (121) شميرهاى تان را در راه هوا و هوس و كلماتى كه از زبان تانبيرون مى آيد به كار نيندازيد. يعنى وقتى اسلحه به دست مى گيريد و مى جنگيد سعى كنيد با فرمان الهى آغازگرباشيد و در محدوده فرمان الهى از سلاح و ابزار جنگى تان استفاده كنيد، بى خودشمشيرتان را به كار نبريد و بى مورد كسى را بهقتل نرسانيد، نكند هواى نفس ، حب رياست ، عشق به مقام ، ترفيع رتبه ، علاقه بيش ازحد به كشور و ملت ، اميد به دست آوردن غنيمت و يا غرور قدرت بر شما حاكم باشد و هرچه بخواهيد انجام دهيد و هر عمل دل تان خواست مرتكب شويد و خدا را فراموش و مقرراتاسلام را زير پا كنيد. و لذا مشاهده مى گردد كه هميشه امام امت خمينى كبير، قواى مسلح را در جنگ با رژيم عراق ،به رعايت معيارهاى اسلامى و ضابطه هاى انسانى تاءكيد مى فرمايد: شما ارتشيان ، پاسداران ، بسيج ، ژاندارمرى ، شهربانى و تمامى نيروهاى مردمى مسلحو تمامى مردمى كه جانتان را براى اسلام و ايران فدا مى كنيد به هوش باشيد كه اسلامرا معيار حركت هاى خود قرار دهيد. (122) زيرا هنگامى كه معيار جنگ و مبارزه حكم خدا و ضوابط اسلامى باشد، مرتكب ستم و جنايتنمى گردد و بى گناهى را به قتل نمى رساند و زن و كودك را از بين نمى برد. اتمام حجت بر دشمن در هر كارى كه نياز به اتمام حجت داشته باشد، اتمام حجت خوب و خالى از فائده نيست ،اما در جنگ كه مساءله كشتن ، كشته شدن ، به خاك و خون كشيدن ، زير و رو كردن وويرانى به بار آوردن و... مطرح است ، اتمام حجت واجب و لازم مى باشد، زيرا چه بساكه اتمام حجت مؤ ثر واقع شود و از بروز جنگ جلوگيرى كند، فاجعه رخ ندهد و تلفاتو خسارات مالى و جانى به وجود نيايد. و بدين دليل است كه على عليه السلام قبل از شروع و آغاز جنگ و حتى در صحنه جنگاتمام حجت مى نمايد تا شايد آتش جنگ شعله ور نگردد يا خاموش شود، به عنوان نمونه : امام قبل از جنگ جمل براى اتمام حجت ((عبدالله بن عباس )) را نزد ((زبير)) فرستاد كه بهتعهدى كه داشت بر گردد: ((ولكن الق الزبير فانه الين عريكه فقل له :يقول ابن خالك عرفتنى بالحجاز و انكرتنى بالعراق فما عدامما بدا؟)) (123) بلكه با ((زبير)) ارتباط بگير كه نرم تر است ، به او بگو پسر دائيت مى گويد: درحجاز مرا شناختى و در عراق نشناخته انگاشتى ، چه شد كه از پيمان خود بازگشتى ؟! و حتى نوشته اند كه در جنگ جملدر ميدان جنگ و در حال پيكار هنگامى كه امام با ((زبير)) روياروى شد از باب اتمام حجتبه زبير فرمود: چه باعث شد كه اين غائله را بر پا نمائى ؟ زبير گفت : من خون((عثمان )) را مطالبه مى نمايم ، على عليه السلام فرمود، تو و ((طلحه )) موجب ريختهشدن خون ((عثمان )) گشته ايد بعد فرمود: تو را به خدا سوگند آيا به ياد دارى كهروزى از پيش من عبور مى كردى و پيامبر صلى الله عليه و آله به دست تو تكيه كردهبود در حالى كه از نزد قبيله ((بنى عمرو بن عوف )) مى آمد، پيامبر به من سلام كرد وبه روى من خنديد و من هم به او خنديدم ، تو گفتى : يارسول الله فرزند ابى طالب شوخى را رها نمى كند. پيامبر (صلى الله عليه و آله ) وفرمود: ساكت باش ، فرزند ابى طالب اهل شوخى نيست ، آگاه باش تو اى زبير بهزودى با على به جنگ و كشتار خواهى پرداخت در حالى كه توبه او ستمكارى ، زبير باشنيدن اين سخن استرجاع (انا لله و انا اليه راجعون ) نموده از تصميم جنگ با على عليهالسلام منصرف شد. (124) برخى از نويسندگان نوشته اند كه امام عليه السلام پيش از آغاز جنگ چندين نفر را جهتاتمام حجت و براى اندرز و نصيحت نزد اصحابجمل فرستاد تا شايد مؤ ثر واقع شود، و آتش جنگ شعله ور نگردد، كه متاءسفانه نتيجهنبخشيد، كه آخر الامر امام عليه السلام ((انس ابن مالك )) را كه يكى از صحابه پيامبر وكسى بود كه نصايح پيامبر به طلحه و زبير و نهى آنها را از جنگ با امام عليه السلامو داخل شدن در فتنه ، خودش شنيده بود، براى اتمام حجت نزد آنها فرستاد، وى رفت باآنها ملاقات كرد منتهى آن سفارش هاى پيامبر را بازگو نكرد كه وقتى برگشت ، امامسوال فرمود: جريان اندرز پيامبر اكرم را بيادشان آوردى ؟ گفت : فراموش كردم كه بعدشخص امام لباس رزم را بيرون كرد تا خيال نكنند براى جنگيدن آمده ، نزد ((طلحه )) و((زبير)) تشريف برد و آنها را نصيحت فرمود و بعد ((زبير)) را تنها به گوشه اىبرد و آن جريان توصيه رسول خدا را به يادش آورد و او گفت فراموشم شده بود و ازجنگ با شما منصرف شدم و اشك توبه چشمانش را پوشانيد. (125) امام عليه السلام در رابطه با جنگ معاويه ،قبل از توسل به جنگ جهت اتمام حجت ، ((جرير ابن عبدالله بجلى )) را به شام فرستادتا از معاويه بيعت بگيرد، و معاويه ((جرير)) رامعطل كرد، تا اينكه حضرت اين نامه را براى ((جرير)) فرستاد كه ابلاغ كند: يا بيعتيا جنگ : ((اما بعد فاذا اتاك كتابى فاحمل معاويه علىالفصل و خذه بالامر الجزم ، ثم خيره بين حرب مجليه ، او سلم مخزيه ، فان اختارالحرب فانبذ اليه ، و ان اختار السلم فخذ بيعته ، و السلام )) (126) اما بعد! هنگامى كه نامه من به دستت رسيد ((معاويه )) را به حكم قطعى وادار كن ! و بهاو بگو! براى يكطرفى شدن ، عزمش را جزم كند. سپس او را بين جنگ بيرون كننده و ياتسليم دال بر عجز و رسوا گر مخير ساز اگر جنگ را اختيار كرد به او اعلام جنگ كن ! واگر تسليم شد از او بيعت بگير! والسلام . هنگامى كه ((معقل ابن قيس رياحى )) را فرمانده سه هزار ارتش تعيين و به سوى لشكرشام مى فرستاد، وصيت و سفارش هائى برايش نمود كه از جمله : ((و لا يحملنكم شنانهم على قتالهم قبل دعائهم والا عذار اليهم )) (127) (متوجه باش ) پيش از آنكه آنها را به صلح و مسالمت و راه خدا دعوت كنى و راه عذرشانرا در پيشگاه خداوند ببندى ، به خاطر عداوت خصوصى با آنها پيكار نكنى . امام در جنگ صفين قبل از شروع درگيرى و جنگ به سربازانش رهنمائى مى فرمايد. و درضمن سفارش مى نمايد كه شما آغازگر آتش جنگ نباشيد زيرا شما حجت (امام ) داريد وبگذاريد با شروع جنگ از ناحيه آنها، حجت ديگرى هم تمام شود: ((لا تقالوهم حتى يبدوكم ، فانكم - بحمدالله - على حجه و ترككم اياهم حتى يبدوكمحجه اخرى لكم عليهم )) (128) با آنها نجنگيد (و شما آغازگر جنگ نباشيد) تا آنها پيشدستى كنند، چه اينكه شمابحمدالله (براى حقانيت خود) داراى حجت و دليل هستيد، و واگذاشتن شما تا آنها نبرد راشروع كنند اين حجت ديگرى است به سود شما و زيان آنان . امام در نامه اى به ((محمد بن ابى بكر)) حاكم و استاندار مصرى وى را در كنار سفارشبه تحرك در جنگ ، امر به دعوت به سوى خدا و اتمام حجت مى فرمايد: ((فاصحر لعدوك وامض على بصيرتك و شمر لحرب من حاربك وادع الىسيبل ربك و اكثر الاستعانه بالله يكفك ما اهمك و يعنك على مانزل بك ان شاء الله )) (129) (اكنون ) تو براى پيكار با دشمنت سپاه را بيرون آر و طبق بصيرت و فهمت در مبارزه بااو حركت كن ، دامن جنگ را براى كسى كه با تو مى جنگد به كمر زن ، و مردم را در راهپروردگارت به مبارزه دعوت كن . از خداوند بسيار يارى طلب كه مشكلاتت راحل خواهد كرد. و در شدائدى كه بر تو نازل مى شود ياريت مى كند. انشاء الله . و نيز حضرت قبل از جنگ جمل نامه اى به طلحه و زبير مى فرستد و در آن نصيحت مىنمايد كه از اين اقدام خود دست بكشند: ((فارجعا ايها الشيخان عن رايكما، فان الان اعظم امركما العارمنقبل ان يجتمع العار و النار)) (130) اى دو پيرمرد و اى كسانى كه زمام امور عده اى را به دست گرفته ايد! از راى و نظريه خود باز گرديد چرا كه الان بازگشت شما از اين راه خلاف تنها موجبننگ است ، ولى ادامه اين راه ، هم ننگ و هم آتش دوزخ را براى شما فراهم مى سازد. يعنى الان تنها مى گويند اينها پشيمان شدند و توبه كردند كه به عقيده شما عار وننگ است ، ولى اگر جنگ را آغاز كنيد و به روى امام و رهبرتان سلاح كشيد، گرفتارعذاب الهى خواهيد شد. اينكه امام عليه السلام پيش از آغاز هر جنگ چه توسط چه با فرستادن افراد اندرزگر ونصيحت كن ، چه با ارسال نماينده و چه خود شخصا حقايق را ابلاغ و براى طرفشبازگو و با اين شيوه ها، اتمام حجت فرمود و تا اين اندازه به اين مساءله اهميت مى داد،براى اين است كه به ما بياموزد كه هر كس اگر براى خدا و در راه ((الله )) اسلحه بهدست گرفت و جنگيد لازم است قبل از شروع جنگ در هر موقعيت كه باشد اتمام حجت نمايد،زيرا چه بسا كه در ضمن اتمام حجت اشخاص فريب خورده به اشتباه هود پى ببرند و ازكرده عمل خويش پشيمان و نادم شوند. تضعيف روانى دشمن پس از آنكه مساءله ((اتمام حجت )) مراحل خود را پيمود و مؤ ثر واقع نشد و نتيجه مطلوبنبخشيد، نوبت مى رسد به ((تضعيف روانى دشمن )) كه باز همقبل از شروع جنگ انجام مى گيرد، و در صورت امكان بدين وسيله دشمن را از هدف ،تصميم و اراده اش كه جنگ است منصرف ، متقاعد و باز مى دارد، كه اگر هم منصرفنگرديد از نظر روانى تضعيف ، نگران و در فشار قرار مى دهد، كه اين امر در تصميمگيرى و نقشه دشمن ، دخيل و مؤ ثر است . زيرا در حال تشويق روانى و از دست دادن آرامش انديشه ، قدرت تفكر و انديشيدن صحيحاز وى زايل مى گردد، كه ديگر قادر به دادن نقشه درست و برنامه اى حسابى و ريختنطرح مؤ ثر نخواهد بود كه اين خود اولين پيامد و ثمره اينعمل است . و لذا مشاهده مى شود كه در اثر جنگ ها و به خصوص شيوه اميرالمؤ منين عليه السلام اينبوده برنامه را انجام مى داده اند، چنانچه در جنگ با معاويهعمل كرد، زمانى كه معاويه حضرت را به جنگ فرا خواند، امام عليه السلام نامه اى بهوى نوشت كه در قسمتى از آن چنين آمده : ((و قد دعوت الى الحرب فدع الناس جانبا و اخرج الى ، و اعفب الفريقين منالقتال ليعلم اينا المرين على قلبه و المغطى على بصره ، فانا ابوالحسنقاتل جدك و خالك و اخيك شدخا يوم بدر و ذلك السيف معى و بذلك القلب القى عدوى ....فكانى قدرايتك تضج من الحرب اذا عضتك ضجيجالجمال بالا تقال ....)) (131) مرا به جنگ دعوت كرده اى ؟ اگر راست مى گوئى مردم را كنار بگذار و يك تنه بهمبارزه من بيا!! كار به دو لشكر نداشته باش و آنها را ازجنگ معاف دار تا معلوم شودگناه بر قلب چه كسى چيره شده و پرده بر چشم چه كسى افتاده است ؟! من ((ابوالحسن ))درهم كوبنده جد و برادر و دائى تو در روز بدرم ! همان شمشير با من است ، و با همانقلب پرتوان با دشمن روبرو مى شوم ... گويا تو را مى بينم كه آنچنان از روياروئى در جنگ ضجه و ناله مى كنى كه شترانزير بارهاى سنگين ، و تو را مشاهده مى كنم كه با جمعيت خود از ضربات پى در پى وفرمان حتمى شكست ، و كشتگانى كه پشت سر هم بر روى زمين مى افتد ناله و فريادبرآورده اى ؛ و مرا به كتاب خدا دعوت مى كنى در حالى كه جمعيت تو كافرند و منكر، يااز جاده حق بر كنارند. امام در نامه اى كه به اهل بصره مى فرستد، پس از آنكه به آنها ابلاغ مى كند كه ازاعمال گذشته شما مى گذرم و گوشزد مى كند كه متوجه حركات آينده تان باشيد كهديگر باز نخواهم بخشيد و.... تا اينكه مى نويسد: ((و لئن الجاتمونى الى المسير اليكم لا وقعن بكم وقعه يكون يومالجمل اليها الا كلعقه لاعق )) (132) و اگر مرا مجبور به حركت سازيد، حمله اى به شما بياورم كه جنگجمل در برابر آن بسيار كوچك باشد. حضرت در نامه ديگرى كه پاسخ به نامه معاويه است مطالبى را مى نويسد كه درضمن همان مطلب گذشته را كه قاتل بستگان تو هستم تكرار مى نمايد، كه بيانگرمدعاى ما كه جهت تضعيف روانى دشمن است ، مى باشد: ((و عندى السيف الذى اعضضته بجدك و خالك و اخيك فى مقام واحد و انك - والله - ماعلمت الا غلف ، المقارب العقل ...)) (133) نزد من همان شمشيرى است كه بر پيكر جد و دائى و برادرت (در ميدان احد) كوبيدم . به خدا سوگند من مى دانم تو مردى بى خرد و پوشيدهدل هستى و سزاوار است درباره تو گفته شود: به نردبانى بالا رفته اى كه تو رابه پرتگاه خطرناكى كشانده كه به زيان تو است نه به سود تو. همچنين مى بينيم پيامبر بزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله ) بعد از جنگ احد هنگامى كهدشمن را تا ((حمراء الاسد)) هشت ميلى ((مدينه )) تعقيب مى كند و شب آنجا موضع مى گيرندو چون مورد ديد دشمن بوده پيامبر دستور فرمود در تمام نقاط بيابان آتش روشن كنند تادشمن تصور كند كه قدرت و نيروهاى جنگجوى مسلمان ها بيش از آن مقدار است كه در((احد)) بودند. (134) روشن است كه اصل اين تعقيب و اين عمل پيامبر تنها به جهت تضعيف روانى دشمن بوده است. در نقش تضعيف روانى دشمن جاى سخن نيست ، زيرا تاريخ ثابت كرده و تجربه نشان دادهكه چنانچه بتوانند دشمن را به هر وسيله ممكن دچار تضعيف روانى نمايد، دشمن خود را مىبازد، قدرت مقاومت و جنگ را از دست مى دهد و در وضعيت دفاعى قرار مى گيرد و دچارحالت سردرگمى عجيب مى گردد، شتابزده مى شود، هر ساعت يك تصميم مى گيرد ودوباره از آن صرف نظر مى كند، به هر سو مى دود به اين در و آن در مى زند نتيجهنمى گيرد، خلاصه گيج و متحير مى شود و نمى داند چه كند؟ چنانچه با پيروزىانقلاب اسلامى ايران به رهبرى بت شكن قرن امام خمينى (روحى فداه ) كه آمريكا منافعشرا در ايران از دست داد، مستشارانش اخراج گرديد، و با حركت انقلابى دانشجويان پيروخط امام و تسخير لانه جاسوسى آمريكا در تهران ، و به گروگان گرفتنعمال ((سيا))؛ آمريكا در چنين حالت قرار گرفته بود، كه نمى دانست چه كند. از هر راهى وارد شد، هر توطئه اى كه كرد و نقشه اى كه ريخت نتيجه نگرفت ، بلكهاثر معكوس بخشيد؟ خواست با تحريم اقتصادى بر انقلاب اسلامى ايران فشار واردسازد، نتيجه اى وارونه داد، و دولت و ملت را به فكر خود كفائى انداخت و در اين زمينهگام هاى مثبت برداشته شد. حمله نظامى به ((طبس )) انجام داد، در اثر امدادهاى غيبى وتوجهات خاصه ولى عصر امام زمان (عج ) تعدادى از هواپيماهايش آتش گرفت و تعدادىبا شكست و رسوايى بيش از گروگانهايش برگشت ، تا حدى كه ((كارتر)) (رئيسجمهور وقت آمريكا) از شنيدن اين شكست گريه مى كند. بعد ((صدام )) را تحريك و تشويق به حمله عليه جمهورى اسلامى ايران ايران واقع شد،زيرا قدرت اسلام آشكار و ملت ايران ورزيده تر و مقاوم تر شدند، و آنگاهعمال شان در داخل را وادار به تررور انفجار نمود كه پيامدش وحدت و انسجام ملت وروشن شدن چهره نوكرى گروهك ها بود. يا هنگامى كه با طرح كودتاى ماركسيستى ، مزدوران ((كرملين )) قدرت را در افغانستانبه دست گرفتند تا مجريان دستورات ((مسكو)) باشند، ملت مبارز و سلحشور افغانستانبا ضربات كوبنده ملهم از نيروى ايمان و اسلام ، امپرياليسم شوروى را دچارسرگيجى كرد كه هر برنامه پياده كرد، هر چه شعارهاى فريبنده سرداد، هر قدر مهرهعوض كرد، هر اندازه بر مردم سخت گيرى نمود و ده ها هزار انسانهاى بى گناه راناپديد ساخت ، بر مبارزين فشارش را زياد نمود و مناطق مسكونى و دهات را بمباران و بهخون و آتش كشيد، نتوانست مردم را از هدفشان كه از بين بردن نظام كمونيستى ، به دستآوردن استقلال و تشكيل حكومت اسلامى ، باز دارد. سپس اقدام به خريدن روحانى نمايان ((ضعيف الايمان )) سست عنصر و دنيا پرست نمودتا به نفع شان كار كنند، و بعد نوكرانش را به جبهات فرستاد تا ميان صفوف مبارزينآتش اختلاف و نفاق را روشن كنند، وحدت و يكپارچگى ملت را از بين ببرند و مجاهدين راهحق و آزادى را به خودشان مشغول و سرگرم نمايند كه بحمدالله چنانچه مى خواست چيزىعايدشان نشد. لذا ناچار و مجبور شد دست بهاشغال نظامى زد و دوازده لشكر (حدود 120 هزار) و بهقول مجله ((الاسبوع العربى )) چاپ بيروت صدونود (190) هزار ارتش سرخ فرستاد(135) تا در عين حال كه مسلمانان را با مدرن ترين سلاح ها شديدا سركوب كند، ازنظر روانى هم آنها را تحت فشار قرار دهد و بدين وسيله ملت را مايوس كند كه نمىتوانند با اين همه قدرت شوروى بجنگند، كه از اين طريق نيز كارى نتوانست . وقتى در همه اين نقشه ها شكست خورد و مايوس شد، به مذاكرهمتوسل گرديد و... كه اكنون هم نمى داند چه كند، هر لحظه يك تصميم مى گيرد و متحيراست چگونه آبرومندانه از افغانستان بيرون رود. ((قرآن )) هم به خاطر تضعيف روانى دشمن ، به تهيه و آماده نمودن سلاح جنگى توصيهمى نمايد: ((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباطالخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم )) (136) در برابر آنها (دشمنان ) آنچه توانائى داريد از ((نيرو)) آماده سازيد (و همچنين ) اسبهاى ورزيده ، تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيد. سفارش ((قرآن )) به مجهز شدن به وسائل جنگى پيشرفته روز، نه به خاطر توسعهطلبى ، ويرانى به بار آوردن و غارتگرى است ، كه به جهت ترساندن دشمن خدا ودشمن خود مى باشد. اهميت دادن به وسايل جنگى جنگى كه اسلام آن را تجويز و امضاء كرده ، صحنه از بين بردن نيروىباطل و ريشه كن نمودن ستم و فساد، ميدان پايان دادن به حيات ننگين جنايت كارانزورگو، و خاتمه بخشيدن به زندگى متجاوزين واشغال گران ستم پيشه ، عرصه به اثبات رساندن ايثار، شجاعت ، مقاومت و فدا شدن درراه هدف و آرمان مقدس است ، كه زندگى جز عقيده و جهاد در راه آن نيست . جهاد اسلامى تلاش در جهت به اجرا در آوردن عدالت ، قسط و داد و به نمايش گذاشتنقدرت ايمان است كه قوى ترين و نيرومندترين سلاح مجاهد مسلمان مى باشد كه بهوسيله آن حماسه ها مى آفريند، و هيچ سلاحى آن توان و قدرت را ندارد. در چنين ميدان مهم و سرنوشت آفرين كه انسان هاى مقاوم ، سلحشور و با ايمان وجود دارد،نبايد اهميت داشتن تجهيزات جنگى و ابزار رزمى را فراموش كرد و توانبخشى و كاربردسلاح هاى مدرن و پيشرفته را ناديده گرفت و در جمع آورى و تهيه آن كوتاهى و بىاعتنائى نمود، كه هر يك اثر و خاصيت به خصوص دارد و حتما در ميدان نبرد و صحنهپيكار، از شخص با سلاح بى ايمان ، و از مؤ من تهى دست از سلاح ، چنانچه بايد،كارى ساخته نيست و در جمع هر دو (ايمان و سلاح ) است كه پيروزى ها مى آفرينند وافتخارات به ارمغان مى آورند. اسلام به آن بسيار عنايت دارد و آيه كه بيان شد گوياى اين مطلب است : ((و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباطالخيل )) (137) در برابر آنها (دشمنان ) آنچه توانائى داريد از نيرو و قدرت آماده و مهيا سازيد (و نيز)اسب هاى ورزيده (براى ميدان نبرد). در آيه كلمه ((ما استطعتم )) و واژه ((قوه )) نكرده است كه انواعوسائل جنگى و سلاح هاى مدرن و پيشرفته هر عصر و دوره راشامل مى گردد. و از اين رو هنگامى كه به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در ايامجنگ ((حنين )) خبر دادند كه سلاح تازه و موثرى در ((يمن )) اختراع شده است ، پيامبر(صلى الله عليه و آله ) فورا كسانى را به ((يمن )) فرستاد تا از آن سلاح براىارتش اسلام تهيه كنند. (138) و روى اين مبنا على عليه السلام قبل از حركت به سوى جنگ نهروان ، سربازانش را امربه آماده ساختن ابزار و مهمات جنگى مى نمايد: ((فخذوا للحرب اهبتها و اعدوا لها عدتها فقد شب لظاها و علا سناها)) (139) شما آماده پيكار شويد و ساز و برگ آن را فراهم سازيد كه آتش آن زبانه كشيده وشعله هاى آن بالا گرفته است . اين آيه و عمل رسول اكرم و فرمايش امام عليه السلام ، ضمن اينكه مى رساند كه مىخواهند مسلمانان توانا، نيرومند و قوى باشند، به اهميت دادن و توجه نمودن به تهيهوسائل و ابزار جنگى و مجهز شدن به سلاح روز سفارش مى نمايند، تا در سايه قدرتايمان و برخوردار از سلاح هاى مدرن و پيشرفته بتوانند پوزه مخالف و متجاوز را بهخاك زنند و چنان درس عبرت بدهند تا نه تنها ديگران هوس بيجا و نادرست را نكنند كهاز ترس ، خواب در چشمانشان نيايد و از خوف ، خوش آمد گويى مسلمين گردند، زيرا ديناسلام آئين عزت آور و عزيز پرور است . نقش اطلاعات در جنگ در هر زمينه و پيرامون هر وضع اگر از روى علم و آگاهى اقدامى صورت پذيرد ، خالىاز نقص و عيب خواهد بود، زيرا از لانه معلومات و اطلاعات رهنمائى و راه گشايى است . در جنگ نيز از مهمترين كارها كه قبل از آغاز جنگ بايد به آن اهميت داد عبارتند از: 1 - به دست آوردن اطلاعات كافى از كميت ، كيفيت ، وضعيت و آمادگى رزمى نيروها، حالاتروانى و كارايى فرماندهان مقدار و انواع اسلحه و ابزار جنگ و... از دشمن است ، طبق آنبايد برنامه و طرح ريخت و اقدام كرد. 2 - شناخت و آشنائى از محيط و مناطق جنگى ، تا در موقع و زمان جنگ يك رزمنده درست بامنطقه آشنا و به راه و جاده اصلى و فرعى ، تپه ها، دره ها و ساير پيچ و خم محيط و پناهگاه ها و... وارد باشد تا بتواند در موقع فرار دشمن ، رديابى و تعقيب يا هنگام شكست ،خود را نجات دهد. اين مطلب مساءله تازه نيست بسيار ريشه تاريخى دارد، فيلسوف اخلاقى مشهور چين((سان نسو)) در قرن ششم قبل از ميلاد راجع به اهميت اطلاعات نوشته : آنچه كه به يك فرمانرواى عاقل و دانا و يك فرمانده نظامى اجازه مى دهد كه به فتح وپيروزى نائل شود و غايت مقصود را در آغوش بگيرد آن است كه درباره حوادث احتمالىآينده كاملا شناسائى و اطلاع داشته باشد. (140) بعد وقتى كه جنگ ها را بررسى مى نمائيم ، مى يابيم در بيشتر پيروزى ها و شكست هااطلاعات و عدمش نقش و سهم داشته است . در حمله ((آلمان ها)) به ((لهستان )) اسناد به دست آمده نشان مى دهد كه آلمانى ها بهتربيت يك عده از مردان و زنان جاسوس و ستون پنجم زبردست اقدام نمودند و آنها رازبان لهستانى آموزش دادند و به لهستان فرستادند تا توسط آنها اطلاعات به دستآورند، كه راز موفقيت شان در همين بوده . يكى از كارهاى جاسوسان آلمانى ، علاوه بر دادن گزارش به آلمان ، هدايت آلمانى ها درزمان حمله به لهستان تحت عنوان راننده تراكتور و كشاورز بوده كه به وسيله تراكتورهانقشه هائى در مزارع جهت رهنمائى هواپيماهاى ((آلمان )) مى كشيده اند. خلبانان هواپيماهاى ((آلمان )) كه مى ديدند دائره خالى رسم كرده مى دانستند كه بايدآنجا را بمباران كنند. اگر علامت ((ضرب در)) را در دائره مى يافتند مى فهميدند معنى اش اين است كه ستونپنجم در اين نقطه كمين گرفته است . در زمينى كه مربع دائره دار رسم كرده بود هواپيماى آلمانى (شايد هليكوپتر بوده ) مىتوانستند با اطمينان فرود آيند، و رمز و علامت هاى ديگر. (141) همچنين كسانى كه جنگ سوم اعراب و اسرائيل را كه منجر به شكست اعراب گرديدارزيابى و بررسى نموده اند، علل پيروزىاسرائيل را: 1 - برترى هوائى 2 - برترى اطلاعات (استراتژيكى و خبرى ) 3 - روحيه قوى ارتش ، دانسته اند. راجع به اطلاعات ، مدت چهارده سال مامورين اطلاعاتاسرائيل در مصر رخنه كرده بود و از تمام خصوصياتش آگاه بود. و مهم تر آنكه ماموريناطلاعات اسرائيل (شين بت ) موفق شدند كه يك خلبان عراقى را خريده و او با هواپيماىميگ 21 ساخت شوروى خود از فرودگاه ((الرشيد)) بغداد پرواز و به((تل آويو)) پناهنده شد. اسرائيلى ها توانستند با شناسائىكامل جنگنده ميگ و اطلاع به نقاط ضعف آن پى برند. (142) شاهد ديگر بر نقش اطلاعات ، وجود همين سازمان ها و شبكه هاى جاسوسى كشورها با اينطول و عرض است . مانند ((سيا)) در آمريكا ((كا. گ . ب )) در شوروى ، ((انتليجنت سرويس)) در انگليس و ((موساد)) در اسرائيل و... كه چه اندازهپول ها صرف مى گردد. به طور مثال : سازمان ((سيا)) در چندسال قبل تنها در ((واشنگتن )) پايتخت آمريكا ده هزار عضو داشته ، افرادى تربيت كردهكه به 23 زبان حرف مى زنند، دانشمندان را خريده اند كه در رشته هاى گوناگونداراى تخصص هستند. وسعت اين شبكه جاسوسى را شما مى توانيد از بودجه آن به دستآوريد، در سال 1961 (حدود 25 سال قبل ) بودجه يك ساله ((سيا)) يك ميليارد(000/000/1000) دلار پرداخت شده ، در حالى كه بودجه وزارت خارجه آمريكا 250ميليون دلار بوده است . (143) بعد مى رويم تا ديدگاه اسلام را به دست آوريم ، مى بينيم در صدر اسلام پيامبربزرگ اسلام (صلى الله عليه و آله ) راجع به اين موضوع بسيار اهميتقائل بوده ، عده اى را موظف داشتند تا از تصميمات و كارهاى دشمن اطلاعاتى جمع آورىكنند، و در جنگ ها طبق اطلاعات رسيده و ارزيابى وضع دشمن ، طرح و برنامه مى ريختند. در جنگ ((بدر)) اولين اقدامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود، چند نفر رابراى كسب اطلاع از خط و مسير كاروان دشمن و تعداد نفراتى كه حفاظت كاروان را به عهدهدارند، اعزام كردند، و بعد آنها گزارش ها تهيه نمودند كه كاروان بزرگى است وسرپرست آن ((ابوسفيان )) و تعداد چهل نفر پاسبانى آن را به عهده دارند و هزار شترمال التجاره حمل مى نمايند. بعد چون دشمن متوجه بود، نيرو و از مكه خواست و... لشكر اسلام رفت و در موضع مناسبقرار گرفت ، و دسته هائى مجدد براى كسب اطلاع از قريش و كاروان ، پراكنده شدند: الف : خود پيامبر با يك سر باز دلاور مسافتى رفتند و بر رئيس قبيله اى وارد شدند وبه او گفتند: از قريش و محمد و ياران چه اطلاعى داريد؟ گفت : به من گزارش داده اند كهمحمد و ياران او چنين روزى از ((مدينه )) حركت كرده اند، اگر گزارش دهنده راستگوباشد، اكنون او و يارانش در چنين نقطه اى هستند (اشاره كرد به همان موضع لشكرياناسلام ) و نيز خبر داده اند كه قريش در فلان روز از مكه حركت كرده است . اگر گزارشرسيده صحيح باشد ناچار اكنون در فلان نقطه هستند(محل استقرار لشكريان قريش را اشاره كرد). ب : يك گروه گشتى به فرماندهى على عليه السلام كنار آب ((بدر)) رفتند تااطلاعات بيشترى به دست آوردند، كه به شتر آبكشى با دو غلام كه متعلق به قريشبودند برخورد و هر دو را دستگير و به محضر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله )آوردند و از آنها تحقيقات نمودند. ج : دو نفر مامور شدند تا وارد دهكده ((بدر)) شوند، به بهانه تشنگى كنار چاه رفتندديدند دو نفر زن ، يكى به ديگرى مى گويد: چرا قرض و بدهى خود را نمى پردازى ؟ديگرى پاسخ مى دهد: فردا يا پس فردا كاروان مى رسد و من براى آنها كار مى كنم سپسبدهى خود را ادا مى نمايم . (144) همچنين در جنگ ((احد)) كه اگر نبود گزارشات گزارش گر پيامبر عمويش ((عباس ))،مشتركين ، مسلمين را غافل گير مى ساختند. و در جنگ ((احزاب )) (خندق ) نيز مشاهده مى نمائيم كه مامورين زبر دسترسول خدا كه به اطراف كى گشتند تا از اوضاع آگاه گردند، اطلاع و خبر دادند كه :اتحاديه نظامى قوى و نيرومندى بر ضد اسلامتشكيل شده و در روز معينى حركت مى نمايند. و بدين وسيله پيامبر بزرگ اسلام اطلاعات به دست مى آوردند و به آن تا اين حد اهميتقائل بودند. سرانجام سرى به ((نهج البلاغه )) مى زنيم مشاهده مى كنيم كه آن حضرت در ميدان هاىجنگ : در دستور العمل هائى به فرماندهان و... روى اين مساءله تاءكيد و سفارش مىفرمايد و با اشاره و رمز (شايد به جهت آگاه نشدن دشمن با صراحت بيان نفرموده اند)اهميت آن را بيان مى دارند و در خطبه اى كه براى تشويق و ترغيب يارانش به جهاد،نزديكى خويش را به پيامبر و حقانيت را، و روش در پيش گرفته اش را بازگو مىنمايد، آنگاه دوستانش را به جنگ آگاهانه و توام با دقت امر مى فرمايد: ((فانفذوا على بصائركم )) (145) با بينش خويش به سوى جهاد شتاب كنيد. در مورد ديگر پس از شهادت رسيدن ((مالك اشتر)) حضرت نامه به ((محمد بن ابىبكر)) مى فرستد و او را براى بار دوم استاندار مصر تعيين مى نمايد، در ضمن بهحركت به سوى دشمن از روى آگاهى سفارش مى فرمايد: ((فاصحر لعدوك و امض على بصيرتك )) (146) جهت مبارزه با دشمن طبق بصيرت و فهمت حركت كن . و در نامه ديگرى كه به ((عثمان ابن حنيف )) حاكم و فرماندار ((بصره )) مرقوم مى داردبه جهت شركت وى در مهمانى اشرافى او را نكوهش مى نمايد. در قسمت آخر نامه راجع به((معاويه )) مى نويسد: اگر فرصت مناسب شد وى را به حسابش مى رسد و چنين مىفرمايد: ((و لو امكنت الفرض من رقابها لسارعت اليها)) (147) اگر فرصت دست دهد كه بتوانم آن را مهار كنم به سرعت به سوى آنان خواهم شتافت . همين جمله امام عليه السلام گوياى اين مطلب است كه حضرت اطلاعات كافى ازحال دشمن در اختيار داشته و وضعيت دشمن را مى دانسته ودنبال فرصت مناسب بوده . و در نامه اى به فرماندارش در شهر ((مكه )) مى نويسد: ((اما بعد فان عينى - بالمغرب ((كتب الى يعلمنى انه وجه الى الموسم اناس مناهل الشام ... فاقم على ما فى يديك قيام الحازم الصليب )) (148) اما بعد! مامور اطلاعات من در مغرب (شام ) برايم نوشته و مرا آگاه ساخته كه گروهى ازمردم ((شام )) به سوى ((حج )) گسيل داشته شده اند.... بنابراين آنچه در اختيار دارى سخت قيام كن ! قيام شخصى دور انديش و نيرومند. بعضى مانند ((ابن ابى الحديد)) نوشته كه : معاويه گروهى را به مكه فرستاده بودتا مخفيانه مردم را به همكارى با او فرا بخواند و با شايعه پراكنى و بر چسب زدنهاى به على عليه السلام ، ملت را از حمايت نمودن حضرت ، باز دارند. و برخى نوشته كه : معاويه نيروى مسلحى ،متشكل از سه هزار نفر را به مكه اعزام داشت ، تا زير پوشش انجام مراسم حج ، فرمانداراميرالمومنين عليه السلام را بر كنار نمايند و از مردم براى معاويه بيعت گيرند و... كه امام عليه السلام با آگاه شدن از نقشه و توطئه معاويه ، فرماندار مكه را مطلع مىنمايد. (149) تا حدودى روشن گرديد كه مساءله اطلاعات چه اندازه از اهميت برخوردار و تا چه حد درجنگ نقش دارد و چه مقدار راه گشا و مؤ ثر مى باشد. انتخاب موضع جنگ موضوع ديگرى كه در رابطه با جنگ مطرح و از اهميت زياد برخوردار و در جابجائىمهمات و نقل و انتقال نيرو، ميزان خسارات و تلفات ، مقدار لطمه خوردن و لطمه زدن و حتىدر شكست و پيروزى نقش دارد، مساءله ((انتخاب موضع جنگ )) است . زيرا موضع مناسب براى جنگ (به اصطلاح منطقه استراتژيكى و سوق الجيشى ) مىتواند در جلوگيرى از تحرك ، عمليات و قدر نمائى دشمن ، و در استتار و امنيت قرار دادناز ضربه آن مؤ ثر باشد، يا طرف ديگر قضيه : موضع جنگ مى تواند در حركت بخشيدن به سوى مقصد، سوق دادن به طرف آرمان ورساندن به هدف ، كمك كننده خوب و بى خرج باشد. مى تواند براى تجديد قوا وآوردن نيروى تازه نفس و رساندن مهمات ، مفيد باشد. با توجه به اين مطلب و فوائد و ثمرات ديگرى كه بر آن مترتب است امام عليه السلامبه آن توصيه و سفارش مى فرمايد كه : ((فاذا نزلتم بعدو، او نزل بكم فليكن معسكر كم فىقبل الا شراف او سفاح الجبال او اثناء الانهار، كيما يكون لكم ردءا و دونكم مردا... و اياكمو التفريق ، فاذا نزلتم فانزلوا جميعا، و اذا ارتحلتم فارتحلوا جميعا، و اذا غشيكمالليل فاجعلوا الرماح كفه ، و لا تذوقوا النوم الا غرارا او مضمضه )) (150) هرگاه به دشمن رسيديد و يا او به سراغ شما آمد، لشكرگاه خويش را در پيش تپه ها وخاكريزها، و يا دامنه كوهها، و يا در كنار نهرها و رودخانه ها قرار دهيد كه اين وسيلهحفاظت و ايمنى شما است ، و از پيش رو بهتر مى توانيد به دفاع پردازيد... از تفرقه و پراكندگى سخت بر حذر باشيد، هر كجا فرود آمديد همه با هم فرود آئيد،و هرگاه كوچ كرديد همه كوچ كنيد؛ آنگاه كه شب پرده سياهش را بر شما افكند نيزهداران با نيزه ها دائره اى اطراف لشكر به وجود آورند و خود در ميان آنها استراحت كنيد،اما خوابتان بايد بسيار سبك و كوتاه باشد همچون شخصى كه آب را جرعه جرعه مىنوشد و يا مضمضه مى كند. لذا در تمام جنگ ها مشاهده گرديد كه دو طرف درگير هميشه در تلاش و كوشش بوده اندتا از نظر موضع جنگ و به اصطلاح استراتژيك ، جاى بهتر و مناسب تر را به دستآورند تا براى رسيدن به اهداف شان كمك و مؤ ثر باشد كه بتوانند با تلفات وخسارات اندك بر دشمن غالب گردند يا سريع تر دشمن را از پا درآورند، زيرا اينمساءله ثابت است كه چنانچه دو طرف جنگ از تمام جهات مساوى باشند تنها يكى از نظرسوق الجيشى در موقعيت بهتر قرار داشته باشد حتما پيروزى با آن است كه موضعخوبتر را در اختيار دارد. گروه بندى زمان حمله يكى از امورى كه رعايت آن در ميدان جنگ بسيار لازم و مهم است ، نظم ، ترتيب و صف بندىنيروهاى رزمنده در هنگام حمله و آغاز تهاجم است . چه در جنگ چريكى (پارتيزانى ) كه به صورت دسته هاى چند نفرى به آنها وظيفه دادهمى شود كه هر دسته اى مسووليت يك عمليات را به عهده دارد كه گروهى با دشمنتيراندازى و دشمن را مصروف و مشغول مى نمايد تا گروهى ديگر پيشروى نمايد و خودرا به هدف برساند، يا در شيوه ها و تاكتيك هاى ديگر. و چه در جنگ هاى ((كلاسيك )) و منظم كه ارتش ، نيروى دشمن را سنجيده و مطالعه نموده ،طبق آن نقشه مى ريزد و روى برنامه مى جنگند كه : صفوف لشكر منظم و گروه بندىشده ، وظيفه ها مشخص و معين ، كيفيت و جاهاى آغاز حمله معلوم كه چگونه و كدام نيرو، خطمقدم قرار و هجوم را آغاز و ((خط شكن )) كه گاهى به ((گروه ضربتى )) يا ((گروهحمله )) تعبير مى كنند، باشند، زيرا نيروئى كه قدرت حمله را به اندازه كافى داشتهباشد صف مقدم قرار داده مى شود، و كدام دسته مسؤول پيشروى و كدام تيپ ، آنها را پشتيبانى و يارى كند و كدام تيپ مسؤول رسيدگى نيازمنديهاى آنها و...زيرا نظم به كارها سرعت مى بخشد و به نيروهاىرزمنده و روحيه و اميد مى دهد چون هر اندازه خود در وظيفه محوله به خودش موفق شود،خاطر جمع است ، لااقل همين اندازه بقيه همرزمانش موفق اند. يا اگر هم خودش كارى نتوانداميدوار است كه اين مشكلات و موانع براى ديگران پيش نيامده و بقيه توانسته اند بهمواضع تعيين شده ضربه وارد سازند. لذا امام عليه السلام با اشاره به اين مطلب مىفرمايد: ((فقدموا الدارع و اخروا الحاسر، و عضوا على الا ضراس فانه انبى للسيوف عنالهام )) (151) آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنها قرارگيرند؛ دندان ها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تاءثير شمشير را بر سر كمتر مىكند. يعنى نيروئى كه قدرت و توانائى حمله را به حد كافى داشته و ازوسايل كه بتواند ضربات دشمن را خنثى و بى اثر نمايد، برخوردار باشد، صف مقدمقرار دهيد. اگر هنگام حمله و زمان آغاز يورش بر دشمن ، نظم و گروه بندى وجود نداشته باشد، وتاكتيك و اصول جنگى رعايت نشود، و هر كس بهدل خواه و طبق سليقه خود به نحوى و از موضعى هجوم و حمله را بدون هماهنگى شروعنمايد، غير از درد سر، و دادن تلفات چيز ديگرى نصيب شان نمى گردد، زيرا جنگ هممانند ساير امور و كارها، رسيدن به هدف و پيروزى در آن بستگى به رعايت ضابطههايش دارد. لذا مشاهده مى نمائيم رسول خدا (صلى الله عليه و آله )قبل از آغاز جنگ ((بدر)) پس از تنظيم و صف بندى لشكريانش خطاب به آنها مى فرمايد: صفوف تان را نشكنيد و پايدار باشيد، شروع به جنگ نكنيد تا اينكه دستور من صادرشود، مادامى كه دشمن در تيررس شما نيست ، تيرهاى خود را بيهوده مصرف نكنيدو...(152) انتخاب زمان آغاز جنگ هر عملى كه از روى مطالعه ، بررسى و دقت كافى انجام گيرد، جوانب قضيه حسابى واساسى سنجيده شود، در مسائل ريز و ظريف آن به اندازه اى لازم بيانديشد، وقت و موقععمل را درست ارزيابى و رعايت كند - شناخت وقتعمل ، كار ساده و آسان نيست - اثر مطلوب و نتيجه اى سودمند و چشم گير خواهد بخشيد وبه عمل رونق ديگر خواهد داد. يكى از چنين موارد كه دقت در موقع آن لازم و سودمند است ، مساءله اى ((دقت در انتخاب زمانآغاز جنگ )) مى باشد زيرا مسلم و ثابت است و تجربه نشان داده كهعمل به موقع ، آغاز جنگ در زمان مناسب ، نتيجه اش بيشتر، پيشروى و موفقيتش زيادتر وبازده اش افزون تر از وقت و فرصت ديگر است . چون ممكن است با رعايت زمان حمله دشمنرا در خواب غفلت يا عدم آمادگى تسليحاتى ، يا در موضع ضعف نيروى انسانىغافل گير و بدين وسيله بدون دادن تلفات و خسارات مالى و جانى و تسليحاتى ،براى دشمن شكست ، ذلت و خوارى را قطعى و حتمى كند. لذا مشاهده كى فرمائيد امام عليهالسلام به اين موضوع اهميت مى دهد: ((لو امكنت الفرص من رقابها لسارعت اليها، و ساجهد فى ان اطهر الارض من هذاالشخص المعكوس و الجسم المركوس )) (153) اگر فرصت دست دهد و زمانش فرا رسد كه بتوانم آن را مهار كنم به سرعت به سوىآنان خواهم شتافت ، و به زودى تلاش خواهم كرد كه زمين را از اين شخص وارونه ! و اينجسم كج انديش (معاويه ) پاك سازم . چنانچه اگر حمله و هجوم در زمان و فرصت مناسب انجام پذيرد، در مرحلهاول ، نيروى دشمن را پراكنده و متفرق مى سازد و دشمن را در موقعيتى قرار مى دهد كهقدرت و توان دفاع و تاب مقاومت را از وى سلب مى كند و دچار حالت سردرگمى مى شودكه نمى داند چه كند؟ و چه عكس العمل نشان دهد؟ كه گاهى اقدام به حركتهاى ناشيانه مىنمايد كه نتيجه نمى بخشد. يكى از بهترين جنگهائى كه مصر و سوريه بااسرائيل نمودند و ضربه اى اساسى بر اسرائيل وارد كردند، جنگ رمضان (مهر 1352رمضان 1393) و به تعبير خودشان ((بدر)) دوم است . كه جنگ ((اكتبر)) به نام ماه مسيحىهم ياد مى گردد. آنگونه كه نوشته اند: يكى از مسائل كه بسيار روى آن دقت و عنايت گرديد و به آنزياد اهميت داده شد، زمان حمله بود، و طورى برنامه را طرح نمودند كه زمان حمله ، روزتعطيلى رسمى ، ايام كه دريا از نظر جزر و مد متوسط و نور ماه براى اجراى عملياتشبانه مناسب باشد. (154) لذا روز ((كيپور)) را كه يكى از ايام مذهبى بزرگ يهوديان وتعطيل است و دهم ماه رمضان را كه نور ماه خوب است ، برگزيدند و مسلم است رعايت اينمساءله در آن پيروزى عظيم نقش بسيار و چشم گير داشته است . اذن كشتن دشمن اسلام كه آورنده اش اشرف مخلوقات و خاتم پيامبران ، و خود ناسخ اديان ، جامع تريندين و كامل ترين آئين كه الهام گرفته از سرچشمه وحى و مطابق با فطرت سالم بشراست پيروانش را به راءفت ، عاطفه ، مهر، علاقه به همنوع و انسان دوستى سفارش مىكند، و از قتل و كشتن انسانهاى بى گناه نهى و آن را حرام و گناه نابخشودنى مى داند وبرايش كيفر سنگين وضع نموده ، ولى در موارد كه به اين امر نياز احساس شود و صلاحرا در جنگ بداند و يا چاره اى غير از آن وجود نداشته باشد، نه تنها حرام نيست و عقابندارد كه اجر و ثواب خواهد داشت و گاهى به عنوان مسووليت واجب و فرض مى شود. زيرا اينگونه افراد در حكم آن عضو بدن است كه مبتلا به مرض سرطان گرديده كهاگر قطع و نابود نگردد. و زير چاقوى جراج قرار داده نشود، به ساير اعضاء بدنسرايت نموده آن ها را مبتلا، گرفتار و سلامت شان را از بين خواهد برد و لذا بايد طبيب ودكتر دست مبتلا به سرطان را قطع كند تا تمام بدن گرفتار آن نشود، و انسانهاىناپاك ، فاسد، ظالم ، جانى و خائن و... كه همين خاصيت را دارند اگر نابود و ريشه كننشوند جامعه و ملت را به سقوط، تباهى و بدبختى خواهد كشيد كه بايد به جهت سلامتجامعه ، فرد يا افراد اينگونه را نابود ساخت . و نيرويى هم كه براى مقاصد و اهداف شوم و ضد انسانى بر يك كشور هجوم مى برد،آزادى ، امنيت و استقلال آن دولت را به خطر مى اندازد و آسايش مردم را سلب مى نمايد نيزاز همين تيپ و قماش اند، كه لازم است در برابرش ايستادگى و مقاومت كنند و جواب دندانشكن دهند اگرچه منجر به كشتن و نابودى و تار و مار كردن آنها شود. از اين رو حضرت در جنگ ((جمل )) همه نيروى دشمن را ((جايزالقتل ))، ((مباح الدم )) و اذن كشتن شان را امضاء مى فرمايد: ((فوالله لو لم يصيبوا من المسلمين الا رجلا واحدا معتمدين لقتله بلا جرم جرهلحل لى قتل ذلك الجيش كله ، اذ حضروه فلم ينكروا، و لم يدفعوا عنه بلسان و لا بيد. دعما انهم قد قتلوا من المسلمين مثل العدة التى دخلوا بها عليهم .)) (155) به خدا سوگند! اگر جز به يك نفر دست نمى يافتند و او را عمدا و بدون گناه مىكشتند و قتل همه آن ها براى من حلال بود، زيرا آنها حضور داشته اند و انكار نكردند و ازاو نه با زبان و نه با دست دفاع ننمودند چه رسد به اينكه آنها گروهى از مسلمانان رابه اندازه عده خود كه با آن وارد بصره شدند بهقتل رسانيدند. اينكه حضرت چگونه به جهت قتل يك نفر، تمام لشكريان دشمن را واجبالقتل مى داند، شارحين ((نهج البلاغه )) در توحيد و تفسير اين فرمايش امام (عليهالسلام ) سخن ها گفته اند: 1 - از آنجائى كه همه سپاه دشمن عقيده بر مباح بودنقتل يك نفر را داشته همه شان واجب القتل مى باشند. 2 - به خاطر عدم نهى از منكر لشكريان از قتل يك نفر، تمام شان واجبالقتل گرديده اند. 3 - قتل يك نفر، روشنگر آن است كه تمام سپاه در مقام محاربه با خدا ورسول و افساد در روى زمين است . 4 - چون بر ضد حكومت عدل اسلامى قيام نموده اند واجبالقتل هستند. (156) آرى اگر بنا شود افرادى كه ستم ، ظلم و بى عدالتى به مستضعفين روا مى دارند وتجاوز، تعدى و فساد نسبت به محرومين انجام مى دهند، حقوق ديگران راپامال ، آزادى ديگران را سلب و استقلال ديگران را به خطر مى اندازند و حيثيت و آبروىديگران را تهديد مى كنند، به سزاى اعمال شان نرسند، ((قاتلوهم يعذبهم اللهبايديكم و يخزهم )) (157) (با آنها پيكار كنيد كه خداوند آنان را به دست شمامجازات مى كند و آنها را رسوا مى سازد) تحقق پيدا نمى كند، به علاوه راه نجات و رهائىاز چنگال اينها در همين خلاصه مى شود، چون اينها در حكم دست مبتلا به سرطان و بدنسالم است كه علاجش در گذشتن از دست مى باشد. پس بايد هم جراح عضو فاسد بدن را قطع كند و هم ملت عضو فاسد جامعه و بشريت رابه كيفرش برسانند.
|
|
|
|
|
|
|
|